نشر آموت
2.05K subscribers
8.48K photos
663 videos
165 files
3.25K links
🌸رمان ایرانی / رمان خارجی
🌸کتاب‌های ما را از کتابفروشی‌ها و شهرکتاب‌های معتبر سراسر ایران بخواهید

🌸سایت فروش آنلاین
http://aamout.ir

واتساپ کتابفروشی آموت
09368828180

☎️021 44232075
☎️021 66499105

🌸کتابنامه‌‌ی نشر آموت
https://t.me/aamout/14979
Download Telegram
آیا اینکه بعضی از آدم ها نمیبینند چه کسانی دوستشان دارند، ویژگی آنهایی نیست که همه دوست‌شان دارند؟
نمی‌دانند فقط آنکه دوستشان دارد هر نوسانی را، هر نفسی را از جانب آنها گرامی می‌دارد؟

#اندوه_بلژیک | #هوگوکلاوس | #سامگیس_زندی
@aamout
ترنجستان بهشت- خ شريعتي
#زندگی_دوم و #اندوه_بلژیک
@aamout
اینکه بعضی از آدم ها نمیبینند چه کسانی دوستشان دارند، ویژگی آنهایی نیست که همه دوستشان دارند؟ نمی‌دانند فقط آنکه دوستشان دارد هر نوسانی را، هر نفسی را از جانب آنها گرامی می‌دارد؟
#اندوه_بلژیک
@aamout
قلب هرکس به شکلی کار می‌کند. قلب ولیگه فقط یک تلنبه است با یک سیلندر و یک پیستون. و قلب من یک شعله‌ی کوچک بیدار است، آماده‌ی هرگونه سفری. یک قلب چه شکلی دارد؟

#اندوه_بلژیک
@aamout
Forwarded from کلمات
📢عمیق ترین اندوه ها
یادداشتی به قلم #مارال_اسکندری درباره رمان #اندوه_بلژیک نوشته #هوگو_کلاوس با ترجمه #سامگیس_زندی:

اندوه بلژیک روایت خاطرات پسر نوجوانی است به نام لویی از سالهای ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۷. یعنی سه سال قبل از شروع جنگ جهانی دوم تا دو سال بعد از پایان جنگ. خاطراتی آمیخته با خیال پردازی و طنازی منحصر به فرد. بخشی از تاریخ جهان در کشمکش های روح آدمی در یک بی زمانی و بی مکانی تعریف می شود. همین طور که صفحه به صفحه تاریخ را ورق می زنیم و با فرهنگ و منش مردمان آن روزگاران بلژیک آشنا می شویم با رویاها و کابوسهای پسری مواجهیم که می تواند برای هر زمانی و مکانی باشد. این رمان شامل دو قسمت است: اندوه و بلژیک. قسمت اندوه از سال ۱۹۳۹ شروع می شود. زمانی که لویی یازده ساله در مدرسه شبانه روزی صومعه زندگی می کند. این قسمت شامل ۲۷ فصل است که لویی آن را در نوامبر ۱۹۴۷ به پایان رسانده و امضاء می کند. او خاطراتش را به روایت سوم شخص و در زمان گذشته و رویاهایش را به روایت اول شخص و در زمان حال می نویسد. توصیف فضای مدرسه شبانه روزی و راهبه ها بسیار دقیق و ملموس است. لویی قهرمانی است که بین شر و شور کودکی و نوجوانی، وجدان کاتولیکی و روحیه ی اسطوره گون حاکم بر فضای زمانی اش درگیر است. در جای جای کتاب، مذهب به چالش کشیده می شود. عصبیت و خرافات، افراط و تفریط حتی در بازیهای کودکانه و خیال پردازی های لویی و دوستانش عریان است. مثل گروهی که لویی با چند تن از همکلاسی هایش تشکیل داده و خود را حواریون مسیح می نامند. آداب خاصی برای عضویت در این گروه ابداع کرده اند که همه ریشه در زیاده روی های کلیسا و کشیشان دارد. مبارزه ی پنهان و در لفافه ای که لویی با کرچوف (کشیش یسوعی که در کالج تدریس می کند و بعد به سازمانمقاومت علیه آلمان نازی می پیوندد) دارد از بخشهای بسیار حساس و جالب توجهی است. در آخرین دیداری که او با لویی دارد در حالی که در صندلی چرمی ای که چندین نسل کشیش روی آن نشسته اند بیشتر فرو می رود اعتراف می کند: ” تا به حال هیچ شاگردی من رو به اندازه ی شما ناراحت نکرده بود. شاید به خاطر همینه که برای شما بیشتر از همه دعا می کنم. این همه از من فاصله نگیرین، من همیشه دوست شما بوده ام. شما زخمی بودین ولی خودتون هم از ماهیت و میزان زخمتون خبر نداشتین. شما هر روز پانسمانتون رو عوض می کردین.” ( صفحه ۵۴۳) تغییر رفتار و افکار لویی، رشد و تعالی او با سیری آرام در لابلای خاطرات او در جریان است. توصیف لویی– در واقع نویسنده- از محیط پیرامونش؛ دیدار کوتاهی که با پدر و پدربزرگش در فصل اول کتاب (روز دیدار) دارد بسیار ظریف و موشکافانه است و به درستی روحیه ی کودکی متفاوت از سایر کودکان را ارئه می دهد. اشاره به وقایع تاریخی و اساطیری، اشخاص، مکانها، گروه ها و حزب ها نشان از تسلط نویسنده بر جهانی دارد که دغدغه ی اوست. بر این باورم که اگر یک اروپایی بودم، به خصوص یک بلژیکی، از خواندن این کتاب لذت بیشتری می بردم. تنها به این دلیل که در جای جای رمان به اشخاص، مکانها و وقایعی اشاره می شود که یک بلژیکی با آنها زیسته است و از بیشترشان خاطراتی دارد. در واقع خاطرات لویی، خاطرات مردمان بلژیک، هلند و در اصل فلاندری هاست که البته آنجا که پا را از مرزها فراتر می نهد و سخن از ابعاد انسانی و معنوی تری را ارئه می دهد دیگر منِ خواننده ی شرقیِ بی ارتباط با فرهنگ و تاریخ اروپای سالهای جنگ جهانی دوم را هم شیفته ی خود می کند. به ویژه قسمت بلژیک که از سال ۱۹۴۰ آغاز می شود. زمانی که لویی با شروع جنگ به خانه برگردانده شده است. اعضای خانواده ی پدری و مادری اش با نیروهای اشغالگر آلمان نازی همکاری می کنند. نویسنده این بخش را بدون فصل بندی و با روایت سوم شخص نوشته ولی خاطره ها و رویاهای لویی در لابلای داستان به روایت اول شخص در زمان حال نقل شده است. با شروع بخش بلژیک، شخصیت پردازی ها قوی تر و پررنگ تر می شوند و به مرور با بزرگ تر شدن لویی زبان داستان، پخته تر و بی نقص تر می گردد. مردان و زنان داستان هر کدام قصه ی جداگانه ای را با خود به همراه دارندکه نویسنده با به تصویر کشیدن لحظاتی کلیدی از زندگی هر کدام از آنها، خواننده را در احساسات، افکار و عواطف جهان شمولی غرقه می سازد که وادارت می کند زیر لب بگویی: در مقابل جوهره ی آدمی دانش، فرهنگ و تاریخ چه قدر حقیرند! و این اندوه، که در هیچ کجای کتاب دست از سرت برنمی دارد. براستی اندوه بشریت است بر ستمی که بر هم روا می داریم و انسان؛ این تنها موجوی که اندوهگین می شود و خود مسبب عمیق ترین اندوه هاست.
#نقد_کتاب
@kalamaatt
#بحث_آزاد:

آیا برای انتخاب یک رمان به ژانر آن توجه می‌کنید؟ به کدام ژانرهای داستانی علاقه دارید؟

جمع‌بندی نظرات ِ همراهان #کافه_کتاب_آموت و #اینستاگرام_نشر_آموت در بحث آزاد:

۱. معمایی:
#پیش_از_آنکه_بخوابم، #دختر_خوب، #پشت_سرت_را_نگاه_کن، #الیزابت_گم_شده_است، #راز_شوهر، #زندگی_دوم، #خدمتکار_و_پروفسور، #انتقام، #زندگی_اسرار_آمیز، #همسر_ببر، #ماجرای_عجیب_بنجامین_باتن

۲. عاشقانه:
خارجی: #من_پیش_از_تو، #پس_از_تو، #میوه_خارجی، #زبان_گل‌ها، #نحسی_ستارگان_بخت_ما، #دختر_گل_لاله، #نامه، #لی‌لا_لی‌لا
ایرانی: #بیوه_‌کشی، #پروانه‌ای_روی_شانه، #پاییز_حافظیه، #به_وقت_بهشت

۳. فلسفی:
#ادیپ_در_جاده، #پریباد، #بودن، #اولین_تماس_تلفنی_از_بهشت، #مرد_بی‌زبان، #پیامبر، #همسر_ببر، #شازده_کوچولو، #رز_گمشده، #جنوب_دریاچه_سوپریور

۴. روان‌شناسی و روان‌کاوانه:
#پروژه_شادی، #گمشده_و_پیداشده، #همسر_خاموش، #چهار_زن، #بهداشت_روانی یا #سلامت_ذهن_بدن

۵. تاریخی:
#یورت، #اندوه_بلژیک، #ایراندخت، #یک_پرونده‌ی_کهنه، #ملکه_آتولیا

۶. طنز:
#دختری_که_پادشاه_سوئد_را_نجات_داد، #پیرزنی_که_تمام_قوانین_را_زیر_پا_گذاشت، #من_از_گردنم_بدم_میاد

۷. علمی_تخیلی:
#تمشک‌های_نارس

۸. فانتزی:
#دختری_که_پادشاه_سوئد_را_نجات_داد، #پیرزنی_که_تمام_قوانین_را_زیر_پا_گذاشت، #شاهزاده_و_گدا

۹. اجتماعی:
خارجی: #یک_بعلاوه_یک، #اتاق، #هرگز_بال_پرواز_نخواستیم، #رک_و_راست_بگم، #کارد_زدن_به_گوجه‌فرنگی
ایرانی: #قدم‌بخیر_مادربزرگ_من_بود، #اژدهاکشان، #عروس_بید، #نسکافه_با_عطر_کاهگل، #پروانه‌ای_روی_شانه، #پرتقال_خونی

۱۰. وحشت:
#پشت_سرت_را_نگاه_کن، #انتقام

۱۱. سیاسی:
#مردی_از_آنادانا، #یک_پرونده‌ی_کهنه، #مزرعه‌ی_حیوانات

نقش عناصر مختلف در انتخاب کتاب از دید اعضای کافه کتاب آموت و کاربران اینستاگرام (به ترتیب):

۱. نویسنده
۲. شیوه روایت و قلم نویسنده
۳. پرداختن به موضوعات متفاوت و در عین حال پرکشش توسط نویسنده
۴. مفهومی بودن و بار معنایی داشتن کتاب و عدم استفاده از توضیحات اضافی و بی‌هدف
۵. مترجم
۶. سطح کیفی کتاب
۷. نوبت چاپ و نظرات خوانندگان کتاب
۸. سیاسی نبودن کتاب
۹. قیمت کتاب

@aamout
#مهرناز_رازقی:

#وقتی_خاطرات_دروغ_میگویند دومین رمانی است که از سی بل هاگ خوانده ام داستان خانواده تیت،خانواده ای شاد و منسجم که آرامش آن با مبتلا شدن تام(پدربزرگ خانواده)به بیماری آلزایمر و پرده برداری او از راز یک قتل پیش روی عروس خانواده(الیویا)بهم می خورد. رازی که تام سالها برای منسجم ماندن خانواده پیش خود حفظ کرده و حالا الیویا در پی کشف حقیقت این قتل با تردیدها و دوراهی ها مواجه می شود.
هیجان،که بخش مهمی از داستانهای معمایی است در این کتاب سیر صعودی دارد به طوری که هر چقدر جلوتر می روید نمی توانید از خواندن صفحه های بعدی امتناع کنید شاید در طول داستان نویسنده کدهای زیادی برای رمزگشایی به خواننده پیشکش می کند ولی در آخر به همان آسانی خواننده را شگفت زده می کند.
پرداختن به موضوع خانواده و روابط بین اعضای خانواده یکی از ویژگی های مثبت این رمان است. چیزی که در خیلی از رمانهای مشابه کمتر شاهد آن هستیم
در مقایسه با کتاب قبلی که از این نویسنده خوانده بودم(پشت سرت را نگاه کن)این کتاب به مراتب قوی تر و هیجان انگیزتر نوشته شده است و از نگاه من نمره بالاتری به خود اختصاص می دهد هر چند که خواندن پشت سرت را نگاه کن نیز خالی از لطف نیست.

#محمد_نعیم_آبادی:
.
اخیرا کتابها و فیلم های با موضوع آلزایمر زیاد به چشم می خورند. در همین نشر آموت #الیزابت_گم_شده_است و #وقتی_خاطرات_دروغ_میگویند را داریم و نویسنده #اندوه_بلژیک که به صورت داوطلبانه به خاطر آلزایمر درگذشت. در این کتابها و فیلم ها معمولا سیر بیماری و مشکلات اطرافیان و بیمار بیان می شود و البته تلنگری برای همه ما که در معرض خطر آن هستیم.
اما #وقتی_خاطرات_دروغ_میگویند از بعد جدیدی به این مسأله پرداخته بود: آلزایمر و جنایت
گرچه ژانر کتاب معمایی – جنایی است اما از بعد اخلاقی آن نباید غافل شد. جای جای کتاب سوال های شخصیت اصلی کتاب از خود است درباره درستی کاری که انجام می دهد و در نهایت آنچه انجام داده است را به قضاوت خود و خواننده می گذارد. نکته دیگر اخلاقی کتاب بیان روابط بین یک خانواده غربی است. توجه و برنامه ای که برای مراقبت و عیادت از پدر آلزایمری خود در آسایشگاه دارند و یا حمایت از یکدیگر در وقت بیماری و یا مشکلات خانوادگی. شاید خلاف آنچه از غرب و زندگی خانوادگی غربی در ذهن داریم.
#وقتی_خاطرات_دروغ_میگویند گرچه اولین کتابی بود که از این نویسنده خواندم ولی مشتاق شدم اثر قبلی مولف یعنی #پشت_سرت_را_نگاه_کن را نیز مطالعه کنم. هیجان کتاب به قدری است که خیلی سریع و با لذت خوانده می شود، هرچند حدس زدن پایان داستان کار ساده ای نیست و شگفت آور خواهد بود. ضمن آنکه ترجمه روان و یکدست کتاب جای تقدیر از مترجم محترم را دارد.

#زهرا_حسن_زاده:
.
#وقتی_خاطرات_دروغ_میگویند دومین رمان نفس گیر و هیجانی و فوق العاده ای بود که از سی بل هاگ خواندم و این بار در کنار جنایی و معمایی بودن داستان، نویسنده به موضوع اخلاق هم پرداخته و به نظرم داستان موضوع پخته تری نسبت به رمان قبلی اش دارد.
این رمان از هر نظر قوی است، نوع روایت که از ابتدا با اخلاق وهیجان آمیخته می شود و مخاطب را درگیر ماجرا می کند و کشش خوبی دارد، پرداختن به جا و مناسب و در حد کفایت به همه شخصیت های داستان، غافلگیر شدن خواننده در بخش های مختلف و حدس هایی که اشتباه از آب در می آیند، همگی از نقاط قوت کتاب هست.
از دیگر نکات مثبت کتاب فصل بندی های کوتاه آن است و همچنین ترجمه فوق العاده خانم مسعودی، که ترجمه خوب سبب می شود کشش داستان حفظ شود.
در زمان خواندن کتاب واقعا لذت می بردم و حتما به همه پیشنهاد می کنم خواندن این رمان فوق‌العاده رو از دست ندهند.
#نفیسه_حسن_زاده :

وقتى خاطرات دروغ مى گويند يا وقتى براى نجات خود و خانواده، ديگرى را فدا مى كنى!
اين كتاب داستان يك معما و يك جنايت را روايت مى كند، با اين حال از همان ابتداى داستان، نويسنده ما را درگير اخلاقيات و عشق و علاقه ى درون خانواده مى كند تا حدى كه حتى بدترين جنايات هم توسط همين علاقه و اتحاد توجيه شود. با معما و راز اين خانواده آرام آرام درگير مى شويم و در عين حال همراه شبانه روز اتفاقات و روزمرگى هايشان مى شويم. با وجود توصيفات نسبتا زياد، نويسنده به خوبى حس كنجكاوى خواننده را درگير ماجرا مى كند و در قسمت پايانى كتاب داستان را به اوج مى رساند تا تمام حدسيات خواننده را نقش برآب كند.
وجود رازى كه روابط خانواده اى به ظاهر متعادل و شاد را متلاطم مى كند و بايد ديد كه چه كسى از اين امتحان سربلند بيرون مى آيد!
خواندن اين كتاب را با ترجمه ى روان خانم مسعودى به تمام علاقه مندان به ژانر جنايى و معمايى و حتى كسانى كه طرفدار اين نوع كتابها نيستند توصيه مى كنم.
#از_نگاه_خوانندگان
@aamout
نگاهی به رمان #اندوه_بلژیک نوشته هوگو کلاوس
من عروس عیسی مسیح هستم

محمدرضا حیدرزاده (روزنامه اطلاعات): هیچ یک از شاگردهای صومعه از مقررات مدرسه و تبصره‌های بی شمار و گیج کننده اش به طور کامل سردر نمی آورد چون هیچ کس اجازه نداشت به دفتر مقررات نزدیک شود و یا لای آن دفتر کلفت و جلد چرمی با گوشه‌های برنجی اش را باز کند. خواهران راهبه آن را در قلعه شان قایم کرده بودند و اگر در موردی اختلاف نظر داشتند به آن مراجعه می کردند….
در دفتر مقررات صومعه، تعیین شده بود که راهبه‌ها در چه ساعتی و زندانی‌ها، یعنی شاگردان صومعه، در چه ساعتی باید در رختخواب باشند و در چه ساعتی باید بیدار شوند. کدام روز هفته شیر و شکلات داغ بخورند و در کدام روز شیربرنج. اگر وسط بیابان گرسنه بودند چه گوشتی بخورند. نماز مغرب دقیقا چه ساعتی شروع می شود و چرا؟ و این جور چیزها.
این مقررات بسته به موضوع شان با رنگ‌های مختلفی نوشته شده بود. مثلا خداشناسی به رنگ قرمز، به رنگ خون قلب مریم مقدس٫ کسانی که در دومین روز آفرینش خلق شدند به رنگ سفید. همچنین اسامی شیاطین روی زمین به همراه اسامی شاهزاده‌ها و دوک‌ها و کنت‌هایی که چهل و پنج میلیون سرباز شیطان را فرماندهی می‌کنند و …. که همه این اطلاعات توسط صدها خواهر روحانی، نسل به نسل تا امروز با دقت در این دفتر نگه داری شده است….
مقام اول صومعه از آن مادر روحانی بود. راهبه‌ای که مقامش از یک خواهر روحانی بالاتر بود. او کسی بود که در زمان غیبت مریم مقدس در جایش می نشست حتی وقتی با صورت رنگ پریده اش که معمولا از شرارت زیر دستانش متحیر می نمود جلوی چشم آدم می ایستاد، به نظر نمی‌رسید که واقعا در آن جا حضور دارد. اما اهل پایین ترین محله‌های ملوان نشین بود. برای همین هیچکس نمی توانست به سهولت از زبان او سردر بیآورد. مادر روحانی سه تا منشی داشت. این سه نفر حتما در قلعه جلسه‌های محرمانه تشکیل می دادند با پیاله‌هایی لبریز از مخمر وعسل، نوشیدنی‌های معمول در کنعان و در بلژیک کهن که با خوردن آن‌ها بینش روشن تری نسبت به قواعد و مقررات و اصول پیدا می‌کردند. چهار زن نیرومند که بیشتر از همه خواهرها عروس عیسی مسیح بودند و قدرت را در صومعه در دست داشتند ….
رمان “اندوه بلژیک” نوشته شاعر، نمایشنامه نویس و رمان نویس معاصر اروپا “هوگو کلاوس” با ترجمه سامگیس زندی توسط نشر آموت منتشر شده است. این رمان دارای قصه ای ادبی – تاریخی است که از زبان یک شاگرد صومعه در قبل از جنگ جهانی و حمله نازی‌ها به بلژیک نقل می شود و تا پس از جنگ ادامه می یابد. او که لویی نام دارد نوجوانی یازده ساله است که کتابخوان و خیال پرداز می‌باشد و به شرح ماجراهای صومعه می پردازد و خواننده را با نادیده‌های درون صومعه، رفتارها و برخوردهای راهبه‌ها و کشیش‌ها و سپس یورش نازی‌ها و مصائب جنگ جهانی آشنا می کند. هوگو کلاوس با نوشتن این رمان، ادبیات بلژیک را جهانی کرد و مورد تقدیر بین‌المللی قرار گرفت. او که در زمینه شعر و نمایشنامه هم فعالت مستمری داشت با نوشتن بیست رمان، توانایی خود را در این بخش به خوبی نشان داده است. او در سال ۱۹۲۹ در منطقه “بروژ” متولد شد و در هفتاد و هشت سالگی پس از ابتلا به بیماری آلزایمر و با قانون “مرگ انتخابی” که در بلژیک آزاد است در سال ۲۰۰۸ درگذشت.
در این رمان می خوانیم:
گاو صومعه در حال زایمان بود. لویی و دوستش باید به باغبان صومعه کمک می کردند. باغبان داشت پشت یک دیوار کوتاه با چنگک زمین را صاف می کرد. حواریون صومعه اسمش را “باکلمنت” گذاشته بودند. مردی کوتوله که به شدت از خواهر‌ها
می ترسید. سرش از بالای دیوار هنگام صاف کردن زمین دیده می شد. گویی سرش از بدنش جدا شده روی دیوار می‌لغزید. یکباره چنگک به دست در جایی که دیوار فرو ریخته بود تمام قد نمایان شد(می گویند وقتی سربازان ناپلئون یکی از خواهر‌های صومعه را تعقیب می کردند دیوار در مقابل چشم‌های وحشت زده آن‌ها از هم شکافته و راه را برای راهبه فراری باز کرده بود، درست مثل دریای سرخ که به موسی راه داده بود).
لویی به باغبان چنگک به دست گفت برایمان چه آورده ای؟که او پاسخ داد تنبلی برایتان آوردم مردان فسقلی. خواهرها قاه قاه خندیدند و با آرنج به پهلوی هم سقلمه زدند. باغبان هم فریاد زد. او بد اخلاق و کم حوصله بود. زنش هم مثل خودش پوست و استخوان بود: یک جفت بوقلمون….

https://file.digi-kala.com/digikala/Image/Webstore/ProductPhoto/P_117767/600/a9d6d7.jpg

http://www.ettelaat.com/mobile/?p=44794&device=phone



@aamout
امروز یک بحث آزاد برای نظرسنجی درباره خواندنی‌ترین کتاب‌های نشر آموت در کافه کتاب آموت آغاز شد . ۴۵ نفر از دوستان در این بحث شرکت کردند که نظرات نهایی این دوستان به ترتیب بالاترین امتیاز به کتاب‌های مورد علاقه شان به قرار زیر است:
#ما_تمامش_می_کنیم ۲۰ نفر
#من_پیش_از_تو ۱۹ نفر
#بیوه_کشی ۱۴نفر
#نحسی_ستاره_های_بخت_ما ۷ نفر
#اتاق ۷ نفر
#زبان_گل_ها ۷ نفر
#پروژه_شادی ۶ نفر
#خدمتکار_و_پروفسور ۵ نفر
#نامه ۵ نفر
#یک_بعلاوه_یک ۵ نفر
#زندگی_دوم ۵ نفر
#مردی_از_آنادانا ۵ نفر
#الیزابت_گم_شده_است ۴ نفر
#پیش_از_آن_که_بخوابم ۴ نفر
#دختر_خوب ۴ نفر
#پیرزنی_که_تمام_قوانین_را_زیر_پا_گذاشت ۳ نفر
#پشت_سرت_را_نگاه_کن ۳ نفر
#وقتی_خاطرات_دروغ_می_گویند ۳ نفر
#میوه_خارجی ۳ نفر
#دختر_گل_لاله ۳ نفر
#یک_پرونده‌ی_کهنه ۳ نفر
#زندگی_اسرار_آمیز ۲ نفر
#دختری_که_پادشاه_سوئد_را_نجات_داد ۲ نفر
#آقای_پیپ ۲ نفر
#اولین_تماس_تلفنی_از_بهشت ۲ نفر
#مرد_بی_زبان ۲ نفر
#پس_از_تو ۲ نفر
#همسر_خاموش ۲ نفر
#بودن ۲ نفر
#انتقام ۲ نفر
#سه‌گانه_یوسف_علیخانی ۲ نفر
#صخره_های_شیشه_ای ۱ نفر
#به_سوی_آسمان_ها ۱ نفر
#پریباد ۱ نفر
#شازده_کوچولو ۱ نفر
#مجموعه_کامل_داستان_های_فلانری_اوکانر ۱ نفر
#اندوه_بلژیک ۱ نفر
#خانه_داری ۱ نفر

telegram.me/aamout
فهرست #پرمخاطب_ترین رمانهای نشر آموت در نمایشگاه‌های کتاب استانی:


پرفروش‌های ایرانی:
۱. #بیوه_کشی
۲. #مردی_از_آنادانا
۳. #شوهر_عزیز_من
۴. #عاشقانه
۵. #نسکافه_با_عطر_کاهگل
۶. #ایراندخت
۷. #پرتقال_خونی
۸. #پروانه‌ای_روی_شانه
۹. #به_وقت_بهشت
۱۰. #پاییز_حافظیه
۱۱. #بانوی_مه

کلاسیک‌ها:
۱. #اندوه_بلژیک
۲. #مجموعه_کامل_داستان‌های_فلانری_اوکانر
۳. #بودن
۴. #شازده_کوچولو
۵. #نامه_به_کودکی_که_هرگز_زاده_نشد
۶. #مزرعه_حیوانات
۷. #جاناتان_مرغ_دریایی
۸. #پیامبر

رمان‌های نوجوان:
۱. #به_سوی_آسمان‌ها
۲. #افسانه‌ی_پسرک
۳. #کشور_ده_متری
۴. #جزیره_افسونگران
۵. #قصه_های_یک_دقیقه_ای (برای_همه)
۶. #رز_گمشده (برای_همه)
۷. #زندگی_اسرارآمیز (برای_همه)
۸. #غریبه_برمی‌گردی (برای_همه)
۹. #سنجاقکی_نشسته_بر_کف_استخر
۱۰. #اژدهای_دماوند

رمان‌های جوجو مویز:
۱. #من_پیش_از_تو
۲. #پس_از_تو
۳. #یک_بعلاوه_یک
۴. #میوه_خارجی

پرفروش‌های خارجی:
۱. #ما_تمامش_می_کنیم
۲. #زندگی_دوم
۳. #پیرزنی_که_تمام_قوانین_را_زیر_پا_گذاشت
۴. #دختر_خوب
۵. #نحسی_ستاره‌های_بخت_ما
۶. #پروژه_شادی
۷. #اتاق
۸. #زبان_گل‌ها
۹. #پشت_سرت_را_نگاه_کن
۱۰. #وقتی_خاطرات_دروغ_میگویند
۱۱. #نامه
۱۲. #پیش_از_آنکه_بخوابم
۱۳. #خدمتکار_و_پروفسور
۱۴. #دختری_که_پادشاه_سوئد_را_نجات_داد
۱۵. #همسر_خاموش
۱۶. #راز_شوهر
۱۷. #دختر_گل_لاله
۱۸. #دختر_آسیابان
۱۹. #الیزابت_گم_شده_است
۲۰. #رز_گمشده
۲۱. #هرگز_بال_پرواز_نخواستیم
۲۲. #انتقام
۲۳. #اولین_تماس_تلفنی_از_بهشت
۲۴. #ادیپ_در_جاده
۲۵. #لی‌لا_لی‌لا

@aamout
اوایل نشر بود. تیراژها اون وقت ها ۲۲۰۰ تا بود. تا کتابی منتشر می شد، نصف تیراژ را بار وانت آقایدالله می کردم و می‌فرستم برای #پخش_ققنوس. هنوز درخواست دوم رو نخواسته، می رفتم چاپ دوم. این وسط به قول آقا #هادی_حسین_زادگان، مدیر پخش ققنوس، خیلی خوش شانس بودی که کتاب‌ها روی دست‌ات باد نمی‌کرد.
اون خبر نداشت. باد هم کرد. خیلی از #کتاب ها را از روی بی‌تجربگی فوری می‌بردم چاپ دوم و سوم، غافل از این که آیا بازار کشش دارد یا درخواستی برایش هست یا نه و کتاب‌ها هنوزاهنوز توی انبار #آموت تلنبار هستند و کتابی که در همان روزهای نشرش نفروشد، خیلی باید خرشانس باشد که یک اتفاق آسمانی، تکان‌اش بدهد.
اغلب این بی‌تجربگی‌ها این‌طور بود که مثلا یک کتابی اول‌اش به هر دلیلی گر می‌گرفت و شلوغ می‌شد سرش و کلی درخواست می‌آمد از پخشی‌ها و می‌دویدم برای تجدیدچاپ‌اش. یا مثلا یک کتابی ازش هنوز دویست تا مانده بود که نویسنده یا مترجم می‌آمد و می‌گفت فلان جا، این تعداد از کتاب‌اش می‌خواهند یا خودش یک تعدادی را می‌خرید و وسوسه می‌شدم و تجدید چاپ می‌کردم کتاب را؛ کتابی که همان تعداد چاپ اول‌اش هم زیاد بود برای بازار.
خلاصه این که خیلی اشتباهات کردم تا یاد گرفتم وقتی یک کتابی، چاپش تمام می‌شود بمانم تا آن تعدادی که از پخشی‌ها رفته به #کتابفروشی ها، تمام شود و خواننده تشنه بشود و بیفتد دربه در دنبالش تا آن وقت تازه بیندازم‌اش توی نوبت انتشار.
البته که آدمی تا یاد بگیرد، موهایش سفید می‌شود.
در ضمن این سه تا کتاب عزیز خیلی وقته چاپ‌شان تمام شده و خیلی از شما دوستان زنگ می‌زنید و حتی یک نسخه هم ازشان نداریم. اگر بدقول نشوم در همین یکی دو ماه آینده، تجدیدچاپ‌شان به بازار کتاب می‌رسد:
#مجموعه_کامل_داستان_های_فلانری_اوکانر
#تاریخچه_خصوصی_خانه
#اندوه_بلژیک

https://www.instagram.com/p/B2yinWnAuEq/?igshid=1jdgv0o0xrkup

@aamout
چاپ سوم رمان #اندوه_بلژیک رسید.
نوشته‌ی هوگو کلاوس
ترجمه‌ی سامگیس زندی
۷۴۰ صفحه / وزیری /گالینگور
۱۲۰ هزار تومان

لویی، پسر یازده ساله، شخصیت اصلی رمان، خاطراتش را از یک سال پیش از شروع جنگ جهانی دوم تا دو سال پس از پایان جنگ روایت می‌کند. این خاطره نگاری از روزگاری آغاز می شود که او در مدرسهٔ شبانه روزی یک صومعه‌ با سرپرستی راهبه ها زندگی و تحصیل می کند. با بالا گرفتن آتش جنگ، لویی به خانه بر می‌گردد و داستانش را با روایت خاطرات تک تک افراد خانوادهٔ پدری و مادری‌اش و ماجراهای همکاری تنگاتنگشان با نازی‌ها ادامه می دهد...
اندوه بل‍ژیک مشهورترین و برجسته‌ترین اثر هوگو كلاوس در سال 1983 منتشر شد. این رمان بلافاصله بعد از انتشار در ردیف پرفروش‌ ترین رمان‌های آلمان، هلند و بلژیک قرار گرفت ؛ و بار دیگر در سال 2008 پس از مرگ هوگو کلاوس به جمع کتاب‌های پرفروش اروپا پیوست. منتقدین ادبی اروپا، رمان اندوه بلژیک را یکی از شاهکارهای ادبی- تاریخی قلمداد کرده‌اند که بی‌تردید در کنار آثار کلاسیک ادبیات داستانی جهان ماندگار خواهد شد. از هوگو کلاوس بارها با جوایز معتبر ادبی بلژیک، فرانسه و هلند تقدیر شده است.

@aamout
هر دو کتاب را با تردید و ترس منتشر کردم و هردو کتاب هم آبروی #نشر_آموت شدند
تردید ندارم اگر از #آموت ده‌تا کتاب به یادگار بماند، دو تای‌شان این‌ها خواهند بود:
#اندوه_بلژیک نوشته‌ی #هوگو_کلاوس
و
#مجموعه_کامل_داستان_های_فلانری_اوکانر
از #سامگیس_زندی و #آذر_عالی_پور عزیز صمیمانه متشکرم که به من و این نشر ناشناخته اعتماد کردند و امیدوارم هیچ‌وقت خجالت‌زده‌شان نشوم.
بعد از یک‌سال نبودن، چاپ سوم #اندوه_بلژیک و چاپ پنجم مجموعه‌ی کامل داستان‌های #فلانری_اوکانر به بازار کتاب رسیدند؛ نفیس و گالینگور و با کاغذ سبک بالک

https://www.instagram.com/p/B4unqn6gIDl/?igshid=1x7ejf56ecge4

@aamout
@aamoutbookstore
در حالی که آنها نان جو با کره و مربای توت فرنگی می‌خوردند، خواهر کریس برایشان پیغام پاپ پیوس دوازدهم را می‌خواند. همان پیام همیشگی بود: "ایمان در مبارزه با مادیات و ماده‌گرایی پیروز خواهد شد. مدنیت پیروز نهایی این معرکه است. کسانی که ادعای فروتنی و هم‌دلی با فقرا دارند در واقع کفار هستند." گویی ولیگه برای اولین بار بود که حرفهای پدر مقدس را می‌شنید و یا درک می‌کرد. انگار او همچنان یک کودک مانده بود. مثل همان روزگاری که او و لویی خیلی کوچک‌تر بودند و یک روز سر کلاس از خواهر کریس شنیده بودند که قرار است یک مسابقۀ نقاشی برگزار شود. نوع گل را می توانید خودتان انتخاب کنید و برندۀ مسابقه -دقت کنید، چون در طول تاریخ این برای اولین بار است- به رم فرستاده خواهد شد، به شهر ابدیت. و به خرج واتیکان در یکی از آپارتمان‌های مقدس آنجا سکونت خواهد کرد. توسط خود پاپ به او خوشامد گفته خواهد شد و یک روروک جایزه خواهد گرفت که روی پلاک آن نوشته شده: "واتیکان" که چنین چیزی کمیاب است. انتخاب گل آزاد است، که قبلا هم گفته بودم. ولی خوب همه این را می‌دانند که پدر مقدس بنفشه را بیشتر از هر گلی دوست دارد. اگر چه روی سنگ قبر مادرش همیشه رزهای قرمز می گذارد. لویی قشنگ‌ترین نقاشی را کشیده بود، کاملا مطمئن بود. او تقریبا همۀ رنگ‌های جعبه آبرنگش را با هم مخلوط کرده بود، اما از رنگ‌های آبی و قرمز بیشتر از همۀ رنگ‌ها استفاده کرده بود. وقتی چشم‌هایش را نیم‌بسته می‌کرد –که از صمیم قلبش امیدوار بود پاپ و کاردینالش هم این کار بکنند- احساس می‌کرد که آن گل را می توان از روی کاغذ چید. کاش فقط پاپ از او نمی‌پرسید که این چه جور گلی بود. خواهر گریس از کنار نیمکت‌ها رد شد، پیش نیمکت او طولانی‌تر ایستاد. خواهر هیچ موقع احساسش را فاش نمی‌کرد. (همانطور که وقتی نیم رخ زاویه دار و تیزش، شبیه یک عقاب، پیغام پاپ را می‌خواند احساسش را فاش نکرده بود.) یک عقاب وحشی، مثل همان عقابی که هیتلر در روز تولدش از عموم مردم آلمان هدیه گرفته بود، و برای ستایش حیوان شجاع بلافاصه آن را در آسمان آلمان رها کرده بود. خواهر گریس نزدیک میز ولیگه گفت: «بد نیست.» رقابت بین ما دو نفر است. ولیگه نباید برنده شود.
خواهر گریس آهسته با قدم‌های کوتاه به طرف تخته سیاه می‌رود، آن را برمی‌گرداند، پشت آن پنهان می‌شود و مدتی طولانی اسمها را می‌نویسد. دارد به همه نمره می‌دهد؟! از پشت تخته سیاه بیرون آمده گچ را توی سینی پرتاب می کند. دست راستش را به پیش‌بند آبی روش صد بار شسته شده‌اش می‌مالد و می‌گوید:«چه کسی، و چه کسی؟»
لویی یا چه کس دیگری! بعد با حرکت تندی تخته سیاه را برمی‌گرداند. با گچ مرد کوچکی کشیده است که دست غول‌آسایش را به طرف دماغش برده، انگشت شستش را روی دماغش گذاشته و از آن لب‌های کلفت حیوانی‌اش حبابی بیرون آمده که توی آن نوشته است" اول آوریل". درست بود، آن روز، روز اول آوریل بود، روزی که آدم می‌تواند احمق‌ها را تا هر جایی که دلش می‌خواهد بفرست. خواهر گریس خندید، هیچ یک از شاگردها نخندیدند.

اول آوریل هر سال را مردم بسیاری از کشورهای اروپا با دروغ‌های شوخی‌وار برگزار می کنند، مثل دروغ سیزده ایرانی‌ها

#اندوه_بلژیک (رمان هلندی)
#هوگو_کلاوس
مترجم: #سامگیس_زندی
نشر آموت/ چاپ سوم/ ۷۴۴ صفحه/ ۱۲۰۰۰۰ تومان (گالینگور – وزیری)

@aamout
برای نزدیک شدن به هدف‌مان، انجام هیچ کاری بی‌اهمیت نیست.

#کتاب_نگاه
#اندوه_بلژیک
نوشته‌ی #هوگو_کلاوس
ترجمه‌ی #سامگیس_زندی
نشر آموت
@aamout
عکس را برای مهربان‌جان می‌فرستم و می‌نویسم «#کافه_شالپلاته در #آلمان
بعد می‌چسبم به جمع‌کردن کتاب‌ها. از پرفروش‌ها دو تا دوتا خواستند و از الباقی یک جلد. کیف خاصی دارد وقتی می‌بینی یک کتابفروشی (فرق نمی‌کند ایران باشد یا آلمان) حداقل نچسبیده به دو سه جلد کتاب پرفروش و معروف انتشارات. با تمام عشق، کتاب‌ها را جمع می‌کنم و کارتن سیگاری می‌آورم و کتاب‌ها را نظم می‌چینم. #اندوه_بلژیک و #مجموعه_کامل_داستان_های_فلانری_اوکانر و #جن_زده_در_میلک را گذاشتم آخر کار بگذارم بالای کارتن که جا نمی‌شوند و می‌گذارم‌شان توی یک پلاستیک. #جن_زده_در_میلک را پارسال برای این‌که اختلافات مترجم و ناشرش تمام شود، یک‌جا خریدم و آوردم و خودم دادم به پخش. بد نرفت اما خب کتاب انگلیسی باید آن‌طرف‌ها برود نه اینجا که اگر هم خیلی بخوانند می‌روند از بست‌سلرهایی که انتشارات جنگل، چاپ می‌کند می‌خرند. چند تایی هم هدیه اضافه کردم به فاکتور؛ خلقی که همیشه داشتم برای کتابفروشی‌ها.
تازه بسته بودم که مهربان‌جان پیام داد «عالی برای یک پست.»
پیک گرفته بودم. برای این‌که این کارتن را تا زیر پل شمیران ببرد، بیشتر از حق‌اش طلب کرد که گفتم نمی‌خواهم و الوپیک گرفتم. عکس الوپیک را برایش فرستادم. نوشت «یه توضیح بده.»
آمدم چی بنویسم. از #کتابفروشی_شالپلاته بنویسم یا از #تهمینه_رستمی ؟
عکس تهمینه از اولین سال‌های غرفه نشر آموت در سایت آموت هست. از همان سال‌های اول #نمایشگاه_کتاب_تهران. #داستان_نویس است و مهربان و همیشه انرژی‌اش به آموت مثبت بوده و هیچ‌وقت حس بدی بهش نداشتم. عاشق اوکانر و اندوه بلژیک هم هست اتفاقا.
چند سالی خبری ازش نبود تا یه مدت پیش پیام داد «#کافه_کتاب کتاب‌های‌تان را دارد. اگر بخواهیم از خودتان مستقیم بگیریم، می‌شود؟»
گفتم «بله.»
چند سالی هست که دیگر مستقیم به کتابفروشی‌ها کتاب نمی‌دهم. اول این‌که نمی‌رسم و بعد هم همان‌وقت که می‌فرستادم، حس می‌کردم در کار #پخش_کتاب دارم دخالت می‌کنم و حس خوبی نبود.
تهمینه پیام عکس فرستاد از کتاب‌های #نشر_آموت در #شالپلاته که خوشحالم شدم اما برایش نوشتم «یکی از این کتاب‌هایی که در عکس هست، سالها قبل مترجم از آموت پس گرفته. الان این رو بگذاریم، احتمالا مترجم خیالات بدی خواهد کرد.»
و قرار شد عکس‌های جدیدی بفرستد که احتمال می‌دهم عکس‌های جدیدش، عکس‌های همین کتاب‌ها خواهد بود که روانه شدند.
وسط این یادداشت برای تهمینه پیام دادم «پیک رساند به مقصدی که گفته بودی.»
هیچ حس کردید جهان شده ایران ما؟
و هر جای جهان که برویم، ردی از ایران و ایرانی هست.

#از_دفتر_نشر_آموت

https://www.instagram.com/p/CG12ceqAbdN/?igshid=4ltr3p9cjz5h

@aamout
خدا برای هر تصمیمی دلایل خودش را دارد که بیشترشان هم یک راز هستند و تو نباید راجع به آن‌ها تردید کنی.

#اندوه_بلژیک
#هوگو_کلاوس
#سامگیس_زندی
#نشر_آموت
@aamout
سال‌هاست من و شما را می‌زنند به جرم این‌که من #نشر_آموت می‌فروشم و شما #نشرآموت می‌خوانید.
سال‌هاست تمام #آموت_خوانان را سطحی و ابتدایی می‌خوانند و با چوب زردشان، خود را خاص‌خوان معرفی می‌کنند که غافل‌اند در همین آموت اگر کتاب‌های #جوجو_مویز منتشر شده، کتاب‌های #فلانری_اوکانر و #هوگو_کلاوس و #رضا_جولایی و #محمدرضا_صفدری و #سیدحسین_میرکاظمی و #بیژن_بیجاری و #یوسف_علیخانی منتشر شده و کلی نویسنده‌ی جایزه‌بگیر ایرانی و خارجی.
سال‌هاست تلاش کردند هر کتاب آموت که پرفروش می‌شود، برایش دستک‌ و دمبک درست کنند و هل‌اش بدهند سمت غیرمجاز شدن و بعد در خفا خجالت بکشند از خود که اسم خودشان را کتابخوان گذاشته‌اند و در واقع جلاد کتاب هستند!
سال‌هاست هر کتاب آموت چاپ‌اش دو رقمی می‌شود، قاچاق‌اش را می‌زنند و یا از روی‌اش کپی می‌زنند و با دو برابر قیمت چاپ‌اش می‌کنند و بعد مثلا تخفیف 50 درصدی می‌زنند؛ یکی نیست از این‌ها بپرسد شما اگر ناشر هستید چرا یک کتاب نامعروف در میان کتاب‌های‌تان نیست؟ چرا تلاش نمی‌کنید خودتان یک کتاب را معرفی کنید؟
سال‌هاست کتاب‌های #یوسف_علیخانی را به جرم این‌که مردم ازشان استقبال کردند، نمی‌خوانند (البته که می‌خوانند و در خفا و در دایرکت به‌به و چه‌چه می‌کنند و دریغ از اینکه که در عیان حتی بروز بدهند که خوانده‌اند!)
سال‌هاست می‌گویند این‌ها در #نمایشگاه_کتاب کتاب‌های‌شان را با تخفیف می‌فروشند و باعث کسادی #کتابفروشی_ها می‌شوند و خدا زد پس کله‌شان و امسال نمایشگاه کتاب برگزار نشد و خریداران نمایشگاهی به کتابفروشی‌ها نرفتند و باز وقتی #نمایشگاه_کتاب_مجازی برگزار شد، حمله کردند سمت کتاب‌ها؛ راستی چه اتفاقی می‌افتد که کتابی مثل #نفرت_بازی و #سالار_مگس_ها و #خانه_ای_که_در_آن_بزرگ_شدیم و ... در هیچ کتابفروشی‌ای پیدا نمی‌شود و بعد در این نمایشگاه یکی از ده کتاب پرفروش می‌شوند؟
سال‌هاست می‌گویند چون فلانی و برادرش و دوستانش در #نمایشگاه_کتاب_تهران و _نمایشگاه_کتاب_استانی در غرفه می‌ایستند و برای مردم، حرف می‌زنند، این کتاب‌ها پرفروش شده‌اند و کاش دسترسی داشتند به پنل مدیریت اولین #نمایشگاه_کتاب_مجازی_تهران و می‌دیدند که مردم بدون حضور من و حمیدخان و بروبچه‌های آموت، خودشان کتاب‌های #جوجومویز و #دیلیا_اوئینز و #ویلیام_گلدینگ و #کالین_هوور و #شاری_لاپنا و ... خریدند و در کنارش #مجموعه_کامل_داستان_های_فلانری_اوکانر و #اندوه_بلژیک و #سه_گانه_یوسف_علیخانی و #یک_پرونده_کهنه و ... انتخاب کردند و هیچ‌کس دیگری را تفتیش نکرده که تو چرا این را می‌خوانی و آنی را نمی‌خوانی که ما می‌گوییم.
سال‌هاست درگیرم با این ماجراها اما این روزها سرشارم دوباره.
رمان #خاک_آمریکا نوشته‌ی #جنین_کامینز با ترجمه‌ی #سیدرضا_حسینی منتشر شده و باید معرفی بشود. لطفا بخوانید و درباره‌اش بنویسید.
ممنونم که هستید.

@aamout
https://www.instagram.com/p/CKla7fdgk7G/?igshid=1b5eqimldns4g
#سامگیس_زندی از معدود مترجمانی است که مستقیم از #زبان_هلندی ترجمه می‌کند. اولین بار از این مترجم مطرح و سرشناس رمان ستایش‌شدهٔ #اندوه_بلژیک نوشتهٔ #هوگو_کلاوس در #نشر_آموت منتشر شد که این روزها در مراحل فنی چاپ چهارم است.
از خانم زندی، ترجمه‌های بسیاری در #نشر_چشمه، #نشر_نو و #نشر_مروارید منتشر شده است. از او در نشر #آموت دو رمان #اندوه_بلژیک و #فرشته_ساز منتشر شده و یک رمان در مراحل آماده‌سازی است که به امید خدا در تابستان ۱۴۰۱ روانه #بازار_کتاب خواهد شد.
#فرشته_ساز نوشتهٔ #استفان_برایس از جمله رمان‌های تحسین‌شده و جایزه‌بگیر و پرفروش اروپاست. این رمان به عنوان یکی از ده رمان برتر زبان #هلندی در بیست‌وپنج سال گذشته، انتخاب شده است. رمانی است با ژانر #روانشناسی در مورد #دانش، #مذهب و #خرافات. فرشته‌ساز تاکنون نامزد جوایز ادبی آکو و لیبریس بوده و جایزه ادبی جغد طلایی را کسب کرده و به چهارده زبان دنیا ترجمه شده است. این رمان با اجازهٔ نویسنده و ناشر اصلی، به فارسی برگردانده شده است.
داستان دربارهٔ دکتری‌ست که پس از سال‌ها به زادگاهش برگشته و باعث تعجب روستاییان شده. نه‌تنها خودش مشکوک است که سه نوزاد هم همراه‌اش است که کنجکاوی‌ها را بیشتر کرده است.
خانم #سامگیس_زندی با وجود اینکه سال‌هاست در اروپا ساکن است اما ارتباط‌اش با #زبان_فارسی حفظ کرده و دقت نظری که او بر ترجمه‌هایش دارد، باعث شده، هم مخاطبان حرفه‌ای و خاص را به خود جلب کند و هم مخاطبان عام را.
رمان فرشته‌ساز طی سال ۱۴۰۰ دو بار تجدیدچاپ شد و یکی از خوش‌استقبال‌ترین رمان‌های چند سال گذشته بوده است.
این رمان ۴۹۶ صفحه و گالینگور است و قیمت چاپ جدیدش ۱۵۰ هزار تومان.

@aamout

https://www.instagram.com/p/CcumEkHgq6H/?igshid=YmMyMTA2M2Y=