با من بخوان📚
180 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
#معرفی_کتاب 📓


عنوان: #تابوت‌های_دست‌ساز
نویسنده: #ترومن_کاپوتی
ترجمه‌ی: #بهرنگ_رجبی
ناشر: #نشر_چشمه
موضوع: #گزارش_واقعی_از_یک_جنایت_امریکایی
چاپ: #سوم (زمستان ۹۶)
تعداد صفحات: ۱۰۱


#درباره‌ی_نویسنده📝
ترومن استرکفوس پرسونز متولد ۱۹۲۴ در نیو اورلئان، نویسنده‌ای امریکایی که با نام ترومن کاپوتی شناخته شده بود.
از ده‌ سالگی نویسندگی را آغاز کرد و در بیست‌ سالگی اولین رمان خود با عنوان «میریام» را منتشر کرد.
از مهم‌ترین آثار وی می‌توان به #صبحانه_در_تیفانی اشاره کرد.
از دیگر آثار وی نمایش موزیکال «گلخانه»، «درخت شب» و «گذرگاه تابستان» است که مورد آخر سال‌ها پس از مرگش چاپ شد.
وی در سال‌های آخر عمرش اعتیاد شدید به مواد مخدر پیدا کرده بود و درنهایت در ۵۹ سالگی بر اثر سرطان ریه از دنیا رفت.
گرچه کاپوتی آثار زیادی از خود به‌جا نگذاشته است، اما تأثیر بسزایی در صنعت داستان‌نویسی و روزنامه‌نگاری در امریکا داشته‌است.

#خلاصه‌ی_داستان📝
این داستان برگرفته از یک جنایت واقعی در امریکاست که در سال ۱۹۷۵ اتفاق افتاده است. نویسنده خود با نام ت.ک به عنوان یکی از شخصیت‌های اصلی و دوست کاراگاهی به نام جیک پِپِر در داستان ظاهر می‌شود.
ماجرا قتل‌های زنجیره‌ای است که توسط مردی صورت می‌گیرد که از همان ابتدای داستان به خواننده معرفی می‌شود؛ قاتل تابوت‌هایی در ابعاد کوچک می‌سازد و آنها را به دست کسانی می‌رساند که چند روز بعد از دریافت این هدیه کشته می‌شوند.
در تمام داستان جیک و ترومن از وجود قاتل و حتی انگیزه‌ی وی آگاه هستند، اما مدارک کافی برای دستگیری‌اش ندارند.
این کتاب کم‌حجم است، اما بسیار پُرکشش است و مخاطب را بی‌وقفه به خواندنش وا می‌دارد.


#درباره‌ی_داستان📝
داستان با توصیف شهری که قتل‌ها در آن به وقوع می‌پیوندند، این‌گونه آغاز می‌شود:

«شهری در یکی از ایالت‌های کوچکِ غربی. شهر مزارعِ پهناور بسیاری در خودش جا داده و پنبه‌‌زارهایی در اطرافش است؛ با جمعیتی کمتر از ده‌هزار، دوازده کلیسا و دو رستوران دارد. توی خیابان اصلی شهر تالار سینمایی هست که اگرچه ده سالی می‌شود فیلمی نشان نداده، همچنان بی‌روح و ملال‌انگیز سرِ پاست. شهر زمانی هتل هم داشته اما حالا تعطیل شده و این روزها تنها جایی که یک مسافر می‌تواند تویش سرپناهی پیدا مند، مُتل پِریری است.»

نویسنده سعی بر آن دارد که با خلق شخصیت‌ها و توصیف وقایع با تمام جزئیات، مخاطب را مجذوب داستان کند؛ روایتی بسیار ساده و درعین‌حال معماگونه که درنهایت تعجب، از همان ابتدای داستان قاتل را مشخص می‌کند و پیوسته خواننده را برای دستگیری وی با خود به چالش می‌کشد، اما مدارک کافی و محکمه‌پسندی برای برملاکردن این قتل‌ها وجود ندارد.
نکته‌ی بسیار مهم، تکنیک روایی خاص این کتاب است که ذهن مخاطب را به چالش وامی‌دارد. نویسنده از هرگونه زیاده‌گویی و یا توصیفات بی‌اهمیت خودداری کرده و همین مسئله باعث‌ می‌شود که خواننده به‌راحتی با داستان ارتباط برقرار کند و در آن غرق شود.

در اواسط داستان قاتل این‌طور توصیف می‌شود:

«چهره‌ی کوئین عریض اما تکیده بود، با گونه‌های فرورفته، و پوستش را هم آ‌ب‌وهوا زمخت کرده بود - چهره‌ی دهقانی قرون وسطایی، مردِ خیش‌ران، همه‌ی رنج و غم دنیا کوفته بر پُشتش. اما کوئین دهقان احمقِ خمیده‌پُشت رقت‌انگیزی نبود. عینکِ دورسیمی یه چشمش بود و این عینک مرغوب و چشم‌های خاکستری‌رنگی که پشت شیشه‌های کلفت‌شان معلوم بود، بهش خیانت می‌کردند: چشم‌هایش هشیار بودند، ظنین، باهوش، سرخوش و پُرخباثت، مغرور و متکبر. خنده و صدای جعلی و ریاکارانه‌‌ای داشت، مهمان‌نواز و مهربان. اما ریاکار نبود. آرمان‌گرا بود، از آن آدم‌هایی که تا به‌دست‌آوردنِ آنچه می‌خواهند، از پا نمی‌ایستند؛ برای خودش هدف‌هایی تعیین کرده بود و هدف‌هایش صلیبش بودند، مذهبش، هویتش؛ نه، ریاکار نبود - متعصب بود؛ و خیلی زود، کماکان روی ایوان دورِ هم بودیم که حافظه‌ی به‌گِل‌نشسته‌ام بیدار شد: یادش آمد پیشتر کجا و چه‌جوری به آقای کوئین برخورد کرده بودم.»

این رمان برای علاقه‌مندان به داستان‌های پلیسی‌جنایی قطعاً جذاب خواهد بود؛ داستانی کوتاه که دوست ندارید به انتهایش برسید.

@baamanbekhaan