مهدی زارع متولد شیراز از سالها قبل داستان مینویسد و جوایز متعددی را از جمله: جایزه ملی کبوتر حرم، جایزه سته بان، جشنواره گوهر مکتوب، برگزیده کتابداران آباده، جایزه کشوری طنز مکتوب و جایزه کشوری هشت را از آن خود کرده است. او همچنین دبیر انجمن ادبی باران، نویسنده و روزنامه نگار نشریات، و ... نیز هست.
از مهدی زارع با نام مستعار «م.آرام» تا کنون سه رمان مستقل از جمله: «نسکافه با عطر کاهگل»، «پاییز حافظیه» و «طلسم دلداده» و یک رمان مشترک با مژگان مظفری به نام «چهل دخترون» در نشر آموت به چاپ رسیده که برای نوشتن رمان «نسکافه با عطر کاهگل» برنده دومین دوره «جایزه رمان اول ماندگار» شده است.
معرفی #نسکافه_با_عطر_کاهگل : شهریار، از گذشته خود چیزی نمیداند اما تصاویری مبهم، گاهی او را آزار میدهند و احساس میکند جایی که در آن زندگی میکند، خانه و زندگی اصلی او نیست. اغلب اوقات هنگام خوردن نوشیدنی همیشگیاش (نسکافه) احساس میکند عطر کاهگل در مشامش میپیچد و در ادامه همیشه یک دیوار کاهگلی در ذهنش زنده میشود. سرانجام با مشاهده یک صحنه تصادف، حافظهاش را به دست میآورد و یادش میافتد اسم اصلی او شهریار نیست و ...
نسکافه با عطر کاهگل، تقابل دو نوع زندگی (پس رفته و ایده آل) در جامعه امروزی و تضاد کنش ها و واکنش ها، رویاها، دنیاها و امیدهاست.
«زیر بازارچه ی قدیم ، چند وجب مانده تا دخمه های پوسیده ی شهر ، ته یک کوچه ی تنگ و تاریک که لجن و کثافت از سر و رویش می بارید ، خانه ای هست که ما به آن می گوئیم کندو . مجموعه ای از اتاقک های تو در تو ، که زنبورهایش میان منجلاب و سرنوشتی خودساخته ، دست و پا می زنند . آدم هایی به شکل آدم ، که نه آدمند و نه غیرِ آن ! نه بوی انسانی ، و نه خوی حیوانی .»
معرفی #پاییز_حافظیه : پاییز حافظیه داستان دختری از خانواده ای سنتی است که به طور اتفاقی در حافظیه با پسری آشنا شده که به علاقه ای شدید منجر میشود اما پس از اطلاع خانواده اش از این جریان، به شدت کتک میخورد و زندانی میشود. پس از آن نیز از درس محروم شده و به اجبار به همسری پسرخالهاش در میآید و ...
رمانهای م. آرام چنان خواننده را با خود به عمق موضوع میبرند که خواننده با آن همذاتپنداری کرده و خود را یکی از شخصیتهای رمان تصور میکند.
@aamoutpub
از مهدی زارع با نام مستعار «م.آرام» تا کنون سه رمان مستقل از جمله: «نسکافه با عطر کاهگل»، «پاییز حافظیه» و «طلسم دلداده» و یک رمان مشترک با مژگان مظفری به نام «چهل دخترون» در نشر آموت به چاپ رسیده که برای نوشتن رمان «نسکافه با عطر کاهگل» برنده دومین دوره «جایزه رمان اول ماندگار» شده است.
معرفی #نسکافه_با_عطر_کاهگل : شهریار، از گذشته خود چیزی نمیداند اما تصاویری مبهم، گاهی او را آزار میدهند و احساس میکند جایی که در آن زندگی میکند، خانه و زندگی اصلی او نیست. اغلب اوقات هنگام خوردن نوشیدنی همیشگیاش (نسکافه) احساس میکند عطر کاهگل در مشامش میپیچد و در ادامه همیشه یک دیوار کاهگلی در ذهنش زنده میشود. سرانجام با مشاهده یک صحنه تصادف، حافظهاش را به دست میآورد و یادش میافتد اسم اصلی او شهریار نیست و ...
نسکافه با عطر کاهگل، تقابل دو نوع زندگی (پس رفته و ایده آل) در جامعه امروزی و تضاد کنش ها و واکنش ها، رویاها، دنیاها و امیدهاست.
«زیر بازارچه ی قدیم ، چند وجب مانده تا دخمه های پوسیده ی شهر ، ته یک کوچه ی تنگ و تاریک که لجن و کثافت از سر و رویش می بارید ، خانه ای هست که ما به آن می گوئیم کندو . مجموعه ای از اتاقک های تو در تو ، که زنبورهایش میان منجلاب و سرنوشتی خودساخته ، دست و پا می زنند . آدم هایی به شکل آدم ، که نه آدمند و نه غیرِ آن ! نه بوی انسانی ، و نه خوی حیوانی .»
معرفی #پاییز_حافظیه : پاییز حافظیه داستان دختری از خانواده ای سنتی است که به طور اتفاقی در حافظیه با پسری آشنا شده که به علاقه ای شدید منجر میشود اما پس از اطلاع خانواده اش از این جریان، به شدت کتک میخورد و زندانی میشود. پس از آن نیز از درس محروم شده و به اجبار به همسری پسرخالهاش در میآید و ...
رمانهای م. آرام چنان خواننده را با خود به عمق موضوع میبرند که خواننده با آن همذاتپنداری کرده و خود را یکی از شخصیتهای رمان تصور میکند.
@aamoutpub
تنها چیزی که آدم رو از اون حقیقت تلخ نجات می ده، اراده ای هست که چاشنی اصلی اون رو، یک ذهن فعال و مثبت تشکیل میده.در واقع فکر تغییر به شما اراده ی تغییر می بخشه.
#پاییز_حافظیه
#م_آرام
@aamout
#پاییز_حافظیه
#م_آرام
@aamout
وقتی نسبت به قبولاندن یک حرف جوگیر شوی، خیلی از حرفهایی را هم که نباید بگویی، میگویی و بعد مینشینی به غصه خوردن...
#پاییز_حافظیه
@aamout
#پاییز_حافظیه
@aamout
#بحث_آزاد:
آیا برای انتخاب یک رمان به ژانر آن توجه میکنید؟ به کدام ژانرهای داستانی علاقه دارید؟
جمعبندی نظرات ِ همراهان #کافه_کتاب_آموت و #اینستاگرام_نشر_آموت در بحث آزاد:
۱. معمایی:
#پیش_از_آنکه_بخوابم، #دختر_خوب، #پشت_سرت_را_نگاه_کن، #الیزابت_گم_شده_است، #راز_شوهر، #زندگی_دوم، #خدمتکار_و_پروفسور، #انتقام، #زندگی_اسرار_آمیز، #همسر_ببر، #ماجرای_عجیب_بنجامین_باتن
۲. عاشقانه:
خارجی: #من_پیش_از_تو، #پس_از_تو، #میوه_خارجی، #زبان_گلها، #نحسی_ستارگان_بخت_ما، #دختر_گل_لاله، #نامه، #لیلا_لیلا
ایرانی: #بیوه_کشی، #پروانهای_روی_شانه، #پاییز_حافظیه، #به_وقت_بهشت
۳. فلسفی:
#ادیپ_در_جاده، #پریباد، #بودن، #اولین_تماس_تلفنی_از_بهشت، #مرد_بیزبان، #پیامبر، #همسر_ببر، #شازده_کوچولو، #رز_گمشده، #جنوب_دریاچه_سوپریور
۴. روانشناسی و روانکاوانه:
#پروژه_شادی، #گمشده_و_پیداشده، #همسر_خاموش، #چهار_زن، #بهداشت_روانی یا #سلامت_ذهن_بدن
۵. تاریخی:
#یورت، #اندوه_بلژیک، #ایراندخت، #یک_پروندهی_کهنه، #ملکه_آتولیا
۶. طنز:
#دختری_که_پادشاه_سوئد_را_نجات_داد، #پیرزنی_که_تمام_قوانین_را_زیر_پا_گذاشت، #من_از_گردنم_بدم_میاد
۷. علمی_تخیلی:
#تمشکهای_نارس
۸. فانتزی:
#دختری_که_پادشاه_سوئد_را_نجات_داد، #پیرزنی_که_تمام_قوانین_را_زیر_پا_گذاشت، #شاهزاده_و_گدا
۹. اجتماعی:
خارجی: #یک_بعلاوه_یک، #اتاق، #هرگز_بال_پرواز_نخواستیم، #رک_و_راست_بگم، #کارد_زدن_به_گوجهفرنگی
ایرانی: #قدمبخیر_مادربزرگ_من_بود، #اژدهاکشان، #عروس_بید، #نسکافه_با_عطر_کاهگل، #پروانهای_روی_شانه، #پرتقال_خونی
۱۰. وحشت:
#پشت_سرت_را_نگاه_کن، #انتقام
۱۱. سیاسی:
#مردی_از_آنادانا، #یک_پروندهی_کهنه، #مزرعهی_حیوانات
نقش عناصر مختلف در انتخاب کتاب از دید اعضای کافه کتاب آموت و کاربران اینستاگرام (به ترتیب):
۱. نویسنده
۲. شیوه روایت و قلم نویسنده
۳. پرداختن به موضوعات متفاوت و در عین حال پرکشش توسط نویسنده
۴. مفهومی بودن و بار معنایی داشتن کتاب و عدم استفاده از توضیحات اضافی و بیهدف
۵. مترجم
۶. سطح کیفی کتاب
۷. نوبت چاپ و نظرات خوانندگان کتاب
۸. سیاسی نبودن کتاب
۹. قیمت کتاب
@aamout
آیا برای انتخاب یک رمان به ژانر آن توجه میکنید؟ به کدام ژانرهای داستانی علاقه دارید؟
جمعبندی نظرات ِ همراهان #کافه_کتاب_آموت و #اینستاگرام_نشر_آموت در بحث آزاد:
۱. معمایی:
#پیش_از_آنکه_بخوابم، #دختر_خوب، #پشت_سرت_را_نگاه_کن، #الیزابت_گم_شده_است، #راز_شوهر، #زندگی_دوم، #خدمتکار_و_پروفسور، #انتقام، #زندگی_اسرار_آمیز، #همسر_ببر، #ماجرای_عجیب_بنجامین_باتن
۲. عاشقانه:
خارجی: #من_پیش_از_تو، #پس_از_تو، #میوه_خارجی، #زبان_گلها، #نحسی_ستارگان_بخت_ما، #دختر_گل_لاله، #نامه، #لیلا_لیلا
ایرانی: #بیوه_کشی، #پروانهای_روی_شانه، #پاییز_حافظیه، #به_وقت_بهشت
۳. فلسفی:
#ادیپ_در_جاده، #پریباد، #بودن، #اولین_تماس_تلفنی_از_بهشت، #مرد_بیزبان، #پیامبر، #همسر_ببر، #شازده_کوچولو، #رز_گمشده، #جنوب_دریاچه_سوپریور
۴. روانشناسی و روانکاوانه:
#پروژه_شادی، #گمشده_و_پیداشده، #همسر_خاموش، #چهار_زن، #بهداشت_روانی یا #سلامت_ذهن_بدن
۵. تاریخی:
#یورت، #اندوه_بلژیک، #ایراندخت، #یک_پروندهی_کهنه، #ملکه_آتولیا
۶. طنز:
#دختری_که_پادشاه_سوئد_را_نجات_داد، #پیرزنی_که_تمام_قوانین_را_زیر_پا_گذاشت، #من_از_گردنم_بدم_میاد
۷. علمی_تخیلی:
#تمشکهای_نارس
۸. فانتزی:
#دختری_که_پادشاه_سوئد_را_نجات_داد، #پیرزنی_که_تمام_قوانین_را_زیر_پا_گذاشت، #شاهزاده_و_گدا
۹. اجتماعی:
خارجی: #یک_بعلاوه_یک، #اتاق، #هرگز_بال_پرواز_نخواستیم، #رک_و_راست_بگم، #کارد_زدن_به_گوجهفرنگی
ایرانی: #قدمبخیر_مادربزرگ_من_بود، #اژدهاکشان، #عروس_بید، #نسکافه_با_عطر_کاهگل، #پروانهای_روی_شانه، #پرتقال_خونی
۱۰. وحشت:
#پشت_سرت_را_نگاه_کن، #انتقام
۱۱. سیاسی:
#مردی_از_آنادانا، #یک_پروندهی_کهنه، #مزرعهی_حیوانات
نقش عناصر مختلف در انتخاب کتاب از دید اعضای کافه کتاب آموت و کاربران اینستاگرام (به ترتیب):
۱. نویسنده
۲. شیوه روایت و قلم نویسنده
۳. پرداختن به موضوعات متفاوت و در عین حال پرکشش توسط نویسنده
۴. مفهومی بودن و بار معنایی داشتن کتاب و عدم استفاده از توضیحات اضافی و بیهدف
۵. مترجم
۶. سطح کیفی کتاب
۷. نوبت چاپ و نظرات خوانندگان کتاب
۸. سیاسی نبودن کتاب
۹. قیمت کتاب
@aamout
فهرست #پرمخاطب_ترین رمانهای نشر آموت در نمایشگاههای کتاب استانی:
پرفروشهای ایرانی:
۱. #بیوه_کشی
۲. #مردی_از_آنادانا
۳. #شوهر_عزیز_من
۴. #عاشقانه
۵. #نسکافه_با_عطر_کاهگل
۶. #ایراندخت
۷. #پرتقال_خونی
۸. #پروانهای_روی_شانه
۹. #به_وقت_بهشت
۱۰. #پاییز_حافظیه
۱۱. #بانوی_مه
کلاسیکها:
۱. #اندوه_بلژیک
۲. #مجموعه_کامل_داستانهای_فلانری_اوکانر
۳. #بودن
۴. #شازده_کوچولو
۵. #نامه_به_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد
۶. #مزرعه_حیوانات
۷. #جاناتان_مرغ_دریایی
۸. #پیامبر
رمانهای نوجوان:
۱. #به_سوی_آسمانها
۲. #افسانهی_پسرک
۳. #کشور_ده_متری
۴. #جزیره_افسونگران
۵. #قصه_های_یک_دقیقه_ای (برای_همه)
۶. #رز_گمشده (برای_همه)
۷. #زندگی_اسرارآمیز (برای_همه)
۸. #غریبه_برمیگردی (برای_همه)
۹. #سنجاقکی_نشسته_بر_کف_استخر
۱۰. #اژدهای_دماوند
رمانهای جوجو مویز:
۱. #من_پیش_از_تو
۲. #پس_از_تو
۳. #یک_بعلاوه_یک
۴. #میوه_خارجی
پرفروشهای خارجی:
۱. #ما_تمامش_می_کنیم
۲. #زندگی_دوم
۳. #پیرزنی_که_تمام_قوانین_را_زیر_پا_گذاشت
۴. #دختر_خوب
۵. #نحسی_ستارههای_بخت_ما
۶. #پروژه_شادی
۷. #اتاق
۸. #زبان_گلها
۹. #پشت_سرت_را_نگاه_کن
۱۰. #وقتی_خاطرات_دروغ_میگویند
۱۱. #نامه
۱۲. #پیش_از_آنکه_بخوابم
۱۳. #خدمتکار_و_پروفسور
۱۴. #دختری_که_پادشاه_سوئد_را_نجات_داد
۱۵. #همسر_خاموش
۱۶. #راز_شوهر
۱۷. #دختر_گل_لاله
۱۸. #دختر_آسیابان
۱۹. #الیزابت_گم_شده_است
۲۰. #رز_گمشده
۲۱. #هرگز_بال_پرواز_نخواستیم
۲۲. #انتقام
۲۳. #اولین_تماس_تلفنی_از_بهشت
۲۴. #ادیپ_در_جاده
۲۵. #لیلا_لیلا
@aamout
پرفروشهای ایرانی:
۱. #بیوه_کشی
۲. #مردی_از_آنادانا
۳. #شوهر_عزیز_من
۴. #عاشقانه
۵. #نسکافه_با_عطر_کاهگل
۶. #ایراندخت
۷. #پرتقال_خونی
۸. #پروانهای_روی_شانه
۹. #به_وقت_بهشت
۱۰. #پاییز_حافظیه
۱۱. #بانوی_مه
کلاسیکها:
۱. #اندوه_بلژیک
۲. #مجموعه_کامل_داستانهای_فلانری_اوکانر
۳. #بودن
۴. #شازده_کوچولو
۵. #نامه_به_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد
۶. #مزرعه_حیوانات
۷. #جاناتان_مرغ_دریایی
۸. #پیامبر
رمانهای نوجوان:
۱. #به_سوی_آسمانها
۲. #افسانهی_پسرک
۳. #کشور_ده_متری
۴. #جزیره_افسونگران
۵. #قصه_های_یک_دقیقه_ای (برای_همه)
۶. #رز_گمشده (برای_همه)
۷. #زندگی_اسرارآمیز (برای_همه)
۸. #غریبه_برمیگردی (برای_همه)
۹. #سنجاقکی_نشسته_بر_کف_استخر
۱۰. #اژدهای_دماوند
رمانهای جوجو مویز:
۱. #من_پیش_از_تو
۲. #پس_از_تو
۳. #یک_بعلاوه_یک
۴. #میوه_خارجی
پرفروشهای خارجی:
۱. #ما_تمامش_می_کنیم
۲. #زندگی_دوم
۳. #پیرزنی_که_تمام_قوانین_را_زیر_پا_گذاشت
۴. #دختر_خوب
۵. #نحسی_ستارههای_بخت_ما
۶. #پروژه_شادی
۷. #اتاق
۸. #زبان_گلها
۹. #پشت_سرت_را_نگاه_کن
۱۰. #وقتی_خاطرات_دروغ_میگویند
۱۱. #نامه
۱۲. #پیش_از_آنکه_بخوابم
۱۳. #خدمتکار_و_پروفسور
۱۴. #دختری_که_پادشاه_سوئد_را_نجات_داد
۱۵. #همسر_خاموش
۱۶. #راز_شوهر
۱۷. #دختر_گل_لاله
۱۸. #دختر_آسیابان
۱۹. #الیزابت_گم_شده_است
۲۰. #رز_گمشده
۲۱. #هرگز_بال_پرواز_نخواستیم
۲۲. #انتقام
۲۳. #اولین_تماس_تلفنی_از_بهشت
۲۴. #ادیپ_در_جاده
۲۵. #لیلا_لیلا
@aamout
☑️ وقتی دور تا دورت دریا باشد، مجبوری آن یک وجب جزیرهای را که رویش ایستادهای حفظ کنی!
#پاییز_حافظیه
#م_آرام
#نشر_آموت
@aamout
https://t.me/aamout/6554
#پاییز_حافظیه
#م_آرام
#نشر_آموت
@aamout
https://t.me/aamout/6554
Telegram
نشر آموت
تخفیف ۲۰٪ بستههای پیشنهادی نشر آموت
به مناسبت هفتهی کتاب و کتابخوانی
مهلت سفارش تا پایان آبانماه
جمعا ۲۰۸ هزار تومان
با تخفیف ۱۶۶ هزار تومان
سفارش در تلگرام 👇
@aamoutpub
به مناسبت هفتهی کتاب و کتابخوانی
مهلت سفارش تا پایان آبانماه
جمعا ۲۰۸ هزار تومان
با تخفیف ۱۶۶ هزار تومان
سفارش در تلگرام 👇
@aamoutpub
یک سالهایی از زندگیام داور بودم؛ در جشنوارههای #داستان سراسر کشور. و نکتهی عجیب این وسط، برندهشدن چهار پنج نفر در تمام جشنوارهها بود.
قاعدتا در جشنوارههای داستان رسم بر این است که اسم نویسنده را از بالای داستاناش حذف میکنند که داوران نبینند و ندانند که داستانی را که میخوانند، نوشتهی کیست. و ما براساس خود داستان، نظر میدادیم و در یک نشست هم داوران جمع میشدیم و به جمع بندی میرسیدیم که مثلا من این چند داستان را بهترین میدانم.
جالب اینکه اغلب داوران هم نظراتشان همسو میشود چنینوقتهایی و کمی کلکل و بحث و جدل و رسیدن به لیست نهایی که مثلا این سه نفر، اول و دوم و سوم؛ برندهی اصلی و این سه نفر دیگر هم اول و دوم و سوم شایستهی تقدیر.
موضوع جالب بعد از انتخاب داستانهای برتر بود و بعد مشخص شدن نام نویسنده. اغلب یک تعداد نویسنده بودند که در همهی جشنوارهها اول تا سوم میشدند. یکی از اینها کسی بود که شماها رمانهایش را خواندهاید؛ اما با اسم مستعار.
روز اولی که پیام داد «#رمان چاپ میکنید؟»
گفتم «تو که #داستان_کوتاه مینوشتی؟»
گفت «الان هم برای دلم #داستان_کوتاه مینویسم و در جشنوارهها با اسم اصلیام هستم اما ...»
شستام خبردار شد. گفتم «نگو که میخواهی با اسم مستعار بیایی توی گود.»
محکم گفت «اگر شما اجازه بدهید.»
گفتم «بخشی از لذت نوشتن، نام آدمی است.»
گفت «از نام گذشتهام. دوست دارم مرا بخوانند.»
و گفتم «بسمالله.»
آنروزها جایزه #رمان_اول_ماندگار به همت #بهنام_ناصح و مجلهی اینترنتی #ماندگار تازه فعال شده بود و قرار بود #نشر_آموت حامی این جایزه باشد. جایزه بخش مالی نداشت. بخش معنویاش حمایت از رمانهای نویسندههای #کتاب_اول بود و آموت قبول کرده بود برندگان این جایزه را حمایت کند و قرارداد حرفهای هم باهاشون داشتیم؛ بین ۸ تا ۱۰ درصد حقالتالیف در هر چاپ.
کتاب این دوست نویسنده را برای بهنام فرستادم. گفتم «بخوان.»
خواند و گفت «این برندهی این دوره است.»
گفتم «بهتر.»
و رمان #نسکافه_با_عطر_کاهگل نوشتهی #م_آرام برندهی اولین دورهی جایزهی رمان اول ماندگار شد و بعد هم که منتشر شد برندهی #جایزه_کتاب_فصل و نامزد جایزهی #جلال_آل_احمد شد.
بعد از نسکافه، رمان #پاییز_حافظیه و #طلسم_دلداده هم ازش در نشر آموت منتشر شد و توانست خوانندگان بسیاری را با خودش همراه کند.
صبح در درخواستهای #پخش_گسترش دیدم که #پاییز_حافظیه را ۵۰ تا خواسته بود. گسترش اغلب ۱۰ تا ۱۰ تا میگیرد و حالا یکباره این تعداد!
چرا نامهای مستعار پرخواننده میشوند؟
https://www.instagram.com/p/CBcxUCVggeQ/?igshid=7qwwh60f5v5k
@aamout
قاعدتا در جشنوارههای داستان رسم بر این است که اسم نویسنده را از بالای داستاناش حذف میکنند که داوران نبینند و ندانند که داستانی را که میخوانند، نوشتهی کیست. و ما براساس خود داستان، نظر میدادیم و در یک نشست هم داوران جمع میشدیم و به جمع بندی میرسیدیم که مثلا من این چند داستان را بهترین میدانم.
جالب اینکه اغلب داوران هم نظراتشان همسو میشود چنینوقتهایی و کمی کلکل و بحث و جدل و رسیدن به لیست نهایی که مثلا این سه نفر، اول و دوم و سوم؛ برندهی اصلی و این سه نفر دیگر هم اول و دوم و سوم شایستهی تقدیر.
موضوع جالب بعد از انتخاب داستانهای برتر بود و بعد مشخص شدن نام نویسنده. اغلب یک تعداد نویسنده بودند که در همهی جشنوارهها اول تا سوم میشدند. یکی از اینها کسی بود که شماها رمانهایش را خواندهاید؛ اما با اسم مستعار.
روز اولی که پیام داد «#رمان چاپ میکنید؟»
گفتم «تو که #داستان_کوتاه مینوشتی؟»
گفت «الان هم برای دلم #داستان_کوتاه مینویسم و در جشنوارهها با اسم اصلیام هستم اما ...»
شستام خبردار شد. گفتم «نگو که میخواهی با اسم مستعار بیایی توی گود.»
محکم گفت «اگر شما اجازه بدهید.»
گفتم «بخشی از لذت نوشتن، نام آدمی است.»
گفت «از نام گذشتهام. دوست دارم مرا بخوانند.»
و گفتم «بسمالله.»
آنروزها جایزه #رمان_اول_ماندگار به همت #بهنام_ناصح و مجلهی اینترنتی #ماندگار تازه فعال شده بود و قرار بود #نشر_آموت حامی این جایزه باشد. جایزه بخش مالی نداشت. بخش معنویاش حمایت از رمانهای نویسندههای #کتاب_اول بود و آموت قبول کرده بود برندگان این جایزه را حمایت کند و قرارداد حرفهای هم باهاشون داشتیم؛ بین ۸ تا ۱۰ درصد حقالتالیف در هر چاپ.
کتاب این دوست نویسنده را برای بهنام فرستادم. گفتم «بخوان.»
خواند و گفت «این برندهی این دوره است.»
گفتم «بهتر.»
و رمان #نسکافه_با_عطر_کاهگل نوشتهی #م_آرام برندهی اولین دورهی جایزهی رمان اول ماندگار شد و بعد هم که منتشر شد برندهی #جایزه_کتاب_فصل و نامزد جایزهی #جلال_آل_احمد شد.
بعد از نسکافه، رمان #پاییز_حافظیه و #طلسم_دلداده هم ازش در نشر آموت منتشر شد و توانست خوانندگان بسیاری را با خودش همراه کند.
صبح در درخواستهای #پخش_گسترش دیدم که #پاییز_حافظیه را ۵۰ تا خواسته بود. گسترش اغلب ۱۰ تا ۱۰ تا میگیرد و حالا یکباره این تعداد!
چرا نامهای مستعار پرخواننده میشوند؟
https://www.instagram.com/p/CBcxUCVggeQ/?igshid=7qwwh60f5v5k
@aamout
چاپ پنجم رسید؛
#پاییز_حافظیه
(رمان ایرانی)
نوشتهی م. آرام
نشر آموت/ چاپ پنجم / 384 صفحه/ ۲۹۹۰۰۰ تومان
پاییز حافظیه داستان دختری از خانواده ای سنتی است که به طور اتفاقی در حافظیه با پسری آشنا شده که به علاقه ای شدید منجر میشود اما پس از اطلاع خانواده اش از این جریان، به شدت کتک میخورد و زندانی میشود. پس از آن نیز از درس محروم شده و به اجبار به همسری پسرخالهاش در میآید و ...
نوشین، شخصیت اصلی کتاب، با این که هنوز عشق باربد را فراموش نکرده، با این همه به زندگی جدید خود خو می گیرد. اما تلفنهای مشکوکی که به او زده می شود، باعث بدگمانی هایی از سوی ناصر، همسر او به وی شده و مشاجرات خانوادگی آغاز میشود. در ادامه این مشاجرات به جایی میرسد که ضربه ی لگدی که ناصر به پهلوی او میزند، باعث ِ سقط فرزند او شده و ...
رمانهای م. آرام چنان خواننده را با خود به عمق موضوع میبرند که خواننده با آن همذاتپنداری کرده و خود را یکی از شخصیتهای رمان تصور میکند.
از این نویسنده رمانهای «طلسم دلداده» و «نسکافه با عطر کاهگل» و «پاییز حافظیه » در نشر آموت منتشر شده است.
#رمان_ایرانی
#نشر_آموت
@aamout
#پاییز_حافظیه
(رمان ایرانی)
نوشتهی م. آرام
نشر آموت/ چاپ پنجم / 384 صفحه/ ۲۹۹۰۰۰ تومان
پاییز حافظیه داستان دختری از خانواده ای سنتی است که به طور اتفاقی در حافظیه با پسری آشنا شده که به علاقه ای شدید منجر میشود اما پس از اطلاع خانواده اش از این جریان، به شدت کتک میخورد و زندانی میشود. پس از آن نیز از درس محروم شده و به اجبار به همسری پسرخالهاش در میآید و ...
نوشین، شخصیت اصلی کتاب، با این که هنوز عشق باربد را فراموش نکرده، با این همه به زندگی جدید خود خو می گیرد. اما تلفنهای مشکوکی که به او زده می شود، باعث بدگمانی هایی از سوی ناصر، همسر او به وی شده و مشاجرات خانوادگی آغاز میشود. در ادامه این مشاجرات به جایی میرسد که ضربه ی لگدی که ناصر به پهلوی او میزند، باعث ِ سقط فرزند او شده و ...
رمانهای م. آرام چنان خواننده را با خود به عمق موضوع میبرند که خواننده با آن همذاتپنداری کرده و خود را یکی از شخصیتهای رمان تصور میکند.
از این نویسنده رمانهای «طلسم دلداده» و «نسکافه با عطر کاهگل» و «پاییز حافظیه » در نشر آموت منتشر شده است.
#رمان_ایرانی
#نشر_آموت
@aamout
همین الان توی گروه کتابخوانی «آموت نوشت» نوشتم: «عجیبه برام! چی میشه که چاپ پنجم یک رمان یکدفعه اینطور گر بگیره؟»
و بعد هم گمانم را گفتم که «همینطور پیش بره، به زودی این چاپ برکت میشه.»
قرارم در این صفحه این هست که گاهی نورکی بگیرم سمت کتابها؛ از زاویهی نشر آموت قاعدتا، اغلب تازهها را معرفی میکنم و اغلب هم یک پست بیشتر برایشان نمیروم مگر اینکه یک کتاب، واکنشهای خاصی دنبال خودش داشته باشه؛ مثل ستارهساز.
تجدیدچاپیها را هم اگر یادم بمونه، انگشت اشارهای سمتشان میگیرم که مثلا فلان چاپ دراومد.
دیشب کوتاه یک گزارش روزانه نوشتم و تعجبام را گفتم که «در یک جمعهی خلوت، وقتی سه جلد از یک کتاب به فروش میرود، من کتابفروش باید هوش و حواسام را جمع کنم.»
فکر میکردم ماجرا همانجا تمام میشود و وقتی امروز هم دیدم این جریان ادامه دارد و بستهی دیگر «پاییز حافظیه» را هم باز کردم، از همان انبار رو به آرمیتاخانم گفتم «دخترم! لطفا سفارش بده حمیدخان دوباره پاییز حافظیه را بفرستد برایمان.»
بعد رفتم عقبتر. یادم آمد آن اوایل که تازه ناشر شده بودم، برای گذران زندگی، هم کلاس داستاننویسی برایم میگذاشتند و هم جاهای مختلف، داور جوایز داستان بودم. سه نفر مدام در تمام جشنوارهها اول و دوم و سوم میشدند؛ گویی واقعا رقابت فقط به این سه نفر بود. در جشنوارهی اصفهان بود که از هر سهنفرشان دعوت کردم به «نشر آموت» بیایند؛ سال ۱۳۸۸. اولی همان هفته آمد و دومی با کمی فاصله آمد و تعجب کردم که اسم مستعار چرا؟
گفت: دوست دارم رمانهایم به این نام منتشر بشوند. اسم اصلیام بماند برای داستانکوتاههایم.
قول و قرار گذاشتیم که بر این عهد بماند و اسم واقعیاش را هرگز عیان نکند.
حتی یادم هست وقتی رمان «نسکافه با عطر کاهگل» برندهی جایزهی فصل شد، جایزه را به آقای داستانکوتاهنویس نمیدادند. میگفتند اگر نیاید، باید قید چهار سکهاش را بزند.
آقای نویسنده از مرودشت آمد و من هم رفتم و خوشبختانه مدیر وقت خانه کتاب، قبول کرد، نویسندهی ما در گمنامی بماند و عکسی ازش منتشر نشود و کسی نداند اسم واقعیاش چیست.
و اتفاقا این اسم مستعار «م. آرام» عجیب دلنشین شده بود برای مخاطبان و اغلب هم فکر میکردند، نویسندهاش خانم هست.
هفت هشت سال قبل از خودش رونمایی کرد و عکس و اسمش را عیان؛ که البته مدتی ازش دلخور بودم.
خوشبختانه هر سه رمانش عاقبتبخیر شدند. یکی رسیده به چاپ نهم. یکی چاپ پنجم و یکی در آستانهی چاپ سوم.
#مهدی_زارع (#م_آرام)
#نسکافه_با_عطر_کاهگل
#پاییز_حافظیه
#طلسم_دلداده
#نشر_آموت
اینجا
https://t.me/aamoutnevesht/186567
@aamout
و بعد هم گمانم را گفتم که «همینطور پیش بره، به زودی این چاپ برکت میشه.»
قرارم در این صفحه این هست که گاهی نورکی بگیرم سمت کتابها؛ از زاویهی نشر آموت قاعدتا، اغلب تازهها را معرفی میکنم و اغلب هم یک پست بیشتر برایشان نمیروم مگر اینکه یک کتاب، واکنشهای خاصی دنبال خودش داشته باشه؛ مثل ستارهساز.
تجدیدچاپیها را هم اگر یادم بمونه، انگشت اشارهای سمتشان میگیرم که مثلا فلان چاپ دراومد.
دیشب کوتاه یک گزارش روزانه نوشتم و تعجبام را گفتم که «در یک جمعهی خلوت، وقتی سه جلد از یک کتاب به فروش میرود، من کتابفروش باید هوش و حواسام را جمع کنم.»
فکر میکردم ماجرا همانجا تمام میشود و وقتی امروز هم دیدم این جریان ادامه دارد و بستهی دیگر «پاییز حافظیه» را هم باز کردم، از همان انبار رو به آرمیتاخانم گفتم «دخترم! لطفا سفارش بده حمیدخان دوباره پاییز حافظیه را بفرستد برایمان.»
بعد رفتم عقبتر. یادم آمد آن اوایل که تازه ناشر شده بودم، برای گذران زندگی، هم کلاس داستاننویسی برایم میگذاشتند و هم جاهای مختلف، داور جوایز داستان بودم. سه نفر مدام در تمام جشنوارهها اول و دوم و سوم میشدند؛ گویی واقعا رقابت فقط به این سه نفر بود. در جشنوارهی اصفهان بود که از هر سهنفرشان دعوت کردم به «نشر آموت» بیایند؛ سال ۱۳۸۸. اولی همان هفته آمد و دومی با کمی فاصله آمد و تعجب کردم که اسم مستعار چرا؟
گفت: دوست دارم رمانهایم به این نام منتشر بشوند. اسم اصلیام بماند برای داستانکوتاههایم.
قول و قرار گذاشتیم که بر این عهد بماند و اسم واقعیاش را هرگز عیان نکند.
حتی یادم هست وقتی رمان «نسکافه با عطر کاهگل» برندهی جایزهی فصل شد، جایزه را به آقای داستانکوتاهنویس نمیدادند. میگفتند اگر نیاید، باید قید چهار سکهاش را بزند.
آقای نویسنده از مرودشت آمد و من هم رفتم و خوشبختانه مدیر وقت خانه کتاب، قبول کرد، نویسندهی ما در گمنامی بماند و عکسی ازش منتشر نشود و کسی نداند اسم واقعیاش چیست.
و اتفاقا این اسم مستعار «م. آرام» عجیب دلنشین شده بود برای مخاطبان و اغلب هم فکر میکردند، نویسندهاش خانم هست.
هفت هشت سال قبل از خودش رونمایی کرد و عکس و اسمش را عیان؛ که البته مدتی ازش دلخور بودم.
خوشبختانه هر سه رمانش عاقبتبخیر شدند. یکی رسیده به چاپ نهم. یکی چاپ پنجم و یکی در آستانهی چاپ سوم.
#مهدی_زارع (#م_آرام)
#نسکافه_با_عطر_کاهگل
#پاییز_حافظیه
#طلسم_دلداده
#نشر_آموت
اینجا
https://t.me/aamoutnevesht/186567
@aamout
Telegram
کتابفروشی آموت in آموتنوشت
عجیبه برام
چی میشه که چاپ پنجم یک رمان یکدفعه اینطور گر میگیره؟
همینطور پیش بره بهزودی این چاپ برکت میشه
چی میشه که چاپ پنجم یک رمان یکدفعه اینطور گر میگیره؟
همینطور پیش بره بهزودی این چاپ برکت میشه