Forwarded from بایگانی توافق
آنگاه که مردم #حق_محور شوند
حق #عزت یابد
ونشانه های #عدالت برقرار
ودشمن مأیوس
خطبه ۲۱۶
توافق یواشكي📌📂🖊
@tavafoghyavashaki
حق #عزت یابد
ونشانه های #عدالت برقرار
ودشمن مأیوس
خطبه ۲۱۶
توافق یواشكي📌📂🖊
@tavafoghyavashaki
1400سال پیش فرمود تشت آب بیاورید، از #زنان هرکس تمایل داشت بتواند بیعت کند...و تا همین ۱۰۰ سال پیش زنان آمریکا #حق_رای نداشتند...
#درس_غدیر
#کانال_هم_اندیشی_آغوزبنی_ها
@aghouzboniha
#درس_غدیر
#کانال_هم_اندیشی_آغوزبنی_ها
@aghouzboniha
⚽️ خبر شوکهکننده برای فوتبال ایران
🔹«ولید الفراج» مجری برنامه پربیننده «الدوری مع الولید» در برنامه اخیر خود به نقل از یک منبع آگاه اعلام کرد که #حق_میزبانی تیمهای ایرانی از حریفانش در لیگ قهرمانان آسیا از سوی #AFC سلب شده و این تصمیم در آستانه اعلام رسمی است. به این معنی که نمایندگان کشورمان باید با تمام حریفان خود چه عربستانی، چه اماراتی و عراقی و قطری و سایر کشورها در #زمین_بیطرف بازی کنند/ مهر
آدینه، ۲۷ دی ۹۸.
🔹«ولید الفراج» مجری برنامه پربیننده «الدوری مع الولید» در برنامه اخیر خود به نقل از یک منبع آگاه اعلام کرد که #حق_میزبانی تیمهای ایرانی از حریفانش در لیگ قهرمانان آسیا از سوی #AFC سلب شده و این تصمیم در آستانه اعلام رسمی است. به این معنی که نمایندگان کشورمان باید با تمام حریفان خود چه عربستانی، چه اماراتی و عراقی و قطری و سایر کشورها در #زمین_بیطرف بازی کنند/ مهر
آدینه، ۲۷ دی ۹۸.
دل نوشته #شهید_دکتر_چمران برای امام حسین(ع):
خدایا ترا شکر میکنم که #حسین را آفریدی.
ای خدای حسین ترا شکر میکنم که راه پرافتخار #شهادت را در جلوی پای روندگان #حق و #حقیقت گذاشتی.
ای حسین، دلم گرفته و روحم پژمرده، در میان طوفان حوادث که همچون پر کاه ما را به اینطرف وآن طرف میکشاند، مایوس و دردمند، فقط بر حسب وظیفه به #مبارزه ادامه میدهم، و گاهگاهی آنقدر زیرفشار روحی کوفته میشوم که برای فرار از درد وغم دست به دامان شهادت میزنم تا ازمیان این گرداب وحشتناکی که همه را و انقلاب را فروگرفته است لااقل گلیم انسانی خود را بیرون بکشم و این عالم دون واین مدعیان دروغین را ترک کنم و با دامنی پاک و کفنی خونین به لقاء پروردگار نائل آیم ...
ای حسین مقدس، روزگار درازی بود که هر انقلابی را مقدس میشمردم و نام او را با یاد تو توام میکردم و قلب خود را میگشودم و انقلابیون را و او را در قلب خود جای میدادم و به عشق تو او را دوست میداشتم و به قداست تو او را مقدس میشمردم و در راه کمک به او از هیچ فداکاری حتی بذل حیات و هستی خود دریغ نمیکردم...
اما تجربه، درس بزرگ و تلخی به من داد که #اسلحه و #کشتار و #انقلاب و حتی #شهادت به خودی خود نباید مورد احترام و تقدیس قرار گیرد. بلکه آنچه مهم است #انسانیت، #فداکاری در راه آرمان انسانها، غلبه بر #خودخواهی و #غرور و #مصالح پست مادی و ایمان به ارزشهای الهی است.
ای حسین، امروز نیز ترا #تقدیس میکنم، اما تقدیسی عمیقتر و پرشورتر که تا ا عماق وجودم و تا آسمان روحم به تو عشق میورزد و ترا میخواهد و ترا میجوید.
ای حسین، #دردمندم، #دلشکستهام، و احساس میکنم که جز تو و را ه تو داروئی دیگر تسکین بخش قلب سوزانم نیست ...
ای حسین! در کربلا، تو یکایک شهدا را در آغوش میکشیدی، میبوسیدی وداع میکردی، آیا ممکن است، هنگامیکه من نیز به #خاک و #خون خود می غلطم، تو دست مهربان خود را بر #قلب_سوزان من بگذاری و عطش عشق مرا به تو و به خدای تو سیراب کنی؟
#امام_حسین_بزرگ_پاسدار_اسلام
#ولادت_امام_حسین
#روز_پاسدار
👉aghouzboneiha
خدایا ترا شکر میکنم که #حسین را آفریدی.
ای خدای حسین ترا شکر میکنم که راه پرافتخار #شهادت را در جلوی پای روندگان #حق و #حقیقت گذاشتی.
ای حسین، دلم گرفته و روحم پژمرده، در میان طوفان حوادث که همچون پر کاه ما را به اینطرف وآن طرف میکشاند، مایوس و دردمند، فقط بر حسب وظیفه به #مبارزه ادامه میدهم، و گاهگاهی آنقدر زیرفشار روحی کوفته میشوم که برای فرار از درد وغم دست به دامان شهادت میزنم تا ازمیان این گرداب وحشتناکی که همه را و انقلاب را فروگرفته است لااقل گلیم انسانی خود را بیرون بکشم و این عالم دون واین مدعیان دروغین را ترک کنم و با دامنی پاک و کفنی خونین به لقاء پروردگار نائل آیم ...
ای حسین مقدس، روزگار درازی بود که هر انقلابی را مقدس میشمردم و نام او را با یاد تو توام میکردم و قلب خود را میگشودم و انقلابیون را و او را در قلب خود جای میدادم و به عشق تو او را دوست میداشتم و به قداست تو او را مقدس میشمردم و در راه کمک به او از هیچ فداکاری حتی بذل حیات و هستی خود دریغ نمیکردم...
اما تجربه، درس بزرگ و تلخی به من داد که #اسلحه و #کشتار و #انقلاب و حتی #شهادت به خودی خود نباید مورد احترام و تقدیس قرار گیرد. بلکه آنچه مهم است #انسانیت، #فداکاری در راه آرمان انسانها، غلبه بر #خودخواهی و #غرور و #مصالح پست مادی و ایمان به ارزشهای الهی است.
ای حسین، امروز نیز ترا #تقدیس میکنم، اما تقدیسی عمیقتر و پرشورتر که تا ا عماق وجودم و تا آسمان روحم به تو عشق میورزد و ترا میخواهد و ترا میجوید.
ای حسین، #دردمندم، #دلشکستهام، و احساس میکنم که جز تو و را ه تو داروئی دیگر تسکین بخش قلب سوزانم نیست ...
ای حسین! در کربلا، تو یکایک شهدا را در آغوش میکشیدی، میبوسیدی وداع میکردی، آیا ممکن است، هنگامیکه من نیز به #خاک و #خون خود می غلطم، تو دست مهربان خود را بر #قلب_سوزان من بگذاری و عطش عشق مرا به تو و به خدای تو سیراب کنی؟
#امام_حسین_بزرگ_پاسدار_اسلام
#ولادت_امام_حسین
#روز_پاسدار
👉aghouzboneiha
#داستان_شب
📢 یکدیگر را فراموش نکنیم 📢
#عبدالرحمن_بن_سیابه می گوید :
هنگامی که پدرم از دنيا رفت ، مردى از دوستانش نزد من آمد و درِ خانه را زد .
بيرون رفتم . به من #تسليت گفت و گفت : آيا پدرت از خود ارثی باقی گذاشته است؟
گفتم : نه .
كيسه اى كه در آن ، هزار درهم بود ، به من داد و گفت : از اين سرمايه ، درست نگهدارى كن و از سود آن ، بهره ببر .
با خوش حالى نزد مادرم رفتم و وى را از داستان ، باخبر کردم .
چون شب شد ، نزد يكى از دوستان پدرم رفتم و برايم مقدارى پارچه ی سابرى* جنس شاپورى خريدارى كرد و در مغازه اى به كسب ، مشغول شدم.
خداوند عز و جل در اين كسب و #كار ، سود بسيارْ مقدّر ساخت .
تا اینکه هنگام #حج شد ، به دلم افتاد به مكّه بروم .
نزد مادرم آمدم و به وى گفتم : به دلم افتاده كه به مكّه بروم .
مادرم گفت : پس پول فلانى را به وى بازگردان .
سپس درهم ها را نزد آن مرد بردم و به او دادم ، چنان كه گويا هزار درهم را به وى بخشيدم [ ؛ چون او گمان نمى كرد اين پول ، هيچ گاه به وى برگردد] .
مرد گفت : شايد اين پول برايت كم بوده است . آنها را زياد كنم؟
گفتم : خير ؛ قصد حج دارم و دوست دارم اموالتان نزد خودتان باشد .
سپس به سمت مكّه رفتم ، اعمال حج را به جا آوردم و به مدينه بازگشتم .
پس از برگشت ، به همراه مردم به ديدار #امام_صادق عليه السلام رفتم .
ايشان ، ملاقات هاى عمومى داشت . من كه كم سن بودم ، در آخرِ جمعيت نشستم . مردم سؤال مى كردند و وى پاسخ مى داد تا اين كه جمعيت ، كم شد .
امام عليه السلام به من اشاره كرد . نزديك شدم . به من فرمود : «آيا خواسته اى دارى؟» .
گفتم : جانم به فدايت! من عبدالرحمان پسر سَيابه هستم .
فرمود : پدرت چه كار مى كند؟
گفتم : از دنيا رفت .
امام عليه السلام اظهار همدردى كرد و برای او طلب #رحمت کرد .
سپس به من فرمود : آيا پدرت مالى به جاى گذاشت؟
گفتم : خير .
فرمود : پس چگونه حج انجام دادى؟ .
داستان آن مرد را برايش شرح دادم . هنوز سخنم تمام نشده بود كه فرمود : با هزار درهم ، چه كردى؟ .
گفتم : آن را به صاحبش بازگرداندم .
به من فرمود : «آفرين!» . آيا به تو سفارشى بكنم؟ .
گفتم : بله ، قربانتان شوم !
فرمود : بر تو باد به #راستگويى و #امانتدارى ، تا اين چنين ، شريكِ مال مردم باشى و انگشت هايش را [براى فهماندن مطلب ،] درهم كرد .
« ... فَقالَ : عَلَيكَ بِصِدقِ الحَديثِ وأداءِ الأَمانَةِ تَشرَكِ النّاسَ في أموالِهِم هكَذا ـ وجَمَعَ بَينَ أصابِعِهِ ... »
اين اندرز را هميشه به ياد داشتم تا [به ثروتى دست يافتم كه] سيصد هزار درهم ، #زكات دادم .
* پارچه يا جامه اى نازك و نيكو، منسوب به سابور (شاپور)، واقع در منطقه فارس ( لغت نامه دهخدا : ج8 ص11624)
🗂منبع :
کافی ، ج ۵ ، ص ۱۳۴
#کمک_کردن_به_یکدیگر
#ادای_دین
#حق_الناس
#قرض_دادن
@aghouzboneiha
📢 یکدیگر را فراموش نکنیم 📢
#عبدالرحمن_بن_سیابه می گوید :
هنگامی که پدرم از دنيا رفت ، مردى از دوستانش نزد من آمد و درِ خانه را زد .
بيرون رفتم . به من #تسليت گفت و گفت : آيا پدرت از خود ارثی باقی گذاشته است؟
گفتم : نه .
كيسه اى كه در آن ، هزار درهم بود ، به من داد و گفت : از اين سرمايه ، درست نگهدارى كن و از سود آن ، بهره ببر .
با خوش حالى نزد مادرم رفتم و وى را از داستان ، باخبر کردم .
چون شب شد ، نزد يكى از دوستان پدرم رفتم و برايم مقدارى پارچه ی سابرى* جنس شاپورى خريدارى كرد و در مغازه اى به كسب ، مشغول شدم.
خداوند عز و جل در اين كسب و #كار ، سود بسيارْ مقدّر ساخت .
تا اینکه هنگام #حج شد ، به دلم افتاد به مكّه بروم .
نزد مادرم آمدم و به وى گفتم : به دلم افتاده كه به مكّه بروم .
مادرم گفت : پس پول فلانى را به وى بازگردان .
سپس درهم ها را نزد آن مرد بردم و به او دادم ، چنان كه گويا هزار درهم را به وى بخشيدم [ ؛ چون او گمان نمى كرد اين پول ، هيچ گاه به وى برگردد] .
مرد گفت : شايد اين پول برايت كم بوده است . آنها را زياد كنم؟
گفتم : خير ؛ قصد حج دارم و دوست دارم اموالتان نزد خودتان باشد .
سپس به سمت مكّه رفتم ، اعمال حج را به جا آوردم و به مدينه بازگشتم .
پس از برگشت ، به همراه مردم به ديدار #امام_صادق عليه السلام رفتم .
ايشان ، ملاقات هاى عمومى داشت . من كه كم سن بودم ، در آخرِ جمعيت نشستم . مردم سؤال مى كردند و وى پاسخ مى داد تا اين كه جمعيت ، كم شد .
امام عليه السلام به من اشاره كرد . نزديك شدم . به من فرمود : «آيا خواسته اى دارى؟» .
گفتم : جانم به فدايت! من عبدالرحمان پسر سَيابه هستم .
فرمود : پدرت چه كار مى كند؟
گفتم : از دنيا رفت .
امام عليه السلام اظهار همدردى كرد و برای او طلب #رحمت کرد .
سپس به من فرمود : آيا پدرت مالى به جاى گذاشت؟
گفتم : خير .
فرمود : پس چگونه حج انجام دادى؟ .
داستان آن مرد را برايش شرح دادم . هنوز سخنم تمام نشده بود كه فرمود : با هزار درهم ، چه كردى؟ .
گفتم : آن را به صاحبش بازگرداندم .
به من فرمود : «آفرين!» . آيا به تو سفارشى بكنم؟ .
گفتم : بله ، قربانتان شوم !
فرمود : بر تو باد به #راستگويى و #امانتدارى ، تا اين چنين ، شريكِ مال مردم باشى و انگشت هايش را [براى فهماندن مطلب ،] درهم كرد .
« ... فَقالَ : عَلَيكَ بِصِدقِ الحَديثِ وأداءِ الأَمانَةِ تَشرَكِ النّاسَ في أموالِهِم هكَذا ـ وجَمَعَ بَينَ أصابِعِهِ ... »
اين اندرز را هميشه به ياد داشتم تا [به ثروتى دست يافتم كه] سيصد هزار درهم ، #زكات دادم .
* پارچه يا جامه اى نازك و نيكو، منسوب به سابور (شاپور)، واقع در منطقه فارس ( لغت نامه دهخدا : ج8 ص11624)
🗂منبع :
کافی ، ج ۵ ، ص ۱۳۴
#کمک_کردن_به_یکدیگر
#ادای_دین
#حق_الناس
#قرض_دادن
@aghouzboneiha
365 روز سال رو جورے زندگے ڪن ڪه مجبور نشے تو سه شب حلالیت بگیری..
#حق_الناس با قرآن به سر گرفتن پاک نمیشه..!
.
#حق_الناس با قرآن به سر گرفتن پاک نمیشه..!
.
#داستان_شب
#حق_الناس
✍️ در روایتی آمده است:
یک قاضی مقدّس و بسیار عابد از دنیا رفت. او حقّی را ناحق نمی کرده و علاوه بر شهرت به قضاوت عادلانه، مۆمن و متّقی بوده است و از این رو همسرش یقین داشته که وی بهشتی است. وقتی زن جسد شوهر را در لحد قرار داد و پارچه روی صورت او را کنار زد، دید ماری از بینی او بیرون آمد و شروع به کندن و خوردن صورت او کرد. زن از این وضعیت عجیب ترسید.
هنگام شب، شوهر خود را درخواب دید و از آنچه رخ داده بود سۆال کرد و گفت: تو که انسان خوبی بودی! پس این مار چه بود؟ قاضی جواب داد: آن به خاطر برادر توست. روزی برادر تو با کسی نزاع داشت. برای حلّ مسأله به نزد من آمدند و من در دل خود دوست داشتم که حق با برادر تو باشد. نه اینکه العیاذ بالله ناحقی باشد، بلکه دوست داشته حق با برادر زنش باشد البته نتیجه حکمیّت به نفع برادرت شد و من از این امر خوشحال شدم و با اینکه واقعاً حق با برادر تو بود، اکنون گرفتارم. همین که قاضی در دل بین دو مسلمان تفاوت قائل شده، عمل او در برزخ مجسّم شده و موجب آزار او گردیده است .
⚠️ مواظب حق دیگران باشیم گناهی که خدا آن را تا بنده حلال نکند نمی بخشد .
📚 الکافی ، ج 7 ، ص 410 .
#حق_الناس
✍️ در روایتی آمده است:
یک قاضی مقدّس و بسیار عابد از دنیا رفت. او حقّی را ناحق نمی کرده و علاوه بر شهرت به قضاوت عادلانه، مۆمن و متّقی بوده است و از این رو همسرش یقین داشته که وی بهشتی است. وقتی زن جسد شوهر را در لحد قرار داد و پارچه روی صورت او را کنار زد، دید ماری از بینی او بیرون آمد و شروع به کندن و خوردن صورت او کرد. زن از این وضعیت عجیب ترسید.
هنگام شب، شوهر خود را درخواب دید و از آنچه رخ داده بود سۆال کرد و گفت: تو که انسان خوبی بودی! پس این مار چه بود؟ قاضی جواب داد: آن به خاطر برادر توست. روزی برادر تو با کسی نزاع داشت. برای حلّ مسأله به نزد من آمدند و من در دل خود دوست داشتم که حق با برادر تو باشد. نه اینکه العیاذ بالله ناحقی باشد، بلکه دوست داشته حق با برادر زنش باشد البته نتیجه حکمیّت به نفع برادرت شد و من از این امر خوشحال شدم و با اینکه واقعاً حق با برادر تو بود، اکنون گرفتارم. همین که قاضی در دل بین دو مسلمان تفاوت قائل شده، عمل او در برزخ مجسّم شده و موجب آزار او گردیده است .
⚠️ مواظب حق دیگران باشیم گناهی که خدا آن را تا بنده حلال نکند نمی بخشد .
📚 الکافی ، ج 7 ، ص 410 .