با من بخوان📚
180 subscribers
196 photos
1 video
1 file
130 links
🖊معرفی و برش‌هایی از متن کتاب
📚مطالعات شخصی
🎧موسیقی


📓با من در لذت خواندن کتاب‌ همراه شوید

https://t.me/baamanbekhaan

🆔 @baamanbekhaan

ارتباط با ادمین:
👩🏻‍💼 @Azi_Ram
Download Telegram
#درباره‌ی_کتاب

#بیگانه درباره‌ی شخصی یه نام "مورسو" است که در یکی از ایالت‌های امریکا زندگی می‌کنه . کتاب با خبر مرگ مادرش شروع می‌شه و مورسو به الجزیره میره تا مراسم خاکسپاری مادر و به جا بیاره. مادری که به علت مشکلات مالیِ مورسو در خانه‌ی سالمندان نگهداری میشده.
کتاب بسیار ساده نوشته شده و حوادث زندگی روزمره‌ی مورسو و دیگر شخصیت‌ها‌ی داستان ، بسیار دقیق و با تمام جزئیات توصیف شده.

کتاب به دو بخش تقسیم شده :
بخش اول ماجرای مراسم خاکسپاری مادر هست و بخش دوم ماجرای یک قتل...

#درباره‌ی_نویسنده

#آلبر_کامو
(۱۹۱۳-۱۹۶۰) نویسنده و روزنامه‌نگار فرانسوی متولد الجزایر و از خانواده‌ای فقیر بودن که گفته شده از همفکران مکتب اگزیستنسیالیسم بودن، ولی خودشون این مسئله رو تکذیب کردن.

از کتابهای معروف ایشون #سقوط و #طاعون هست .
در سال۱۹۵۷ موفق به دریافت جایزه‌ی نوبل میشن و در ۴۷ سالگی بر اثر سانحه‌ی تصادف از دنیا میرن.

#شخصیت_های_داستان

روایت داستان اول شخصه.
شخصیت‌های داستان کم کم و به تدریج وارد داستان می‌شن و زیاد هم نیستن.
هر شخصیتی که وارد ماجرا میشه، ابتدا کاملا توصیف میشه و همین باعث ساده‌تر شدن و دلچسب شدن داستان میشه.

از شخصیت‌های جالب در داستان می تونم به " ماری"، " رمون"، و در انتهای داستان " کشیش" اشاره کنم.

#نظر_شخصی

بی‌نهایت قلم #آلبر_کامو رو دوست دارم خصوصا در نوشتن جزئیات طوریکه همیشه حس میکنم به عنوان یه شخصیت یا یه مشاهده‌کننده وارد ماجراشدم ، انگار دقیقا همونجایی بودم که حادثه رخ داد.

مورسو به نظر من نمونه کامل یک انسان صادق بود . و در واقع به خاطر همین صداقتش محکوم شد.
شاید وقتی قسمتهایی از کتاب و میخوندم یاد شخصیت #هولدن_کالفیلد در #ناتور_دشت میفتادم که خودِ خودش بود و برای همین میشه گفت با دنیای اطرافش بیگانه بود،شاید هم دنیا با او بیگانه بود!

یکی از بهترین قسمتهای داستان گفتگوی بین مورسو و کشیش هست: مورسو به خدا اعتقاد نداره و کشیش سعی میکنه مورسو رو هدایت کنه.

به نظر من مورسو نه تنها متهم نیست، بلکه به عنوان یک اسطوره‌، نماد حقیقتِ درونی همه‌ی ماست که همیشه برای اینکه تنها نباشیم یا محکوم نشیم، زیر لایه‌هایی از دروغ پنهانش می‌کنیم.

این کتاب ۱۲۸ صفحه است و ترجمه‌ی بی‌نظیر #خشایار_دیهیمی به زیبایی کتاب اضافه کرده.

@baamanbekhaan
#معرفی_کتاب


#سوء‌تفاهم
#آلبر_کامو
#خشایار_دیهیمی
#نشر_ماهی
۹۴ صفحه

#درباره‌_نویسنده
آلبر کامو، متولد ۱۹۱۳ در روستایی در الجزایر، نویسنده، فیلسوف و روزنامه‌نگار معروف فرانسوی است که خالق آثاری چون #بیگانه ، #سوءتفاهم، #تسخیرشدگان، #سقوط، #طاعون، #کالیگولا، # مرگ_خوش و #یادداشت‌ها است.
وی در سال ۱۹۶۰ بر اثر سانحهٔ تصادف درگذشت.


#درباره_داستان
این داستان به‌صورت یک نمایش‌نامه است که محوریت آن چهار شخصیت هستند. داستان در یک هتل اتفاق می‌افتد که یک مادر و دختر آن را اداره می‌کنند و برای رسیدن به آرزوهایشان که رفتن به افریقا و زندگی در وضعیت بهتر است، دست به کارهای عجیب و غیرانسانی می‌زنند. در این میان پسر این خانواده که از کودکی از آنها جدا شده، تصمیم می‌گیرد خودش را به آنها بشناساند، اما به‌شیوه‌ای غیر مستقیم؛ چرا که فکر می‌کند خوشبختی او در گروِ زندگی با مادر و خواهر و تأمین نیازهای آن‌دو است. گرچه همسر او با این کار مخالف است و اصرار دارد که شوهرش از همان ابتدا باصراحت اعلام کند که او پسر خانواده است. و از اینجا به بعد وارد قسمت اصلی داستان می‌شیم که ترجیح می‌دم توضیح ندم.



#شخصیت‌های_داستان
شخصیت‌های نمایش‌نامه دقیقاً مانند دیگر داستان‌های کامو از همان ابتدا و به‌تدریج به خواننده معرفی می‌شن. مادر، مارتا که دختر خانواده است، یان(ژان) که پسر خانواده است و ماریا که همسر یان است.
ناگفته نماند که پیرمرد خدمتکاری هم نقش کوتاه اما تقریباً تأثیرگذاری را ایفا می‌کند.


#نظر_شخصی
این نمایش‌نامه هم مانند دیگر آثار کامو بسیار ساده و پرکشش هست و دیالوگ‌ها کوتاه و مفید هستند و برای من که از متن‌های طولانی و پرحاشیه بیزارم، کتاب خوبی بود.
سرتاسر داستان پر است از سوءتفاهم، فریب، خشم و نفرت. نفرتی که به فجیع‌ترین شکل ممکن بروز داده می‌شه.
یکی از بهترین شخصیت‌ها، شخصیت مادر خانواده است که خسته و پشیمان از کارهایی که کرده، به دنبال فرصتی برای پایان دادن به زندگی‌اش است. و با آخرین اتفاق، این احساس به اوج می‌رسد.
جمله‌ای در کتاب هست که به‌نظرم مرگ را جالب و متفکرانه توصیف کرده: «مرگ برای مردی که زندگی‌شو کرده، خیلی چیز مهمی نیست.»

شخصیت خشک و بی‌احساس و خشمگین مارتا به‌گونه‌ای توصیف شده که در من حس نفرت رو ایجاد نکرد، چون در عین حال بسیار وفادار به مادرش بود و این نشان‌دهندهٔ کمی احساس در وجودش و دست‌کم به مادرش بود.
در نهایت، به‌عنوان یک خواننده هنوز هم نمی‌دانم که آیا لازم بود از همان اول یان خانواده‌اش را با حقیقت روبرو می‌کرد یا نه.
شاید اگر من هم بودم، مانند او عمل می‌کردم.




@baamanbekhaan
#بخش_دوم📚
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان

کودک می‌گوید «ولی اگه شما واقعاً کورین و من رو نمی‌بینین، پس چطور حرف که می‌زنم نگاهم می‌کنین؟»
«نگاهت می‌کنیم؟»
کودک می‌گوید «خب، البته یه وقت‌هایی هم نگاهتون کج می‌شه یا اصلاً می‌ره به یه طرف دیگه.»
می‌گوییم «می‌بینی، فرشته‌کوچولو؟ واسه اینکه تو رو نمی‌بینیم. ما اصلاً به تو نگاه نمی‌کنیم، خنگ خدا، فقط به‌سمتی نگاه می‌کنیم که صدای تو ازش می‌آد.»
کودک به آن مرد می‌گوید «باشه، ولی هیچ‌کدومشون کور نیستن.»
طرف می‌گوید «چرا، همه‌شون کورن، وگرنه نقاشی‌شون نمی‌کردن. یه شب تابستونی داغ که اینا زیرِ یه درخت گیلاس نشسته بودن، چند تا پرنده اومدن و روی شونه‌هاشون نشستن و چشم‌هاشون رواز کاسه درآوردن.»
«چه‌جور پرنده‌هایی؟»
طرف می‌گوید کلاغ‌سیاه یا زاغ.
«اینا هم گذاشتن این بلا سرشون بیاد؟»
طرف می‌گوید «آخه همه‌چی یکهو اتفاق افتاد.»
کودک به‌سمت ما برمی‌گردد و می‌پرسد « راست می‌گه؟»
سر تکان می‌دهیم و می‌گوییم درست است.
«خب، چرا چشم‌هاتون رو از کاسه درآوردن؟»
می‌گوییم «چون جوجه‌هاشون رو کشته بودیم.»
«خب جرا جوجه‌هاشون رو کشته بودین؟»
«واسه اینکه از سر وصداشون ذله شده بودیم. شایدم خیال می‌کردیم ذله شدیم.»


#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۸۸


@baamanbekhaan
#بخش_دوم📚
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان

آدم هرچه را که بخواهد و برایش جالب باشد می‌تواند ببیند، هرچند تمام جزئیات آنچه دیده یادش نیاید.


#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۱۲

@baamanbekhaan
#بخش_دوم📚
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان

ما زیاد سگ‌دو می‌زنیم، می‌خزیم و توی پروپای همدیگر می‌پیچیم، اما این کار به این معنی نیست که رقص هم بلدیم. تازه اگر هم می‌توانستیم توی تاریکی، جایی که هیچ‌کس ما را نمی‌بیند، روی زمین مخصوص خودمان برقصیم، اصلاً چرا باید این کار را می‌کردیم؟ گاه، برای استراحت‌دادن به پا‌ها، بالا و پایین و این‌سو و آن‌سو می‌پریم و پاهایمان را بالا می‌گیریم. مردم هم عوضی می‌بینند و داد می‌کشند «آهای! زود بیاین تماشا کنین. اینا دارن می‌رقصن.»
نخیر، ما هیچ‌وقت نمی‌رقصیم.



#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۳۲

@baamanbekhaan
#بخش_دوم📚
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان

«درد علامت خوبیه. نشون می‌ده که آدم هنوز زنده‌ست.»


#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۳۲

@baamanbekhaan
#بخش_دوم📚
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان

رنج ما سخت‌ترین درد جهان نیست. بی‌گمان جاهای دیگر درد و رنج‌های سخت‌تری هم هست. در ادوار گذشته هم دردهای دیگری بوده و در آینده هم دردهای دیگری پدید خواهد آمد. اما ما برای اینکه جلب‌توجه کنیم، یکریز ناله و شکایت می‌کنیم.


#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۴۴

@baamanbekhaan
#بخش_دوم📚
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان

اگه می‌دونستیم کورها چه‌جوری خواب می‌بینن، می‌شد خوابشون روهم بکشی.

#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۳۲

@baamanbekhaan
#بخش_دوم📚
عنوان #سقوط_کوران
نویسنده #گرت_هوفمان

مردم و خصوصاً آدم‌های عامی پرهیز دارن که بذارن کسی نقاشی‌شون رو بکشه. ممکنه این موضوع رو صریحاً نگن، اما خیلی راحت می‌شه فهمید. هر چی نباشه، اونا از بقیه صادق‌ترن. می‌ترسن که یه لحظه‌ای خاص و البته تکرارناپذیر از سرگذشتشون ثبت بشه و ثابت بمونه، اونم وقتی خودشون آروم‌آروم از بین می‌رن. از این هم می‌ترسن که نقاشی‌ بعضی‌ از ویژگی‌هاشون رو تصویر کنه و بعداً اونا رو از دست بدن. فکر می‌کنن نقاش ذاتشون رو بیرون می‌کشه و اون رو نقاشی می‌کنه و بعد فقط یه پوستهٔ خالی ازشون باقی می‌مونه. واسه همینه که اغلب تحمل دیدن تصویر خودشون رو ندارن.


#از_چشم_نابینایان
نویسندگان #دنی_دیدرو #گرت_هوفمان #آندره_ژید
ترجمهٔ #اسکندر_آبادی
#نشر_ماهی
ص۱۳۲

@baamanbekhaan