الفِ کتاب
618 subscribers
3.98K photos
32 videos
41 files
3.69K links
الف‌ِکتاب ضیافتی‌ست فرهنگی؛ میزبان شماییم تا از تازه‌ترین کتاب‌ها بگوییم؛ این‌که چگونه‌اند و فراخور کدام‌یک از ما...
Download Telegram
راهنمای سینما/ شاعرانگی تصویر بر پرده نقره‌ای

حمیدرضا امیدی‌سرور

«فروغ فرخزاد و سینما»
نوشته: عباس بهارلو
#نشرقطره ، چاپ دوم 1396
92 صفحه، 8000 تومان
#سینما #فروغ_فرخزاد

«فروغ فرخزاد و سینما» عنوان کتابی است به قلم عباس بهارلو که اخیرا به همت نشر قطره به بازار آمده است. این کتاب توسط یکی از شناخته شده ترین پژوهشگران تاریخ سینمای ایران نوشته شده و مهمترین ویژگی آن این است که از منظر فعالیت‌های سینمایی به زندگی فروغ فرخزاد (یکی از محبوب‌ترین و در عین حال معتبر ترین شاعران نوسرای تاریخ معاصر) پرداخته است. فعالیت سینمایی فروغ فرخزاد، آن بخشی از زندگی اوست که زیر سایه شهرت فراگیرش در حوزه شعر، کمتر مورد توجه قرار گرفته است.

فعالیت سینمایی فروغ فرخ‍زاد، طولانی نبود؛ بخشی کوتاه از یک زندگی کوتاه که تنها مجال ساخت یک فیلم (آن هم مستند) را یافت. اما با همین یک فیلم نامش در تاریخ سینمای ایران ماندگار شد. شکی نیست اعتبار او نتیجه شهرتی بود که به عنوان شاعر با خود به سینما آورده بود؟ و همین شهرت هم باعث شد، تنها ساخته‌اش «خانه سیاه است» خوب دیده شود. چه در زمان حیات او و چه پس از مرگش تا امروز.

با این حال نمی توان منکر قریحه و استعداد فروغ در فیلمسازی شد. گویی نیاز به فرصت داشت تا استعدادهای بالقوه اش را به فعلیت برساند و خودی نشان بدهد. همانگونه که در شعر هم چنین کرد و خود را از سطح شاعر بااستعداد که به شکلی غریزی و احساسی شعر می سرود، تا سطح شاعری آگاه به مسائل سیاسی و اجتماعی و همچنین هنری زمانه خود بالا برد.

چنین فرصتی برای او توسط ابراهیم گلستان مهیا شد. تغییر در نگاه فروغ فرخزاد به جهان و جدی شدن رویکرد او به شعر و مشخصا تجربه او در بازی‍گری و فیلمسازی حاصل آشنایی‌اش با ابراهیم گلستان بود. فرخزاد در سالهای آخر عمر تحت تاثیر همکاری با گلستان جذب فیلمسازی شده بود و حتی برای گذراندن دوره‌های آموزشی به خارج از کشور هم سفر کرد. به نظر می رسد فروغ مدیوم تازه‌ای را کشف کرده بود برای بیان حرفهایی که قصد گفتن آنها را داشت. البته بازهم به شکلی شاعرانه، این بار به زبان تصویر و روی پرده نقره‌ای و این شاعرانگی هم در «خانه سیاه است» به وضوح دیده می شود.

کتاب «فروغ فرخزاد و سینما» با مقدمه کوتاه عباس بهارلو که به روند شکل‌گیری «خانه سیاه است» اشاره دارد، آغاز می شود. بهارلو بیش از دو دهه قبل، در ایامی که شرایط تماشای فیلمهای قدیمی همچون امروز مهیا نبود و مستند «خانه سیاه است» نیز کمتر در دسترس عموم علاقمندان قرار داشت، متن فیلمنامه آن را که از روی فیلم نوشته شده بود، به همراه یک تک نگاری به قلم خودش (در باره فروغ فرخزاد و سینمایش) و چند نقد از منتقدان در قالب کتاب منتشر ساخته بود. امروز اما با توجه به در دسترس بودن خود فیلم دیگر ضرورتی برای انتشار متن فیلمنامه (که آن هم از روی فیلم نوشته شده بود) وجود نداشته، از سوی دیگر نقدهای دیگر منتقدان هم در فضای مجازی در دسترس قرار داشت. بنابراین عباس بهارلو با مبنا قرار دادن همان تک نگاری به عنوان متن اصلی کتابی تازه، به بازنویسی و اصلاح اساسی نوشته خود براساس اسناد و یافته جدید پرداخته و متنی مفصل تر و جامع تر را درباره فروغ فرخزاد و تجربه های سینمایی اش ارائه داده است. با یک تک نگاری تحت عنوان «فروغ فرخزاد و سینما» به شکلی دقیق و جزئی نگرانه به سیر آشنایی فروغ فرخزاد با سینما و فیلمسازی، علاقمند شدن او به این حوزه، همکاری‌اش با ابراهیم گلستان در ساخت فیلمهایی کوتاه، بازی در نقش اول فیلم بند سینمایی دریا (که نهایتا ناتمام ماند)، گذراندن دوره آموزشی، مراحل شکل گیری پروژه ای که به ساخت مستند«خانه سیاه است» انجامید، حضور «خانه سیاه است» در جشنواره کن و حواشی آن و....

افزون بر این در نوشته‌ای تحت عنوان «نگاهی گذران به سازمان فیلم گلستان» مروری دارد به چگونگی شکل گیری استودیویی که ابراهیم گلستان پایه گذاری کرد و پاره ای از بهترین مستندهای سینمای ایران و همچنین فیلم تاثیر گذار و ماندگار خشت و آینه در این استودیو تولید شد و برخی از چهره های مستعد سالهای بعد سینمای ایران با کار در آن فعالیت خود را آغاز کردند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3980415128.html
راهنمای کتاب/ آنها دوان دوان آمدند!

نیره رحمانی

«کتاب موج نو»
(یا سینمای ایران چگونه دگرگون شد)
نویسنده: احمد طالبی‌نژاد
#نشرچشمه ، چاپ اول 1397
143 صفحه، 23000 تومان
#سینما #تاریخ_سینمای_ایران

اگر نگاهی به نشریات سینمایی قدیمی (اوایل دهه پنجاه شمسی) بیندازیم. به بحث هایی خواندنی درباره موج نوی سینمای ایران بر می خوریم که در آن زمان حرف و ایده تازه ای محسوب می شد. جالب اینکه برخی از فیلمسازان که خود نیز داخل این جریان تعریف می شدند، اساسا وجود چنین جریانی را انکار می کردند! حالا که قریب به نیم قرن از آن زمان فاصله گرفته‌ایم و به روشنی می توان نشانه‌ها و نتایج این تغییر و تحول را بیرون از آن زمان و با اشراف بهتری دید.

به نظر بخش مهمی از این مخالفت ها با موج نوی سینمای ایران، به نامگذاری آن برمی گشت، که متاثر از موج نوی سینمای فرانسه (در دهه پنجاه میلادی ) انجام شده بود و همین مسئله ناخودآگاه پای قیاسی مع الفارغ را به میان می کشید که نهایتا منجر به رد کل ماجرا می شد.

اما جدا از شباهت نامها، این دو موج نو، در محتوای خود تفاوتهای بنیادین داشتند .موج نو سینمای ایران در دل یک سینمای کاملا تجاری، اما به لحاظ تکنیکی ابتدایی رخ داد؛ برخلاف موج نو فرانسه که برای چالش کشیدن یک سینمای حرفه‌ای و تجاری با شکستن قواعد و تکنیک حاکم بر آن شکل گرفت. بنابراین خروجی آنها نیز کاملا متفاوت بود، موج نو سینمای ایران به شکل گیری یک سینمای متفاوت و تازه با رویکرد هنری ختم نشد، بلکه توفیق چشمگیر تجاری قیصر (مسعود کیمیایی) شاخه مهمی از موج نو را نمایندگی می‌کرد، سینمای تجاری را نیز تحت تاثیر قرار داد و سینمای گنج قارونی رایج را به سمت سوی سینمای جاهلی و کلاه مخملی سوق داد، و از این منظر واقعا از موج نو فرانسه متفاوت و ممتاز بود.

موج نو در سینمای ایران به یکباره اتفاق نیفتاد، حاصل تغییر و تحولاتی گوناگون بود که در یک مقطع زمانی چند ساله واقع شدند. اما این جریان چقدر آگاهانه بوده و چقدر ناخود آگاه؟ چه میزان از آن حاصل تغییر و تحولات درون متنی سینمای ایران بود و چه مقدار از آن حاصل تاثیرات برون متنی سیاسی و اجتماعی؟ و از سوی مقابل موج نو چقدر بر جامعه پیرامون خود تاثیر گذاشته و یا بازتاب دهنده حقایق روزگار خود بوده و....همه موضوعاتی است که می تواند در رابطه با موج نو سینمای ایران مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد.

«موج نوی سینمای ایران» بی گمان تاثیرگذارترین جریانی است که تاریخ سینمای ایران به خود دیده و تبعات این تاثیر تا به امروز نیز رسیده و پر بیراه نیست اگر بخشی از موفقیت های سینمای ایران در دهه های گذشته را، در ادامه حرکتی دانست که با موج نو سینمای ایران آغاز شد.

با وجود اهمیت چشمگیری که موج نو در تاریخ سینمای ایران داشته است، آن گونه که شایسته بوده مورد بررسی و تجزیه تحلیل قرار نگرفته است. این درست که در کتابهای تاریخی سینما بخش هایی به این جریان اختصاص یافته اما اینکه به طور مستقل و متمرکز مورد بررسی و تحلیل قرار بگیرد، چندان نمونه هایی برای آن نمی توان یافت.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3980502025.html
راهنمای کتاب/ میل مبهم رهایی

نیره رحمانی

«جذابیت پنهان بونوئل»
(مجموعه نقدها و نظرهای لوئیس بونوئل درباره سینما به ضمیمه چند فیلم نامه از او)
نوشته :گریت وایت
ترجمه: شیوا مقانلو
#نشرچشمه ، چاپ اول 1397
97 صفحه 16000 تومان
#سینما
یکی از جذاب ترین چهره های فرهنگی که تاریخ سینما به خود دیده، البته نه به لحاظ شهرت عامه پسندانه، بلکه از منظر ارائه هنری پیشرو و آمیخته به فرهنگی غنی که حاصل نگاهی عمیقا جهانی بود. براستی راز جذابیت پنهان در آثار لوئیس بونوئل چه بود؟ روح عصیانگر او که هنر را همچون آدمی آزاد و رها از قید و بندها می‌دانست؟ یا توانایی‌ ساخت آثاری هنرمندانه که خصوصی ترین جنبه‌های فردی شخصیت های آثارش را در قالب فیلمهایی تاثیر گذار و برخوردار از فرم های هنری متنوع به نمایش می گذاشت؟

در یکی از معروفترین گفته هایش آمده: غم نان نمی تواند دلیلی برای فاحشگی در هنر باشد! با وجود آثار موفقی که در کارنامه سینمایی‌اش دیده می شود، او نیز همانند بسیاری از هنرمندان در دوره هایی با مشکلات مالی دست و پنجه نرم می کرد؛ و به همین خاطر مجبور به ساخت آثاری به اصطلاح سفارشی شد، اما این دست آثار او نیز با وجود جنبه های مخاطب پسندی که برای آنها در نظر گرفته شده بود، از اصالت و تشخص هنری سازنده خود حکایت داشتند. در اسپانیا زاده شد، اما در فرانسه نخستین فیلمهایش را ساخت، در مکزیک و آمریکا به فیلمسازی پرداخت، اما این تغییر جغرافیایی به ساخت آثاری در کشورها و فرهنگ های مختلف انجامید، بیش از هر چیز بازتاب دهنده قریحه سازنده خود بودند.

شاید راز جذابیت پنهان بونوئل در این واقعیت نهفته بود که تمام و کمال برای خلق هنری (خاصه سینما) زاده شده بود. با نقاشی شروع کرد، اما خیلی زود تاثیرگذارترین هنر قرن بیستم را کشف کرد، بعد از مدتی دستیاری ژان اپستن، با دوست نقاش خود سالواتور دالی، فیلم سورئالیستی سگ آندلسی را ساخت که تکانی در سینمای هنری به وجود آورد.

بونوئل غیر از نقاشی، فیلمسازی و نوشتن سناریو که این دوتای آخر اصلی ترین حرفه اش شدند، دستی در شعر و داستان و نثر های ادبی، نقد و نظر درباره سینما و... نیز داشت. این بخش از فعالیت های او نیز گردآوری شده و در قالب کتابی تحت عنوان An Unspeakable Betrayal «خيانتي ناگفتني» انتشار یافته‌اند که پیش از این شیوا مقانلو گزیده‌ای از این بخش از فعالیت های لوئیس بونوئل را به فارسی برگردانده و با عنوان «بونوئلی‌ها» به همت نشر چشمه به بازار کتاب فرستاد. این کتاب شعرها، داستانهای کوتاه و یادداشت های ادبی بونوئل را شامل می شد که از حال و هوای سورئالیستی نیز برخوردار بود.

خوشبختانه به تازگی مقانلو بخشهای ترجمه نشده از همین کتاب را که نوشته های سینمایی بونوئل را شامل می‌شود، به فارسی برگردانده و توسط نشر چشمه (به عنوان شصت و دومین کتاب از مجموعه مطالعات سینمایی این ناشر)، با نام «جذابیت پنهان بونوئل» به بازار عرضه کرده است.

صرف نظر از جذابیت نوشته‌های غیرسینمایی بونوئل که ابعاد کمتر دیده شده خلاقیت های هنری و ادبی او را پیش روی مخاطب فارسی زبان به نمایش می گذارد؛ پر بیراه نیست اگر بگوییم که این بخش از نوشته های بونوئل در ساحت کارنامه هنری او اهمیت بیشتری دارند، چرا که می توانند بازتاب دهنده نگاه او به سینما به عنوان یک منتقد و صاحب نظر باشند؛ هنری که به زعم بونوئل چنان که در همین کتاب نوشته: «نوری که از سینما به سوی ما می آید به دقت سنجیده و مهار شده است. در هیچ یک از هنرهای قدیمی چنین عدم تناسب بزرگی بین امکانات موجودو کار تمام شده وجود ندارد. سینما بر مخاطبش تاثیر مستقیم می گذارد: با نمایش افراد و اشیاء به شکل دقیق و مشخص، و در سکوت و تاریکی کندن مخاطب از چیزهایی که شاید عادات معمول او باشند. به همین دلیل فیلم، طوری می تواند مخاطبش را تسخیر کند که هیچ شکل بیانی انسانی دیگری نمی تواند...»

«جذابيت پنهان بونوئل» که توسط گریت وایت گردآوری شده است، شامل يادداشت هاي سينمايي بونوئل است و نقدها و نظريات تئوريك او درباره سینما و چند فیلم است، از ویژگی‌های کتاب می توان به چند فيلمنامه كوتاه و كمتر شناخته شده از بونوئل اشاره کرد. کتاب حاضر بعد از مقدمه کوتاه مترجم، با یادداشتی خواندنی از ژان کلود کری‌یر آغاز می‌شود. مقدمه ای خواندنی که شرحی است بر رابطه بونوئل با نوشتن؛ حکایتی که از دل سالها دوستی میان بونوئل با این نویسنده و فیلمنامه نویس بیرون آمده است.

ادامه...
https://www.alef.ir/news/3980512115.html
راهنمای کتاب/ ما را از مرگ گریزی نیست

نیره رحمانی

«زندگی‌های دوگانه، فرصت‌های دوباره»
نوشته: آنت اینسدورف
ترجمه: محمد رضا شیخی
ناشر: چشمه، چاپ اول زمستان 1397
214 صفحه 30000 تومان

#سینما #نشر چشمه

زندگی اش کوتاه اما هنرش بزرگ و پایدار بود؛ در اوج پختگی و اعتلای هنری آثارش با زندگی وداع کرد در حالی که با ساخت شاهکارش سه‌رنگ تکانی در سینمای هنری جهان به وجود آورده بود. می خواست خود را بعد از ساخت این فیلم‌ها باز نشسته کند؛ اما وسوسه ساختن سه گانه‌ای دیگر، این بار بر اساس کمدی الهی دانته (بهشت، برزخ و دوزخ) او را از بازنشستگی منصرف کرد.

اما تقدیر این بود که سه رنگ آخرین فیلم های او باشد. مشغول کارکردن روی فیلمنامه‌ سه گانه بعدی خود بود (اصل فیلمنامه ها را کسی دیگر نوشته بود) که دیگر بیماری قلبی ناچارش کرد تن به تیغ جراحی بسپارد. برخلاف اصرار دوستانش که می خواستند او را برای درمان به خارج از لهستان بفرستند، ترجیح داد در کشور خودش جراحی شود و این انتخاب آخر او بود؛ که در نهایت سفری بی بازگشت شد تا علاقمندان سینما را بهت زده و سوگوار برجای بگذارد.جهان سینما یکی از پدیده‌های بزرگ دهه های پایانی قرن بیستم خود را در اوج پختگی و خلاقیت هنری از دست داده بود.

در ایران در نخستین سالهای دهه هفتاد (شمسی) شناخته شد و خیلی زود به شهرتی بسیار در میان علاقمندان جدی سینمای هنری دست یافت.در جشنواره فیلم فجر هم برخی از فیلمهایش که امکان نمایش دادن داشتند روی پرده رفتند، حکایت گرامی داشت فیلمسازی که فیلمهای مهمش را نمی توانستند به نمایش بگذارند! اما فراگیر شدن ویدئوهای خانگی باعث شد که علاقمندان سینما از همان سالها بتوانند آثارش را دنبال کنند.

درمورد کیشلوفسکی و سینمایش کتابهای زیادی نوشته شده است که با توجه به علاقمندان زیادی که این فیلمساز دارد بخشی از آنها نیز به فارسی ترجمه شده است؛ اما اگر دنبال کتابی هستید که شما را درست و حسابی در جریان زندگی و آثار کیشلوفسکی قرار دهد (به گونه ای که هم با مهمترین فرازهای زندگی‌‌اش آشنا شوید و علاوه بر شناخت کلیت کارنامه سینمایی او، به درک درستی از برجسته‌ترین ویژگی ها و سبک کار او در فیلمسازی برسید)، می‌توانید به سراغ یکی از تازه‌ترین عناوین مجموعه مطالعات سینمایی نشر چشمه بروید؛ کتابی با عنوان «زندگی‌های دوگانه، فرصت‌های دوباره» به قلم آنت اینسدورف که با ترجمه محمدرضا شیخی به فارسی در آمده است.

آنت اینسدورف (استاد مطالعات سینمایی در دانشکده هنر دانشگاه کلمبیا) از سمت مادری لهستانی تبار است، به همین واسطه با این فیلمساز بزرگ آشنایی نزدیک یافت. او که در چند جشنواره مسئولیت برگزاری جلسات نقد و پرسش و پاسخ با فیلمسازان را داشت، سالها به عنوان مترجم در جشنواره ها و مجامع بزرگ سینمایی کیشلوفکی را همراهی کرد و... بنابراین پر بیراه نیست اگر او را کیشلوفسکی شناس محسوب کنیم. تأمل در جهان فیلم‌های کیشلوفسکی، آشنایی با دنیای فکری‌اش و نیز تجربه دوره‌های متعدد تدریس درباره سینمای کیشلوفسکی در دانشگاه، فرصتی منحصربه فرد را در اختیار آنت اینسندروف قرار داده که نویسنده‌ی یکی از بهترین کتابها در روایت زندگی و بررسی دوره‌های مختلف فیلم‌سازی کیشلوفسکی باشد. بخصوص اینکه خود او سالها این سینما و مهمترین شاخصه هایش را برای دانشجویان تدریس کرده بود و شاکله کتاب حاضر نیز از دل همین کلاسها و سال‌ها فعالیت در حوزه تحقیق و تدریس سینمای کیشلوفسکی بیرون آمده و شامل نقدهایی است که به شکلی تحلیلی و توصیفی آثار او را مورد نقد و بررسی قرار می دهند.

ادامه...

https://www.alef.ir/news/3980528102.html
راهنمای کتاب/ سینمای ما، سینمای دیگران

آرش محسنی

«سینما و ناسیونالیسم»
به ویرایش و مقدمه‌ی آلن ویلیامز
مترجم: فرزام امین‌صالحی
ناشر: علمی و فرهنگی، چاپ اول 1396
۳۳۰ صفحه، ۲۵۰۰۰ تومان
#سینما #نشرعلمی_و_فرهنگی

سینما به عنوان هنری نوظهور بسیار زودتر از آن‌چه گمان می‌رفت، مرزهای جغرافیایی را در نوردید. این رسانه‌ای که در آغاز زبان هم نداشت، مسلح به زبانی بین‌المللی بود و حتا هنگامی که زبان باز کرد هم گسترش و نفوذش را در بین ملت‌ها از دست نداد. هنگامی که صامت بود، مخاطبش در سراسر دنیا به هر زبانی که سخن می‌گفت، می‌توانست مدیوم‌های آن را درک کند و از آن تاثیر بپذیرد. هنگامی که ناطق شد، بیش‌از پیش به زندگی او نزدیک شد و در دوره‌هایی چون سینمای نئورئالیستی ایتالیا یک‌سره خود را به قالب زندگی روزمره‌ی او در آورد. سینما به آرامی جایش را در بین دیگر مناسبات دنیای مدرن باز کرد و توانست جهان امروز ما را به جهان دیگری تبدیل کند. هر فیلم تازه که در بدنه‌ی سینمای تجاری به جهان معرفی می‌شد در حقیقت کتابچه‌ای موجز و بسیار موثر در راه شناساندن ملت‌ها بود. این رسانه‌ی تازه‌پیداشده که چون پلی فرهنگی عمل می‌کرد، در دنیای مدرن نقش جاده‌ی ادبیات را بر عهده گرفت و از آن بالاتر در شناساندن فرهنگ‌ها و ملت‌ها به یک‌دیگر از ادبیات و ورزش نیز پیشی گرفت. توده‌ی مردم مسحور این پرده‌ی جادویی به تماشای آدم‌هایی نشستند که اگرچه در قالب درام و تصویر پیش‌ساخته معرفی می‌شدند اما چون خود آن‌ها زندگی می‌کردند و گذر زمان را به سبک خود به جا می‌آوردند. با پیدایش و رشد گونه‌های سینمایی مختلف، کمپانی‌های بزرگ سلیقه‌ی مخاطبان خود را شکل دادند و آن را به موازات زمان و آن‌طور که می‌خواستند تغییر دادند. میراث این دستاورد بزرگ برای نسل بشر، زبانی بین‌المللی و قوام‌یافته بود که می‌خواست بین ملت‌های گوناگو نوعی وفاق و یک‌دلی در سبک زندگی، فرهنگ، سلیقه‌ی سیاسی و مواردی از این دست به وجود بیاورد. ریشه‌های این تغییر بزرگ کجاست؟

کتاب سینما و ناسیونالیسم با تکیه بر دو مفهوم کلی «ملت» و «سینما» به بررسی تاثیرات این دو پدیده‌ی مدرن بر یک‌دیگر می‌پردازد. کتاب که ویراسته‌ی آلن ویلیامز است، در حقیقت چهار کتاب است که هر کدام از آن‌ها را مجموعه مقالاتی منسجم درباره‌ی موضوع طرح‌شده شکل می‌دهد؛ «چشم‌اندازهای تئوریک»، «سینماهای ملی»، «روابط بین‌المللی» و «آینده‌ی جهانی (پساملی)». از نویسندگان مقالات می‌توان به جاناتان روزنبام، استفن کرافتس، آندرو هیگسون، مارتا ولفن اشتاین، تام ارگان و ادوارد لارنس اشاره کرد.

مقدمه‌ی آلن ویلیامز تا حد زیادی راه‌گشاست. ویلیامز در این مقدمه‌ به بسترهای شکل‌گیری هنر سینما به عنوان زبانی بین‌المللی می‌پردازد. سیاست گسترش سینما، مفهوم ملت و نقش آن در روابط بین کشورها، امپریالیسم اقتصادی که در نقاب سینما دامنه‌ی نفوذ خود را در جهان گسترش داده و تبیین مفاهیمی کلی و مهم چون «ملی»، «جهانی» و «بین‌المللی» از موارد مورد اشاره‌ی ویلیامز در این مقدمه است.

در چشم‌اندازهای تئوریک، استفن کرافتس، آندرو هیگسون و مارتا ولفن اشتاین به تبیین دوباره‌ی مفهوم سینمای ملی می‌پردازند. انواع تولید سینمای ملی، راه‌های بازاریابی برای سینماهای ملی، تحلیل فیلم در فرهنگ‌پژوهی و درون‌مایه‌ی فیلم‌ها و بافت فرهنگی آن‌ها از موضوعات مورد اشاره در چشم‌اندازهای تئوریک است.

در بخش سینمای ملی، سینماهای ملی سه کشور استرالیا، آلمان و فرانسه مورد بررسی قرار گرفته است. تام ارگان به بررسی سینمای استرالیا پرداخته است. سینماهای ملی و تهدید امریکا، سینمای ملی به مثابه‌ی تریبونی ملی و بین‌المللی،‌ سینمای ملی به مثابه‌ی سینمای هنری، سینماهای ملی و امر ملی و آشفتگی سینماهای ملی سرفصل‌های این بخش را تشکیل می‌دهند. این فصل با تبیین خصوصیت سینماهای ملی به طور کلی و از طریق کنکاش در زوایای مختلف سینمای استرالیا به این سوال که سینمای استرالیا چه وجه مشترکی با سینماهای دیگر دارد پاسخ می‌دهد. هدف، تعمیم شکل و جهان‌بینی سینمای ملی چون یک مقوله‌ی خاص است. اریک رنتشلر در یادداشتی با عنوان «وصیت دکتر گوبلز» به تبیین سینمای ملی هیتلری و شکل‌گیری آن در دستگاه تبلیغات گوبلزی می‌پردازد. این‌که چگونه میراث سینمای نازی با وجود انهدام پایه‌های نظری آن و موج نفرت جهانیان نسبت به آن حزب ضد انسانی چطور به بقای خود ادامه می‌دهد و نزد بسیاری ملت‌ها هوادارن خود را دارد. در ادامه، نوئل برچ با یادداشتی با عنوان «جنگ مسخره‌ی جنسیت‌ها در سینمای فرانسه» چنین رویکردی را براری بررسی آن سینما به کار گرفته است.

ادامه....
https://www.alef.ir/news/3980923179.html
راهنمای کتاب/ چرا باید «روایت جنگ در دل جنگ» را خواند؟

محمدرضا زائری

«روایت جنگ در دل جنگ»
نویسنده : انیس دوویکتور
مترجم : محمدمهدی شاکری
ناشر : واحه، چاپ اول 1399
320 صفحه، 45000 تومان
#سینما #نشرواحه

خانم دكتر اُنیس دو ویکتور، پژوهشگر فرانسوی، حاصل سال‌ها تلاش و مطالعه علمی خود در سینمای معاصر ایران را بر تجربه متفاوت و ماندگار شهید سیدمرتضى آوینی متمركز ساخته است. او كه برای درك و تحلیل كارنامه ایران در بازنمایی تصویر جنگ بر پرده سینما و صفحه تلویزیون حدود بیست سال وقت صرف كرده و چند سال هم در ایران ساكن بوده، مسئله خود را از اینجا آغاز می‌کند كه به دلایل مختلف معمولاً در زمان جنگ، فیلم جنگی ساخته نمی‌شود ولی در دوران هشت‌ساله جنگ ایران و عراق از همان ابتدا فیلم‌های مستند و داستانی فراوانی ساخته شده است.

از سوی دیگر از زمان اختراع سینما، ایران مستقیماً در هیچ جنگی شركت نكرده بود و تجربه ژانر فیلم جنگی در سینمای ایران وجود نداشت. بااین‌حال هنرمندان ایران به تولید آثاری متنوع و قابل‌تأمل مشغول شدند و از همین روی تجربه سینماگران ایرانی برای این پژوهشگر فرانسوی اهمیت پیدا می‌کند.

او در این كار خود البته تنها به سبك مستندسازی شهید آوینی نمی‌پردازد، بلكه برای تبیین دیدگاه و تحلیل خود ابتدا وضعیت كلی سینمای معاصر ایران را مرور می‌کند و سپس به تحلیل و بررسی تجربه‌های متنوع سینماگران ایرانی از نسل گذشته مانند كیارستمی، بیضایی، نادری و خاچیكیان تا فیلم‌سازان جوان انقلابی همچون حاتمی‌كیا، ملاقلی‌پور و مخملباف می‌پردازد و از خلال این مطالعه به موشكافی و بازخوانی دقیق آثار آوینی می‌رسد.

او در این مطالعه پرسش‌های متنوع و فراوانی را پاسخ می‌دهد و از کشف‌ها و تجربه‌های سینمای پس از انقلاب در مواجهه با ارزش‌های جدید و تمهیدات سینما برای نمایش مفاهیم متفاوت تا سیاست‌های نظام تازه اسلامی سخن می‌گوید؛ چگونه فقر نمایش داده می‌شد؟ چه طور شهیدان و جانبازان به تصویر كشیده می‌شدند؟ چه چیزهایی سانسور می‌شد و ... در همین راستا تجربه‌های عملی را با سابقه‌های سینمای جهانی در جنگ جهانی دوم یا الگوهای رایج سینمای غربی مقایسه می‌کند و به مباحث دقیق فنی و اصول تكنیكی در بخش‌های مختلف می‌پردازد و با ذكر نكات بسیار ظریف از سکانس‌ها و پلان‌های مشخص هر فیلم، جزییاتی را تشریح می‌نماید.

او بازنمایی تصویری جنگ هشت‌ساله ایران و عراق را به‌عنوان آخرین نبرد بزرگ كلاسیك در قرن بیستم شایسته مطالعه دقیق و علمی می‌داند و سیاست‌های تبلیغاتی حاكم در زمان جنگ را چه از نظر پشتوانه‌های نظری، اعتقادی و چه از حیث شیوه‌های عملی-اجرایی با دقت بازخوانی می‌کند و از آنجاکه سینما را یكی از حلقه‌های زنجیره نظام بسیج و تهییج مخاطبان برای حضور و حمایت و همراهی با دفاع و مقاومت می‌بیند به آن می‌پردازد.

او در آغاز كتاب به پروژه عظیم سینمایی صدام برای سفارش تولید فیلم قادسیه اشاره می‌کند كه در سال ١٣٥٨ یک سال قبل از جنگ تحمیلی آغاز شده تا فتوحات درخشان عربی در خاك ایران باستانی را نمایش دهد و زمینه‌ساز جنگی باشد كه صدام خود را در آن پیروز می‌دید.

نویسنده از این منظر اهمیت و نقش و تأثیر رویكرد فرهنگی و هنری نظام تبلیغاتی جنگ را در پس‌زمینه وقایع نظامی نشان می‌دهد و به‌صراحت تبیین می‌کند كه آثار آوینی از آن نظر كه مرجع استنادش سینما بوده در این مطالعه جایگاهی متمایز دارند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3990404140.html
راهنمای کتاب/ بی‌اعتنایی دنیایِ میشاییل هانکه

میلاد قطبی

«سینمای آزار»
نویسنده: سعید عقیقی
ناشر: چشمه، چاپ چهارم 1399
224 صفحه، 54000 تومان
#سینما #نشرچشمه


«برای‌تان کتابی آزاردهنده آرزو می‌کنم؛ چون برای شناخت سینمای میشاییل هانکه، دنیای او و دنیای خودمان، میان‌بُر مطمئن‌تری نمی‌شناسم.»

این گفته‌ای‌ست از میشاییل هانکه، در شب افتتاحیه یکی از فیلم‌هایش در جشنواره فیلم لندن، سعید عقیقی با نقل آن در انتهای پیشگفتار سینمای آزار ، مخاطب را آماده ورود به دنیای این فیلمساز می‌کند. با کتابی که البته برای مخاطبان خاص سینما نوشته شده است.

«سینمای آزار»، در ادامه‌ی فرم تک‌نگاری‌های تحلیلی - سینمایی سعید عقیقی قرار می‌گیرد و در راستای ارائه منطق نظری کاملی از سوژه مطالعاتی خود، به بررسی همه‌جانبه‌ی آثار میشاییل هانکه می‌پردازد. او معتقد است: آزار و آزاردهنده، بهترین واژگانی هستند که برای توصیف آثار این فیلمساز سفید موی اتریشی، میشاییل هانکه، می‌توان از آنها استفاده کرد.

میشاییل هانکه کارگردان صاحب سبکی است که در طی چندین سال با ساخت فیلم‌های تلویزیونی و سینمایی توانسته است ایده - انگاره خویش را از منظر نگاه یک فیلسوف – سینماگر به اجتماع و رسانه با رویکردی انتقادی در معرض نمایش قرار دهد.

سعید عقیقی معتقد است آنچه در سینمای هانکه به تصویر درمی‌آید عادی بودنی است معمول و معقول. نماهای بی چشم‌انداز و گاه ساکن و خالی که به‌تدریج می‌تواند سبب آزار تماشاگر شود، زیرا سینماگرِ موردبحث کتاب، با تسلط بر سبک شخصی خود که وام‌گرفته از روحیه ایدئالیسم آلمانی اوست با ارائه باورهای متناقض در قالب داستانی ساده و تکه‌تکه بیننده را در تنگنایی عقلانی قرار می‌دهد که دائماً به مشارکت فکری تماشاگر در پرکردن جاهای خالی اثر نیاز دارد.

سعید عقیقی، هانکه را در کنار نویسندگانی چون آرتور شنیستلر و پیتر هانتکه قرار می‌دهد. زیرا هانکه هم مانند این نویسندگان تأثیر اجتماعی هر پدیده را در لایه‌های روان‌شناختی آن جستجو می‌کند و همین موضوع باعث می‌شود رابطه مخاطب با اثر شکل بگیرد. مخاطب در مقابل سردی و بی‌اعتنایی دوربین به‌عنوان یک شاهد عینی قرار می‌گیرد که یکی از هدف‌های هانکه در قامت یک راوی – شاهد است که آینه‌ای از روزمرگی را تصویر می‌کند.

همان‌طور که گفته شد سعید عقیقی فرم تک‌نگاری را برای نگارش کتابش انتخاب کرده است که در ادامه تک‌نگاری‌های سینمایی است که از سال ۱۳۷۶ با تمرکز بر سینمای ایران و آثار کسانی چون رخشان بنی‌اعتماد، عباس کیارستمی و ابراهیم حاتمی‌کیا شروع کرده است. او معتقد است در وانفسای خلأ نقد هنری این فرم می‌تواند ماندگاری بیشتری داشته باشد، در تک‌نگاری تحلیلی با موضوعیت واحد، مؤلف – منتقد ، مواضع نویسنده را در میان مستندات و منطق نظری اش پیدا می‌کند نه با تمرکز بر جز و یا یک اثر.

در همین راستا نویسنده کتاب سعی کرده است از میزانسن‌های سینمایی هانکه در سبک نوشتاری خود بهره ببرد. پاراگراف‌های بلند و نفس‌گیر که سعی می‌کند اطلاعات زیادی به خواننده کتاب ارائه دهد اما لزوم درک کلیت متن، تسلط بر پیشینه‌های فکری – فلسفی است که خواننده کتاب باید به جستجوی آنها بپردازد. به همین دلیل خواندن کتاب شاید برای مخاطب عام و غیر سینمایی سخت و خسته کننده به نظر آید.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3991023145.html
راهنمای کتاب/ اهمیت کیارستمی بودن!

نیره رحمانی

«کیارستمی در کایه دو سینما»
گردآوری و ترجمه: مسعود منصوری
ناشر: چشمه،چاپ دوم 1400
265 صفحه، 78000 تومان
#سینما #نشرچشمه

عباس کیارستمی در ایران نماد فیلمسازی نامتعارف و ساختارشکن بود که میانه‌‌ای با داستانگویی نداشت. در فیلمهایش بیشتر موقعیت‌ها و شخصیت‌ها بودند که دارای اهمیت بودند و به شکلی که انتظارش را نداشتیم نقطه عزیمت ماجرایی می‌شدند که در آن فراز و فرود داستانی جایی نداشت و اگر حرکتی هم در فیلم بود، بازتابش را در درون شخصیت‌ها می‌دیدند. موفقیت‌های جهانی او موجب افتخار ایرانیان بود، بدون اینکه اغلب آنها با آثارش ارتباط واقعی برقرار کرده و از تماشای‌‎شان لذت ببرند.

در آنسوی مرزها اما حکایت کاملا متفاوت بود. بخصوص در اروپا که جشنواره‌های سینمایی‌اش، بیش از جنبه‌های حرفه‌ای و یا فنی دارای اهمیت هستند. خیل جوایز و تحسین‌های جهانی کیارستمی، او را بدل به الگویی برای رسیدن به موفقیت کرد. مقلدان بسیاری داشت که انگشت شماری از آنها موفق شدند، آنها که خیلی زود راه خود را پیدا کردند و از تقلید کیارستمی دست برداشتند. نکته این بود که آشنایی‌زدایی کیارستمی از سینما و قواعد کلاسیک آن، از آشنایی و تسلط بر این قواعد بر می‌آمد. چیزی که عقبه سینمای او را تشکیل می داد و این مقلدان ناموفق فاقد آن بودند.

کیارستمی از دل جریان موج نوی سینما بیرون آمد. ساخت عنوان بندی برخی از مهمترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران و مشخصا «قیصر» ساخته مسعود کیمیایی (1348) کاری که تا آن زمان بی‌سابقه بود؛ صرف نظر از ارتباط درون متنی و یا بیرونی‌(تصویری)‌اش با درونمایه فیلم و ساختار بصری آن؛ گویی خود تمرینی فکر شده برای ساخت فیلمهای نامتعارف بعدی اش بود که در اینجا به کمک بدن‌ها و خالکوبی‌های نقش شده روی آنها اجرا شده بود. تصاویری که پشت هریک از آنها داستانی را می‌شد دید. بعد از یک دوره درخشان در کانون پرورشی و فکری کودکان و نوجوانان، کیارستمی سرانجام در مسیری قرار گرفت که به تدریج به سینمایی منحصر به فرد و خاص خود او انجامد.

کتاب «کیارستمی در کایه دو سینما» که به همت مسعود منصوری گردآوری و ترجمه شده، واکنشی است به مرگ زودهنگام عباس کیارستمی و درک ضرورت شناخت سینمای او. سینمایی که به گفته مترجم برای او (و شاید بسیاری از همنسلانش)، آنگونه که باید شناخته شده نبود، به ویژه سینمای گذشته عباس کیارستمی (قبل از شهرت جهانی)که در زیر سایه‌ی جوایز و موفقیت‌های بین المللی او چنان که باید دیده نشد.

«سینمای او را آنگونه که باید و شاید نشناخته بودیم و بخشی از فیلمهای اولیه او را ندیده بودم و برای خواندن آنچه درباره‌اش نوشته بودند وقت کافی نگذاشته بودم... ماتم مرگ خیلی زود جایش را داد به اضطرار و جستجو. از میان منابع غیرفارسی؛ بیش از همه، نوشته های منتقدان فرانسوی در مسیر این جستجو الهام بخش بودند و شوق ترجمه را در دلم انداختند.»
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4001019008.html
راهنمای کتاب/ سینمایی که به آن دل دادیم

حمیدرضا امیدی‌سرور

«سینما به روایت هوارد هاکس»
اثر: جوزف مک براید
ترجمه: پرویز دوایی
ناشر: گیلگمش (چشمه)، چاپ اول (ویراست دوم) ، 1400
296 صفحه، 88000 تومان
#سینما #نشرچشمه

سالها پیش وقتی این کتاب برای نخستین بار منتشر شد، در فرصتی چندساعته یک نفس آن را خواندم. وقتی یکی از اسطوره‌های دنیای کلاسیک هنر هفتم، درباره سینما، فیلمها و خاطراتش با یک دو جین آدم معروف سخن می‌گوید. آن هم در یک گفتگوی خودمانی که طرف دیگرش جوزف مک براید است و از همه مهمتر (برای ما ایرانی ها!) پرویز دوایی آن را ترجمه کرده؛ تردیدی باقی نمی ماند تا نه حمله که خود را به تمامی بر آن بیفکنیم!

بعد از غریب به دو دهه ویراست تازه‌ی آن (واقعا چرا چنین کتابی این همه سال درست تجدید چاپ نشده؟) به همت نشر گیلگمش / چشمه بیرون آمده است آن هم با یک جلد زیبا، که شمایل همفری بوگارت افسانه‌ی به همراه لورن باکال در یکی از تاپ ترین فیلم نوارهای تاریخ سینما یعنی خواب بزرگ، روی آن نقش بسته است. فقط در همین فیلم دوست داشتنی که احتمالا هر علاقمند جدی سینما آن را دیده است، هاکس برای نوشتن فیلمنامه با ویلیام فاکنر همکاری داشته و رمانی که مورد اقتباس قرار گرفته یکی از شاهکارهای ادبیات پلیسی جنایی است به همین نام که ریموند چندلر نوشته است و این اسامی در کنار هم که به ساخت اثری ماندگار انجامیده یعنی کلی حرف جذاب و آموزنده برای مخاطب کتاب و بخصوص برای عاشقان سینما و ادبیات.

جذابیت روایت زوجی که هم در پشت دوربین (در حین ساخت فیلم) و هم در جلوی آن به یکدیگر دل می بازند و یا اینکه هاکس برای سربه راه کردن بازیگری مثل بوگارت یقه اش را می گیرد که حواسش باشد برای کسی که یادش می‌دهد جلوی دوربین قلدری کند، پشت دوربین قلدربازی در نیاورد!

این سینما که امروز به این جا رسیده و طوری شده که هم از منظر تکنولوژیک و فنی و هم از منظر محتوایی آثار عجیب و غریب زیادی در آن انجام شود و گروهی حرفهای پیچیده فلسفی به زبان سینما بگویند و یا با تکنیک و حرفه‌ای گری خود مخاطب عام و خاص را میخکوب کنند؛ روی کاکُل آدمهایی مثل هاکس، فورد، هیچکاک و دیگر کله گنده‌های تاریخ سینمای کلاسیک شکل گرفته و قوام یافته؛ هنری که آگاهانه یا ناخودآگاه به مدد همین عشق، غریزه و البته کاربلدی به سرانجام رسیده است.

سینما که به روایت هوارد هاکس باشد، قرار نیست در آن حرفهای قلنبه و سلنبه مطرح شود، همه چیز، ساده، راحت، صمیمانه و رُک گفته می‌شود؛ همانطور که اتفاق افتاده. اما تامل برانگیز و هنگامی که به آن فکر کنی تازه می‌فهمی که برخلاف تصور ما، چقدر ماجرا جدی بوده و حساب و کتاب داشته است که اگر نداشت، امروز به چنین نتیجه ای نمی‌رسید.

سینما به روایت هوارد هاکس
مثلا همین خواب بزرگ که امروز روی آن کلید کرده‌ایم! آنطور که هاکس روایت می‌کند، اولین فیلمی بوده که برایش روایت داستان اهمیت نداشته، می‌خواسته فیلمی بسازد با صحنه‌ها و موقعیت های مطبوع و شخصیت‌های مجذوب کننده با روابطی چند لایه و پیچیده. فکر کنید در دل سینمای کلاسیک و اوج دورانی که قصه گویی مهم بوده، چنین کاری چقدر از زمانه جلو و انقلابی بوده. کاری که در دهه‌های اخیر فیلمسازان زیادی انجام می‌دهند. وقتی دقیق تر به حرفهای هاکس فکرکنی می بینی، او کتابی دستش بوده از نویسنده ای معرکه مثل ریموند چندلر که داستانهایش واقعا از همین کم و کیف برخوردارند. داستان و چفت و بست آن؛ گره‌ها و گره گشایی های لازم برای یک قصه ی پلیسی برای چندلر در درجه اول اهمیت نیست ، او نثر و روایتی دارد که خوانده را جذب خود می کند، شخصیتی طناز و تلخ اندیش همانند فیلیپ مارلو که بده بستان کلامی او با دیگر شخصیت‌ها فارغ از اینکه به چه نتیجه ای می رسد همین قدر جذاب است. به روایت هاکس در جریان ساخت فیلم تلگرامی از ریموند چندلر می پرسد که «فلان کس را که کشت؟» چند لر جواب می دهد : «جرج» و هاکس دوباره می پرسد {برمبنای منطق داستان} «امکان ندارد، چون جورج در موقع قتل نمی توانسته آنجا باشد» و چندلر جواب می دهد: «در این صورت من هم نمی دانم قاتل کیست!» فیلمنامه را ویلیام فاکنر، لی براکت و جولز فرتمن نوشته بودند؛ خودشان می دانستند خیلی چیزها در آن سرو ته ندارد، اما در نهایت یک فیلم درجه یک ماندگار ساختند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4001025004.html
راهنمای کتاب/ آدم زیادی یا غریبه‌ای محترم در ته صف!

حمیدرضا امیدی‌سرور
«سینمای ناصر تقوایی»
نویسنده: سعید عقیقی و رضا غیاث
ناشر: گیلگمش (نشر چشمه)، چاپ اول 1400
377 صفحه،120000 تومان
#سینما #نشرچشمه


جوانمرگی و هدر رفتن استعداد از دیرباز سرنوشت بسیاری از نویسندگان و فیلمسازان (هنرمندان صاحب فکر) بوده است. ناصر تقوایی باوجود بخت‌یاری‌اش در روزگار جوانی که سبب آشنایی و ورود او به محافل گروهی از هنرمندان و روشنفکران درجه یک زمان خود بوده، یکی از بد اقبال ترین آنها نیز بوده است.

با چند داستان کوتاه در یک مجموعه کوچک (تابستان همان سال) به یکی از نامهای ماندگار ادبیات داستانی در اواخر دهه چهل بدل شد. اما ادبیات را به شوق پرداختن به سینما واگذاشت و به یکی از فیلمسازان صاحب نام و سبک بدل شد که جهشی در سینمای ایران پدید آوردند، اما مقدر بود که شهاب وار بدرخشد، نه آنکه فروغش متداوم شود و یکی از آنهایی باشد که فیلم‌ساختنش به سختی محقق شود (از هر نظر از نوشتن فیلمنامه و تلاشش برای تصویب آن بگیر تا کوششی که برای بردن فیلمهایش جلوی دوربین نیاز داشت و...).

دستاورد این تلاش آن بود که به قولی فیلمهای بدش را نسازد. کارنامه‌اش کوچک اما پرمابه‌بود.با آثاری که اغلب آنها بسیار دیده شده اند و تردیدی نیست برخی از آنها نه تنها در میان منتقدان که در میان مخاطبان عام نیز محبوب و فراموش ناشدنی هستند. تقوایی از ادبیات به سینما آمد، بعدها بسیاری افسوس خوردند که ای کاش داستان نویس باقی می‌ماند و بدین ترتیب سینما یکی از بهترین داستان نویسان میانه دهه چهل را نمی ربود!

هرچه بود، تقوایی اگرچه جذب سینما شد اما قدر و شان ادبیات را می دانست و بلد بود از آن در خدمت سینما بهره بگیرد. بنابراین بخش قابل توجهی از همین کارنامه کوچک را اقتباسهایی از ادبیات تشکیل می‌داد که اغلب منتقدان آنها را در زمره‌ی بهترین اقتباس‌های ادبی تاریخ سینمای ایران می‌شناسند. از این سبب هرگاه که قرار باشد به سینمای تقوایی پرداخته شود، بخش قابل توجهی از آن به بده بستان ادبیات و سینما اختصاص می‌یابد. چنانکه در کتاب سینمای ناصر تقوایی نوشته رضا غیاث و سعید عقیقی خواه ناخواه همینگونه است و اصلا شروع کتاب با پرداختن به رابطه تقوایی و ادبیات رقم خورده است.

سعید عقیقی در مقدمه خود به نصیحت جلال آل احمد به ناصر تقوایی اشاره می کند که به او گفته کتاب نخواند تا خود جوش و ناب بماند و به قول صفدر تقی زاده همین حرف و تاثیر پذیری از جلال تقوایی جوان را از صرافت داستان نویسی انداخت تا ایران یکی از چهره های مستعد داستان نویسی اش را از دست بدهد. بعد از آن تقوایی چسبید به سینما، البته در سینما هم بضاعتش کم از داستان‌نویسی اش نداشت؛ اما از بد حادثه در زندگی او اتفاقهایی افتاد که به قول نویسندگان این کتاب، بدل به آدم اضافی این سینما شود. استعداد نابی که شرایط و مناسبات درونی و بیرونی سینما همگی دست به دست دادند تا نتواندآن گونه که سزاوارش بود کار کند. «سینمای ناصرتقوایی» که به همت نشر چشمه بیرون آمده، حکایت همین آدم اضافی است که نه تنها بر گردن سینمای ایران حق دارد، بلکه باوجود گذشت قریب به پنجاه سال از ساخته شدن برخی آثارش، هنوز دیدنی و ترو تازه هستند. باور نمی کنید، ده دقیقه اول هر یک از فیلمهای او را که تما شا کنید بعید است تماشای آن را نصفه کاره بگذارید. حکایت سریال دایی جان ناپلئون هم که روشن است، به گمانم شبکه های ریز و درشت خارجی هر کدام هفت و هشت باری آن را پخش کرده اند و چون از اقبالش میان مخاطبان اطمینان دارند، همانند سریال مختارنامه در شبکه های داخلی، هربار که برنامه کم بیاورند، یکبار مردم را دایی جان ناپلئون میهمان می‌کنند و عجیب این که پس از این همه دیدن هنوز جذابیت و شیرینی‌اش را از دست نداده است و بخش قابل اعتنایی از این تاثیر مدیون حضور فیلمسازی است، کار بلد که قصه گویی اش در سینمای ایران یادآور بزرگان سینمای کلاسیک است.

جمع و جور بودن کارنامه تقوایی به نویسندگان کتاب این امکان را داده که به جای ساختاری موضوع محور، از شکلی فیلم محور استفاده کنند. براین اساس بعد از دو فصل نخست کتاب«مولف ضد مولف» و «از داستان به فیلم: فراسوی اقتباس» که اولی اشاره‌ای است به مولفه‌های سینمای تقوایی در نسبت با اوضاع و احوال سینمای ایران در گذشته و حال و دیگری نگاهی دارد به مقوله اقتباس در سینمای تقوایی و شگردهای اودر این زمینه و البته در این رهگذر مروری هم می شود به بخشی از مهمترین فیلمهای کارنامه تقوایی که در همین چهارچوب قرار می گیرند.
ادامه....
https://www.alef.ir/news/4001030088.html
راهنمای کتاب/ سفر به سرزمین ممنوعه

حمیدرضا امیدی‌سرور

«عکس دسته جمعی با پدر خوانده»
(سفر به سه‌گانه کاپولا)
نویسنده: صفی یزدانیان
ناشر: گیلگمش (چشمه)، چاپ اول زمستان 1399
260 صفحه، 62000 تومان
#سینما #نشرچشمه

«پدرخوانده»‌ها همانگونه که از فیلمهای ماندگار تاریخ سینما هستند؛ ساخته شدن آنها نیز از فرازهای کارنامه‌ی سازنده‌ی محبوبشان(فرانسیس فورد کاپولا) ست. او با نخستین فیلم این سه گانه از شهرتی فراگیر و جهانی برخوردار شد و با ساختن دیگر فیلمهای این سه‌گانه، و وسعت بخشیدن به داستان خانواده دن کورلئونه در گذشته و آینده؛ همچنین عمق بخشیدن به زمینه و زمانه‌ی بالیدن آنها، سیمایی اسطوره‌ای بدانها بخشید که پا از حیطه سینما نیز فراتر گذاشت. این فیلم بر اساس یک رمان ساخته شده بود؛ اما اکثریت قریب به اتفاق شهرت و محبوبیتش آشکارا مدیون سینما، ظرفیت‌های آن و هنر سازندگانش بود که از آن رمان متوسط اثری ماندگار (در سینما) ساختند. جالب آنکه ابتدا قرار نبود این فیلم توسط کاپولا ساخته شود، بلکه گزینه نخست یکی دیگر از اسطوره‌های سینما یعنی سرجیو لئونه بود، اما او ترجیح داد داستان دیگری با حال و هوایی نزدیک به همین قصه را بدل به یکی دیگر از شاهکارهای محبوب سینما یعنی« روزی روزگاری در امریکا» کند.

سه گانه پدرخوانده، پر از این نکات ریز و درشتی است که در متن و بیرون متن این فیلمها وجود دارد و می‌تواند دستمایه نوشتن کتابی پرمایه و خواندنی باشد. مملو از خاطرات و نکات جذاب پیرامون حوادث پیش آمده هنگام ساخت و نمایش این فیلمها و نیز ویژگی‌های سینمایی و زیبایی شناسانه که در این سه‌گانه که می‌توان ردیابی کرد و بدانها پرداخت.

کتاب «عکس دسته جمعی با پدر خوانده» نوشته صفی یزدانیان که اخیرا توسط نشر چشمه منتشر شده چنین فیلمی را دستمایه‌ی خود قرار داده است. اما اگر دنبال کتابی باشید که به شما اطلاعاتی درباره چگونگی ساخته شدن و یا کم و کیف متن این فیلمها ارائه کند؛ کتاب حاضر نمی‌تواند پاسخگوی چیزی باشد که دنبال آن هستید.

«عکس دسته جمعی با پدر خوانده» پیش از هر چیز کتابی است درباره خود سینما؛ حدیث نفس یکی از عاشقان فیلم دیدن و سینما رفتن که از قضا نتوانسته پدرخوانده را زمانی که روپرده سینما بوده به تماشا بنشیند. این فیلم باگروه سنی بالای هجده در سینما به نمایش گذاشته شده بود و تماشایش برای او که هنوز شانزده سال هم نداشت با همه دوز و کلک‌های نوجوانی میسر نشده و از این سبب پدر خوانده همیشه برایش سرزمینی ممنوعه باقی مانده است.

حالا سالها بعد، او دست خواننده کتاب را گرفته تا با خود به سفری به این سرزمین ممنوعه ببرد! اما این سفر تنها به دیار پدر خوانده‌ها نیست، این سه‌گانه‌ در کتاب حاضر بدل به نمادی از سینما شده‌است. از جمله فیلمهای محبوب یزدانیان، که بهانه‌ای شد برای پرداختن به عشقی ازلی و ادبی یعنی سینما و درپس آن ادبیات.

گویی پدر خوانده فرصتی شده برای نقب زدن به گذشته، اشاره به خاطراتی که در بده و بستان با سینما شکل گرفته‌اند و با ارجاع به بخش‌ها‌یی از سه‌گانه پدرخوانده‌ها جان می‌گیرند در ذهن مخاطب تداعی می‌شوند.

براین اساس می‌توان حدس زد که کتاب، تعمدا شکلی از پیش از فکر شده ندارد. ساختاری حساب شده که نویسنده بر مبنای آن به پیشینه این سه گانه بپردازد، فصلی را به رمان ماریو پوزو اختصاص دهد و یا به زمینه‌های اجتماعی و تاریخی شکل گیری خانواده‌هایی چون کورلئونه در امریکا بپردازد، سپس به چگونگی نوشته شدن فیلمنامه‌ها، انتخاب بازیگران ، حاشیه‌های تولید آنها فیلم به فیلم بپردازد و...

از چنین ساختاری در کتاب حاضر خبری نیست و متن آن گویی نوشته ای بلند است که اگر نه واقعا در یک نشست، اما یک نفس بر مبنای غریزه‌ای متکی بر ناخودآگاه نویسنده روی کاغذ آمده است. سرشار از لحظه‌های ناب که به واسطه قریحه نویسنده با سینما و بخصوص این سه فیلم پیوند خورده است و در آن نکات ناب فراوانی می‌توان یافت که تلنگری هستند برای دقت بیشتر روی سینما و بهتر دیدن فیلمها. جستجویی برای یافتن لحظه‌های زندگی که توسط بازیگران جان می گیرند و به مدد هنر کارگردان در هدایت گروه همکارش بدل به تابلویی زنده می شوند.

از مجموعه آنچه گفته شد، می‌توان به این واقعیت رسید که «عکس دسته جمعی با پدرخوانده» بیش از آن که یک اثر سینمایی باشد، اثری ادبی است. اگر در عمده کتابها، موضوع ادبیات، زندگی‌ست در اینجا سینما و به طور مشخص‌تر سه‌گانه پدر خوانده است که موضوع ادبیات قرار گرفته است. چرا که این فیلم و به طور کلی تر سینما وجه غالب زندگی برای نویسنده کتاب محسوب می شود و برای او پرداختن به زندگی، ناخود آگاه نوشتن درباره سینما است.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4001107082.html
راهنمای کتاب/ بازگفتن خطاها اشتباه نیست!

سعیده امین‌زاده

«همیشه همان ابرها»
(سینما و زندگی به روایت نوری بیلگه جیلان)
نوشته: مهمت اریلماز
ترجمه: محمد فهیمی
ناشر: چشمه، چاپ اول 1400
232 صفحه، 75000 تومان
#سینما #نشرچشمه


نوری بیلگه جیلان، یکی از پربسامدترین نام‌ها در سینمای آوانگارد دهه‌ی اخیر بوده است؛ فیلمسازی که از همان فیلم آغازین‌اش، «پیله» در سال 1995، نبوغ خود را به‌عنوان مؤلف نشان داد. این فیلم و نیز «قصبه»، اثر بعدی او، اگرچه رنگ و بویی مستندگونه داشتند، اما شکل خاصی از سبک روایی او را معرفی می‌کردند که به‌تدریج در ساخته‌های بعدی‌اش نمایان‌تر شد. جشنواره‌ی کن از همان ابتدا به آثار او توجه ویژه‌ای نشان می‌داد و در سال 2011، برای فیلم «روزی، روزگاری در آناتولی»، جایزه‌ی بهترین کارگردانی را به بیلگه جیلان داد. فیلمی که در اسکار همان سال نیز شایسته‌ی تقدیر شناخته شد. در فیلم «خواب زمستانی» که او در سال 2014 ساخت، سبک منحصربه‌فردش تثبیت شده بود و دوباره نخل طلای کن را برای‌اش به ارمغان آورد. فیلمسازیِ او دوره‌ی پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته و از این‌رو همواره در مرکز توجه کارگردانان، منتقدین و رسانه‌های حوزه‌ی سینما بوده است. او مصاحبه‌های بسیاری انجام داده که در آن‌ها به تبیین جهان معنایی فیلم‌هایش پرداخته است. کتاب «همیشه همان ابرها» مجموعه‌ای از همین مصاحبه‌های اوست که از پشت صحنه‌ی پرغوغای فیلم‌های نوری بیلگه جیلان پرده برمی‌دارد.

مصاحبه‌های کتاب به ترتیب زمانی و از آغاز مسیر حرفه‌ای نوری بیلگه جیلان چیده شده‌اند. به همین خاطر، فیلم «پیله» اولین موضوع گفت‌وگوی مطبوعاتی اوست. فیلمی که به داستان زندگی واقعیِ او بسیار نزدیک است و بخش عمده‌ای از فضا و عناصر داستانی آن را خانه و خانواده‌اش تشکیل داده‌اند. برای بیلگه جیلان، گذشته‌ی زندگی‌اش، حاوی قصه‌هایی دیدنی و جذاب برای روایت بوده است. گذشته‌ی دشواری که با فقر و معضلات اجتماعی گره خورده است. خانواده‌اش در قصبه‌ای زندگی می‌کردند که تبعیض‌ها و طبقه‌بندی‌های بوروکراتیک همواره مایه‌ی تلخی و آزار بوده است. بیلگه جیلان از این دوره خاطرات تراژیک بسیاری را در مصاحبه‌اش نقل می‌کند. برای او، به‌عنوان مؤلف، این تصاویر چندان پررنگ‌اند که تا سه فیلم بعدی‌اش هم همچنان به صراحت آن‌ها را بازسازی می‌کند. او در تمام طول راه کارگردانی‌اش خود را متعهد به انعکاس این گذشته در کارهایش دیده و به آن اعتراف کرده است.

یکی از تأمل‌برانگیزترین بخش‌های این مصاحبه‌ها، صراحت و بی‌پروایی بیلگه جیلان در تشریح خود است. او از تعریف کردن داستان خطاهایش هیچ ابایی ندارد. زندگی خانوادگی او برای سال‌ها با فقر و تنگناهای اجتماعی بسیار همراه بوده است. سودای زیستن در غرب او را به لندن کشانده و با وجود تحصیلات آکادمیک و علیرغم میلش، مجبور بوده به مشاغل خدماتی بپردازد. در همین زمان است که به علاقه‌ی دوره‌ی نوجوانی‌اش، یعنی عکاسی رو می‌آورد و می‌کوشد این هنر را دنبال کند. اما چیزی نمی‌گذرد که غرب با وجود تمام جاذبه‌های هنری‌اش برای او از معنا تهی می‌شود. جیلان مدتی به نپال می‌رود. اما در نهایت به ترکیه بازمی‌گردد، جایی که حس می‌کند بستر مساعدتری برای شکوفایی ایده‌های اوست. به تحصیل در رشته‌ی فیلمسازی می‌پردازد و به‌شکلی جدی‌تر سبک‌های مختلف کارگردانی را پیگیری می‌کند. او در این راه افت‌وخیزهای فراوانی را تجربه می‌کند، اما همواره در اذعان به اشتباهات حرفه‌ای و تلاش برای رساندن کار خود به سطح ایده‌آل پیشرو است.

جیلان از پیشینه‌ی عکاسی خود برای پرداخت بهتر تصویر و حتی انتخاب نحوه‌ی روایت در فیلم‌هایش بسیار بهره جسته است. او ترکیب رنگ، تعیین زاویه و نما را از همان سال‌های عکاسی به کار فیلمسازی خود آورده است. انتخاب لوکیشن هم از نظر او ملاحظاتی دارد که کاملا در گرو تجربه‌ی غنی عکاسی است. اغلب مکان‌ها و زمان‌های فیلمبرداری را طوری انتخاب می‌کند که هم با فضای قصه سازگار باشند و هم در ترکیب با سایر عناصر بصری فیلم بهترین نتایج را پیش آورند. در اغلب فیلم‌های او آسمان ابری است و سایه‌ای خاکستری بر روی همه‌چیز انداخته و حکایت از اندوهی دارد که با سطحی ثابت و همیشگی در روابط آدم‌ها جاری است. نام کتاب هم از همین ویژگی کار صحنه‌پردازی او، یعنی همان ابرهای همیشگی گرفته شده است. در برخی فیلم‌های او مثل خواب زمستانی، فضای برف‌آلود نیز حاکی از سردی و رکود در روابط انسان‌هاست. در «روزی، روزگاری در آناتولی»، غبار جاری در تمامی صحنه‌ها از ابهام موقعیتی که به تصویر کشیده شده حکایت می‌کند. جیلان برای تنظیم هر یک از این شرایط مکانی و زمانی، ماه‌ها به بررسی و برنامه‌ریزی می‌پردازد.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4010205110.html
راهنمای کتاب/ آقای 420!

حمید رضا امیدی سرور

«آدم ما در بالیوود»
نویسنده: کریم نیکونظر
ناشر: چشمه، چاپ اول اسفند ۱۴۰۰
۱۷۳ صفحه، ۶۲۰۰۰ تومان
#ناداستان #سینما #نشرچشمه

اگر از علاقمندان پیگیر سینما باشید، احتمالا نام فیلم «آقای ۴۲۰» به گوش‌تان خورده باشد. یکی از فیلمهای قدیمی سینمای هند با حضور راچ کاپور که حالا در بالیوود اثری کلاسیک شناخته می‌شود. در فرهنگ هندی (و گویا افغانی) آقای ۴۲۰ لقبی است برای آدمهای دغل باز که خود را متفاوت با آنچه هستند، نشان می‌دهند. در میانه دهه‌ی سی وقتی راچ کاپور به ایران سفر کرده بود، اوانس اوگانیانس سازنده اولین فیلم تاریخ سینمای ایران که دیگر مدتها بود در سینما فعالیتی نداشت (آن زمان خودش را پروفسور رضا اوهانیان مژده معرفی می‌کرد) راچ کاپور را به دفتر کار خود دعوت کرد و به او دکترایی افتخاری داد! آن زمان در جراید عکسی از راچ کاپور با لباس فارغ التحصیلان دانشگاه منتشر شد، آن هم در حالی که مدرکی تحت عنوانِ آکادمی سینمای آسیا در دست داشت. اما اینکه چطور سوپر استار سینمای هند قانع شد با این شکل و شمایل جلوی دوربین برود و دکترایِ افتخاریِ دانشگاهی خیالی را از دست کسی که در کشور خود کارگردانی فراموش شده بود، بگیرد؛ ماجرایی بود که از دید روزنامه‌نگاران آن سالها هم پنهان نماند. به همین دلیل بود که برخی از نویسندگان در جراید به کنایه پروفسور رضا مژده را «آقای ۴۲۰» خطاب کردند.

نمی‎توان انکار کرد؛ پروفسور اوانس اوهانیان اوگانیانس رضا مژده کسی بود که کارهایی مشابه «آقای ۴۲۰»ی از او سر می‌زد و اگر کمی بیشتر روی زندگی پرماجرای او دقت کنیم ادعاهایی داشت که از جهت عجیب بودن، «آقای ۴۲۰»ها نیز جلوی او کم می‌آوردند. با خوش بینی از ادعای درمان قطعی ریزش مو، با شعار «کچل‌ها بشتابید» صرف نظر می‌کنیم و می‌رویم سراغ ماجرای اختراع بشقاب پرنده‌هایی که وظیفه جابجایی مسافران درون شهری را داشتند. بشقاب پرنده‌هایی با ظرفیت های دو، چهار، شش و هشت نفره که مدل دو نفره برای عروس دامادهایی بود که قصد سفر ماه عسل داشتند، هشت نفره‌ها برای خانواده‌های پر جمعیت و چهارنفره ها می‌توانستند کار تاکسی را در جابجایی های درون شهری انجام دهند. در کنار آن هواپیماهای عمودپرواز با ظرفیت ۲۷۰۰ نفر و هلی‌کوپترهای مختلف هم بودند. پرفسور حتی به خبرنگاری که سراغش رفته بود نشان داده بود که چطور با استفاده از سیخ کباب ماکت اولیه یکی از هواپیماهایش را ساخته است! شنیدن این ادعاها شاید امروز خنده دار به نظر برسد، اما همانطور که ادعای ساختن انرژی هسته ای در قابلمه توسط یک بچه مدرسه‌ای، همین چند سال پیش آنقدر جدی مطرح شد که برخی آن را باور کردند، ماجرای بشقاب پرنده‌ها نیز چنان جدی مطرح شد که حتی صنف تاکسیرانان تهران با اعلام انزجار از اختراعات پروفسور مژده اعلام که نهایت تلاش خود را برای ممانعت از همه گیر شدن این بشقاب پرنده‌ها خواهد کرد!

براستی «پروفسور اوانس اوهانیان اوگانیانس رضا مژده» که بود؟ عاقل بود یا دیوانه؟ دغل باز بود یا راستگو؟ نابغه بود یا فردی عادی اما بلند پرواز؟ اصلا دکترا داشت؟ درمان کچلی‌اش واقعی بود یا ادعایی دروغین؟ سوالات زیادی درباره راست و دروغ‌های زندگی او می‌توان پرسید. اما آنچه واقعیت دارد این است که او سازنده نخستین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران «آبی و رابی » (۱۳۰۹) و «حاجی آقا آکتور سینما» (۱۳۱۱) بود. از فیلم «آبی و رابی» که فریمی باقی نمانده، اما «حاجی آقا آکتور سینما» را به حق می‌توان نخستین فیلم هنری تاریخ سینمای ایران دانست که نمی‌توان منکر بارقه‌های استعداد سینمایی سازنده‌اش با توجه به زمان ساخت آن شد. اگر زندگی حرفه‌ای اوگانیانس را به دو دوره‌ی پیش و پس از پایان فعالیت سینمایی‌اش تقسیم کنیم؛ هرچه در دوره دوم (که به اصطلاح به کارهای علمی و اختراعات مشغول بود) با ادعا و کارهای عجیب و غریب ناممکن همراه بود؛ در دوره اول واقعی و پیشگامانه و تاثیرگذار بود. هرچند که آرزوهای دور و درازش در مورد صنعت سینما در ایران به واقعیت بدل نشد اما سوای دو فیلم بلند صامتی که ساخت، بنیان گذار نخستین مدرسه سینمایی نیز بود که دو دوره آن را برگزار کرد و شاگردانی هم پرورش داد.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4010928011.html
راهنمای کتاب/ فیلم‌درمانی

دکتر علی غزالی‌فر

«نظریۀ روانکاوانۀ فیلم و قاعدۀ بازی»
نویسنده: تاد مک‌گوان
مترجم: علی قاسمی
ناشر: فرهنگ نشر نو، چاپ اول 1401
235 صفحه، 96000 تومان
#روانشناسی #سینما #نشرنو


بیکار بودم و تنها بودم و کسل بودم و برای وقت‌گذرانی گفتم یک کار خلاف کوچک انجام دهم. فیلم کوتاهی را غیرقانونی دانلود کردم و همزمان با ارتکاب این جنایت مکافاتش را هم دیدم و چشیدم. فیلم بدی نبود، مزخرف بود؛ رنگارنگ و پر از حرف و سروصدا و چیزهای قلمبه‌سلمبه. همه چیز را می‌ریخت در گوش و حلق و بینی ببینده. فوران تصاویر، مثل خاکی که به صورت بپاشند، چشم را کور می‌کرد. همۀ حواس از کار می‌افتاد. جا برای هیچ ادراک خلاقانه‌ای نمی‌گذاشت و خیال را فلج می‌کرد. این جنایت و مکافات مرا به یاد رودلف آرنهایم انداخت. آلمانی است.

از دیدگاه این نظریه‌پرداز نامدار فیلم، یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های فیلم خوب آن است که امور غیردیداری را به صورت دیداری درمی‌آورد. برای مثال، در فیلم مشهور «بارانداز نیویورک» به کارگردانی یوزف فن اشترنبرگ (1894-1969)، صدای شلیک اسلحه با برخاستن ناگهانی دسته‌ای از پرندگانِ هراسان نشان داده می‌شود. این فیلم صامت محصول سال 1928 است.

از نظر چنین منتقدانی ارزش هنری فیلم در این است که تجربۀ بصری انسان را غنی و قوی می‌کند. بر این اساس، آرنهایم ظهور فیلم ناطق و بعدها رنگی‌شدن فیلم و اضافه‌کردن موسیقی را نه‌فقط سقوط و انحطاط فیلم، بلکه نابودی این هنر به شمار می‌آورد. در مقابل، کسانی تلاش کردند نشان دهند که این عوامل منافاتی با ارزش هنری فیلم ندارند. این مناقشه همچنان ادامه دارد.

اما این‌همه اصرار فراوان بر این مطلب برای چیست؟ دلیلش این است که آرنهایم اعتقاد داشت که اساساً فیلم یک هنر صددرصد بصری است که کارکردش پرورش دیدن است. صددرصد تصویری بودن فیلم باعث می‌شود که برای سر درآوردن از ماجراها خیلی خوب و با دقت زیاد نگاه کنیم. آرنهایم نیست که ببیند فیلم موضوع انواع و اقسام «فهم» شده است؛ فلسفی، جامعه‌شناختی، روان‌شناختی، سیاسی و... . هر کدام نیز ده‌ها شکل و صورت و نظریه دارد. در بعد روان‌شناسی هم یکی از انواع فهمِ فیلم استفاده از روان‌کاوی است.

تاد مگ‌گوان برای علاقمندان نظریۀ فیلم ناشناخته نیست. پیش از این کتاب، «سینمای دیوید لینچ (تحلیلی بر پایۀ اندیشه‌های فروید، لاکان و هگل)» به فارسی ترجمه شده بود. این کتاب نسبتاً مختصر هم یک اثر عالی دیگر در زمینۀ نظریۀ فیلم است که بر نظریۀ روان‌کاوانۀ فیلم متمرکز می‌شود. این اثر نظریۀ روان‌کاوی را بسیار عالی توضیح می‌دهد، طوری که حتی اگر کسی صرفاً به روان‌شناسی علاقه دارد، این کتاب را منبعی کم‌نظیر در این زمینه خواهد یافت. با این‌که جنس مباحث کتاب غالباً پیچیده و مبهم است، اما نویسنده استادانه و هنرمندانه اثری بدون پیچیدگی، واضح، روان و بسیار خوشخوان ارائه کرده است. ناگفته نماند که مترجم هم پانوشت‌های خوبِ زیاد و گاه مفصلی برای توضیح برخی از ابهامات افزوده است.

بخش «مقدمه» به رابطۀ میان روان‌کاوی، فیلم و نظریۀ فیلم می‌پردازد. نویسنده نشان می‌دهد که رابطه‌ای ضروری میان روان‌کاوی و فیلم وجود دارد، به‌گونه‌ای که نظریۀ فیلم به‌طور طبیعی نظریۀ روان‌کاوانه از آب درمی‌آید. در فصل اول، «نظریۀ روانکاوانۀ فیلم»، این نوع نظریه به‌تفصیل شرح و بسط می‌یابد. در این بخش، همۀ عناصر لازم برای این نوع نظریه توضیح داده می‌شود؛ اموری همچون ناخودآگاه، نیاز، طلب، میل، نظم نمادین، امر واقعی، امر خیالی، فانتزی، کیف، صدا، نگاه، تخاصم و ابژۀ a. همچنین دیدگاه‌های روان‌کاوانۀ ژاک لاکان، اسلاوی ژیژک و جون کاپجک طرح می‌شوند. فصل دوم، «روانکاوی و قاعدۀ بازی»، مباحث فصل اول را روی فیلم «قاعدۀ بازی» ژان رنوار پیاده می‌کند. این فیلم که در زمان خودش چندان تحسین نشد، امروز جزو ده فیلم برتر تاریخ سینماست. پایان کتاب، «خاتمه: نظریۀ روانکاوانۀ فیلم، امروز»، به جایگاه امروزین این نظریه اشاره می‌کند. اما بپردازیم به نخ تسبیح همۀ این مباحث.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4011215116.html
راهنمای کتاب/ پرکارِ بی‌نام!

حمیدرضا امیدی‌سرور

«آقای سناریست»
نوشته: حمیدرضا حاجی‌حسینی
ناشر: چشمه، چاپ اول 1401
120 صفحه، 75000 تومان
#سینما #نشرچشمه

به نسلی از از سینماگران ایرانی تعلق داشت که پیروزی انقلاب و تغییر و تحولات ناشی از آن اتفاقات تلخی را برای‌شان رقم زد. از این منظر سرنوشت‌شان بسیار شبیه نویسندگان و فیلمسازان امریکایی پس از ماجرای مکارتیسم بود. دادگاهی در دهه پنجاه میلادی که گروهی از سینماگران را به دلیل فعالیت‌های کمونیستی ممنوع الکار کرد و تنها برخی از آنها که دستی در نوشتن داشتند، توانستند با اسامی مستعار به کار ادامه دهند. در ایران اما دادگاهی تشکیل نشد، بلکه گروهی از جوانان انقلابی تندرو (به سرکردگی محسن مخملباف) که داعیه هنر اسلامی داشتند، با برچسب ابتذال و طاغوتی‌گری چهره‌های مطرح سینمای قبل از انقلاب را از میدان بدر کردند تا راه برای خودشان بازتر شود.

تجربه استقبال چشمگیر از فیلم برزخی‌ها، با حضور جمعی از برجسته‌ترین ‌ستاره‌های سینمای قبل از انقلاب، از این واقعیت حکایت داشت که توده‌ی مردم با آنها مشکلی نداشتند. اما همین توفیق باعث شد که این جوانان تندرو به بدترین شکل، با پرونده سازی و غوغا سالاری آنها را به حاشیه رانده و حذف و خانه نشین کنند. اگرچه بعدها اغلب آنها از این تندروی ابراز ندامت کردند، اما چه سود که اندوه ناشی از این اتفاقات صدمات جبران ناپذیری به روح و جسم این چهره‌ها وارد ساخت که بهایش را با انزوا و حتی مرگ پرداختند.

بخش مهمی از کتاب «آقای سناریست» نوشته حمیدرضا حاجی حسینی (حدیث نفس و آثار سعید مطلبی) به همین دوران اشاره دارد. مطلبی نیز از جمله همین چهره‌ها بود؛ هرچند به عنوان نویسنده فیلمنامه، می‌توانست با نامی دیگر فعالیتی‌ جسته و گریخته داشته باشد، اما او از نزدیک شاهد رنج همکاران و دوستان قدیمی‌اش بود که برای فرار از روزمرگی به مشاغلی بی‌ربط پناه برده بودند.

سعید مطلبی هم سناریست بود و هم کارگردان، اگرچه خاستگاه اصلی او بدنه‌ی تجاری سینمای فارسی محسوب می‌شد؛ اما ساخته‌هایش اغلب اندکی بالاتر از سطح متعارف سینمای فارسی بودند. مطلبی هم به عنوان فیلمنامه نویس و هم کارگردان، نمونه چهره‌ای حرفه‌ای و کاربلد بود که می‌توانست قواعدی را بکار گیرد که عامه مخاطبان را جذب کند. کاری که در سالهای پس از انقلاب نیز از عهده‌ی او بر می‌آمد و فیلمنامه سریال ستایش نیز تاییدی بود بر همین نکته که سه فصل پر تماشاگر را در تلویزیون پشت سرگذاشت.

مطلبی چه در گذشته و چه در دهه‌های اخیر چندان اهل گفتگو نبود، عادت داشت بی‌حاشیه و آرام کارش را انجام دهد. از این منظر حمیدرضا حاجی حسینی بخت‌یار بوده که توانسته او را راضی به گفتگو و روایت خاطراتش کند. بخصوص که عقیده داشت خواندن کتابی درباره زندگی‌اش چه سودی می تواند برای دیگران و حتی علاقمندان سینما داشته باشد!

سرانجام با این شرط که این گفتگوها بدون برنامه از پیش مشخص یا رعایت تقدم و تاخر زمانی در بازگوکردن خاطرات انجام شود. طی دیدارهایی که هرچند وقت یکبار انجام می‌شد و هرطور صحبت گل می‌انداخت، بحث پیش می‌رفت.

این شرط اگرچه باعث دشواری کار نویسنده کتاب شده اما از دیگر سوی موجب حس و حال بیشتر کتاب شده است. چراکه مطلبی به جای آنکه مقید به بازگویی زمانمند خاطرات باشد، پرشور و بارغبت سخن گفته است و این مهم در جایجای کتاب محسوس است.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4020128104.html
راهنمای کتاب/ بازگرد و عاشقم کن

نیره رحمانی

«همیشه باز می گردم»
نویسنده: حمیدرضا صدر
ناشر: چشمه، چاپ اول 1401
452 صفحه، 175000 تومان
#سینما #نشرچشمه


عاشق دو مستطیل بود؛ یکی سبز و دیگری نقره‌ای. دو مستطیلی که برای بعضی نماد بازی یا سرگرمی هستند؛ اما برای بعضی تجسم عشق و زندگی؛ و برای او نیز چنین بود. به همین خاطر چه زمانی که در کسوت کارشناس فوتبال درباره مستطیل سبز و بازیکنانش صحبت می‌کرد و چه آن وقت که به عنوان منتقد و نویسنده سینما قلم بدست گرفته و درباره فیلمهای روی پرده‌ی نقره‌ای سینما می‌نوشت؛ پر از شور و حال بود. سخنش از دل بر می‌آمد و بر دل مخاطبان نیز می‌نشست و تاثیرگذار هم بود. به همین دلیل از معدود منتقدان سینما و همچنین کارشناسان فوتبالی بود که اغلب از کوچک و بزرگ دوستش داشتند. روشنفکری بود که زبان حرف زدن با توده مخاطبان را به خوبی بلد بود.

در طول سالهای اخیر کتابهای گوناگونی از حمیدرضا صدر منتشر شده است، از کتابهایی درباره جامعه شناسی فوتبال تا خاطرات شخصی، ترجمه ادبی و... کتاب «همیشه باز می گردم» در این میان شاید از کارهای متفاوت او نباشد، اما بی گمان دربرگیرنده مجموعه‌ای از خواندنی ترین نوشته های او در حوزه سینماست. کتابی شامل جستارهایی درباره‌ی بازیگران، فیلم سازان و فیلم ها که حمید رضا صدر در دو نشریه «فیلم» و «هفت» عمدتا در دو دهه‌ی پربار از فعالیت خود یعنی دهه‌ی هفتاد و هشتاد شمسی نوشته و منتشر کرده بود.

حمید رضا صدر به نسلی از منتقدان تعلق داشت، که در دهه شصت و با مجله فیلم شناخته شدند و رفته رفته بالیدند و جایگاهشان تثبیت شد و در عین حال به دلیل آشنایی اش با زبان خارجی و اشرافی که بر سینمای ایران و همچنین سینمای کلاسیک و روز جهان داشت، به واسطه سبک منحصر به فردش در نوشتن مطالب سینمایی خیلی زود در میان همنسلان خود چهره شد.

البته به یک معنا صدر بیش از آنکه منتقد سینما یاشد، جستار نویسی متبحر بود که با درآمیختن سینما با خاطرات و احوالات شخصی برای نوشته های خود هویت ادبی و هنری مستقل از موضوع مورد بحث را تدارک می‌دید. از این منظر پر بیراه نیست اگر گفته شود «حمید رضا صدر » نقد فیلم را به چشم متنی می‌دید که باید همپای فیلم به اثری هنری تبدیل شود.

به این ترتیب « بخش مهمی از نوشته‌ها و نقدهای حمیدرضا صدر شباهتی به شیوه‌ی معمول نقدنویسی سینما در ایران نداشت بهترین نوشته‌هایش را باید به چشم جُستارهایی درباره‌ی سینما دید؛ جُستارهایی که ردپای شخصی راوی در آن‌ها پیداست: در این متن‌ها گاهی جنبه‌هایی از زندگیِ‌ نویسنده هم به چشم می‌آید. نویسنده خواننده‌اش را به دیدن وبه دوباره دیدنِ فیلم‌ها، دعوت می‌کند و راهی را پیشِ رویش می‌گذارد که پیشنهادی برای سر درآوردن از دنیای فیلم، یا دنیای کارگردان، یا دنیای بازیگر است. آن‌جا که لازم است لحظه‌هایی از خودش، زندگی‌اش و آن شوقِ همیشگی‌اش را وارد متن می‌کند و از یاد نمی‌برد که خواننده در چنین نوشته‌ای، حتی اگر اولین‌بار بیست و چند سال قبل منتشر شده باشد، حتماً‌ به نوع نگاه و بینش و تأملِ نویسنده دقت می‌کند؛ به این‌که چگونه این تأملات، این شیوه‌ی دیدن، به خودِ نویسنده و به لحظه‌های خوشی‌ و کشفِ رمزورازهای بازیِ یک بازیگر یا یک فیلم یا لحظه‌هایی از کارنامه‌ی یک فیلم‌ساز پیوند می‌خورند و معنای تازه‌ای می‌آفرینند.»

همیشه باز می‌گردم از سه بخش تشکیل شده است. بعد ازمقدمه کوتاه ناشردرباره کتاب و نویسنده، یادداشت «از بدفوردفالز تا تهران» به قلم حمید رضا صدر که سالها پیش در مجله فیلم منتشرشده بود، به عنوان مقدمه نویسنده استفاده شده است، با این تاکید که «اگر بخت بلندی می داشتیم و حمیدرضا صدر در گرد آوری این کتاب کنارمان می بود، شاید جای بعضی نوشته ها تغییر می کرد و حتما مقدمه کتاب هم نوشته دیگری میشود. در غیاب او «از بدفورد فالز تا تهران» را به جای مقدمه نشانده ایم که نیمه دوم متن ، با طنین آشنای دوم شخص ، حضور او را به خوانندگانش یادآوری کند.»

مقالات و یادداشتهای گردآوری شده برای کتاب حاضر، از منظر موضوعی به سه دسته تقسیم شده اند و از این منظر کتاب با ساختاری یادداشت محور در سه فصل که به بازیگران، فیلمسازان و فیلمها اختصاص یافته اند:

بخش اول آلن دلون، استیو مک کوئین،آنتونی کوئین، رابرت دنیرو، ایزابل روسیلینی،گرتا گاربو، بنی دیویس، برت لنکستر، جان وین و....

بخش دوم دربرگیرنده نوشته هایی است درباره چند کارگردان مهم و جریان ساز در تاریخ سینمای جهان: لنی ریفنشتال، ساموئل فولر، ژان پیر ملویل، کلود شابرول، کوئنتین تارانتینو، ارسن ولز، دیوید لینچ و...
ادامه
https://www.alef.ir/news/4020214012.html
راهنمای کتاب/ سینمای آمریکا؛ معبد خدایان یا کشتی به گِل نشسته!

نیره رحمانی

«سینمای امریکا»
(کارگردانان وکارگردانی 1928-1968)
نویسنده: اندرو ساریس
ترجمه: رحیم قاسمیان
ناشر: هرمس، چاپ اول 1401
558 صفحه، 346000 تومان
#سینما #نشرهرمس


وقتی صحبت از تئوری مولف (نظریه‌ای که کارگردان را به عنوان مؤلف اصلی فیلم می‌شناسد) در سینما به میان می آید، نخستین نامی که به ذهن خطور می‌کند، کسی نیست جز اندرو ساریس (۳۱ اکتبر ۱۹۲۸- ۲۰ ژوئن ۲۰۱۲) یکی از معروف‌ترین منتقدان تاریخ سینمای آمریکا که نزدیک به نیم قرن، به صورت هفتگی برای نشریاتی چون ویلج وویس و نیویورک آبزرور نوشت و همچنین مدرّس تحلیل فیلم و تاریخ سینما در دانشگاه کلمبیا، دانشگاه ییل و دانشگاه نیویورک بود و انجمن ملی منتقدان فیلم آمریکا را نیز پایه‌گذاری کرد. اندرو ساریس اگرچه از برجسته‌ترین مدافعان نظریه مولف در نقد فیلم شناخته می‌شود. اما مبدعان اصلی این نگره را نه در آمریکا که درجایی بسیار دور از آن در قاره اروپا باید جست. ساریس با الهام از نوشته‌ها و افکار نویسندگان مجله فرانسوی کایه دو سینما، به نگره مؤلف رسید و سپس برای تبیین این نگره، آن را به فضای نقد فیلم آمریکا کشاند. ساریس درباره این اتفاق و تعامل فکری‌اش با منتقدان کایه دو سینما می‌گوید: «فکر می‌کنم ما نسلی از منتقدان که با هم پرورش یافته‌ایم؛ یعنی منتقدان کایه دوسینما و هواداران نگره مولف، سینمای جدید را کشف کرده‌ایم. ما از گذشته‌ها چیزی استخراج کردیم که به دست فراموشی سپرده شده بود.» به هر حال نگره‌ مولف به عنوان نوعی نگاه به سینما رفته رفته پیروان ومخالفان بسیاری در جهان پیدا کرد. اما اهمیت آن بیش از همه در آمریکا بود. گویی این نگره آمده بود تا از خیل فیلمسازان سینمای آمریکا که بی‌انصافانه آنها را تجاری ساز می‌نامیدند، اعاده حیثیت کند.

کتاب «سینمای امریکا: کارگردانان و کارگردانی» (۱۹۶۸-۱۹۲۹) که اخیرا با ترجمه بسیار خوب رحیم قاسمیان به فارسی درآمده و به همت نشر هرمس منتشر شده، از دل همین رویکرد بیرون آمده و می‌کوشد با عنایت به نگره مولف تصویری از سینمای آمریکا (بعد از ناطق شدن سینما تا اواخر دهه شصت) ارائه کند.

ساریس در این باره می‌گوید: «بی‌پرده بگویم، بسیاری از آدم‌های به اصطلاح خبره در کار نقد فیلم، بی‌محلی‌شان به سینمای امریکا را زیر نقاب فخرفروشی روشنفکرانه‌ای مطرح می‌کنند. من با این آدم‌ها دعوایی ندارم، ولی درعین‌حال هیچ دلیلی نمی‌بینم که با آن‌ها کنار بیایم. امروزه آن‌قدر علاقه‌مند جدی سینما و آدم‌های اهل کتاب و مطالعه پیدا می‌شود که حتی ماجراجویانه‌ترین رویکردها، در قیاس با سال ۱۹۶۳ که ایده‌ی اصلی این کتاب است، معقول‌تر جلوه می‌کند.»

به این ترتیب کتاب حاضر اثرکلاسیکی است به قلم این منتقد و نویسنده نامدار سینمایی که با استفاده از روشی ابتکاری برای رده‌بندی فیلم‌سازان امریکایی و غیرامریکایی براساس تئوری مؤلف مورد علاقه‌ی ساریس شکل گرفته است.

به اعتقاد اندرو ساریس، باید بین مؤلفین سینما و انبوهی از فیلمسازان مقلّد، تفاوت قائل شویم. او اعتقاد دارد که یکسری پارامترها برای شناسایی فیلمساز مؤلف وجود دارد. ازجمله سبک بصری مشخص، ویژگی‌های فنی منحصربه‌فرد و دلالت‌های معنای متعلق به فیلمساز. او فیلمسازانی که به این ویژگی‌ها دست یافته‌اند را فیلمساز مؤلف می‌خواند. او فیلمسازان مؤلف را تحت نام پانتئون‌نشینان (یا شایستگان حضور در معبد خدایان) از سایر فیلمسازان جدا کرده‌است. کسانی چون: جان فورد، هوارد هاکس، آلفرد هیچکاک، ارنست لوبیچ، فریتس لانگ و چارلی چاپلین از نظر ساریس در دسته فیلمسازان پانتئون‌نشین محسوب می‌شوند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4020321057.html
راهنمای کتاب/ بده و بستان تکنولوژی و سینما

نیره رحمانی

«تأثیر تکنولوژی بر بیان سینمایی»
نویسنده: پل شریدر
ترجمه: علی عامری مهابادی
ناشر: گیلگمش، چاپ اول 1401
115 صفحه، 68000 تومان
#سینما #نشرچشمه

اغلب صاحب نظران سینما، حتی آنها که بیشتر بر جنبه هنری این مدیوم توجه دارند، نمی‌توانند از بعد صنعتی یا تکنولوژیک آن صرف نظر کنند. حتی آنها که معمولاجنبه‌های تجاری این هنر/ صنعت را نادیده می‌گیرند نیز براین نکته اذعان دارند، پابه پای کشف و به فعلیت‌ رسیدن ظرفیت‌های هنری درونی‌ سینما، پیشرفتهای تکنولوژیک نیز بر آن تاثیر گذاشته و جلو برده است. بخصوص که گاهی این پیشرفت ها نه تنها بر قوت این ظرفیت‌ها افزوده بلکه زمینه ساز ظرفیت‌هایی تازه نیز شده است.

این مسئله مهم، عصاره مجموعه‌ای از درس گفتارهایی است که پل شریدر طی دوره‌ای پانزده هفته‌ای آموزش پیشرفته‌ سینما در دانشگاه کلمبیا به علاقمندان سینما ارائه کرده است و حالا متن این دست گفتارها در قالب کتابی مختصر اما پرمایه و خواندنی به فارسی ترجمه شده است.

«تأثیر تکنولوژی بر بیان سینمایی» نوشته پل شریدر با ترجمه علی عامری مهابادی به عنوان بیست‌ونهمین کتاب از مجموعه «کانون» نشر گیل‌گمش ( وابسته به نشر چشمه) به بازار آمده است.

پل شریدر یکی از چهره های منحصر به فرد تاریخ سینما در چند دهه اخیر بوده، مشخصا از آن رو که دائما میان پل شریدرِ فیلمنامه‌نویس و کارگردان و یا پژوهشگر و صاحب نظر در سینما در حر کت بوده و در همه این حوزه ها نیز شخصیتی برجسته به شمار می‌آید.

شریدر برای آنکه یکی از چهره های مهم هالیوود معاصر محسوب شود کارنامه‌ای موجه دارد: فیلمنامه‌ آثار مهمی چون «راننده تاکسی» و «گاو خشمگین» شاهکارهای مارتین اسکورسیزی را نوشته و درکسوت کارگردان فیلم‌های بحث برانگیزی مانند «یقه آبی» و «میشیما» را در کارنامه دارد. در حوزه ادبیات مکتوب سینمایی نیز به عنوان نویسنده و پژوهشگر کتاب ها و مقالات متعددی نوشته است. در این بین یکی از بحث‌هایی که اغلب به آن توجه نشان داده، تعامل سینما و تکنولوژی در رهگذر تاریخ فیلمسازی بوده است.از همین رو نیز دوره‌ای (با همکاری رابرت برینک) تحت عنوان «گیم چنجرز» برگزار کرد که در آن همین موضوع تاثیر تکنولوژی بر بیان سینمایی مورد توجه قرار داد. سپس این درس‌گفتارها را در قالب مجموعه مقالاتی موجز و مدون در حد فاصل اوت ۲۰۱۴ تا آوریل ۲۰۱۶ در نشریه سینمایی و معتبر «فیلم کامنت» متعلق به مرکز هنری لینکلن در نیویورک منتشر کرد.

مجموعه این یادداشت ها که در قالب کتاب حاضر منتشر شده، در همان آغاز با تاکید بر اهمیت همین نکته آغاز می‌شود: « «فیلم و عکاسی اولین فرم‌های هنری‌ای هستند که منحصرا در پی استفاده از تکنولوژی‌های مکانیکی و شیمیایی پدید آمده‌اند. همه فرم‌های هنری دیگر، از جمله نقاشی و رقص و سخنوری، از دوران پیشاتکنولوژیک وجود داشتند اما پیش از ورود ماشین‌های مدرن هیچ فیلمی وجود نداشت. پس جالب خواهد بود که تاریخ فیلم را در چارچوب تکنولوژی فیلم بررسی کنیم. می‌توانیم این تاریخ را با بررسی پیشرفت‌های تکنولوژیک سینما یا به طور خلاصه «تاریخ اسباب بازی‌ها» دنبال کنیم.»

متن اصلی کتاب که پس از مقدمه‌ی کوتاه مترجم آغاز می‌شود، شامل ۶ بخش را شامل می‌شود که در انتها یک مصاحبه با شریدر، به آن افزوده شده است. عناوین بخش‌های شش‌گانهای کتاب که طی آن خواننده یکی از متفاوت ترین روایت‌های درباره سیر تغییر و تحولهای تاریخی سینما در بستر پیشرفتهای تکنولوژیک هستیم، به ترتیب از این قرار است: «تولد یک روایت»، «نمای درشت (کلوزآپ)»، «تدوین»، «حرکت دوربین»، «طراحی صحنه» و «فراسوی پرده نقره‌ای و «فرسودگی روایت».

زبان کتاب بسیار ساده و روان است، شریدر برای ارائه تحلیل های خود سادگی و ایجاز را برگزیده که نباید به این دلیل اهمیت کتاب را نادیده گرفت. برای نمونه در فصل تدوین نشان می دهد که چگونه یک محدودیت تکنیکی باعث به وجود آمدن یکی از تاثیرگذارترین قابلیت های سینما شده است. تدوین زمانی به وجود آمد که تنها حجم محدودی از نگاتیو را در داخل دوربین ها می توانستند قرار دهند. به همین خاطر قابلیت برش دادن و چسباندن پلان‌ها وارد سینما شد. این کار که تدوین نام گرفت به تدریج خود یکی از مهمترین ابزارها برای افزایش تاثیرگذاری فیلمها بدل شد. البته بعدها پیشرفتهای تکنولوژیک به ویژه در دوره دیجیتال این امکان را داد که در صورد نیاز بتوان همه یک فیلم را در قالب یک نما جلوی دوربین برد. واقعا اگر این قابلیت تکنیکی از ابتدا در فیلمبرداری وجود داشت، تدوین چه زمانی و چگونه وارد سینما می‌شد؟!
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4020417001.html
راهنمای کتاب/ مهرجویی به روایت مهرجویی؛ از الماس ۳۳ تا سنتوری

حمیدرضا امیدی‌سرور

«کارنامه چهل ساله، مهرجویی»
نویسنده: مانی حقیقی
ناشر: گیلگمش (وابسته به نشر چشمه) چاپ دوم 1401
455 صفحه، 270000 تومان
#سینما #نشرچشمه

از میان فیلمسازانی که نقشی کلیدی در شکل گیری موج نو سینمای ایران در اواخر دهه چهل شمسی داشتند، تنها دو فیلمساز توانستند در سالهای پس از انقلاب نیز به شکلی متداوم، فعالیت خود را ادامه دهند؛ مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی. از قضا هردوی این فیلمسازان بعد از یک دوره بسیار موفقِ چند دهه‌ای، در دوران افول کارنامه خود نیز به فیلمسازی ادامه دادند و علاقمندان سینمای آنها شاهد ساخته شدن آثاری شدند که آرزو می کردند هیچگاه ساخته نمی شدند!

البته این اتفاق برای داریوش مهرجویی یک دهه دیرتر از کیمیایی و در میانه دهه هشتاد اتفاق افتاد، آن هم بعد از ساخته شدن «سنتوری» که از قضا یکی از محبوب ترین و موفق‌ترین آثارِ سینمایی مهرجویی در دهه‌های اخیر بود. اینکه چگونه افول سینمای مهرجویی رقم خورد، ماجرایی است که به چگونگی‌اش در جای خود باید پرداخت، اما با این حال نمی توان انکار کرد که او یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین فیلمسازان تاریخ سینمای ایران بوده و خالق انبوهی از فیلمها و شخصیت های ماندگار و فراموش نشدنی تاریخ سینمای ایران است.

کتاب «کارنامه چهل ساله، مهرجویی» دقیقا به همین دوران مهم سینمای مهرجویی می پردازد. دورانی که از میانه دهه چهل و با بازگشت او از فرنگ به ایران، به عنوان فیلمسازی روشنفکر و تحصیل کرده آغاز می شود و تا میانه دهه هشتاد و ساخت فیلم جذاب سنتوری که در محاق سانسور گرفتارشد، ادامه می یابد.

این کتاب در حقیقت از دل پروژه‌ی ساخت یک فیلم مستند، بیرون آمد. مانی حقیقی که آن سالها خود جزو فیلمسازان جوان و مستعد سینمای ایران شناخته می‌شد، به عنوان نماینده ای از فیلمسازان جوان و تحصیل کرده آن روز سینمای ایران، روبه روی فیلمسازی که نقشی مهم در یکی از دوران ساز ترین اتفاقات تاریخ سینمای ایران داشت، نشسته بود تا با او درباره فیلمهایش، ارزشهای هنری آنها و تاثیری که بر جریان فیلمسازی تاریخ در سینمای ایران گذاشته بودند، بپردازد.

مانی حقیقی در فیلم مستند کارنامه چهل ساله، در کنار گفتگو با خود مهرجویی، پای صحبت چهره های دیگری نیز نشسته بود و از بازیگر و فیلمساز گرفته تا منتقد سینمایی و دیگر هنرمندان شناخته شده سینمای ایران سخن گفته بودند. اما آنچه به عنوان کتاب «کارنامه چهل ساله، مهرجویی» منتشر شده نه همه آن گفتگوها که نسخه کامل گفتگوهایی است که با خود مهرجویی انجام شده است و در واقع می‌توان این کتاب را مهرجویی به روایت خود مهرجویی دانست، آن هم مهرجویی در دوران اوج فیلمسازی خودش. به بیان دیگر در مستند «کارنامه چهل ساله، مهرجویی» مانی حقیقی به جای آنکه به دنبال ارائه پرتره ای از داریوش مهرجویی باشد سعی در ارائه شناخت از فیلمسازی و آثار مهم سینمای اوست، اما در کتاب «کارنامه چهل ساله، مهرجویی» بیشتر به دنبال ارائه پرتره‌ای از زندگی و آثار اوست. مثلا در این کتاب بخش هایی از کارنامه مهرجویی همانند فیلمهای کوتاه و یا آثار قلمی اش (ترجمه ها و نوشته های خودش) که در آن مستند بدانها پرداخته نشده، مورد توجه قرار گرفته اند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4020611044.html
راهنمای کتاب/ مردی برای تمام فصول

علی نصیریان

«نگاهی به زندگی و آثار علی نصیریان»
نوشته: نگار حسینی
ناشر: فرهنگ معاصر؛ جاپ اول 1402
346 صفحه؛ 240 هزار تومان
#سینما #نشرفرهنگ_معاصر


«نگاهی به زندگی و آثار علی نصیریان» کتابی است که به نیت آشنایی نسل جوان با یکی از مفاخر بازیگری سینما و تئاتر ایران نوشته و منتشر شده و این نکته‌ را خود ناشر نیز در سخن آغازین کتاب مورد تاکید قرار داده است: «از مدت‌ها پیش فکر تهیه مجموعه‌ای درباره هنرمندان معاصر (به طور عام و با تمرکز بر هنر ، تئاتر و سینما بطورخاص) در موسسه فرهنگ معاصر مطرح شد. کتابهایی که با نگاهی ویژه به شرح و بسط زندگی و آثار پیشسوتان سینما و تئاتر ایران بپردازند...امید است که این کتاب، بخصوص برای جوانان، روشنگر عصری باشد که بر سینما و تئاتر ایران گذشته است» هرچند که بی‌گمان نمی‌توان مخاطبان کتاب را به این گروه محدود کرد و بهتر است بگوییم کتاب حاضر با رویکردی مقدماتی برای مخاطبان غیرحرفه‌ای سینما نوشته شده است. کسانی که شاید بارها و بارها نام علی نصیریان را شنیده باشند و حتی از جایگاه او به عنوان یکی از بازیگران مهم سینما و تئاتر ایران اطلاع داشته باشند، اما از این آگاهی دقیق که چرا و چگونه علی نصیریان در چنین موقعیتی قرار گرفته است، اطلاع کافی نداشته باشند. بنابراین در رهگذر دادن این اطلاعات و آگاهی‌ها، قرار براین بوده که این تک نگاری‌ها بازتاب دهنده تغییر و تحولاتی که حوزه فعالیت نصیریان در این سالها با آن روبه رو بوده نیز به مخاطب ارائه شود تا مخاطب کتاب عملا چیزی فراتر از یک سرگذشت‌نامه و یا بیوگرافی در اختیار داشته باشد.

علی نصیریان همانند عزت الله انتظامی، جمشید مشایخی، محمدعلی کشاورز و... از جمله بازیگرانی بود که از تئاتر به سینمای ایران آمدند. سینمای فارسی پیش از آن نیز برای جبران خلاء نیروهای حرفه‌ای دست به دامن اهالی تئاتر شده بود؛ اما نصیریان و دوستانش بخت‌یار بودند که این‌بار ماجرا مصادف شده بود با از راه رسیدن فیلمسازان جوانی که آرزوهای دیگری را در سینما جستجو می‌کردند. نسلی که رویای دگرگون کردن سینمای فارسی را در سر می‌پروراندند و با همین ایده مسیری تازه در سینمای ایران گشودند و این حرکت آنها با عنوان موج نوی سینمای ایران در اواخر دهه چهل روحی تازه در کالبد بی‌جان سینمای فارسی دمید.

علی نصیریان به عنوان بازیگری متعلق به جریان هنری سینمای ایران، در بخشی از این فیلمها حضور ماندگار داشت که گاو، آقای هالو، پپستچی، مهرگیاه، دایره مینا و.... از این جمله بودند. در سالهای بعد از انقلاب، در غیاب ستارگان سینمای فارسی، نصیریان امکان بیشتری برای ایفای نقش حتی در فیلمهای عامه‌پسند یا کم اهمیت تر نیز پیدا کرد. با این حال او هیچگاه نه ستاره بود و نه آرزوی ستاره شدن داشت. هنرمندی بود عاشق که بازیگری برایش خود زندگی بود و از همین رو در نهمین دهه‌ عمرش همچنان با همان عشق دوران جوانی جلوی دوربین می‌رود. پس بی‌دلیل نیست که به یکی از چند الگوی شاخص هنر بازیگری بدل شد که اعتبارش تاکنون پابرجا مانده و از این پس نیز ماندگار خواهد بود.

نویسنده کتاب حاضر از دوران کودکی علی نصیریان شروع می کند، به سالهای نوجوانی و علاقه او به بازیگری می رسد و نهایتا نیز به شروع فعالیت او در عرصه تئاتر و سپس سینما پرداخته و با زبانی روایی داستان این زندگی پربار را بازگفته و به زمان حال می‌رسد. کتاب در هفت بخش و بیست هشت فصل تنظیم شده است ود نویسنده با رعایت تقدم و تاخر زمانی اتفاقات مهم زندگی نصیریان را از تولد تا زمان مرگ همسرش (مینو بیات) در سالهای اخیر، روایت می کند.

ادامه....


https://www.alef.ir/news/4030203138.html