راهنمای کتاب/ گفتگوهایی علیه سادگی فلسفی
دکتر علی #غزالیفر
«فلسفه به وقت سه صبح»
(مصاحبههای ریچارد مارشال با فیلسوفان پیشرو معاصر)
تهیهکننده: ریچارد مارشال
مترجم: مهدی رعنائی
ناشر: #ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1395
320 صفحه، 23000 تومان
#فلسفه
"سه صبح" هیچ ربطی به ساعت سه صبح ندارد. سه صبح اسم یک مجله است که محتوایش همانند اسمش نامتعارف است. همانطور که ساعت سه صبح گویی که در حاشیه و برکنار از همه دیگر ساعتهای روز است و معلوم نیست شب است یا روز، مباحث این مجله هم با دیگر مباحث متعارف و مطرح، تفاوت دارد. شعار مجله هم این است که ما علیه هر چیزی هستیم که رایج است. اما در فلسفه چه چیزی رایج است و این کتاب علیه چه چیزی است؟
کم نیست کتابهای فلسفی که درونمایه آنها گفتگو باشد. بیشتر اینگونه آثار شامل گفتگوهایی با اهل فلسفه هستند که با این هدف منتشر میشوند که کلیاتی عمومی و همهفهم در اختیار خوانندگان عام قرار دهند. به همین دلیل محتوای آنها ساده است. اما این کتاب برعکس است. مصاحبهها کاملا تخصصی است و مباحث از جنس کلیات و مطالب عمومی نیست. به همین دلیل بهکار کسانی میآید که با حال و هوای فلسفههای دانشگاهی و تخصصی تحلیلی و قارهای آشنایی خوبی داشته باشند؛ بهطور مشخص منظور استادان، پژوهشگران و دانشجویان تحصیلات تکمیلی است. ظاهرا عنوان نامتعارف کتاب بسیاری را به این گمان انداخته که با کتابی ساده و مقدماتی سروکار خواهند داشت. اما اگر کسی با چنین توقعی به سراغ کتاب برود، گیج میشود. برای مثال گفتگوی هشتم که با پروفسور تری پینکارد درباره میراث ایدهآلیسم آلمانی انجام میشود، فوقالعاده دشوار و تخصصی است، و در عینحال برای علاقمندان بسیار جالب و آموزنده.
این کتاب مجموعهای فراهم آمده از دوازده مصاحبه است که با یک فیلسوف تحلیلی سفت و سخت، به نام تیموتی ویلیامسن، آغاز میشوند و با فیلسوفی قارهای متخصص در فلسفه هایدگر به پایان میرسد؛ فیلیکس اُمارچادا. این مصاحبهها طیفی را تشکیل میدهند که از فلسفه تحلیلی آغاز میشود و به تدریج رقیق میشود و سپس به فلسفههای قارهای میرسد. هفت مورد در حوزه فلسفه تحلیلی و پنجتا در حالوهوای فلسفههای قارهای. مباحث دسته اخیر به فلسفههای آلمانی اختصاص دارد که منبع اصلی همه فلسفههای قارهای است. بنابراین دیگر فلسفههای قارهای، از جمله جریانهای فرانسوی، غایباند. در میان فلسفههای آلمانی هم ایدهآلیسم آلمانی قرن هجدهم و نوزدهم سهم عمده را دارد.
بیشتر مصاحبهها با این پرسش کنجکاوانه آغاز میشوند: «چرا فیسلوف شدید؟» پاسخهای فیلسوفان برجسته بسیار جالب است و نقل ماجراهای گذشته زندگی و اتفاقاتی که آنها را در مسیر فلسفی فعلیشان قرار داده بسیار خواندنی و آموزنده است. برای مثال اسکات سومز این خاطره را نقل میکند که در زمان دانشجوییاش روزی استادش، داگفین فولسدال مشهور، پس از خواندن مقالهاش به او نصیحتی کرد که، به عنوان یکی از دو اصل نوشتن فلسفی، در سراسر زندگی حرفهایش آن را آویزه گوش خود ساخت: «آقای سومز، شما باید طوری بنویسید که اگر اشتباهی مرتکب شدید، هر کس که موضوع مقالهتان را میشناسد بلافاصله قادر باشد متوجه آن شود.» نصیحت دوم را جودی تامسن به او کرد.
در هر گفتگو، آخرین مسئلهای هم که از فیلسوفان خواسته میشود این است که پنج اثر فلسفی برجسته را برای خوانندگان معرفی کنند که در حوزه تخصصی آنها مهم و قابل توجه است. این معرفیها نیز برای علاقمندان بسیار وسوسهکننده است. پاسخها جالب است. تقریبا همه فیلسوفان تحلیلی کتاب "نامگذاری و ضرورت" سول کریپکی را اکیدا توصیه میکنند. اما هر کدام از فیلسوفان قارهای کتابهای خاصی را معرفی میکنند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3980214001.html
دکتر علی #غزالیفر
«فلسفه به وقت سه صبح»
(مصاحبههای ریچارد مارشال با فیلسوفان پیشرو معاصر)
تهیهکننده: ریچارد مارشال
مترجم: مهدی رعنائی
ناشر: #ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1395
320 صفحه، 23000 تومان
#فلسفه
"سه صبح" هیچ ربطی به ساعت سه صبح ندارد. سه صبح اسم یک مجله است که محتوایش همانند اسمش نامتعارف است. همانطور که ساعت سه صبح گویی که در حاشیه و برکنار از همه دیگر ساعتهای روز است و معلوم نیست شب است یا روز، مباحث این مجله هم با دیگر مباحث متعارف و مطرح، تفاوت دارد. شعار مجله هم این است که ما علیه هر چیزی هستیم که رایج است. اما در فلسفه چه چیزی رایج است و این کتاب علیه چه چیزی است؟
کم نیست کتابهای فلسفی که درونمایه آنها گفتگو باشد. بیشتر اینگونه آثار شامل گفتگوهایی با اهل فلسفه هستند که با این هدف منتشر میشوند که کلیاتی عمومی و همهفهم در اختیار خوانندگان عام قرار دهند. به همین دلیل محتوای آنها ساده است. اما این کتاب برعکس است. مصاحبهها کاملا تخصصی است و مباحث از جنس کلیات و مطالب عمومی نیست. به همین دلیل بهکار کسانی میآید که با حال و هوای فلسفههای دانشگاهی و تخصصی تحلیلی و قارهای آشنایی خوبی داشته باشند؛ بهطور مشخص منظور استادان، پژوهشگران و دانشجویان تحصیلات تکمیلی است. ظاهرا عنوان نامتعارف کتاب بسیاری را به این گمان انداخته که با کتابی ساده و مقدماتی سروکار خواهند داشت. اما اگر کسی با چنین توقعی به سراغ کتاب برود، گیج میشود. برای مثال گفتگوی هشتم که با پروفسور تری پینکارد درباره میراث ایدهآلیسم آلمانی انجام میشود، فوقالعاده دشوار و تخصصی است، و در عینحال برای علاقمندان بسیار جالب و آموزنده.
این کتاب مجموعهای فراهم آمده از دوازده مصاحبه است که با یک فیلسوف تحلیلی سفت و سخت، به نام تیموتی ویلیامسن، آغاز میشوند و با فیلسوفی قارهای متخصص در فلسفه هایدگر به پایان میرسد؛ فیلیکس اُمارچادا. این مصاحبهها طیفی را تشکیل میدهند که از فلسفه تحلیلی آغاز میشود و به تدریج رقیق میشود و سپس به فلسفههای قارهای میرسد. هفت مورد در حوزه فلسفه تحلیلی و پنجتا در حالوهوای فلسفههای قارهای. مباحث دسته اخیر به فلسفههای آلمانی اختصاص دارد که منبع اصلی همه فلسفههای قارهای است. بنابراین دیگر فلسفههای قارهای، از جمله جریانهای فرانسوی، غایباند. در میان فلسفههای آلمانی هم ایدهآلیسم آلمانی قرن هجدهم و نوزدهم سهم عمده را دارد.
بیشتر مصاحبهها با این پرسش کنجکاوانه آغاز میشوند: «چرا فیسلوف شدید؟» پاسخهای فیلسوفان برجسته بسیار جالب است و نقل ماجراهای گذشته زندگی و اتفاقاتی که آنها را در مسیر فلسفی فعلیشان قرار داده بسیار خواندنی و آموزنده است. برای مثال اسکات سومز این خاطره را نقل میکند که در زمان دانشجوییاش روزی استادش، داگفین فولسدال مشهور، پس از خواندن مقالهاش به او نصیحتی کرد که، به عنوان یکی از دو اصل نوشتن فلسفی، در سراسر زندگی حرفهایش آن را آویزه گوش خود ساخت: «آقای سومز، شما باید طوری بنویسید که اگر اشتباهی مرتکب شدید، هر کس که موضوع مقالهتان را میشناسد بلافاصله قادر باشد متوجه آن شود.» نصیحت دوم را جودی تامسن به او کرد.
در هر گفتگو، آخرین مسئلهای هم که از فیلسوفان خواسته میشود این است که پنج اثر فلسفی برجسته را برای خوانندگان معرفی کنند که در حوزه تخصصی آنها مهم و قابل توجه است. این معرفیها نیز برای علاقمندان بسیار وسوسهکننده است. پاسخها جالب است. تقریبا همه فیلسوفان تحلیلی کتاب "نامگذاری و ضرورت" سول کریپکی را اکیدا توصیه میکنند. اما هر کدام از فیلسوفان قارهای کتابهای خاصی را معرفی میکنند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3980214001.html
راهنمای کتاب/ نقشهای برای مسیر پرپیچوخم اخلاق کانتی
دکتر علی غزالیفر
«راهنمای خواندن بنیادگذاری مابعدالطبیعه اخلاق کانت»
نویسنده: پل گایر
مترجم: سیدعلی تقوینسب
#ترجمان_علوم_انسانی ، چاپ اول 1396
304 صفحه، 28000 تومان
#فلسفه
جمله ابتدای کتاب اخلاق نیکوماخوس ارسطو مشهور است: «چنین مینماید که غایت هر دانش و هر فن، و همچنین هر عمل و هر انتخاب، یک خیر است. از این رو، به حق، خیر غایت همه چیز نامیده شده است». به همین صورت، امروزه نیز جمله آغازین کانت در کتاب بنیادگذاری مابعدالطبیعه اخلاق برای همه اهل فلسفه آشناست: «در جهان و بیرون از جهان نمیتوان چیزی را بیقید و شرط خوب تصور کرد، مگر اراده خوب». ماجرا از چه قرار است؟
اخلاق ارسطو چیزی در حدود 2300 سال سیطره بلامنازع داشت. منظور سیطره در حوزه فلسفه است؛ به این معنا که تنها فهم فلسفی از اخلاق همان چیزی بود که ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوس عرضه کرده بود. این سیطره در سال 1785 به پایان رسید؛ همان سالی که ایمانوئل کانت کتاب بنیادگذاری مابعدالطبیعه اخلاق را منتشر کرد. کانت در این کتاب نظریه اخلاقی جدیدی را به جهان فلسفه عرضه کرد که وظیفهگرایی نامیده شد و برای همیشه با نام خود او گره خورد: وظیفهگرایی کانت.
وظیفهگرایی به این معناست که خوبی و بدی کارها در خود آنهاست و از چیزی بیرون از آنها نشأت نمیگیرد. به عبارت دیگر، ملاک خوبی و بدی یک فعل ناشی از ویژگی خاصی خود آن فعل است و نه مثلا نتایج، فواید، لذت و سودی که در پی میآورد. بر همین اساس، کانت میخواهد اخلاق را بر عقل محض بنا کند. یعنی پای دین، خدا، سنت، فرهنگ، احساسات و عواطف و کلا هر آنچه را که غیر از عقل باشد، به عنوان ملاک اخلاقی بودن کارها از اخلاق بیرون کند. بنابراین برای اثبات و توجیه نظریات خود باید فقط و فقط از عقل استفاده کند. بدین جهت روشهای اثبات او طولانی و پیچیده میشود؛ چیزی شبیه به حل معادلات دشوار ریاضی. از طرف دیگر، او توضیح زیادی نمیدهد و مطالب را مختصر میگوید و به همین سبب ابهام زیادی به جای گذاشته است. به اصطلاح، ناگفتههای فلسفی او کم نیست. با این همه، نظریهای که کانت در اخلاق پرورانده به قدری مؤثر واقع شده که امروزه هر کسی بخواهد به فلسفه اخلاق بپردازد، باید با آن روبهرو شود. حتی اگر کسی بخواهد نظریه جدیدی ارائه کند، چارهای ندارد جز اینکه در ابتدا تکلیف خود را با این نظریه روشن کند و آن را مردود سازد. در یک کلام، هر کسی با هر قصدی در فلسفه اخلاق کار کند، باید نظریه کانت را به خوبی بفهمد؛ یعنی باید کتاب بنیادگذاری مابعدالطبیعه اخلاق را بفهمد.
کتابهایی که برای آنها راهنمای خواندن تهیه میکنند غالبا قطور هستند و نیز پیچیده و دشوار. این کتاب ویژگی اول را ندارد، اما دوم را چرا. نکته جالب همین است که این کتاب برخلاف تصور اولیه، بسیار کوچک است. ترجمه فارسی آن 139 صفحه است. اگرچه کانت در نوشتن کتابهایی با ویژگی اول کم نگذاشته است، اما این کتاب فقط در ویژگی دوم قابل توجه است و به همین دلیل نیاز به راهنمای مطالعه دارد.
دشواری و پیچیدگی این متن مشکلاتی به بار میآورد. منظور فقط مشکلات علمی و تئوریک نیست. نظریه کانت نظریه مهم و پرکاربردی است و در عمل بهکار میآید. اما پیچیدگی تنیده در آن باعث میشود که در عمل بد استفاده شود و مورد سوءاستفاده قرار گیرد. متأسفانه چنین چیزی هم رخ داده است. بعد از جنگ جهانی دوم این نظریه به همین علت مورد نقدهای جدی قرار گرفت؛ زیرا در دوران جنگ به استناد آن جنایتهای بسیاری توجیه شد. برای مثال آیشمن در جریان محاکمه مشهور خود برای دفاع از قتلعامهایی که کرده بود بارها به اخلاق وظیفهگرایانه کانت استناد میکرد. لذا از این جهت نیز باید نظریه کانت را با دقت مطالعه کرد و درست فهمید.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3980513160.html
دکتر علی غزالیفر
«راهنمای خواندن بنیادگذاری مابعدالطبیعه اخلاق کانت»
نویسنده: پل گایر
مترجم: سیدعلی تقوینسب
#ترجمان_علوم_انسانی ، چاپ اول 1396
304 صفحه، 28000 تومان
#فلسفه
جمله ابتدای کتاب اخلاق نیکوماخوس ارسطو مشهور است: «چنین مینماید که غایت هر دانش و هر فن، و همچنین هر عمل و هر انتخاب، یک خیر است. از این رو، به حق، خیر غایت همه چیز نامیده شده است». به همین صورت، امروزه نیز جمله آغازین کانت در کتاب بنیادگذاری مابعدالطبیعه اخلاق برای همه اهل فلسفه آشناست: «در جهان و بیرون از جهان نمیتوان چیزی را بیقید و شرط خوب تصور کرد، مگر اراده خوب». ماجرا از چه قرار است؟
اخلاق ارسطو چیزی در حدود 2300 سال سیطره بلامنازع داشت. منظور سیطره در حوزه فلسفه است؛ به این معنا که تنها فهم فلسفی از اخلاق همان چیزی بود که ارسطو در کتاب اخلاق نیکوماخوس عرضه کرده بود. این سیطره در سال 1785 به پایان رسید؛ همان سالی که ایمانوئل کانت کتاب بنیادگذاری مابعدالطبیعه اخلاق را منتشر کرد. کانت در این کتاب نظریه اخلاقی جدیدی را به جهان فلسفه عرضه کرد که وظیفهگرایی نامیده شد و برای همیشه با نام خود او گره خورد: وظیفهگرایی کانت.
وظیفهگرایی به این معناست که خوبی و بدی کارها در خود آنهاست و از چیزی بیرون از آنها نشأت نمیگیرد. به عبارت دیگر، ملاک خوبی و بدی یک فعل ناشی از ویژگی خاصی خود آن فعل است و نه مثلا نتایج، فواید، لذت و سودی که در پی میآورد. بر همین اساس، کانت میخواهد اخلاق را بر عقل محض بنا کند. یعنی پای دین، خدا، سنت، فرهنگ، احساسات و عواطف و کلا هر آنچه را که غیر از عقل باشد، به عنوان ملاک اخلاقی بودن کارها از اخلاق بیرون کند. بنابراین برای اثبات و توجیه نظریات خود باید فقط و فقط از عقل استفاده کند. بدین جهت روشهای اثبات او طولانی و پیچیده میشود؛ چیزی شبیه به حل معادلات دشوار ریاضی. از طرف دیگر، او توضیح زیادی نمیدهد و مطالب را مختصر میگوید و به همین سبب ابهام زیادی به جای گذاشته است. به اصطلاح، ناگفتههای فلسفی او کم نیست. با این همه، نظریهای که کانت در اخلاق پرورانده به قدری مؤثر واقع شده که امروزه هر کسی بخواهد به فلسفه اخلاق بپردازد، باید با آن روبهرو شود. حتی اگر کسی بخواهد نظریه جدیدی ارائه کند، چارهای ندارد جز اینکه در ابتدا تکلیف خود را با این نظریه روشن کند و آن را مردود سازد. در یک کلام، هر کسی با هر قصدی در فلسفه اخلاق کار کند، باید نظریه کانت را به خوبی بفهمد؛ یعنی باید کتاب بنیادگذاری مابعدالطبیعه اخلاق را بفهمد.
کتابهایی که برای آنها راهنمای خواندن تهیه میکنند غالبا قطور هستند و نیز پیچیده و دشوار. این کتاب ویژگی اول را ندارد، اما دوم را چرا. نکته جالب همین است که این کتاب برخلاف تصور اولیه، بسیار کوچک است. ترجمه فارسی آن 139 صفحه است. اگرچه کانت در نوشتن کتابهایی با ویژگی اول کم نگذاشته است، اما این کتاب فقط در ویژگی دوم قابل توجه است و به همین دلیل نیاز به راهنمای مطالعه دارد.
دشواری و پیچیدگی این متن مشکلاتی به بار میآورد. منظور فقط مشکلات علمی و تئوریک نیست. نظریه کانت نظریه مهم و پرکاربردی است و در عمل بهکار میآید. اما پیچیدگی تنیده در آن باعث میشود که در عمل بد استفاده شود و مورد سوءاستفاده قرار گیرد. متأسفانه چنین چیزی هم رخ داده است. بعد از جنگ جهانی دوم این نظریه به همین علت مورد نقدهای جدی قرار گرفت؛ زیرا در دوران جنگ به استناد آن جنایتهای بسیاری توجیه شد. برای مثال آیشمن در جریان محاکمه مشهور خود برای دفاع از قتلعامهایی که کرده بود بارها به اخلاق وظیفهگرایانه کانت استناد میکرد. لذا از این جهت نیز باید نظریه کانت را با دقت مطالعه کرد و درست فهمید.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3980513160.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«راهنمای خواندن بنیادگذاری مابعدالطبیعه اخلاق کانت»؛ پل گایر؛ ترجمه سیدعلی تقوینسب؛ نشر ترجمان علوم انسانی نقشهای برای مسیر پرپیچوخم…
«راهنمای خواندن بنیادگذاری مابعدالطبیعه اخلاق کانت»
راهنمای کتاب/ مدرنیته و بازسازی فقه سنتی
دکتر علی غزالیفر
«خصوصیگرایی و جهانیگرایی در اندیشه اسلامی معاصر»
نویسنده: طاها جابر العلوانی
مترجم: سید محمد حسین میرفخرائی
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1396
296 صفحه، 27000 تومان
#فلسفه
#ترجمان_علوم_انسانی
فقه بخشی جداییناپذیر از فرهنگ هزار و چهارصدساله اسلامی است. این فقه اینک در برابر فرهنگ مدرنی قرار دارد که حدود صد و اندی سال وارد جهان اسلام شده است. آن تاریخ کهن فقه بومی و این حضور قدرتمند فرهنگ مدرن برای یکدیگر چالشهای اساسی ایجاد کردهاند. هیچکدام را هم نمیتوان کنار گذاشت. به همین دلیل فقه در همه جوامع اسلامی تبدیل به مسئله شده است. نه میتوان فقه را کنار گذاشت و نه میتوان آن را به همین صورتی که هست بهطور کامل عملی کرد. راهی در میان این دو حد باید یافت تا بتوان از این بنبست بیرون آمد. اما آن راه میانه پنهان است. بلکه اساسا نیست و باید ساخته شود. لذا از دیرباز بسیاری از اندیشمندان مسلمان به فکر ایجاد اصلاحات در فقه سنتی بودهاند. این امر در جهان اهل سنت بیشتر از جهان تشیع رخ داد؛ زیرا اجتهاد پویای شیعی بهطور طبیعی تا حدودی این وظیفه نوسازی را در فقه انجام میداد. ولی فقه اهل سنت به دلیل قرنها بسته شدن باب اجتهاد، روزبهروز فاصله میان فقه و زندگی را بیشتر میکرد، بهحدی که بدون مدرنیته نیز مشکلاتی رخ نمود. حالا با ظهور مدرنیته اشکالات و مشکلات مضاعف شدهاند.
ناگفته نماند که این مشکل در هر بخشی از جهان اسلام شکل متفاوتی دارد. این تفاوت ناشی از دو عامل است: اول اینکه جهان اسلام از یک فقه واحد و یکپارچه برخوردار نیست. مذاهب فقهی متفاوتی در سرتاسر جهان اسلام منتشر شده که گاهی اختلاف دیدگاهها در میان آنها بسیار زیاد و حتی ریشهای است. عامل دوم این است که مدرنیته حضوری یکسان در سراسر جهان اسلام ندارد. در هر کدام از کشورهای اسلامی با صورت خاصی از مدرنیته مواجهیم. برای مثال مدرنیته ایران، مالزی، امارات متحده عربی، مراکش و عربستان سعودی پنج شکل مختلف دارند. از این روی، متفکران هر دیار باید به فکر نسخههای بومی برای مشکلات خودشان باشند. اما این امر مانع از اندیشیدن به کلیت آن مسئله بزرگ نیست، چراکه علیرغم وجود تفاوتها، اشتراکاتی هم وجود دارد. این اثر از دکتر طاها جابر العلوانی (1935-2016) از همین نوع اخیر است. به همین سبب برای فرهنگ ما نیز سودمند است و بصیرتهای آموزندهای دارد که بهکارمان میآید.
جابر العلوانی همزمان هم منتقد فقه است و هم مدافع آن. او به فقه موجود نقدهای جدی دارد، ولی از فقه آرمانی دفاع میکند. این فقه آرمانی هنوز محقق نشده است. متفکران مسلمان باید تلاش کنند تا آن را بسازند. طبیعی است که این مسئله ساده نیست و ابعاد گوناگونی دارد. همچنین کاستیهای فقه موجود منحصر به یکی دو مورد نیست. فقه متعارف از مشکلات متعددی رنج میبرد. نویسنده در این کتاب فقط بر یک مسئله کلی تمرکز کرده است و با محوریت آن فقه اسلامی را بررسی میکند. به همین دلیل نویسنده در این کتاب به احکام یا نظریات فقهی جزیی نمیپردازد. کار او مبناییتر است. او در اصل به مباحثی میپردازد که از سنخ روششناسی و معرفتشناسی است. به عبارت دیگر او به مبانی مشخصی میپردازد که برونداد آنها بعدا در فقه بهکار میآید. طبیعتا این نوع مباحث در فقه سنتی ملاحظه نمیشدند و لذا بهنوعی بیسابقه هستند. به عبارت دیگر میتوان گفت جابر العلوانی به اصل اجتهاد، چگونگی و شرایط آن توجه میکند.
اسلام دینی قومی یا منطقهای نیست، بلکه انسانی و جهانی است. اما این جهانی بودن باید از نو فهمیده شود و با توجه به اقتضائات معاصر بازخوانی شود. اما وضعیت فکری جهان اسلام از این جهت هنوز مهیا نیست. لذا قدم اول آن است که اندیشمندان مسلمان چنان آرمانی را ابتدا درباره جوامع خود عملی کنند. پس از این، به کلیت جهان بیندیشند. بر همین اساس، جابر العلوانی به مشکلات خاص جهان اسلام میپردازد و آنها را به تفصیل بررسی میکند. این مشکلات فقط اموری کلی و کلان همچون استعمار یا غربزدگی نیست، بلکه او به مسائل کاملا مشخصی نظر دارد. به عنوان نمونه میتوان جنگهای خلیج فارس را ذکر کرد؛ یعنی جنگ عراق با ایران و جنگ آمریکا با عراق بهخاطر اشغال کویت. از نظر جابر العلوانی این رویدادهای تلخ نه تنها پیامدهای بزرگ جدی برای جهان اسلام داشتند و دارند، بلکه حامل معانی خاصی هم هستند. این معنادار بودن رویدادها به حدی است که حتی مسائل فکری جهان اسلام را دو شقه کرد؛ آنچه قبل از جنگ خلیج فارس مطرح بود و آنچه بعد از آن مطرح شد.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3980625001.html
دکتر علی غزالیفر
«خصوصیگرایی و جهانیگرایی در اندیشه اسلامی معاصر»
نویسنده: طاها جابر العلوانی
مترجم: سید محمد حسین میرفخرائی
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1396
296 صفحه، 27000 تومان
#فلسفه
#ترجمان_علوم_انسانی
فقه بخشی جداییناپذیر از فرهنگ هزار و چهارصدساله اسلامی است. این فقه اینک در برابر فرهنگ مدرنی قرار دارد که حدود صد و اندی سال وارد جهان اسلام شده است. آن تاریخ کهن فقه بومی و این حضور قدرتمند فرهنگ مدرن برای یکدیگر چالشهای اساسی ایجاد کردهاند. هیچکدام را هم نمیتوان کنار گذاشت. به همین دلیل فقه در همه جوامع اسلامی تبدیل به مسئله شده است. نه میتوان فقه را کنار گذاشت و نه میتوان آن را به همین صورتی که هست بهطور کامل عملی کرد. راهی در میان این دو حد باید یافت تا بتوان از این بنبست بیرون آمد. اما آن راه میانه پنهان است. بلکه اساسا نیست و باید ساخته شود. لذا از دیرباز بسیاری از اندیشمندان مسلمان به فکر ایجاد اصلاحات در فقه سنتی بودهاند. این امر در جهان اهل سنت بیشتر از جهان تشیع رخ داد؛ زیرا اجتهاد پویای شیعی بهطور طبیعی تا حدودی این وظیفه نوسازی را در فقه انجام میداد. ولی فقه اهل سنت به دلیل قرنها بسته شدن باب اجتهاد، روزبهروز فاصله میان فقه و زندگی را بیشتر میکرد، بهحدی که بدون مدرنیته نیز مشکلاتی رخ نمود. حالا با ظهور مدرنیته اشکالات و مشکلات مضاعف شدهاند.
ناگفته نماند که این مشکل در هر بخشی از جهان اسلام شکل متفاوتی دارد. این تفاوت ناشی از دو عامل است: اول اینکه جهان اسلام از یک فقه واحد و یکپارچه برخوردار نیست. مذاهب فقهی متفاوتی در سرتاسر جهان اسلام منتشر شده که گاهی اختلاف دیدگاهها در میان آنها بسیار زیاد و حتی ریشهای است. عامل دوم این است که مدرنیته حضوری یکسان در سراسر جهان اسلام ندارد. در هر کدام از کشورهای اسلامی با صورت خاصی از مدرنیته مواجهیم. برای مثال مدرنیته ایران، مالزی، امارات متحده عربی، مراکش و عربستان سعودی پنج شکل مختلف دارند. از این روی، متفکران هر دیار باید به فکر نسخههای بومی برای مشکلات خودشان باشند. اما این امر مانع از اندیشیدن به کلیت آن مسئله بزرگ نیست، چراکه علیرغم وجود تفاوتها، اشتراکاتی هم وجود دارد. این اثر از دکتر طاها جابر العلوانی (1935-2016) از همین نوع اخیر است. به همین سبب برای فرهنگ ما نیز سودمند است و بصیرتهای آموزندهای دارد که بهکارمان میآید.
جابر العلوانی همزمان هم منتقد فقه است و هم مدافع آن. او به فقه موجود نقدهای جدی دارد، ولی از فقه آرمانی دفاع میکند. این فقه آرمانی هنوز محقق نشده است. متفکران مسلمان باید تلاش کنند تا آن را بسازند. طبیعی است که این مسئله ساده نیست و ابعاد گوناگونی دارد. همچنین کاستیهای فقه موجود منحصر به یکی دو مورد نیست. فقه متعارف از مشکلات متعددی رنج میبرد. نویسنده در این کتاب فقط بر یک مسئله کلی تمرکز کرده است و با محوریت آن فقه اسلامی را بررسی میکند. به همین دلیل نویسنده در این کتاب به احکام یا نظریات فقهی جزیی نمیپردازد. کار او مبناییتر است. او در اصل به مباحثی میپردازد که از سنخ روششناسی و معرفتشناسی است. به عبارت دیگر او به مبانی مشخصی میپردازد که برونداد آنها بعدا در فقه بهکار میآید. طبیعتا این نوع مباحث در فقه سنتی ملاحظه نمیشدند و لذا بهنوعی بیسابقه هستند. به عبارت دیگر میتوان گفت جابر العلوانی به اصل اجتهاد، چگونگی و شرایط آن توجه میکند.
اسلام دینی قومی یا منطقهای نیست، بلکه انسانی و جهانی است. اما این جهانی بودن باید از نو فهمیده شود و با توجه به اقتضائات معاصر بازخوانی شود. اما وضعیت فکری جهان اسلام از این جهت هنوز مهیا نیست. لذا قدم اول آن است که اندیشمندان مسلمان چنان آرمانی را ابتدا درباره جوامع خود عملی کنند. پس از این، به کلیت جهان بیندیشند. بر همین اساس، جابر العلوانی به مشکلات خاص جهان اسلام میپردازد و آنها را به تفصیل بررسی میکند. این مشکلات فقط اموری کلی و کلان همچون استعمار یا غربزدگی نیست، بلکه او به مسائل کاملا مشخصی نظر دارد. به عنوان نمونه میتوان جنگهای خلیج فارس را ذکر کرد؛ یعنی جنگ عراق با ایران و جنگ آمریکا با عراق بهخاطر اشغال کویت. از نظر جابر العلوانی این رویدادهای تلخ نه تنها پیامدهای بزرگ جدی برای جهان اسلام داشتند و دارند، بلکه حامل معانی خاصی هم هستند. این معنادار بودن رویدادها به حدی است که حتی مسائل فکری جهان اسلام را دو شقه کرد؛ آنچه قبل از جنگ خلیج فارس مطرح بود و آنچه بعد از آن مطرح شد.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3980625001.html
راهنمای کتاب: سویههای تاریک حقوق بشر
دکتر علی غزالیفر
«حقوق بشر و امپراتوری»
نویسنده: کوستاس دوزیناس
مترجم: علی صابری تولائی
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1396
453 صفحه، 41000 تومان
#ترجمان_علوم_انسانی
#علوم_سیاسی
کشورهای پیشرفته و تا بن دندان مسلح به مرگبارترین بمبها و موشکها بزرگترین مدافعان حقوق بشر هستند. طبیعتا این تقارن وضعیت نظامی و دغدغه حقوق بشر مسئلهبرانگیز است. آیا اینجا پای یک سوءاستفاده بزرگ در کار نیست؟ آیا در اصل منافع اقتصادی آنها نیست که اقتضای این پشتیبانی را دارد؟ به هر حال عملکرد جنایتکارانهی آن کشورها در طول تاریخ و در همه عرصهها، هر انسان خردمندی را به بدگمانی میاندازد. برای مثال امروزه کشورهای اروپای غربی، انگستان و آمریکا مدافع بازار آزاد و تجارت جهانی و عدم مداخله دولتها در اقتصادهای ملی هستند. سخت در اشتباه است کسی که گمان میکند این سیاست اقتصادی برای رونق اقتصاد کشورهای در حال توسعه است. انسان خردمند با حداکثر بدگمانی میپرسد آیا این دفاع بهخاطر این نیست که فقط آنان از این وضعیت سود میبرند؟ پاسخ مثل روز روشن است. همین کشورها تا زمانی که توان رقابت اقتصادی با کشورهایی مثل چین و هند را نداشتند، بهشدت و با تمام توان از تولیدات داخلی خود حمایت میکردند و تعرفههای گمرکی سنگینی بر واردات میگذاشتند. اما حالا که اقتصاد تولیدی شکوفایی دارند، برای یافتن بازارهای بیشتر به ایدههای اقتصادی لیبرال متوسل میشوند تا به قیمت ورشکستگی تولیدکنندگان کشورهای ضعیف و در حال توسعه، محصولات خود را صادر کنند و به فروش رسانند. در باب حقوق بشر نیز ماجرا از همین قرار است. آنها برای تأمین منافع اقتصادیشان تا جایی که توان داشتند کمر به نابودی و قتل انسانها در آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی بستند. ولی وقتی چنان جنایتهایی سالبه به انتفا موضوع شد، دم از لزوم رعایت حقوق بشر زدند. میتوان اینطور گفت که حقوق بشر ریشه در خواست و اراده آنها دارد و نه اخلاق انسانیشان. به عبارت دیگر آن کشورها تا زمانی که در سیاستهای استعماری موفق عمل میکردند، ابدا چنین سخنانی بر زبان نمیراندند. ولی امروز که امپراطوری آنها از جهت کشورگشایی و سختافزاری عملا ممکن نیست، نرمافزارهای جدیدی را به کار گرفتهاند که یکی از آنها حقوق بشر است.
کوستاس دوزیناس در این اثر خود کنکاشی جدی در ریشهها و لایههای زیرین و زاویههای پنهان حقوق بشر انجام داده است. او در زمینه حقوق تخصص دارد؛ نظریه حقوقی، فلسفه حقوق و حقوق بشر. این اثر انتقادی ترکیبی عالی از هر سه حوزه است. اگر بخواهیم به زبان ساده موضوع این کتاب را خلاصه کنیم، میتوانیم بگوییم موضوع محوری سواستفاده از حقوق بشر است. تاریخ، علل، چگونگی و پیامدهای این سواستفاده به تفصیل بررسی میشوند. کتاب از دوازده فصل تشکیل شده و در دو بخش کلی. بخش اول که شامل پنج فصل است، تناقضات گوناگون حقوق بشر را به تفصیل نشان میدهد. نویسنده ارمغان حقوق بشر را فقط مشتی تناقضات میداند. بخش دوم با عنوان منابع هنجاری نظم نوین جهانی. همه این مطالب نیز نه به عنوان یک کار آدمیک، بلکه به مثابه انجام مسئولیتی خطیر بهجا آورده شده است.
دوزیناس از همان ابتدا به دانشگاه و دانشگاهیان نهیب میزند که از لاک امن خود بیرون بیایند و در مشکلاتی که امروزه گریبانگیر بشریت است، مسئولیت خود را بهجا آورند. از نظر او دانشگاه نهتنها لازم است که به حقیقت توجه کند، بلکه همزمام باید به عدالت نیز متعهد باشد. همچنین در برابر قدرتهای دولتی، اقتصادی، بروکراتیک و تکنوکراتیک رسانهای و ایدئولوژیک بایستد. بهطور کلی و در یک کلام، پیشه اصلی نخبگان فکری مقاومت است در برابر هر آنچه که با حقیقت و عدالت ناسازگار است. حقوق بشر نیز مصداقی برای چنین چیزی است که امروزه نباید در برابر آن منفعل بود، بلکه لازم است با تمام توان نظری به مصاف آن رفت و حقیقت آن را آشکار کرد. بر همین اساس، نویسنده در این اثر نظریه انتقادی و تاریخ سیاست و حقوق را در کنار هم میگذارد تا به یک فلسفه سیاسی مقاومت دست پیدا کند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3980702199.html
دکتر علی غزالیفر
«حقوق بشر و امپراتوری»
نویسنده: کوستاس دوزیناس
مترجم: علی صابری تولائی
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1396
453 صفحه، 41000 تومان
#ترجمان_علوم_انسانی
#علوم_سیاسی
کشورهای پیشرفته و تا بن دندان مسلح به مرگبارترین بمبها و موشکها بزرگترین مدافعان حقوق بشر هستند. طبیعتا این تقارن وضعیت نظامی و دغدغه حقوق بشر مسئلهبرانگیز است. آیا اینجا پای یک سوءاستفاده بزرگ در کار نیست؟ آیا در اصل منافع اقتصادی آنها نیست که اقتضای این پشتیبانی را دارد؟ به هر حال عملکرد جنایتکارانهی آن کشورها در طول تاریخ و در همه عرصهها، هر انسان خردمندی را به بدگمانی میاندازد. برای مثال امروزه کشورهای اروپای غربی، انگستان و آمریکا مدافع بازار آزاد و تجارت جهانی و عدم مداخله دولتها در اقتصادهای ملی هستند. سخت در اشتباه است کسی که گمان میکند این سیاست اقتصادی برای رونق اقتصاد کشورهای در حال توسعه است. انسان خردمند با حداکثر بدگمانی میپرسد آیا این دفاع بهخاطر این نیست که فقط آنان از این وضعیت سود میبرند؟ پاسخ مثل روز روشن است. همین کشورها تا زمانی که توان رقابت اقتصادی با کشورهایی مثل چین و هند را نداشتند، بهشدت و با تمام توان از تولیدات داخلی خود حمایت میکردند و تعرفههای گمرکی سنگینی بر واردات میگذاشتند. اما حالا که اقتصاد تولیدی شکوفایی دارند، برای یافتن بازارهای بیشتر به ایدههای اقتصادی لیبرال متوسل میشوند تا به قیمت ورشکستگی تولیدکنندگان کشورهای ضعیف و در حال توسعه، محصولات خود را صادر کنند و به فروش رسانند. در باب حقوق بشر نیز ماجرا از همین قرار است. آنها برای تأمین منافع اقتصادیشان تا جایی که توان داشتند کمر به نابودی و قتل انسانها در آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی بستند. ولی وقتی چنان جنایتهایی سالبه به انتفا موضوع شد، دم از لزوم رعایت حقوق بشر زدند. میتوان اینطور گفت که حقوق بشر ریشه در خواست و اراده آنها دارد و نه اخلاق انسانیشان. به عبارت دیگر آن کشورها تا زمانی که در سیاستهای استعماری موفق عمل میکردند، ابدا چنین سخنانی بر زبان نمیراندند. ولی امروز که امپراطوری آنها از جهت کشورگشایی و سختافزاری عملا ممکن نیست، نرمافزارهای جدیدی را به کار گرفتهاند که یکی از آنها حقوق بشر است.
کوستاس دوزیناس در این اثر خود کنکاشی جدی در ریشهها و لایههای زیرین و زاویههای پنهان حقوق بشر انجام داده است. او در زمینه حقوق تخصص دارد؛ نظریه حقوقی، فلسفه حقوق و حقوق بشر. این اثر انتقادی ترکیبی عالی از هر سه حوزه است. اگر بخواهیم به زبان ساده موضوع این کتاب را خلاصه کنیم، میتوانیم بگوییم موضوع محوری سواستفاده از حقوق بشر است. تاریخ، علل، چگونگی و پیامدهای این سواستفاده به تفصیل بررسی میشوند. کتاب از دوازده فصل تشکیل شده و در دو بخش کلی. بخش اول که شامل پنج فصل است، تناقضات گوناگون حقوق بشر را به تفصیل نشان میدهد. نویسنده ارمغان حقوق بشر را فقط مشتی تناقضات میداند. بخش دوم با عنوان منابع هنجاری نظم نوین جهانی. همه این مطالب نیز نه به عنوان یک کار آدمیک، بلکه به مثابه انجام مسئولیتی خطیر بهجا آورده شده است.
دوزیناس از همان ابتدا به دانشگاه و دانشگاهیان نهیب میزند که از لاک امن خود بیرون بیایند و در مشکلاتی که امروزه گریبانگیر بشریت است، مسئولیت خود را بهجا آورند. از نظر او دانشگاه نهتنها لازم است که به حقیقت توجه کند، بلکه همزمام باید به عدالت نیز متعهد باشد. همچنین در برابر قدرتهای دولتی، اقتصادی، بروکراتیک و تکنوکراتیک رسانهای و ایدئولوژیک بایستد. بهطور کلی و در یک کلام، پیشه اصلی نخبگان فکری مقاومت است در برابر هر آنچه که با حقیقت و عدالت ناسازگار است. حقوق بشر نیز مصداقی برای چنین چیزی است که امروزه نباید در برابر آن منفعل بود، بلکه لازم است با تمام توان نظری به مصاف آن رفت و حقیقت آن را آشکار کرد. بر همین اساس، نویسنده در این اثر نظریه انتقادی و تاریخ سیاست و حقوق را در کنار هم میگذارد تا به یک فلسفه سیاسی مقاومت دست پیدا کند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3980702199.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«حقوق بشر و امپراتوری»؛ کوستاس دوزیناس؛ ترجمه علی صابری تولائی؛ نشر ترجمان علوم انسانی سویههای تاریک حقوق بشر
«حقوق بشر و امپراتوری»
راهنمای کتاب/ جهانِ تأثیرات و انسانِ متأثر
محبوبه زمانیان
«بازداشتگاه صورتی»
(نیروهای پنهانی که طرز فکر، احساس و رفتار آدمی را شکل میدهند
نویسنده: آدام آلتر
ترجمه: هوشمند دهقان
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1398
343صفحه، 42000 تومان
#جامعه_شناسی #روانشناسی #ترجمان_علوم_انسانی
با فکر کردن دربارهی بازداشتگاه، محیطی خشونتبار و هراسآور در ذهنمان شکل میبندد. این تصورات خودبهخود بوجود نیامدهاند؛ در واقع یا خودمان آن را تجربه کردهایم یا از کسانی که گذرشان به آن حوالی افتاده است، شنیدهایم. اما تصاویر چگونه به صورت ادراک درمیآیند؟ بعنوان مثال، بازداشتگاه ابتدا به صورتِ یک مکان در ذهن تداعی میشود. شکل و تناسب این مکان با کارکرد و اهدافی که دارد در مجموع مفهومی به نام بازداشتگاه را برای ما معنا میکند. معانیای که به این ترتیب از جهان در ذهن ما نقش میبندند گاهی سبب میشوند تا تنها یک تفسیر و قرائت خاص را بپذیریم و این خطر وجود دارد که تفسیرمان موجب نمادسازی شود و سلطهی نمادها در جامعه به برچسبزنی منجر شود. اما از چه راهی میتوان پی بُرد که درک ما از مفاهیم و جهان اطرافمان به چه اندازه به حقیقت نزدیک است؟ خوشبختانه علم روانشناسی توانسته است تا حدودی امراض شناختی را شناسایی کند و عواملی را که بر نوع شناخت ما از جهان تأثیر میگذارند، به ما نشان دهد. در عین حال که هیچ کدام از دیدگاههای شناختی نمیتواند ادعا کند که مستقل و خودساخته است، پیدا کردن بیراهههای فکری و باریکههای نامرئی تأثیرگذار در جریان درک ما از پیرامونمان، میتواند اندک جنبش فکری ایجاد کرده و وجود عناصر و عواملی پنهانی را در نگرش ما برملا سازند که ذهن را مانند عروسکِ خیمهشببازی به بازی میگیرند.
پژوهشی بر اساس ایدهی بازداشتگاه صورتی نتیجهی آزمایشی بود که توسط پروفسور الکساندر شاوس در اوایل دهه هشتاد میلادی انجام شد. طبق تئوری او، زندانیان خطرساز و خشمگین بازداشتگاهِ مرکزیِ نیرویِ دریایی ایالت متحده در سیاتل واشنگتن، هنگامی که در سلولی قرار میگرفتند که دیوارهایش را با رنگ صورتی پوشانده بودند، از میزان خشم و خشونتشان کاسته میشد و جرائم کمتری در دوران حبس مرتکب میشدند. نتیجهی مهمی که این آزمایش به بار آورد این بود که گسترهای از عوامل پنهان تأثیرگذار بر رفتار انسانها مورد توجه و بررسی قرار گرفت و توانست روزنههای جدیدی در حوزهی رفتارشناسی بوجود آورد. این نتیجه خصوصا در عصرِ ما اهمیت بیشتری خواهد یافت. ما در شرایط بمباران اطلاعات و تفاسیر و نگرشهای مختلفی قرار داریم که از این جهت میتواند به شرایط جنگ شباهت داشته باشد؛ با این تفاوت که در این نوع جنگ روانی، ما بعنوان طرف دیگرِ این مبارزه از میزان تأثیرپذیری و القائات بیرونی بی خبریم.
بازداشتگاه صورتی" یک اثر تحقیقی و پژوهشی در زمینه روانشناسی احساسات و رفتار است. علم روانشناسی به دلیل نگرش وسیعی که به مقوله انسان دارد – از آن جهت که انسان است – و به علتِ حجمِ عظیمی از زیرشاخههایی که به جزئیات روانی انسانها میپردازد، همواره این خطر را به همراه دارد که نگاه جامع خود را از دست بدهد و به تقلیلگرایی دچار شود. اما این کتاب را میتوان از این خطا مبرا دانست چرا که به نقل از نویسنده، ایدهی این کتاب از پژوهشهایی آمده است که در نشریهی بوستون گلوب منتشرشده است. در حقیقت این کتاب مجموعهای از تحقیقات همه جانبهی پروفسور شاوس است که بصورت منظم و با ایدهی برخاسته از بازداشتگاه صورتی نوشته شده است. شاوس با دقت نظر بسیار نکات مهمی را در زندگی روزمره، در زیست اجتماعی و فرهنگی و جغرافیایی عنوان میکند که قرار است مسألهی مهمی را روشن کنند؛ اینکه آیا به راستی رفتار و احساسات ما از آنِ ما هستند یا برخاسته از محیط و جبر اجتماعیاند.
کتاب از سه بخش و ده زیرمجموعه تشکیل شده است. در بخش اول، از نامها و برچسبها و نمادها بعنوان "دنیای درون ما" نام برده میشود. در حقیقت در این بخش از روابط تودرتوی اجتماعی و خصوصی انسانها بعنوان مرزبندیهای درون گروهی یاد میشود؛ تجمع انسانی که به مرور، شکلی از یک نوع نگرش را ایجاد میکنند که درجهت پیشبرد اهداف همان گروه است. به نظر میآید شروع مرزبندیهای بینالمللی از همین نقطه شروع میشود؛ تجربیات روزمرهای که به مرور به یک عقیده تبدیل میشوند و عقاید کنترل اجتماعی را به عهده میگیرند. تبعیض نژادی، ملی گرایی و نمادِ پول از مهمترین نتایجی است که دنیای درون ما به دنبال خواهد داشت.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3980816001.html
محبوبه زمانیان
«بازداشتگاه صورتی»
(نیروهای پنهانی که طرز فکر، احساس و رفتار آدمی را شکل میدهند
نویسنده: آدام آلتر
ترجمه: هوشمند دهقان
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1398
343صفحه، 42000 تومان
#جامعه_شناسی #روانشناسی #ترجمان_علوم_انسانی
با فکر کردن دربارهی بازداشتگاه، محیطی خشونتبار و هراسآور در ذهنمان شکل میبندد. این تصورات خودبهخود بوجود نیامدهاند؛ در واقع یا خودمان آن را تجربه کردهایم یا از کسانی که گذرشان به آن حوالی افتاده است، شنیدهایم. اما تصاویر چگونه به صورت ادراک درمیآیند؟ بعنوان مثال، بازداشتگاه ابتدا به صورتِ یک مکان در ذهن تداعی میشود. شکل و تناسب این مکان با کارکرد و اهدافی که دارد در مجموع مفهومی به نام بازداشتگاه را برای ما معنا میکند. معانیای که به این ترتیب از جهان در ذهن ما نقش میبندند گاهی سبب میشوند تا تنها یک تفسیر و قرائت خاص را بپذیریم و این خطر وجود دارد که تفسیرمان موجب نمادسازی شود و سلطهی نمادها در جامعه به برچسبزنی منجر شود. اما از چه راهی میتوان پی بُرد که درک ما از مفاهیم و جهان اطرافمان به چه اندازه به حقیقت نزدیک است؟ خوشبختانه علم روانشناسی توانسته است تا حدودی امراض شناختی را شناسایی کند و عواملی را که بر نوع شناخت ما از جهان تأثیر میگذارند، به ما نشان دهد. در عین حال که هیچ کدام از دیدگاههای شناختی نمیتواند ادعا کند که مستقل و خودساخته است، پیدا کردن بیراهههای فکری و باریکههای نامرئی تأثیرگذار در جریان درک ما از پیرامونمان، میتواند اندک جنبش فکری ایجاد کرده و وجود عناصر و عواملی پنهانی را در نگرش ما برملا سازند که ذهن را مانند عروسکِ خیمهشببازی به بازی میگیرند.
پژوهشی بر اساس ایدهی بازداشتگاه صورتی نتیجهی آزمایشی بود که توسط پروفسور الکساندر شاوس در اوایل دهه هشتاد میلادی انجام شد. طبق تئوری او، زندانیان خطرساز و خشمگین بازداشتگاهِ مرکزیِ نیرویِ دریایی ایالت متحده در سیاتل واشنگتن، هنگامی که در سلولی قرار میگرفتند که دیوارهایش را با رنگ صورتی پوشانده بودند، از میزان خشم و خشونتشان کاسته میشد و جرائم کمتری در دوران حبس مرتکب میشدند. نتیجهی مهمی که این آزمایش به بار آورد این بود که گسترهای از عوامل پنهان تأثیرگذار بر رفتار انسانها مورد توجه و بررسی قرار گرفت و توانست روزنههای جدیدی در حوزهی رفتارشناسی بوجود آورد. این نتیجه خصوصا در عصرِ ما اهمیت بیشتری خواهد یافت. ما در شرایط بمباران اطلاعات و تفاسیر و نگرشهای مختلفی قرار داریم که از این جهت میتواند به شرایط جنگ شباهت داشته باشد؛ با این تفاوت که در این نوع جنگ روانی، ما بعنوان طرف دیگرِ این مبارزه از میزان تأثیرپذیری و القائات بیرونی بی خبریم.
بازداشتگاه صورتی" یک اثر تحقیقی و پژوهشی در زمینه روانشناسی احساسات و رفتار است. علم روانشناسی به دلیل نگرش وسیعی که به مقوله انسان دارد – از آن جهت که انسان است – و به علتِ حجمِ عظیمی از زیرشاخههایی که به جزئیات روانی انسانها میپردازد، همواره این خطر را به همراه دارد که نگاه جامع خود را از دست بدهد و به تقلیلگرایی دچار شود. اما این کتاب را میتوان از این خطا مبرا دانست چرا که به نقل از نویسنده، ایدهی این کتاب از پژوهشهایی آمده است که در نشریهی بوستون گلوب منتشرشده است. در حقیقت این کتاب مجموعهای از تحقیقات همه جانبهی پروفسور شاوس است که بصورت منظم و با ایدهی برخاسته از بازداشتگاه صورتی نوشته شده است. شاوس با دقت نظر بسیار نکات مهمی را در زندگی روزمره، در زیست اجتماعی و فرهنگی و جغرافیایی عنوان میکند که قرار است مسألهی مهمی را روشن کنند؛ اینکه آیا به راستی رفتار و احساسات ما از آنِ ما هستند یا برخاسته از محیط و جبر اجتماعیاند.
کتاب از سه بخش و ده زیرمجموعه تشکیل شده است. در بخش اول، از نامها و برچسبها و نمادها بعنوان "دنیای درون ما" نام برده میشود. در حقیقت در این بخش از روابط تودرتوی اجتماعی و خصوصی انسانها بعنوان مرزبندیهای درون گروهی یاد میشود؛ تجمع انسانی که به مرور، شکلی از یک نوع نگرش را ایجاد میکنند که درجهت پیشبرد اهداف همان گروه است. به نظر میآید شروع مرزبندیهای بینالمللی از همین نقطه شروع میشود؛ تجربیات روزمرهای که به مرور به یک عقیده تبدیل میشوند و عقاید کنترل اجتماعی را به عهده میگیرند. تبعیض نژادی، ملی گرایی و نمادِ پول از مهمترین نتایجی است که دنیای درون ما به دنبال خواهد داشت.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3980816001.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«بازداشتگاه صورتی»؛ آدام آلتر؛ ترجمه هوشمند دهقان؛ ترجمان علوم انسانی جهانِ تأثیرات و انسانِ متأثر
«بازداشتگاه صورتی»
راهنمای کتاب/ کم داشتن چیزهای زیادی درپی دارد
دکتر علی غزالیفر
«فقر احمق میکند»
نویسندگان: سندهیل مولاینیتن و الدار شفیر
مترجم: سید امیرحسین میرابوطالبی
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ یازدهم 1398
384 صفحه، 44500 تومان
#جامعه_شناسی #ترجمان_علوم_انسانی
معرفی این کتاب شیرین را با گفتن حقیقت تلخی درباره کتابها آغاز میکنم:
واقعیت این است که هر کتاب خوبی که منتشر میشود مدتی در اوج قرار میگیرد و همه نگاهها را معطوف به خودش میکند. چند ماهی که گذشت همه چیز دوباره عادی میشود. کتاب خوب جدیدی به بازار میآید، چشم همگان را خیره میکند و همه به آن هجوم میآورند و قبلی کمکمک فراموش میشود. اگر بدشانسی نیاورد، در ردیف کتابهای معمولی قرار میگیرد و حداکثر اینکه هر چند سال یک بار با حداقل تیراژ تجدید چاپ شود. بله، گذر زمان و تغییر شرایط همه کتابها را یکسان میکند. ولی تعداد اندکی از کتابها طوفان و هیجان را پشت سر میگذارند و همچنان استوار و بلند به جای میمانند. این کتابها همیشه در سطحی بالاتر از دیگر کتابها قرار میگیرند.
صد البته این نوع کتابها در حوزه خشک اقتصاد زیاد نیستند؛ زیرا کتابهای اقتصادی حتی اگر هم پرفروش باشند، غالبا ناظر به دوره یا شرایط خاصی هستند و لذا تاریخ مصرف دارند. کتابهای دیگر هم آنقدر سخت و بیروح هستند که فقط متخصصان به سراغ آنها میروند. اما این کتاب حقیقتا شایسته این است که در ردیف آثار ماندگار جای گیرد، اگرچه یک کتاب نوآورانه در حوزه اقتصاد است.
اقتصاد متعارف دانش جدی و عبوس و گاه ترسناکی به نظر میرسد. همه را به یاد کتابهای قطور و زمختی میاندازد که دل و روده آنها پر از فرمول و نمودار است. به عبارت دیگر، اقتصاد چهره ناخوشایند ریاضیوار دارد. اما اوضاع دارد تغییر میکند. اکنون سالهاست که تعداد قابل توجهی از اقتصاددانان نظر دیگری دارند. آنان بر این باورند که روح اقتصاد از جنس ریاضی نیست. برعکس، جانمایه این دانش با روانشناسی سنخیت بیشتری دارد. به همین دلیل قالبهای ریاضی برای جای دادن رفتارهای اقتصادی افراد، زیادی تنگ است. برای جبران آن مشکل و در پیش گرفتن راه درست، رشته «اقتصاد رفتاری» وضع شده و اینک حتی برخی از برندگان نوبل اقتصاد نیز در همین عرصه فعال هستند. این کتاب جالب نیز مربوط به همین حوزه جذاب اقتصادی است و درباره انواع کمبودهای زندگی، چیزهای مهم و کاربردی زیادی به ما میآموزد. خب، این کتاب چه میگوید؟ در ابتدا به این مثال توجه کنید!
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3981002143.html
دکتر علی غزالیفر
«فقر احمق میکند»
نویسندگان: سندهیل مولاینیتن و الدار شفیر
مترجم: سید امیرحسین میرابوطالبی
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ یازدهم 1398
384 صفحه، 44500 تومان
#جامعه_شناسی #ترجمان_علوم_انسانی
معرفی این کتاب شیرین را با گفتن حقیقت تلخی درباره کتابها آغاز میکنم:
واقعیت این است که هر کتاب خوبی که منتشر میشود مدتی در اوج قرار میگیرد و همه نگاهها را معطوف به خودش میکند. چند ماهی که گذشت همه چیز دوباره عادی میشود. کتاب خوب جدیدی به بازار میآید، چشم همگان را خیره میکند و همه به آن هجوم میآورند و قبلی کمکمک فراموش میشود. اگر بدشانسی نیاورد، در ردیف کتابهای معمولی قرار میگیرد و حداکثر اینکه هر چند سال یک بار با حداقل تیراژ تجدید چاپ شود. بله، گذر زمان و تغییر شرایط همه کتابها را یکسان میکند. ولی تعداد اندکی از کتابها طوفان و هیجان را پشت سر میگذارند و همچنان استوار و بلند به جای میمانند. این کتابها همیشه در سطحی بالاتر از دیگر کتابها قرار میگیرند.
صد البته این نوع کتابها در حوزه خشک اقتصاد زیاد نیستند؛ زیرا کتابهای اقتصادی حتی اگر هم پرفروش باشند، غالبا ناظر به دوره یا شرایط خاصی هستند و لذا تاریخ مصرف دارند. کتابهای دیگر هم آنقدر سخت و بیروح هستند که فقط متخصصان به سراغ آنها میروند. اما این کتاب حقیقتا شایسته این است که در ردیف آثار ماندگار جای گیرد، اگرچه یک کتاب نوآورانه در حوزه اقتصاد است.
اقتصاد متعارف دانش جدی و عبوس و گاه ترسناکی به نظر میرسد. همه را به یاد کتابهای قطور و زمختی میاندازد که دل و روده آنها پر از فرمول و نمودار است. به عبارت دیگر، اقتصاد چهره ناخوشایند ریاضیوار دارد. اما اوضاع دارد تغییر میکند. اکنون سالهاست که تعداد قابل توجهی از اقتصاددانان نظر دیگری دارند. آنان بر این باورند که روح اقتصاد از جنس ریاضی نیست. برعکس، جانمایه این دانش با روانشناسی سنخیت بیشتری دارد. به همین دلیل قالبهای ریاضی برای جای دادن رفتارهای اقتصادی افراد، زیادی تنگ است. برای جبران آن مشکل و در پیش گرفتن راه درست، رشته «اقتصاد رفتاری» وضع شده و اینک حتی برخی از برندگان نوبل اقتصاد نیز در همین عرصه فعال هستند. این کتاب جالب نیز مربوط به همین حوزه جذاب اقتصادی است و درباره انواع کمبودهای زندگی، چیزهای مهم و کاربردی زیادی به ما میآموزد. خب، این کتاب چه میگوید؟ در ابتدا به این مثال توجه کنید!
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3981002143.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«فقر احمق میکند»؛ سندهیل مولاینیتن و الدار شفیر؛ ترجمه سید امیرحسین میرابوطالبی؛ ترجمان علوم انسانی کم داشتن چیزهای زیادی درپی…
«فقر احمق میکند»
راهنمای کتاب / جدال بر مفهوم علم با جامعهشناسان
محبوبه زمانیان
«علم ناممکن؛ تحلیلی نهادی از جامعهشناسی آمریکایی»
نویسندگان: استیون پی.ترنر و جاناتان اچ.ترنر
ترجمه: سیدرضا مرزانی
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1395
255صفحه، 18000 تومان
#جامعه_شناسی #ترجمان_علوم_انسانی
یکی از مباحثی که گویا قرار نیست به این زودی یقهی جامعهشناسیِ آمریکایی را رها کند، بحث و جدل بر سر این پرسش است که آیا میتوان گفت جامعهشناسی یک علم است یا خیر؟ درواقع تا سال 1880 جامعهشناسی در آمریکا به دلیل رابطهای که با علمگراییِ آگوست کنت و هربرت اسپنسر داشت، بیشتر بعنوان زیرمجموعهی فعالیتهای اصلاحطلبانه و بشردوستانه در سایهی کلیسا و در جهتِ تربیت و تعلیم مردم و کمک به مشروعیتطلبیِ قشرِ کارگر و محروم جامعه فعالیت میکرد و شناخته شده بود. پیچیده شدن بحث مورد نظر از زمانی بالا گرفت که دیدگاهها و رویکردهای مختلفی در این رشته سربرآورد و جامعهشناسی عملا به حوزههای مختلفی تقسیم شد که مسائل دنیایِ جدید و مشکلاتی که به دنبال خود به همراه میآورد مانند جنگ جهانی اول و دوم، رویکردها و نگرش های متفاوتی را در بررسی جوامع انسانی پیش روی جامعه شناسان قرار داد.
اما چاره چیست؟ آیا همچنان باید بر سر درستیِ گزارهی "علم جامعهشناسی" بحثوگفتگو کرد یا زمان آن رسیده تا با راهکارِ مناسب راهحلی برای آن اندیشیده شود؟ آیا میتوان یک منطقهی بیطرف و مستقل را برای بررسی چنین پرسشی انتخاب کرد و شک و تردید در این موضوع را برای همیشه از بین برد یا خیر؟
اهمیت این پرسش به این اندازه است که "جاناتان اچ.ترنر" استاد دانشگاه کالیفرنیا – که عمدهی فعالیت او در زمینهی تحلیل نظریات جامعهشناسی است – با همکاری "استیون پارک ترنر" استاد دپارتمان فلسفه دانشگاه فلوریدای جنوبی – که آثار و مقالاتی هم مرتبط با فلسفهی علوماجتماعی منتشر کرده است – اثری مشترک در این زمینه تآلیف کردهاند. "علم ناممکن" پژوهشی تاریخی در سیر تحولات جامعهشناسی، پیش از شروع جنگ جهانی اول تا دوران طلایی آن، بهخصوص مابین سالهای 1956 تا 1980 است؛ دورهی زمانی که بودجههای بنیادهای خصوصیای که به جامعهی جامعهشناسان تعلق میگرفت چیزی بالغ بر 17 برابر افزایش پیدا کرد؛ مبلغی بالغ بر 30 میلیون در سال 1956 که در سال 1980 به 424 میلیون دلار در سال رسید.
کتاب جزئیات مهمی دربارهی عوامل تأثیرگذار بر رشد و تغییرات اساسی در جامعهشناسی آمریکایی ارائه داده است. بهعنوان مثال میتوان به تأثیرگذاری حمایتهای مالی و اقتصادی در پیشبرد اهداف علوماجتماعی در دورههای مختلفی اشاره کرد که در ایجاد یک چشمانداز مناسب و مترقی سهم بزرگی داشتهاند. با این وجود موضوع اصلی و محوری کتاب فراموش نشده است؛ یعنی چه زمان جامعهشناسی نزدیکترین فاصله را با شاخصههای اصلی علم برقرار کرده است و چه فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است و آیا میتوان در نهایت راهی یافت تا به اختلاف نظر میان اندیشمندان حوزههای مختلف پایان داد یا خیر.
محتوای این اثر به یک پیشگفتار و پنج بخش، به اضافهی ضمیمهها و پینوشتها و منابع و نمایه تقسیم شده است. بعد از پیشگفتارِ ساده و مختصر و مفید آن، فصل اول کتاب به ظهور جامعهشناسی در دوران پیش از جنگ جهانی اول در آمریکا میپردازد. دورانی که با رویکرد علمگرایی در اندیشهی اگوست کنت و هربرت اسپنسر توانست با استقلال از حوزهی فلسفهی اخلاق و همینطور مذهب، با پژوهش و تحقیق تجربی در دانشگاهها و مراکز و سازمانها به مسائل مهم جامعهی انسانی مانند مهاجرت، کار و اقتصاد بپردازد و چهرهی قابل اعتمادی در جامعهی علمی پیدا کند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3981009089.html
محبوبه زمانیان
«علم ناممکن؛ تحلیلی نهادی از جامعهشناسی آمریکایی»
نویسندگان: استیون پی.ترنر و جاناتان اچ.ترنر
ترجمه: سیدرضا مرزانی
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1395
255صفحه، 18000 تومان
#جامعه_شناسی #ترجمان_علوم_انسانی
یکی از مباحثی که گویا قرار نیست به این زودی یقهی جامعهشناسیِ آمریکایی را رها کند، بحث و جدل بر سر این پرسش است که آیا میتوان گفت جامعهشناسی یک علم است یا خیر؟ درواقع تا سال 1880 جامعهشناسی در آمریکا به دلیل رابطهای که با علمگراییِ آگوست کنت و هربرت اسپنسر داشت، بیشتر بعنوان زیرمجموعهی فعالیتهای اصلاحطلبانه و بشردوستانه در سایهی کلیسا و در جهتِ تربیت و تعلیم مردم و کمک به مشروعیتطلبیِ قشرِ کارگر و محروم جامعه فعالیت میکرد و شناخته شده بود. پیچیده شدن بحث مورد نظر از زمانی بالا گرفت که دیدگاهها و رویکردهای مختلفی در این رشته سربرآورد و جامعهشناسی عملا به حوزههای مختلفی تقسیم شد که مسائل دنیایِ جدید و مشکلاتی که به دنبال خود به همراه میآورد مانند جنگ جهانی اول و دوم، رویکردها و نگرش های متفاوتی را در بررسی جوامع انسانی پیش روی جامعه شناسان قرار داد.
اما چاره چیست؟ آیا همچنان باید بر سر درستیِ گزارهی "علم جامعهشناسی" بحثوگفتگو کرد یا زمان آن رسیده تا با راهکارِ مناسب راهحلی برای آن اندیشیده شود؟ آیا میتوان یک منطقهی بیطرف و مستقل را برای بررسی چنین پرسشی انتخاب کرد و شک و تردید در این موضوع را برای همیشه از بین برد یا خیر؟
اهمیت این پرسش به این اندازه است که "جاناتان اچ.ترنر" استاد دانشگاه کالیفرنیا – که عمدهی فعالیت او در زمینهی تحلیل نظریات جامعهشناسی است – با همکاری "استیون پارک ترنر" استاد دپارتمان فلسفه دانشگاه فلوریدای جنوبی – که آثار و مقالاتی هم مرتبط با فلسفهی علوماجتماعی منتشر کرده است – اثری مشترک در این زمینه تآلیف کردهاند. "علم ناممکن" پژوهشی تاریخی در سیر تحولات جامعهشناسی، پیش از شروع جنگ جهانی اول تا دوران طلایی آن، بهخصوص مابین سالهای 1956 تا 1980 است؛ دورهی زمانی که بودجههای بنیادهای خصوصیای که به جامعهی جامعهشناسان تعلق میگرفت چیزی بالغ بر 17 برابر افزایش پیدا کرد؛ مبلغی بالغ بر 30 میلیون در سال 1956 که در سال 1980 به 424 میلیون دلار در سال رسید.
کتاب جزئیات مهمی دربارهی عوامل تأثیرگذار بر رشد و تغییرات اساسی در جامعهشناسی آمریکایی ارائه داده است. بهعنوان مثال میتوان به تأثیرگذاری حمایتهای مالی و اقتصادی در پیشبرد اهداف علوماجتماعی در دورههای مختلفی اشاره کرد که در ایجاد یک چشمانداز مناسب و مترقی سهم بزرگی داشتهاند. با این وجود موضوع اصلی و محوری کتاب فراموش نشده است؛ یعنی چه زمان جامعهشناسی نزدیکترین فاصله را با شاخصههای اصلی علم برقرار کرده است و چه فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است و آیا میتوان در نهایت راهی یافت تا به اختلاف نظر میان اندیشمندان حوزههای مختلف پایان داد یا خیر.
محتوای این اثر به یک پیشگفتار و پنج بخش، به اضافهی ضمیمهها و پینوشتها و منابع و نمایه تقسیم شده است. بعد از پیشگفتارِ ساده و مختصر و مفید آن، فصل اول کتاب به ظهور جامعهشناسی در دوران پیش از جنگ جهانی اول در آمریکا میپردازد. دورانی که با رویکرد علمگرایی در اندیشهی اگوست کنت و هربرت اسپنسر توانست با استقلال از حوزهی فلسفهی اخلاق و همینطور مذهب، با پژوهش و تحقیق تجربی در دانشگاهها و مراکز و سازمانها به مسائل مهم جامعهی انسانی مانند مهاجرت، کار و اقتصاد بپردازد و چهرهی قابل اعتمادی در جامعهی علمی پیدا کند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3981009089.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«علم ناممکن»؛ استیون پی.ترنر و جاناتان اچ.ترنر؛ ترجمه سیدرضا مرزانی؛ نشر ترجمان علوم انسانی جدال بر مفهوم علم با جامعهشناسان
«علم ناممکن؛ تحلیلی نهادی از جامعهشناسی آمریکایی»
راهنمای کتاب/ ستم و سودای ساختار سرمایهداری هیچ راهحلی ندارد
دکتر علی غزالیفر
«پیامبران جدید سرمایهداری»
نویسنده: نیکول اشاف
مترجم: رسول قنبری
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1396
176 صفحه، 17000 تومان
#اقتصاد #ترجمان_علوم_انسانی
امروزه دیگر بر همگان روشن شده که سرمایهداری دچار مشکلات حادی است. فشار آن مشکلات را همه کس حس میکند. حتی هوادران سرمایهداری و کسانی که از طریق آن به آب و نانی رسیدهاند نمیتوانند انکار کنند که سرمایهداری چه معضلاتی برای افراد به وجود میآورد. با اینکه همگان در این نقطه شروع یکسان هستند، اما در ادامه هر کدام راه جداگانهای را در پیش میگیرد. این راهها متعدد است، ولی بهطور کلی میتوان آنها را دو دسته کرد: دسته اول کسانی هستند که مشکلات سرمایهداری را ساختاری میدانند و بر این باورند که این نظام بهطور ذاتی مسبب چنین مشکلاتی است و لذا در درون خود ساختار سرمایهداری هیچ راهحل واقعی و درستی برای آنها وجود ندارد. افراد دسته دوم چنین اندیشههای رادیکالی ندارند و مشکلات را ناشی از اموری میدانند که بیرون از ذات سرمایهداری هستند؛ چیزهای مثل قدرتطلبی، بی-اخلاقی، ثروتپرستی و... . به همین دلیل از نظر اینان میتوان با پذیرفتن کلیت چارچوب سرمایهداری به راهحلهای خوب و موفقی برای مشکلات مذکور دست یافت. همچنین میتوان از انواع گوناگون سرمایهداری سخن گفت. طرفداران سرمایهداری میگویند سرمایهداری شکل-های مختلفی دارد که اگرچه برخی از آنها بد، فاسد، غیراخلاقی و حتی غیرانسانی است، ولی میتوان سرمایهداری خوب، اخلاقی و انسان-مدارانه هم داشت. سرمایهداری اخیر همان سرمایهداری مطلوبی است که حلال مشکلات است و باید به سوی آن حرکت کرد.
خانم نیکول اشاف در این کتاب مختصر و مفید این دیدگاه اخیر را به شدت نقد میکند و درهم میکوبد. البته کتابهای بسیار دیگری نیز با همین طرز نگرش نگاشته شده، اما نویسنده در این کتاب شیوهای خاص و متفاوت را برگزیده است. میتوان به اصل این دیدگاهها و نظریات به صورت انتزاعی و آکادمیک پرداخت. کتابهایی که در نقد نظام سرمایهداری است غالبا به همین صورت هستند. اما در این کتاب این رویه فنی و تخصصی و نیز کسلکننده کنار گذاشته شده است. به همین دلیل شیوه جالب نویسنده طیف گستردهای از مخاطبان را جذب این اثر می کند.
روش نویسنده با دیگر کتابهای مشابه این تفاوت را دارد که اولا چهار مشکل کاملا مشخص را انتخاب کرده است؛ ثانیا بهطور معین به سراغ ابرسرمایهدارن بسیار ثروتمندی رفته که درباره این مشکلات داد سخن داده و کتاب نوشتهاند و اعلام کردهاند که فقط با نوعی سرمایه-داری خوب میتوان از پس آنها برآمد. علت اینکه این چهار شخصیت برگزیده شدهاند این است که بسیار مشهور و محبوباند و بسیاری از مردم سراسر جهان طوری به سخنان آنان گوش فرامیدهند که گویی پیامبران عصر جدید هستند. همین امر باعث شده که تأثیر حرفهای آنها مضاعف شود و لذا طرفداری آنها از نظام سرمایهداری اهمیت بیشتری پیدا کند.
از همان ابتدا، نیکول اشاف تلویحا اشاره میکند که این افراد حداکثر کارآفرینانی خلاق و باهوش هستند و نه متفکرانی قوی. لذا آنها به هیچ وجه توان درک ساختارهای پیچیده نظری و عملی سرمایهداری را ندارند. به همین دلیل دفاع آنها از سرمایهداری در برابر نقدهای جدی تاب نمیآورد. اما این پیامبران بسیار ثروتمند و ابرسرمایهدار کیستند؟
جان مککی در ایران ناشناخته است. او مدیر فروشگاههای زنجیرهای عظیم هولفودز است که محصولات ارگانیک عرضه میکنند. اگرچه هولفودز در بسیاری از کشورهای جهان شعبه دارد، در ایران از آن خبری نیست. تعداد کمی از ایرانیان خانم شریل سندبرگ را میشناسند. این خانم قدرتمند مدیر ارشد اجرایی فیسبوک است. به عبارت دیگر نفر شماره دو آن به شمار میآید، اگرچه در کاری که انجام میدهد جزو اسطورههای شماره یک است. خانم اپرا وینفری هم با کتابهایش در ایران شناخته میشود؛ کتابهای خودیاری که تصویر خانم وینفری با موهای فرفری روی جلدشان خودنمایی میکند. اما شهرت بیل گیتس در کشورمان هر نوع کمبودی در زمینه شناخت و شهرت آن سه هم-وطنش را جبران میکند؛ کسی که مایکروسافت را به جهان عرضه کرد و با سیستم عامل ویندوز پنجرههای جدیدی را به روی جهان گشود؛ سیستم عاملی که باگهای آن نیز واقعا در حد در و پنجره است.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3981016146.html
دکتر علی غزالیفر
«پیامبران جدید سرمایهداری»
نویسنده: نیکول اشاف
مترجم: رسول قنبری
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1396
176 صفحه، 17000 تومان
#اقتصاد #ترجمان_علوم_انسانی
امروزه دیگر بر همگان روشن شده که سرمایهداری دچار مشکلات حادی است. فشار آن مشکلات را همه کس حس میکند. حتی هوادران سرمایهداری و کسانی که از طریق آن به آب و نانی رسیدهاند نمیتوانند انکار کنند که سرمایهداری چه معضلاتی برای افراد به وجود میآورد. با اینکه همگان در این نقطه شروع یکسان هستند، اما در ادامه هر کدام راه جداگانهای را در پیش میگیرد. این راهها متعدد است، ولی بهطور کلی میتوان آنها را دو دسته کرد: دسته اول کسانی هستند که مشکلات سرمایهداری را ساختاری میدانند و بر این باورند که این نظام بهطور ذاتی مسبب چنین مشکلاتی است و لذا در درون خود ساختار سرمایهداری هیچ راهحل واقعی و درستی برای آنها وجود ندارد. افراد دسته دوم چنین اندیشههای رادیکالی ندارند و مشکلات را ناشی از اموری میدانند که بیرون از ذات سرمایهداری هستند؛ چیزهای مثل قدرتطلبی، بی-اخلاقی، ثروتپرستی و... . به همین دلیل از نظر اینان میتوان با پذیرفتن کلیت چارچوب سرمایهداری به راهحلهای خوب و موفقی برای مشکلات مذکور دست یافت. همچنین میتوان از انواع گوناگون سرمایهداری سخن گفت. طرفداران سرمایهداری میگویند سرمایهداری شکل-های مختلفی دارد که اگرچه برخی از آنها بد، فاسد، غیراخلاقی و حتی غیرانسانی است، ولی میتوان سرمایهداری خوب، اخلاقی و انسان-مدارانه هم داشت. سرمایهداری اخیر همان سرمایهداری مطلوبی است که حلال مشکلات است و باید به سوی آن حرکت کرد.
خانم نیکول اشاف در این کتاب مختصر و مفید این دیدگاه اخیر را به شدت نقد میکند و درهم میکوبد. البته کتابهای بسیار دیگری نیز با همین طرز نگرش نگاشته شده، اما نویسنده در این کتاب شیوهای خاص و متفاوت را برگزیده است. میتوان به اصل این دیدگاهها و نظریات به صورت انتزاعی و آکادمیک پرداخت. کتابهایی که در نقد نظام سرمایهداری است غالبا به همین صورت هستند. اما در این کتاب این رویه فنی و تخصصی و نیز کسلکننده کنار گذاشته شده است. به همین دلیل شیوه جالب نویسنده طیف گستردهای از مخاطبان را جذب این اثر می کند.
روش نویسنده با دیگر کتابهای مشابه این تفاوت را دارد که اولا چهار مشکل کاملا مشخص را انتخاب کرده است؛ ثانیا بهطور معین به سراغ ابرسرمایهدارن بسیار ثروتمندی رفته که درباره این مشکلات داد سخن داده و کتاب نوشتهاند و اعلام کردهاند که فقط با نوعی سرمایه-داری خوب میتوان از پس آنها برآمد. علت اینکه این چهار شخصیت برگزیده شدهاند این است که بسیار مشهور و محبوباند و بسیاری از مردم سراسر جهان طوری به سخنان آنان گوش فرامیدهند که گویی پیامبران عصر جدید هستند. همین امر باعث شده که تأثیر حرفهای آنها مضاعف شود و لذا طرفداری آنها از نظام سرمایهداری اهمیت بیشتری پیدا کند.
از همان ابتدا، نیکول اشاف تلویحا اشاره میکند که این افراد حداکثر کارآفرینانی خلاق و باهوش هستند و نه متفکرانی قوی. لذا آنها به هیچ وجه توان درک ساختارهای پیچیده نظری و عملی سرمایهداری را ندارند. به همین دلیل دفاع آنها از سرمایهداری در برابر نقدهای جدی تاب نمیآورد. اما این پیامبران بسیار ثروتمند و ابرسرمایهدار کیستند؟
جان مککی در ایران ناشناخته است. او مدیر فروشگاههای زنجیرهای عظیم هولفودز است که محصولات ارگانیک عرضه میکنند. اگرچه هولفودز در بسیاری از کشورهای جهان شعبه دارد، در ایران از آن خبری نیست. تعداد کمی از ایرانیان خانم شریل سندبرگ را میشناسند. این خانم قدرتمند مدیر ارشد اجرایی فیسبوک است. به عبارت دیگر نفر شماره دو آن به شمار میآید، اگرچه در کاری که انجام میدهد جزو اسطورههای شماره یک است. خانم اپرا وینفری هم با کتابهایش در ایران شناخته میشود؛ کتابهای خودیاری که تصویر خانم وینفری با موهای فرفری روی جلدشان خودنمایی میکند. اما شهرت بیل گیتس در کشورمان هر نوع کمبودی در زمینه شناخت و شهرت آن سه هم-وطنش را جبران میکند؛ کسی که مایکروسافت را به جهان عرضه کرد و با سیستم عامل ویندوز پنجرههای جدیدی را به روی جهان گشود؛ سیستم عاملی که باگهای آن نیز واقعا در حد در و پنجره است.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3981016146.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«پیامبران جدید سرمایهداری»؛ نیکول اشاف؛ ترجمه رسول قنبری؛ ترجمان علوم انسانی ستم و سودای ساختار سرمایهداری هیچ راهحلی ندارد
«پیامبران جدید سرمایهداری»
راهنمای کتاب/ تمدن، مهمترین مسیر اندیشیدن برای تمامی ملتها
محبوبه زمانیان
«جامعه شناسی تمدن»
(مسائل تاریخی و سنتهای نظری)
نویسنده: یوهان پی. آرناسون
ترجمه: سالار کاشانی
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1397
536صفحه، 60000 تومان
#جامعه_شناسی #ترجمان_علوم_انسانی
انسان مدرن وارث فرهنگ، آداب و سنن، زبان، طبیعت، اقلیم و البته به تعبیر فرنان برودل (مورخ فرانسوی) "راههای اندیشیدن" گذشتگان است که در مجموع از آنها با عنوان تمدن یاد میکنیم. اماکن و آثار برجای مانده از دورانهای مهم تاریخی و فرهنگی سرزمینش، برای او نه تنها ارزشمند است بلکه هویت او را مشخص میکند. کنشها و واکنشهای انسانی نیز به همین ترتیب ساخته و پرداختهی تمدنش است. سیاست و فرهنگ و اقتصاد نیز از این امر مبرا نیستند. به طور کلی هر امر اجتماعی وانسانی به گفتهی نویسندهی این کتاب (آرناسون) میراثی از تمدن در خود دارد. به همین جهت نویسنده معتقد است نمیتوان بدون شناخت نیروهای پنهان در تاریخ هر ملت و زیرلایههای تاریخ، به فهم درست از جهان مدرن دست پیدا کرد. اگرچه همگی اندیشمندان به اهمیت تمدن در شناخت جوامع معترفاند، با این وجود در اکثر مواقع به آن بیتوجهاند. نتیجه این میشود که نظریات و پژوهشها فاقد اعتبار میشوند و عملا هیچ دردی را دوا نمیکنند؛ دقیق نیستند و کاری از پیش نمیبرند. بلکه حتی میتوان گفت بسیاری از پژوهشها وتحقیقات صرفا هدر رفتن هزینهاند و با توهم دانای کل، وضعیت را به بحران بیشتر میکشانند.
بخصوص میتوان در حوزهی جامعه شناسی رد گامهای بیپایه و اساس و اشتباه را مشاهده کرد که چگونه به نام تحلیل و تبیین موضوعات مهم اجتماعی، خود به یکی از عوامل فهمناپذیری مسأله تبدیل میشوند. هرچه شناخت ریشههای تاریخی یک مسأله کمتر مورد بررسی قرار گیرد به همان اندازه احتمال اشتباه تبیینی و شناختی بیشتر میشود. تا جایی که جامعهشناسی عملا به بنبست میرسد و همهی راههای فهم مسأله غیرممکن میشود؛ رشتهی کار از دست جامعهشناس میگریزد و ابهام موضوع صدچندان میشود.
همین دلایل کافیست تا جامعهشناسان بدانند چه اندازه فهم تاریخ تمدن یک ملت برای فهم مسأله امروز زندگی انسان، ضروری و حیاتی است. چالشهای بزرگ تاریخ بشر در مواجهه با امر متافیزیک یکی از مباحث مهم در این کتاب است که جامعهشناسان را دعوت میکند تا به تأثیرات عظیم آن بیتفاوت نباشند. شناختِ ناخودآگاهی که در ذهن بشریت به مرور زمان بر رفتار روزمره و بافت زندگی امروزش اثر گذاشته است میتواند به جامعهشناس کمک کند تا در مباحث انتقادی، رویهی علمیتر و دقیقتری پیش بگیرد. سنتهای نظری در گذشته که تصمیمات فردی و جمعی امروز ما را تعیین میکنند، از مهمترین مباحثی هستند که متخصصان باید به آن توجه خاص داشته باشد. آنها به این اندازه قدرتمند هستند که میتوانند اقتصاد امروز و آیندهی ما را تحت تأثیر قرار بدهند. بعنوان مثال در ادامهی بررسیهای اشپنگلر از چگونگی و چرایی سیستم اقتصادی چین و مصر به آن جهانبینیهای فضا و زمانی اشاره میکند که فعالیتهایشان در آن چهارچوب شکل گرفته است: "ویژگی رویکرد فاوستی تمرکز نیرو بر افقهای دور است، فرهنگ چینی حرکت بیهدف به سمت جلوست، حرکتی که روزی به هدف خواهد رسید، و فرهنگ مصری گام نهادن در مسیری است که از ابتدا انتخاب شده است."
کتاب تلاش میکند تا با بررسی ریشههای فرهنگی و زبانی و متافیزیکی از قرون وسطی تا جوامع متمدن به خواننده نشان بدهد که چگونه یک نوع فرهنگ خاصِ تاریخی و گمنام توانسته است اثری ماندگار در تغییرات و تحولات جهان امروز داشته باشد. بررسی تطبیقی آراء وبر و لِوی استراوس، دورکیم و موس، آیزنشتات و کریچی و بسیاری از متفکران دیگر در این کتاب، خیرهکننده و آگاهیبخش است. بخصوص برای آن دسته از خوانندگانی که به تاریخ و شناخت اسطوره و فرهنگ علاقهی ویژهای دارند. تاریخ ادیان توحیدی در تمدنهای مختلف از نظر نویسنده مهمترین بخشی است که یک محقق و پژوهشگر باید به خوبی نسبت به آن آگاهی داشته باشد. نویسنده برای تأکید بر اهمیت نقش ادیان و مذاهب بر تغییر و تحولات کشورها به نقش مسیحیت، اسلام و یهودیت در طول تاریخ تفکر ملتها اشاره میکند و مصادیقی را بیان میکند که نشان میدهد تا چه اندازه تفکرات پیشامذهبی و پسامذهبی بر چگونگی روند مدرنیته در میان مردم هر ملت نقش بسزایی داشتهاند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3981103078.html
محبوبه زمانیان
«جامعه شناسی تمدن»
(مسائل تاریخی و سنتهای نظری)
نویسنده: یوهان پی. آرناسون
ترجمه: سالار کاشانی
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1397
536صفحه، 60000 تومان
#جامعه_شناسی #ترجمان_علوم_انسانی
انسان مدرن وارث فرهنگ، آداب و سنن، زبان، طبیعت، اقلیم و البته به تعبیر فرنان برودل (مورخ فرانسوی) "راههای اندیشیدن" گذشتگان است که در مجموع از آنها با عنوان تمدن یاد میکنیم. اماکن و آثار برجای مانده از دورانهای مهم تاریخی و فرهنگی سرزمینش، برای او نه تنها ارزشمند است بلکه هویت او را مشخص میکند. کنشها و واکنشهای انسانی نیز به همین ترتیب ساخته و پرداختهی تمدنش است. سیاست و فرهنگ و اقتصاد نیز از این امر مبرا نیستند. به طور کلی هر امر اجتماعی وانسانی به گفتهی نویسندهی این کتاب (آرناسون) میراثی از تمدن در خود دارد. به همین جهت نویسنده معتقد است نمیتوان بدون شناخت نیروهای پنهان در تاریخ هر ملت و زیرلایههای تاریخ، به فهم درست از جهان مدرن دست پیدا کرد. اگرچه همگی اندیشمندان به اهمیت تمدن در شناخت جوامع معترفاند، با این وجود در اکثر مواقع به آن بیتوجهاند. نتیجه این میشود که نظریات و پژوهشها فاقد اعتبار میشوند و عملا هیچ دردی را دوا نمیکنند؛ دقیق نیستند و کاری از پیش نمیبرند. بلکه حتی میتوان گفت بسیاری از پژوهشها وتحقیقات صرفا هدر رفتن هزینهاند و با توهم دانای کل، وضعیت را به بحران بیشتر میکشانند.
بخصوص میتوان در حوزهی جامعه شناسی رد گامهای بیپایه و اساس و اشتباه را مشاهده کرد که چگونه به نام تحلیل و تبیین موضوعات مهم اجتماعی، خود به یکی از عوامل فهمناپذیری مسأله تبدیل میشوند. هرچه شناخت ریشههای تاریخی یک مسأله کمتر مورد بررسی قرار گیرد به همان اندازه احتمال اشتباه تبیینی و شناختی بیشتر میشود. تا جایی که جامعهشناسی عملا به بنبست میرسد و همهی راههای فهم مسأله غیرممکن میشود؛ رشتهی کار از دست جامعهشناس میگریزد و ابهام موضوع صدچندان میشود.
همین دلایل کافیست تا جامعهشناسان بدانند چه اندازه فهم تاریخ تمدن یک ملت برای فهم مسأله امروز زندگی انسان، ضروری و حیاتی است. چالشهای بزرگ تاریخ بشر در مواجهه با امر متافیزیک یکی از مباحث مهم در این کتاب است که جامعهشناسان را دعوت میکند تا به تأثیرات عظیم آن بیتفاوت نباشند. شناختِ ناخودآگاهی که در ذهن بشریت به مرور زمان بر رفتار روزمره و بافت زندگی امروزش اثر گذاشته است میتواند به جامعهشناس کمک کند تا در مباحث انتقادی، رویهی علمیتر و دقیقتری پیش بگیرد. سنتهای نظری در گذشته که تصمیمات فردی و جمعی امروز ما را تعیین میکنند، از مهمترین مباحثی هستند که متخصصان باید به آن توجه خاص داشته باشد. آنها به این اندازه قدرتمند هستند که میتوانند اقتصاد امروز و آیندهی ما را تحت تأثیر قرار بدهند. بعنوان مثال در ادامهی بررسیهای اشپنگلر از چگونگی و چرایی سیستم اقتصادی چین و مصر به آن جهانبینیهای فضا و زمانی اشاره میکند که فعالیتهایشان در آن چهارچوب شکل گرفته است: "ویژگی رویکرد فاوستی تمرکز نیرو بر افقهای دور است، فرهنگ چینی حرکت بیهدف به سمت جلوست، حرکتی که روزی به هدف خواهد رسید، و فرهنگ مصری گام نهادن در مسیری است که از ابتدا انتخاب شده است."
کتاب تلاش میکند تا با بررسی ریشههای فرهنگی و زبانی و متافیزیکی از قرون وسطی تا جوامع متمدن به خواننده نشان بدهد که چگونه یک نوع فرهنگ خاصِ تاریخی و گمنام توانسته است اثری ماندگار در تغییرات و تحولات جهان امروز داشته باشد. بررسی تطبیقی آراء وبر و لِوی استراوس، دورکیم و موس، آیزنشتات و کریچی و بسیاری از متفکران دیگر در این کتاب، خیرهکننده و آگاهیبخش است. بخصوص برای آن دسته از خوانندگانی که به تاریخ و شناخت اسطوره و فرهنگ علاقهی ویژهای دارند. تاریخ ادیان توحیدی در تمدنهای مختلف از نظر نویسنده مهمترین بخشی است که یک محقق و پژوهشگر باید به خوبی نسبت به آن آگاهی داشته باشد. نویسنده برای تأکید بر اهمیت نقش ادیان و مذاهب بر تغییر و تحولات کشورها به نقش مسیحیت، اسلام و یهودیت در طول تاریخ تفکر ملتها اشاره میکند و مصادیقی را بیان میکند که نشان میدهد تا چه اندازه تفکرات پیشامذهبی و پسامذهبی بر چگونگی روند مدرنیته در میان مردم هر ملت نقش بسزایی داشتهاند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3981103078.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«جامعه شناسی تمدن، مسائل تاریخی و سنتهای نظری» نویسنده: یوهان پی. آرناسون؛ ترجمه سالار کاشانی؛ نشر ترجمان علوم انسان تمدن، مهمترین…
«جامعه شناسی تمدن»
راهنمای کتاب / بالاخره تمدن خوب است یا بد؟!
دکتر علی غزالیفر
«راه ناهموار تمدن»
(هفت مقاله درباره تمدن)
نویسنده: مجموعه نویسندگان
مترجم: محمد ملاعباسی و سیدعلی تقوینسب
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1395
256 صفحه، 18000 تومان
#جامعه_شناسی #ترجمان_علوم_انسانی
استفاده از واژه "تمدن" نیمه دوم قرن هجدهم و در اروپای غربی شروع شد. نویسنده نامدار و خوشقلم انگلیسی، ساموئل جانسون (1709-1784)، در سال 1755 لغتنامه مشهور خود را منتشر کرد، اما او در این لغتنامه جدید نپذیرفت که واژه "تمدن" را ذکر کند. این واژه بهتازگی در میان نویسندگان رواج پیدا کرده بود، اما جانسون از این کلمه جدید و مندرآوردی خوشش نمیآمد. بله، عجیب است، اما واقعیت دارد. حتی ولتر (1694-1778) فرانسوی نیز به آن بیتوجه بود. روزگاری بود که حتی واژه تمدن هم در همین تمدن جدید برای بزرگترین متفکران و نویسندگان، غریب و نامفهوم بود. بله، تمدن در دوران اوج تمدن تا این حد ناشناخته بود. اما امروزه همه چیز تغییر کرده است. دوران فعلی زمانهای است که مسئله تمدن محوریت پیدا کرده است، بهشکلی که دیگر نمیتوان درباره آن سکوت کرد. موافق و مخالف در مواجهه با آن بهطور مشخص موضعگیری میکنند؛ از برخورد تمدنها (ساموئل هانتیگتون) گرفته تا گفتگوی تمدنها (سیدمحمد خاتمی) و پیمان تمدنها (رجب طیّب اردوغان). حالا همگی بهسادگی درباره آن صحبت میکنند. درباره آن که نه، بلکه در حرف زدن آن را بهکار میبرند. چون کمتر کسی معنای دقیق آن را میداند.
اینک میتوانیم با یک سوال ساده آغاز کنیم. آیا تمدن خوب است یا بد؟ پاسخ همگانی به این سوال روشن است: خوب است. خیلی خوب است. شاید اینطور باشد، اما چرا؟ فروید (1856-1939) در کتاب مشهور خود، "تمدن و ملالتهای آن"، بهخوبی نشان میدهد که چگونه تمدن باعث نارضایتی عمیق انسانها میشود. اگر ما هم خوب دقت کنیم احتمالا آنچه را فروید دیده هم خواهیم دید. مگر مشکلاتی که امروزه گریبان همه ما را گرفته زائیده همین تمدن فعلی نیست؟ آلودگی آب و هوا، تخریب محیط زیست، بیماریهای جدید، بیکاری، جنگ، استثمار، استبداد و... .
اصطلاح تمدن خیلی دیر و همین اواخر رایج شد. این بدین معناست که مدلول آن قرنهای بسیاری قبل از آن شکل گرفته بوده است؛ آنقدر که بسیاری از مصادیق آن دیگر از بین رفتهاند. با توجه به این امر طبیعی است که نوعی گزینش مفهومی در این اصطلاح راه پیدا کند؛ چراکه اصطلاحات دلالتهای مفهومی محدودی دارند و نمیتوانند همه حقایق مصادیق خود را نشان دهند. اصطلاح تمدن نیز بهطرز چشمگیری دچار چنین نقصانی است؛ زیرا مصادیق آن حقایقی بسیار بزرگ و پهناور هستند. از این روی بهتر است از "تمدنها" سخن بگوییم و نه "تمدن". این جنبه مفهومی مسئله است. علاوه بر این، تمدن پیامدهای عملی هم دارد که اساسا همانها مسئلهساز بحثها شدهاند. مشکل اصلی اینجاست که از این اصطلاح سوءاستفادههای بسیار کرده و میکنند. نیازی به توضیح نیست که حکومتهای غربی با استناد به همین تمدن دست به چه جنایتها، کشتارها و غارتهایی از مناطق غیرمتمدن زدند. بهطور کلی حتی امروزه تمدن یکی از ابزارهای نظری برای توجیه استعمارگری حکومت غربی بوده است. این حکومتها حتی اگر هم فرض کنیم که در ادعای خود صادق باشند، بنا را بر این گذاشتهاند که تمدن یک فرآورده است که میتوان آن را از بیرون بر یک جامعه، ملت و کشور تحمیل کرد.
ادامه... https://www.alef.ir/news/3981204199.html
دکتر علی غزالیفر
«راه ناهموار تمدن»
(هفت مقاله درباره تمدن)
نویسنده: مجموعه نویسندگان
مترجم: محمد ملاعباسی و سیدعلی تقوینسب
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1395
256 صفحه، 18000 تومان
#جامعه_شناسی #ترجمان_علوم_انسانی
استفاده از واژه "تمدن" نیمه دوم قرن هجدهم و در اروپای غربی شروع شد. نویسنده نامدار و خوشقلم انگلیسی، ساموئل جانسون (1709-1784)، در سال 1755 لغتنامه مشهور خود را منتشر کرد، اما او در این لغتنامه جدید نپذیرفت که واژه "تمدن" را ذکر کند. این واژه بهتازگی در میان نویسندگان رواج پیدا کرده بود، اما جانسون از این کلمه جدید و مندرآوردی خوشش نمیآمد. بله، عجیب است، اما واقعیت دارد. حتی ولتر (1694-1778) فرانسوی نیز به آن بیتوجه بود. روزگاری بود که حتی واژه تمدن هم در همین تمدن جدید برای بزرگترین متفکران و نویسندگان، غریب و نامفهوم بود. بله، تمدن در دوران اوج تمدن تا این حد ناشناخته بود. اما امروزه همه چیز تغییر کرده است. دوران فعلی زمانهای است که مسئله تمدن محوریت پیدا کرده است، بهشکلی که دیگر نمیتوان درباره آن سکوت کرد. موافق و مخالف در مواجهه با آن بهطور مشخص موضعگیری میکنند؛ از برخورد تمدنها (ساموئل هانتیگتون) گرفته تا گفتگوی تمدنها (سیدمحمد خاتمی) و پیمان تمدنها (رجب طیّب اردوغان). حالا همگی بهسادگی درباره آن صحبت میکنند. درباره آن که نه، بلکه در حرف زدن آن را بهکار میبرند. چون کمتر کسی معنای دقیق آن را میداند.
اینک میتوانیم با یک سوال ساده آغاز کنیم. آیا تمدن خوب است یا بد؟ پاسخ همگانی به این سوال روشن است: خوب است. خیلی خوب است. شاید اینطور باشد، اما چرا؟ فروید (1856-1939) در کتاب مشهور خود، "تمدن و ملالتهای آن"، بهخوبی نشان میدهد که چگونه تمدن باعث نارضایتی عمیق انسانها میشود. اگر ما هم خوب دقت کنیم احتمالا آنچه را فروید دیده هم خواهیم دید. مگر مشکلاتی که امروزه گریبان همه ما را گرفته زائیده همین تمدن فعلی نیست؟ آلودگی آب و هوا، تخریب محیط زیست، بیماریهای جدید، بیکاری، جنگ، استثمار، استبداد و... .
اصطلاح تمدن خیلی دیر و همین اواخر رایج شد. این بدین معناست که مدلول آن قرنهای بسیاری قبل از آن شکل گرفته بوده است؛ آنقدر که بسیاری از مصادیق آن دیگر از بین رفتهاند. با توجه به این امر طبیعی است که نوعی گزینش مفهومی در این اصطلاح راه پیدا کند؛ چراکه اصطلاحات دلالتهای مفهومی محدودی دارند و نمیتوانند همه حقایق مصادیق خود را نشان دهند. اصطلاح تمدن نیز بهطرز چشمگیری دچار چنین نقصانی است؛ زیرا مصادیق آن حقایقی بسیار بزرگ و پهناور هستند. از این روی بهتر است از "تمدنها" سخن بگوییم و نه "تمدن". این جنبه مفهومی مسئله است. علاوه بر این، تمدن پیامدهای عملی هم دارد که اساسا همانها مسئلهساز بحثها شدهاند. مشکل اصلی اینجاست که از این اصطلاح سوءاستفادههای بسیار کرده و میکنند. نیازی به توضیح نیست که حکومتهای غربی با استناد به همین تمدن دست به چه جنایتها، کشتارها و غارتهایی از مناطق غیرمتمدن زدند. بهطور کلی حتی امروزه تمدن یکی از ابزارهای نظری برای توجیه استعمارگری حکومت غربی بوده است. این حکومتها حتی اگر هم فرض کنیم که در ادعای خود صادق باشند، بنا را بر این گذاشتهاند که تمدن یک فرآورده است که میتوان آن را از بیرون بر یک جامعه، ملت و کشور تحمیل کرد.
ادامه... https://www.alef.ir/news/3981204199.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«راه ناهموار تمدن»؛ مجموعه نویسندگان؛ ترجمه محمد ملاعباسی و سیدعلی تقوینسب؛ ترجمان علوم انسانی بالاخره تمدن خوب است یا بد!
«راه ناهموار تمدن»
راهنمای کتاب/ ارسطو درباره زندگی خوب چه میگوید؟
دکتر علی غزالیفر
«راهنمای خواندن اخلاق نیکوماخوسی ارسطو»
نویسنده: کریستوفر وارن
مترجم: ایمان خدافرد
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1397
260 صفحه، 27000 تومان
#فلسفه #ترجمان_علوم_انسانی
در حال قدم زدن در هال بودم و چون طولش کمی بیشتر از چهار متر بود گامهایم را کوتاه برمیداشتم که عملا تبدیل شده بود به مالیدن کف پاهایم بر قالی که باعث میشد از تماس پاشنههایم با پرزهای قالی احساس خوشخوشک کنم و در همان حال به این فکر میکردم که آقای ارسطو در مدرسه غیرانتفاعیاش به نام لوکیون چگونه هنگام تدریس فلسفه قدم میزد و تصویر او را روی جلد کتابی که به دست گرفته بودم تماشا میکردم که شبیه مدیران دبیرستانهای فوقلاکچری تیپ زده بود. این تصویر چه معنایی داشت؟ همین شکل و شمایل برای ورود به محتوای کتاب فتح باب خوبی است.
تصویر روی جلد این کتاب کمی نامتعارف و چهبسا طنزآمیز است. ارسطو عینکی شده، کروات زده و کت و پیراهن به تن دارد. هرچند پایینتنه او پیدا نیست، ولی بعید است شلوار به پا نداشته باشد. اگر از شوخی بگذریم، معنای جدی تصویر این است که ارسطو امروزی شده است؛ نه فقط در ظاهر و پوشش. محتوای کتاب نیز در همین راستا است؛ یعنی اندیشههای ارسطو هم به صورت امروزی درآمده است؛ البته اندیشههای اخلاقی او یا به عبارت دیگر، فلسفه اخلاقاش. این فلسفه اخلاق بیش از همه و بهتر از همه در کتاب «اخلاق نیکوماخوسی» بیان شده است؛ کتابی که عنوانش با نام پسر ارسطو، نیکوماخوس، گره خورده است. این کتاب همچنان اهمیت دارد.
همان دو سطر اول اخلاق نیکوماخوسی کافیست تا نشان دهد اثر مهمی است: «چنین مینماید که غایت هر دانش و هر فن و همچنین هر عمل و هر انتخاب یک خیر است. از این رو، بهحق، خیر غایت همه چیز نامیده شده است». ارسطو میخواهد این خیر را برای رسیدن به سعادت پیجویی کند. این سخن بدین معناست که مسئله ارسطو نظریه نیست، بلکه بینش است. هدف او دست یافتن به زندگی خوب است و نه مشتی گزاره و قاعده به عنوان راهنمای عمل. این نگاه کلی ارسطو به اینچنین اخلاقی همچنان برای ما سودمند است. تقریبا همه فیلسوفان اخلاق ارسطو را جدی گرفتهاند و بعضی او را موفقترین چهره در این میدان دانستهاند. برای مثال السدیر مکاینتایر بر این باور است که یا اخلاق فضیلتمحور ارسطو را باید برگزینیم یا اخلاق نیهیلیستی نیچه. کل پروژه فلسفه اخلاق مکاینتایر در واقع بازگشتی است به اخلاق ارسطو به عنوان تنها راه اخلاق درست و زندگی خوب. در غیر این صورت چارهای نداریم جز اینکه در نیهیلسم نیچه سقوط کنیم.
هر کس اخلاق نیکوماخوسی را دیده باشد، میداند که متن پیچیدهای ندارد و هر انسان تحصیلکردهای میتواند آن را بخواند. با وجود این، ویژگیهایی چند باعث میشود که نیاز جدی به راهنمای مطالعه داشته باشد. اول اینکه فاصله زمانی بسیار طولانی باعث شده که واژگان ارسطو را طور دیگری بفهمیم. کلمات سادهای مثل خیر و سعادت برای ما کاملا آشنا هستند. همین امر رهزن است؛ زیرا آنچه که در آن زمان از این کلمات فهمیده میشد غیر از این چیزی است که ما امروزه میفهمیم. گذر زمان معنای واژگان را تغییر میدهد و در اینجا نیز به نحو اتم این کار را کرده است. به همین دلیل اشتراک لفظی اینگونه واژگان بستر بدترین بدفهمیهای ممکن است.
دوم اینکه شرایط اجتماعی و فرهنگی نیز در فهم کتاب مدخلیت دارند. بدیهی است که در خود متن کتاب این چیزها توضیح داده نشده، بلکه فرض ناگفته آن هستند. سوم اینکه کتاب خالی از تکرار و بینظمی نیست. همچنین روابط میان فصول ساده و سرراست نیست. نظم منطقی کتاب با ترتیب فصول یکی نیست و لذا باید روابط اصلی را کشف کرد. خواننده به تنهایی نمیتواند این موارد را کشف کند. باید استادی، متخصصی یا راهنمایی باشد تا خط سیر درست مطالب را به او گوشزد کند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3981215125.html
دکتر علی غزالیفر
«راهنمای خواندن اخلاق نیکوماخوسی ارسطو»
نویسنده: کریستوفر وارن
مترجم: ایمان خدافرد
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1397
260 صفحه، 27000 تومان
#فلسفه #ترجمان_علوم_انسانی
در حال قدم زدن در هال بودم و چون طولش کمی بیشتر از چهار متر بود گامهایم را کوتاه برمیداشتم که عملا تبدیل شده بود به مالیدن کف پاهایم بر قالی که باعث میشد از تماس پاشنههایم با پرزهای قالی احساس خوشخوشک کنم و در همان حال به این فکر میکردم که آقای ارسطو در مدرسه غیرانتفاعیاش به نام لوکیون چگونه هنگام تدریس فلسفه قدم میزد و تصویر او را روی جلد کتابی که به دست گرفته بودم تماشا میکردم که شبیه مدیران دبیرستانهای فوقلاکچری تیپ زده بود. این تصویر چه معنایی داشت؟ همین شکل و شمایل برای ورود به محتوای کتاب فتح باب خوبی است.
تصویر روی جلد این کتاب کمی نامتعارف و چهبسا طنزآمیز است. ارسطو عینکی شده، کروات زده و کت و پیراهن به تن دارد. هرچند پایینتنه او پیدا نیست، ولی بعید است شلوار به پا نداشته باشد. اگر از شوخی بگذریم، معنای جدی تصویر این است که ارسطو امروزی شده است؛ نه فقط در ظاهر و پوشش. محتوای کتاب نیز در همین راستا است؛ یعنی اندیشههای ارسطو هم به صورت امروزی درآمده است؛ البته اندیشههای اخلاقی او یا به عبارت دیگر، فلسفه اخلاقاش. این فلسفه اخلاق بیش از همه و بهتر از همه در کتاب «اخلاق نیکوماخوسی» بیان شده است؛ کتابی که عنوانش با نام پسر ارسطو، نیکوماخوس، گره خورده است. این کتاب همچنان اهمیت دارد.
همان دو سطر اول اخلاق نیکوماخوسی کافیست تا نشان دهد اثر مهمی است: «چنین مینماید که غایت هر دانش و هر فن و همچنین هر عمل و هر انتخاب یک خیر است. از این رو، بهحق، خیر غایت همه چیز نامیده شده است». ارسطو میخواهد این خیر را برای رسیدن به سعادت پیجویی کند. این سخن بدین معناست که مسئله ارسطو نظریه نیست، بلکه بینش است. هدف او دست یافتن به زندگی خوب است و نه مشتی گزاره و قاعده به عنوان راهنمای عمل. این نگاه کلی ارسطو به اینچنین اخلاقی همچنان برای ما سودمند است. تقریبا همه فیلسوفان اخلاق ارسطو را جدی گرفتهاند و بعضی او را موفقترین چهره در این میدان دانستهاند. برای مثال السدیر مکاینتایر بر این باور است که یا اخلاق فضیلتمحور ارسطو را باید برگزینیم یا اخلاق نیهیلیستی نیچه. کل پروژه فلسفه اخلاق مکاینتایر در واقع بازگشتی است به اخلاق ارسطو به عنوان تنها راه اخلاق درست و زندگی خوب. در غیر این صورت چارهای نداریم جز اینکه در نیهیلسم نیچه سقوط کنیم.
هر کس اخلاق نیکوماخوسی را دیده باشد، میداند که متن پیچیدهای ندارد و هر انسان تحصیلکردهای میتواند آن را بخواند. با وجود این، ویژگیهایی چند باعث میشود که نیاز جدی به راهنمای مطالعه داشته باشد. اول اینکه فاصله زمانی بسیار طولانی باعث شده که واژگان ارسطو را طور دیگری بفهمیم. کلمات سادهای مثل خیر و سعادت برای ما کاملا آشنا هستند. همین امر رهزن است؛ زیرا آنچه که در آن زمان از این کلمات فهمیده میشد غیر از این چیزی است که ما امروزه میفهمیم. گذر زمان معنای واژگان را تغییر میدهد و در اینجا نیز به نحو اتم این کار را کرده است. به همین دلیل اشتراک لفظی اینگونه واژگان بستر بدترین بدفهمیهای ممکن است.
دوم اینکه شرایط اجتماعی و فرهنگی نیز در فهم کتاب مدخلیت دارند. بدیهی است که در خود متن کتاب این چیزها توضیح داده نشده، بلکه فرض ناگفته آن هستند. سوم اینکه کتاب خالی از تکرار و بینظمی نیست. همچنین روابط میان فصول ساده و سرراست نیست. نظم منطقی کتاب با ترتیب فصول یکی نیست و لذا باید روابط اصلی را کشف کرد. خواننده به تنهایی نمیتواند این موارد را کشف کند. باید استادی، متخصصی یا راهنمایی باشد تا خط سیر درست مطالب را به او گوشزد کند.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3981215125.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«راهنمای خواندن اخلاق نیکوماخوسی ارسطو»؛ کریستوفر وارن؛ ترجمه ایمان خدافرد؛ نشر ترجمان علوم انسانی ارسطو درباره زندگی خوب چه میگوید؟
«راهنمای خواندن اخلاق نیکوماخوسی ارسطو»
راهنمای کتاب/ مرگ یا پیری؟ مسئله این است!
دکتر علی غزالیفر
«مرگ با تشریفات پزشکی»
(آنچه پزشکی درباره مردن نمیداند)
نویسنده: آتول گاواندی
ترجمه: حامد قدیری
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ دوم 1398
368 صفحه، 49000 تومان
#جامعهشناسی #ترجمان_علوم_انسانی
«مَرد... از چهل سال تا پنجاه سال، هر سال در خود نقصانی بیند که در آن سال گذشته ندیده باشد؛ و از پنجاه سال تا شصت سال، هر ماه در خود نقصانی یابد که در ماه گذشته نیافته باشد؛ و از شصت سال تا هفتاد سال، هر هفته در خود نقصانی بیند که در آن هفته گذشته ندیده باشد؛ و از هفتاد سال به هشتاد، هر روز اندر خویش نقصانی بیند که دی ندیده باشد؛ و اگر از هشتاد بگذرد، هر ساعت در خود دردی و رنجی بیند که در آن ساعت دیگر ندیده باشد...»
عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر این سخن را هزار سال پیش در قابوسنامه گفته است. امروزه هم این مطلب درباره پیری چندان دور از واقع نیست. پیری چیست؟ پیری مهمانی مرگ است؛ تودهای از مرض و مرگ که نه میتوان با آن خوش بود و نه میتوان آن را پشت سرگذاشت. پیری اگر همراه با بیماریهای لاعلاج دردناک باشد، تبدیل به معضلی میشود که هنوز هم هیچکس نمیداند باید با آن چه کرد. هیچ جوابی و هیچ راهحلی وجود ندارد و همگان کورکورانه در آن دستوپا میزنند. منظور این نیست که فقط افراد پیر و سالخورده به مشکل حاد برمیخورند. خیر؛ اطرافیان و حتی پزشکان هم در برابر آن گیج و منگ میشوند.
بسیاری از افراد گمان میکنند معضل بزرگ پیری با پزشکی مدرن حل شده است؛ پزشکی مدرنی که، به کمک تکنولوژی، دستگاههای بسیار مجهزی ساخته که از پس بیماریها و مشکلات پیری برمیآیند. اما این تصور بسیار از حقیقت به دور است. پزشکی به همان اندازه توانسته بر پیری غلبه کند که بر مرگ غلبه کرده است. اگرچه پزشکی مدرن توانسته برخی از بیماریها و ناتوانیهای پیری را مهار کند، اما از جهت دیگر باعث شده که مشکلات آن بیشتر شود. برای مثال، پزشکی مدرن در بیشتر موارد افراد سالخورده را فقط زنده نگه میدارد، بدون اینکه آنها را شفا دهد. شاید بتوان اعتراض کرد که شفای سالخوردگان نشدنی است. این حرف غلطی نیست، اما پزشکی مدرن با افزودن بر طول عمر افراد سالخورده کیفیت زندگی آنها را پایین آورده و باعث شده که گاهی تا سالیان بسیار تبدیل به مردههای متحرک یا زندههای بیتحرک شوند. مسئله این است که زنده بودن بهخودیخود اصلاً میارزد؟ چقدر میارزد؟
واقعیت این است که برخی درمانها، مثل شیمیدرمانیهایی با دُز بالا، فقط برای دلخوش کردن، رضایت اطرفیان و بیش از همه کسب پول و کاسبی بیمارستانهاست. پیرمردی سرطانی که با شیمیدرمانی، آن هم در صورت موفقیت، حداکثر شش ماه بیشتر عمر میکند، آیا ارزش دارد که خود را به دست پزشکان بسپارد؟ که چه شود؟ آیا انتخاب مرگ بهتر نیست از شش ماه زندگی دردناک برای خود و دردسر زیاد برای دیگران؟ حقیقتاً انسان تا کجا باید به زندگی بچسبد و در چه نقطهای آن را رها کند؟ متأسفانه این پرسشها پاسخ روشنی ندارند. بهعلاوه، هر چه تکنولوژی پزشکی بیشتر رشد کند، این پرسشها هم بیشتر میشوند، بدون اینکه بر پاسخها افزوده شود. اصلاً تا وقتی که همه چیز روبهراه است، کسی به آنها نمیاندیشد. وقتی هم موقعیت مقتضی سرمیرسد، تفکر از دست میرود. مشکل اینجاست که وقتی سروکله مرگ پیدا میشود یا احساس شود که نزدیک ماست، مغز همه از کار میافتد؛ از پیران و بیماران گرفته تا پزشکان و خویشاوندان. هیچکس نمیداند تصمیم درست چیست و دقیقاً چه باید کرد. موضوع این کتاب هم مواجهه پزشکی و پزشکان و حتی جهان مدرن با مسئله مرگ است. مزیت بزرگ این اثر آن است که به قلم کسی نوشته شده که سروکارش با افراد رو به موت است و خود نیز تجربههای شخصی و دستاولی از این موضوع دارد. همه اینها نیز در قالب داستانی جای گرفتهاند. نتیجه این شده که کتاب به جذابیت یک رمان و به وثاقت یک اثر مستند از کار درآمده است.
ادامه....
https://www.alef.ir/news/3990713109.html
دکتر علی غزالیفر
«مرگ با تشریفات پزشکی»
(آنچه پزشکی درباره مردن نمیداند)
نویسنده: آتول گاواندی
ترجمه: حامد قدیری
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ دوم 1398
368 صفحه، 49000 تومان
#جامعهشناسی #ترجمان_علوم_انسانی
«مَرد... از چهل سال تا پنجاه سال، هر سال در خود نقصانی بیند که در آن سال گذشته ندیده باشد؛ و از پنجاه سال تا شصت سال، هر ماه در خود نقصانی یابد که در ماه گذشته نیافته باشد؛ و از شصت سال تا هفتاد سال، هر هفته در خود نقصانی بیند که در آن هفته گذشته ندیده باشد؛ و از هفتاد سال به هشتاد، هر روز اندر خویش نقصانی بیند که دی ندیده باشد؛ و اگر از هشتاد بگذرد، هر ساعت در خود دردی و رنجی بیند که در آن ساعت دیگر ندیده باشد...»
عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر این سخن را هزار سال پیش در قابوسنامه گفته است. امروزه هم این مطلب درباره پیری چندان دور از واقع نیست. پیری چیست؟ پیری مهمانی مرگ است؛ تودهای از مرض و مرگ که نه میتوان با آن خوش بود و نه میتوان آن را پشت سرگذاشت. پیری اگر همراه با بیماریهای لاعلاج دردناک باشد، تبدیل به معضلی میشود که هنوز هم هیچکس نمیداند باید با آن چه کرد. هیچ جوابی و هیچ راهحلی وجود ندارد و همگان کورکورانه در آن دستوپا میزنند. منظور این نیست که فقط افراد پیر و سالخورده به مشکل حاد برمیخورند. خیر؛ اطرافیان و حتی پزشکان هم در برابر آن گیج و منگ میشوند.
بسیاری از افراد گمان میکنند معضل بزرگ پیری با پزشکی مدرن حل شده است؛ پزشکی مدرنی که، به کمک تکنولوژی، دستگاههای بسیار مجهزی ساخته که از پس بیماریها و مشکلات پیری برمیآیند. اما این تصور بسیار از حقیقت به دور است. پزشکی به همان اندازه توانسته بر پیری غلبه کند که بر مرگ غلبه کرده است. اگرچه پزشکی مدرن توانسته برخی از بیماریها و ناتوانیهای پیری را مهار کند، اما از جهت دیگر باعث شده که مشکلات آن بیشتر شود. برای مثال، پزشکی مدرن در بیشتر موارد افراد سالخورده را فقط زنده نگه میدارد، بدون اینکه آنها را شفا دهد. شاید بتوان اعتراض کرد که شفای سالخوردگان نشدنی است. این حرف غلطی نیست، اما پزشکی مدرن با افزودن بر طول عمر افراد سالخورده کیفیت زندگی آنها را پایین آورده و باعث شده که گاهی تا سالیان بسیار تبدیل به مردههای متحرک یا زندههای بیتحرک شوند. مسئله این است که زنده بودن بهخودیخود اصلاً میارزد؟ چقدر میارزد؟
واقعیت این است که برخی درمانها، مثل شیمیدرمانیهایی با دُز بالا، فقط برای دلخوش کردن، رضایت اطرفیان و بیش از همه کسب پول و کاسبی بیمارستانهاست. پیرمردی سرطانی که با شیمیدرمانی، آن هم در صورت موفقیت، حداکثر شش ماه بیشتر عمر میکند، آیا ارزش دارد که خود را به دست پزشکان بسپارد؟ که چه شود؟ آیا انتخاب مرگ بهتر نیست از شش ماه زندگی دردناک برای خود و دردسر زیاد برای دیگران؟ حقیقتاً انسان تا کجا باید به زندگی بچسبد و در چه نقطهای آن را رها کند؟ متأسفانه این پرسشها پاسخ روشنی ندارند. بهعلاوه، هر چه تکنولوژی پزشکی بیشتر رشد کند، این پرسشها هم بیشتر میشوند، بدون اینکه بر پاسخها افزوده شود. اصلاً تا وقتی که همه چیز روبهراه است، کسی به آنها نمیاندیشد. وقتی هم موقعیت مقتضی سرمیرسد، تفکر از دست میرود. مشکل اینجاست که وقتی سروکله مرگ پیدا میشود یا احساس شود که نزدیک ماست، مغز همه از کار میافتد؛ از پیران و بیماران گرفته تا پزشکان و خویشاوندان. هیچکس نمیداند تصمیم درست چیست و دقیقاً چه باید کرد. موضوع این کتاب هم مواجهه پزشکی و پزشکان و حتی جهان مدرن با مسئله مرگ است. مزیت بزرگ این اثر آن است که به قلم کسی نوشته شده که سروکارش با افراد رو به موت است و خود نیز تجربههای شخصی و دستاولی از این موضوع دارد. همه اینها نیز در قالب داستانی جای گرفتهاند. نتیجه این شده که کتاب به جذابیت یک رمان و به وثاقت یک اثر مستند از کار درآمده است.
ادامه....
https://www.alef.ir/news/3990713109.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«مرگ با تشریفات پزشکی»؛ آتول گاواندی؛ ترجمه حامد قدیری؛ نشر ترجمان علوم انسانی مرگ یا پیری؟ مسئله این است!
«مرگ با تشریفات پزشکی»
راهنمای کتاب/ آیا نیچه درست میگفت؟
دکتر علی غزالیفر
«چگونه غرب خدا را واقعاً از دست داد؟»
(نظریهای جدید دربارة سکولاریزاسیون)
نویسنده: مری ایبرشتات
مترجم: محمد معماریان
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ دوم 1398
320 صفحه، 54000 تومان
#فلسفه #ترجمان_علوم_انسانی
کتاب «چنین گفت زرتشت» چنین آغاز میشود: زرتشت چهلساله از کوهستان محل سکونت خود پایین میآید. اولین کسی را که ملاقات میکند قدیس پیری است فرورفته در جنگل. گفتگویی بین آنها درمیگیرد. در نهایت زرتشت از او میپرسد که اصلاً در جنگل چه میکند؟ ادامه مطلب را از زبان نیچه بشنویم:
قدیس پاسخ داد: «سرود میسرایم و میخوانم و با سرودن میخندم و میگریم و زمزمه میکنم: اینگونه خدای را نیایش میکنم. با سرود و گریه و خنده و زمزمه خدایی را نیایش میکنم که خدایِ من است. اما تو ما را چه هدیه آوردهای؟»
زرتشت با شنیدن این سخنان در برابر قدیس سری فرو آورد و گفت: «مرا چه چیز است که شمایان را دهم! باری، بگذار زودتر بروم تا چیزی از شمایان نستانم!» و اینگونه پیرمرد و مرد، خندهزنان چون دو پسرک، از یکدیگر جدا شدند.
اما زرتشت چون تنها شد با دل خود چنین گفت: «چه بسا این قدیس پیر در جنگلاش هنوز چیزی از آن نشنیده باشد که خدا مرده است!»
ولی امروزه دیگر نه فقط قدیسان و نخبگان، بلکه حتی مردم عادی نیز این سخن را شنیدهاند. همه تکرار میکنند خدا مرده است! البته منظور از مرگ خدا، در نهایت، مرگ دین است. منظور نیچه از دین هم به طور مشخص دین مسیحیت است. از نظر او آنچه از این دین باقی مانده لاشهای بیش نیست. اما مرگ آن چه زمانی اتفاق افتاد؟ غالباً گفته میشود پس از قرون وسطا، با شروع رنسانس، در آغاز عصر مدرن و... . اما دلیل و مدرک این مدعای بزرگ چیست؟
واضح است که نیچه نتیجه تأملات یا تجربه یا حتی حسوحال و شاید هم آرزوی خود را بیان میکند. هر چه باشد، نیچه برای ادعای خود به سراغ شواهد عینی نمیرود. اساساً او از اینگونه امور خوشش نمیآمد و بیشتر آنها را به همان اندازه فاسد میدانست. پس چرا باید این نظر را جدی گرفت؟ آیا اگر به سراغ تاریخ برویم و شواهد اجتماعی و فرهنگی را بررسی کنیم، باز هم حرف نیچه را تکرار خواهیم کرد؟ جواب هر چه باشد، یک چیز مسلم است. این کار ارزشش را دارد؛ هم بسیار جالب است و هم آموزنده. خانم مری ایبرشتات بهخوبی ترتیب این کار را داده است.
نویسنده فقط به افول مسیحیت میپردازد. البته نیازی به گفتن نیست که این مسئله میتواند دامنگیر ادیان دیگر هم باشد. لذا اگر نه همه مباحث کتاب، دستکم برخی از مطالبش درباره آنها نیز صادق است. در هر صورت پرسش اصلی این است که چرا مسیحیت در غرب به حاشیه رفت و منزوی شد؟ پاسخهای متعددی مطرح شده است. تقریباً همه آنها مبتنی بر سکولاریزم هستند. نویسنده همه را نقد میکند و بر این باور است که قانعکننده نیستند؛ زیرا در تبیین بسیاری از رخدادهای تاریخی و اجتماعی و فرهنگی درمیمانند. البته منظور این نیست که آن نظریات از بیخ و بن نادرستند. خیر؛ اما ناقصند و باید عیب آنها را برطرف کرد. نیاز به نظریه نیرومندتری هست، هم برای تببین آنچه رخ داده و هم برای تعیین آنچه باید رخ دهد.
پس از نقد نظریات رایج، ایبرشتات نظر خاص خود را ارائه میکند: شاهکلید حل مسئله خانواده است. خانواده همان قطعة گمشدهای است که باید وارد این پازل شود تا تصویرِ کامل نمایان، بلکه شفاف، شود. این درحالیست که همه نظریات سکولار آن را نادیده گرفتهاند و گمان کردهاند (شاید هم پیشفرض آنهاست) که افول دین خانواده را متلاشی کرد. متأسفانه در این زمینه، کلیسای مسیحی نیز آب به آسیاب جریان مقابل خود ریخته و این وضع را تشدید کرده است.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3991013160.html
دکتر علی غزالیفر
«چگونه غرب خدا را واقعاً از دست داد؟»
(نظریهای جدید دربارة سکولاریزاسیون)
نویسنده: مری ایبرشتات
مترجم: محمد معماریان
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ دوم 1398
320 صفحه، 54000 تومان
#فلسفه #ترجمان_علوم_انسانی
کتاب «چنین گفت زرتشت» چنین آغاز میشود: زرتشت چهلساله از کوهستان محل سکونت خود پایین میآید. اولین کسی را که ملاقات میکند قدیس پیری است فرورفته در جنگل. گفتگویی بین آنها درمیگیرد. در نهایت زرتشت از او میپرسد که اصلاً در جنگل چه میکند؟ ادامه مطلب را از زبان نیچه بشنویم:
قدیس پاسخ داد: «سرود میسرایم و میخوانم و با سرودن میخندم و میگریم و زمزمه میکنم: اینگونه خدای را نیایش میکنم. با سرود و گریه و خنده و زمزمه خدایی را نیایش میکنم که خدایِ من است. اما تو ما را چه هدیه آوردهای؟»
زرتشت با شنیدن این سخنان در برابر قدیس سری فرو آورد و گفت: «مرا چه چیز است که شمایان را دهم! باری، بگذار زودتر بروم تا چیزی از شمایان نستانم!» و اینگونه پیرمرد و مرد، خندهزنان چون دو پسرک، از یکدیگر جدا شدند.
اما زرتشت چون تنها شد با دل خود چنین گفت: «چه بسا این قدیس پیر در جنگلاش هنوز چیزی از آن نشنیده باشد که خدا مرده است!»
ولی امروزه دیگر نه فقط قدیسان و نخبگان، بلکه حتی مردم عادی نیز این سخن را شنیدهاند. همه تکرار میکنند خدا مرده است! البته منظور از مرگ خدا، در نهایت، مرگ دین است. منظور نیچه از دین هم به طور مشخص دین مسیحیت است. از نظر او آنچه از این دین باقی مانده لاشهای بیش نیست. اما مرگ آن چه زمانی اتفاق افتاد؟ غالباً گفته میشود پس از قرون وسطا، با شروع رنسانس، در آغاز عصر مدرن و... . اما دلیل و مدرک این مدعای بزرگ چیست؟
واضح است که نیچه نتیجه تأملات یا تجربه یا حتی حسوحال و شاید هم آرزوی خود را بیان میکند. هر چه باشد، نیچه برای ادعای خود به سراغ شواهد عینی نمیرود. اساساً او از اینگونه امور خوشش نمیآمد و بیشتر آنها را به همان اندازه فاسد میدانست. پس چرا باید این نظر را جدی گرفت؟ آیا اگر به سراغ تاریخ برویم و شواهد اجتماعی و فرهنگی را بررسی کنیم، باز هم حرف نیچه را تکرار خواهیم کرد؟ جواب هر چه باشد، یک چیز مسلم است. این کار ارزشش را دارد؛ هم بسیار جالب است و هم آموزنده. خانم مری ایبرشتات بهخوبی ترتیب این کار را داده است.
نویسنده فقط به افول مسیحیت میپردازد. البته نیازی به گفتن نیست که این مسئله میتواند دامنگیر ادیان دیگر هم باشد. لذا اگر نه همه مباحث کتاب، دستکم برخی از مطالبش درباره آنها نیز صادق است. در هر صورت پرسش اصلی این است که چرا مسیحیت در غرب به حاشیه رفت و منزوی شد؟ پاسخهای متعددی مطرح شده است. تقریباً همه آنها مبتنی بر سکولاریزم هستند. نویسنده همه را نقد میکند و بر این باور است که قانعکننده نیستند؛ زیرا در تبیین بسیاری از رخدادهای تاریخی و اجتماعی و فرهنگی درمیمانند. البته منظور این نیست که آن نظریات از بیخ و بن نادرستند. خیر؛ اما ناقصند و باید عیب آنها را برطرف کرد. نیاز به نظریه نیرومندتری هست، هم برای تببین آنچه رخ داده و هم برای تعیین آنچه باید رخ دهد.
پس از نقد نظریات رایج، ایبرشتات نظر خاص خود را ارائه میکند: شاهکلید حل مسئله خانواده است. خانواده همان قطعة گمشدهای است که باید وارد این پازل شود تا تصویرِ کامل نمایان، بلکه شفاف، شود. این درحالیست که همه نظریات سکولار آن را نادیده گرفتهاند و گمان کردهاند (شاید هم پیشفرض آنهاست) که افول دین خانواده را متلاشی کرد. متأسفانه در این زمینه، کلیسای مسیحی نیز آب به آسیاب جریان مقابل خود ریخته و این وضع را تشدید کرده است.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3991013160.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«چگونه غرب خدا را واقعاً از دست داد؟»؛ مری ایبرشتات؛ ترجمه محمد معماریان؛ ترجمان علوم انسانی آیا نیچه درست میگفت؟
«چگونه غرب خدا را واقعاً از دست داد؟»
راهنمای کتاب/ روزنهای کوچک به انقلابی بزرگ
دکتر علی غزالیفر
«روزهای انقلاب»
(چطور زنان یک روستا در ایران انقلابی شدند؟)
نویسنده: مری هگلند
مترجم: میترا دانشور
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1397
519 صفحه، 50000 تومان
#تاریخ_معاصرایران #ترجمان_علوم_انسانی
روز 6 آوریل 1934 لوسین برایس، نویسندۀ آمریکایی، برای شام به منزل وایتهد دعوت بود. آلفرد نورث وایتهد، فیلسوف کبیر و آریستوکرات انگلیسی، چند سالی بود که به آمریکا آمده و در آنجا رحل اقامت افکنده بود. برایس زود رسید. قبل از ساعت 18 به خانۀ خاندان وایتهد پا گذاشت، در حالی که شام زودتر از یک ساعت بعد حاضر نمیشد. لذا فرصتی پیش آمد و به دفتر کار او رفت. روی کاناپهای نشستند و در آنجا در خصوص مسایل گوناگون و جالب و مهمی گپی زدند. آن روز هفدهمین سالروز ورود ایالات متحدۀ آمریکا به جنگ جهانی اول بود. بحث به اخبار روزنامهها کشید. وایتهد گفت: «عناوین روزنامههای آمریکایی در ذهن خواننده تصورات غلطی القا میکنند...» و پس از نقد و بررسی شیوۀ کار روزنامهها، گفتگو به کتابهایی کشیده شد که دربارۀ جنگ جهانی اول نوشته شده بود.
وایتهد نکتۀ ظریف و مهمی را مطرح میکند: «استادان و کارشناسان و صاحبنظران برای نوشتن این نوع کتابها اسناد رسمی را با دقت بسیار بررسی میکنند. اما من میپرسم در این زمینه اسناد رسمی چه ارزش و اهمیتی دارند؟ احساس ترسی که از سال 1900 تا سال 1914 بر همه چیز چیره شد، به نوعی پنهان بود و فقط در ناخودآگاه مردم موج میزد و در هیچ سندی هیچ اثری از آن نیست. اصلاٌ مردم آن را حتی به زبان هم نمیآوردند. چه بسا امید داشتند که با این پنهانکاری فاجعه فوران نکند. ولی هراس و نگرانی در تمام آن سالها در دل همگان حضور داشت. انگلستان که اصلاً هیچگاه احساس امنیت نمیکرد، مگر فقط چند سالی بعد از 1870 که روشن شد فرانسه هرگز به انگلستان حمله نخواهد کرد» و در نهایت نظر خاص خود را مطرح کرد: «واقعیت این است که تاریخ حقیقی هرگز نوشته نمیشود؛ زیرا تاریخ حقیقی در عقل و ذهن مردم نیست، بلکه در اعصاب و دلهای آنان جای دارد». این دیدگاهی شایان توجه است، ولی گهگاهی کسانی پیدا میشوند که از پس نوشتن چنین چیزی برمیآیند. خانم مری هگلند هموطن آقای برایس چنین اثری را دربارۀ انقلاب ایران خلق کرده است.
خانم مری هگلند محققی آمریکایی بود که سال 1357 برای انجام کارهای پژوهشیاش به یکی از روستاهای پرت استان فارس، به نام علیآباد، رفته بود. در همان ایام آتش انقلاب دامن روستا را گرفت و روستاییان حاشیهای انقلابی شدند و زندگیشان تغییر کرد. او در پی تحقیقی چندماهه دربارۀ وضعیت کشاورزی روستا و پیامدهایش بود، ولی سیل انقلاب آمد و هر چه کشاورزی و مشاورزی بود جمع کرد و با خود برد. لذا خانم هگلند آنقدر خردمند بود که موضوع پژوهش خود را از کشاورزی به انقلاب تغییر داد و کتابی فوقالعاده در این زمینه نگاشت.
انقلاب سال 1357 واقعۀ مهمی بود که توجه جهان را به خود جلب کرد. از آن زمان تاکنون بررسیهای گوناگونی دربارۀ آن صورت گرفت. خب این آثار تاریخی نیز مشابه سایر نوشتهها بود. چه موافقان و چه مخالفان اشتراکات زیادی داشتند در نوع نگاهی که به این واقعه داشتند و دارند. چند ویژگی بارز این امر را به خوبی نشان میدهد. تقریباً همۀ آثار مربوطه نگاهی «کلی» و «از بیرون» به انقلاب داشتند. به علاوه، این نگاه کلی و بیرونی معطوف است به نقاط خاصی همچون پایتخت ایران یا کلانشهرها. مسئله این است که محصول این نگاه نمیتواند تمام واقعیت و ماجرای انقلاب را با همۀ غنایش منعکس کند. این نگاه چیزهای بسیاری را نادیده میگیرد که دستکمی از دیگر امور ندارند. به عبارت دیگر، نگاهی «جزیی» و «از درون» هم لازم است که معطوف باشد به حاشیهها و کنارههای این کشور پهناور و شلوغ. مسئله فقط این نیست که طبق اسناد رسمی، رویدادهای سیاسی-اجتماعی-اقتصادی کلان تهران چه بود. علاوه بر این، باید به این مطلب هم توجه کرد که در قلب و ذهن آدمهای عادی چه گذشت و انسان متعارف انقلاب را در زندگی روزمرهاش چگونه تجربه میکرد.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3991118152.html
دکتر علی غزالیفر
«روزهای انقلاب»
(چطور زنان یک روستا در ایران انقلابی شدند؟)
نویسنده: مری هگلند
مترجم: میترا دانشور
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1397
519 صفحه، 50000 تومان
#تاریخ_معاصرایران #ترجمان_علوم_انسانی
روز 6 آوریل 1934 لوسین برایس، نویسندۀ آمریکایی، برای شام به منزل وایتهد دعوت بود. آلفرد نورث وایتهد، فیلسوف کبیر و آریستوکرات انگلیسی، چند سالی بود که به آمریکا آمده و در آنجا رحل اقامت افکنده بود. برایس زود رسید. قبل از ساعت 18 به خانۀ خاندان وایتهد پا گذاشت، در حالی که شام زودتر از یک ساعت بعد حاضر نمیشد. لذا فرصتی پیش آمد و به دفتر کار او رفت. روی کاناپهای نشستند و در آنجا در خصوص مسایل گوناگون و جالب و مهمی گپی زدند. آن روز هفدهمین سالروز ورود ایالات متحدۀ آمریکا به جنگ جهانی اول بود. بحث به اخبار روزنامهها کشید. وایتهد گفت: «عناوین روزنامههای آمریکایی در ذهن خواننده تصورات غلطی القا میکنند...» و پس از نقد و بررسی شیوۀ کار روزنامهها، گفتگو به کتابهایی کشیده شد که دربارۀ جنگ جهانی اول نوشته شده بود.
وایتهد نکتۀ ظریف و مهمی را مطرح میکند: «استادان و کارشناسان و صاحبنظران برای نوشتن این نوع کتابها اسناد رسمی را با دقت بسیار بررسی میکنند. اما من میپرسم در این زمینه اسناد رسمی چه ارزش و اهمیتی دارند؟ احساس ترسی که از سال 1900 تا سال 1914 بر همه چیز چیره شد، به نوعی پنهان بود و فقط در ناخودآگاه مردم موج میزد و در هیچ سندی هیچ اثری از آن نیست. اصلاٌ مردم آن را حتی به زبان هم نمیآوردند. چه بسا امید داشتند که با این پنهانکاری فاجعه فوران نکند. ولی هراس و نگرانی در تمام آن سالها در دل همگان حضور داشت. انگلستان که اصلاً هیچگاه احساس امنیت نمیکرد، مگر فقط چند سالی بعد از 1870 که روشن شد فرانسه هرگز به انگلستان حمله نخواهد کرد» و در نهایت نظر خاص خود را مطرح کرد: «واقعیت این است که تاریخ حقیقی هرگز نوشته نمیشود؛ زیرا تاریخ حقیقی در عقل و ذهن مردم نیست، بلکه در اعصاب و دلهای آنان جای دارد». این دیدگاهی شایان توجه است، ولی گهگاهی کسانی پیدا میشوند که از پس نوشتن چنین چیزی برمیآیند. خانم مری هگلند هموطن آقای برایس چنین اثری را دربارۀ انقلاب ایران خلق کرده است.
خانم مری هگلند محققی آمریکایی بود که سال 1357 برای انجام کارهای پژوهشیاش به یکی از روستاهای پرت استان فارس، به نام علیآباد، رفته بود. در همان ایام آتش انقلاب دامن روستا را گرفت و روستاییان حاشیهای انقلابی شدند و زندگیشان تغییر کرد. او در پی تحقیقی چندماهه دربارۀ وضعیت کشاورزی روستا و پیامدهایش بود، ولی سیل انقلاب آمد و هر چه کشاورزی و مشاورزی بود جمع کرد و با خود برد. لذا خانم هگلند آنقدر خردمند بود که موضوع پژوهش خود را از کشاورزی به انقلاب تغییر داد و کتابی فوقالعاده در این زمینه نگاشت.
انقلاب سال 1357 واقعۀ مهمی بود که توجه جهان را به خود جلب کرد. از آن زمان تاکنون بررسیهای گوناگونی دربارۀ آن صورت گرفت. خب این آثار تاریخی نیز مشابه سایر نوشتهها بود. چه موافقان و چه مخالفان اشتراکات زیادی داشتند در نوع نگاهی که به این واقعه داشتند و دارند. چند ویژگی بارز این امر را به خوبی نشان میدهد. تقریباً همۀ آثار مربوطه نگاهی «کلی» و «از بیرون» به انقلاب داشتند. به علاوه، این نگاه کلی و بیرونی معطوف است به نقاط خاصی همچون پایتخت ایران یا کلانشهرها. مسئله این است که محصول این نگاه نمیتواند تمام واقعیت و ماجرای انقلاب را با همۀ غنایش منعکس کند. این نگاه چیزهای بسیاری را نادیده میگیرد که دستکمی از دیگر امور ندارند. به عبارت دیگر، نگاهی «جزیی» و «از درون» هم لازم است که معطوف باشد به حاشیهها و کنارههای این کشور پهناور و شلوغ. مسئله فقط این نیست که طبق اسناد رسمی، رویدادهای سیاسی-اجتماعی-اقتصادی کلان تهران چه بود. علاوه بر این، باید به این مطلب هم توجه کرد که در قلب و ذهن آدمهای عادی چه گذشت و انسان متعارف انقلاب را در زندگی روزمرهاش چگونه تجربه میکرد.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3991118152.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«روزهای انقلاب»؛ مری هگلند؛ ترجمه میترا دانشور؛ ترجمان علوم انسانی روزنهای کوچک به انقلابی بزرگ
«روزهای انقلاب»
راهنمای کتاب/ ادوارد سعید انقلاب اسلامی ایران را چگونه میبیند؟
دکتر علی غزالیفر
«شکست هژمونی»
(چهار مقاله دربارۀ اسلام، انقلاب ایران و تسخیر سفارت آمریکا در رسانههای آمریکایی)
نویسنده: ادوارد سعید
مترجم: حسین نظری
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1397
144 صفحه، 15000 تومان
#تاریخ_معاصرایران #ترجمان_علوم_انسانی
ارسطو، با اعتمادبهنفسی رشکبرانگیز، تصریح میکند که انسانهای غیریونانی بربر هستند و یونانیان حق دارند که آنها را بردۀ خود کنند. این دیدگاه را تعمیم دهیم و به دوران مدرن منتقل کنیم همان استعمار میشود. البته ارسطو نه پادشاه و امپراطور بود و نه به دنبال رفاه و ثروت. لذا نظریهاش در باب بردگی غیریونانیان برای مصالح یا منافع شخصی نیست. او بر اساس دیدگاهی فلسفی چنان حکمی صادر کرد. از نظر او فقط مردان آزاد یونان از عقل برخوردارند و غیریونانیان یا همان بربرها عاقل نیستند و لذا نمیتوانند امور خود را درست سروسامان دهند. یونانیان در حق آنها لطف میکنند و اربابشان میشوند و آنها را در زندگی راهنمایی میکنند. این نگرش را مدرن کنیم و کمی رنگولعاب علمی بدهیم میشود شرقشناسی. وقتی در قرن بیستم و در رسانههای رسمی مینویسند «بربرهای جدید در ایران رها هستند»، پژواک همان صدا را میشنویم. البته در همانجا نیز صداهای متفاوتی به گوش میرسد؛ برای مثال ادوارد سعید.
نام ادوارد سعید (1935-2003)، اندیشمند فقید، با کتاب «شرقشناسی» گره خورده است. این کتاب جنجالی و اثرگذار آنقدر مشهور است که نویسندهاش را با آن میشناسند و نه برعکس! موضوع اصلی این کتاب نقد جریان شرقشناسی محققان و مستشرقان غربی است، به ویژه از قرن نوزدهم به بعد. خلاصۀ سادهشده و خودمانی این کتاب آن است که شرقشناسی همان نگاه عاقلاندرسفیه غرب به شرق است. غربِ عاقل و منظم و مترقی، شرق را خیالاتی و شلخته و منحط میبیند. شرق از جهت فرهنگی، بدوی و از جهت انسانیت نسبتاً وحشی است و لذا باید مهار شود و نظمونسقی به آن داد. در عمل هم استعمار و دخالتهای گوناگون این وظیفه را به عهده گرفتند.
اما از نظر ادوارد سعید نگاه غرب به شرق بسیار کلیشهای، متعصبانه، سطحی و سادهانگارانه است. شرق کلیتی ساده و یکدست نیست. شرق متنوع و پیچیده و لایهلایه است. هر کشور و ملت شرقی ویژگیهای خاص و منحصربهفرد خود را دارد. لذا نمیتوان با عناوینی کلی و انتزاعی، همچون اسلام، همه را یککاسه کرد و برای همۀ آنها حکم واحد کلی صادر کنیم. اما این دقیقاً همان کاری است که غربیها و مستشرقان، با خیال راحت، انجام دادهاند و از درستی آن مطمئناند. واقعیت این است که شرق آنچنانی ساخته و پرداخته ذهن غربیان و مستشرقان است و نه واقعیتی عینی. لذا عجیب نیست که چنین نگاه نامعتبری باعث بدفهمیهای فجیعی میشود. یکی از این بدفهمیهای بزرگ، به طور مشخص، در حق ایران و انقلاب سال 57 رخ داده است. ادوارد سعید در این چند مقاله اولاً آن نگاه نادرست به ایران را باز میکند و ثانیاً تلاش میکند آن را تغییر دهد. او به طور مشخص به موضوعاتی میپردازد که بیش از همه مربوط به انقلاب اسلامی ایران است؛ چیزهای مثل امام خمینی، خشونت انقلابی، شاه، اسلام، تشیع، جوانان و شخصیتهای انقلابی. در طی بحثها نیز دلایل خود را عرضه میکند. اما به طور کلی او از همان چارچوب دیدگاهش در باب نقد شرقشناسی بهره میگیرد؛ همانطور که طرف مقابل نیز دودستی به همان کلیشههای شرقشناسان چسبیده است.
ادوارد سعید بارها این نکته را تکرار میکند که غربیان، به طور خاص، رسانههای آمریکایی ایران، انقلاب ایران و مردمش را نمیبینند. به عبارت دیگر، آنها بدون نگاه کردن میبینند یا اصلاً نمیخواهند واقعیتی را ببینند. این رسانهها پیشاپیش با پیشفرضهای کلیشهای خود بر این باورند که ایران و ایرانیان را میشناسند و لذا میدانند که دقیقاً در ایران چه میگذرد و چه باید کرد. در مقابل، ادوارد سعید این مقالات از روی تعصب شخصی یا قومی نوشته نشده است. وی قصد ندارد از ایران یا انقلابش دفاع کند. هدف او صرفاً حقیقتجویی است و نه موضعگیری ایدئولوژیک. او حتی میگوید که این کار را برای منافع آمریکا انجام میدهد:«برای یک روزنامهنگار، خدمت کورکورانه به دولتش همانقدر خطرناک است که مخاطب را ناتوان از آموختن پنداشتن. هیچکدام از این دو برای جامعهای مثل جامعۀ ما قابل قبول نیست و هیچ میزانی از سخن گفتن دربارۀ رقابت آزاد، فضای باز، و دموکراسی نباید باعث مبهم شدن این مسائل شود. ژورنالیسمِ بد ژورنالیسم بد است، اما برای ایالات متحده حتی بدتر است. میهنپرستی حقیقی تمایل به دانستن هر چه بیشتر دربارۀ حقیقت تا حد ممکن است، نه فقط آن بخشی از آن که حس حقانیت ما را تأیید میکند.»
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3991122116.html
دکتر علی غزالیفر
«شکست هژمونی»
(چهار مقاله دربارۀ اسلام، انقلاب ایران و تسخیر سفارت آمریکا در رسانههای آمریکایی)
نویسنده: ادوارد سعید
مترجم: حسین نظری
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1397
144 صفحه، 15000 تومان
#تاریخ_معاصرایران #ترجمان_علوم_انسانی
ارسطو، با اعتمادبهنفسی رشکبرانگیز، تصریح میکند که انسانهای غیریونانی بربر هستند و یونانیان حق دارند که آنها را بردۀ خود کنند. این دیدگاه را تعمیم دهیم و به دوران مدرن منتقل کنیم همان استعمار میشود. البته ارسطو نه پادشاه و امپراطور بود و نه به دنبال رفاه و ثروت. لذا نظریهاش در باب بردگی غیریونانیان برای مصالح یا منافع شخصی نیست. او بر اساس دیدگاهی فلسفی چنان حکمی صادر کرد. از نظر او فقط مردان آزاد یونان از عقل برخوردارند و غیریونانیان یا همان بربرها عاقل نیستند و لذا نمیتوانند امور خود را درست سروسامان دهند. یونانیان در حق آنها لطف میکنند و اربابشان میشوند و آنها را در زندگی راهنمایی میکنند. این نگرش را مدرن کنیم و کمی رنگولعاب علمی بدهیم میشود شرقشناسی. وقتی در قرن بیستم و در رسانههای رسمی مینویسند «بربرهای جدید در ایران رها هستند»، پژواک همان صدا را میشنویم. البته در همانجا نیز صداهای متفاوتی به گوش میرسد؛ برای مثال ادوارد سعید.
نام ادوارد سعید (1935-2003)، اندیشمند فقید، با کتاب «شرقشناسی» گره خورده است. این کتاب جنجالی و اثرگذار آنقدر مشهور است که نویسندهاش را با آن میشناسند و نه برعکس! موضوع اصلی این کتاب نقد جریان شرقشناسی محققان و مستشرقان غربی است، به ویژه از قرن نوزدهم به بعد. خلاصۀ سادهشده و خودمانی این کتاب آن است که شرقشناسی همان نگاه عاقلاندرسفیه غرب به شرق است. غربِ عاقل و منظم و مترقی، شرق را خیالاتی و شلخته و منحط میبیند. شرق از جهت فرهنگی، بدوی و از جهت انسانیت نسبتاً وحشی است و لذا باید مهار شود و نظمونسقی به آن داد. در عمل هم استعمار و دخالتهای گوناگون این وظیفه را به عهده گرفتند.
اما از نظر ادوارد سعید نگاه غرب به شرق بسیار کلیشهای، متعصبانه، سطحی و سادهانگارانه است. شرق کلیتی ساده و یکدست نیست. شرق متنوع و پیچیده و لایهلایه است. هر کشور و ملت شرقی ویژگیهای خاص و منحصربهفرد خود را دارد. لذا نمیتوان با عناوینی کلی و انتزاعی، همچون اسلام، همه را یککاسه کرد و برای همۀ آنها حکم واحد کلی صادر کنیم. اما این دقیقاً همان کاری است که غربیها و مستشرقان، با خیال راحت، انجام دادهاند و از درستی آن مطمئناند. واقعیت این است که شرق آنچنانی ساخته و پرداخته ذهن غربیان و مستشرقان است و نه واقعیتی عینی. لذا عجیب نیست که چنین نگاه نامعتبری باعث بدفهمیهای فجیعی میشود. یکی از این بدفهمیهای بزرگ، به طور مشخص، در حق ایران و انقلاب سال 57 رخ داده است. ادوارد سعید در این چند مقاله اولاً آن نگاه نادرست به ایران را باز میکند و ثانیاً تلاش میکند آن را تغییر دهد. او به طور مشخص به موضوعاتی میپردازد که بیش از همه مربوط به انقلاب اسلامی ایران است؛ چیزهای مثل امام خمینی، خشونت انقلابی، شاه، اسلام، تشیع، جوانان و شخصیتهای انقلابی. در طی بحثها نیز دلایل خود را عرضه میکند. اما به طور کلی او از همان چارچوب دیدگاهش در باب نقد شرقشناسی بهره میگیرد؛ همانطور که طرف مقابل نیز دودستی به همان کلیشههای شرقشناسان چسبیده است.
ادوارد سعید بارها این نکته را تکرار میکند که غربیان، به طور خاص، رسانههای آمریکایی ایران، انقلاب ایران و مردمش را نمیبینند. به عبارت دیگر، آنها بدون نگاه کردن میبینند یا اصلاً نمیخواهند واقعیتی را ببینند. این رسانهها پیشاپیش با پیشفرضهای کلیشهای خود بر این باورند که ایران و ایرانیان را میشناسند و لذا میدانند که دقیقاً در ایران چه میگذرد و چه باید کرد. در مقابل، ادوارد سعید این مقالات از روی تعصب شخصی یا قومی نوشته نشده است. وی قصد ندارد از ایران یا انقلابش دفاع کند. هدف او صرفاً حقیقتجویی است و نه موضعگیری ایدئولوژیک. او حتی میگوید که این کار را برای منافع آمریکا انجام میدهد:«برای یک روزنامهنگار، خدمت کورکورانه به دولتش همانقدر خطرناک است که مخاطب را ناتوان از آموختن پنداشتن. هیچکدام از این دو برای جامعهای مثل جامعۀ ما قابل قبول نیست و هیچ میزانی از سخن گفتن دربارۀ رقابت آزاد، فضای باز، و دموکراسی نباید باعث مبهم شدن این مسائل شود. ژورنالیسمِ بد ژورنالیسم بد است، اما برای ایالات متحده حتی بدتر است. میهنپرستی حقیقی تمایل به دانستن هر چه بیشتر دربارۀ حقیقت تا حد ممکن است، نه فقط آن بخشی از آن که حس حقانیت ما را تأیید میکند.»
ادامه...
https://www.alef.ir/news/3991122116.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«شکست هژمونی»؛ ادوارد سعید؛ ترجمه حسین نظری؛ ترجمان علوم انسانی ادوارد سعید انقلاب اسلامی ایران را چگونه میبیند؟
«شکست هژمونی»
راهنمای کتاب/ تجربهی ناگزیر فقدان
سعیده امینزاده
«گمشدن در انفرادی»
نویسنده: ریچل اویو
ترجمه: علی امیری و آرش رضاپور
ناشر ترجمان علوم انسانی، چاپ 1398
143 صفحه؛ 22000تومان
#ناداستان #ترجمان_علوم_انسانی
«فقدان» تجربهی ناگزیری است که بشر در طول عمر خود بارها با آن دستوپنجه نرم میکند و ممکن است سالها او را را درگیر خود نگه دارد. نقطهی عطفی که میتواند تمام نیروهای آدمی را در خود فرو ببلعد و جنبههای مختلفی از زندگیاش را تحت تأثیر قرار دهد. به همین خاطر فقدان مفهومی چندبُعدی دارد و برای درک آن باید همهی ابعادش را مورد ارزیابی قرار داد. ریچل اویو، نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی که نزدیک به دو دهه در نیویورکر، گزارش، مقاله و جستار نوشته است، چند سالی است که در نوشتههای خود بر موضوع «فقدان» متمرکز شده است. اویو که ماجراجوییهایش درباره زندگی انسانهای مهجور و مطرود زبانزد مطبوعات است، همواره به اتفاقاتی توجه دارد که روزنامهنگاران دیگر کمتر به سراغشان رفتهاند. از آنجایی که او به هر پدیدهای به شکلی چندوجهی نگاه میکند، چشماندازی نسبتاً جامع در اختیار مخاطباناش قرار میدهد. اویو در سه جستار «گمشدن در انفرادی» که پیش از این در مجله نیویورکر منتشر شده، به مبحث «فقدان» و معنای آن در زندگی شهروندان جوامع مدرن پرداخته است. جوامعی که علیرغم پیشرفتهای تکنولوژیک از ارائهی توجیه علمی دقیق برای وقایع عاجزند. این مسأله البته پیچیدگی مفاهیمی همچون فقدان را بیش از پیش به یاد انسانی میآورد که توهم دانایی و اشراف بر تمامی ابعاد زندگیاش را دارد.
جستار اول کتاب با عنوان «معنای مردن چیست؟»، به مسأله «مرگ مغزی» و جنبههای مختلف علمی، روانی، اخلاقی و فلسفی آن میپردازد. ماجرایی که اویو در جستوجوی چند سالهی خود زیر ذرهبین قرار داده، به مرگ مغزی دختر سیزده سالهی سیاهپوستی به نام «جاهی مک مکث» اختصاص دارد. جاهی در پی عمل جراحی لوزه و خونریزی پنهانی که چندین ساعت طول میکشد، دچار مرگ مغزی میشود. خانوادهی او که بخشی از کوتاهیهای کادر پزشکی را به مسأله تبعیض نژادی مرتبط میدانند با قطع دستگاههای حیاتبخش از او موافقت نمیکنند و میکوشند برای زنده بودن او توجیهاتی علمی بیابند. در این میان چالشهای اخلاقی و حقوقی نیز به میان میآیند. مسأله رنج انسانی که از نظر پزشکان مرگ مغزی شده و زندگیاش تنها با دستگاه ممکن است و نیز مسأله حفظ حیات کسی که به نظر میرسد قلب و ارگانهای سالمی دارد، اما مغزش قادر به برقراری ارتباط با بدنش نیست، در دو جبهه مقابل هم قرار میگیرند. چالشی که ماجرای جاهی برمیانگیزد منجر به تحقیقات گستردهای دربارهی بیماران مرگ مغزی میشود. بسیاری از آنها در طولانیمدت واکنشهای عصبی اندکی به محیط دارند. این موضوع رویکرد خانوادهها و پزشکان و متخصصین مختلف در زمینههای فلسفه، اخلاق پزشکی و زیستشناسی را دگرگون میکند. مرگ مغزی میتواند بر خلاف تصور عمومی، درجهای شدید از ناتوانی و معلولیت تلقی شود. بنابراین نمیتوان به راحتی گذشته دربارهی قطع دستگاههای کمکی برای تنفس و گردش خون و پیوند اعضاء افراد مرگ مغزی تصمیم گرفت. اما در این چشمانداز تازه از تداخل مرگ و زندگی، چهطور میتوان خط و مرزها و قوانین جدید را تدوین کرد؟ این شکل از فقدان برای خانوادههایی که واکنشهای حیاتی اندکی از بیمار مرگ مغزی خود میگیرند چگونه است؟
در جستار دوم، ریچل اویو به مسأله «فقدان در هویت» میپردازد. زن معلم جوانی به نام «هانا آپ» بطور ناگهانی دچار گمگشتگی میشود. خانواده و دوستان دنبالش میگردند و به شکلی تصادفی او را توی آب پیدا میکنند. هانا به بخش زیادی از آنچه هویتاش را در زمان حال میسازد آگاهی ندارد و در پی کشف آن برمیآید. بررسی متخصصین از پدیدهای به نام گسست در او حکایت دارد. گریز گسستیای که او دچارش شده، وضعیتی است که در آن دسترسی به حافظهی بیوگرافیک و هویت شخصی ناممکن است. افراد دچار این عارضه ممکن است هویت جدیدی انتخاب کنند، یا برای پیداکردن آنچه قبلا بودهاند به سفری طولانی بپردازند. هانا نمیتواند هویت تازهای بپذیرد، اما برای کشف دوباره خود راهیِ سفری میشود تا بتواند خود حقیقیاش را بازیابد. سفرهای هانا مورد مطالعه روانشناسان قرار میگیرد و از جنبههای فلسفی و کهنالگویی که او در آنها دنبال میکند برای تحلیل رفتارهای او بهره میگیرند. هانا تجاربی را در سفرهایش به دست میآورد که شمشیری دولبه در بهبود وضعیت او هستند؛ هم میتوانند به بازیابی هویتاش کمک کنند و هم میتوانند به گسستهای ذهنی او دامن بزنند. بهتدریج و در طی راه به نظر میرسد سفرِ هویتیابی از نفسِ هویت ارزشمندتر میشود. اما تا کجا و چگونه میتوان چنین سفری را ادامه داد؟
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4000218082.html
سعیده امینزاده
«گمشدن در انفرادی»
نویسنده: ریچل اویو
ترجمه: علی امیری و آرش رضاپور
ناشر ترجمان علوم انسانی، چاپ 1398
143 صفحه؛ 22000تومان
#ناداستان #ترجمان_علوم_انسانی
«فقدان» تجربهی ناگزیری است که بشر در طول عمر خود بارها با آن دستوپنجه نرم میکند و ممکن است سالها او را را درگیر خود نگه دارد. نقطهی عطفی که میتواند تمام نیروهای آدمی را در خود فرو ببلعد و جنبههای مختلفی از زندگیاش را تحت تأثیر قرار دهد. به همین خاطر فقدان مفهومی چندبُعدی دارد و برای درک آن باید همهی ابعادش را مورد ارزیابی قرار داد. ریچل اویو، نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی که نزدیک به دو دهه در نیویورکر، گزارش، مقاله و جستار نوشته است، چند سالی است که در نوشتههای خود بر موضوع «فقدان» متمرکز شده است. اویو که ماجراجوییهایش درباره زندگی انسانهای مهجور و مطرود زبانزد مطبوعات است، همواره به اتفاقاتی توجه دارد که روزنامهنگاران دیگر کمتر به سراغشان رفتهاند. از آنجایی که او به هر پدیدهای به شکلی چندوجهی نگاه میکند، چشماندازی نسبتاً جامع در اختیار مخاطباناش قرار میدهد. اویو در سه جستار «گمشدن در انفرادی» که پیش از این در مجله نیویورکر منتشر شده، به مبحث «فقدان» و معنای آن در زندگی شهروندان جوامع مدرن پرداخته است. جوامعی که علیرغم پیشرفتهای تکنولوژیک از ارائهی توجیه علمی دقیق برای وقایع عاجزند. این مسأله البته پیچیدگی مفاهیمی همچون فقدان را بیش از پیش به یاد انسانی میآورد که توهم دانایی و اشراف بر تمامی ابعاد زندگیاش را دارد.
جستار اول کتاب با عنوان «معنای مردن چیست؟»، به مسأله «مرگ مغزی» و جنبههای مختلف علمی، روانی، اخلاقی و فلسفی آن میپردازد. ماجرایی که اویو در جستوجوی چند سالهی خود زیر ذرهبین قرار داده، به مرگ مغزی دختر سیزده سالهی سیاهپوستی به نام «جاهی مک مکث» اختصاص دارد. جاهی در پی عمل جراحی لوزه و خونریزی پنهانی که چندین ساعت طول میکشد، دچار مرگ مغزی میشود. خانوادهی او که بخشی از کوتاهیهای کادر پزشکی را به مسأله تبعیض نژادی مرتبط میدانند با قطع دستگاههای حیاتبخش از او موافقت نمیکنند و میکوشند برای زنده بودن او توجیهاتی علمی بیابند. در این میان چالشهای اخلاقی و حقوقی نیز به میان میآیند. مسأله رنج انسانی که از نظر پزشکان مرگ مغزی شده و زندگیاش تنها با دستگاه ممکن است و نیز مسأله حفظ حیات کسی که به نظر میرسد قلب و ارگانهای سالمی دارد، اما مغزش قادر به برقراری ارتباط با بدنش نیست، در دو جبهه مقابل هم قرار میگیرند. چالشی که ماجرای جاهی برمیانگیزد منجر به تحقیقات گستردهای دربارهی بیماران مرگ مغزی میشود. بسیاری از آنها در طولانیمدت واکنشهای عصبی اندکی به محیط دارند. این موضوع رویکرد خانوادهها و پزشکان و متخصصین مختلف در زمینههای فلسفه، اخلاق پزشکی و زیستشناسی را دگرگون میکند. مرگ مغزی میتواند بر خلاف تصور عمومی، درجهای شدید از ناتوانی و معلولیت تلقی شود. بنابراین نمیتوان به راحتی گذشته دربارهی قطع دستگاههای کمکی برای تنفس و گردش خون و پیوند اعضاء افراد مرگ مغزی تصمیم گرفت. اما در این چشمانداز تازه از تداخل مرگ و زندگی، چهطور میتوان خط و مرزها و قوانین جدید را تدوین کرد؟ این شکل از فقدان برای خانوادههایی که واکنشهای حیاتی اندکی از بیمار مرگ مغزی خود میگیرند چگونه است؟
در جستار دوم، ریچل اویو به مسأله «فقدان در هویت» میپردازد. زن معلم جوانی به نام «هانا آپ» بطور ناگهانی دچار گمگشتگی میشود. خانواده و دوستان دنبالش میگردند و به شکلی تصادفی او را توی آب پیدا میکنند. هانا به بخش زیادی از آنچه هویتاش را در زمان حال میسازد آگاهی ندارد و در پی کشف آن برمیآید. بررسی متخصصین از پدیدهای به نام گسست در او حکایت دارد. گریز گسستیای که او دچارش شده، وضعیتی است که در آن دسترسی به حافظهی بیوگرافیک و هویت شخصی ناممکن است. افراد دچار این عارضه ممکن است هویت جدیدی انتخاب کنند، یا برای پیداکردن آنچه قبلا بودهاند به سفری طولانی بپردازند. هانا نمیتواند هویت تازهای بپذیرد، اما برای کشف دوباره خود راهیِ سفری میشود تا بتواند خود حقیقیاش را بازیابد. سفرهای هانا مورد مطالعه روانشناسان قرار میگیرد و از جنبههای فلسفی و کهنالگویی که او در آنها دنبال میکند برای تحلیل رفتارهای او بهره میگیرند. هانا تجاربی را در سفرهایش به دست میآورد که شمشیری دولبه در بهبود وضعیت او هستند؛ هم میتوانند به بازیابی هویتاش کمک کنند و هم میتوانند به گسستهای ذهنی او دامن بزنند. بهتدریج و در طی راه به نظر میرسد سفرِ هویتیابی از نفسِ هویت ارزشمندتر میشود. اما تا کجا و چگونه میتوان چنین سفری را ادامه داد؟
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4000218082.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«گمشدن در انفرادی، سه جستار از ریچل اویو»؛ ترجمه علی امیری و آرش رضاپور؛ ناشر ترجمان علوم انسانی تجربهی ناگزیر فقدان
«گمشدن در انفرادی»
راهنمای کتاب/ هیولایی به نام دولت مدرن
دکترعلی غزالیفر
«راهنمای خواندن لویاتان هابز»
نویسنده: لوری ام. جانسون بگبی
مترجم: مجتبی هاتف
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1398
248 صفحه، 32000 تومان
#فلسفه #ترجمان_علوم_انسانی
یکی از دغدغههای همیشگی همۀ دانشجویان و شاید اندکی از استادان فلسفه این است که متون اصلی حوزههای مختلف فلسفه ترجمه شوند. این دغدغه یک سلیقه نیست، بلکه ریشه در یک نیاز واقعی دارد. بدون متون اصلی نمیتوان در تفکر فلسفی زیاد پیش رفت و شخص در سطحی معین و متوسط درجا خواهد زد. رشد و ارتقای فلسفی بدون متون اصلی میسر نیست. ولی خواندن و فهمیدن متون اصلی به زبان مبدأ هم کار بسیار دشواری است، به طوری که اندکی از افراد میتوانند آن متون را بدان نحو بخوانند و بفهمند. با توجه به این دشواری، ظاهراً بیشتر اهل فلسفه باید از بلندپروازی دست بشویند و به میانمایگی فلسفی تن دهند. اما در این میان، ترجمه روزنۀ امیدی بزرگ است. صد البته منظور ترجمۀ خوب است؛ یعنی ترجمۀ دقیق و درست و خوانا. برخی از متون چنین بختی را داشتهاند و ترجمههای نیکویی از آنها به فارسی در دسترس است. اما ترجمۀ متون اصلی پایان کار نیست. سهل است؛ آغاز یک راه جدید و جدیست که پر از چاله و چالش است. این متون باید خوب فهمیده شوند؛ کاری که در ابتدا آسان مینماید، اما بعداً چنان مشکل از آب درمیآید که بیشتر افراد یا پا پس میکشند و یا از پا درمیآیند.
از این رو، کتابهای زیادی دربارۀ متون اصلی نگاشته میشوند. بیشتر این کتابها کلیتی از آن متون را فراهم میآورند. اما این نوشتهها سه مشکل بزرگ دارند: 1- فقط خلاصۀ متون اصلی هستند؛ 2- آن متون را سادهسازی میکنند؛ 3- گزینشی هستند و برخی مطالب را حذف میکنند. به همین دلیل جانشینی خوب برای متون اصلی نیستند. در واقع متون اصلی فلسفه هیچ جانشینی نمیتوانند داشته باشند و باید مستقیم به سراغ آنها رفت. بنابر این توضیحات، بهترین کتابی که دربارۀ چنین متونی میتوان نوشت، آن است که به خواننده چگونگی خوانش متون اصلی را بیاموزد. علیرغم نیاز جدی به چنین کتابهایی، جای آنها در زبان فارسی خالی مانده است. ترجمان علوم انسانی، به عنوان یک ناشر متعهد و هدفمند، با انتشار این مجموعه، یکی دیگر از کمبودهای علوم انسانی را برطرف کرده است.
*****
امروزه به هر کجای دنیا که سر بزنیم، میبینیم که دولت همهکارۀ ملت و مملکت است. هیچ عرصهای از زندگی شهروندان نیست که دولت تکلیف آن را روشن نکند؛ آموزش عمومی، تحصیلات تکمیلی، بهداشت، خوراک، ازدواج، فرزندآوری، اقتصاد، مسکن، محیط زیست، ورزش، کشاورزی و ... . این امر بهقدری طبیعی جلوه میکند که هیچکس حالت دیگری را حتی به مخیلهاش هم راه نمیدهد. مگر غیر از این ممکن است؟ اما واقعیت این است که اوضاع همیشه به این صورت نبوده.
در کشور خودمان اگر کمی بیش از صد سال به عقب برویم، خواهیم دید که حکومت مرکزی اصلاً کاری به مردم نداشت و نمیتوانست هم داشته باشد. حکومت فقط از مردم خراج میگرفت و دیگر هیچ. آموزش و بهداشت و مابقی امور را خود مردم باید سروسامان میدادند. دولت دخالتی نمیکرد. نه قانونی بود و نه خبری از بوروکراسی. اصلاً فرضاً قانونی هم وضع میشد؛ چگونه میشد قانون را بدون دمودستگاه در، مثلاً، سرحدات اجرا کرد. اصلاً از کجا میشد فهمید واقعاً اجرا شده یا نه. لذا در کشور ما، از زمان قاجار به قبل، حکومت برای خودش بود و مردم هم زندگی خودشان را داشتند. در آن شرایط حتی هیچ عجیب نبود که مردم برخی مناطق ندانند حکومت مرکزی چیست و حاکم کیست و اصلاً خودشان کجای دنیا هستند. روستایی بود و مرتعی و چند مرغ و تخممرغ و دار و درختان و بزها و گوسفندان.
دولت مرکزیِ قدرتمند و همهکاره همان چیزی است که در فلسفۀ سیاسی مدرن لویاتان نامیده میشود. لویاتان هیولایی دریایی است که نامش در چند جای کتاب مقدس ذکر شده است. اولین بار تامس هابز (1588-1679) بود که این استعاره را برای دولت مدرن به کار برد؛ آن هم در کتابی با همین نام که ظاهرش نیز همانند خود آن هیولا عظیم و هولناک است. ولی این فقط ظاهر قضیه است. باطن کتاب صورت دیگری دارد. این فیلسوف انگلیسی نویسندهای چیرهدست و خوشقریحه بود. نوشتههای او جذاب و گیرا و خواندنی است. لویاتان هم برخلاف ظاهر یغورش، کتابی شیرین و خوشخوان است و اهلش از خواندنش لذت میبرند. به همین دلیل کسانی که در زمینۀ فلسفۀ سیاسی فعالیت میکنند باید این متن مهم و اصلی را خوب بخوانند. خوانش این کتاب نیاز به راهنما دارد؛ زیرا این کتاب حجیم به جنگلی بزرگ و انبوه میماند که فرد بیتجربه، بدون نقشۀ راهنما، به احتمال زیاد در لابهلای درختانش گم میشود.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4000602116.html
دکترعلی غزالیفر
«راهنمای خواندن لویاتان هابز»
نویسنده: لوری ام. جانسون بگبی
مترجم: مجتبی هاتف
ناشر: ترجمان علوم انسانی، چاپ اول 1398
248 صفحه، 32000 تومان
#فلسفه #ترجمان_علوم_انسانی
یکی از دغدغههای همیشگی همۀ دانشجویان و شاید اندکی از استادان فلسفه این است که متون اصلی حوزههای مختلف فلسفه ترجمه شوند. این دغدغه یک سلیقه نیست، بلکه ریشه در یک نیاز واقعی دارد. بدون متون اصلی نمیتوان در تفکر فلسفی زیاد پیش رفت و شخص در سطحی معین و متوسط درجا خواهد زد. رشد و ارتقای فلسفی بدون متون اصلی میسر نیست. ولی خواندن و فهمیدن متون اصلی به زبان مبدأ هم کار بسیار دشواری است، به طوری که اندکی از افراد میتوانند آن متون را بدان نحو بخوانند و بفهمند. با توجه به این دشواری، ظاهراً بیشتر اهل فلسفه باید از بلندپروازی دست بشویند و به میانمایگی فلسفی تن دهند. اما در این میان، ترجمه روزنۀ امیدی بزرگ است. صد البته منظور ترجمۀ خوب است؛ یعنی ترجمۀ دقیق و درست و خوانا. برخی از متون چنین بختی را داشتهاند و ترجمههای نیکویی از آنها به فارسی در دسترس است. اما ترجمۀ متون اصلی پایان کار نیست. سهل است؛ آغاز یک راه جدید و جدیست که پر از چاله و چالش است. این متون باید خوب فهمیده شوند؛ کاری که در ابتدا آسان مینماید، اما بعداً چنان مشکل از آب درمیآید که بیشتر افراد یا پا پس میکشند و یا از پا درمیآیند.
از این رو، کتابهای زیادی دربارۀ متون اصلی نگاشته میشوند. بیشتر این کتابها کلیتی از آن متون را فراهم میآورند. اما این نوشتهها سه مشکل بزرگ دارند: 1- فقط خلاصۀ متون اصلی هستند؛ 2- آن متون را سادهسازی میکنند؛ 3- گزینشی هستند و برخی مطالب را حذف میکنند. به همین دلیل جانشینی خوب برای متون اصلی نیستند. در واقع متون اصلی فلسفه هیچ جانشینی نمیتوانند داشته باشند و باید مستقیم به سراغ آنها رفت. بنابر این توضیحات، بهترین کتابی که دربارۀ چنین متونی میتوان نوشت، آن است که به خواننده چگونگی خوانش متون اصلی را بیاموزد. علیرغم نیاز جدی به چنین کتابهایی، جای آنها در زبان فارسی خالی مانده است. ترجمان علوم انسانی، به عنوان یک ناشر متعهد و هدفمند، با انتشار این مجموعه، یکی دیگر از کمبودهای علوم انسانی را برطرف کرده است.
*****
امروزه به هر کجای دنیا که سر بزنیم، میبینیم که دولت همهکارۀ ملت و مملکت است. هیچ عرصهای از زندگی شهروندان نیست که دولت تکلیف آن را روشن نکند؛ آموزش عمومی، تحصیلات تکمیلی، بهداشت، خوراک، ازدواج، فرزندآوری، اقتصاد، مسکن، محیط زیست، ورزش، کشاورزی و ... . این امر بهقدری طبیعی جلوه میکند که هیچکس حالت دیگری را حتی به مخیلهاش هم راه نمیدهد. مگر غیر از این ممکن است؟ اما واقعیت این است که اوضاع همیشه به این صورت نبوده.
در کشور خودمان اگر کمی بیش از صد سال به عقب برویم، خواهیم دید که حکومت مرکزی اصلاً کاری به مردم نداشت و نمیتوانست هم داشته باشد. حکومت فقط از مردم خراج میگرفت و دیگر هیچ. آموزش و بهداشت و مابقی امور را خود مردم باید سروسامان میدادند. دولت دخالتی نمیکرد. نه قانونی بود و نه خبری از بوروکراسی. اصلاً فرضاً قانونی هم وضع میشد؛ چگونه میشد قانون را بدون دمودستگاه در، مثلاً، سرحدات اجرا کرد. اصلاً از کجا میشد فهمید واقعاً اجرا شده یا نه. لذا در کشور ما، از زمان قاجار به قبل، حکومت برای خودش بود و مردم هم زندگی خودشان را داشتند. در آن شرایط حتی هیچ عجیب نبود که مردم برخی مناطق ندانند حکومت مرکزی چیست و حاکم کیست و اصلاً خودشان کجای دنیا هستند. روستایی بود و مرتعی و چند مرغ و تخممرغ و دار و درختان و بزها و گوسفندان.
دولت مرکزیِ قدرتمند و همهکاره همان چیزی است که در فلسفۀ سیاسی مدرن لویاتان نامیده میشود. لویاتان هیولایی دریایی است که نامش در چند جای کتاب مقدس ذکر شده است. اولین بار تامس هابز (1588-1679) بود که این استعاره را برای دولت مدرن به کار برد؛ آن هم در کتابی با همین نام که ظاهرش نیز همانند خود آن هیولا عظیم و هولناک است. ولی این فقط ظاهر قضیه است. باطن کتاب صورت دیگری دارد. این فیلسوف انگلیسی نویسندهای چیرهدست و خوشقریحه بود. نوشتههای او جذاب و گیرا و خواندنی است. لویاتان هم برخلاف ظاهر یغورش، کتابی شیرین و خوشخوان است و اهلش از خواندنش لذت میبرند. به همین دلیل کسانی که در زمینۀ فلسفۀ سیاسی فعالیت میکنند باید این متن مهم و اصلی را خوب بخوانند. خوانش این کتاب نیاز به راهنما دارد؛ زیرا این کتاب حجیم به جنگلی بزرگ و انبوه میماند که فرد بیتجربه، بدون نقشۀ راهنما، به احتمال زیاد در لابهلای درختانش گم میشود.
ادامه...
https://www.alef.ir/news/4000602116.html
جامعه خبری تحلیلی الف
«راهنمای خواندن لویاتان هابز»؛ لوری ام. جانسون بگبی ؛ ترجمه مجتبی هاتف؛ ترجمان علوم انسانی هیولایی به نام دولت مدرن
«راهنمای خواندن لویاتان هابز»