#معرفی_کتاب
#سوءتفاهم
#آلبر_کامو
#خشایار_دیهیمی
#نشر_ماهی
۹۴ صفحه
#درباره_نویسنده
آلبر کامو، متولد ۱۹۱۳ در روستایی در الجزایر، نویسنده، فیلسوف و روزنامهنگار معروف فرانسوی است که خالق آثاری چون #بیگانه ، #سوءتفاهم، #تسخیرشدگان، #سقوط، #طاعون، #کالیگولا، # مرگ_خوش و #یادداشتها است.
وی در سال ۱۹۶۰ بر اثر سانحهٔ تصادف درگذشت.
#درباره_داستان
این داستان بهصورت یک نمایشنامه است که محوریت آن چهار شخصیت هستند. داستان در یک هتل اتفاق میافتد که یک مادر و دختر آن را اداره میکنند و برای رسیدن به آرزوهایشان که رفتن به افریقا و زندگی در وضعیت بهتر است، دست به کارهای عجیب و غیرانسانی میزنند. در این میان پسر این خانواده که از کودکی از آنها جدا شده، تصمیم میگیرد خودش را به آنها بشناساند، اما بهشیوهای غیر مستقیم؛ چرا که فکر میکند خوشبختی او در گروِ زندگی با مادر و خواهر و تأمین نیازهای آندو است. گرچه همسر او با این کار مخالف است و اصرار دارد که شوهرش از همان ابتدا باصراحت اعلام کند که او پسر خانواده است. و از اینجا به بعد وارد قسمت اصلی داستان میشیم که ترجیح میدم توضیح ندم.
#شخصیتهای_داستان
شخصیتهای نمایشنامه دقیقاً مانند دیگر داستانهای کامو از همان ابتدا و بهتدریج به خواننده معرفی میشن. مادر، مارتا که دختر خانواده است، یان(ژان) که پسر خانواده است و ماریا که همسر یان است.
ناگفته نماند که پیرمرد خدمتکاری هم نقش کوتاه اما تقریباً تأثیرگذاری را ایفا میکند.
#نظر_شخصی
این نمایشنامه هم مانند دیگر آثار کامو بسیار ساده و پرکشش هست و دیالوگها کوتاه و مفید هستند و برای من که از متنهای طولانی و پرحاشیه بیزارم، کتاب خوبی بود.
سرتاسر داستان پر است از سوءتفاهم، فریب، خشم و نفرت. نفرتی که به فجیعترین شکل ممکن بروز داده میشه.
یکی از بهترین شخصیتها، شخصیت مادر خانواده است که خسته و پشیمان از کارهایی که کرده، به دنبال فرصتی برای پایان دادن به زندگیاش است. و با آخرین اتفاق، این احساس به اوج میرسد.
جملهای در کتاب هست که بهنظرم مرگ را جالب و متفکرانه توصیف کرده: «مرگ برای مردی که زندگیشو کرده، خیلی چیز مهمی نیست.»
شخصیت خشک و بیاحساس و خشمگین مارتا بهگونهای توصیف شده که در من حس نفرت رو ایجاد نکرد، چون در عین حال بسیار وفادار به مادرش بود و این نشاندهندهٔ کمی احساس در وجودش و دستکم به مادرش بود.
در نهایت، بهعنوان یک خواننده هنوز هم نمیدانم که آیا لازم بود از همان اول یان خانوادهاش را با حقیقت روبرو میکرد یا نه.
شاید اگر من هم بودم، مانند او عمل میکردم.
@baamanbekhaan
#سوءتفاهم
#آلبر_کامو
#خشایار_دیهیمی
#نشر_ماهی
۹۴ صفحه
#درباره_نویسنده
آلبر کامو، متولد ۱۹۱۳ در روستایی در الجزایر، نویسنده، فیلسوف و روزنامهنگار معروف فرانسوی است که خالق آثاری چون #بیگانه ، #سوءتفاهم، #تسخیرشدگان، #سقوط، #طاعون، #کالیگولا، # مرگ_خوش و #یادداشتها است.
وی در سال ۱۹۶۰ بر اثر سانحهٔ تصادف درگذشت.
#درباره_داستان
این داستان بهصورت یک نمایشنامه است که محوریت آن چهار شخصیت هستند. داستان در یک هتل اتفاق میافتد که یک مادر و دختر آن را اداره میکنند و برای رسیدن به آرزوهایشان که رفتن به افریقا و زندگی در وضعیت بهتر است، دست به کارهای عجیب و غیرانسانی میزنند. در این میان پسر این خانواده که از کودکی از آنها جدا شده، تصمیم میگیرد خودش را به آنها بشناساند، اما بهشیوهای غیر مستقیم؛ چرا که فکر میکند خوشبختی او در گروِ زندگی با مادر و خواهر و تأمین نیازهای آندو است. گرچه همسر او با این کار مخالف است و اصرار دارد که شوهرش از همان ابتدا باصراحت اعلام کند که او پسر خانواده است. و از اینجا به بعد وارد قسمت اصلی داستان میشیم که ترجیح میدم توضیح ندم.
#شخصیتهای_داستان
شخصیتهای نمایشنامه دقیقاً مانند دیگر داستانهای کامو از همان ابتدا و بهتدریج به خواننده معرفی میشن. مادر، مارتا که دختر خانواده است، یان(ژان) که پسر خانواده است و ماریا که همسر یان است.
ناگفته نماند که پیرمرد خدمتکاری هم نقش کوتاه اما تقریباً تأثیرگذاری را ایفا میکند.
#نظر_شخصی
این نمایشنامه هم مانند دیگر آثار کامو بسیار ساده و پرکشش هست و دیالوگها کوتاه و مفید هستند و برای من که از متنهای طولانی و پرحاشیه بیزارم، کتاب خوبی بود.
سرتاسر داستان پر است از سوءتفاهم، فریب، خشم و نفرت. نفرتی که به فجیعترین شکل ممکن بروز داده میشه.
یکی از بهترین شخصیتها، شخصیت مادر خانواده است که خسته و پشیمان از کارهایی که کرده، به دنبال فرصتی برای پایان دادن به زندگیاش است. و با آخرین اتفاق، این احساس به اوج میرسد.
جملهای در کتاب هست که بهنظرم مرگ را جالب و متفکرانه توصیف کرده: «مرگ برای مردی که زندگیشو کرده، خیلی چیز مهمی نیست.»
شخصیت خشک و بیاحساس و خشمگین مارتا بهگونهای توصیف شده که در من حس نفرت رو ایجاد نکرد، چون در عین حال بسیار وفادار به مادرش بود و این نشاندهندهٔ کمی احساس در وجودش و دستکم به مادرش بود.
در نهایت، بهعنوان یک خواننده هنوز هم نمیدانم که آیا لازم بود از همان اول یان خانوادهاش را با حقیقت روبرو میکرد یا نه.
شاید اگر من هم بودم، مانند او عمل میکردم.
@baamanbekhaan