#حماسه_یاسین
#قسمت_شانزدهم
روز ١٥/١٠/٦٥ اعلام كردند كه قرار اسـت در منطقـة كرخـه ، عمليـات مشـابهي انجـام دهـيم .
منطقه را دقيقاً مثل بوارين و نهر خين آماده كرده بودنـد . گردانهـاي پيـاده و واحـدهاي ديگـر
لشكر هم بودند . بعد از ظهر راه افتاديم . براي اين كه ديده نشويم ، در يـك كـانتينر حمـل مـي
شديم . بچه ها حسابي شـلوغ مـي كردنـد . فريـاد بـرادر دلبريـان ـ معـاون گروهـان غفـار و
مسؤول آموزش گردان ـ همه را به خود آورد . او گفت :« به جـاي ايـن مسـخره بازيهـا ، يـك
سرود بخوانيد كه همه لذت ببرند.» همه ساكت شـدند . مـن و بچـه هـاي شـر و شـور دور و
برمان مثل مسعود احمديان و . . . شروع كرديم به آماده كردن سرود و خوانديم :
ـ شهر ، شهر خون است ، پنجه در خون خصم دون است . . .
برادر دلبريان كه راضي شده بود ، با سرتكان دادن شروع كرد به همراهي با ما . ادامه داديم:
ـ پشت سنگر ، گشته پنچر ، ماشين فرمانده لشكر . . .
مانده لشكر ، مانده لشكر !
بايد به شط خون شنا كنيم .
شَلپ شولوپ شَلپ شولوپ ! . . .
لبخند از روي لبان دلبريان محو شد و در حالي كه به تأسف سر تكان مي داد ، گفـت :«نخيـر؛
شماها آدم بشو نيستيد!»
عمليات مشابه با موفقيت انجام شد ؛ البته چند مجروح هم داديم كه از گردان ما نبودنـد . وقتـي
براي برگشتن جمع شديم ، « محمد بخشـي » نبـود . بخشـي ، يكـي از شـوخ تـرين بچـه هـاي گردان بود . ناگهان ديديم دو نفر از بچه هاي حمـل مجـروح ، در حـالي كـه يـك غـواص روي برانكارد آه و ناله مي كند ، به سمت ما مي آينـد . رنـگ حسـن شـاد ، فرمانـدة گروهـان غفـار پريد. بخشي بود .برانكاردشان جلـوي مـا كـه رسـيد ، بخشـي سـر امـدادگر فريـاد كشـيد :« نگهدار!»
بعد جلوي چشمان بهت زدة دو امدادگر پريد پائين و گفت:« قربون دستتون ! چقدر مـي شـه؟»
و زد زير خنده و پريد داخل ماشين و بين بچه ها گم شد !
به هر زحمتي بود ، امدادگرها را راضي كرديم كه برونـد . بخشـي ، چنـد چتـر منـور از داخـل لباس غواصي اش درآورد و گفت :« ببخشيد ؛ رفتم دنبال چتر منـور ! چـون ديـر شـده بـود ،
مجبور شدم با تاكسي تلفني بيايم ! چترها را هم مي خواهم بفرستم براي خواهر كوچكم .»
#ادامه_دارد
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
#قسمت_شانزدهم
روز ١٥/١٠/٦٥ اعلام كردند كه قرار اسـت در منطقـة كرخـه ، عمليـات مشـابهي انجـام دهـيم .
منطقه را دقيقاً مثل بوارين و نهر خين آماده كرده بودنـد . گردانهـاي پيـاده و واحـدهاي ديگـر
لشكر هم بودند . بعد از ظهر راه افتاديم . براي اين كه ديده نشويم ، در يـك كـانتينر حمـل مـي
شديم . بچه ها حسابي شـلوغ مـي كردنـد . فريـاد بـرادر دلبريـان ـ معـاون گروهـان غفـار و
مسؤول آموزش گردان ـ همه را به خود آورد . او گفت :« به جـاي ايـن مسـخره بازيهـا ، يـك
سرود بخوانيد كه همه لذت ببرند.» همه ساكت شـدند . مـن و بچـه هـاي شـر و شـور دور و
برمان مثل مسعود احمديان و . . . شروع كرديم به آماده كردن سرود و خوانديم :
ـ شهر ، شهر خون است ، پنجه در خون خصم دون است . . .
برادر دلبريان كه راضي شده بود ، با سرتكان دادن شروع كرد به همراهي با ما . ادامه داديم:
ـ پشت سنگر ، گشته پنچر ، ماشين فرمانده لشكر . . .
مانده لشكر ، مانده لشكر !
بايد به شط خون شنا كنيم .
شَلپ شولوپ شَلپ شولوپ ! . . .
لبخند از روي لبان دلبريان محو شد و در حالي كه به تأسف سر تكان مي داد ، گفـت :«نخيـر؛
شماها آدم بشو نيستيد!»
عمليات مشابه با موفقيت انجام شد ؛ البته چند مجروح هم داديم كه از گردان ما نبودنـد . وقتـي
براي برگشتن جمع شديم ، « محمد بخشـي » نبـود . بخشـي ، يكـي از شـوخ تـرين بچـه هـاي گردان بود . ناگهان ديديم دو نفر از بچه هاي حمـل مجـروح ، در حـالي كـه يـك غـواص روي برانكارد آه و ناله مي كند ، به سمت ما مي آينـد . رنـگ حسـن شـاد ، فرمانـدة گروهـان غفـار پريد. بخشي بود .برانكاردشان جلـوي مـا كـه رسـيد ، بخشـي سـر امـدادگر فريـاد كشـيد :« نگهدار!»
بعد جلوي چشمان بهت زدة دو امدادگر پريد پائين و گفت:« قربون دستتون ! چقدر مـي شـه؟»
و زد زير خنده و پريد داخل ماشين و بين بچه ها گم شد !
به هر زحمتي بود ، امدادگرها را راضي كرديم كه برونـد . بخشـي ، چنـد چتـر منـور از داخـل لباس غواصي اش درآورد و گفت :« ببخشيد ؛ رفتم دنبال چتر منـور ! چـون ديـر شـده بـود ،
مجبور شدم با تاكسي تلفني بيايم ! چترها را هم مي خواهم بفرستم براي خواهر كوچكم .»
#ادامه_دارد
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
#حماسه_یاسین
#قسمت_هفدهم
وقتي برگشتيم مقر ، تمرين دوباره شروع شد . يـك شـب ، سـيد هـادي مشـتاقيان را بـه اتـاق
فرماندهي احضار كردند . وقتي برگشت ، ديدم گريه كرده . گفـت بـرادر جليـل گفتـه چـون تـو
برادر شهيد هستي ، نمي توانيم تو را ببريم و . . .
تا صبح گريه كرد و از صبح تا ظهر هم با برادر جليل چك و چانه زد . ظهـر موقـع نمـاز ، دلـم
به حالش سوخت . با التماس گفت ” : سيد ! بعد از ظهر مي خواهم بروم دوباره صـحبت كـنم .
دعا كن قبولم كنند “ .
بعد از نماز ، از خدا خواستم كه حاجت هادي را روا كند . بعد از ظهـر شـاد و خنـدان پريـد تـو
اتاق و مرا بغل كرد و گفت ” : سيد ! درست شد “ .
١٧/١٠/٦٥ ، روز آخر بود . قرار شد ساعت ٤ بعد از ظهر برويم خـط ٢٥ متـري . ايـن خـط بـه
اين دليل ٢٥ متري ناميده مي شد كه فاصلة بين ما و خط عراق در اغلب جاهـا ٢٥ متـر بيشـتر
نبود . قرار بود در سنگرهاي خط پنهان شويم .
بعد از مراسم نماز ظهر گفتند چون بايد راه نهر خين باز شود تا كل گردان بتواننـد رد شـوند ،
ما يك دستة ويژه ، مركب از دو تيم انتخاب كرده ايم ؛ شامل شش تخريبچي و سه آرپـي جـي
زن براي هر تيم . كل دسته ١٨ نفر بود . اسامي را خواندند ؛ اسم مـن هـم بـود . تـيم اول ، بـه
سرگروهي حسين صادقي نـژاد و تـيم دوم ، بـه سـرگروهي مصـطفي كـاظمي . مسـؤول كـل
دستة ويژه هم امير نظري بود كه با حفظ سمت معاونت گردان ، بـه دليـل اهميـت دسـته بـراي
اين مسؤوليت انتخاب شده بود .
ساعت ٤ بعد از ظهر ، تا نزديكي هاي خط با ماشين رفتيم و بعد پياده و حـدود ٦ بعـد از ظهـر
ـ يعني يك ساعت به اذان مغرب مانده ـ در سنگرهاي خط ٢٥ متـري مسـتقر شـديم . ايـن بـار
برخلاف كربلاي چهار ، حفاظت بسيار خوب رعايت شده بـود . گفتنـد تـا شـب نشـده ، وضـو
گرفته ، لباسهاي غواصي را بپوشيد . چون موقـع اذان بـود ، گفتنـد همـه در سـنگرها نمـاز را
نشسته بخوانند . مسعود احمديان ، به حسين حيدري ـ يكي از مسؤولان گردان ـ گفـت ” : مـن
بايد بيرون بخوانم “ ! لحنش جوري بود كه حسين موافقت كرد . غير از نماز مغـرب و عشـاء ،
نماز غفيله و وتيره اش را هم خواند و با چشماني سرخ آمد داخل سـنگر ، گوشـه اي چمباتمـه
زد و رفت تو فكر .
بعد از نماز نشستيم با بچه ها به خوردن شام و صحبت كردن . سـيد هـادي مشـتاقيان دمِ در
ايستاده بود و خيره شده بود به تاريكي . صدايش كـردم بيايـد شـامش را بخـورد .
#ادامه_دارد
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA
#قسمت_هفدهم
وقتي برگشتيم مقر ، تمرين دوباره شروع شد . يـك شـب ، سـيد هـادي مشـتاقيان را بـه اتـاق
فرماندهي احضار كردند . وقتي برگشت ، ديدم گريه كرده . گفـت بـرادر جليـل گفتـه چـون تـو
برادر شهيد هستي ، نمي توانيم تو را ببريم و . . .
تا صبح گريه كرد و از صبح تا ظهر هم با برادر جليل چك و چانه زد . ظهـر موقـع نمـاز ، دلـم
به حالش سوخت . با التماس گفت ” : سيد ! بعد از ظهر مي خواهم بروم دوباره صـحبت كـنم .
دعا كن قبولم كنند “ .
بعد از نماز ، از خدا خواستم كه حاجت هادي را روا كند . بعد از ظهـر شـاد و خنـدان پريـد تـو
اتاق و مرا بغل كرد و گفت ” : سيد ! درست شد “ .
١٧/١٠/٦٥ ، روز آخر بود . قرار شد ساعت ٤ بعد از ظهر برويم خـط ٢٥ متـري . ايـن خـط بـه
اين دليل ٢٥ متري ناميده مي شد كه فاصلة بين ما و خط عراق در اغلب جاهـا ٢٥ متـر بيشـتر
نبود . قرار بود در سنگرهاي خط پنهان شويم .
بعد از مراسم نماز ظهر گفتند چون بايد راه نهر خين باز شود تا كل گردان بتواننـد رد شـوند ،
ما يك دستة ويژه ، مركب از دو تيم انتخاب كرده ايم ؛ شامل شش تخريبچي و سه آرپـي جـي
زن براي هر تيم . كل دسته ١٨ نفر بود . اسامي را خواندند ؛ اسم مـن هـم بـود . تـيم اول ، بـه
سرگروهي حسين صادقي نـژاد و تـيم دوم ، بـه سـرگروهي مصـطفي كـاظمي . مسـؤول كـل
دستة ويژه هم امير نظري بود كه با حفظ سمت معاونت گردان ، بـه دليـل اهميـت دسـته بـراي
اين مسؤوليت انتخاب شده بود .
ساعت ٤ بعد از ظهر ، تا نزديكي هاي خط با ماشين رفتيم و بعد پياده و حـدود ٦ بعـد از ظهـر
ـ يعني يك ساعت به اذان مغرب مانده ـ در سنگرهاي خط ٢٥ متـري مسـتقر شـديم . ايـن بـار
برخلاف كربلاي چهار ، حفاظت بسيار خوب رعايت شده بـود . گفتنـد تـا شـب نشـده ، وضـو
گرفته ، لباسهاي غواصي را بپوشيد . چون موقـع اذان بـود ، گفتنـد همـه در سـنگرها نمـاز را
نشسته بخوانند . مسعود احمديان ، به حسين حيدري ـ يكي از مسؤولان گردان ـ گفـت ” : مـن
بايد بيرون بخوانم “ ! لحنش جوري بود كه حسين موافقت كرد . غير از نماز مغـرب و عشـاء ،
نماز غفيله و وتيره اش را هم خواند و با چشماني سرخ آمد داخل سـنگر ، گوشـه اي چمباتمـه
زد و رفت تو فكر .
بعد از نماز نشستيم با بچه ها به خوردن شام و صحبت كردن . سـيد هـادي مشـتاقيان دمِ در
ايستاده بود و خيره شده بود به تاريكي . صدايش كـردم بيايـد شـامش را بخـورد .
#ادامه_دارد
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA
#حماسه_یاسین
#قسمت_هیجدهم
آمد و با پاشنه پا روي انگشت كوچك دستم ايستاد و شروع كرد به فشـار دادن . درد زيـادي داشـت ؛
ولي چون فهميدم شوخي مي كند ، به روي خود نياوردم . از اين كارها زياد مي كرد . بـه قـول خودش ابراز محبت بود! بعد دو زانو نشست روبرويم . جريـان اشـكش را زيـر نـور فـانوس ديدم .گفت:«تو الان تو دسته ويژه هسـتي ، بعيـد مـي دونـم زنـده در بـري ! مونـده ام اگـر
همون اولِ عمليات ، جنازه تو را در معبر ديدم ، چه جوري روحيه ام را حفظ كنم ؛ آخـه خيلـي
دوستت دارم!»
اولين بار بود كه اين حرف را به من مي زد ! گفتم :« ما تو ايـن خـط هـا نيسـتيم.» بـي توجـه
ادامه داد:« اگر اون طرفها رفتي ، سلام منو به داداشم مهدي برسـون . بهـش بگـو خيلـي بـي
معرفتي ! چرا يه سري به ما نمي زني؟» از هم جدا شديم . رفتم در سنگر دسته ويژه . همه چشمها سـرخ بـود . نوبـت جلسـه تـوجيهی آخر براي شكستن خط و جزئيات بـود . بـرادر حسـين حيـدري ، آخـرين سفارشـهاي لازم را كرد . توضيح داد كه چند توپ ١٠٥ ميلي متري ، اين طرف خط آمـاده اسـت كـه اگـر شـما در معبر لُو رفتيد ، به سمت سنگرهاي كمين شليك كنند تا سنگرها تخريـب شـوند . ضـمناً بعـد از اينكه دسته ويژه ، راه را باز كرد و اولين سنگرهاي خط خاموش شد ، بقيه بچه هـاي غواصـي از راه همان تونل از آب رد مي شدند و بقيه خـط را تصـرف مـي كننـد و بعـد هـم قـرار اسـت خاكريزها توسط بچه هاي انفجارات بُرش داده شود و بچه هاي يگـان دريـايي ، پـل شـناور را روي رودخانه خين بيندازند و گردانهاي پياده ، داخل بوارين شـوند و كـار پاكسـازي را ادامـه دهند . نحـوه آرايـش سـنگرهاي انفـرادي و اجتمـاعي عـراق در خـط اول را هـم توضـيح داد ؛
طوري كه خـط اول را مثـل اتاقهـاي خانـة خودمـان مـي شـناخ تيم ! حتـي توضـيح دادنـد كـه سنگرهاي اجتماعي عراق ، درِ توري دارد كه به طرف بيـرون بـاز مـي شـود و ضـد نارنجـك است . از اين رو براي انداختن نارنجك حتماً بايد در را باز كنيم . نام عمليـات را هـم گفتنـد كـه
كربلاي ٥ است ؛ اما اعلام رمز آن ماند براي بعد .
ساعت شروع عمليات هم ٣٠/١ نيمه شب اعلام شد و گفتند كه ما و گردان نوح ـ از سمت چـپ ما حدود ساعت يك كار را شروع خواهيم كرد . قرار الحاق ما نيـز از سـمت چـپ بـود . بعـد هم گفتند تا ساعت ٤٥/١٢ بدون سروصدا استراحت كنيد .
مسعود احمديان كه بغل دست من دراز كشيده بود ، گفـت:«سـيد ! مـي گـن هـر كـي تـو آب
شهيد بشه ، حق الناس نداره ؛ درسته ؟ »
#ادامه_دارد
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA
#قسمت_هیجدهم
آمد و با پاشنه پا روي انگشت كوچك دستم ايستاد و شروع كرد به فشـار دادن . درد زيـادي داشـت ؛
ولي چون فهميدم شوخي مي كند ، به روي خود نياوردم . از اين كارها زياد مي كرد . بـه قـول خودش ابراز محبت بود! بعد دو زانو نشست روبرويم . جريـان اشـكش را زيـر نـور فـانوس ديدم .گفت:«تو الان تو دسته ويژه هسـتي ، بعيـد مـي دونـم زنـده در بـري ! مونـده ام اگـر
همون اولِ عمليات ، جنازه تو را در معبر ديدم ، چه جوري روحيه ام را حفظ كنم ؛ آخـه خيلـي
دوستت دارم!»
اولين بار بود كه اين حرف را به من مي زد ! گفتم :« ما تو ايـن خـط هـا نيسـتيم.» بـي توجـه
ادامه داد:« اگر اون طرفها رفتي ، سلام منو به داداشم مهدي برسـون . بهـش بگـو خيلـي بـي
معرفتي ! چرا يه سري به ما نمي زني؟» از هم جدا شديم . رفتم در سنگر دسته ويژه . همه چشمها سـرخ بـود . نوبـت جلسـه تـوجيهی آخر براي شكستن خط و جزئيات بـود . بـرادر حسـين حيـدري ، آخـرين سفارشـهاي لازم را كرد . توضيح داد كه چند توپ ١٠٥ ميلي متري ، اين طرف خط آمـاده اسـت كـه اگـر شـما در معبر لُو رفتيد ، به سمت سنگرهاي كمين شليك كنند تا سنگرها تخريـب شـوند . ضـمناً بعـد از اينكه دسته ويژه ، راه را باز كرد و اولين سنگرهاي خط خاموش شد ، بقيه بچه هـاي غواصـي از راه همان تونل از آب رد مي شدند و بقيه خـط را تصـرف مـي كننـد و بعـد هـم قـرار اسـت خاكريزها توسط بچه هاي انفجارات بُرش داده شود و بچه هاي يگـان دريـايي ، پـل شـناور را روي رودخانه خين بيندازند و گردانهاي پياده ، داخل بوارين شـوند و كـار پاكسـازي را ادامـه دهند . نحـوه آرايـش سـنگرهاي انفـرادي و اجتمـاعي عـراق در خـط اول را هـم توضـيح داد ؛
طوري كه خـط اول را مثـل اتاقهـاي خانـة خودمـان مـي شـناخ تيم ! حتـي توضـيح دادنـد كـه سنگرهاي اجتماعي عراق ، درِ توري دارد كه به طرف بيـرون بـاز مـي شـود و ضـد نارنجـك است . از اين رو براي انداختن نارنجك حتماً بايد در را باز كنيم . نام عمليـات را هـم گفتنـد كـه
كربلاي ٥ است ؛ اما اعلام رمز آن ماند براي بعد .
ساعت شروع عمليات هم ٣٠/١ نيمه شب اعلام شد و گفتند كه ما و گردان نوح ـ از سمت چـپ ما حدود ساعت يك كار را شروع خواهيم كرد . قرار الحاق ما نيـز از سـمت چـپ بـود . بعـد هم گفتند تا ساعت ٤٥/١٢ بدون سروصدا استراحت كنيد .
مسعود احمديان كه بغل دست من دراز كشيده بود ، گفـت:«سـيد ! مـي گـن هـر كـي تـو آب
شهيد بشه ، حق الناس نداره ؛ درسته ؟ »
#ادامه_دارد
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEOL5PA81hI9ioK_EA
✍ #مصطفی_زرقونی :
❌امیر کبیر هم پوپولیست بود!
امیر کبیر در خانوادهای از طبقات پایین جامعه به دنیا آمد و بر اساس هوش و پشتکار خود رشد کرد و به صدارت اعظمی رسید اما هرگز فراموش نکرد از کجا آمده و ترجیح داد به جای جا باز کردن در مجالس صاحبان قدرت و ثروت در قلب تاریخ و مردم باقی بماند.ثروت اندوزی نکرد و باغچه اش را باغی نکرد به وسعت کل ایران!
♨️آن روزها واژه #پوپولیست جا افتاده نبود ، اگر بود امیرکبیر شایسته دریافت یک دوجین برچسب به این نام بود به گناه تلاش برای بالا بردن ایران و توجه به توده های مردم و اِعراض از صاحب منصبان و درباریان و برخی روحانیون.
💰نه تنها مهدعلیا مادر شاه و میرزا آقاخان نوری(مازندرانی) و درباریان برای زمین زدنش کمر همت بستند، بلکه میرزا ابوالقاسم، امام جمعه تهران و بسیاری از روحانیون دیگر نیز در این مخالفت با او همراهی کردند.
💰امیر کبیر #پول_زور_گرفتن_از_مردم به اسم انواع و اقسام مالیات و خراج را ممنوع کرد و به جای آن سهم درباریان را کم کرد. عنوان و القاب مسئولان را برچید تا از جانب چپ و راست و کارگزاران حکومتی آن روزگار متهم شود.
📈در زمان او #هزینه_های_جاری مملکت برای عیش درباریان بالا نمی رفت ، از دربار می گرفت و خرج مردم و پیشرفت کشور می کرد ، متهم بود به بر باد دادن ثروت مملکت به پای رعیت!
🇬🇧🇷🇺امیر کبیر در سیاست خارجی، «سیاست موازنهٔ منفی» را در پیش گرفت؛ یعنی نه به روس امتیاز داد و نه به انگلیس و نه به دیگر قدرت های خارجی، اما میرزا آقاخان نوری که بعد از امیر کبیر روی کار آمد متکی به انگلیسی ها بود و معتقد به بستن با بریتانیا که در آن روزگار #کدخدا بود .
🇬🇧میرزا آقا خان نوری بلافاصله بعد از آن که #آن_مرد عزل و کشته شد به پاس قدردانی از حمایت انگلیسی ها ، تدبیر نمود و قباله شهر هرات را تنظیم نمود و به انگلیسیها واگذار کرد.
#ادامه_دارد
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
❌امیر کبیر هم پوپولیست بود!
امیر کبیر در خانوادهای از طبقات پایین جامعه به دنیا آمد و بر اساس هوش و پشتکار خود رشد کرد و به صدارت اعظمی رسید اما هرگز فراموش نکرد از کجا آمده و ترجیح داد به جای جا باز کردن در مجالس صاحبان قدرت و ثروت در قلب تاریخ و مردم باقی بماند.ثروت اندوزی نکرد و باغچه اش را باغی نکرد به وسعت کل ایران!
♨️آن روزها واژه #پوپولیست جا افتاده نبود ، اگر بود امیرکبیر شایسته دریافت یک دوجین برچسب به این نام بود به گناه تلاش برای بالا بردن ایران و توجه به توده های مردم و اِعراض از صاحب منصبان و درباریان و برخی روحانیون.
💰نه تنها مهدعلیا مادر شاه و میرزا آقاخان نوری(مازندرانی) و درباریان برای زمین زدنش کمر همت بستند، بلکه میرزا ابوالقاسم، امام جمعه تهران و بسیاری از روحانیون دیگر نیز در این مخالفت با او همراهی کردند.
💰امیر کبیر #پول_زور_گرفتن_از_مردم به اسم انواع و اقسام مالیات و خراج را ممنوع کرد و به جای آن سهم درباریان را کم کرد. عنوان و القاب مسئولان را برچید تا از جانب چپ و راست و کارگزاران حکومتی آن روزگار متهم شود.
📈در زمان او #هزینه_های_جاری مملکت برای عیش درباریان بالا نمی رفت ، از دربار می گرفت و خرج مردم و پیشرفت کشور می کرد ، متهم بود به بر باد دادن ثروت مملکت به پای رعیت!
🇬🇧🇷🇺امیر کبیر در سیاست خارجی، «سیاست موازنهٔ منفی» را در پیش گرفت؛ یعنی نه به روس امتیاز داد و نه به انگلیس و نه به دیگر قدرت های خارجی، اما میرزا آقاخان نوری که بعد از امیر کبیر روی کار آمد متکی به انگلیسی ها بود و معتقد به بستن با بریتانیا که در آن روزگار #کدخدا بود .
🇬🇧میرزا آقا خان نوری بلافاصله بعد از آن که #آن_مرد عزل و کشته شد به پاس قدردانی از حمایت انگلیسی ها ، تدبیر نمود و قباله شهر هرات را تنظیم نمود و به انگلیسیها واگذار کرد.
#ادامه_دارد
به آنتی اولیگارشی بپیوندید👇
@antioligarchie
🔴 بخش اول از نامهی تحلیلیِ جمعی از مسئولین تشکلهای انقلابی و فعالین دانشگاهی و حوزوی کشور به مقام معظم رهبری
◀️1️⃣ علت نگارش این نامه به رهبری و تبیینِ دو رویکرد به امیدآفرینی در کشور
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مقام معظم رهبری، آیت الله خامنهای
ضمن عرض سلام و تبریک سال نو و آرزوی توفیق در سال پیشِ رو
🔻با آغاز سال 1397، در حالی وارد چهلمین سال انقلاب اسلامی مردم ایران شدهایم که ملت ایران با همان اراده و استواریِ سال 1357 و البته باتجربهتر و با سطحِ آگاهیِ بالاتر و مطالباتی رشدیافته، در مسیرِ تحققِ آرمانهای انقلابِ خود گام برمیدارد. از طرفی حفظِ دستاوردهای انقلاب و مجاهدتها و فداکاریهای فراوانِ نسلهای قبل در حوزههای مختلف را وظیفهای مهم بر دوش خود احساس میکند، و از طرف دیگر از وضع فعلی کشور رضایت ندارد و آنرا قابلِ دفاع نمیداند.
🔻دوازدهم فروردین امسال در شرایطی خاطراتِ پیروزیِ ملت، و شوقها و امیدهای فراوانِ ناشی از حرکت در جهت آرمانهامان را مرور کردیم و وارد چهل سالگیِ جمهوری اسلامی ایران شدیم که نگرانی عمومی نسبت به آیندهی کشور، گسست بین مردم و حاکمیت، و تردید نسبت به امکان تحقق آرمانهای انقلاب در ساختار سیاسی فعلی و سازوکارهای موجود، به بالاترین سطح خود در چهار دههی گذشته رسیده است. بشارت انقلاب ما برای ملتهای جهان برپایی حکومتی بود با بنیانهایی در قلب تودههای مردم، اما متأسفانه روند تحولات کلان کشور خصوصاً در چند سال اخیر به گونهای رقم خورده است که روز به روز این بنیانها و علقههای قلبی سستتر و سطحیتر گردیده، و بیم آن میرود که در صورت تداوم روال فعلی، نظام جمهوری اسلامی که با خون پاک صدها هزار شهید بنا گردیده و قرار بود الگویی برای ملتها باشد، به تجربهای ناموفق برای آیندگان تبدیل گردد.
🔻نویسندگان این نامه که از مسئولین تشکلهای انقلابی و فعالین دانشگاهی و حوزویِ دغدغهمند آرمانهای انقلاب اسلامی بوده و در سالیان اخیر به پیگیری وظایف و مسئولیتهای ناشی از ارادت خود به این راه مبارک پرداختهاند، تاکنون علیرغم نوشتن دهها نامه و بیانیه در جهت حل مشکلات و معضلات مختلف کشور، هیچگاه اقدام به نوشتن نامه به حضرتعالی نکرده بودند. اما در شرایط فعلی که کلیتِ نظام روز به روز به پیکری بیجان و از درون شکننده شبیهتر شده، و با توجه به اینکه کشور نیازمند آغاز اصلاحات اساسی و بنیادینی است که مطابق قانون اساسی بر عهدهی رهبری بوده و مقام مسئول دیگری امکان و اختیار آن را ندارد، ما نگارش نامه به دیگر مسئولین کشور و درخواست از کسی غیر از حضرتعالی را کاری بیفایده و ناشی از بیتوجهی به عمقِ بحرانِ موجود و صرفاً سرگرمیای برای ارضای حسِ نگرانیِ خود دانستیم.
🔻وضع امروز کشور و فاصلهی بسیار آن با آنچه «قرار بود باشد»، همچنین با آنچه که در صورت وجود رویکردهای کلان صحیح و استفاده از ظرفیتهای عظیم موجود در کشور و ملت ایران قطعاً امروز «میتوانست باشد»، امری پوشیده نیست. توجه جدی به ناشایست و ناگوار بودن این وضع و بیان صادقانهی آن، گامی ضروری و آرامشبخش در جهت ایجاد امید در جامعه برای اصلاح امور و امکانِ ساختنِ آیندهای بهتر است. بر خلاف آنچه تبلیغ میشود، بیان مطالبی که مردم در زندگی خود آن را حس میکنند، القاء ناامیدی نیست. بلکه به عکس، ندیدن این وضعِ ناگوار، یا تقلیل دادن آن به وجودِ مشکلات سطحی و معضلات جزئی، یا القاء مستقیم یا غیرمستقیم این تصور که وضع امروز ملت ایران چندان بهتر از این نمیتوانست و نمیتواند باشد، آن چیزی است که امیدِ مردم برای بهبودِ اوضاع و داشتنِ زندگیای شایسته ذیل جمهوری اسلامی را از بین میبرد.
🔻امیدِ اجتماعی مهمترین عامل حیات و پیشرفت یک کشور است، و قطعاً هر فرد دانا و دلسوز کشور، روشن کردن شعلههای امید در دل آحاد ملت را از مهمترین وظایف خود میداند، اما نباید ایجاد و تقویت حقیقیِ امیدِ اجتماعی را با امیدآفرینیهای زبانیِ بیتناسب با مشاهداتِ ملت و درکِ عمومیِ جامعه اشتباه گرفت. از سوی دیگر باید توجه داشت که این رویکردِ غلط به امیدآفرینی در گفتمانِ رسمیِ کشور، و جدی تلقی نکردن و سرپوش گذاشتن بر مشکلات اساسی و روندهای غلطِ حاکمیتیِ موجود، موجب بیتحرکی، باز نشدنِ راهِ اصلاح، و عامل اصلیِ انسداد و رکودی است که بر کشور ما حاکم شده است.
#ادامه_دارد
@antioligarchie
◀️1️⃣ علت نگارش این نامه به رهبری و تبیینِ دو رویکرد به امیدآفرینی در کشور
بسم الله الرحمن الرحیم
محضر مقام معظم رهبری، آیت الله خامنهای
ضمن عرض سلام و تبریک سال نو و آرزوی توفیق در سال پیشِ رو
🔻با آغاز سال 1397، در حالی وارد چهلمین سال انقلاب اسلامی مردم ایران شدهایم که ملت ایران با همان اراده و استواریِ سال 1357 و البته باتجربهتر و با سطحِ آگاهیِ بالاتر و مطالباتی رشدیافته، در مسیرِ تحققِ آرمانهای انقلابِ خود گام برمیدارد. از طرفی حفظِ دستاوردهای انقلاب و مجاهدتها و فداکاریهای فراوانِ نسلهای قبل در حوزههای مختلف را وظیفهای مهم بر دوش خود احساس میکند، و از طرف دیگر از وضع فعلی کشور رضایت ندارد و آنرا قابلِ دفاع نمیداند.
🔻دوازدهم فروردین امسال در شرایطی خاطراتِ پیروزیِ ملت، و شوقها و امیدهای فراوانِ ناشی از حرکت در جهت آرمانهامان را مرور کردیم و وارد چهل سالگیِ جمهوری اسلامی ایران شدیم که نگرانی عمومی نسبت به آیندهی کشور، گسست بین مردم و حاکمیت، و تردید نسبت به امکان تحقق آرمانهای انقلاب در ساختار سیاسی فعلی و سازوکارهای موجود، به بالاترین سطح خود در چهار دههی گذشته رسیده است. بشارت انقلاب ما برای ملتهای جهان برپایی حکومتی بود با بنیانهایی در قلب تودههای مردم، اما متأسفانه روند تحولات کلان کشور خصوصاً در چند سال اخیر به گونهای رقم خورده است که روز به روز این بنیانها و علقههای قلبی سستتر و سطحیتر گردیده، و بیم آن میرود که در صورت تداوم روال فعلی، نظام جمهوری اسلامی که با خون پاک صدها هزار شهید بنا گردیده و قرار بود الگویی برای ملتها باشد، به تجربهای ناموفق برای آیندگان تبدیل گردد.
🔻نویسندگان این نامه که از مسئولین تشکلهای انقلابی و فعالین دانشگاهی و حوزویِ دغدغهمند آرمانهای انقلاب اسلامی بوده و در سالیان اخیر به پیگیری وظایف و مسئولیتهای ناشی از ارادت خود به این راه مبارک پرداختهاند، تاکنون علیرغم نوشتن دهها نامه و بیانیه در جهت حل مشکلات و معضلات مختلف کشور، هیچگاه اقدام به نوشتن نامه به حضرتعالی نکرده بودند. اما در شرایط فعلی که کلیتِ نظام روز به روز به پیکری بیجان و از درون شکننده شبیهتر شده، و با توجه به اینکه کشور نیازمند آغاز اصلاحات اساسی و بنیادینی است که مطابق قانون اساسی بر عهدهی رهبری بوده و مقام مسئول دیگری امکان و اختیار آن را ندارد، ما نگارش نامه به دیگر مسئولین کشور و درخواست از کسی غیر از حضرتعالی را کاری بیفایده و ناشی از بیتوجهی به عمقِ بحرانِ موجود و صرفاً سرگرمیای برای ارضای حسِ نگرانیِ خود دانستیم.
🔻وضع امروز کشور و فاصلهی بسیار آن با آنچه «قرار بود باشد»، همچنین با آنچه که در صورت وجود رویکردهای کلان صحیح و استفاده از ظرفیتهای عظیم موجود در کشور و ملت ایران قطعاً امروز «میتوانست باشد»، امری پوشیده نیست. توجه جدی به ناشایست و ناگوار بودن این وضع و بیان صادقانهی آن، گامی ضروری و آرامشبخش در جهت ایجاد امید در جامعه برای اصلاح امور و امکانِ ساختنِ آیندهای بهتر است. بر خلاف آنچه تبلیغ میشود، بیان مطالبی که مردم در زندگی خود آن را حس میکنند، القاء ناامیدی نیست. بلکه به عکس، ندیدن این وضعِ ناگوار، یا تقلیل دادن آن به وجودِ مشکلات سطحی و معضلات جزئی، یا القاء مستقیم یا غیرمستقیم این تصور که وضع امروز ملت ایران چندان بهتر از این نمیتوانست و نمیتواند باشد، آن چیزی است که امیدِ مردم برای بهبودِ اوضاع و داشتنِ زندگیای شایسته ذیل جمهوری اسلامی را از بین میبرد.
🔻امیدِ اجتماعی مهمترین عامل حیات و پیشرفت یک کشور است، و قطعاً هر فرد دانا و دلسوز کشور، روشن کردن شعلههای امید در دل آحاد ملت را از مهمترین وظایف خود میداند، اما نباید ایجاد و تقویت حقیقیِ امیدِ اجتماعی را با امیدآفرینیهای زبانیِ بیتناسب با مشاهداتِ ملت و درکِ عمومیِ جامعه اشتباه گرفت. از سوی دیگر باید توجه داشت که این رویکردِ غلط به امیدآفرینی در گفتمانِ رسمیِ کشور، و جدی تلقی نکردن و سرپوش گذاشتن بر مشکلات اساسی و روندهای غلطِ حاکمیتیِ موجود، موجب بیتحرکی، باز نشدنِ راهِ اصلاح، و عامل اصلیِ انسداد و رکودی است که بر کشور ما حاکم شده است.
#ادامه_دارد
@antioligarchie
#طاغوت #طاعو
❌ریشه شناسی لفظ #طاغوت در قران و نسبت آن با "روحانیت"
✍اکبر جباری
🔻در حکومتهـای #طاغوتـی برغـم فقـر و ظلـم و فسـاد
در میـان تـوده مـردم، مناسـک و شـعایر دینی بسـیار
رونـق دارد و از رهگـذر این شـعایر و مناسـک، قدرت
و ثــروت #طاغوتیــان و روحانیــان افزایــش می یابــد.
در حقیقــت، #طاغــوت کــه از جملــه کلمــات غیــر عربــی
قــرآن اســت، بنابــر نظــر لغت شناســانی ماننــد #ســیوطی
بــه روحانیــت و روحانیونــی اطـلاق میشــد کــه خــود را نماینـدگان امـر قدسـی روی زمیـن میدانسـتند و در
برابـر #الله یـا #حـق می ایسـتادند. ایـن بدان معناسـت که مفهـوم #طاغـوت را می بایسـت از آن دسـته از کفـاری که
بـه طـور آشـکار در برابـر خـدا و رسـول او مـی ایسـتاده اند، جـدا کنیـم. در واقـع #طاغـوت آن دسـته از کفـاری بـوده و هسـتند کـه در ظاهـر نـه تنهـا ادعـای کفـر ندارنـد بلکـه خـود را از مؤمنـان میداننـد و حتـی مدعـی هدایـت مـردم
بـه سـمت دیـن نیـز هسـتند.
نگاهـی بـه تاریـخ دینـداری و دینـداران نیـز ایـن معنـا را تأییـد میکنـد. اغلـب #طاغوتهایـی کـه بـه ظلـم و فسـاد
مشـغول بـوده انـد، "طاعوهایـی" بودنـد کـه در کسـوت دیـن ظاهـر شـده بودنـد. از همیـن رو میبایسـت در فهـم
کلمـه #طاغـوت در قـرآن، به تاریخی بـودن آن توجه داشـته باشـیم. #طاغـوت و طاعوهـا، در هـر دوره ای بـه اسـم خـدا و حتـی خـدای خدایـان بـه ظلـم و فسـاد مشـغول بوده انـد.
بی سـبب نیسـت کـه در اسـاطیر یونانـی، خدایـان و زئـوس
کـه خـدای خدایـان اسـت، هـر نـوع توطئـه و دسیسـه ای می چیننـد و هـر نـوع فسـادی میکننـد. ایـن صفـت همه
#طاغوتهــا، طاعوهــا و کســانی اســت کــه خــود را نماینــده خدا می دانند .
#ادامه_دارد
@antioligarchie
❌ریشه شناسی لفظ #طاغوت در قران و نسبت آن با "روحانیت"
✍اکبر جباری
🔻در حکومتهـای #طاغوتـی برغـم فقـر و ظلـم و فسـاد
در میـان تـوده مـردم، مناسـک و شـعایر دینی بسـیار
رونـق دارد و از رهگـذر این شـعایر و مناسـک، قدرت
و ثــروت #طاغوتیــان و روحانیــان افزایــش می یابــد.
در حقیقــت، #طاغــوت کــه از جملــه کلمــات غیــر عربــی
قــرآن اســت، بنابــر نظــر لغت شناســانی ماننــد #ســیوطی
بــه روحانیــت و روحانیونــی اطـلاق میشــد کــه خــود را نماینـدگان امـر قدسـی روی زمیـن میدانسـتند و در
برابـر #الله یـا #حـق می ایسـتادند. ایـن بدان معناسـت که مفهـوم #طاغـوت را می بایسـت از آن دسـته از کفـاری که
بـه طـور آشـکار در برابـر خـدا و رسـول او مـی ایسـتاده اند، جـدا کنیـم. در واقـع #طاغـوت آن دسـته از کفـاری بـوده و هسـتند کـه در ظاهـر نـه تنهـا ادعـای کفـر ندارنـد بلکـه خـود را از مؤمنـان میداننـد و حتـی مدعـی هدایـت مـردم
بـه سـمت دیـن نیـز هسـتند.
نگاهـی بـه تاریـخ دینـداری و دینـداران نیـز ایـن معنـا را تأییـد میکنـد. اغلـب #طاغوتهایـی کـه بـه ظلـم و فسـاد
مشـغول بـوده انـد، "طاعوهایـی" بودنـد کـه در کسـوت دیـن ظاهـر شـده بودنـد. از همیـن رو میبایسـت در فهـم
کلمـه #طاغـوت در قـرآن، به تاریخی بـودن آن توجه داشـته باشـیم. #طاغـوت و طاعوهـا، در هـر دوره ای بـه اسـم خـدا و حتـی خـدای خدایـان بـه ظلـم و فسـاد مشـغول بوده انـد.
بی سـبب نیسـت کـه در اسـاطیر یونانـی، خدایـان و زئـوس
کـه خـدای خدایـان اسـت، هـر نـوع توطئـه و دسیسـه ای می چیننـد و هـر نـوع فسـادی میکننـد. ایـن صفـت همه
#طاغوتهــا، طاعوهــا و کســانی اســت کــه خــود را نماینــده خدا می دانند .
#ادامه_دارد
@antioligarchie
🔺با آمدن امکان ارسال تصاویر (mms) علما یک صدا بر حرمت این فناوری فتوا صادر نمودند همین امکان را امروز، اینترنت با برنامه هایی همچون تلگرام، اینستاگرام و توییتر به طریق اولی میسر کرده است اما علما دیگر فتوا به حرام بودن اینترنت نمی دهند؛ میدانید چرا؟ چون اینترنت مال آن ها نیست! فلسفه حاکمیتی شدن همه امکانات در ایران از همین جا نشات گرفته است. برای کنترل ما مردم آن ها آموخته اند که باید انحصار در دستانشان باقی بماند؛ از شورای نگهبان گرفته تا صدا و سیما همه و همه جهت حفظ تسلط بر مردم است!
#ادامه_دارد
💢 مارکوپولو
@antioligarchie
#ادامه_دارد
💢 مارکوپولو
@antioligarchie
آنتی الیگارشی
#شوخی_تلخ ( ۳ ) ⭕️عباس موسوی" سخنگوی وزارت امور خارجه ایران" بدون اشاره به سخنان #جهانپور ، بر لزوم قدردانی از اقدام های چین در رابطه با مقابله با شیوع ویروس کرونا تاکید کرده است. #موسوی در توییتی نوشت : "دولت و مردم چین پیشتاز مقابله با ویروس کرونا هستند…
#شوخی_تلخ ( ۴ )
⭕️ اظهارات #جهانپور" سخنگوی وزارت بهداشت" تنها واکنش سفیر چین را به دنبال نداشت، اندکی پس از توییت #جهانپور رسانه ها و اکانت های #اصولگرا در اقدامی هماهنگ بهتندی به #جهانپور بابت انتقادهایش از چین حمله کردند و آن را سیاسیکاری و وقتناشناسی نامیدند.👇
🔻تخصص سیاسی و رسانهای ویژهای لازم ندارد تا درک کنیم در شرایط امروز #کرونا در ایران، نباید همراستا با ترامپ، علیه چین که از ابتدای شیوع ویروس تا امروز، از هیچ کمکی به ایران مضایقه نکرده موضع منفی بگیریم که خب گویا سخنگوی ستاد ملی کرونا، از فهم همین مسئله ساده هم عاجز است!
🀄️آسید
🔻هدف آمریکوفیلها تلخ کردن روابط ایران و #چین است
یکروز با حمایت از داعشیهای اویغور
یک روز با توهین به شی درتهران
یکروز با دهنکجی سویا
یکروزهم با متلک آمارچینی یا قرنطینه چینی
اگر تهران وپکن زیادی صمیمی شوند، چین #تحریم را بیاثر میکند وبازی برجام و مذاکره تمام میشود
روشنه ماجرا؟
🀄️S.Amir Sayyah
🔻من جای وزیر بهداشت بودم فورا #جهانپور رو به دلیل اظهاراتش از سخنگویی وزارت بهداشت و ستاد مبارزه با کرونا برکنار می کردم.
🀄️حسین دلیریان
🔻 آقای #جهانپور ؛ سخنگوی وزارت بهداشت جمهوری اسلامی هستی یا سخنگوی وزارت خارجه ایالات متحده؟
🀄️علی قلهکی
🔻 آقای دکتر ! به خاطر بیان جملاتی که موضع رسمی کشور ما نبوده از همه عذرخواهی کنید ،بندازید گردن خستگی و کار شبانه روزی که همه می دانیم این ایام درگیرش هستید .
به سفارت چین بروید و یا تلفنی از سفیر چین برای همکاری هایشان تشکر کنید تا روی ترامپ بیشتر سیاه شود.
🀄️اسماعیل معنوی
🔻در روزهایی که اروپایی ها و آمریکایی از همدیگه ماسک می دزدند، اما از این طرف دو کشور آسیایی ایران و چین بنا به ذات دیرینه ی خود حس نوع دوستیشون بالاست و در حالِ کمک به هم هستند ، یک شخصی همچون سخنگوی وزارت بهداشت می شود نخود آش!!
🀄️ عطیه آقابابایی
#twitter
@antioligarchie
#ادامه_دارد
⭕️ اظهارات #جهانپور" سخنگوی وزارت بهداشت" تنها واکنش سفیر چین را به دنبال نداشت، اندکی پس از توییت #جهانپور رسانه ها و اکانت های #اصولگرا در اقدامی هماهنگ بهتندی به #جهانپور بابت انتقادهایش از چین حمله کردند و آن را سیاسیکاری و وقتناشناسی نامیدند.👇
🔻تخصص سیاسی و رسانهای ویژهای لازم ندارد تا درک کنیم در شرایط امروز #کرونا در ایران، نباید همراستا با ترامپ، علیه چین که از ابتدای شیوع ویروس تا امروز، از هیچ کمکی به ایران مضایقه نکرده موضع منفی بگیریم که خب گویا سخنگوی ستاد ملی کرونا، از فهم همین مسئله ساده هم عاجز است!
🀄️آسید
🔻هدف آمریکوفیلها تلخ کردن روابط ایران و #چین است
یکروز با حمایت از داعشیهای اویغور
یک روز با توهین به شی درتهران
یکروز با دهنکجی سویا
یکروزهم با متلک آمارچینی یا قرنطینه چینی
اگر تهران وپکن زیادی صمیمی شوند، چین #تحریم را بیاثر میکند وبازی برجام و مذاکره تمام میشود
روشنه ماجرا؟
🀄️S.Amir Sayyah
🔻من جای وزیر بهداشت بودم فورا #جهانپور رو به دلیل اظهاراتش از سخنگویی وزارت بهداشت و ستاد مبارزه با کرونا برکنار می کردم.
🀄️حسین دلیریان
🔻 آقای #جهانپور ؛ سخنگوی وزارت بهداشت جمهوری اسلامی هستی یا سخنگوی وزارت خارجه ایالات متحده؟
🀄️علی قلهکی
🔻 آقای دکتر ! به خاطر بیان جملاتی که موضع رسمی کشور ما نبوده از همه عذرخواهی کنید ،بندازید گردن خستگی و کار شبانه روزی که همه می دانیم این ایام درگیرش هستید .
به سفارت چین بروید و یا تلفنی از سفیر چین برای همکاری هایشان تشکر کنید تا روی ترامپ بیشتر سیاه شود.
🀄️اسماعیل معنوی
🔻در روزهایی که اروپایی ها و آمریکایی از همدیگه ماسک می دزدند، اما از این طرف دو کشور آسیایی ایران و چین بنا به ذات دیرینه ی خود حس نوع دوستیشون بالاست و در حالِ کمک به هم هستند ، یک شخصی همچون سخنگوی وزارت بهداشت می شود نخود آش!!
🀄️ عطیه آقابابایی
@antioligarchie
#ادامه_دارد
آنتی الیگارشی
Photo
⭕️ در ۱۵خرداد سال ۱۳۸۵ چه گذشت؟!
#قسمت_اول
✍حجت الاسلام شفیعی کیا
🔻۱۳خرداد ۸۵ با رسیدن تعطیلات قصد داشتم خانواده را تهران برده و در مراسم سالگرد هم شرکت کنیم، بنابراین متنی درباره مرحوم آقاروحاللّه که نوشته بودم را به دفتر روانبحش سردبیر نشریه پرتوی جناب مصباح برای انتشار بردم، که دیدم به اتفاق جلالی و علی ابوترابی در دفتر نشسته اند.
روانبخش رو به من کرد و گفت: میخوای بری تهران حالا که رفسنجانی داره میاد قم؟!
جویای ماجرا شدم و فهمیدم رفسنجانی خود را به سالگرد ۱۵خرداد که به تعبیری خودمان بانی آن مراسم بودیم تحمیل کرده و با اخم و تخم از مسئولان استان و حرم خواسته برایش به عنوان سخنران سنگ تمام بگذارند!
۱۵خرداد سال ۸۲ به اتفاق جناب روانبخش با لطفی شورای هماهنگی و شمس و بازاریان انقلابی قم جلسهای در اتاق بسیج فیضیه گذاشته و بنای برگزاری چهلمین سالگرد قیام ۱۵خرداد را گذاشتیم تا در برابر کنفرانس برلین و دیگر مظاهر خمینی زدایی دولت خاتمی حرکتی باشد.
سال اول با کمک حزبلاهی های قم و همراهی کفن پوشان نمادین ورامین و سخنرانی جناب نوریهمدانی پر جمعیت برگزار شد و سالهای بعد نیز ادامه یافت، ولی وقتی پای دیگران باز شد کار تقریبا از دست ما خارج شد.
ولی قبول کنید که خیلی زور داشت مراسمی را که برای مقابله با جریان نئولیبرال راه انداخته بودیم، حال اصل جنس و شخصی که کمر به سقوط دولت مردمی آن زمان بسته و تحکیم سرمایه سالاری را دنبال می کرد آنرا به عنوان میتینگ و مانور قدرت برای مقاصدش انتخاب کرده است!
به روانبخش گفتم «مسعودی خمینی» (تولیت) چرا قبول کرده، گفت: با مسعودی صحبت کردیم گفت که با زور و عتاب ازم خواسته مجلس ۱۵خرداد را خود دست بگیرد و مسعودی گفت: نتوانستم نه بگویم!
با توجه به سخنان مکرر آن زمان رفسنجانی درباره شورای رهبری و دشمنی آشکارش با دولت و شخص احمدینژاد، و هماهنگی بیوتات با وی بوی خوبی از این زور گیری مراسم ۱۵خرداد استشمام نمیکردم.
و الان هم یقین دارم اگر آن جلسه برایش تثبیت میشد، اتفاقات سیاسی سال۸۸ در سال ۸۵ در حد خواص قم و گسترهای پیچیدهتر واقع میشد، چون به عنوان فعال در وقایع سال۸۸ شاهد ملاقات و راهکار دهی آقایانی مانند جناب جوادیآملی به خانواده سیاسیون بازداشتی بودم، و فضا برای برنامههای جناب رفسنجانی آماده بود، پس گزاف امنیتیهایی که او را آن زمان مرده سیاسی و کار ما را زندهکردنش میدانستند را باور نکنید، بلکه رفسنجانی مقتدر آمده بود، که تولیت و استاندار جرأت نه گفتن بهش نداشتند و اداره اطلاعات قم همراهش بود.
به روانبخش گفتم خُب میخواهید چه کار کنید؟!
گفت: ازش می خواهیم سؤال کنیم، تو ازش سؤال میکنی؟!
چون سابقه پشت خالی کردن این جماعت را میدانستم گفتم: نه چون او روشش آدم آوردن است و فرصت سؤال نمیدهد و شما هم عقب میکشید و من فدا میشوم.
اگر یکی از شما ( روانبخش، ابوترابی، جلالی) بلند شد سؤال کنه من تمام قد حمایت میکنم، بلکه اگر چند نفر سؤال کنیم بهتر است.
روانبخش گفت: جلالی که مسئول دفتر حاج آقا است نمیشه، من هم که پرتو و ... میماند علی آقا (ابوترابي) که به عنوان استاد مؤسسه خوب است.
با کمال تعجب جناب علی ابوترابی قبول کرد!
یادم هست که در آستانه انتخابات سال۸۴ به دعوت جناب ذوالنور در سپاه امامصادق علیهالسلام، جلسات مفصل تبلیغی برای رفسنجانی ترتیب داده میشد، _بله همین #ذوالنور که برخی برایش سینهچاک میکنند و توپخانه تهمت به دکتراحمدینژاد و مهندس مشایی در سال ۹۰ را روشن کرد، فعال ستاد رفسنجانی در سال ۸۴ بود._
با ابتکار ذوالنور، رفسنجانی با طلاب و اساتید رزمنده جلسه داشت ولی من که سؤالات زیادی داشتم به عنوان طلبه رزمنده دعوت نشده بودم، و وقتی خودم به گیت ورودی جلسه رفتم محافظان به علت نداشتن دعوتنامه اجازه ورود ندادند.
و میدانستم که جو این ۱۵خرداد که نمایش قدرت رفسنجانی بود مخوفتر هم خواهد شد.
قرار شد فعالان حاضر در قم را روانبخش برای آن شب به دفتر پرتو دعوت کند تا هماهنگیهای بیشتری بشود.
ولی متأسفانه از آن ۲۰، ۳۰ نفر حاضر مانند جناب استادآقا _که بعد صفارهرندی اداره ارشاد قم را به وی داد._ هیچکدام در آن وانفسا کمک نکردند، بلکه با مدیریت هردمبیلی جناب روانبخش فضا ملتهب هم شد.
چون در آن جلسه جناب روانبخش شماره تلفن مسئولان قمی از تولیت (مسعودی خمینی) تا استاندار و فرماندار و ... را بین همه تقسیم کرد تا با تهدید، آنان را به منصرف کردن رفسنجانی وا دارند، که بعدا میگویم که همین تهدیدات علاوه بر آماده باش کردن نیروهای امنیتی و انتظامی پرونده ما را هم سنگین کرد.
مثلا آقای مسعودی خمینی گفته بود ما فحش ناموس داده بودیم در صورتیکه شاید تلفن زنندگان که من خیلیشان را نمیشناختم این کار را کرده باشند، ولی ما متهم شدیم.
#ادامه_دارد
@antioligarchie
#قسمت_اول
✍حجت الاسلام شفیعی کیا
🔻۱۳خرداد ۸۵ با رسیدن تعطیلات قصد داشتم خانواده را تهران برده و در مراسم سالگرد هم شرکت کنیم، بنابراین متنی درباره مرحوم آقاروحاللّه که نوشته بودم را به دفتر روانبحش سردبیر نشریه پرتوی جناب مصباح برای انتشار بردم، که دیدم به اتفاق جلالی و علی ابوترابی در دفتر نشسته اند.
روانبخش رو به من کرد و گفت: میخوای بری تهران حالا که رفسنجانی داره میاد قم؟!
جویای ماجرا شدم و فهمیدم رفسنجانی خود را به سالگرد ۱۵خرداد که به تعبیری خودمان بانی آن مراسم بودیم تحمیل کرده و با اخم و تخم از مسئولان استان و حرم خواسته برایش به عنوان سخنران سنگ تمام بگذارند!
۱۵خرداد سال ۸۲ به اتفاق جناب روانبخش با لطفی شورای هماهنگی و شمس و بازاریان انقلابی قم جلسهای در اتاق بسیج فیضیه گذاشته و بنای برگزاری چهلمین سالگرد قیام ۱۵خرداد را گذاشتیم تا در برابر کنفرانس برلین و دیگر مظاهر خمینی زدایی دولت خاتمی حرکتی باشد.
سال اول با کمک حزبلاهی های قم و همراهی کفن پوشان نمادین ورامین و سخنرانی جناب نوریهمدانی پر جمعیت برگزار شد و سالهای بعد نیز ادامه یافت، ولی وقتی پای دیگران باز شد کار تقریبا از دست ما خارج شد.
ولی قبول کنید که خیلی زور داشت مراسمی را که برای مقابله با جریان نئولیبرال راه انداخته بودیم، حال اصل جنس و شخصی که کمر به سقوط دولت مردمی آن زمان بسته و تحکیم سرمایه سالاری را دنبال می کرد آنرا به عنوان میتینگ و مانور قدرت برای مقاصدش انتخاب کرده است!
به روانبخش گفتم «مسعودی خمینی» (تولیت) چرا قبول کرده، گفت: با مسعودی صحبت کردیم گفت که با زور و عتاب ازم خواسته مجلس ۱۵خرداد را خود دست بگیرد و مسعودی گفت: نتوانستم نه بگویم!
با توجه به سخنان مکرر آن زمان رفسنجانی درباره شورای رهبری و دشمنی آشکارش با دولت و شخص احمدینژاد، و هماهنگی بیوتات با وی بوی خوبی از این زور گیری مراسم ۱۵خرداد استشمام نمیکردم.
و الان هم یقین دارم اگر آن جلسه برایش تثبیت میشد، اتفاقات سیاسی سال۸۸ در سال ۸۵ در حد خواص قم و گسترهای پیچیدهتر واقع میشد، چون به عنوان فعال در وقایع سال۸۸ شاهد ملاقات و راهکار دهی آقایانی مانند جناب جوادیآملی به خانواده سیاسیون بازداشتی بودم، و فضا برای برنامههای جناب رفسنجانی آماده بود، پس گزاف امنیتیهایی که او را آن زمان مرده سیاسی و کار ما را زندهکردنش میدانستند را باور نکنید، بلکه رفسنجانی مقتدر آمده بود، که تولیت و استاندار جرأت نه گفتن بهش نداشتند و اداره اطلاعات قم همراهش بود.
به روانبخش گفتم خُب میخواهید چه کار کنید؟!
گفت: ازش می خواهیم سؤال کنیم، تو ازش سؤال میکنی؟!
چون سابقه پشت خالی کردن این جماعت را میدانستم گفتم: نه چون او روشش آدم آوردن است و فرصت سؤال نمیدهد و شما هم عقب میکشید و من فدا میشوم.
اگر یکی از شما ( روانبخش، ابوترابی، جلالی) بلند شد سؤال کنه من تمام قد حمایت میکنم، بلکه اگر چند نفر سؤال کنیم بهتر است.
روانبخش گفت: جلالی که مسئول دفتر حاج آقا است نمیشه، من هم که پرتو و ... میماند علی آقا (ابوترابي) که به عنوان استاد مؤسسه خوب است.
با کمال تعجب جناب علی ابوترابی قبول کرد!
یادم هست که در آستانه انتخابات سال۸۴ به دعوت جناب ذوالنور در سپاه امامصادق علیهالسلام، جلسات مفصل تبلیغی برای رفسنجانی ترتیب داده میشد، _بله همین #ذوالنور که برخی برایش سینهچاک میکنند و توپخانه تهمت به دکتراحمدینژاد و مهندس مشایی در سال ۹۰ را روشن کرد، فعال ستاد رفسنجانی در سال ۸۴ بود._
با ابتکار ذوالنور، رفسنجانی با طلاب و اساتید رزمنده جلسه داشت ولی من که سؤالات زیادی داشتم به عنوان طلبه رزمنده دعوت نشده بودم، و وقتی خودم به گیت ورودی جلسه رفتم محافظان به علت نداشتن دعوتنامه اجازه ورود ندادند.
و میدانستم که جو این ۱۵خرداد که نمایش قدرت رفسنجانی بود مخوفتر هم خواهد شد.
قرار شد فعالان حاضر در قم را روانبخش برای آن شب به دفتر پرتو دعوت کند تا هماهنگیهای بیشتری بشود.
ولی متأسفانه از آن ۲۰، ۳۰ نفر حاضر مانند جناب استادآقا _که بعد صفارهرندی اداره ارشاد قم را به وی داد._ هیچکدام در آن وانفسا کمک نکردند، بلکه با مدیریت هردمبیلی جناب روانبخش فضا ملتهب هم شد.
چون در آن جلسه جناب روانبخش شماره تلفن مسئولان قمی از تولیت (مسعودی خمینی) تا استاندار و فرماندار و ... را بین همه تقسیم کرد تا با تهدید، آنان را به منصرف کردن رفسنجانی وا دارند، که بعدا میگویم که همین تهدیدات علاوه بر آماده باش کردن نیروهای امنیتی و انتظامی پرونده ما را هم سنگین کرد.
مثلا آقای مسعودی خمینی گفته بود ما فحش ناموس داده بودیم در صورتیکه شاید تلفن زنندگان که من خیلیشان را نمیشناختم این کار را کرده باشند، ولی ما متهم شدیم.
#ادامه_دارد
@antioligarchie
آنتی الیگارشی
⭕️ در ۱۵خرداد سال ۱۳۸۵ چه گذشت؟! #قسمت_اول ✍حجت الاسلام شفیعی کیا 🔻۱۳خرداد ۸۵ با رسیدن تعطیلات قصد داشتم خانواده را تهران برده و در مراسم سالگرد هم شرکت کنیم، بنابراین متنی درباره مرحوم آقاروحاللّه که نوشته بودم را به دفتر روانبحش سردبیر نشریه پرتوی جناب…
⭕️در ۱۵ خرداد سال ۱۳۸۵ چه گذشت ؟! #قسمت_دوم
✍حجت الاسلام شفیعی کیا
🔻در صورتیکه قرار بود افراد در ظاهری طلبه و پرسشگر از وی سؤال کنند و همان شب با قطعی شدن شروع سؤال توسط علیابوترابی، قرار شد وی با دست گرفتن چند کاغذ و قلمی در دست شائبهی کار دیگری غیر از سؤال را بر طرف کند (تصویر۱) که لودگی روانبخش حساسیتها و تدارک مهدی رفسنجانی را بیش کرد.
البته کسانی مانند استاد آقا هم پیشنهاد در دست گرفتن پلاکارد با شعارهای انتقادی دادند که عملی نشد ولی در پرونده ما به عنوان گزارش اداره اطلاعات و جرم ما گنجانده شد!
صبح ۱۵خرداد شد و وارد شبستان شدیم جو شبستان امام ملتهب بود، گوشیها را هم میگرفتند، جمعیت مراسم سالهای پیش نبودند، بلکه تعداد زیادی حتی با چهرههایی خاص و بعضا معتاد با سرهای باند پیچی هم بین جمعیت بودند که بیشترین ضرب و شتم را هم آنان داشتند.
البته پس از آزادی از زندان برخی خادمان حرم گفتند که از صبح آن روز توسط مهدی رفسنجانی چند اتوبوس آدم آورده شده بود و فضا آماده برای برخورد بود.
مراسم با تلاوت قرآن شروع شد و سیما هم پخش مستقیم کرد، شمس مجری برنامه با کت و شلواری سفید پشت تریبون رفت و با این جمله التهاب را بیش کرد: خبر دار شدیم عدهای منافق به میان شما آمدهاند تا مجلس را بر هم بزنند، هشیاری انقلابی خود را حفظ کنید! و ... (تصویر۲)
افرادی هم با تصاویر آقای احمدینژاد در صحن حضور داشتند، ولی اوباشی هم بعضا عربده می کشیدند تا عکسهای دکتر پایین بیاید، خلاصه جو عادی نبود.
طلبهای بلژیکی و عربتبار سخنرانی پیش از آمدن رفسنجانی را شروع کرد، و وقتی گفت: خدا را شاهد می گیرم که در بین تمام مسئولان بعد از سیدخمینی فقط احمدینژاد این راه را خالصانه و محکم رفته. با واکنش اکثر موافقان و مخالفان مواجه شد.
رفسنجانی قرار بود ساعت ۱۰، ۱۱ شروع کند، ولی به دلیل دیدار با مراجع تأخیر داشت، و سرانجام حدود ساعت دوازده آمد، شعارها درهم تنیده بود.
رفسنجانی سخنان خود را شروع کرد، ده دقیقهای گذشته بود، علی ابوترابی که در زاویه دیدم بود را نگاه می کردم گمان کردم جو ملتهب منصرفش کرده، بگذریم که بعد یکی از امنیتیها فیلم همین نگاه کردنهای مرا دلیل لیدری من گزارش کرده بود!
تا اینکه ابوترابی برخاست و فریاد زد: آقای هاشمی از شما به عنوان پیش کسوت انقلاب سؤال دارم!
رفسنجانی که کلامش پاره شد گفت: الان جای سؤال نیست جای دیگر ...(تصویر۳)
شعار ممتد مرگ بر منافق التهاب را بالا برد، چند هیکلمند که به محافظان شبیه بودند سراغ ابوترابی رفتند و گفتند: حاج آقا گفت بیا جلو سؤال کن ابوترابی امتناع کرد و کشیدنش و عمامه اش افتاد.
شعارهای مرگ بر غارتگر، مرگ بر منافق، هاشمی، هاشمی به هم پیچیده بود و رفسنجانی با پوزخند همیشگیاش گفت: دیروز هم مردم برای رهبری همینطور ابراز احساسات میکردند!
من به سمت ابوترابی رفتم، دیدم چهار پنج نفر برای مهار من دنبالم هستند، کاملا برای مأموران شناخته شده بودیم، روانبخش که در آن روز خودش برای ردگم کردن به میبد رفته بود با آن جلسه پرتو کار دست ما دادهبود.
محمدصادق برادر زاده علی ابوترابی برخاست در حالی که انگشت سبابهاش را بالا گرفته بود گفت: آقای هاشمی عموی من یک سؤال از شما خواست بکند باهاش این برخورد را کردید؟! (تصویر۴)
که همان زمان رفسنجانی با اشاره دست که معنی اش این بود که این را هم ببرید امنیتیها را واداشت صادق را هم بردند، بلافاصله محمدباقر محمدزاده از کارمندان آن زمان مؤسسه جناب مصباح که الان کارآفرین موفقی است به اعتراض بلند شد ولی مورد آماج کتک اراذل حاضر قرار گرفت و با اینکه دارای مهارت کنگفو بود برخوردی نداشت، و کمرش بعدا به عمل محتاج شد. (تصویر۵)
من از سؤال منصرف شدم و متوجه شدم هر طرف میروم چند قلچماق همراهیام میکنند، حرکت دست رفسنجانی و ضرب و شتم و بازداشت ابوترابی و برادرزادهاش و محمدزاده در ذهنم مدام تکرار میشد سکوت را جفا دانستم، جلو رفتم و فریاد کردم: ای فرزند روحالله چرا ساعتها با دخترانوپسران مینشینی و سؤال و جواب میکنی(فیلم انتخاباتیش) ولی یک طلبه از تو نمیتواند سؤال کند، همان غولتشنگها که در تصویر معروف یکیشان معلوم است مرا به باد کتک و مشتهای سنگین گرفتند و دانسته یا ندانسته به جراحت کهنه گردنم میزدند که عوارضش هنوز هست.
عکاس عکس معروف گفته بود حدود ۵۰ قاب عکس انداخته بود و اطلاعات همه را توقیف و فقط همین عکس معروف را اجازه انتشار داد.(تصویر۶)
یکی هم عمامهام را بین جمعیت پرتاب کرد، چون ملبس بودن ما دروغ اراذل و اوباش بودن ما را ناکارآمد میکرد.
طلبهای که بعدا عمامهام آورد را هم بازداشت کردند.
گفتند لطفی رئیس فعلی شورای هماهنگی تبلیغات که کت و شلوار سفیدی پوشیده بود، بسان مأموران بین جمعیت آمده و همراهان ما را با اشاره برای بازداشت شدن نشان میداد.
#ادامه_دارد
@antioligarchie
✍حجت الاسلام شفیعی کیا
🔻در صورتیکه قرار بود افراد در ظاهری طلبه و پرسشگر از وی سؤال کنند و همان شب با قطعی شدن شروع سؤال توسط علیابوترابی، قرار شد وی با دست گرفتن چند کاغذ و قلمی در دست شائبهی کار دیگری غیر از سؤال را بر طرف کند (تصویر۱) که لودگی روانبخش حساسیتها و تدارک مهدی رفسنجانی را بیش کرد.
البته کسانی مانند استاد آقا هم پیشنهاد در دست گرفتن پلاکارد با شعارهای انتقادی دادند که عملی نشد ولی در پرونده ما به عنوان گزارش اداره اطلاعات و جرم ما گنجانده شد!
صبح ۱۵خرداد شد و وارد شبستان شدیم جو شبستان امام ملتهب بود، گوشیها را هم میگرفتند، جمعیت مراسم سالهای پیش نبودند، بلکه تعداد زیادی حتی با چهرههایی خاص و بعضا معتاد با سرهای باند پیچی هم بین جمعیت بودند که بیشترین ضرب و شتم را هم آنان داشتند.
البته پس از آزادی از زندان برخی خادمان حرم گفتند که از صبح آن روز توسط مهدی رفسنجانی چند اتوبوس آدم آورده شده بود و فضا آماده برای برخورد بود.
مراسم با تلاوت قرآن شروع شد و سیما هم پخش مستقیم کرد، شمس مجری برنامه با کت و شلواری سفید پشت تریبون رفت و با این جمله التهاب را بیش کرد: خبر دار شدیم عدهای منافق به میان شما آمدهاند تا مجلس را بر هم بزنند، هشیاری انقلابی خود را حفظ کنید! و ... (تصویر۲)
افرادی هم با تصاویر آقای احمدینژاد در صحن حضور داشتند، ولی اوباشی هم بعضا عربده می کشیدند تا عکسهای دکتر پایین بیاید، خلاصه جو عادی نبود.
طلبهای بلژیکی و عربتبار سخنرانی پیش از آمدن رفسنجانی را شروع کرد، و وقتی گفت: خدا را شاهد می گیرم که در بین تمام مسئولان بعد از سیدخمینی فقط احمدینژاد این راه را خالصانه و محکم رفته. با واکنش اکثر موافقان و مخالفان مواجه شد.
رفسنجانی قرار بود ساعت ۱۰، ۱۱ شروع کند، ولی به دلیل دیدار با مراجع تأخیر داشت، و سرانجام حدود ساعت دوازده آمد، شعارها درهم تنیده بود.
رفسنجانی سخنان خود را شروع کرد، ده دقیقهای گذشته بود، علی ابوترابی که در زاویه دیدم بود را نگاه می کردم گمان کردم جو ملتهب منصرفش کرده، بگذریم که بعد یکی از امنیتیها فیلم همین نگاه کردنهای مرا دلیل لیدری من گزارش کرده بود!
تا اینکه ابوترابی برخاست و فریاد زد: آقای هاشمی از شما به عنوان پیش کسوت انقلاب سؤال دارم!
رفسنجانی که کلامش پاره شد گفت: الان جای سؤال نیست جای دیگر ...(تصویر۳)
شعار ممتد مرگ بر منافق التهاب را بالا برد، چند هیکلمند که به محافظان شبیه بودند سراغ ابوترابی رفتند و گفتند: حاج آقا گفت بیا جلو سؤال کن ابوترابی امتناع کرد و کشیدنش و عمامه اش افتاد.
شعارهای مرگ بر غارتگر، مرگ بر منافق، هاشمی، هاشمی به هم پیچیده بود و رفسنجانی با پوزخند همیشگیاش گفت: دیروز هم مردم برای رهبری همینطور ابراز احساسات میکردند!
من به سمت ابوترابی رفتم، دیدم چهار پنج نفر برای مهار من دنبالم هستند، کاملا برای مأموران شناخته شده بودیم، روانبخش که در آن روز خودش برای ردگم کردن به میبد رفته بود با آن جلسه پرتو کار دست ما دادهبود.
محمدصادق برادر زاده علی ابوترابی برخاست در حالی که انگشت سبابهاش را بالا گرفته بود گفت: آقای هاشمی عموی من یک سؤال از شما خواست بکند باهاش این برخورد را کردید؟! (تصویر۴)
که همان زمان رفسنجانی با اشاره دست که معنی اش این بود که این را هم ببرید امنیتیها را واداشت صادق را هم بردند، بلافاصله محمدباقر محمدزاده از کارمندان آن زمان مؤسسه جناب مصباح که الان کارآفرین موفقی است به اعتراض بلند شد ولی مورد آماج کتک اراذل حاضر قرار گرفت و با اینکه دارای مهارت کنگفو بود برخوردی نداشت، و کمرش بعدا به عمل محتاج شد. (تصویر۵)
من از سؤال منصرف شدم و متوجه شدم هر طرف میروم چند قلچماق همراهیام میکنند، حرکت دست رفسنجانی و ضرب و شتم و بازداشت ابوترابی و برادرزادهاش و محمدزاده در ذهنم مدام تکرار میشد سکوت را جفا دانستم، جلو رفتم و فریاد کردم: ای فرزند روحالله چرا ساعتها با دخترانوپسران مینشینی و سؤال و جواب میکنی(فیلم انتخاباتیش) ولی یک طلبه از تو نمیتواند سؤال کند، همان غولتشنگها که در تصویر معروف یکیشان معلوم است مرا به باد کتک و مشتهای سنگین گرفتند و دانسته یا ندانسته به جراحت کهنه گردنم میزدند که عوارضش هنوز هست.
عکاس عکس معروف گفته بود حدود ۵۰ قاب عکس انداخته بود و اطلاعات همه را توقیف و فقط همین عکس معروف را اجازه انتشار داد.(تصویر۶)
یکی هم عمامهام را بین جمعیت پرتاب کرد، چون ملبس بودن ما دروغ اراذل و اوباش بودن ما را ناکارآمد میکرد.
طلبهای که بعدا عمامهام آورد را هم بازداشت کردند.
گفتند لطفی رئیس فعلی شورای هماهنگی تبلیغات که کت و شلوار سفیدی پوشیده بود، بسان مأموران بین جمعیت آمده و همراهان ما را با اشاره برای بازداشت شدن نشان میداد.
#ادامه_دارد
@antioligarchie