کانال بابل شهر بهار نارنج
29.7K subscribers
172K photos
36.6K videos
417 files
27.1K links
تازه‌ترین خبرهای بابل، از سواحل دریای کاسپین تا ارتفاعات البرز
کد شامد:
۱-۳-۶۱-۱۳۷۲-۱-۱
ارسال عکس، خبر و ارتباط با ادمین:
@ShahreBaharNarenj

تبلیغات:
@BabolAds

اینستاگرام:
instagram.com/babolshahrebaharnarenj
https://eitaa.com/babolshahrebaharnarenj
Download Telegram
💠💠💠 موقعیت مازندران در شاهنامه


✍🏻 #داوود_کیاقاسمی


🔺صفحه ۱🔺

به بربط چو بایست برساخت رود
برآورد مازندرانی سرود:
که مازندران شهر ما یاد باد
همیشه بر و بومش آباد باد...

در مورد مازندرانی که ذِکرش بارها در #شاهنامه آمده، اگرچه همگان و خاصه فردوسی‌شناسان و شاهنامه خوانانِ خُرد و کلان همواره بر این باور بوده‌اند که منظور، همین #مازندران کنونی ست، برخی پژوهشگرانِ تازه رسیده چنین نظری ندارند و جالب‌تر آن که تکلیف شان با خودشان هم چندان روشن نیست و روی یک مکانِ جغرافیاییِ واحد اتفاق نظر ندارند؛ گاه آن را نقطه‌ای در #هندوستان و گاه، جایی در #یمن می‌دانند و خود نمی‌دانند در کجای هندوستان یا یمن!

استاد #فریدون_جنیدی، از شاهنامه‌پژوهانِ برجسته و بنیانگذار #بنیاد_نیشابور، بر همان باور نخست است؛ یعنی او مازندرانِ شاهنامه را همین مازندران کنونی می‌داند. دیوهای مازندران را نیز موانعی طبیعی چون کوه و جنگل و کوه و دریا می پندارد که خوان به خوان، سرِ راهِ #رستم قرار می گرفتند و او می بایست بر آنها فائق می‌آمد. به باور ایشان، بزرگترین دیو مازندران، #دیو_سپید، همان #دماوندکوه بود.* چنین نگاهی را دیگر استادان تاریخ و ادبیات پارسی هم دارند، چنانکه #ملک_الشعرا_بهار می گوید:
"ای دیوِ سپید پای در بند!
ای گنبدِ گیتی! ای دماوند!"

واقعیت آن است که اگرچه گاه، بنا به نشانه هایی در شاهنامه، شاید ذهن ما در شناسایی مازندران به سمت جایی دیگر، چون یمن یا هند، هدایت شوند، نشانه های جدی تری هم، چه در متن شاهنامه و چه فراتر از آن متن، هستند که ما را به مازندران کنونی می رسانند:

۱. مازندران نام جدید و برساخته ای نیست. این نام در همان روزگارِ فردوسی نیز به همین مازندرانِ کنونی اطلاق می‌شد، چنانکه #منوچهری_دامغانی، که هم روزگارِ فردوسی بود، در سرآغاز قصیده‌ای می‌گوید:
"برآمد ز کوه ابر مازندران
چو مارِ شِکَنجی و ماز اندر آن"
#دامغان با #ساری، مرکزِ کنونیِ مازندران، کمتر از دو ساعت در مسیر کوهستانی فاصله دارد. فاصله اش با شهر #کیاسرِ ساری هم کمتر از یک ساعت است. تمام روستاهای کوهیِ غرب دامغان و نیز شهر کوهستانی #دیباج، مازندرانی تبار و تبری زبان اند. بنابراین، موقعیت جغرافیایی مازندران در زمان فردوسی به خوبی روشن بود؛ آن سوی دامغان. مگر آن که بگوییم فردوسی می خواست سر به سرِ مردم و تاریخ بگذارد و با وجود این واقعیتِ جغرافیایی، جای دیگری را مازندران بخواند!

۲. نام #تمیشه (جایی حوالی #کردکوی کنونی) و ساری و #آمل هم بارها و بارها به موازات نامِ مازندران در شاهنامه آمده است. اگر مازندرانِ شاهنامه جایی در یمن یا هند است، آمل و ساری و تمیشه ی شاهنامه، جایی در کجایند؟!

۳. برخی از مهمترین داستان های شاهنامه از جمله داستان #ضحاک و #فریدون در اطراف آمل اتفاق می افتند. هنوز در کنار #دماوندکوه جایی به نام #تخت_فریدون هست که مردم محلی بر این باورند فریدونِ گاوسوار در آنجا می‌زیست و همان جا ضحاک بیدادگر را در چاه کرد. هنوز مردم #نوا در #لاریجان در ۲۶ نوروزماه تبری یا ۲٨ تیرماه جلالی به شکرانه‌ی پیروزی فریدون بر ضحاک، جشنِ آتش زدنِ گَوَن می گیرند.

۴. فردوسی جایی در شاهنامه از زبان یک رامشگرِ بربط نواز، سرودِ مازندرانی می‌خواند و از اعتدال هوا و سرسبزی همیشگیِ کوه و دشت مازندران می‌گوید:
"... که در بوستانش همیشه گل است
به کوه اندرون لاله و سنبل است
هوا خوشگوار و زمین پرنگار
نه سرد و نه گرم و همیشه بهار..."
بی گمان چنین جایی هرگز در یمن نبوده و نیست. نیز تا کنون کسی از چنین نامی در هند، نشانی نداده است.

۵. جغرافیای تبرستان دو بخش دارد؛ کوه و دشت، که مردم عادی به این دومی، از گذشته ‌ای بسیار دور، #مازرون (مازندران) می‌گفته‌اند. هنوز هم کوه و مازرون و کوهی و مازرونی اصطلاحی جاافتاده در فرهنگِ تبری زبانان است و حتا به ییلاق-قشلاق می گویند کوه-مازرون. جالب اینجاست که #قارن پسرِ #ونداد_هرمزد، فرمانروای قارنوندِ تبرستان، دو پسر داشت که نام یکی را #کوهیار و نام دیگری را #مازیار نهاد؛ انگار یکی را یاریگرِ کوه می‌خواست و دیگری را یاریگرِ مازرون.** باری، فردوسی پس از سرایشِ شاهنامه با جفاهایی که می‌بیند، به #تبرستان سفر می‌کند تا این اثر سترگ را بر فرمانروای #باوندیِ آن عرضه دارد؛ چراکه بخش‌های مهمی از داستان های شاهنامه با نام مازندران و برخی شهرهای کهن آن گره خورده بود و عرضه‌ی این اثر به فرمانروای تبرستان می توانست خوشایندِ مذاق او بیفتد و در نتیجه، دست فردوسی را بگیرد و به شایستگی ناز و نوازش کند.


🔺 ادامه در صفحه ۲ 🔺
_____________________________________
* در مورد ریشه و معنای مازیار، نظراتِ دیگری هم هست که جای طرح در این مقال نیست.

** جنیدی، فریدون. "پایتخت فریدون". http://goo.gl/cL9wPx


✔️✔️✔️✔️✔️✔️✔️
«کانال اطلاع‌رسانی بابل، شهر بهار نارنج»
@BabolShahreBaharNarenj