نشر آموت
1.93K subscribers
8.23K photos
651 videos
162 files
3.18K links
🌸رمان ایرانی / رمان خارجی
🌸کتاب‌های ما را از کتابفروشی‌ها و شهرکتاب‌های معتبر سراسر ایران بخواهید

🌸سایت فروش آنلاین
http://aamout.ir

واتساپ کتابفروشی آموت
۰۹۳۶۸۸۲۸۱۸۰

☎️021 44232075
☎️021 66499105

🌸کتابنامه‌‌ی نشر آموت
https://t.me/aamout/13191
Download Telegram
وقتی عکس‌ها و فیلم را دیدم، فقط برایش نوشتم «لرزیدم.»
و آدم می‌لرزد و می‌ترسد. ترس از اینکه این‌همه خوبی را چطور می‌خواهد قدر بداند؟
#عزام_تیموری اولین بار پیامی فرستاد که «سلام علیکم. تیموری هستم از #هرات #افغانستان. از علاقمندان و دنبال‌کنندگان کانال‌های تلگرامی #نشر_آموت و #کتابفروشی_آموت»
و بعد نامه‌ای نوشته بود برایم که «یکشنبه‌شب، دومین باری بود که #یوسف_علیخانی را در خواب دیدم؛ بدین قرار: من بعد از مدت زمان مدیدی با شوق و انتظار #ایران آمده بودم، خواستم سری به نشرآموت بزنم و…»
#بیوه_کشی و #سه_گانه و #خاما را از #نمایشگاه_کتاب_تهران سفارش داده بود و بعد هم عکسی از #خاما فرستاد که ذوق کردم.
آدمی همین است؛ یک پاره پوست و استخوان که به دمی ذوق می‌کند و به دمی زانو به بغل دارد؛ از غم.
نوشته بود «در فرجام روز نهم جوزا/ خرداد سال روان، کتاب‌ها رسید. کمی دیر شده بود اما تندی شوقم کند نشده بود و من در خلال این مدت تا کتاب‌ها از تهران برسد، شروع نمودم به مطالعه و معلومات دربارهٔ خاما و بیوه‌کشی و زندگی یوسف علیخانی…»
و این نامه #عبدالرحمن_تیموری بود در جمعه یازدهم اسد/ مرداد ۱۳۹۸ خورشیدی.
و گپ ما دوام یافت و آمد به ایران و آمد به #کتابفروشی_آموت. از دیدن‌اش هنوزاهنوز می‌لرزم. در روزگاری که به جرم کتابفروشی، کمتر نویسنده یا منتقد داخلی، کتاب‌هایم را می‌خواند؛ نقد کردن پیشکش‌شان، حالا یک عالم آن سوی مرز و از زبان دری، پیام شوق می‌فرستد و حیف که پرواز کردن و بال درآوردن فقط از آن دنیای خیالات است و رفتن به آنجا، امری زمینی و تا این لحظه میسر نشده.
و بعد که #خاما را جمع کردند. برایم نوشت «من از روزی که خاما را شناختم، منتظر این خبر بدت بودم. در هر روز و در هر پست و در هر خواب. خاما دیگه نیاز به چاپ و تجدیدچاپ ندارد. خاما در اعماق دل خلیل، هر روز هی تکرار می‌شود و کم هم نیستند این خلیل‌های خاما و خاماهای خلیل.»
و هر عکس که می‌گذاشتم، دل‌نگران می‌نوشت «با این یادداشت و موهای سفید یوسف، یعقوب‌وار دلشکسته می‌شوم. دوستت دارم رفیق.» و تنها برایش می‌نوشتم «سلام‌‌ای شیخ. ممنونم که می‌خوانی.»
همان روز اول که #زاهو به #کتابفروشی رسید، گفتند که یکی، دو جلد خریده و یکی‌اش را گفته امضا شود به نام #عزام_تیموری.
و حالا پیام داده: «وقتی #زاهو رسید، به استقبالش تا #اسلام_قلعه آمده بودم.»
شما برایش یک جمله بنویسید.

@aamout

https://www.instagram.com/p/CZmZ1SoA08c/?utm_medium=copy_link