⁉️"چرا با هم همکاری نمیکنیم؟"
✍️ یادداشتی از دکتر محمود سریعالقلم
شاید سوال دقیقتر این باشد که: اصلاً برای چه باید همکاری کنیم؟ چند سال پیش وقتی مهمان یک دانشگاه نروژی بودم. یک استاد ایرانیالاصل آن دانشگاه بازدیدی از #دانشگاه را به من پیشنهاد کرد. طی سه ساعت بازدید پیاده، او همچنان با شوق و اشتیاق و علاقمندی و وابستگی و دلبستگی به دانشگاه، طرحهای آن، #کتابخانه آن، اهداف آن، ساختمانها و نماهای آن و همکاران و بخشهای #اداری و مدیریتی دانشگاه سخن میگفت که مرا بیش از اهمیت خود دانشگاه تحتتأثیر قرار داد. در انتهای بازدید که به ناهار ختم شد از او علل شوق و اشتیاق را جویا شدم. گفت: محیط، خدمه، مدیریت و فضای آموزشی-پژوهشی این دانشگاه به من آرامش میدهد؛ همه به من #احترام میگذارند؛ با آنکه ایرانیالاصل هستم، #دانشکده و دانشگاه مرا در سه #کمیته عضو کردهاند تا #مشارکت کنم؛ #دانشجو و #استاد عموماً میخواهند بیاموزند؛ اغراق نکرده باشم اینجا #خانه اصلی من است. #محبت میکنم، محبت میبینم. راست میگویم، راست میگویند. #بدی فردی را نمیخواهم، بدی مرا نمیخواهند. از دیگران #انتظار نامعقول ندارم، از من انتظار نامعقول ندارند. وظایفم را انجام میدهم، وظایفشان را انجام میدهند. #مشورت میکنم، مشورت میکنند. #خیانت نمیکنم، خیانت نمیکنند. منظم هستم، #منظم هستند. بدگویی نمیکنم، بدگویی نمیکنند. حذف نمیکنم، حذف نمیکنند. همکاری میکنم، همکاری میکنند.
تلقی و حسی که از این #گفتوگو پیدا کردم این بود: چقدر این انسان حالت نرمال دارد. فرد نرمال، خوبی ببیند، خوبی میکند. اما اگر همین فرد نرمال حذف شود، بعد #احتیاط میکند. وقتی به او خیانت شد، فاصله میگیرد. وقتی #دروغ گفتند، بدبین میشود. وقتی #فحاشی کردند، خود را منزوی میکند. وقتی از او #سوءاستفاده کردند، در محبت کردن #تردید میکند. اگر شخصی در قبال محبتکردن، احترام گذاشتن، خوبیکردن، وظیفهشناس بودن، #راستگو بودن، #منصف بودن، واکنشهای منفی و مخرب ببیند، چه روحیهای برای همکاری خواهد داشت؟
وقتی از این سفر علمی به تهران برمیگشتم، عناوین روزنامههای فارسی را در هواپیما مطالعه میکردم. در یک عنوان گفته شده بود: ایرانیها را #تهدید نکنید. چند ستون آن طرفتر، چندین تهدید نسبت به کشورهای مختلف در اقصی نقاط جهان مطرح شده بود. هر کنشی واکنشی دارد، هر حرف ناپسندی پیآمدی دارد. در جهان فعلی عموماً سخن و عمل ناشایستی، بدون پاسخ نمیماند. در چه شرایطی، شهروندان یک #جامعه با هم همکاری میکنند؟ وقتی همکاری آنها، جبران شود. همکاری و یا عدم همکاری هر دو نرمال هستند زیرا در مقام #عکسالعمل به #رفتار دیگران انجام میپذیرد.
بخاطر فطرتی که دارد، #انساننرمال تمایل به #خوبی دارد ولی وقتی در ساختاری قرار میگیرد که واکنشها عموماً با احترام، محبت، #خویشتنداری و #قانون آمیخته نشدهاند، حداقل این است که فاصله میگیرد، محتاط میشود و در یک دایرۀ محدودی، خود را تعریف میکند. تابحال #تجربه کردهاید که وقتی در ترافیکی سنگین آرام #رانندگی میکنید، ناگهان اتوموبیلی در شانۀ خاکی جاده سعی میکند از دیگران #سبقت بگیرد ضمن اینکه فضا را آلوده میکند. در ذهن انسان نرمال این #اندیشه شکل میگیرد که چرا من باید ساعتها در #ترافیک، قانون را رعایت کنیم و دیگری این کار را نمیکند؟ بحرانها در یک جامعه انباشته میشود زمانی که عدهای از حاشیۀ خاکی #جاده حرکت کنند و قانون و مراتب و #حقوق دیگران را رعایت نکنند.
زمانی از یک پیرمرد ایرانی که انبوهی از #علم و تجربه بود پرسیدم: مهمترین #مشکل ما در #توسعه کشور چیست؟ اول باید کدام #مسئله را حل کنیم تا بقیه مسائل حل شوند؟ #کانون کجاست؟ او در پاسخ گفت: عموماً ماها غرق در خود، خواستهها، #منافع و آرزوهای خود هستیم. (Self-Absorption) این خصلت #خودشیفتگی #اجازه نمیدهد، #سیستم درست کنیم، #ساختار درست کنیم، #تقسیمکار کنیم، از هم بیاموزیم و #همکاری کنیم.
افراد نرمال وقتی همکاری میکنند که از جانب دیگران همکاری ببینند. این محتاج یک سیستم است. این سیستم به نوبۀ خود نیازمند #قانونگرایی و #شایستهسالاری است که هر شهروندی بنا به #دانش، تجربه و اهتمام خود در #جایگاه شایسته، قرار میگیرد. در چارچوبی که شایستهسالاری نباشد، دروغگفتن بدون #مجازات بماند و #غرور فرد برتر از #مصلحت عام باشد، افراد نرمال همکاری نمیکنند. در این قالب، شهروندان به تدریج مدارهای #اعتماد خود را محدود کرده و در جزایر خودساخته زندگی میکنند که جامعهشناسان به آن، #ذرهایشدنجامعه میگویند.
jOin 🔜 @arayeghazayi
◀️ اینستاگرام:🔻
instagram.com/arayeghazayi
✍️ یادداشتی از دکتر محمود سریعالقلم
شاید سوال دقیقتر این باشد که: اصلاً برای چه باید همکاری کنیم؟ چند سال پیش وقتی مهمان یک دانشگاه نروژی بودم. یک استاد ایرانیالاصل آن دانشگاه بازدیدی از #دانشگاه را به من پیشنهاد کرد. طی سه ساعت بازدید پیاده، او همچنان با شوق و اشتیاق و علاقمندی و وابستگی و دلبستگی به دانشگاه، طرحهای آن، #کتابخانه آن، اهداف آن، ساختمانها و نماهای آن و همکاران و بخشهای #اداری و مدیریتی دانشگاه سخن میگفت که مرا بیش از اهمیت خود دانشگاه تحتتأثیر قرار داد. در انتهای بازدید که به ناهار ختم شد از او علل شوق و اشتیاق را جویا شدم. گفت: محیط، خدمه، مدیریت و فضای آموزشی-پژوهشی این دانشگاه به من آرامش میدهد؛ همه به من #احترام میگذارند؛ با آنکه ایرانیالاصل هستم، #دانشکده و دانشگاه مرا در سه #کمیته عضو کردهاند تا #مشارکت کنم؛ #دانشجو و #استاد عموماً میخواهند بیاموزند؛ اغراق نکرده باشم اینجا #خانه اصلی من است. #محبت میکنم، محبت میبینم. راست میگویم، راست میگویند. #بدی فردی را نمیخواهم، بدی مرا نمیخواهند. از دیگران #انتظار نامعقول ندارم، از من انتظار نامعقول ندارند. وظایفم را انجام میدهم، وظایفشان را انجام میدهند. #مشورت میکنم، مشورت میکنند. #خیانت نمیکنم، خیانت نمیکنند. منظم هستم، #منظم هستند. بدگویی نمیکنم، بدگویی نمیکنند. حذف نمیکنم، حذف نمیکنند. همکاری میکنم، همکاری میکنند.
تلقی و حسی که از این #گفتوگو پیدا کردم این بود: چقدر این انسان حالت نرمال دارد. فرد نرمال، خوبی ببیند، خوبی میکند. اما اگر همین فرد نرمال حذف شود، بعد #احتیاط میکند. وقتی به او خیانت شد، فاصله میگیرد. وقتی #دروغ گفتند، بدبین میشود. وقتی #فحاشی کردند، خود را منزوی میکند. وقتی از او #سوءاستفاده کردند، در محبت کردن #تردید میکند. اگر شخصی در قبال محبتکردن، احترام گذاشتن، خوبیکردن، وظیفهشناس بودن، #راستگو بودن، #منصف بودن، واکنشهای منفی و مخرب ببیند، چه روحیهای برای همکاری خواهد داشت؟
وقتی از این سفر علمی به تهران برمیگشتم، عناوین روزنامههای فارسی را در هواپیما مطالعه میکردم. در یک عنوان گفته شده بود: ایرانیها را #تهدید نکنید. چند ستون آن طرفتر، چندین تهدید نسبت به کشورهای مختلف در اقصی نقاط جهان مطرح شده بود. هر کنشی واکنشی دارد، هر حرف ناپسندی پیآمدی دارد. در جهان فعلی عموماً سخن و عمل ناشایستی، بدون پاسخ نمیماند. در چه شرایطی، شهروندان یک #جامعه با هم همکاری میکنند؟ وقتی همکاری آنها، جبران شود. همکاری و یا عدم همکاری هر دو نرمال هستند زیرا در مقام #عکسالعمل به #رفتار دیگران انجام میپذیرد.
بخاطر فطرتی که دارد، #انساننرمال تمایل به #خوبی دارد ولی وقتی در ساختاری قرار میگیرد که واکنشها عموماً با احترام، محبت، #خویشتنداری و #قانون آمیخته نشدهاند، حداقل این است که فاصله میگیرد، محتاط میشود و در یک دایرۀ محدودی، خود را تعریف میکند. تابحال #تجربه کردهاید که وقتی در ترافیکی سنگین آرام #رانندگی میکنید، ناگهان اتوموبیلی در شانۀ خاکی جاده سعی میکند از دیگران #سبقت بگیرد ضمن اینکه فضا را آلوده میکند. در ذهن انسان نرمال این #اندیشه شکل میگیرد که چرا من باید ساعتها در #ترافیک، قانون را رعایت کنیم و دیگری این کار را نمیکند؟ بحرانها در یک جامعه انباشته میشود زمانی که عدهای از حاشیۀ خاکی #جاده حرکت کنند و قانون و مراتب و #حقوق دیگران را رعایت نکنند.
زمانی از یک پیرمرد ایرانی که انبوهی از #علم و تجربه بود پرسیدم: مهمترین #مشکل ما در #توسعه کشور چیست؟ اول باید کدام #مسئله را حل کنیم تا بقیه مسائل حل شوند؟ #کانون کجاست؟ او در پاسخ گفت: عموماً ماها غرق در خود، خواستهها، #منافع و آرزوهای خود هستیم. (Self-Absorption) این خصلت #خودشیفتگی #اجازه نمیدهد، #سیستم درست کنیم، #ساختار درست کنیم، #تقسیمکار کنیم، از هم بیاموزیم و #همکاری کنیم.
افراد نرمال وقتی همکاری میکنند که از جانب دیگران همکاری ببینند. این محتاج یک سیستم است. این سیستم به نوبۀ خود نیازمند #قانونگرایی و #شایستهسالاری است که هر شهروندی بنا به #دانش، تجربه و اهتمام خود در #جایگاه شایسته، قرار میگیرد. در چارچوبی که شایستهسالاری نباشد، دروغگفتن بدون #مجازات بماند و #غرور فرد برتر از #مصلحت عام باشد، افراد نرمال همکاری نمیکنند. در این قالب، شهروندان به تدریج مدارهای #اعتماد خود را محدود کرده و در جزایر خودساخته زندگی میکنند که جامعهشناسان به آن، #ذرهایشدنجامعه میگویند.
jOin 🔜 @arayeghazayi
◀️ اینستاگرام:🔻
instagram.com/arayeghazayi
✍️رضا بابایی
🔴 ما تربیت نشدیم.
#تربیت ما بیش از این نبوده است که به بزرگترها #احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پیش دیگران پای خود را دراز نکنیم، حرفشنو باشیم، صبحها به همه #سلام کنیم، دست و روی خود را با صابون بشوییم، لباس تمیز بپوشیم، دست در بینی نبریم و …
اما سادهترین و ضروریترین مسائل #زندگی را به ما یاد ندادند.
کجا به ما آموختند که چگونه نفس بکشیم، چگونه #اضطراب را از خود دور کنیم، #موفقیت چیست، #ازدواج برای حل چه مشکلی است، در مواجهه با #مخالف چگونه #رفتار کنیم …
در کودکی به ما آموختند که چموش نباشیم، اما #پرسشگری و #آزاداندیشی و شیوههای #نقد را به ما نیاموختند.
#داگلاسسیسیلنورث، #اقتصاددان آمریکایی و برندۀ جایزۀ #نوبل #اقتصاد در سال ۱۹۹۳ میگوید: «اگر میخواهید بدانید کشوری #توسعه مییابد یا نه، سراغ صنایع و کارخانههای آن کشور نروید. اینها را بهراحتی میتوان خرید یا دزدید یا کپی کرد. میتوان نفت فروخت و همۀ اینها را وارد کرد. برای اینکه بتوانید آیندۀ کشوری را #پیشبینی کنید، بروید در دبستانها؛ ببینید آنجا چگونه بچهها را #آموزش میدهند. مهم نیست چه چیزی آموزش میدهند؛ ببینید چگونه آموزش میدهند. اگر کودکانشان را پرسشگر، #خلاق، صبور، نظمپذیر، خطرپذیر، اهل گفتگو و #تعامل و برخوردار از روحیۀ مشارکتجمعی و همکاریگروهی تربیت میکنند، مطمئن باشید که آن کشور در چند قدمی #توسعهپایدار و گسترده است.»
از «نفس کشیدن» تا «سفر کردن» تا «مهرورزی» به آموزش نیاز دارد. بخشی از #سلامت روحی و جسمی ما در گرو «تنفس صحیح» است.
آیا باید در جوانی یا میانسالی یا حتی پیری، گذرمان به یوگا بیفتد تا بفهمیم تنفس انواعی دارد و شکل صحیح آن چگونه است و چقدر مهم است؟!
به ما حتی نگاهکردن را نیاموختند. هیچ چیز به اندازۀ «#نگاه» نیاز به آموزش و تربیت ندارد. کسی که بلد است چطور ببیند، در دنیایی دیگر زندگی میکند؛ دنیایی که بویی از آن به مشام بینندگان ناشی نرسیده است.
هزار کیلومتر، از شهری به شهری دیگر میرویم و وقتی به #خانه برمیگردیم، چند خط نمیتوانیم دربارۀ آنچه دیدهایم بنویسیم. چرا؟ چون در واقع «ندیدهایم». همه چیز از جلو چشم ما گذشته است؛ مانند نسیمی که بر آهن وزیده است.
#جانراسکین، #آموزگار بزرگ نگاه، در قرننوزدهم میگفت: «اگر دست من بود، درس طراحی را در همۀ مدارس جهان #اجباری میکردم تا بچهها قبل از اینکه به نگاههای سرسری #عادت کنند، درستنگاهکردن به اشیا را بیاموزند.»
میگفت: «کسی که به کلاسهایطراحی میرود تا مجبور شود به #طبیعت و پیرامون خود، بهتر و دقیقتر نگاه کند، هنرمندتر است از کسی که به طبیعت میرود تا در طراحی #پیشرفت کند.»
اگر در خانه یا مدرسه، یاد گرفتهبودیم که چطور نگاه کنیم، چطور بشنویم و چطور بیندیشیم، انسانی دیگر بودیم.
انسانی که نمیتواند از چشم و گوش و زبان خود درست استفاده کند، پا از غار بدویت بیرون نگذاشته است؛ اگرچه نقاشیهای غارنشینان نشان میدهد که آنان با «نگاه» بیگانه نبودند.
بسیارند پدرانی که نمیدانند اگر همۀ دنیا را برای دخترشان فراهم کنند، به اندازۀ یکبار در آغوشگرفتن او و بوسیدن روی او، به او آرامش و #اعتمادبهنفس نمیدهد.
عجایب را در آسمانها میجوییم، ولی یکبار به شاخۀ درختی که جلو خانۀ ما مظلومانه قد کشیده است، خیره نشدهایم.
نگاهکردن، شنیدن، گفتن، نفسکشیدن، راهرفتن، خوابیدن، سفر کردن، بازی، تفریح، مهرورزی، عاشقی، زناشویی و #اعتراض، بیشتر از املا و انشا نیاز به #معلم و آموزش دارند./ کانالسخنرانیها
jOin 🔜 @arayeghazayi
◀️ اینستاگرام:🔻
instagram.com/arayeghazayi
🔴 ما تربیت نشدیم.
#تربیت ما بیش از این نبوده است که به بزرگترها #احترام بگذاریم، کلمات زشت نگوییم، پیش دیگران پای خود را دراز نکنیم، حرفشنو باشیم، صبحها به همه #سلام کنیم، دست و روی خود را با صابون بشوییم، لباس تمیز بپوشیم، دست در بینی نبریم و …
اما سادهترین و ضروریترین مسائل #زندگی را به ما یاد ندادند.
کجا به ما آموختند که چگونه نفس بکشیم، چگونه #اضطراب را از خود دور کنیم، #موفقیت چیست، #ازدواج برای حل چه مشکلی است، در مواجهه با #مخالف چگونه #رفتار کنیم …
در کودکی به ما آموختند که چموش نباشیم، اما #پرسشگری و #آزاداندیشی و شیوههای #نقد را به ما نیاموختند.
#داگلاسسیسیلنورث، #اقتصاددان آمریکایی و برندۀ جایزۀ #نوبل #اقتصاد در سال ۱۹۹۳ میگوید: «اگر میخواهید بدانید کشوری #توسعه مییابد یا نه، سراغ صنایع و کارخانههای آن کشور نروید. اینها را بهراحتی میتوان خرید یا دزدید یا کپی کرد. میتوان نفت فروخت و همۀ اینها را وارد کرد. برای اینکه بتوانید آیندۀ کشوری را #پیشبینی کنید، بروید در دبستانها؛ ببینید آنجا چگونه بچهها را #آموزش میدهند. مهم نیست چه چیزی آموزش میدهند؛ ببینید چگونه آموزش میدهند. اگر کودکانشان را پرسشگر، #خلاق، صبور، نظمپذیر، خطرپذیر، اهل گفتگو و #تعامل و برخوردار از روحیۀ مشارکتجمعی و همکاریگروهی تربیت میکنند، مطمئن باشید که آن کشور در چند قدمی #توسعهپایدار و گسترده است.»
از «نفس کشیدن» تا «سفر کردن» تا «مهرورزی» به آموزش نیاز دارد. بخشی از #سلامت روحی و جسمی ما در گرو «تنفس صحیح» است.
آیا باید در جوانی یا میانسالی یا حتی پیری، گذرمان به یوگا بیفتد تا بفهمیم تنفس انواعی دارد و شکل صحیح آن چگونه است و چقدر مهم است؟!
به ما حتی نگاهکردن را نیاموختند. هیچ چیز به اندازۀ «#نگاه» نیاز به آموزش و تربیت ندارد. کسی که بلد است چطور ببیند، در دنیایی دیگر زندگی میکند؛ دنیایی که بویی از آن به مشام بینندگان ناشی نرسیده است.
هزار کیلومتر، از شهری به شهری دیگر میرویم و وقتی به #خانه برمیگردیم، چند خط نمیتوانیم دربارۀ آنچه دیدهایم بنویسیم. چرا؟ چون در واقع «ندیدهایم». همه چیز از جلو چشم ما گذشته است؛ مانند نسیمی که بر آهن وزیده است.
#جانراسکین، #آموزگار بزرگ نگاه، در قرننوزدهم میگفت: «اگر دست من بود، درس طراحی را در همۀ مدارس جهان #اجباری میکردم تا بچهها قبل از اینکه به نگاههای سرسری #عادت کنند، درستنگاهکردن به اشیا را بیاموزند.»
میگفت: «کسی که به کلاسهایطراحی میرود تا مجبور شود به #طبیعت و پیرامون خود، بهتر و دقیقتر نگاه کند، هنرمندتر است از کسی که به طبیعت میرود تا در طراحی #پیشرفت کند.»
اگر در خانه یا مدرسه، یاد گرفتهبودیم که چطور نگاه کنیم، چطور بشنویم و چطور بیندیشیم، انسانی دیگر بودیم.
انسانی که نمیتواند از چشم و گوش و زبان خود درست استفاده کند، پا از غار بدویت بیرون نگذاشته است؛ اگرچه نقاشیهای غارنشینان نشان میدهد که آنان با «نگاه» بیگانه نبودند.
بسیارند پدرانی که نمیدانند اگر همۀ دنیا را برای دخترشان فراهم کنند، به اندازۀ یکبار در آغوشگرفتن او و بوسیدن روی او، به او آرامش و #اعتمادبهنفس نمیدهد.
عجایب را در آسمانها میجوییم، ولی یکبار به شاخۀ درختی که جلو خانۀ ما مظلومانه قد کشیده است، خیره نشدهایم.
نگاهکردن، شنیدن، گفتن، نفسکشیدن، راهرفتن، خوابیدن، سفر کردن، بازی، تفریح، مهرورزی، عاشقی، زناشویی و #اعتراض، بیشتر از املا و انشا نیاز به #معلم و آموزش دارند./ کانالسخنرانیها
jOin 🔜 @arayeghazayi
◀️ اینستاگرام:🔻
instagram.com/arayeghazayi