دنیای وارونه یا وارونگی بعضیها؟
عبدالرضا داوری از مشاوران سابق محمود احمدینژاد نوشته است: "دونالد ترامپ هم از میان سرمایهداران یک درصدی آمریکا برخاست، اما در نبرد علیه گلوبالیستها، پرچم حذف هژمونی آمریکا، ناتو و سازمانهای جهانی پنجاه سال اخیر را برافراشت؛ او میماند."
این هم نظری است و طبعاً نمیتوان متعرض نظر دیگران شد. اما در این میان پرسشی به ذهن خطور میکند و آن اینکه آیا آقای داوری، ترور قاسم سلیمانی را هم بخشی از همان نبرد علیه گلوبالیستها و حذف هژمونی آمریکا و ناتو و غیره میداند؟
*****
زاهی هنگبی وزیر همکاریهای منطقهای کابینۀ اسرائیل گفته است که بازگشت بایدن به توافق برجام میتواند به بروز جنگ بین اسرائیل و ایران منجر شود.
این هنگبی هم برای خود گویا نابغهای است! او ظاهراً نمیداند که اولاً بایدن در پی برجام تازهای است که همۀ مشکلات فی مابین ایران و آمریکا را در بر گیرد! ثانیاً به فرض اینکه بایدن به همین برجام کنونی برگردد، اسرائیل چگونه میتواند بدون حمایت مؤثر آمریکا با ایران وارد جنگ شود؟
*****
برد یا باخت ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در یک نگاه کلان برای من علیالسویه است! اما اینکه باخت او سبب پایان کار دیوید فریدمن، سفیر آمریکا در اسرائیل میشود، واقعاً مرا خوشحال میکند. این فریدمن در این چهار سال گذشته با حمایت وقیحانۀ خود از شهرکنشینان یهودی در کرانۀ باختری، روی اعصاب من راه رفته است! خدا از سرش نگذرد که چه خونی به دل من کرد!
*****
اینکه محافل اصولگرا در ایران مشتاق جنگ داخلی در آمریکا بر سر ماجرای انتخابات باشند، امر غیرمنتظرهای نیست، زیرا از چنین خیالی هم لذت و هم سود میبرند! اما اینکه تعدادی از ایرانیان مخالفِ جمهوری اسلامی چندان مشتاق بقای ترامپ در کاخ سفید باشند که آن را به هر قیمتی از جمله به قیمت بروز تقلب در انتخابات و درگیری خیابانی در آمریکا آرزو کنند، باز هم غیر منتظره نیست!
خیال هر دو اما راحت! زیرا در بدترین وضعیت ممکن، جز چند درگیری محدود در کنار چند تظاهرات مسالمتآمیز، اتفاق دیگری در روند انتخابات آمریکا روی نخواهد داد. اگر قرار بود آمریکاییها برای حفظ یا حذف یک نفر از مقام ریاست جمهوری با اسلحه به جان هم بیفتند، صندوق رأی مطمئن و انتخابات آزاد و عادلانه را به عنوان فصل الخطاب اختلافات سیاسی، برای حدود 250 سال گرامی نمیداشتند!
*****
کار ترامپ در کاخ سفید تمام شده به نظر میرسد. اگر بایدن در آریزونا و نوادا و جرجیا و پنسیلوانیا پیشگامی خود را حفظ کند، به نظرم ترامپ از مراجعه به دیوان عالی هم صر ف نظر کند و شکست را بپذیرد. شکایت به دیوان عالی جز تحمیل چند صد میلیون دلار هزینه به جیب جمهوریخواهان، هیچ دستاوردی برای آنها نخواهد داشت. اینکه گفته میشود چون ترکیب دیوان عالی 3 به 6 به سود جمهوریخواهان است، پس به نفع ترامپ رأی میدهد، گزافهای شنیع است! مگر اعضای دیوان عالی قرار است نظر سیاسی دهند که بخواهند جانب همفکران خود را بگیرند؟ رأی دیوان عالی حقوقی است و چه بسا قضات جمهوریخواه نیز علیه شکایت ترامپ رأی دهند. دیوان عالی حداکثر رأی به بازشماری برخی حوزهها خواهد داد اما هرگز آراء قانونی را برای حفظ ترامپ در کاخ سفید باطل نخواهد کرد! درک این نکته برای کسانی که حریم حقوق و سیاست را تشخیص نمیدهند، قاعدتاً مشکل است.
#احمد_زیدآبادی
#احمدی_نژاد
#اسرائیل
#ترامپ
#دیوان_عالی_آمریکا
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
عبدالرضا داوری از مشاوران سابق محمود احمدینژاد نوشته است: "دونالد ترامپ هم از میان سرمایهداران یک درصدی آمریکا برخاست، اما در نبرد علیه گلوبالیستها، پرچم حذف هژمونی آمریکا، ناتو و سازمانهای جهانی پنجاه سال اخیر را برافراشت؛ او میماند."
این هم نظری است و طبعاً نمیتوان متعرض نظر دیگران شد. اما در این میان پرسشی به ذهن خطور میکند و آن اینکه آیا آقای داوری، ترور قاسم سلیمانی را هم بخشی از همان نبرد علیه گلوبالیستها و حذف هژمونی آمریکا و ناتو و غیره میداند؟
*****
زاهی هنگبی وزیر همکاریهای منطقهای کابینۀ اسرائیل گفته است که بازگشت بایدن به توافق برجام میتواند به بروز جنگ بین اسرائیل و ایران منجر شود.
این هنگبی هم برای خود گویا نابغهای است! او ظاهراً نمیداند که اولاً بایدن در پی برجام تازهای است که همۀ مشکلات فی مابین ایران و آمریکا را در بر گیرد! ثانیاً به فرض اینکه بایدن به همین برجام کنونی برگردد، اسرائیل چگونه میتواند بدون حمایت مؤثر آمریکا با ایران وارد جنگ شود؟
*****
برد یا باخت ترامپ در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در یک نگاه کلان برای من علیالسویه است! اما اینکه باخت او سبب پایان کار دیوید فریدمن، سفیر آمریکا در اسرائیل میشود، واقعاً مرا خوشحال میکند. این فریدمن در این چهار سال گذشته با حمایت وقیحانۀ خود از شهرکنشینان یهودی در کرانۀ باختری، روی اعصاب من راه رفته است! خدا از سرش نگذرد که چه خونی به دل من کرد!
*****
اینکه محافل اصولگرا در ایران مشتاق جنگ داخلی در آمریکا بر سر ماجرای انتخابات باشند، امر غیرمنتظرهای نیست، زیرا از چنین خیالی هم لذت و هم سود میبرند! اما اینکه تعدادی از ایرانیان مخالفِ جمهوری اسلامی چندان مشتاق بقای ترامپ در کاخ سفید باشند که آن را به هر قیمتی از جمله به قیمت بروز تقلب در انتخابات و درگیری خیابانی در آمریکا آرزو کنند، باز هم غیر منتظره نیست!
خیال هر دو اما راحت! زیرا در بدترین وضعیت ممکن، جز چند درگیری محدود در کنار چند تظاهرات مسالمتآمیز، اتفاق دیگری در روند انتخابات آمریکا روی نخواهد داد. اگر قرار بود آمریکاییها برای حفظ یا حذف یک نفر از مقام ریاست جمهوری با اسلحه به جان هم بیفتند، صندوق رأی مطمئن و انتخابات آزاد و عادلانه را به عنوان فصل الخطاب اختلافات سیاسی، برای حدود 250 سال گرامی نمیداشتند!
*****
کار ترامپ در کاخ سفید تمام شده به نظر میرسد. اگر بایدن در آریزونا و نوادا و جرجیا و پنسیلوانیا پیشگامی خود را حفظ کند، به نظرم ترامپ از مراجعه به دیوان عالی هم صر ف نظر کند و شکست را بپذیرد. شکایت به دیوان عالی جز تحمیل چند صد میلیون دلار هزینه به جیب جمهوریخواهان، هیچ دستاوردی برای آنها نخواهد داشت. اینکه گفته میشود چون ترکیب دیوان عالی 3 به 6 به سود جمهوریخواهان است، پس به نفع ترامپ رأی میدهد، گزافهای شنیع است! مگر اعضای دیوان عالی قرار است نظر سیاسی دهند که بخواهند جانب همفکران خود را بگیرند؟ رأی دیوان عالی حقوقی است و چه بسا قضات جمهوریخواه نیز علیه شکایت ترامپ رأی دهند. دیوان عالی حداکثر رأی به بازشماری برخی حوزهها خواهد داد اما هرگز آراء قانونی را برای حفظ ترامپ در کاخ سفید باطل نخواهد کرد! درک این نکته برای کسانی که حریم حقوق و سیاست را تشخیص نمیدهند، قاعدتاً مشکل است.
#احمد_زیدآبادی
#احمدی_نژاد
#اسرائیل
#ترامپ
#دیوان_عالی_آمریکا
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
مناقشۀ دستبوسی!
منصور حقیقتپور یکی از فعالان اصولگرا گفته است:
"به احمدینژاد بگویید اگر حدادعادل دست فرح را بوسیده تو روی مادر چاوز را بوسیدهای!"
مقایسۀ روی مادر چاوز با دست فرح بعید است کمکی به آقای حقیقتپور کند چرا که احمدینژاد بوسیدن روی مادر چاوز را افتخاری برای خود میداند و در پی انکار آن نیست؛ حال آنکه حدادعادل بوسیدن دست فرح را ننگ میشمرد و قاطعانه آن را تکذیب میکند!
اضافه بر این، ظاهراً حقیقتپور با اشاره به بوسیدن روی مادر چاوز از سوی احمدینژاد جنبۀ "شرعی" ماجرا را مد نظر داشته است؛ حال آنکه مقصود احمدینژاد از تأکید بر بوسیدن دست فرح توسط حدادعادل، پررنگ کردن جنبۀ سیاسی رخداد بوده است.
به هر حال، این نوع مجادلات کلامی در ایران گرچه سبب تفریح عموم میشود اما نشان روشنی از انحطاط فرهنگ سیاسی نیز با خود دارد.
بوسیدن دست یا صورت یک نفر در گذشته به عنوان یک گزارۀ تاریخی در جای خود قابل تأمل است، اما تبدیل شدن این مسائل به معیاری برای داوری در بارۀ صلاحیتهای افراد وجهی ندارد.
به عبارت دیگر، صلاحیت و کاردانی افراد از طریق بوسیدن و نبوسیدن دست و روی دیگران احراز یا رد نمیشود! از همین رو، مشکل حدادعادل اصولاً دستبوسی و یا همکاری با دکتر حسین نصر نیست، بلکه نوع رویکرد و مواضع او در برابر مسائل کشور است. همین فرمول در مورد دیگران هم صدق میکند.
ناگفته نماند که من هم مثل حسین دهباشی تصور نمیکنم حدادعادل در نظام شاهنشاهی در موقعیت دسترسی ساده و آسان به فرح بوده، به طوری که مختار یا مجبور به بوسیدن دست او شده باشد.
#احمد_زیدآبادی
#احمدی_نژاد
#حداد_عادل
#فرح_دیبا
#هوگو_چاوز
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
منصور حقیقتپور یکی از فعالان اصولگرا گفته است:
"به احمدینژاد بگویید اگر حدادعادل دست فرح را بوسیده تو روی مادر چاوز را بوسیدهای!"
مقایسۀ روی مادر چاوز با دست فرح بعید است کمکی به آقای حقیقتپور کند چرا که احمدینژاد بوسیدن روی مادر چاوز را افتخاری برای خود میداند و در پی انکار آن نیست؛ حال آنکه حدادعادل بوسیدن دست فرح را ننگ میشمرد و قاطعانه آن را تکذیب میکند!
اضافه بر این، ظاهراً حقیقتپور با اشاره به بوسیدن روی مادر چاوز از سوی احمدینژاد جنبۀ "شرعی" ماجرا را مد نظر داشته است؛ حال آنکه مقصود احمدینژاد از تأکید بر بوسیدن دست فرح توسط حدادعادل، پررنگ کردن جنبۀ سیاسی رخداد بوده است.
به هر حال، این نوع مجادلات کلامی در ایران گرچه سبب تفریح عموم میشود اما نشان روشنی از انحطاط فرهنگ سیاسی نیز با خود دارد.
بوسیدن دست یا صورت یک نفر در گذشته به عنوان یک گزارۀ تاریخی در جای خود قابل تأمل است، اما تبدیل شدن این مسائل به معیاری برای داوری در بارۀ صلاحیتهای افراد وجهی ندارد.
به عبارت دیگر، صلاحیت و کاردانی افراد از طریق بوسیدن و نبوسیدن دست و روی دیگران احراز یا رد نمیشود! از همین رو، مشکل حدادعادل اصولاً دستبوسی و یا همکاری با دکتر حسین نصر نیست، بلکه نوع رویکرد و مواضع او در برابر مسائل کشور است. همین فرمول در مورد دیگران هم صدق میکند.
ناگفته نماند که من هم مثل حسین دهباشی تصور نمیکنم حدادعادل در نظام شاهنشاهی در موقعیت دسترسی ساده و آسان به فرح بوده، به طوری که مختار یا مجبور به بوسیدن دست او شده باشد.
#احمد_زیدآبادی
#احمدی_نژاد
#حداد_عادل
#فرح_دیبا
#هوگو_چاوز
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
سایۀ سنگین احمدینژاد بر بازی سیاست!
محمود احمدینژاد با استناد به کامنتی در یک رسانۀ مجازی منسوب به تندروهای اصولگرا، احتمال ترور خود را جدی گرفته است. او از اقدامات پیشگیرانۀ خود در این زمینه نیز خبر داده و تأکید کرده است که دستهای پشت پردۀ چنین توطئهای را پیشاپیش معرفی کرده که در صورت اجرای توطئه به طور اتوماتیک افشا خواهند شد.
احمدینژاد چهرهای است که هر دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا او را عنصری مزاحم و چالشآفرین در صحنۀ سیاست امروز ایران میدانند و بسیار علاقمندند تا او را نادیده بگیرند. احمدینژاد اما در خنثی کردنِ سیاست نادیدهانگاری اصطلاحاً استاد است و معمولاً بر نکاتی انگشت میگذارد که رسانهها از جمله رسانههای دو جناح مخالفش، ناچارند سخنان و تحرکات او را پوشش دهند.
در این میان، بسیاری از مردم عادی هم که از سخنان تکراری و کپکزده و بعضاً بی سر و ته بسیاری از تریبونداران رسمی خسته و ملول شدهاند و در این تنگنایِ مصیبتبار پاندمی و معیشتی و روانی، هر نوع هیجانی را غنیمت میشمرند، با اشتیاق فراوان سخنان احمدینژاد را در رسانههای مجازی دنبال و برای همدیگر ارسال میکنند.
احمدینژاد مدعی است؛ در راهی که انتخاب کرده از جانش گذشته است! اگر او به واقع از جانش گذشته باشد، جدیترین چالش دوران اخیر در برابر وضع موجود باید به حساب آید! هر چند که او ظاهراً صاحب تشکیلاتی نیست و حلقۀ یاران نزدیکش نیز از هم پاشیده و هر دو دست راست و چپش یعنی مشایی و بقایی به زندان محکوم شدهاند، اما او در فضایی که فقدان نهادها سبب برجسته شدن نقش افراد شده است، میتواند یک تنه بخصوص برای متحدان اصولگرای پیشین خود دردسر بیسابقهای پدید آورد.
از همین رو، در حالی که اغلب اصلاحطلبان با ابراز نفرت از رفتار احمدینژاد، نگران گسترش نفوذ سیاسی اصطلاحاً تودهوار و پوپولیستی او در شرایط سرخوردگی و نومیدی اجتماعی هستند، اصولگرایان در برابر احمدینژاد کاملاً مستأصل به نظر میرسند!
احمدینژاد در هر حال، برساختۀ اصولگرایان است. آنها او را در مقابل اکبر هاشمی رفسنجانی در انتخابات سال 84 حمایت کردند و برای تضمین تداوم ریاست جمهوری او در سال 88 در مقابل معترضان به سلامت انتخابات کمترین انعطاف و نرمشی نشان ندادند. آنها حتی بسیاری از چهرههای برآمده از انقلاب 57 و یاران معتمد و نزدیک آیتالله خمینی را عملاً قربانی احمدینژاد کردند و در آن بین، حتی از فدا کردن رؤسای پیشین قوای حاکم مانند شیخ مهدی کروبی و مهندس میرحسین موسوی که چهرههایی میانجی و واسط در شطرنج سیاسی ایران به حساب میآمدند، پرهیز نکردند!
بنابراین، اصولگرایان فردی را که تا این اندازه برای او هزینه کردهاند، به راحتی نمیتوانند به اتهام انحراف و وابستگی به حلقهای مشکوک، بیگانه با خود معرفی کنند و یا پیشینۀ حمایت قاطع و بی چون چرای خود را از او از یادها حذف کنند.
در هر صورت، احمدینژاد روی دست اصولگرایان مانده است! نه میتوانند به بازگشت او به رقابت های انتخاباتی و قدرت گرفتن رسمیاش تن در دهند و نه میتوانند مانع فعالیتهای سیاسی و تبلیغاتی او شوند. ایجاد محدودیت یا حصر خانگی و یا بازداشت او نیز علاوه بر آنکه بمبی خبری است، از یک سو بر محبوبیتش میافزاید و از سوی دیگر، هوادارانش در بین بدنۀ اصولگرایی را به واکنش میاندازد.
در چنین وضعیت بغرنجی است که برخی از افراد عصبانی و ناشناس، به منظور ساکت کردنش، به یادآوری تکرار سرنوشت شاپور بختیار برای او متوسل میشوند؛ اما این نوع تهدیدها جز اینکه به مطرح شدن بیشتر احمدینژاد منجر شود، حاصل دیگری ندارد.
در هر صورت ماجرای احمدینژاد خود گواه کوتهبینی سیاسی اصولگرایان است. آنها به خلاف ادعای خود، با چشماندازی به اندازۀ نوک بینی یا پیش پایشان، بازی سیاسی را پیش میبرند و بعد که اسیر پیامدهای آن میشوند، همگان را مقصر جلوه میدهند جز خودشان را که مقصر واقعیاند!
#احمد_زیدآبادی
#احمدی_نژاد
#اصولگرایان
#مهدی_کروبی
#میرحسین_موسوی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
محمود احمدینژاد با استناد به کامنتی در یک رسانۀ مجازی منسوب به تندروهای اصولگرا، احتمال ترور خود را جدی گرفته است. او از اقدامات پیشگیرانۀ خود در این زمینه نیز خبر داده و تأکید کرده است که دستهای پشت پردۀ چنین توطئهای را پیشاپیش معرفی کرده که در صورت اجرای توطئه به طور اتوماتیک افشا خواهند شد.
احمدینژاد چهرهای است که هر دو جناح اصلاحطلب و اصولگرا او را عنصری مزاحم و چالشآفرین در صحنۀ سیاست امروز ایران میدانند و بسیار علاقمندند تا او را نادیده بگیرند. احمدینژاد اما در خنثی کردنِ سیاست نادیدهانگاری اصطلاحاً استاد است و معمولاً بر نکاتی انگشت میگذارد که رسانهها از جمله رسانههای دو جناح مخالفش، ناچارند سخنان و تحرکات او را پوشش دهند.
در این میان، بسیاری از مردم عادی هم که از سخنان تکراری و کپکزده و بعضاً بی سر و ته بسیاری از تریبونداران رسمی خسته و ملول شدهاند و در این تنگنایِ مصیبتبار پاندمی و معیشتی و روانی، هر نوع هیجانی را غنیمت میشمرند، با اشتیاق فراوان سخنان احمدینژاد را در رسانههای مجازی دنبال و برای همدیگر ارسال میکنند.
احمدینژاد مدعی است؛ در راهی که انتخاب کرده از جانش گذشته است! اگر او به واقع از جانش گذشته باشد، جدیترین چالش دوران اخیر در برابر وضع موجود باید به حساب آید! هر چند که او ظاهراً صاحب تشکیلاتی نیست و حلقۀ یاران نزدیکش نیز از هم پاشیده و هر دو دست راست و چپش یعنی مشایی و بقایی به زندان محکوم شدهاند، اما او در فضایی که فقدان نهادها سبب برجسته شدن نقش افراد شده است، میتواند یک تنه بخصوص برای متحدان اصولگرای پیشین خود دردسر بیسابقهای پدید آورد.
از همین رو، در حالی که اغلب اصلاحطلبان با ابراز نفرت از رفتار احمدینژاد، نگران گسترش نفوذ سیاسی اصطلاحاً تودهوار و پوپولیستی او در شرایط سرخوردگی و نومیدی اجتماعی هستند، اصولگرایان در برابر احمدینژاد کاملاً مستأصل به نظر میرسند!
احمدینژاد در هر حال، برساختۀ اصولگرایان است. آنها او را در مقابل اکبر هاشمی رفسنجانی در انتخابات سال 84 حمایت کردند و برای تضمین تداوم ریاست جمهوری او در سال 88 در مقابل معترضان به سلامت انتخابات کمترین انعطاف و نرمشی نشان ندادند. آنها حتی بسیاری از چهرههای برآمده از انقلاب 57 و یاران معتمد و نزدیک آیتالله خمینی را عملاً قربانی احمدینژاد کردند و در آن بین، حتی از فدا کردن رؤسای پیشین قوای حاکم مانند شیخ مهدی کروبی و مهندس میرحسین موسوی که چهرههایی میانجی و واسط در شطرنج سیاسی ایران به حساب میآمدند، پرهیز نکردند!
بنابراین، اصولگرایان فردی را که تا این اندازه برای او هزینه کردهاند، به راحتی نمیتوانند به اتهام انحراف و وابستگی به حلقهای مشکوک، بیگانه با خود معرفی کنند و یا پیشینۀ حمایت قاطع و بی چون چرای خود را از او از یادها حذف کنند.
در هر صورت، احمدینژاد روی دست اصولگرایان مانده است! نه میتوانند به بازگشت او به رقابت های انتخاباتی و قدرت گرفتن رسمیاش تن در دهند و نه میتوانند مانع فعالیتهای سیاسی و تبلیغاتی او شوند. ایجاد محدودیت یا حصر خانگی و یا بازداشت او نیز علاوه بر آنکه بمبی خبری است، از یک سو بر محبوبیتش میافزاید و از سوی دیگر، هوادارانش در بین بدنۀ اصولگرایی را به واکنش میاندازد.
در چنین وضعیت بغرنجی است که برخی از افراد عصبانی و ناشناس، به منظور ساکت کردنش، به یادآوری تکرار سرنوشت شاپور بختیار برای او متوسل میشوند؛ اما این نوع تهدیدها جز اینکه به مطرح شدن بیشتر احمدینژاد منجر شود، حاصل دیگری ندارد.
در هر صورت ماجرای احمدینژاد خود گواه کوتهبینی سیاسی اصولگرایان است. آنها به خلاف ادعای خود، با چشماندازی به اندازۀ نوک بینی یا پیش پایشان، بازی سیاسی را پیش میبرند و بعد که اسیر پیامدهای آن میشوند، همگان را مقصر جلوه میدهند جز خودشان را که مقصر واقعیاند!
#احمد_زیدآبادی
#احمدی_نژاد
#اصولگرایان
#مهدی_کروبی
#میرحسین_موسوی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
چالش تازۀ احمدینژاد
محمود احمدینژاد در هنگام ثبت نام خود برای حضور در رقابت انتخاباتی، یکی از حساسترین "تابو"های رسمی در جمهوری اسلامی را شکست.
او به صراحت اعلام کرد که اگر صلاحیتش از سوی شورای نگهبان رد شود، در انتخابات شرکت نمیکند.
بیان این جمله هر چند که در عموم کشورهای جهان از سوی هر مقام و گروهی امری بسیار عادی و کاملاً پیش پا افتاده است، اما تکرار آن در جمهوری اسلامی توسط فردی که پیوندهای رسمی با نظام حاکم دارد، عبور از خط قرمزِ اعلام نشده و در عین حال بسیار مهمی است که تا کنون کسی جرأت نزدیک شدن به آن را پیدا نکرده است.
اینکه چرا جمهوری اسلامی اعلامِ علنی عدم شرکت در انتخابات را به صورت تابو در آورده است، داستانی دراز دارد. بطور مختصر اما قصه این است که جمهوری اسلامی "مشروعیت" سیاسی خود را به میزان مشارکت در انتخابات پیوند زده و بر این گمان است که هرگونه اعلام قهر با صندوق رأی نه حرکتی انتقادی یا اعتراضی قانونی و مسالمتآمیز بلکه تلاشی در جهت مشروعیتزدایی از نظام و در نتیجه به مخاطره افکندن آن بخصوص در برابر تهدیدها و فشارهای خارجی است. با این تلقی، حتی اشاره به عدم شرکت در انتخابات از سوی نیروهای نزدیک به حکومت، همواره به عنوان "تحریم" انتخابات تعبیر شده و تحریم هم به نوبۀ خود با عناوینی چون "تهدید امنیتی" و "اقدام به براندازی" که مجازات سنگینی در پی دارد، مورد هجوم و حملۀ تبلیغاتی قرار گرفته است.
ظاهراً با عطف به همین موضوع، آقای احمدینژاد به زعم خود انگشت بر نقطه ضعفی گذاشته است که نظام سیاسی را به تأیید صلاحیت او در انتخابات وادار سازد.
او میداند که جز او، هیچ نیروی دیگری در داخل یا حواشی نظام، امکان و جرأت استفاده از این ابزار برای اعمال فشار علیه سیستم را ندارد و از همین رو میخواهد از آن در برابر شورای نگهبان به عنوان برگ برندۀ خود استفاده کند.
این در حالی است که جمهوری اسلامی با از سرگذراندنِ انتخاباتی با مشارکت حدود 40 درصدِ واجدان شرایط در زمستان سال 98 به تدریج در حالِ ایجاد گسست بینِ میزان مشارکت عمومی در انتخابات و مبانی مشروعیت سیاسی خود است. از همین رو، پس از انتخابات مجلس یازدهم در رسانههای حکومتی معمولاً تأکید میشود که در بسیاری از کشورها از جمله کشورهای اروپایی نرخ مشارکت در انتخابات پایین و حتی بعضاً در حد 30 درصد است، بدون آنکه این مسئله آسیبی به مشروعیت نظام آنها وارد سازد.
قاعدتاً در یک دمکراسی تمام عیارِ مبتنی بر سازو کارِ انتخابات آزاد و عادلانه، نرخ مشارکت در انتخابات، معیار و مبنایی برای سنجش مشروعیت یا عدم مشروعیت آن نظام نیست و فقط از کارکرد درست یا نادرستِ دولت و میزان مشارکتجویی یا مشارکتگریزی مردم آن کشور حکایت دارد.
از این رو، اگر جمهوری اسلامی بخواهد بین میزان مشارکت عمومی و بحث مشروعیت، انقطاع و گسست ایجاد کند به ناچار باید معیارهای شناختۀ شدۀ بینالمللی برای انتخابات عادلانه و آزاد را در دستور کار خود قرار دهد که یکی از نشانههایش از قضا عدم محرومیت احمدینژاد از کاندیداتوری برای ریاست جمهوری است مگر آنکه دادگاهی صالح بر مبنای اتهاماتی مشخص و اقناع کننده برای جامعۀ حقوقی کشور، او را از این حق محروم کند.
بدین ترتیب، احمدینژاد چالشی ایجاد کرده است که از هر دو سوی ماجرا خود را برنده میداند. از آنجا که برخورد امنیتی یا قضایی با احمدینژاد به دلایل مختلف از جمله به بهانۀ تأکید بر حق شخصیاش برای ورود به صحنۀ انتخابات ممکن نیست، بنابراین شاید تصمیم به نادیده گرفتن او تنها راه پیش روی متصدیان امور باشد. احمدینژاد اما ظاهراً راه مقابله با نادیدهانگاری را آموخته و میداند چگونه خود را در مرکز توجهات قرار دهد.
رفتار احمدینژاد برای جناح اصلاحطلب نیز بدون چالش نیست. اصلاحطلبان که از مانورهای سیاسی او عمیقاً ناخشنود و دلنگرانند، یا او را به عنوان "پوپولیست بیاصول و جنجالی" مورد طعن و تمسخر قرار میدهند که این خود در فضای پوپولیستی بیاثر است و یا اینکه بعضاً از مصونیت و عدم برخورد امنیتی و قضایی به او اظهار گلایه میکنند که این نیز کاملاً به نفع احمدینژاد و به زیان خودشان است زیرا از سوی بخشی از افکار عمومی متهم میشوند که نه فقط از حق شهروندی او دفاع نمیکنند بلکه به "جربزۀ" او نیز حسادت میورزند!
خلاصه احمدینژاد به صورت چالشی برای هر دو جناح در آمده که تا اطلاع ثانوی راهی برای "علاج" کردن آن در دسترسشان نیست!
#احمد_زیدآبادی
#احمدی_نژاد
#انتخابات
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
محمود احمدینژاد در هنگام ثبت نام خود برای حضور در رقابت انتخاباتی، یکی از حساسترین "تابو"های رسمی در جمهوری اسلامی را شکست.
او به صراحت اعلام کرد که اگر صلاحیتش از سوی شورای نگهبان رد شود، در انتخابات شرکت نمیکند.
بیان این جمله هر چند که در عموم کشورهای جهان از سوی هر مقام و گروهی امری بسیار عادی و کاملاً پیش پا افتاده است، اما تکرار آن در جمهوری اسلامی توسط فردی که پیوندهای رسمی با نظام حاکم دارد، عبور از خط قرمزِ اعلام نشده و در عین حال بسیار مهمی است که تا کنون کسی جرأت نزدیک شدن به آن را پیدا نکرده است.
اینکه چرا جمهوری اسلامی اعلامِ علنی عدم شرکت در انتخابات را به صورت تابو در آورده است، داستانی دراز دارد. بطور مختصر اما قصه این است که جمهوری اسلامی "مشروعیت" سیاسی خود را به میزان مشارکت در انتخابات پیوند زده و بر این گمان است که هرگونه اعلام قهر با صندوق رأی نه حرکتی انتقادی یا اعتراضی قانونی و مسالمتآمیز بلکه تلاشی در جهت مشروعیتزدایی از نظام و در نتیجه به مخاطره افکندن آن بخصوص در برابر تهدیدها و فشارهای خارجی است. با این تلقی، حتی اشاره به عدم شرکت در انتخابات از سوی نیروهای نزدیک به حکومت، همواره به عنوان "تحریم" انتخابات تعبیر شده و تحریم هم به نوبۀ خود با عناوینی چون "تهدید امنیتی" و "اقدام به براندازی" که مجازات سنگینی در پی دارد، مورد هجوم و حملۀ تبلیغاتی قرار گرفته است.
ظاهراً با عطف به همین موضوع، آقای احمدینژاد به زعم خود انگشت بر نقطه ضعفی گذاشته است که نظام سیاسی را به تأیید صلاحیت او در انتخابات وادار سازد.
او میداند که جز او، هیچ نیروی دیگری در داخل یا حواشی نظام، امکان و جرأت استفاده از این ابزار برای اعمال فشار علیه سیستم را ندارد و از همین رو میخواهد از آن در برابر شورای نگهبان به عنوان برگ برندۀ خود استفاده کند.
این در حالی است که جمهوری اسلامی با از سرگذراندنِ انتخاباتی با مشارکت حدود 40 درصدِ واجدان شرایط در زمستان سال 98 به تدریج در حالِ ایجاد گسست بینِ میزان مشارکت عمومی در انتخابات و مبانی مشروعیت سیاسی خود است. از همین رو، پس از انتخابات مجلس یازدهم در رسانههای حکومتی معمولاً تأکید میشود که در بسیاری از کشورها از جمله کشورهای اروپایی نرخ مشارکت در انتخابات پایین و حتی بعضاً در حد 30 درصد است، بدون آنکه این مسئله آسیبی به مشروعیت نظام آنها وارد سازد.
قاعدتاً در یک دمکراسی تمام عیارِ مبتنی بر سازو کارِ انتخابات آزاد و عادلانه، نرخ مشارکت در انتخابات، معیار و مبنایی برای سنجش مشروعیت یا عدم مشروعیت آن نظام نیست و فقط از کارکرد درست یا نادرستِ دولت و میزان مشارکتجویی یا مشارکتگریزی مردم آن کشور حکایت دارد.
از این رو، اگر جمهوری اسلامی بخواهد بین میزان مشارکت عمومی و بحث مشروعیت، انقطاع و گسست ایجاد کند به ناچار باید معیارهای شناختۀ شدۀ بینالمللی برای انتخابات عادلانه و آزاد را در دستور کار خود قرار دهد که یکی از نشانههایش از قضا عدم محرومیت احمدینژاد از کاندیداتوری برای ریاست جمهوری است مگر آنکه دادگاهی صالح بر مبنای اتهاماتی مشخص و اقناع کننده برای جامعۀ حقوقی کشور، او را از این حق محروم کند.
بدین ترتیب، احمدینژاد چالشی ایجاد کرده است که از هر دو سوی ماجرا خود را برنده میداند. از آنجا که برخورد امنیتی یا قضایی با احمدینژاد به دلایل مختلف از جمله به بهانۀ تأکید بر حق شخصیاش برای ورود به صحنۀ انتخابات ممکن نیست، بنابراین شاید تصمیم به نادیده گرفتن او تنها راه پیش روی متصدیان امور باشد. احمدینژاد اما ظاهراً راه مقابله با نادیدهانگاری را آموخته و میداند چگونه خود را در مرکز توجهات قرار دهد.
رفتار احمدینژاد برای جناح اصلاحطلب نیز بدون چالش نیست. اصلاحطلبان که از مانورهای سیاسی او عمیقاً ناخشنود و دلنگرانند، یا او را به عنوان "پوپولیست بیاصول و جنجالی" مورد طعن و تمسخر قرار میدهند که این خود در فضای پوپولیستی بیاثر است و یا اینکه بعضاً از مصونیت و عدم برخورد امنیتی و قضایی به او اظهار گلایه میکنند که این نیز کاملاً به نفع احمدینژاد و به زیان خودشان است زیرا از سوی بخشی از افکار عمومی متهم میشوند که نه فقط از حق شهروندی او دفاع نمیکنند بلکه به "جربزۀ" او نیز حسادت میورزند!
خلاصه احمدینژاد به صورت چالشی برای هر دو جناح در آمده که تا اطلاع ثانوی راهی برای "علاج" کردن آن در دسترسشان نیست!
#احمد_زیدآبادی
#احمدی_نژاد
#انتخابات
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
دردسرِ استصواب!
علی مطهری گفته است؛ اگر شورای نگهبان کاسۀ داغتر از آش نشود، رد صلاحیت او اتفاق نخواهد افتاد.
به نظرم آقای مطهری در استفاده از ضربالمثل فوق، مسامحه کرده است، چون شورای نگهبان خودش حکم آش را دارد نه کاسهای که بخواهد از آن داغتر باشد!
به هر حال، من کمترین شانسی برای عبور چهرههایی چون مصطفی تاجزاده، علی مطهری، محمود صادقی، محمود احمدینژاد و امثال آنها از صافی شورای نگهبان نمیبینم، با این حال، شمار نامزدهای اصطلاحاً موجّهِ هر دو جناح، چنان در حال افزایش است که نمیدانم شورای نگهبان با چه ملاک و معیار و توجیهی میخواهد تعداد بسیاری از آنها را رد صلاحیت کند به طوری که مثلاً کاندیداهای نهایی به عدد چهار یا شش یا هشت یا حتی ده نفر محدود شود.
در چنین وضعی، شورای نگهبان یا باید تیغ استصواب را در چنان حدی تیز کند که بسیاری از چهرههای به اصطلاح موجّه و مورد قبول نظام نیز از دمِ آن جان سالم به در نبرند که این طبعاً ناخشنودی و اعتراض آنها را در پی خواهد داشت و یا همۀ آنان را تأیید صلاحیت کند که در آن صورت، صحنۀ انتخابات چنان شلوغ و گیج کننده خواهد شد که برای یک فرد عادی مشخص نشود، چی به چی است!
به هر حال برگزاری انتخاباتِ متکی بر نظارت استصوابی و بدون وجود نظامِ حزبی معتبر از این نوع دردسرها هم دارد!
#احمد_زیدآبادی
#علی_مطهری
#تاجزاده
#محمود_صادقی
#احمدی_نژاد
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
علی مطهری گفته است؛ اگر شورای نگهبان کاسۀ داغتر از آش نشود، رد صلاحیت او اتفاق نخواهد افتاد.
به نظرم آقای مطهری در استفاده از ضربالمثل فوق، مسامحه کرده است، چون شورای نگهبان خودش حکم آش را دارد نه کاسهای که بخواهد از آن داغتر باشد!
به هر حال، من کمترین شانسی برای عبور چهرههایی چون مصطفی تاجزاده، علی مطهری، محمود صادقی، محمود احمدینژاد و امثال آنها از صافی شورای نگهبان نمیبینم، با این حال، شمار نامزدهای اصطلاحاً موجّهِ هر دو جناح، چنان در حال افزایش است که نمیدانم شورای نگهبان با چه ملاک و معیار و توجیهی میخواهد تعداد بسیاری از آنها را رد صلاحیت کند به طوری که مثلاً کاندیداهای نهایی به عدد چهار یا شش یا هشت یا حتی ده نفر محدود شود.
در چنین وضعی، شورای نگهبان یا باید تیغ استصواب را در چنان حدی تیز کند که بسیاری از چهرههای به اصطلاح موجّه و مورد قبول نظام نیز از دمِ آن جان سالم به در نبرند که این طبعاً ناخشنودی و اعتراض آنها را در پی خواهد داشت و یا همۀ آنان را تأیید صلاحیت کند که در آن صورت، صحنۀ انتخابات چنان شلوغ و گیج کننده خواهد شد که برای یک فرد عادی مشخص نشود، چی به چی است!
به هر حال برگزاری انتخاباتِ متکی بر نظارت استصوابی و بدون وجود نظامِ حزبی معتبر از این نوع دردسرها هم دارد!
#احمد_زیدآبادی
#علی_مطهری
#تاجزاده
#محمود_صادقی
#احمدی_نژاد
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
نرخ مشارکت و مشکل همیشگی
مخالفان جمهوری اسلامی در این دوره از انتخاباتِ ریاست جمهوری، بحث تحریم آن را داغ کردهاند. تحریم انتخابات در کشورهای مختلف، امر نادری نیست و معمولاً هم با انگیزههای مختلف صورت میگیرد.
به عبارت دیگر، همۀ کسانی که در یک انتخابات شرکت نمیکنند و یا حتی دیگران را هم به عدم شرکت فرا میخوانند، هدف واحدی را دنبال نمیکنند. برای مثال، برخی گروهها برای مشروعیتزدایی از یک نظام سیاسی به قصد ایجاد زمینۀ لازم برای ساقط کردن آن، دست به تحریم انتخابات میزنند، حال آنکه برخی دیگر، صرفاً به منظورِ ابراز نارضایتی عمیق خود از شرایط موجود و یا اخطار به تمامی نیروهای حاکم و گوشمالی دادنِ شدید آنها، با صندوق رأی قهر میکنند.
در کنار این دو مورد، درهمۀ کشورهای جهان افراد بسیاری نیز یافت میشوند که از سر بیتفاوتی سیاسی و یا بیحوصلگی اجتماعی، علاقهای به مشارکت در انتخابات از خود نشان نمیدهند.
از آنجا که در نظام جمهوری اسلامی اعلام عدم شرکت در انتخابات همیشه با مخاطرات و تهدیدهای مستقیم و غیرمستقیمی مواجه بوده و هرگز به عنوان یک کنشِ قانونیِ معطوف به اعتراض مسالمتآمیز، به رسمیت شناخته نشده است، بنابراین، در سطح رسمی هیچگاه بحث تفکیکی روشنی در بارۀ اهداف و انگیزههای مخالفان شرکت در انتخابات صورت نگرفته است.
در این دور از انتخابات اما به دلیل اعلام علنی محمود احمدینژاد به عدم شرکت در انتخابات در صورت رد صلاحیت او، مجامع رسمی ناچار به صحبت در این باره هستند و از هم اکنون نیز سخنگوی شورای نگهبان با طرح احتمال نرخ پایین مشارکت، سرِ سخن را در مورد آن باز کرده است.
در واقع، نبود یک نظام حزبیِ معتبر در ایران و برگزاری انتخابات به صورت تودهوار، مانع مشخص شدن وزن واقعی هر یک از نیروهای سیاسی در کشور شده است. از همین رو، همواره جدلهای بیحاصلی بین تمامی گروههای سیاسی اعم از داخل و خارج نظام، برای تفسیر به رأیِ گرایش عمومی به نفع خود، جریان داشته است.
بر این اساس، نرخ پایینِ احتمالی مشارکت در انتخابات، دامنۀ مناقشه را بین انواع و اقسام گروهها و جناحها، گسترش خواهد داد. اصولگرایان به طور قطع نرخ مشارکت پایین را نتیجۀ سرخوردگی مردم از کارنامۀ دولت حسن روحانی خواهند دانست، در حالی که اصلاحطلبان آن را به نوع برخورد شورای نگهبان و رد صلاحیت نامزدهای شاخص نسبت خواهند داد.
از آن سو، محمود احمدینژاد نرخ مشارکت پایین را به معنای سطح بالای محبوبیت خود در جامعه تفسیر خواهد کرد و نیروهای خواهان براندازی نیز متفقاً آن را به معنای نفی مشروعیت نظام و ضرورت سرنگونی آن به شمار خواهند آورد و در کنار آن، هر کدام از اجزء آن نیز در صدد مصادرۀ گرایش عمومی به سود جریانِ خاصِ خود بر خواهند آمد.
در چنین فضای غیرشفافی، طبعاً صدا و مطالبات عمومی گم خواهد شد و کل داستان هم پس از چند ماه به محاق فراموشی خواهد رفت تا نوبت به انتخابات دیگری برسد!
#احمد_زیدآبادی
#عدم_مشارکت
#احمدی_نژاد
#شورای_نگهبان
#مطالبات_عمومی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
مخالفان جمهوری اسلامی در این دوره از انتخاباتِ ریاست جمهوری، بحث تحریم آن را داغ کردهاند. تحریم انتخابات در کشورهای مختلف، امر نادری نیست و معمولاً هم با انگیزههای مختلف صورت میگیرد.
به عبارت دیگر، همۀ کسانی که در یک انتخابات شرکت نمیکنند و یا حتی دیگران را هم به عدم شرکت فرا میخوانند، هدف واحدی را دنبال نمیکنند. برای مثال، برخی گروهها برای مشروعیتزدایی از یک نظام سیاسی به قصد ایجاد زمینۀ لازم برای ساقط کردن آن، دست به تحریم انتخابات میزنند، حال آنکه برخی دیگر، صرفاً به منظورِ ابراز نارضایتی عمیق خود از شرایط موجود و یا اخطار به تمامی نیروهای حاکم و گوشمالی دادنِ شدید آنها، با صندوق رأی قهر میکنند.
در کنار این دو مورد، درهمۀ کشورهای جهان افراد بسیاری نیز یافت میشوند که از سر بیتفاوتی سیاسی و یا بیحوصلگی اجتماعی، علاقهای به مشارکت در انتخابات از خود نشان نمیدهند.
از آنجا که در نظام جمهوری اسلامی اعلام عدم شرکت در انتخابات همیشه با مخاطرات و تهدیدهای مستقیم و غیرمستقیمی مواجه بوده و هرگز به عنوان یک کنشِ قانونیِ معطوف به اعتراض مسالمتآمیز، به رسمیت شناخته نشده است، بنابراین، در سطح رسمی هیچگاه بحث تفکیکی روشنی در بارۀ اهداف و انگیزههای مخالفان شرکت در انتخابات صورت نگرفته است.
در این دور از انتخابات اما به دلیل اعلام علنی محمود احمدینژاد به عدم شرکت در انتخابات در صورت رد صلاحیت او، مجامع رسمی ناچار به صحبت در این باره هستند و از هم اکنون نیز سخنگوی شورای نگهبان با طرح احتمال نرخ پایین مشارکت، سرِ سخن را در مورد آن باز کرده است.
در واقع، نبود یک نظام حزبیِ معتبر در ایران و برگزاری انتخابات به صورت تودهوار، مانع مشخص شدن وزن واقعی هر یک از نیروهای سیاسی در کشور شده است. از همین رو، همواره جدلهای بیحاصلی بین تمامی گروههای سیاسی اعم از داخل و خارج نظام، برای تفسیر به رأیِ گرایش عمومی به نفع خود، جریان داشته است.
بر این اساس، نرخ پایینِ احتمالی مشارکت در انتخابات، دامنۀ مناقشه را بین انواع و اقسام گروهها و جناحها، گسترش خواهد داد. اصولگرایان به طور قطع نرخ مشارکت پایین را نتیجۀ سرخوردگی مردم از کارنامۀ دولت حسن روحانی خواهند دانست، در حالی که اصلاحطلبان آن را به نوع برخورد شورای نگهبان و رد صلاحیت نامزدهای شاخص نسبت خواهند داد.
از آن سو، محمود احمدینژاد نرخ مشارکت پایین را به معنای سطح بالای محبوبیت خود در جامعه تفسیر خواهد کرد و نیروهای خواهان براندازی نیز متفقاً آن را به معنای نفی مشروعیت نظام و ضرورت سرنگونی آن به شمار خواهند آورد و در کنار آن، هر کدام از اجزء آن نیز در صدد مصادرۀ گرایش عمومی به سود جریانِ خاصِ خود بر خواهند آمد.
در چنین فضای غیرشفافی، طبعاً صدا و مطالبات عمومی گم خواهد شد و کل داستان هم پس از چند ماه به محاق فراموشی خواهد رفت تا نوبت به انتخابات دیگری برسد!
#احمد_زیدآبادی
#عدم_مشارکت
#احمدی_نژاد
#شورای_نگهبان
#مطالبات_عمومی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
آش دهنسوزی نیست!
خیلی از افراد بر این نظرند که رئیس جمهور در نظام سیاسی ایران فاقد قدرت لازم برای پیشبرد اهداف اعلام شدۀ خود و بنابراین مقامی کم و بیش تشریفاتی و در خدمت دستورات دیگر نهادهاست. اما وقتی فصل انتخابات ریاست جمهوری فرار میرسد بیشترِ این افراد برای فرستادن چهرۀ مورد علاقۀ خود به پاستور، چنان به دست و پا میافتند و در مورد به خطر افتادن "جمهوریت" و به "انحراف" رفتن کشور به مدت پنجاه سال در صورت شکست کاندیدای خود در انتخابات هشدار میدهند، کأنّهُ رئیس جمهور ایران نه فقط به اندازۀ رئیس جمهور فرانسه یا آمریکا یا روسیه یا چین قدرت دارد، بلکه گویی نعوذبالله قادر متعال است!
خب، انصافاً این چه بازی مسخره و ریاکارانهای است؟ اگر رئیس جمهور واقعاً از قدرت کافی و لازم برخوردار است، چرا آن را به هنگام استقرار او در پاستور نشان نمیدهند و اگر فاقد چنین قدرتی است دیگراین همه سر و صدا و جار و جنجال و برانگیختن مردم در مورد چگونگی انتخاب او برای چیست؟
میدانم برای این پرسش چند پاسخ وجود دارد. پاسخ نخست این است که این درست است رئیس جمهور فاقد قدرت لازم است اما بیقدرت کامل هم که نیست! عقل سلیم حکم میکند که همان حداقل قدرت را برای جناح خود حفظ کنیم تا دست کم در برخی تصمیمات تأثیرگذار باشیم. پاسخ دوم این است که میزان قدرت رئیس جمهور بستگی به شجاعت شخصی او دارد. اگر رئیس جمهور فردی شجاع و بیباک و نترس و اهل ایستادگی باشد، میتواند نهادهای دیگر را به تسلیم در برابر برنامۀ خود وادار سازد، اما اگر او چهرهای ترسو و بزدل و بیجربزه و اهل عقبنشینی باشد، همان مقدار قدرت اندک را هم از دست میدهد و به صورت آلت دست دیگران در میآید. پاسخ سوم هم این است که رئیس جمهور گرچه قدرتی ندارد اما حداقل میتواند به مثابۀ ترمز یا نیروی اصطکاکی در مقابل قدرت یک دستِ طرف مقابل عمل کند و مانع برخی تصمیمگیری های بسیار خطرناک آنها برای اعلام جنگ با دنیا یا تحمیل الگوی یک رژیم صد در صد توتالیتر مانند کرۀ شمالی بر جامعه شود.
اینها البته پاسخهایی است که معمولاً به صورت علنی و روشن کمتر در مجامع عمومی مورد بحث قرار میگیرد زیرا گمان بر این است که اشاره به این موارد در هنگامۀ انتخابات میتواند سبب بیرغبتی مردم به شرکت در انتخابات و موجب دلسردی آنها شود، پس بهتر است که در چنین هنگامهای رئیس جمهور در قالب همان "قادر لایزال" معرفی شود تا جامعه را به جنبش در آورد!
به نظرم پاسخهای سه گانۀ فوق هر سه بر نادیدهانگاری واقعیات و بخصوص چشم بستن بر نتایجِ اسفناک آنها در پدید آمدن بحرانهای کنونی جامعه استوار است و یکایک آنها را میتوان دربحثی مفصل به راحتی ابطال کرد.
از نگاه من، انتخابات ریاست جمهوری بدون دلیل و منطق روشن، به مهمترین دلمشغولی نیروهای سیاسی ایران تبدیل شده و عملاً توجه جامعه را از مسائل اساسی و بنیادی و زیستی به نوعی تفنن فصلی و بیمایه معطوف کرده است.
گفته خواهد شد: این چه حرفی است؟ یعنی بین دوران هاشمی و خاتمی و احمدینژاد و روحانی تفاوتی وجود ندارد؟ قاعدتاً نمیتوان گفت که تفاوتی وجود ندارد، اما اگر به روندها و سرنوشت هر یک از این چهار نفر و تبعات عملکرد آنها نگریسته شود، میتوان به راحتی پی برد که وقایع روزگار آنان، بیش از آنکه به جایگاه ریاست جمهوری گره خورده باشد به عواملی خارج از قدرتِ هر چهار نفرِ آنان مانند وضعیت بینالمللی، نوسان بهای نفت، نوع آرایش سیاسی جامعه، میزان تحرک نیروهای اجتماعی و موقعیت خاص ساختار قدرت در آن برهه مربوط بوده است.
شاید پرسیده شود حالا در این وضعیت منظور از این حرفها چیست؟ منظور این است که ریاست جمهوری آش چندان دهن سوزی نیست که لازم باشد بر سرش این همه عجز و لابه سر داده شود!
بعد از این در این باره بیشتر توضیح خواهم داد.
#احمد_زیدآبادی
#محمد_خاتمی
#هاشمی_رفسنجانی
#احمدی_نژاد
#انتخابات
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
خیلی از افراد بر این نظرند که رئیس جمهور در نظام سیاسی ایران فاقد قدرت لازم برای پیشبرد اهداف اعلام شدۀ خود و بنابراین مقامی کم و بیش تشریفاتی و در خدمت دستورات دیگر نهادهاست. اما وقتی فصل انتخابات ریاست جمهوری فرار میرسد بیشترِ این افراد برای فرستادن چهرۀ مورد علاقۀ خود به پاستور، چنان به دست و پا میافتند و در مورد به خطر افتادن "جمهوریت" و به "انحراف" رفتن کشور به مدت پنجاه سال در صورت شکست کاندیدای خود در انتخابات هشدار میدهند، کأنّهُ رئیس جمهور ایران نه فقط به اندازۀ رئیس جمهور فرانسه یا آمریکا یا روسیه یا چین قدرت دارد، بلکه گویی نعوذبالله قادر متعال است!
خب، انصافاً این چه بازی مسخره و ریاکارانهای است؟ اگر رئیس جمهور واقعاً از قدرت کافی و لازم برخوردار است، چرا آن را به هنگام استقرار او در پاستور نشان نمیدهند و اگر فاقد چنین قدرتی است دیگراین همه سر و صدا و جار و جنجال و برانگیختن مردم در مورد چگونگی انتخاب او برای چیست؟
میدانم برای این پرسش چند پاسخ وجود دارد. پاسخ نخست این است که این درست است رئیس جمهور فاقد قدرت لازم است اما بیقدرت کامل هم که نیست! عقل سلیم حکم میکند که همان حداقل قدرت را برای جناح خود حفظ کنیم تا دست کم در برخی تصمیمات تأثیرگذار باشیم. پاسخ دوم این است که میزان قدرت رئیس جمهور بستگی به شجاعت شخصی او دارد. اگر رئیس جمهور فردی شجاع و بیباک و نترس و اهل ایستادگی باشد، میتواند نهادهای دیگر را به تسلیم در برابر برنامۀ خود وادار سازد، اما اگر او چهرهای ترسو و بزدل و بیجربزه و اهل عقبنشینی باشد، همان مقدار قدرت اندک را هم از دست میدهد و به صورت آلت دست دیگران در میآید. پاسخ سوم هم این است که رئیس جمهور گرچه قدرتی ندارد اما حداقل میتواند به مثابۀ ترمز یا نیروی اصطکاکی در مقابل قدرت یک دستِ طرف مقابل عمل کند و مانع برخی تصمیمگیری های بسیار خطرناک آنها برای اعلام جنگ با دنیا یا تحمیل الگوی یک رژیم صد در صد توتالیتر مانند کرۀ شمالی بر جامعه شود.
اینها البته پاسخهایی است که معمولاً به صورت علنی و روشن کمتر در مجامع عمومی مورد بحث قرار میگیرد زیرا گمان بر این است که اشاره به این موارد در هنگامۀ انتخابات میتواند سبب بیرغبتی مردم به شرکت در انتخابات و موجب دلسردی آنها شود، پس بهتر است که در چنین هنگامهای رئیس جمهور در قالب همان "قادر لایزال" معرفی شود تا جامعه را به جنبش در آورد!
به نظرم پاسخهای سه گانۀ فوق هر سه بر نادیدهانگاری واقعیات و بخصوص چشم بستن بر نتایجِ اسفناک آنها در پدید آمدن بحرانهای کنونی جامعه استوار است و یکایک آنها را میتوان دربحثی مفصل به راحتی ابطال کرد.
از نگاه من، انتخابات ریاست جمهوری بدون دلیل و منطق روشن، به مهمترین دلمشغولی نیروهای سیاسی ایران تبدیل شده و عملاً توجه جامعه را از مسائل اساسی و بنیادی و زیستی به نوعی تفنن فصلی و بیمایه معطوف کرده است.
گفته خواهد شد: این چه حرفی است؟ یعنی بین دوران هاشمی و خاتمی و احمدینژاد و روحانی تفاوتی وجود ندارد؟ قاعدتاً نمیتوان گفت که تفاوتی وجود ندارد، اما اگر به روندها و سرنوشت هر یک از این چهار نفر و تبعات عملکرد آنها نگریسته شود، میتوان به راحتی پی برد که وقایع روزگار آنان، بیش از آنکه به جایگاه ریاست جمهوری گره خورده باشد به عواملی خارج از قدرتِ هر چهار نفرِ آنان مانند وضعیت بینالمللی، نوسان بهای نفت، نوع آرایش سیاسی جامعه، میزان تحرک نیروهای اجتماعی و موقعیت خاص ساختار قدرت در آن برهه مربوط بوده است.
شاید پرسیده شود حالا در این وضعیت منظور از این حرفها چیست؟ منظور این است که ریاست جمهوری آش چندان دهن سوزی نیست که لازم باشد بر سرش این همه عجز و لابه سر داده شود!
بعد از این در این باره بیشتر توضیح خواهم داد.
#احمد_زیدآبادی
#محمد_خاتمی
#هاشمی_رفسنجانی
#احمدی_نژاد
#انتخابات
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
آخرین بخشِ ثبت در تاریخ
در انتخابات سال 84 نیز کم و بیش مانند امروز، اصلاحطلبان قادر به ارائۀ چشماندازی مثبت از نقش خود در آیندۀ کشور به مخاطبان خود نبودند.
در آن مقطع، مجلس ششم جای خود را به مجلسِ محافظهکار هفتم داده بود، شورای شهر تهران به کنترل یاران احمدینژاد در آمده بود، جامعه امید خود به اصلاح از راه حضور اصلاحطلبان در قدرت را از دست داده بود و سید محمد خاتمی در تصویب لوایح دوقلوی خود برای افزایش اختیارات رئیس جمهور توفیقی حاصل نکرده و برای سپری شدن آخرین روزهای ریاست جمهوری خود لحظه شماری میکرد.
در نبود چشم انداز مثبت و روشن، اصلاحطلبان برای جلب آراء عمومی، عمدتاً به ایجاد وحشت از رقیب خود متوسل شدند. این حربه اما بر همۀ رأی دهندگان کارگر نمیافتاد زیرا برخی از مردم پرسششان این بود که در شرایطِ کنترل اصلاحطلبان بر هر سه نهاد انتخابی یعنی ریاست جمهوری و مجلس و شورای شهر، آنها نتوانستند مانعِ "توقیف فلّهای" مطبوعات، رد صلاحیت گستردۀ اعضای مجلس ششم، دستگیری بیوقفۀ دانشجویان، روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و مدنی شوند، حال با دگرگون شدنِ آن شرایط و صفر شدن انرژی جنبش اصلاحی، با چه قدرت و ابزاری میخواهند آن پروژه را دنبال کنند.
به این پرسشها پاسخ اقناع کنندهای داده نمیشد و در عوض با معرفی رقیب به عنوان "فاشیسمی که اگر قوۀ مجریه را به دست بگیرد چون هیولایی همه چیز را بر سر راه خود نابود و پامال خواهد کرد" بر حضور مردم در پای صندوقهای رأی تأکید میشد.
با این همه، بیش از 62 درصد واجدان شرایط، در دور نخست انتخابات و بیش از 59 درصد آنها در دور دوم شرکت کردند و هاشمی به فاصلۀ هفت میلیون رأی از احمدینژاد شکست خورد.
اصلاحطلبان بلافاصله "تحریم کنندگان" انتخابات را عامل شکست خود اعلام کردند در حالی که جز چند چهرۀ مطبوعاتی و مدنی و یکی - دو تشکل سیاسی و دانشجویی که اسمی نیز از تحریم نبرده و فقط اعلام عدم شرکت در انتخابات کرده بودند، بقیۀ نیروها و گروههای سیاسی با تمام قوا وارد انتخابات شدند اما نتیجهای نگرفتند! در حقیقت مشارکت 60 درصدی نرخ مشارکت بالایی بود اما این نرخ بالا اصلاً به چشم اصلاحطلبان نیامد چنانکه گویی مردم موظفند بالای 80 درصد در هر انتخاباتی مشارکت کنند تا موجب پیروزی آنها شوند!
مسئولیت نشناسی اصلاحطلبان در آن مقطع واقعاً حیرتآور بود. هیچ نوع آسیبشناسی از دلایل ناکامی و شکست خود جز مذمت تعدد کاندیداهایشان به عمل نیاوردند و در عوض، بیشتر کاسه - کوزهها بر سر تعدادی از سرخوردگان از انتخابات شکسته شد!
بعد هم که احمدینژاد در پاستور مستقر شد، عینک سفیدی را که در طول ریاست جمهوری آقای خاتمی به چشم زده بودند و از پشت آن همه چیز را زیبا و قشنگ میدیدند، با عینکی کاملاً تیره و تار عوض کردند!
البته عملکرد دولت احمدینژاد در بسیاری زمینهها بخصوص در برخورد با انجمنهای دانشجویی و اساتید دانشگاهها کاملاً فاجعهبار بود و به دستگیری شماری از دانشجویان و باز نشسته کردن استادان منجر شد، اما برخورد با مطبوعات و فعالان سیاسی و تشکیلات نیم بند آنان نسبت به دوران قبل از آن تغییری نکرد و نقد احمدینژاد و دولت او حتی در رسانههای رسمی ممنوع نشد و بگیر و ببندی که نشان از ظهور دولتی با صفت "فاشیستی" باشد نیز اتفاق نیفتاد.
دور دوم ریاست جمهوری احمدینژاد برای فعالان سیاسی اما با مصیبتی تمام عیار آغاز شد. همزمان با آن احمدینژاد نیز با بلوک اصلی قدرت فاصله پیدا کرد و روز به روز مغضوبتر شد. او ضمن آنکه رفتارهای خشونتآمیز با نیروهای سیاسی و مردم معترض را گردن نگرفت به تدریج در حوزههای گوناگون شعارهایی سر داد که نشان از چرخش 180 درجهای او داشت.
غرض آنکه به صِرف ایجاد وحشت از رقیب و نسبت دادن مشکلات به افرادی که از انتخابات به هر دلیلی سرخورده میشوند، نمیتوان اعتماد عمومی را برانگیخت و از خویش رفع مسئولیت کرد. این شیوه ره به جایی نمیبرد همانطور که تاکنون نبرده است!
#احمد_زیدآبادی
#انتخابات
#محمد_خاتمی
#احمدی_نژاد
#دولت_فاشیستی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
در انتخابات سال 84 نیز کم و بیش مانند امروز، اصلاحطلبان قادر به ارائۀ چشماندازی مثبت از نقش خود در آیندۀ کشور به مخاطبان خود نبودند.
در آن مقطع، مجلس ششم جای خود را به مجلسِ محافظهکار هفتم داده بود، شورای شهر تهران به کنترل یاران احمدینژاد در آمده بود، جامعه امید خود به اصلاح از راه حضور اصلاحطلبان در قدرت را از دست داده بود و سید محمد خاتمی در تصویب لوایح دوقلوی خود برای افزایش اختیارات رئیس جمهور توفیقی حاصل نکرده و برای سپری شدن آخرین روزهای ریاست جمهوری خود لحظه شماری میکرد.
در نبود چشم انداز مثبت و روشن، اصلاحطلبان برای جلب آراء عمومی، عمدتاً به ایجاد وحشت از رقیب خود متوسل شدند. این حربه اما بر همۀ رأی دهندگان کارگر نمیافتاد زیرا برخی از مردم پرسششان این بود که در شرایطِ کنترل اصلاحطلبان بر هر سه نهاد انتخابی یعنی ریاست جمهوری و مجلس و شورای شهر، آنها نتوانستند مانعِ "توقیف فلّهای" مطبوعات، رد صلاحیت گستردۀ اعضای مجلس ششم، دستگیری بیوقفۀ دانشجویان، روزنامه نگاران و فعالان سیاسی و مدنی شوند، حال با دگرگون شدنِ آن شرایط و صفر شدن انرژی جنبش اصلاحی، با چه قدرت و ابزاری میخواهند آن پروژه را دنبال کنند.
به این پرسشها پاسخ اقناع کنندهای داده نمیشد و در عوض با معرفی رقیب به عنوان "فاشیسمی که اگر قوۀ مجریه را به دست بگیرد چون هیولایی همه چیز را بر سر راه خود نابود و پامال خواهد کرد" بر حضور مردم در پای صندوقهای رأی تأکید میشد.
با این همه، بیش از 62 درصد واجدان شرایط، در دور نخست انتخابات و بیش از 59 درصد آنها در دور دوم شرکت کردند و هاشمی به فاصلۀ هفت میلیون رأی از احمدینژاد شکست خورد.
اصلاحطلبان بلافاصله "تحریم کنندگان" انتخابات را عامل شکست خود اعلام کردند در حالی که جز چند چهرۀ مطبوعاتی و مدنی و یکی - دو تشکل سیاسی و دانشجویی که اسمی نیز از تحریم نبرده و فقط اعلام عدم شرکت در انتخابات کرده بودند، بقیۀ نیروها و گروههای سیاسی با تمام قوا وارد انتخابات شدند اما نتیجهای نگرفتند! در حقیقت مشارکت 60 درصدی نرخ مشارکت بالایی بود اما این نرخ بالا اصلاً به چشم اصلاحطلبان نیامد چنانکه گویی مردم موظفند بالای 80 درصد در هر انتخاباتی مشارکت کنند تا موجب پیروزی آنها شوند!
مسئولیت نشناسی اصلاحطلبان در آن مقطع واقعاً حیرتآور بود. هیچ نوع آسیبشناسی از دلایل ناکامی و شکست خود جز مذمت تعدد کاندیداهایشان به عمل نیاوردند و در عوض، بیشتر کاسه - کوزهها بر سر تعدادی از سرخوردگان از انتخابات شکسته شد!
بعد هم که احمدینژاد در پاستور مستقر شد، عینک سفیدی را که در طول ریاست جمهوری آقای خاتمی به چشم زده بودند و از پشت آن همه چیز را زیبا و قشنگ میدیدند، با عینکی کاملاً تیره و تار عوض کردند!
البته عملکرد دولت احمدینژاد در بسیاری زمینهها بخصوص در برخورد با انجمنهای دانشجویی و اساتید دانشگاهها کاملاً فاجعهبار بود و به دستگیری شماری از دانشجویان و باز نشسته کردن استادان منجر شد، اما برخورد با مطبوعات و فعالان سیاسی و تشکیلات نیم بند آنان نسبت به دوران قبل از آن تغییری نکرد و نقد احمدینژاد و دولت او حتی در رسانههای رسمی ممنوع نشد و بگیر و ببندی که نشان از ظهور دولتی با صفت "فاشیستی" باشد نیز اتفاق نیفتاد.
دور دوم ریاست جمهوری احمدینژاد برای فعالان سیاسی اما با مصیبتی تمام عیار آغاز شد. همزمان با آن احمدینژاد نیز با بلوک اصلی قدرت فاصله پیدا کرد و روز به روز مغضوبتر شد. او ضمن آنکه رفتارهای خشونتآمیز با نیروهای سیاسی و مردم معترض را گردن نگرفت به تدریج در حوزههای گوناگون شعارهایی سر داد که نشان از چرخش 180 درجهای او داشت.
غرض آنکه به صِرف ایجاد وحشت از رقیب و نسبت دادن مشکلات به افرادی که از انتخابات به هر دلیلی سرخورده میشوند، نمیتوان اعتماد عمومی را برانگیخت و از خویش رفع مسئولیت کرد. این شیوه ره به جایی نمیبرد همانطور که تاکنون نبرده است!
#احمد_زیدآبادی
#انتخابات
#محمد_خاتمی
#احمدی_نژاد
#دولت_فاشیستی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
دوری از قدرت معجزه میکند!
"آب کم است ولی هست، مدیریت مصرف و توزیع آن نامناسب است. خوب مدیریت نمیکنند و بعد مردم را به جان هم میاندازند....مردم بیچاره چه گناهی کردهاند که اسیر یک عده مدیران و مقامات شدهاند!"
عبارات بالا سخنان محمود احمدینژاد در بارۀ اعتراض مردم شهرهای اصفهان و شهرکرد به نحوۀ توزیع آب است.
گویا آقای احمدینژاد سخنان و برنامههای دولت خود را در طولِ هشت سال ریاست جمهوریش به کلی از یاد برده است زمانی که از حفر بیرویۀ چاه برای توسعۀ کشاورزی قاطعانه دفاع میکرد. گفته میشود در طول ریاست جمهوری او حدود سیصد هزار چاه غیرقانونی حفر شده است! بدون شک او در پدید آمدن بحران کنونی آب اگر بیش از دیگران مقصر نباشد، حتماً کمتر نیست.
به نظرم حذف از گردونۀ قدرت در جمهوری اسلامی معجزه میکند! ای کاش میشد ترتیبی داد تا تمام صاحبان قدرت برای دورهای از آن دور بمانند، آنگاه همه مدافع سرسخت حقوق مردم، آزادی، دمکراسی، عدالت و توسعه میشدند. این را به طعنه نمیگویم. واقعاً کارساز است!
#احمد_زیدآبادی
#احمدی_نژاد
#اصفهان
#شهر_کرد
#اعتراض_آب
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
"آب کم است ولی هست، مدیریت مصرف و توزیع آن نامناسب است. خوب مدیریت نمیکنند و بعد مردم را به جان هم میاندازند....مردم بیچاره چه گناهی کردهاند که اسیر یک عده مدیران و مقامات شدهاند!"
عبارات بالا سخنان محمود احمدینژاد در بارۀ اعتراض مردم شهرهای اصفهان و شهرکرد به نحوۀ توزیع آب است.
گویا آقای احمدینژاد سخنان و برنامههای دولت خود را در طولِ هشت سال ریاست جمهوریش به کلی از یاد برده است زمانی که از حفر بیرویۀ چاه برای توسعۀ کشاورزی قاطعانه دفاع میکرد. گفته میشود در طول ریاست جمهوری او حدود سیصد هزار چاه غیرقانونی حفر شده است! بدون شک او در پدید آمدن بحران کنونی آب اگر بیش از دیگران مقصر نباشد، حتماً کمتر نیست.
به نظرم حذف از گردونۀ قدرت در جمهوری اسلامی معجزه میکند! ای کاش میشد ترتیبی داد تا تمام صاحبان قدرت برای دورهای از آن دور بمانند، آنگاه همه مدافع سرسخت حقوق مردم، آزادی، دمکراسی، عدالت و توسعه میشدند. این را به طعنه نمیگویم. واقعاً کارساز است!
#احمد_زیدآبادی
#احمدی_نژاد
#اصفهان
#شهر_کرد
#اعتراض_آب
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
اگر از جنس احمدینژاد میبود!
در حالی که گزارش روزنامۀ لبنانی الاخبار در بارۀ ملاقات مخفیانۀ مقامهای امنیتی و اطلاعاتی ایران و آمریکا نقل محافل است، مدیرمسئول کیهان برای هزار و نهصد و هشتاد و هفتمین بار، ماجرای ملاقات سید محمد خاتمی با جرج سوروس را پیش کشیده است.
آقای خاتمی و اطرافیانش دیدار وی با جرج سوروس را تکذیب میکنند، اما هر چه از آنان انکار از مدیر مسئول کیهان اصرار!
از قضا جرج سوروس جزو آن دسته از یهودیانی است که دار و دستۀ بنیامین نتانیاهو در اسرائیل و اعوان و انصار دونالد ترامپ در آمریکا به خونش تشنهاند چون در شمار مخالفان سرسخت آنها به شمار میرود.
حالا ملاقات با چنین آدمی به فرض صحت، در هیچ قاموسی ذنب لایغفر به شمار نمیرود که کیهان آن را به صورت پیراهن خونین خلیفه در آورده و 15 سال آزگار بر سر نیزه کرده است.
به تصور گردانندگان کیهان، داشتن نام فرنگی و تبار یهودی به خودی خود جرم و مترادف جاسوسی و توطئهگری است و هر فردی هم با آنان سلام و علیکی رد و بدل کنند در جرم و توطئۀ و جاسوسی آنها سهیم است.
مسئولان برگزاری دادگاههای فرمایشی سال 88 نیر دقیقاً همین تصور را از اسامی خارجی داشتند به طوری که دیدار با یورگن هابرماس آن هم در جریان سفرش به تهران را به عنوان شاهدی از دست داشتن برخی از متهمان در توطئهای خارجی قلمداد میکردند.
بیچاره آن مخاطبان ناآشنا با هابرماس که با شنیدن این اسم آلمانی، خیال میکردند آن متهمان مثلاً با رئیس سازمان امنیت آلمان رابطه داشتهاند!
ظاهراً جاسوسی و توطئهپردازی از نگاه گردانندگان کیهان چیزی شبیه بازیهای کودکانه و نوعی مسخرهبازی است که همۀ خلایق در آن سهیماند. در واقع، دامن زدن به ترس و وحشتِ هیستریک و بیدلیل از خارجیان در بین شهروندان عادی، از علائم نظامهای استالینیتسی و هیتلری است و مشخص نیست کیهان با چه نیتی اصرار دارد آن را در جمهوری اسلامی نیز اشاعه دهد.
در هر صورت، به نظرم اگر در هر کشور دیگری، چنین مجادلۀ کسلکننده و بیپایانی در مورد یک دیدار، علیه یک رئیس جمهور سابق به راه میافتاد، آن رئیس جمهور سابق اعلام میکرد که بله دیدار کردهام؛ خوب کاری هم کردهام! هر کس هم ناراحت است برود زیر اگزوز اتوبوسهای میدان توپخانه یک نفس عمیق بکشد، بخصوص اگر آن رئیس جمهور سابق از جنس محمود احمدینژاد باشد!
#احمد_زیدآبادی
#محمد_خاتمی
#جرج_سوروس
#احمدی_نژاد
#هابر_ماس
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
در حالی که گزارش روزنامۀ لبنانی الاخبار در بارۀ ملاقات مخفیانۀ مقامهای امنیتی و اطلاعاتی ایران و آمریکا نقل محافل است، مدیرمسئول کیهان برای هزار و نهصد و هشتاد و هفتمین بار، ماجرای ملاقات سید محمد خاتمی با جرج سوروس را پیش کشیده است.
آقای خاتمی و اطرافیانش دیدار وی با جرج سوروس را تکذیب میکنند، اما هر چه از آنان انکار از مدیر مسئول کیهان اصرار!
از قضا جرج سوروس جزو آن دسته از یهودیانی است که دار و دستۀ بنیامین نتانیاهو در اسرائیل و اعوان و انصار دونالد ترامپ در آمریکا به خونش تشنهاند چون در شمار مخالفان سرسخت آنها به شمار میرود.
حالا ملاقات با چنین آدمی به فرض صحت، در هیچ قاموسی ذنب لایغفر به شمار نمیرود که کیهان آن را به صورت پیراهن خونین خلیفه در آورده و 15 سال آزگار بر سر نیزه کرده است.
به تصور گردانندگان کیهان، داشتن نام فرنگی و تبار یهودی به خودی خود جرم و مترادف جاسوسی و توطئهگری است و هر فردی هم با آنان سلام و علیکی رد و بدل کنند در جرم و توطئۀ و جاسوسی آنها سهیم است.
مسئولان برگزاری دادگاههای فرمایشی سال 88 نیر دقیقاً همین تصور را از اسامی خارجی داشتند به طوری که دیدار با یورگن هابرماس آن هم در جریان سفرش به تهران را به عنوان شاهدی از دست داشتن برخی از متهمان در توطئهای خارجی قلمداد میکردند.
بیچاره آن مخاطبان ناآشنا با هابرماس که با شنیدن این اسم آلمانی، خیال میکردند آن متهمان مثلاً با رئیس سازمان امنیت آلمان رابطه داشتهاند!
ظاهراً جاسوسی و توطئهپردازی از نگاه گردانندگان کیهان چیزی شبیه بازیهای کودکانه و نوعی مسخرهبازی است که همۀ خلایق در آن سهیماند. در واقع، دامن زدن به ترس و وحشتِ هیستریک و بیدلیل از خارجیان در بین شهروندان عادی، از علائم نظامهای استالینیتسی و هیتلری است و مشخص نیست کیهان با چه نیتی اصرار دارد آن را در جمهوری اسلامی نیز اشاعه دهد.
در هر صورت، به نظرم اگر در هر کشور دیگری، چنین مجادلۀ کسلکننده و بیپایانی در مورد یک دیدار، علیه یک رئیس جمهور سابق به راه میافتاد، آن رئیس جمهور سابق اعلام میکرد که بله دیدار کردهام؛ خوب کاری هم کردهام! هر کس هم ناراحت است برود زیر اگزوز اتوبوسهای میدان توپخانه یک نفس عمیق بکشد، بخصوص اگر آن رئیس جمهور سابق از جنس محمود احمدینژاد باشد!
#احمد_زیدآبادی
#محمد_خاتمی
#جرج_سوروس
#احمدی_نژاد
#هابر_ماس
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
پاشیدن خرده شیشه بر اعصاب عموم!
شیخ مرتضی آقاتهرانی رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس برای چندمین بار تأکید کرده است که "محکم پای طرح صیانت ایستاده است!"
در حالی که طرح صیانت، بسیاری از مردم را نسبت به ادامۀ کسب و کار و آزادی اظهارنظر خود، به شدت نگران کرده است، واقعاً مشخص نیست که چرا آقای آقاتهرانی علاقمند است با دامن زدن به این نگرانی، خاطر مردم را مشوش کند و روی اعصاب آنان خرده شیشه بپاشد!
به خاطر دارم در ماههای نخست ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، همین آقای آقاتهرانی معلم اخلاق کابینه شده بود و پیش از هر جلسهای، برای رئیس جمهور و وزیرانش درس اخلاق میداد. نمیدانم وی چه درس اخلاقی به کابینۀ آقای احمدینژاد میداد که بعداً آن مسائل پیش آمد، اما همزمان با آن در تلویزیون هم ظاهر میشد و نصایحی نیز به عموم میکرد.
درست به یاد دارم که یک بار به مخاطبانش توصیه میکرد که سر کوچۀ محل زندگیشان با امام زمان قرار بگذارند و مطمئن باشند که امام سر قرار حاضر خواهد شد!
در آن زمان هیچکدام از روحانیون به خود زحمت ندادند تا از وی بپرسند که روی کدامِ معیار و ملاک دینی چنین ادعایی را مطرح میکند. وقتی چنان ادعاهایی برایش سهل و آسان مینمود، چرا پاشیدن خرده شیشه به اعصاب عموم برایش سهل ننماید؟
#احمد_زیدآبادی
#طرح_صیانت
#مرتضی_آقا_تهرانی
#احمدی_نژاد
#معلم_اخلاق
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
شیخ مرتضی آقاتهرانی رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس برای چندمین بار تأکید کرده است که "محکم پای طرح صیانت ایستاده است!"
در حالی که طرح صیانت، بسیاری از مردم را نسبت به ادامۀ کسب و کار و آزادی اظهارنظر خود، به شدت نگران کرده است، واقعاً مشخص نیست که چرا آقای آقاتهرانی علاقمند است با دامن زدن به این نگرانی، خاطر مردم را مشوش کند و روی اعصاب آنان خرده شیشه بپاشد!
به خاطر دارم در ماههای نخست ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، همین آقای آقاتهرانی معلم اخلاق کابینه شده بود و پیش از هر جلسهای، برای رئیس جمهور و وزیرانش درس اخلاق میداد. نمیدانم وی چه درس اخلاقی به کابینۀ آقای احمدینژاد میداد که بعداً آن مسائل پیش آمد، اما همزمان با آن در تلویزیون هم ظاهر میشد و نصایحی نیز به عموم میکرد.
درست به یاد دارم که یک بار به مخاطبانش توصیه میکرد که سر کوچۀ محل زندگیشان با امام زمان قرار بگذارند و مطمئن باشند که امام سر قرار حاضر خواهد شد!
در آن زمان هیچکدام از روحانیون به خود زحمت ندادند تا از وی بپرسند که روی کدامِ معیار و ملاک دینی چنین ادعایی را مطرح میکند. وقتی چنان ادعاهایی برایش سهل و آسان مینمود، چرا پاشیدن خرده شیشه به اعصاب عموم برایش سهل ننماید؟
#احمد_زیدآبادی
#طرح_صیانت
#مرتضی_آقا_تهرانی
#احمدی_نژاد
#معلم_اخلاق
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii