Forwarded from دغدغه ایران
چرا مینویسیم؟ درباره تاریخ انسان
محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
✅ دو سؤال: اول، چرا به خودمان زحمت میدهیم دائم در عرصههای مختلف – از جمله در همین تلگرام - مینویسیم و تحلیل میکنیم؟ دوم، اگر از شما بخواهند کل تاریخ انسان را در کلمه یا جملهای خلاصه کنید، چه خواهید گفت؟ بگذارید اول، دومی را بررسی کنیم.
✅ تاریخ انسان ممکن است تاریخ پیشرفت آزادی، فناوری، حق، خیر یا شر خوانده شود. همه اینها را در ذهن داشته باشیم و به چند مصداق توجه کنیم.
✅ وضعیت هر یک از چند گزارهای که مینویسم، در جامعه امروز بشری یا در شمار زیادی از کشورها چگونه است: برتری به رنگ پوست نیست، زنان میتوانند در مشاغلی همسان با مردان کار کنند، حاکمان باید در مقابل مردم پاسخگو باشند، حاکم نمیتواند در اموال عمومی دخل و تصرف شخصی کند، زنان حق دارند ورزش کنند، حیوانات را نباید آزار داد.
✅ یکی از پاسخهایی که احتمالاً تعداد زیادی از مردم درباره وضعیت این گزارهها میدهند این است: «بدیهی است.» همه اینها گزارههایی مناقشهبرانگیز هستند، اما برای اکثریتی از مردم جهان اینها «بدیهی» شدهاند و حتی کسانی که مایلاند خلاف اینها عمل کنند یا به آنها باور ندارند، این تمایل و باور خود را نمیتوانند با صدای بلند فریاد بزنند و به آن افتخار کنند.
✅ تاریخ بشر، تاریخ خیلی چیزهاست، از پیشرفت آزادی گرفته تا پیچیدگی فناوری، اما تاریخ بشر، تاریخ تلاش برای «بدیهیسازی» هم هست. صدها هزار انسان یا بیشتر کشته شدهاند تا بدیهی شود که سیاه و سفید برابرند، قدرت سیاسی باید پاسخگو باشد، مردم رعیت نیستند و صاحب حق سیاسیاند، زن و مرد برابرند، حیوانات حقوقی دارند و همینطور الی آخر.
✅ دقیقتر این است که تاریخ بشر، تاریخ مناقشه بر سر «بدیهیسازی» یا «بدیهیزدایی» از گزارههاست. زمانی در تاریخ بشر بدیهی بود که حاکم، شاه یا صاحب قدرت سیاسی میتواند بدون دادگاه عادل و فرایند دادرسی، رعیت را فلک کند و به مجازات برساند. بدیهی بود که مرد حق دارد زنش را کتک بزند و بدیهی بود که سیاهان برده سفیدپوستان هستند و آدمیان بابت عمل به آنچه بدیهی بود، عذاب اخلاقی و شماتت اجتماعی را تجربه نمیکردند.
✅ یکی از وجوه مهم تاریخ بشر، تلاش میلیونها انسان برای «بدیهیزدایی» از برخی گزارهها و «بدیهیسازی» مجموعه دیگری از گزارههاست. انسانها میکوشند تا با بدیهیسازی، اولاً تمایل درونی دیگران به عمل بر خلاف بدیهیات را کاهش دهند؛ و ثانیاً، هزینه را برای نفعطلبانی که منفعتی در نفی بدیهیات دارند، بالا ببرند.
✅ اینجاست که یکی از چند شأن اینکه چرا مینویسیم آشکار میشود؟ شماری از آدمیان فکر میکنند، مینویسند، تحلیل میکنند و حاصل کارشان را با دیگران به اشتراک میگذارند تا در سیر تاریخ بشری «بدیهیسازی» و «بدیهیزدایی» مشارکت کنند. یکی از وجوه تاریخ، مناقشهای است میان گروههای مختلف آدمیان برای آنکه گزارههایی را بدیهی سازند. این بدیهیسازی الزاماً وجهی ذهنی-فکری و از جنس متقاعد شدن دارد.
✅ متقاعدشدن، مفهوم مهمی است زیرا اهمیت نوشتن و استدلال را نشان میدهد. میشود با زور، اسلحه و خشونت دیگران را تسلیم کرد تا ایده ما را بپذیرند یا تکرار کنند اما این به معنای بدیهیشدن آن نزد ایشان نیست. نوشتن، عملی برای «بدیهیسازی» یا «بدیهیزدایی» است.
✅ ما به دلایل مختلف، و از جمله برای گسترش «بدیهیسازی» مینویسیم. برخی چیزها برای ما و شما بدیهی است، اما برای همه بدیهی نیست. بخشی از فرایند افزایش کیفیت زندگی، بهواسطه «بدیهیسازی» برخی گزارهها، بدیهیزدایی از برخی دیگر، و ایجاد سازوکارهایی برای ممانعت از نقض گزارههای بدیهی رخ میدهد. بدیهیسازی و بدیهیزدایی، کارکرد نوشتن است، و دنیای امروز ابزارهای بسیار، از جمله فضای مجازی را برای ایفای این کارکرد در اختیار ما قرار داده است.
✅ اگرچه به چشم نمیآید، اما اگر از زاویه «بدیهیسازی» و «بدیهیزدایی» که بنگریم، نوشتنها، به اشتراک گذاشتنها و هر چیزی از جنس متقاعدسازی، کاری تاریخساز است؛ اگرچه حوصله آدمی را تدریجی بودنش سر میبرد، اما از تاریخسازی آن کاسته نمیشود.
✅ #بدیهیسازی، #بدیهیزدایی، #محمد_فاضلی، #دغدغه_ایران، #تاریخ_بشر، #چرا_مینویسیم
(اگر میپسندید، به اشتراک بگذارید.) @fazeli_mohammad
⭕️ #دغدغه_ایران در اینستاگرام: 👇👇
https://www.instagram.com/p/B1t_WWQBG3J/?igshid=1skkhm3qcussi
محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
✅ دو سؤال: اول، چرا به خودمان زحمت میدهیم دائم در عرصههای مختلف – از جمله در همین تلگرام - مینویسیم و تحلیل میکنیم؟ دوم، اگر از شما بخواهند کل تاریخ انسان را در کلمه یا جملهای خلاصه کنید، چه خواهید گفت؟ بگذارید اول، دومی را بررسی کنیم.
✅ تاریخ انسان ممکن است تاریخ پیشرفت آزادی، فناوری، حق، خیر یا شر خوانده شود. همه اینها را در ذهن داشته باشیم و به چند مصداق توجه کنیم.
✅ وضعیت هر یک از چند گزارهای که مینویسم، در جامعه امروز بشری یا در شمار زیادی از کشورها چگونه است: برتری به رنگ پوست نیست، زنان میتوانند در مشاغلی همسان با مردان کار کنند، حاکمان باید در مقابل مردم پاسخگو باشند، حاکم نمیتواند در اموال عمومی دخل و تصرف شخصی کند، زنان حق دارند ورزش کنند، حیوانات را نباید آزار داد.
✅ یکی از پاسخهایی که احتمالاً تعداد زیادی از مردم درباره وضعیت این گزارهها میدهند این است: «بدیهی است.» همه اینها گزارههایی مناقشهبرانگیز هستند، اما برای اکثریتی از مردم جهان اینها «بدیهی» شدهاند و حتی کسانی که مایلاند خلاف اینها عمل کنند یا به آنها باور ندارند، این تمایل و باور خود را نمیتوانند با صدای بلند فریاد بزنند و به آن افتخار کنند.
✅ تاریخ بشر، تاریخ خیلی چیزهاست، از پیشرفت آزادی گرفته تا پیچیدگی فناوری، اما تاریخ بشر، تاریخ تلاش برای «بدیهیسازی» هم هست. صدها هزار انسان یا بیشتر کشته شدهاند تا بدیهی شود که سیاه و سفید برابرند، قدرت سیاسی باید پاسخگو باشد، مردم رعیت نیستند و صاحب حق سیاسیاند، زن و مرد برابرند، حیوانات حقوقی دارند و همینطور الی آخر.
✅ دقیقتر این است که تاریخ بشر، تاریخ مناقشه بر سر «بدیهیسازی» یا «بدیهیزدایی» از گزارههاست. زمانی در تاریخ بشر بدیهی بود که حاکم، شاه یا صاحب قدرت سیاسی میتواند بدون دادگاه عادل و فرایند دادرسی، رعیت را فلک کند و به مجازات برساند. بدیهی بود که مرد حق دارد زنش را کتک بزند و بدیهی بود که سیاهان برده سفیدپوستان هستند و آدمیان بابت عمل به آنچه بدیهی بود، عذاب اخلاقی و شماتت اجتماعی را تجربه نمیکردند.
✅ یکی از وجوه مهم تاریخ بشر، تلاش میلیونها انسان برای «بدیهیزدایی» از برخی گزارهها و «بدیهیسازی» مجموعه دیگری از گزارههاست. انسانها میکوشند تا با بدیهیسازی، اولاً تمایل درونی دیگران به عمل بر خلاف بدیهیات را کاهش دهند؛ و ثانیاً، هزینه را برای نفعطلبانی که منفعتی در نفی بدیهیات دارند، بالا ببرند.
✅ اینجاست که یکی از چند شأن اینکه چرا مینویسیم آشکار میشود؟ شماری از آدمیان فکر میکنند، مینویسند، تحلیل میکنند و حاصل کارشان را با دیگران به اشتراک میگذارند تا در سیر تاریخ بشری «بدیهیسازی» و «بدیهیزدایی» مشارکت کنند. یکی از وجوه تاریخ، مناقشهای است میان گروههای مختلف آدمیان برای آنکه گزارههایی را بدیهی سازند. این بدیهیسازی الزاماً وجهی ذهنی-فکری و از جنس متقاعد شدن دارد.
✅ متقاعدشدن، مفهوم مهمی است زیرا اهمیت نوشتن و استدلال را نشان میدهد. میشود با زور، اسلحه و خشونت دیگران را تسلیم کرد تا ایده ما را بپذیرند یا تکرار کنند اما این به معنای بدیهیشدن آن نزد ایشان نیست. نوشتن، عملی برای «بدیهیسازی» یا «بدیهیزدایی» است.
✅ ما به دلایل مختلف، و از جمله برای گسترش «بدیهیسازی» مینویسیم. برخی چیزها برای ما و شما بدیهی است، اما برای همه بدیهی نیست. بخشی از فرایند افزایش کیفیت زندگی، بهواسطه «بدیهیسازی» برخی گزارهها، بدیهیزدایی از برخی دیگر، و ایجاد سازوکارهایی برای ممانعت از نقض گزارههای بدیهی رخ میدهد. بدیهیسازی و بدیهیزدایی، کارکرد نوشتن است، و دنیای امروز ابزارهای بسیار، از جمله فضای مجازی را برای ایفای این کارکرد در اختیار ما قرار داده است.
✅ اگرچه به چشم نمیآید، اما اگر از زاویه «بدیهیسازی» و «بدیهیزدایی» که بنگریم، نوشتنها، به اشتراک گذاشتنها و هر چیزی از جنس متقاعدسازی، کاری تاریخساز است؛ اگرچه حوصله آدمی را تدریجی بودنش سر میبرد، اما از تاریخسازی آن کاسته نمیشود.
✅ #بدیهیسازی، #بدیهیزدایی، #محمد_فاضلی، #دغدغه_ایران، #تاریخ_بشر، #چرا_مینویسیم
(اگر میپسندید، به اشتراک بگذارید.) @fazeli_mohammad
⭕️ #دغدغه_ایران در اینستاگرام: 👇👇
https://www.instagram.com/p/B1t_WWQBG3J/?igshid=1skkhm3qcussi
Instagram
دغدغه ایران
. ⭕ تاریخ بی خردی . ⭕ باربارا تاکمن سوءحکومت را به چهار دسته تقسیم میکند . 1. استبداد یا ظلم و فشار . 2. جاهطلبی بیش از حد مانند دوبار تکاپوی آلمان برای تسلط بر اروپا . 3. بیکفایتی یا انحطاط، مثل روم باستان یا آخرین تزارهای روسیه . 4. بیخردی یا اصرار…
Forwarded from جوشِ دریا
نگرش 🎲
🔻روحالله خمینی؛
غریبه با ایران_۲
اصلا، ایران را چقدر میشناخت؟ چقدر به نازونیازهای این سرزمین آشنا بود؟ از تاریخِ آن چهخبری داشت؟ معضلات و مشکلات ایران را میدانست؟ از فرهنگ و تمدن ایران، چه چیزها میدانست؟ چقدر راغب بود به آشنایی از این فرهنگ و از آن تمدن؟ به مردم ایران و آیندهی ایران چقدر اندیشیده بود؟
چقدر میتوانست از آموختههای دانشگاهها خبر داشته باشد؟ چقدر علاقهمند و دغدغهمند توسعه و پیشرفت کشور ایران میتوانست باشد؟
چقدر شعرِ شاعرانِ ایران را ازبر بود؟ چقدر به موسیقی این سرزمین گوش میداد؟ از ادبیات کلاسیک ایران، چهچیزی میدانست؟ چقدر از مشاهیر و مفاخر و بزرگان ایران اطلاعات داشت؟ از خدمات آنها چه اطلاعاتی میدانست؟ چقدر از حالوهوای ناسیونالیستی وطن، دغدغهی ایران را داشت؟ چقدر به ایرانی بودنِ خود، ذوق میکرد؟ چقدر علاقهمندِ نمادونمودهای ملی ایران بود؟ چه حسوحالی نسبت به عید نوروز داشت؟ چند شبِ یلدا را به اتفاق خانوادهاش جشن گرفته بود؟ چند سیزدهبهدر را به همراه خانوادهاش، زده بود به دلِ طبیعت؟ چقدر او میتوانست به فرهنگ و تمدن ایران علاقهمند باشد؟
به نظر میرسد او غریبترین آدم ایرانی بود؛ نسبت به آنچه که ذکرش رفت. او یحتمل حتی از علاقهمندان آنها هم نبود. هیچ علاقهای شاید نداشت به دانستن از دنیا و سیاستهای روزش. احتمالا هیچ علاقهای نداشت به شنیدن ساز و آواز ایرانی. شاید تنها ویژهگی اصلی او نسبت به ایران، در این همه بود: بیزاری از تاریخ و فرهنگ باستانی ایران .
او صُمٌّ بُکم بود حتی نسبت به دنیا و رخدادهایش. گویی در یک خودبسندگی عجیبی سیر میکرد. در یک بینیازی و استغنای خاصی به سر میبُرد. استغنای از آگاهی و اطلاع از سیاستهای بینالملل و روابط بینالملل. همهی دنیای پیرامون را سروتهِ یک کرباس میدید گویی. یک نگاهِ کاملن بسیط و ساده نسبت به دنیا داشت. چندان تنوع و گوناگونیایی در عالمِ سیاستِ بینالملل نمیدید. همهی رویدادها و رخدادهای عالمِ سیاست را جز در خطکشی سادهی حق و باطل درک نمیکرد. حق و باطل را هم گویی از یک درک کلی و کلانِ فراتاریخی معنا میکرد.
در فهم او، انگاری بعد از عصر پیامبران و امامان، دنیا سوت و کور بوده است و یا اگر هم حکومتهای بسیاری از پس و پشت هم آمده و رفته بودند؛ برای او در برابر تاریخِ ائمه، هیچ ارزش نگاه و توجهی نداشت. تکلیفِ اغلبِ امور، در ذهن او مشخص بود. موضوعاتِ مبتلابه عالم سیاست، چندان پیچیدگیایی در نزد او نداشتند. هرچیزی را میشد با مراجعه به عصرِ پیامبران و امامان، معنا کرد. انگاری او یک کتاب حلالمسائلِ مسائل و مشکلاتِ عالم سیاست را در جبین داشت و به مباهات و مکروهات و حرام و حلال و…میتوانست که سروتهِ جزء و کلانِ مسائل کشور را دربیاورد.
ادامه دارد...
#افشین_حکیمیان
#روحالله_خمینی
#توسعه
#دغدغه_ایران
♾ تاریخ و توسعه
جوش دریا
🔻روحالله خمینی؛
غریبه با ایران_۲
اصلا، ایران را چقدر میشناخت؟ چقدر به نازونیازهای این سرزمین آشنا بود؟ از تاریخِ آن چهخبری داشت؟ معضلات و مشکلات ایران را میدانست؟ از فرهنگ و تمدن ایران، چه چیزها میدانست؟ چقدر راغب بود به آشنایی از این فرهنگ و از آن تمدن؟ به مردم ایران و آیندهی ایران چقدر اندیشیده بود؟
چقدر میتوانست از آموختههای دانشگاهها خبر داشته باشد؟ چقدر علاقهمند و دغدغهمند توسعه و پیشرفت کشور ایران میتوانست باشد؟
چقدر شعرِ شاعرانِ ایران را ازبر بود؟ چقدر به موسیقی این سرزمین گوش میداد؟ از ادبیات کلاسیک ایران، چهچیزی میدانست؟ چقدر از مشاهیر و مفاخر و بزرگان ایران اطلاعات داشت؟ از خدمات آنها چه اطلاعاتی میدانست؟ چقدر از حالوهوای ناسیونالیستی وطن، دغدغهی ایران را داشت؟ چقدر به ایرانی بودنِ خود، ذوق میکرد؟ چقدر علاقهمندِ نمادونمودهای ملی ایران بود؟ چه حسوحالی نسبت به عید نوروز داشت؟ چند شبِ یلدا را به اتفاق خانوادهاش جشن گرفته بود؟ چند سیزدهبهدر را به همراه خانوادهاش، زده بود به دلِ طبیعت؟ چقدر او میتوانست به فرهنگ و تمدن ایران علاقهمند باشد؟
به نظر میرسد او غریبترین آدم ایرانی بود؛ نسبت به آنچه که ذکرش رفت. او یحتمل حتی از علاقهمندان آنها هم نبود. هیچ علاقهای شاید نداشت به دانستن از دنیا و سیاستهای روزش. احتمالا هیچ علاقهای نداشت به شنیدن ساز و آواز ایرانی. شاید تنها ویژهگی اصلی او نسبت به ایران، در این همه بود: بیزاری از تاریخ و فرهنگ باستانی ایران .
او صُمٌّ بُکم بود حتی نسبت به دنیا و رخدادهایش. گویی در یک خودبسندگی عجیبی سیر میکرد. در یک بینیازی و استغنای خاصی به سر میبُرد. استغنای از آگاهی و اطلاع از سیاستهای بینالملل و روابط بینالملل. همهی دنیای پیرامون را سروتهِ یک کرباس میدید گویی. یک نگاهِ کاملن بسیط و ساده نسبت به دنیا داشت. چندان تنوع و گوناگونیایی در عالمِ سیاستِ بینالملل نمیدید. همهی رویدادها و رخدادهای عالمِ سیاست را جز در خطکشی سادهی حق و باطل درک نمیکرد. حق و باطل را هم گویی از یک درک کلی و کلانِ فراتاریخی معنا میکرد.
در فهم او، انگاری بعد از عصر پیامبران و امامان، دنیا سوت و کور بوده است و یا اگر هم حکومتهای بسیاری از پس و پشت هم آمده و رفته بودند؛ برای او در برابر تاریخِ ائمه، هیچ ارزش نگاه و توجهی نداشت. تکلیفِ اغلبِ امور، در ذهن او مشخص بود. موضوعاتِ مبتلابه عالم سیاست، چندان پیچیدگیایی در نزد او نداشتند. هرچیزی را میشد با مراجعه به عصرِ پیامبران و امامان، معنا کرد. انگاری او یک کتاب حلالمسائلِ مسائل و مشکلاتِ عالم سیاست را در جبین داشت و به مباهات و مکروهات و حرام و حلال و…میتوانست که سروتهِ جزء و کلانِ مسائل کشور را دربیاورد.
ادامه دارد...
#افشین_حکیمیان
#روحالله_خمینی
#توسعه
#دغدغه_ایران
♾ تاریخ و توسعه
جوش دریا
Forwarded from جوشِ دریا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻محمد فاضلی
در گفت و گو با دیدارنیوز:
«مردم و حاکمیت، با انباشت مسئلههای حل نشده مواجهاند.
همه مسئلههای شما در مسیر تشدید شدن هستند....
#محمد_فاضلی
#دیدار_نیوز
#دغدغه_ایران
♾ جامعه
جوش دریا
در گفت و گو با دیدارنیوز:
«مردم و حاکمیت، با انباشت مسئلههای حل نشده مواجهاند.
همه مسئلههای شما در مسیر تشدید شدن هستند....
#محمد_فاضلی
#دیدار_نیوز
#دغدغه_ایران
♾ جامعه
جوش دریا
Forwarded from جوشِ دریا
نگرش 🎲
🔻روحالله خمینی؛
غریبه با ایران_۳
کشکول کلمات و اصطلاحاتِ تمامی سخنرانیهای او هم از یک محدودهی کاملا معینی فراتر نمیرفت. چندان تنوع و گوناگونیایی در به کار بُردن کلمات و اصطلاحات، نداشت. انگاری همین درویشی کشکول کلماتِ او بود که سخنرانیهایش را هم به یک رخوت و کندی عجیبی دچار کرده بود. گویی اگر کتابخانهای هم در اندرون بیتاش داشت؛ به یکی چند کتاب محدود میشد و آن چند کتاب هم، نیازهای ذهنیاش را رفع و رجوع میکرد. تنوع و تلونی هم در قفسههای کتابش نباید بوده باشد. همان کُتُب فقهی درس و مشق اجتهادش، کفایتِ فهم و درکش را میکرد.
و همین سادگیِ در همهچیز بود که او را سرِ زبانها انداخته بود؟
به شک و شبهه مبتلا نبود. از یقین و اطمینان پروپیمان بود. زبانش به شک و تردید، اُخت و اُنش نداشت. و همین بود که طرفدارانش را گِردش جمع میکرد. او ترسی از افقهای ناپیدای سیاست نداشت. او واهمهای از گرههای ناگشوده نداشت. او از سرنوشتِ ایران واهمهای نداشت. به دغدغههای اقتصادی و توسعه و پیشرفت ایران چقدر میتوانست دچار باشد؟ چقدر میتوانست به سرنوشتِ ایرانیان در دنیای امروز بیاندیشد؟ چقدر میتوانست رفاه و آسایش ایرانیان را در اندیشهی خود وارد کرده باشد؟
بعد از گذشتِ چهار دهه از استمرارِ این نگاه، میتوان در پیروزی انقلابِ به رهبری «امام خمینی» شک و تردیدی داشت؟ مگر جز این است که او همیشه اصرار داشت که حکومتش بر اساسِ همان نگاه ساده و بسیط حق و باطل، پایدار بماند؟ مگر در ذهن و اندیشههای او سرنوشتِ اقتصادی ایران جایی داشت؛ که ازپسِ این همه سال، انتظار رفاه و آسایش از انقلاب به رهبری او داشت؟ مگر توسعه و پیشرفتِ به معنای مرسوم، در توصیهها و سیاستهای او جایی داشت که به دلیلِ توسعهای که رخ نداده است. به دلیلِ پیشرفتی که در جایی از ایران حس نمیشود؛ بشود نظامِ مستقر را به نقد کشید؟ مگر جز مبارزه با باطل، او وعده و وعیدهایی برای آیندهی کشور داده بود؟ مگر جز «پیروی از اسلام» او نوید و بشارتِ چیزِ دیگری را هم داده بود؟
کجای «راه و کلام امام» از افقها و چشماندازهای پیشرفتِ ایران، ذکری به میان آمده است؟ مگر جز این است که این نظام دارد همان پارادایمهای سیاستهای «امام خمینی» را پی میگیرد؟
پایان.
#افشین_حکیمیان
#روحالله_خمینی
#توسعه
#دغدغه_ایران
♾ تاریخ و توسعه
جوش دریا
🔻روحالله خمینی؛
غریبه با ایران_۳
کشکول کلمات و اصطلاحاتِ تمامی سخنرانیهای او هم از یک محدودهی کاملا معینی فراتر نمیرفت. چندان تنوع و گوناگونیایی در به کار بُردن کلمات و اصطلاحات، نداشت. انگاری همین درویشی کشکول کلماتِ او بود که سخنرانیهایش را هم به یک رخوت و کندی عجیبی دچار کرده بود. گویی اگر کتابخانهای هم در اندرون بیتاش داشت؛ به یکی چند کتاب محدود میشد و آن چند کتاب هم، نیازهای ذهنیاش را رفع و رجوع میکرد. تنوع و تلونی هم در قفسههای کتابش نباید بوده باشد. همان کُتُب فقهی درس و مشق اجتهادش، کفایتِ فهم و درکش را میکرد.
و همین سادگیِ در همهچیز بود که او را سرِ زبانها انداخته بود؟
به شک و شبهه مبتلا نبود. از یقین و اطمینان پروپیمان بود. زبانش به شک و تردید، اُخت و اُنش نداشت. و همین بود که طرفدارانش را گِردش جمع میکرد. او ترسی از افقهای ناپیدای سیاست نداشت. او واهمهای از گرههای ناگشوده نداشت. او از سرنوشتِ ایران واهمهای نداشت. به دغدغههای اقتصادی و توسعه و پیشرفت ایران چقدر میتوانست دچار باشد؟ چقدر میتوانست به سرنوشتِ ایرانیان در دنیای امروز بیاندیشد؟ چقدر میتوانست رفاه و آسایش ایرانیان را در اندیشهی خود وارد کرده باشد؟
بعد از گذشتِ چهار دهه از استمرارِ این نگاه، میتوان در پیروزی انقلابِ به رهبری «امام خمینی» شک و تردیدی داشت؟ مگر جز این است که او همیشه اصرار داشت که حکومتش بر اساسِ همان نگاه ساده و بسیط حق و باطل، پایدار بماند؟ مگر در ذهن و اندیشههای او سرنوشتِ اقتصادی ایران جایی داشت؛ که ازپسِ این همه سال، انتظار رفاه و آسایش از انقلاب به رهبری او داشت؟ مگر توسعه و پیشرفتِ به معنای مرسوم، در توصیهها و سیاستهای او جایی داشت که به دلیلِ توسعهای که رخ نداده است. به دلیلِ پیشرفتی که در جایی از ایران حس نمیشود؛ بشود نظامِ مستقر را به نقد کشید؟ مگر جز مبارزه با باطل، او وعده و وعیدهایی برای آیندهی کشور داده بود؟ مگر جز «پیروی از اسلام» او نوید و بشارتِ چیزِ دیگری را هم داده بود؟
کجای «راه و کلام امام» از افقها و چشماندازهای پیشرفتِ ایران، ذکری به میان آمده است؟ مگر جز این است که این نظام دارد همان پارادایمهای سیاستهای «امام خمینی» را پی میگیرد؟
پایان.
#افشین_حکیمیان
#روحالله_خمینی
#توسعه
#دغدغه_ایران
♾ تاریخ و توسعه
جوش دریا