ابعاد "تجاوز و قتل دختر شش ساله افغانستانی"
خبر در شبکههای اجتماعی دست به دست میچرخد و هر کسی خواسته و ناخواسته واکنش تند نشان میدهد. فرقی ندارد خواننده خبر ایرانی باشد یا افغانستانی. هر کس از عمق فاجعه آگاه میشود، وجودش فرو میریزد.
یکشنبه ۲۱ فروردین است. پسر ۱۷ ساله در ورامین، دختر همسایه افغانستانیشان را که هنوز شش سال بیشتر ندارد به خانه میبرد و پس از رفتار شیطانی با او، با ضربات چاقو وی را به قتل رسانده و در وان حمام بر رویش #اسید ریخته تا از بین برود. اما چون جسد بهطور کامل از بین نرفت، از دوستش یاری میطلبد. دوست وی با توجه به ابعاد جرم، ماجرا را با پدر خود در میان گذاشته و پدر هم با یکی از معتمدین محل و نهایتاً بدون کمترین تردیدی به پلیس خبر میدهند. پلیس هم هنگام مراجعه به خانه، هم باقیمانده جسد را پیدا میکند و هم قاتل را دستگیر.
فارغ از بحث آسیبهای اجتماعیای که گریبان بخشی از جامعه ایران را گرفته که یک نوجوان هفده ساله را به سوی چنین جرمی (که در واقع ترکیبی از چندین جرم دهشتناک است) سوق میدهد و نیاز به تحلیلهای جامعهشناختی و انسانشناختی جدی و دامنهدار دارد، درباره این رویداد چند نکته نظر نگارنده را به خود جلب کرده است:
۱- پیش از هر چیز، شکیبایی خانواده مقتول و برخورد عقلانی با این ماجرا قابل تأمل و بلکه ستودنی است. شوربختانه در مواردی اینچنین، نخستین گزینهای که به ذهن برخی افراد خطور میکند، تقابل قومی یا ملیتی است. یعنی برای نمونه در این مورد، اینگونه ادعا شود که کودک به دلیل «افغانستانی» بودنش توسط یک نوجوان ایرانی به این شیوه به قتل رسید. در مواردی دیگر، شوربختانه سراغ داشتیم که قربانی ایرانی بوده و مجرم افغانستانی، و با واکنش تند برخی افراد «لمپن» روبرو گردیده و کل جامعه افغانستانی متهم شده بود. اما این بار به نظر میآید خانواده مقتول و طبقه روشنفکر مهاجرین افغانستانی (که کم و بیش با ایشان در ارتباط هستیم) تاکید داشتهاند بر غیر ملیتی بودن جرم. به این معنا که قربانی ممکن بود کودکی ایرانی باشد و یا مجرم ممکن بود افغانستانی باشد. در این مورد باید این رفتار خانواده مقتول و روشنفکران مهاجر، الگو قرار گرفته و درسی شود برای جامعه ایرانی.
۲- با وجود نکتهای که در بالا شرح دادم، تأکید داشتم در عنوان، حتماً به «افغانستانی بودن قربانی» اشاره شود؛ چرا که بسیاری از رسانههای زرد ایرانی که صرفاً جلب مخاطب و مشتری، بدون در نظر گرفتن شرایط اخلاقی برایشان مهم است، همیشه در بزرگنمایی جرائم مهاجرین دستی دراز داشته و حتی در برخی موارد پیش از اثبات جرم، با همان جریان لمپن اشارهشده در بالا همراهی میکردند و بدین وسیله، اصلیترین عامل منفی شدن نگاه بخشی از جامعه ایران به مهاجرین افغانستانی بودهاند. بنابراین لازم است نشان داده شود مهاجرین در واقع بخشی از جامعه ایران شده و همانگونه که در جرائم دخالت دارند، بسیاری از مواقع نیز خود قربانی جرایم میشوند. تلخ و شیرین ایران اکنون برای هر دو یکسان است و مشترک.
۳- قبح عمل فراتر از آن است که جامعه به #افغانستانی یا #ایرانی بودن مجرم و قربانی توجه کند. واکنشها نسبت به این خبر سراسر منفی بود؛ چه از سوی ایرانیها و چه از سوی افغانستانیها. همانگونه که دوستان نزدیک مجرم و اهالی و معتمدین محلی نیز، بدون کمترین تردیدی ماجرا را به پلیس گزارش دادند.
۴- جامعه مدنی ایران اکنون احساس نزدیکی بیشتری با مهاجرین نموده و در واقع آنها را بخشی از خود میداند. از همین رو است که این خبر در برخی رسانههای واقعگرا نیز اطلاعرسانی شده، بسیاری از فعالین اجتماعی ایرانی از همان ساعات اولیه کشف جرم، به یاری خانواده مقتول شتافته و در خبررسانی، برقراری ارتباط با مقامات بالای قضایی کشور، پیدا کردن وکیل برای خانواده مقتول و... از هیچ کوششی دریغ نکردند.
۵- در کنار #جامعه_مدنی، مسئولین هم نسبت به قضیه حساسیت بالایی نشان دادهاند. مدیر کل اتباع خارجی استان تهران و نماینده فرمانداری، بخشی از مسئولینی بودند که در نخستین روزها به خانواده مقتول سرکشی کرده و نسبت به پیگیری پرونده و وضعیت پیشآمده متعهد شدند.
۶- تا اینجای کار همکاری پلیس و دستگاه قضایی روی این ماجرا کاملاً همراه با حساسیت بالا بوده و بیتردید یقین داریم نتیجه پرونده این جرم فجیع، به همگان نشان خواهد داد که چنین جرمهایی نه برای جامعه ایرانی و نه برای پلیس و دستگاه قضایی، رنگ و بویی از قومیت و ملیت نداشته و حق و حقوق قربانی و خانوادهاش بدون کمترین مماشات احقاق خواهد شد.
فرارو- امیر هاشمی مقدم؛
#ستایش
@Tavaana_TavaanaTech
خبر در شبکههای اجتماعی دست به دست میچرخد و هر کسی خواسته و ناخواسته واکنش تند نشان میدهد. فرقی ندارد خواننده خبر ایرانی باشد یا افغانستانی. هر کس از عمق فاجعه آگاه میشود، وجودش فرو میریزد.
یکشنبه ۲۱ فروردین است. پسر ۱۷ ساله در ورامین، دختر همسایه افغانستانیشان را که هنوز شش سال بیشتر ندارد به خانه میبرد و پس از رفتار شیطانی با او، با ضربات چاقو وی را به قتل رسانده و در وان حمام بر رویش #اسید ریخته تا از بین برود. اما چون جسد بهطور کامل از بین نرفت، از دوستش یاری میطلبد. دوست وی با توجه به ابعاد جرم، ماجرا را با پدر خود در میان گذاشته و پدر هم با یکی از معتمدین محل و نهایتاً بدون کمترین تردیدی به پلیس خبر میدهند. پلیس هم هنگام مراجعه به خانه، هم باقیمانده جسد را پیدا میکند و هم قاتل را دستگیر.
فارغ از بحث آسیبهای اجتماعیای که گریبان بخشی از جامعه ایران را گرفته که یک نوجوان هفده ساله را به سوی چنین جرمی (که در واقع ترکیبی از چندین جرم دهشتناک است) سوق میدهد و نیاز به تحلیلهای جامعهشناختی و انسانشناختی جدی و دامنهدار دارد، درباره این رویداد چند نکته نظر نگارنده را به خود جلب کرده است:
۱- پیش از هر چیز، شکیبایی خانواده مقتول و برخورد عقلانی با این ماجرا قابل تأمل و بلکه ستودنی است. شوربختانه در مواردی اینچنین، نخستین گزینهای که به ذهن برخی افراد خطور میکند، تقابل قومی یا ملیتی است. یعنی برای نمونه در این مورد، اینگونه ادعا شود که کودک به دلیل «افغانستانی» بودنش توسط یک نوجوان ایرانی به این شیوه به قتل رسید. در مواردی دیگر، شوربختانه سراغ داشتیم که قربانی ایرانی بوده و مجرم افغانستانی، و با واکنش تند برخی افراد «لمپن» روبرو گردیده و کل جامعه افغانستانی متهم شده بود. اما این بار به نظر میآید خانواده مقتول و طبقه روشنفکر مهاجرین افغانستانی (که کم و بیش با ایشان در ارتباط هستیم) تاکید داشتهاند بر غیر ملیتی بودن جرم. به این معنا که قربانی ممکن بود کودکی ایرانی باشد و یا مجرم ممکن بود افغانستانی باشد. در این مورد باید این رفتار خانواده مقتول و روشنفکران مهاجر، الگو قرار گرفته و درسی شود برای جامعه ایرانی.
۲- با وجود نکتهای که در بالا شرح دادم، تأکید داشتم در عنوان، حتماً به «افغانستانی بودن قربانی» اشاره شود؛ چرا که بسیاری از رسانههای زرد ایرانی که صرفاً جلب مخاطب و مشتری، بدون در نظر گرفتن شرایط اخلاقی برایشان مهم است، همیشه در بزرگنمایی جرائم مهاجرین دستی دراز داشته و حتی در برخی موارد پیش از اثبات جرم، با همان جریان لمپن اشارهشده در بالا همراهی میکردند و بدین وسیله، اصلیترین عامل منفی شدن نگاه بخشی از جامعه ایران به مهاجرین افغانستانی بودهاند. بنابراین لازم است نشان داده شود مهاجرین در واقع بخشی از جامعه ایران شده و همانگونه که در جرائم دخالت دارند، بسیاری از مواقع نیز خود قربانی جرایم میشوند. تلخ و شیرین ایران اکنون برای هر دو یکسان است و مشترک.
۳- قبح عمل فراتر از آن است که جامعه به #افغانستانی یا #ایرانی بودن مجرم و قربانی توجه کند. واکنشها نسبت به این خبر سراسر منفی بود؛ چه از سوی ایرانیها و چه از سوی افغانستانیها. همانگونه که دوستان نزدیک مجرم و اهالی و معتمدین محلی نیز، بدون کمترین تردیدی ماجرا را به پلیس گزارش دادند.
۴- جامعه مدنی ایران اکنون احساس نزدیکی بیشتری با مهاجرین نموده و در واقع آنها را بخشی از خود میداند. از همین رو است که این خبر در برخی رسانههای واقعگرا نیز اطلاعرسانی شده، بسیاری از فعالین اجتماعی ایرانی از همان ساعات اولیه کشف جرم، به یاری خانواده مقتول شتافته و در خبررسانی، برقراری ارتباط با مقامات بالای قضایی کشور، پیدا کردن وکیل برای خانواده مقتول و... از هیچ کوششی دریغ نکردند.
۵- در کنار #جامعه_مدنی، مسئولین هم نسبت به قضیه حساسیت بالایی نشان دادهاند. مدیر کل اتباع خارجی استان تهران و نماینده فرمانداری، بخشی از مسئولینی بودند که در نخستین روزها به خانواده مقتول سرکشی کرده و نسبت به پیگیری پرونده و وضعیت پیشآمده متعهد شدند.
۶- تا اینجای کار همکاری پلیس و دستگاه قضایی روی این ماجرا کاملاً همراه با حساسیت بالا بوده و بیتردید یقین داریم نتیجه پرونده این جرم فجیع، به همگان نشان خواهد داد که چنین جرمهایی نه برای جامعه ایرانی و نه برای پلیس و دستگاه قضایی، رنگ و بویی از قومیت و ملیت نداشته و حق و حقوق قربانی و خانوادهاش بدون کمترین مماشات احقاق خواهد شد.
فرارو- امیر هاشمی مقدم؛
#ستایش
@Tavaana_TavaanaTech
نام این دختر"ستایش" است اگرچه احتمالا هرچه شنیده دراین دوران کوتاه کودکی بیشتر از جنس طعنه بوده است. ستایش، همان دختر افغانی است که یحتمل خبرش را شنیده اید و شاید هم گریسته اید از تاراج وحشیانه اندام نحیفی که بعضی های مان مثل یک حقیقت تلخ می خواهیم که مکتوم بماند. این عکس در یک روز خوب گرفته شده است. یک روز با نشاط که شش های آدم دلش میخواهد هوا را حریصانه ببلعد و پس ندهد. یک روز سبزو آرام. از آن روزها ی خیال انگیز که آدم همینطوری اش هم حس میکند که جهان چقدر جای قشنگی است و زمین از هر پلیدی پاک است، چه برسد به اینکه کودک هم باشی و در جهان معصومانه خود خیال کنی که هیچ چیز و هیچ کس نمی خواهد آزارت دهد، همه چیز در کمال است، همه چیز زیباست، اصلا همه چیز خنده دار و هیجان انگیز است . آنقدر هیجان انگیز و خواستنی که حتا پشت چین و چروک صورت پدرو مادرت هم، رد هیچ روح آزرده ای که به هوای امنیت از وطن کوچیده باشد ، پیدا نیست. در این روز خوب، دخترکی که روزی او را باد با خود برد، چنان احساس شادمانی می کند که طبع دخترانه اش با آن همه حساسیتش به زیبایی، بی خیال آن دندان های شیری کج و معوج شده است و شکرخند لبهایش انگاری تا طاق های کهن و تاراج رفته بامیان و دیرینگی غزنی رفته و باز در لابه لای شاخه های تنومند درختانی پیچیده است که مثل یک پیشگو در ماتم فردای شوم کسی از نسل فرخنده، سر خم کرده اند. این خنده ها و این شادی از ته دل ستایش، که این چنین پاک، که این چنین مظلومانه بیننده را به ملامت می گیرد، مرا یاد رمان بادبادک باز خالد حسینی نویسنده افغان می اندازد:
گفت: خیلی می ترسم.
گفتم: چرا ؟
گفت: چون از ته دل خوشحالم ،این جور خوشحالی ترسناک است…
پرسیدم: آخه چرا ؟
جواب داد: وقتی آدم این جور خوشحال باشد
سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد!
کسی که همه چیز را از #ستایش گرفت اما سرنوشت نبود آن خوی درنده ای بود که نه ملیت می شناسد و نه نژاد، آدمی را درهرجا که باشد یقه میکند، ما اما دیریست که عادت کرده ایم چنین چنگال های تیز و آلوده را فقط در دیگری جستجو کنیم . بارها دیده ایم که در میان خودمان چه پوزه های خونین و نگاه های حریصانه ای هست که مثل یک علف هرز پیش رفته و بال گرفته، بارها باران اسیدی از رهگذران زخم خورده ی تا ابد ناشناس را چشیده ایم اما وقتی اسم "دیگری" می آید گوش هایمان تیز میشود ، گاهی انگاری باورمان نمی شود که ماهم بلدیم چگونه دندان نیش نگاه اشتباه خودمان را بر حنجره ستایش ها بیاندازیم و خرناسه ها را پنهان کنیم، می دانم تلخی این واقعه زبان و قلم مرا هم تلخ کرده اما بر من خرده نگیرید بازهم بقول خالد حسینی در بادبادک باز :"ناراحت شدن از یک حقیقت بهتر از تسکین یافتن با یک دروغ است".
سهند ایرانمهر
http://bit.ly/1p78SEe
@Tavaana_TavaanaTech
گفت: خیلی می ترسم.
گفتم: چرا ؟
گفت: چون از ته دل خوشحالم ،این جور خوشحالی ترسناک است…
پرسیدم: آخه چرا ؟
جواب داد: وقتی آدم این جور خوشحال باشد
سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد!
کسی که همه چیز را از #ستایش گرفت اما سرنوشت نبود آن خوی درنده ای بود که نه ملیت می شناسد و نه نژاد، آدمی را درهرجا که باشد یقه میکند، ما اما دیریست که عادت کرده ایم چنین چنگال های تیز و آلوده را فقط در دیگری جستجو کنیم . بارها دیده ایم که در میان خودمان چه پوزه های خونین و نگاه های حریصانه ای هست که مثل یک علف هرز پیش رفته و بال گرفته، بارها باران اسیدی از رهگذران زخم خورده ی تا ابد ناشناس را چشیده ایم اما وقتی اسم "دیگری" می آید گوش هایمان تیز میشود ، گاهی انگاری باورمان نمی شود که ماهم بلدیم چگونه دندان نیش نگاه اشتباه خودمان را بر حنجره ستایش ها بیاندازیم و خرناسه ها را پنهان کنیم، می دانم تلخی این واقعه زبان و قلم مرا هم تلخ کرده اما بر من خرده نگیرید بازهم بقول خالد حسینی در بادبادک باز :"ناراحت شدن از یک حقیقت بهتر از تسکین یافتن با یک دروغ است".
سهند ایرانمهر
http://bit.ly/1p78SEe
@Tavaana_TavaanaTech
Facebook
سهند ایرانمهر
نام این دختر"ستایش" است اگرچه احتمالا هرچه شنیده دراین دوران کوتاه کودکی بیشتر از جنس طعنه بوده است. ستایش، همان دختر افغانی است که یحتمل خبرش را شنیده اید و شاید هم گریسته اید از تاراج وحشیانه اندام...
دعوت فعالان مدنی برای روشن کردن #شمع برای #ستایش و #همدردی با خانواده او
http://ow.ly/3zBoFL
@Tavaana_TavaanaTech
http://ow.ly/3zBoFL
@Tavaana_TavaanaTech
"پارکی در اطراف سفارت #افغانستان/ پلیس مردمی را که شمع روشن میکردند، متفرق کرد."
#ستایش_قریشی
آیدا قاجار
شاهدان عینی از به کار بردن گاز اشک آور و ضرب و شتم و بازداشت جمعی افغان و ایرانی خبر دادند.
#ستایش_قریشی
آیدا قاجار
شاهدان عینی از به کار بردن گاز اشک آور و ضرب و شتم و بازداشت جمعی افغان و ایرانی خبر دادند.
نیروی انتظامی مانع روشن کردن شمع برای #ستایش شد
عصر دوشنبه در پی فراخوانی که از سوی کاربران شبکههای اجتماعی انجام گرفته بود، تعدادی از مردم تهران و همچنین افغانستانیهای مقیم پایتخت برای گرامیداشت یاد «ستایش قریشی» و روشنکردن شمع در برابر سفارت #افغانستان در تهران حضور یافتند که نیروی انتظامی مانع برگزاری هر گونه تجمعی به بهانه نبود مجوز شد.
منبع: هرانا
به نظر شما دلیل اینکه حکومت ایران حتا اجازهی #شمع روشن کردن برای #همبستگی با یک خانوادهی عزادار را نمیدهد چیست؟
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
عصر دوشنبه در پی فراخوانی که از سوی کاربران شبکههای اجتماعی انجام گرفته بود، تعدادی از مردم تهران و همچنین افغانستانیهای مقیم پایتخت برای گرامیداشت یاد «ستایش قریشی» و روشنکردن شمع در برابر سفارت #افغانستان در تهران حضور یافتند که نیروی انتظامی مانع برگزاری هر گونه تجمعی به بهانه نبود مجوز شد.
منبع: هرانا
به نظر شما دلیل اینکه حکومت ایران حتا اجازهی #شمع روشن کردن برای #همبستگی با یک خانوادهی عزادار را نمیدهد چیست؟
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
عکسی دیگر از #گرافیتی که شب گذشته توسط هنرمند گرافیتیست «شواتیر» در سوگ #ستایش در تهران اجرا شده است
#شوایتر
@Tavaana_TavaanaTech
#شوایتر
@Tavaana_TavaanaTech
برخی مردم #بندرگناوه در استان بوشهر به یاد #ستایش جمع شدند و #شمع روشن کردند - عکس از همراهان توانا
@Tavaana_TavaanaTech
@Tavaana_TavaanaTech
بیانیه ٢١ تشکل حامی حقوق کودکان در خصوص کشتهشدن ستایش
خبرگزاری هرانا ـ جمعی از مؤسسات و سازمانهای مردمنهاد کشور، با اعلام همدردی با خانواده ستایش، دختر ۶ سالهای که در ورامین به قتل رسید، فعالان حقوق کودکان را به آرام کردن فضای جامعه در جهت جلوگیری از اعدام عامل این جنایت که خود کودک و قربانی شرایط اجتماعی-اقتصادی است دعوت کردند و خواهان رعایت استانداردهای دادرسی ویژه کودکان و نوجوانان شدند.
متن این بیانه به این شرح است: “گاهی فاجعه آنقدر عمیق است که درک جوانب آن دشوار میشود و گاه اینیک جانبه نگری میتواند عمق فاجعه را چند برابر کند. خبر دلخراش قتل #ستایش، کودک ۶ ساله مهاجر به دست پسری نوجوان، موجی از #خشم و #نفرت و انتقام را در کشور به راه انداخته است.
یکسوی ماجرا مشخص است، کودک، دختر، #تجاوز، اسید، #افغان، حاشیه تهران … همه اینها، کد نشانههای درگیریهای جنسیتی، طبقاتی، ملیتی، در جامعهای مردسالار را به خاطر میآورد. انگار تمام فاجعه جمع است. انگار پاسخ هم مشخص است، انتقام از قاتل. میدانیم که هر چه کنیم، حتی ذرهای از رنج خانواده ستایش کاسته نمیشود، هیچ انتقامی نمیتواند ستایش را به آغوش جامعه و به آغوش همه ما بازگرداند.
اما این یکسوی ماجراست. یکسوی صورتبندی فاجعه است. در سوی دیگر فاجعه، قاتلی است که خود قربانی شرایط جامعه است. نوجوانی که بر اساس پیماننامه حقوق کودک، کودک محسوب میشود. آیا این مسئله را پیچیدهتر نمیکند؟ آیا این پاسخ به انتقام را تغییر نمیدهد؟
موجی که به راه افتاده است مسئله را به دوگانه ساده قتل – انتقام تقلیل میدهد، انگار جامعه بخواهد روی صورتمسئله اسید بپاشد.
به یاد داشته باشیم سوی دیگر این معادله هم کودکی قرار دارد که احتمال قریببهیقین از فرصتهای مناسب یادگیری، رفاه و کودکی محروم مانده است. خشونت، #خشونت میزاید. جای خالی آموزش مهارتهای اجتماعی در نظام آموزشی کشور، سالهاست که از سوی فعالین حقوق کودک هشدار داده میشود. نظام آموزشی و رسانههای رسمی کشور در خصوص #حقوق_بشر و حقوق کودکان، جامعه را چگونه آموزش میدهند؟ جامعه چه واکنشی نسبت به موارد مشابه پیشازاین داشته است؟
جامعه اجازه انتقام از فرزندانش را ندارد. جامعهای که در برابر ساختار خشن، #بیکاری، #فقر و مرگ دوران #کودکی همه کودکانش، ساکت نشسته است نمیتواند بهسادگی موج #انتقام را بازتولید کند. ما آنچه را درو میکنیم که شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگیمان کاشته است.
مطابق قانون مجازات اسلامی (فصل دهم، ماده ۹۱) در این موارد اگر فرد بالغ کمتر از ۱۸ سال، ماهیت جرم انجامشده یا حرمت آن را درک نکند و یا در رشد و کمال عقل وی شبههای باشد، قصاص نمیشود. موجی که علیه این پسر نوجوان به راه افتاده است میتواند اجازه قتلی دیگر را صادر نماید. قتل پسر ۱۷ سالهای که به حمایت جامعه و فعالان #حقوق_کودک نیاز دارد.
ما امضاکنندگان ذیل بهعنوان جمعی از مؤسسات و سازمانهای #مردمنهاد کشور، ضمن اعلام تأثر عمیق و #همدردی با خانواده ستایش؛ آگاهان جامعه و همه فعالان #حقوق_کودک را به موجشکنی دعوت میکنیم. معقول کردن روند دادرسی و رعایت استانداردهای دادرسی ویژه کودکان و #نوجوانان و مخالفت با اعدام کودکان، در لحظات بحرانی معنا و ارزشی صدچندان مییابد. بیایید خودمان کودکانمان را نکشیم!
تاکنون برخی از انجمنها و مؤسسات فعال در خصوص حمایت از حقوق #کودکان با امضای بیانیه فوق، خواستار پیوستن همه فعالان و مراکز حامی #حقوق_کودکان به این کمپین شدهاند”.
برخی از این تشکلها به این قرارند:
۱. مرکز حمایتی آموزشی کودک و خانواده موج مهر – شیراز
۲. برای فردای کودکانمان – رشت
۳. موسسه مهر کویر – بیرجند
۴. جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان – تهران
۵. موسسه خیریه صیانت از نهاد خانواده مقدس – خراسان جنوبی
۶. مرکز امام رضا (ع) – اردبیل
۷. پناه کودکان کار – قزوین
۸. جمعیت حامیان کودکان کار – رشت
۹. مرکز آموزشی – حمایتی کودک و خانوادهی زانیاران ـ سنندج
۱۰. موسسه حمایتگران نونهال البرز – استان البرز
۱۱. کلینیک آریانا – شهرکرد
۱۲. مرکز حمایتی – آموزشی کودک و خانواده همراز گلستان – مشهد مقدس
۱۳. موسسه آوای امید – رشت
۱۴. موسسه روانشناختی گوهراندیشان سلامتی – مشهد
۱۵. انجمن علمی فرهنگی اویاران انجیاوی علمی فرهنگی محیطزیست – قزوین
۱۶. کانون خیریه امید نو – دانشگاه شهید بهشتی
۱۷. موسسه فرهنگی حمایتی کودکان کار کوشا
۱۸. موسسه میعادگاه مهر زاگرس – استان ایلام
۱۹. انجمن یاری کودکان در معرض خطر
۲۰.کانون ندای زنان ایران
۲۱.موسسه کنشگران توسعه پارس
@Tavaana_TavaanaTech
خبرگزاری هرانا ـ جمعی از مؤسسات و سازمانهای مردمنهاد کشور، با اعلام همدردی با خانواده ستایش، دختر ۶ سالهای که در ورامین به قتل رسید، فعالان حقوق کودکان را به آرام کردن فضای جامعه در جهت جلوگیری از اعدام عامل این جنایت که خود کودک و قربانی شرایط اجتماعی-اقتصادی است دعوت کردند و خواهان رعایت استانداردهای دادرسی ویژه کودکان و نوجوانان شدند.
متن این بیانه به این شرح است: “گاهی فاجعه آنقدر عمیق است که درک جوانب آن دشوار میشود و گاه اینیک جانبه نگری میتواند عمق فاجعه را چند برابر کند. خبر دلخراش قتل #ستایش، کودک ۶ ساله مهاجر به دست پسری نوجوان، موجی از #خشم و #نفرت و انتقام را در کشور به راه انداخته است.
یکسوی ماجرا مشخص است، کودک، دختر، #تجاوز، اسید، #افغان، حاشیه تهران … همه اینها، کد نشانههای درگیریهای جنسیتی، طبقاتی، ملیتی، در جامعهای مردسالار را به خاطر میآورد. انگار تمام فاجعه جمع است. انگار پاسخ هم مشخص است، انتقام از قاتل. میدانیم که هر چه کنیم، حتی ذرهای از رنج خانواده ستایش کاسته نمیشود، هیچ انتقامی نمیتواند ستایش را به آغوش جامعه و به آغوش همه ما بازگرداند.
اما این یکسوی ماجراست. یکسوی صورتبندی فاجعه است. در سوی دیگر فاجعه، قاتلی است که خود قربانی شرایط جامعه است. نوجوانی که بر اساس پیماننامه حقوق کودک، کودک محسوب میشود. آیا این مسئله را پیچیدهتر نمیکند؟ آیا این پاسخ به انتقام را تغییر نمیدهد؟
موجی که به راه افتاده است مسئله را به دوگانه ساده قتل – انتقام تقلیل میدهد، انگار جامعه بخواهد روی صورتمسئله اسید بپاشد.
به یاد داشته باشیم سوی دیگر این معادله هم کودکی قرار دارد که احتمال قریببهیقین از فرصتهای مناسب یادگیری، رفاه و کودکی محروم مانده است. خشونت، #خشونت میزاید. جای خالی آموزش مهارتهای اجتماعی در نظام آموزشی کشور، سالهاست که از سوی فعالین حقوق کودک هشدار داده میشود. نظام آموزشی و رسانههای رسمی کشور در خصوص #حقوق_بشر و حقوق کودکان، جامعه را چگونه آموزش میدهند؟ جامعه چه واکنشی نسبت به موارد مشابه پیشازاین داشته است؟
جامعه اجازه انتقام از فرزندانش را ندارد. جامعهای که در برابر ساختار خشن، #بیکاری، #فقر و مرگ دوران #کودکی همه کودکانش، ساکت نشسته است نمیتواند بهسادگی موج #انتقام را بازتولید کند. ما آنچه را درو میکنیم که شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگیمان کاشته است.
مطابق قانون مجازات اسلامی (فصل دهم، ماده ۹۱) در این موارد اگر فرد بالغ کمتر از ۱۸ سال، ماهیت جرم انجامشده یا حرمت آن را درک نکند و یا در رشد و کمال عقل وی شبههای باشد، قصاص نمیشود. موجی که علیه این پسر نوجوان به راه افتاده است میتواند اجازه قتلی دیگر را صادر نماید. قتل پسر ۱۷ سالهای که به حمایت جامعه و فعالان #حقوق_کودک نیاز دارد.
ما امضاکنندگان ذیل بهعنوان جمعی از مؤسسات و سازمانهای #مردمنهاد کشور، ضمن اعلام تأثر عمیق و #همدردی با خانواده ستایش؛ آگاهان جامعه و همه فعالان #حقوق_کودک را به موجشکنی دعوت میکنیم. معقول کردن روند دادرسی و رعایت استانداردهای دادرسی ویژه کودکان و #نوجوانان و مخالفت با اعدام کودکان، در لحظات بحرانی معنا و ارزشی صدچندان مییابد. بیایید خودمان کودکانمان را نکشیم!
تاکنون برخی از انجمنها و مؤسسات فعال در خصوص حمایت از حقوق #کودکان با امضای بیانیه فوق، خواستار پیوستن همه فعالان و مراکز حامی #حقوق_کودکان به این کمپین شدهاند”.
برخی از این تشکلها به این قرارند:
۱. مرکز حمایتی آموزشی کودک و خانواده موج مهر – شیراز
۲. برای فردای کودکانمان – رشت
۳. موسسه مهر کویر – بیرجند
۴. جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان – تهران
۵. موسسه خیریه صیانت از نهاد خانواده مقدس – خراسان جنوبی
۶. مرکز امام رضا (ع) – اردبیل
۷. پناه کودکان کار – قزوین
۸. جمعیت حامیان کودکان کار – رشت
۹. مرکز آموزشی – حمایتی کودک و خانوادهی زانیاران ـ سنندج
۱۰. موسسه حمایتگران نونهال البرز – استان البرز
۱۱. کلینیک آریانا – شهرکرد
۱۲. مرکز حمایتی – آموزشی کودک و خانواده همراز گلستان – مشهد مقدس
۱۳. موسسه آوای امید – رشت
۱۴. موسسه روانشناختی گوهراندیشان سلامتی – مشهد
۱۵. انجمن علمی فرهنگی اویاران انجیاوی علمی فرهنگی محیطزیست – قزوین
۱۶. کانون خیریه امید نو – دانشگاه شهید بهشتی
۱۷. موسسه فرهنگی حمایتی کودکان کار کوشا
۱۸. موسسه میعادگاه مهر زاگرس – استان ایلام
۱۹. انجمن یاری کودکان در معرض خطر
۲۰.کانون ندای زنان ایران
۲۱.موسسه کنشگران توسعه پارس
@Tavaana_TavaanaTech
ستاندن جان «ستایش» شش ساله، دخترک مظلوم افغان، جز اندوه بسیار و تأسف عمیق نمیزاید. ماجرای هولناک محتاج همدلی صمیمانه و همراهی عاطفی و همهجانبه با خانوادهٔ قربانی بیپناه، برخورد حقوقی ـ قضایی با قاتل، و تلاش برای کشف و مواجهه با ریشههای رویداد دهشتناک است. اما در حاشیه ـ یا شاید هم متن واقعه ـ «صدا» یی تأملبرانگیز، بار دیگر بلند و فعال شده است: «اعدام قاتل، هرچه زودتر بهتر!»...
متقاضیان #اعدام، فهرست بلندبالا و رنگارنگی دارند: از اهل کتاب و فرهنگ و سیاست و دغدغهداران دموکراسی گرفته تا مقام ارشد نیروی انتظامی، و از بسیاری هموطنان ستایش در افغانستان و ایران گرفته تا بخشهای مهمی از جامعه ایران؛ ازجمله بسیاری زنان ساکن محل حادثه که تاکید کردهاند: «اگر لازم باشد النگوهایمان را میفروشیم تا حق ستایش گرفته شود و خون او پایمال نشود.» یک واکنش معنادار نیز به مکتوبی در روزنامه «قانون» ـ نزدیک به اصلاحطلبان ـ مربوط است؛ این روزنامه در مطلبی آورده است: «نحوه قتل [ستایش] به حدی فجیع است که راه دفاعی برای این پسر [قاتل] و مدافعان حقوق بشری مخالف اعدام #کودکان زیر ۱۸ سال، باقی نگذاشته است.»
اما آیا اعدام نوجوان ۱۷ ساله جز شبهتسکینی برای اعضای خانوادهٔ طفل مظلوم ـ آنهم در کوتاهمدت ـ مابهازای اجتماعی در بر خواهد داشت؟ آیا در وقوع جرایم و خشونتهای غریب و غیرانسانی مشابه، اثری بازدارنده ایفا خواهد کرد؟ آیا مسائل و آسیبهای اجتماعی و کاستیها و ریشههای فرهنگی ـ روانشناختی چنین رویدادهای ناگواری با اعدام یک نوجوان حل و رفع میشود یا حتی تقلیل مییابد؟
این پرسش مهمی است که بار دیگر تأمل بر مجازات «اعدام» را ضروری مینمایاند. ناکارآمدی مجازات اعدام چنان بهگونهٔ روزافزون مشهود شده که دستکم در حوزه قاچاق مواد مخدر، مقامهای ارشد قضایی جمهوری اسلامی را ناگزیر از تلاش برای اصلاح قوانین ساخته است.
..........
اگر دستگاه قضایی با اعمال حبسهای طولانیمدت، مجرم را چونان شاهدی پیش چشم جامعه حفظ کند، اگر روانشناسان، جرمشناسان، مردمشناسان، حقوقدانان و جامعهشناسان امکان بررسی و پژوهش کافی و درازمدت را در چنین مواردی داشته باشند، آیا دستاوردهای اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی بیشتری مترتب بر مجازات نخواهد بود؟
اعدام در ملأعام قاتل نوجوان #ستایش مظلوم، حتی همین فردا، بر کدام زخم جامعه، و حتی خانواده داغدار مرهمی واقعی خواهد گذاشت؟ آیا حمایت مادی و معنوی پیوسته و پردامنه از خانوادهٔ مقتول، توسط دولت، سازمانهای مردمنهاد و مستقل مدنی، و حتی شرکتهای بیمه و روانکاوان و... پیامدها و نتایج اثباتی ملموس بیشتری در پی نخواهد داشت؟
اعدام در ملأ عام قاتل ستایش، پیش چشم چند هزار شهروند ـ و ازجمله در برابر دیدگان کودکان و نوجوانان ـ آیا خود منجر به بازتولید #خشونت و قساوت در شکلهای جدید نخواهد شد؟
در این روزهای برآشفتگی عمومی از قتل ستایش مظلوم، کاش کارنامهٔ قریب به چهار دههای آموزش و پرورش و صدا و سیمای جمهوری اسلامی، ارزیابی شود؛ کاش دستاورد پارازیتها و فیلتراسیونها و سختگیریهای فرهنگی ـ اجتماعی و محدودیتسازیها و تابوسازیهای بیحاصل و بیبنیان، نقد شود؛ کاش کارنامه روحانیت رسمی و تعالیم و تبلیغات تریبونهای عقیدتی رسمی و حکومتی ارزیابی شود؛ کاش کیفیت و کمیت و گسترهٔ رفاه و تأمین اجتماعی در جمهوری اسلامی در ترازوی داوری کارشناسانه قرار گیرد؛ کاش دستاوردهای دستگاه قضایی و فرجام تمامی اعدامهای مشابه و پیشین توسط حقوقدانان و جامعهشناسان و جرمشناسان و دیگر صاحبنظران ارزیابی شود؛ و کاش کارنامهٔ تلفیق نهاد دین و نهاد دولت در ایران، و گستراندن چتر ریا و تزویر و پنهانکاری توسط بازوهای تبلیغاتی و سرکوبگری استبداد دینی، مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
بذل حداکثر همدلی و همراهی با خانوادهٔ ستایش مظلوم و مهاجران و پناهجویان افغان و همسایگان شرقی (مردم شریف و رنجدیدهٔ افغانستان) بهجای خود؛ مقاومت در برابر تداوم مجازات خشونتبار و بیحاصل اعدام بهنوبهٔ خود.
منبع: رادیو فردا
در فایل پی دی اف زیر گزارش را مفصل تر بخوانید:
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
متقاضیان #اعدام، فهرست بلندبالا و رنگارنگی دارند: از اهل کتاب و فرهنگ و سیاست و دغدغهداران دموکراسی گرفته تا مقام ارشد نیروی انتظامی، و از بسیاری هموطنان ستایش در افغانستان و ایران گرفته تا بخشهای مهمی از جامعه ایران؛ ازجمله بسیاری زنان ساکن محل حادثه که تاکید کردهاند: «اگر لازم باشد النگوهایمان را میفروشیم تا حق ستایش گرفته شود و خون او پایمال نشود.» یک واکنش معنادار نیز به مکتوبی در روزنامه «قانون» ـ نزدیک به اصلاحطلبان ـ مربوط است؛ این روزنامه در مطلبی آورده است: «نحوه قتل [ستایش] به حدی فجیع است که راه دفاعی برای این پسر [قاتل] و مدافعان حقوق بشری مخالف اعدام #کودکان زیر ۱۸ سال، باقی نگذاشته است.»
اما آیا اعدام نوجوان ۱۷ ساله جز شبهتسکینی برای اعضای خانوادهٔ طفل مظلوم ـ آنهم در کوتاهمدت ـ مابهازای اجتماعی در بر خواهد داشت؟ آیا در وقوع جرایم و خشونتهای غریب و غیرانسانی مشابه، اثری بازدارنده ایفا خواهد کرد؟ آیا مسائل و آسیبهای اجتماعی و کاستیها و ریشههای فرهنگی ـ روانشناختی چنین رویدادهای ناگواری با اعدام یک نوجوان حل و رفع میشود یا حتی تقلیل مییابد؟
این پرسش مهمی است که بار دیگر تأمل بر مجازات «اعدام» را ضروری مینمایاند. ناکارآمدی مجازات اعدام چنان بهگونهٔ روزافزون مشهود شده که دستکم در حوزه قاچاق مواد مخدر، مقامهای ارشد قضایی جمهوری اسلامی را ناگزیر از تلاش برای اصلاح قوانین ساخته است.
..........
اگر دستگاه قضایی با اعمال حبسهای طولانیمدت، مجرم را چونان شاهدی پیش چشم جامعه حفظ کند، اگر روانشناسان، جرمشناسان، مردمشناسان، حقوقدانان و جامعهشناسان امکان بررسی و پژوهش کافی و درازمدت را در چنین مواردی داشته باشند، آیا دستاوردهای اجتماعی و فرهنگی و اخلاقی بیشتری مترتب بر مجازات نخواهد بود؟
اعدام در ملأعام قاتل نوجوان #ستایش مظلوم، حتی همین فردا، بر کدام زخم جامعه، و حتی خانواده داغدار مرهمی واقعی خواهد گذاشت؟ آیا حمایت مادی و معنوی پیوسته و پردامنه از خانوادهٔ مقتول، توسط دولت، سازمانهای مردمنهاد و مستقل مدنی، و حتی شرکتهای بیمه و روانکاوان و... پیامدها و نتایج اثباتی ملموس بیشتری در پی نخواهد داشت؟
اعدام در ملأ عام قاتل ستایش، پیش چشم چند هزار شهروند ـ و ازجمله در برابر دیدگان کودکان و نوجوانان ـ آیا خود منجر به بازتولید #خشونت و قساوت در شکلهای جدید نخواهد شد؟
در این روزهای برآشفتگی عمومی از قتل ستایش مظلوم، کاش کارنامهٔ قریب به چهار دههای آموزش و پرورش و صدا و سیمای جمهوری اسلامی، ارزیابی شود؛ کاش دستاورد پارازیتها و فیلتراسیونها و سختگیریهای فرهنگی ـ اجتماعی و محدودیتسازیها و تابوسازیهای بیحاصل و بیبنیان، نقد شود؛ کاش کارنامه روحانیت رسمی و تعالیم و تبلیغات تریبونهای عقیدتی رسمی و حکومتی ارزیابی شود؛ کاش کیفیت و کمیت و گسترهٔ رفاه و تأمین اجتماعی در جمهوری اسلامی در ترازوی داوری کارشناسانه قرار گیرد؛ کاش دستاوردهای دستگاه قضایی و فرجام تمامی اعدامهای مشابه و پیشین توسط حقوقدانان و جامعهشناسان و جرمشناسان و دیگر صاحبنظران ارزیابی شود؛ و کاش کارنامهٔ تلفیق نهاد دین و نهاد دولت در ایران، و گستراندن چتر ریا و تزویر و پنهانکاری توسط بازوهای تبلیغاتی و سرکوبگری استبداد دینی، مورد نقد و بررسی قرار گیرد.
بذل حداکثر همدلی و همراهی با خانوادهٔ ستایش مظلوم و مهاجران و پناهجویان افغان و همسایگان شرقی (مردم شریف و رنجدیدهٔ افغانستان) بهجای خود؛ مقاومت در برابر تداوم مجازات خشونتبار و بیحاصل اعدام بهنوبهٔ خود.
منبع: رادیو فردا
در فایل پی دی اف زیر گزارش را مفصل تر بخوانید:
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
هجوم هزاران کاربر به صفحه اینستاگرام منسوب به عامل قتل #ستایش قریشی
متاسفانه کامنت ها بیشتر فحاشی بین کاربران ایرانی و افغان است و یا فحاشی به خانواده فرد قاتل است.
@Tavaana_TavaanaTech
متاسفانه کامنت ها بیشتر فحاشی بین کاربران ایرانی و افغان است و یا فحاشی به خانواده فرد قاتل است.
@Tavaana_TavaanaTech
قاتل #ستایش را در فضای مجازی چندینبار اعدام کردند؛ #خشونت کلامی در فضای مجازی. محمد بیات، جامعهشناس- روزنامه شرق
@Tavaana_TavaanaTech
@Tavaana_TavaanaTech
"چرا سکوت کنیم؟!
goo.gl/Ub3e26
دیگر نمیتوانم بخوانم، ببینم ، بشنوم و به راحتی سکوت کنم و بگذرم از کنار این کنایه ها و تهمت های بیهوده ای که بر سر زنان و دختران جامعه ام ،با وقاحت تمام مثل پتکی سنگین هر روز بیشتر از پیش میکوبید.
من یکی از دختران این سرزمینم که با شنیدن خبر تجاوز و قتل ستایش قریشی ها و آتنا اصلانی ها درد تمامی وجودم را دربرمیگیرد، با شنیدن خبر تجاوز دو بار متوالی به زنی که بی پناه و نیازمند کمک بود انگار رنج تمامی هستی بر من فرو میریزد. وهر بار از خودم میپرسم چرا در سرزمین من زندگی یک کودک، یک زن، یک انسان باید این چنین با رنج در هم تنیده و نابود شود؟!
این روزها میبینم که معتقدین به حجاب اجباری این اتفاقها را با پستی و وقاحت تمام تقصیر من و هم جنسهای من میدانند چرا که آنطور نیستیم که آنها میخواهند. تنها به جرم اینکه نمیخواهیم به اجبار تن دهیم، به جرم اینکه به دنبال کمترين حقوقمان -که حق ما بر بدنمان و نوع پوششمان است- میگردیم و برایش میجنگیم.
من سالهاست که دیگر به وجود هیچ خدایی باور ندارم و به اجبار قوانین شما حجاب میکنم و در اين كشور از کمترین حقوق ناباوران محرومم، اما شمایی که خداباور هستید و خود را محق اجرای احکام الهیتان برای تمام مردم میدانید، آیا از خودتان پرسیده اید که که مگر جرم من این است که زن هستم؟ زنی که آفریده ی خدایتان هستم. به جرم زیبایی هایم که به باور خودتان آفریده ی خدای حکیم است باید پوشانده شوم ، دیده نشوم و حذف شوم؟
اگر خدایتان عادل و حکیم و تواناست خودش نمیتوانست مرا طوری بسازد که دیگر نیازمند شما برای پوشاندن من نباشد؟؟
خدایی که تمامی این تجاوزها و کودک آزاری ها را میبیند و میداند و برای پایان دادنشان دستور به پوشاندن و در رنج قراردادن نیمی از آفریده هایش میدهد خدای حکیم و مهربانی است؟! و این دین ،دین رحمت است؟!
مگر کم هستند زنان و دختران محجبه ای که مورد تعرض و تجاوز قرارگرفته اند؟
مگر در دین شما حجاب برای کودک هفت ساله واجب است که باید این چنین زندگی اش نابود شود؟
مگر تعداد کودکانی که قربانی تجاوز پدر و نزدیکانشان میشوند کم است؟ در برابر پدر و محارم که حجاب واجب نیست!
چرا کمی از خودخواهی و خود برتربینی و خشک مغزی های نشات گرفته از دین و باورهایتان نمیگذرید تا بپذیرید که علت و مسئول ذهن ها و انسان های بیمار، من و امثال من نیستیم. ریشه ی این اتفاق ها را در دو تار موی من و لباس من خلاصه نکنید.
این شما هستید که با پیروی از چنین قوانینی از همان کودکی بین دختر و پسر دیوار میکشید، دخترها را میپوشانید و محدود ميكنيد و به انسان های بیمار حق میدهید تا آزادانه و بدون هیچ کنترلی در جامعه بچرخند و زندگی کنند و باید تاوانش را باز هم ما زنان و دختران بدهیم.
این شما هستید که مردان را موجودات دائم التحریک و آلت هایی وحشی و بی اختیار میدانید که حتی با دیدن یک کودک هم تا حد تجاوز و قتل پیش میروند و البته حق دارند و گناهی گردن گیرشان نیست طبیعتشان است!!
ولی ما مردهای سرزمینمان را چنین خوار و پست نمیشماریم و این توهین ها را به مردان و زنانمان برنمیتابیم.
تمامی این سال ها هم جنس های من به اجبار خانواده و آشنایان و جامعه تن دادند، سکوت کردند و تحمل کردند . آنهایی هم که ساکت ننشستند و به دنبال حق خواهی و آزادیشان بودند مجازات شدند، رانده شدند و حذف شدند.
اما رفته رفته زنان و مردان مخالف با عقاید شما سکوتشان را خواهند شکست و برای حقوق و آزادی هایشان خواهند جنگید.
زور و اجبار و توهین و ناسزا راه به جایی نخواهد برد و برخلاف تصور شما، ما به جای اینکه ضعیف و درمانده شویم، هر روز محکمتر و استوار تر از پیش برای خواسته هایمان میجنگیم.
آزادی پوشش ابتدایی ترین حق زنان سرزمینم است، سکوت نمیکنیم و بیشمار خواهیم شد."
مطلب فوق را یکی از همراهان توانا ارسال کرده است.
نظر شما چیست؟
***گرچه بررسی عنصر دین و یا نوع نگرش به دین در مسایل اجتماعی مهم است، اما معضلات اجتماعی را باید چند عامله و با استفاده از علوم میان رشتهای مثل تحلیل سیستمها و با بهره گیری از علوم اجتماعی (جامعه شناسی، روانشناسی، جرم شناسی و...) و توجه به عناصری مثل توسعه شهرنشینی، اعتیاد، آموزش و ... سنجید و نمی توان مشکلات را به یک عامل فروکاست.
توییت این روحانی و نگرش او در مقصر جلوه دادن زنان در قتل آتنا و در واقع عدم توجه به ساختارهای معیوب اجتماعی، واکنش های زیادی برانگیخته است.
مطالب مرتبط:
انقیاد زنان
bit.ly/1v4u0MJ
حق زن بر بدن خود ، اثر مارگارت سانگر
bit.ly/1w00U2b
حق زن بر بدنش
مهرانگیز کار
bit.ly/1jCEnls
@Tavaana_TavaanaTech
goo.gl/Ub3e26
دیگر نمیتوانم بخوانم، ببینم ، بشنوم و به راحتی سکوت کنم و بگذرم از کنار این کنایه ها و تهمت های بیهوده ای که بر سر زنان و دختران جامعه ام ،با وقاحت تمام مثل پتکی سنگین هر روز بیشتر از پیش میکوبید.
من یکی از دختران این سرزمینم که با شنیدن خبر تجاوز و قتل ستایش قریشی ها و آتنا اصلانی ها درد تمامی وجودم را دربرمیگیرد، با شنیدن خبر تجاوز دو بار متوالی به زنی که بی پناه و نیازمند کمک بود انگار رنج تمامی هستی بر من فرو میریزد. وهر بار از خودم میپرسم چرا در سرزمین من زندگی یک کودک، یک زن، یک انسان باید این چنین با رنج در هم تنیده و نابود شود؟!
این روزها میبینم که معتقدین به حجاب اجباری این اتفاقها را با پستی و وقاحت تمام تقصیر من و هم جنسهای من میدانند چرا که آنطور نیستیم که آنها میخواهند. تنها به جرم اینکه نمیخواهیم به اجبار تن دهیم، به جرم اینکه به دنبال کمترين حقوقمان -که حق ما بر بدنمان و نوع پوششمان است- میگردیم و برایش میجنگیم.
من سالهاست که دیگر به وجود هیچ خدایی باور ندارم و به اجبار قوانین شما حجاب میکنم و در اين كشور از کمترین حقوق ناباوران محرومم، اما شمایی که خداباور هستید و خود را محق اجرای احکام الهیتان برای تمام مردم میدانید، آیا از خودتان پرسیده اید که که مگر جرم من این است که زن هستم؟ زنی که آفریده ی خدایتان هستم. به جرم زیبایی هایم که به باور خودتان آفریده ی خدای حکیم است باید پوشانده شوم ، دیده نشوم و حذف شوم؟
اگر خدایتان عادل و حکیم و تواناست خودش نمیتوانست مرا طوری بسازد که دیگر نیازمند شما برای پوشاندن من نباشد؟؟
خدایی که تمامی این تجاوزها و کودک آزاری ها را میبیند و میداند و برای پایان دادنشان دستور به پوشاندن و در رنج قراردادن نیمی از آفریده هایش میدهد خدای حکیم و مهربانی است؟! و این دین ،دین رحمت است؟!
مگر کم هستند زنان و دختران محجبه ای که مورد تعرض و تجاوز قرارگرفته اند؟
مگر در دین شما حجاب برای کودک هفت ساله واجب است که باید این چنین زندگی اش نابود شود؟
مگر تعداد کودکانی که قربانی تجاوز پدر و نزدیکانشان میشوند کم است؟ در برابر پدر و محارم که حجاب واجب نیست!
چرا کمی از خودخواهی و خود برتربینی و خشک مغزی های نشات گرفته از دین و باورهایتان نمیگذرید تا بپذیرید که علت و مسئول ذهن ها و انسان های بیمار، من و امثال من نیستیم. ریشه ی این اتفاق ها را در دو تار موی من و لباس من خلاصه نکنید.
این شما هستید که با پیروی از چنین قوانینی از همان کودکی بین دختر و پسر دیوار میکشید، دخترها را میپوشانید و محدود ميكنيد و به انسان های بیمار حق میدهید تا آزادانه و بدون هیچ کنترلی در جامعه بچرخند و زندگی کنند و باید تاوانش را باز هم ما زنان و دختران بدهیم.
این شما هستید که مردان را موجودات دائم التحریک و آلت هایی وحشی و بی اختیار میدانید که حتی با دیدن یک کودک هم تا حد تجاوز و قتل پیش میروند و البته حق دارند و گناهی گردن گیرشان نیست طبیعتشان است!!
ولی ما مردهای سرزمینمان را چنین خوار و پست نمیشماریم و این توهین ها را به مردان و زنانمان برنمیتابیم.
تمامی این سال ها هم جنس های من به اجبار خانواده و آشنایان و جامعه تن دادند، سکوت کردند و تحمل کردند . آنهایی هم که ساکت ننشستند و به دنبال حق خواهی و آزادیشان بودند مجازات شدند، رانده شدند و حذف شدند.
اما رفته رفته زنان و مردان مخالف با عقاید شما سکوتشان را خواهند شکست و برای حقوق و آزادی هایشان خواهند جنگید.
زور و اجبار و توهین و ناسزا راه به جایی نخواهد برد و برخلاف تصور شما، ما به جای اینکه ضعیف و درمانده شویم، هر روز محکمتر و استوار تر از پیش برای خواسته هایمان میجنگیم.
آزادی پوشش ابتدایی ترین حق زنان سرزمینم است، سکوت نمیکنیم و بیشمار خواهیم شد."
مطلب فوق را یکی از همراهان توانا ارسال کرده است.
نظر شما چیست؟
***گرچه بررسی عنصر دین و یا نوع نگرش به دین در مسایل اجتماعی مهم است، اما معضلات اجتماعی را باید چند عامله و با استفاده از علوم میان رشتهای مثل تحلیل سیستمها و با بهره گیری از علوم اجتماعی (جامعه شناسی، روانشناسی، جرم شناسی و...) و توجه به عناصری مثل توسعه شهرنشینی، اعتیاد، آموزش و ... سنجید و نمی توان مشکلات را به یک عامل فروکاست.
توییت این روحانی و نگرش او در مقصر جلوه دادن زنان در قتل آتنا و در واقع عدم توجه به ساختارهای معیوب اجتماعی، واکنش های زیادی برانگیخته است.
مطالب مرتبط:
انقیاد زنان
bit.ly/1v4u0MJ
حق زن بر بدن خود ، اثر مارگارت سانگر
bit.ly/1w00U2b
حق زن بر بدنش
مهرانگیز کار
bit.ly/1jCEnls
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. "چرا سکوت کنیم؟! . دیگر نمیتوانم بخوانم، ببینم ، بشنوم و به راحتی سکوت کنم و بگذرم از کنار این کنایه ها و تهمت های بیهوده ای که بر سر زنان و دختران جامعه ام ،با وقاحت تمام مثل پتکی سنگین هر روز بیشتر از پیش میکوبید. من یکی از دختران این سرزمینم که با…
-هر چه شما کنید نیکوست فرمانده!
کارتون از مانا نیستانی منتشر شده در ایرانوایر
انتقاد شدید و خشم مردم از ذلت ایران مقابل روسیه که عامل آن جمهوری اسلامی است.
به باور مردم، جمهوری اسلامی، ایران را به مستعمره غیر رسمی روسیه تبدیل کرده است.
در جمهوری اسلامی، منافع ملی مردم ایران در منافع دولت روسیه حل شده است.
#یاری_مدنی_توانا #علی_خامنهای #پوتین #ستایش_خامنهای
@Tavaana_TavaanaTech
کارتون از مانا نیستانی منتشر شده در ایرانوایر
انتقاد شدید و خشم مردم از ذلت ایران مقابل روسیه که عامل آن جمهوری اسلامی است.
به باور مردم، جمهوری اسلامی، ایران را به مستعمره غیر رسمی روسیه تبدیل کرده است.
در جمهوری اسلامی، منافع ملی مردم ایران در منافع دولت روسیه حل شده است.
#یاری_مدنی_توانا #علی_خامنهای #پوتین #ستایش_خامنهای
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ستایش شریفینیا، تازه امروز ۱۸ ساله میشد، اگر سرکوبگران و عوامل جمهوری اسلامی او را شکنجه نمیکردند و موجب مرگش نمیشدند.
ستایش شریفینیا، متولد ۱۳۸۴، نوجوان ۱۷ ساله اهل کردکوی استان گلستان بود. در جریان انقلاب #زن_زندگی_آزادی بازداشت و در حین بازجویی به دست ماموران حکومت شکنجه شد تا جایی که در ۶ دی ۱۴۰۱ او را به بیمارستان امیرالمومنین منتقل کردند در عکسبرداری از دست او شکستگی انگشت شست واضح است. او موقتا آزاد شد اما چند روز بعد به طرز مشکوکی با مسمومیت دارویی به بیمارستان انتقال پیدا کرده و به کما رفت ستایش در ۲۳ دی ماه ۱۴۰۱ در بیمارستان درگذشت.
#ستایش_شریفی_نیا #کردکوی #مهسا_امینی #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ستایش شریفینیا، متولد ۱۳۸۴، نوجوان ۱۷ ساله اهل کردکوی استان گلستان بود. در جریان انقلاب #زن_زندگی_آزادی بازداشت و در حین بازجویی به دست ماموران حکومت شکنجه شد تا جایی که در ۶ دی ۱۴۰۱ او را به بیمارستان امیرالمومنین منتقل کردند در عکسبرداری از دست او شکستگی انگشت شست واضح است. او موقتا آزاد شد اما چند روز بعد به طرز مشکوکی با مسمومیت دارویی به بیمارستان انتقال پیدا کرده و به کما رفت ستایش در ۲۳ دی ماه ۱۴۰۱ در بیمارستان درگذشت.
#ستایش_شریفی_نیا #کردکوی #مهسا_امینی #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ستایش شریفینیا، تازه امروز ۱۸ ساله میشد، اگر سرکوبگران و عوامل جمهوری اسلامی او را شکنجه نمیکردند و موجب مرگش نمیشدند.
ستایش شریفینیا، متولد ۱۳۸۴، نوجوان ۱۷ ساله اهل کردکوی استان گلستان بود. در جریان انقلاب #زن_زندگی_آزادی بازداشت و در حین بازجویی به دست ماموران حکومت شکنجه شد تا جایی که در ۶ دی ۱۴۰۱ او را به بیمارستان امیرالمومنین منتقل کردند در عکسبرداری از دست او شکستگی انگشت شست واضح است. او موقتا آزاد شد اما چند روز بعد به طرز مشکوکی با مسمومیت دارویی به بیمارستان انتقال پیدا کرده و به کما رفت ستایش در ۲۳ دی ماه ۱۴۰۱ در بیمارستان درگذشت.
#ستایش_شریفی_نیا
“چه سنگین میرود این مرده، از بس آرزو دارد”!
ببین، تابوت او از رنج انسان گفتگو دارد
وطن آزرده است و دردها از سینه میجوشند
شراب تلخکامی، روزگاران، در سبو دارد
چنان وجدانش آلوده است این ضحاک خونآشام
که در دریای خون، گویا خیال شستشو دارد!
گرفته آرزوهای جوانان را به ضرب تیر
ولی دلخوش که: دائم دست ناپاکش وضو دارد!
قدم، آهسته بر میدارد این تابوت و میداند
چهها در سینه این سرو جوانِ لالهرو دارد
چه مظلومانه در آغوش گرم این وطن خفتید!
ز خون پاکتان این خاک گلگون آبرو دارد
به هنگام وداع تلخ با خلق جهان گفتی:
که "سنگین میرود این مرده از بس آرزو دارد"!
علی رضا جعفری(آزادی)
یاد همه جانباختگان راه آزادی گرامی باد
#مهسا_امینی #یلدا_آقافضلی #نیکا_شاکرمی #مهرشاد_شهیدی #ابوالفضل_آدینه_زاده #حمیدرضا_روحی ....#انقلاب_ملی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ستایش شریفینیا، متولد ۱۳۸۴، نوجوان ۱۷ ساله اهل کردکوی استان گلستان بود. در جریان انقلاب #زن_زندگی_آزادی بازداشت و در حین بازجویی به دست ماموران حکومت شکنجه شد تا جایی که در ۶ دی ۱۴۰۱ او را به بیمارستان امیرالمومنین منتقل کردند در عکسبرداری از دست او شکستگی انگشت شست واضح است. او موقتا آزاد شد اما چند روز بعد به طرز مشکوکی با مسمومیت دارویی به بیمارستان انتقال پیدا کرده و به کما رفت ستایش در ۲۳ دی ماه ۱۴۰۱ در بیمارستان درگذشت.
#ستایش_شریفی_نیا
“چه سنگین میرود این مرده، از بس آرزو دارد”!
ببین، تابوت او از رنج انسان گفتگو دارد
وطن آزرده است و دردها از سینه میجوشند
شراب تلخکامی، روزگاران، در سبو دارد
چنان وجدانش آلوده است این ضحاک خونآشام
که در دریای خون، گویا خیال شستشو دارد!
گرفته آرزوهای جوانان را به ضرب تیر
ولی دلخوش که: دائم دست ناپاکش وضو دارد!
قدم، آهسته بر میدارد این تابوت و میداند
چهها در سینه این سرو جوانِ لالهرو دارد
چه مظلومانه در آغوش گرم این وطن خفتید!
ز خون پاکتان این خاک گلگون آبرو دارد
به هنگام وداع تلخ با خلق جهان گفتی:
که "سنگین میرود این مرده از بس آرزو دارد"!
علی رضا جعفری(آزادی)
یاد همه جانباختگان راه آزادی گرامی باد
#مهسا_امینی #یلدا_آقافضلی #نیکا_شاکرمی #مهرشاد_شهیدی #ابوالفضل_آدینه_زاده #حمیدرضا_روحی ....#انقلاب_ملی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
دلنوشته مادر سیاوش محمودی، برای نیکا:
«از دیروز قلب زخمی ناآرامم گویی دیگر توان ایستادن در سینه ندارد امروز هم با تو سخن میگویم هم با سیاوش.
نیکا جانم عکسای زیادی از تو همه جا هست اما من این عکس از تو که بر دیوار خانه من در اطاق دخترم هست گذاشتم. تو را ندیدهام اما هر وقت از جلوی عکست رد میشوم با چشمان زیبایت حرف میزنم.
دیروز نا آرام گریه میکردم گاهی تو را صدا میکردم گاهی سیاوش را، یاد سیاوش صورت خونییش، یاد اینکه چه طور دوباره شلیک کردن یاد اینکه چطور پیکر بی جانت را پشت موتور با زور نگه داشته بودند، یک دست زیر گردن و پاهایی که از موتور آویزون بوده و کشان کشان چند جا بردند اما قبول نکردند و آخر در حیاط بیمارستان با همان حالت رها کردند.
تصور اینکه روی زمین میکشیدنت برایم سخت طاقتفرسا بود. یاد نیکا و تصور کردن آسمانی شدنت به قدری حالم را بد کرد که وقتی رسیدم خانه دیگر توانی نمانده بود.
مادر نیکا، عزیزم من هم مثل شما دختر دارم. من با تمام وجودم دردی که در سینه داری را درک می.کنم و اینکه روزی که به خانه من حمله کردند به جز موبایل خاموش و بدون سیم کارت پسرم که جلو عکسش من به یادگار گذاشته بودم از لابهلای کتابهای دخترم، عکسی دیگر از نیکا برداشتند. دخترم نگاهی کرد گفت به آن عکس چه کار دارید مگه شما نمیگید ما نکشتیم پس عکسش را چه کار دارید؟
اما عکس تو دختر زیبا یکی از توقیفیهای خانه من بود. در خانه وقتی ستایش مدرسه است، وقتی با سیاوش حرف میزنم میام توی اطاق با تو هم حرف میزنم. بعضی چیزها دخترانه است از تو نظر خواهی میکنم نیکا این قشنگه ببین آخه اون موقع ستایش نیست از ستایش بپرسم. از تو نظر می گیرم. میدانم خوش سلیقهای و چشمانت مرا راهنمایی میکند. دلتنگی برای نیکا دل تنگی برای سیاووشم دل تنگی برای ابوالفضل آدینه زاده #دلتنگی_یعنی_حال_من هزاران درود بردختران سرزمینم .چون نیکا .سارینا و...... وهمچنین دختر شجاع وصبور مادر ستایش عزیزم #ستایش_محمودی »
#دادخواهی #سیاوش_محمودی #نیکا_شاکرمی #ابوالفضل_آدینه_زاده #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«از دیروز قلب زخمی ناآرامم گویی دیگر توان ایستادن در سینه ندارد امروز هم با تو سخن میگویم هم با سیاوش.
نیکا جانم عکسای زیادی از تو همه جا هست اما من این عکس از تو که بر دیوار خانه من در اطاق دخترم هست گذاشتم. تو را ندیدهام اما هر وقت از جلوی عکست رد میشوم با چشمان زیبایت حرف میزنم.
دیروز نا آرام گریه میکردم گاهی تو را صدا میکردم گاهی سیاوش را، یاد سیاوش صورت خونییش، یاد اینکه چه طور دوباره شلیک کردن یاد اینکه چطور پیکر بی جانت را پشت موتور با زور نگه داشته بودند، یک دست زیر گردن و پاهایی که از موتور آویزون بوده و کشان کشان چند جا بردند اما قبول نکردند و آخر در حیاط بیمارستان با همان حالت رها کردند.
تصور اینکه روی زمین میکشیدنت برایم سخت طاقتفرسا بود. یاد نیکا و تصور کردن آسمانی شدنت به قدری حالم را بد کرد که وقتی رسیدم خانه دیگر توانی نمانده بود.
مادر نیکا، عزیزم من هم مثل شما دختر دارم. من با تمام وجودم دردی که در سینه داری را درک می.کنم و اینکه روزی که به خانه من حمله کردند به جز موبایل خاموش و بدون سیم کارت پسرم که جلو عکسش من به یادگار گذاشته بودم از لابهلای کتابهای دخترم، عکسی دیگر از نیکا برداشتند. دخترم نگاهی کرد گفت به آن عکس چه کار دارید مگه شما نمیگید ما نکشتیم پس عکسش را چه کار دارید؟
اما عکس تو دختر زیبا یکی از توقیفیهای خانه من بود. در خانه وقتی ستایش مدرسه است، وقتی با سیاوش حرف میزنم میام توی اطاق با تو هم حرف میزنم. بعضی چیزها دخترانه است از تو نظر خواهی میکنم نیکا این قشنگه ببین آخه اون موقع ستایش نیست از ستایش بپرسم. از تو نظر می گیرم. میدانم خوش سلیقهای و چشمانت مرا راهنمایی میکند. دلتنگی برای نیکا دل تنگی برای سیاووشم دل تنگی برای ابوالفضل آدینه زاده #دلتنگی_یعنی_حال_من هزاران درود بردختران سرزمینم .چون نیکا .سارینا و...... وهمچنین دختر شجاع وصبور مادر ستایش عزیزم #ستایش_محمودی »
#دادخواهی #سیاوش_محمودی #نیکا_شاکرمی #ابوالفضل_آدینه_زاده #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جاویدنام ستایش شریفینیا، ۱۹ ساله شد
«من #ستایش_شریفی_نیا هستم. من کشته شدم، در تاریخ بیست و سه دی ماه هزار و چهار صد و یک. فقط شونزده سالم بود، متولد سی و یک مرداد ماه هشتاد و پنج. اهل روستای بالاجاده کردکوی و ساکن کردکوی از توابع گرگان در غرب استان گلستان بودم. دانش آموز بودم و عاشق زندگی. من یه بلاگر کوچک روی اینستاگرام بودم. پدر و مادرم وقتی من فقط هفت سالم بود از هم جدا شده بودن و مادرم منو به تنهایی بزرگ کرده بود، من تک فرزند بودم.
با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشتهشدن مهسا امینی، منم به خیابون میرفتم تا در کنار هموطنام اعتراض خودمو فریاد بزنم. من دو بار بازداشت شدم، دفعه اول چند روزی زندان بودم، دادستان کردکوی جرم منو لیدری یه گروه معترض اعلام کرد! مادرم سند خونه مادر بزرگمو برام وثیقه گذاشت که بعد از گذشت چهار ماه هنوزم اونو به خانوادم پس ندادن. دفعه دوم سه ماه تو زندان بودم و خیلی شکنجه شدم، آنقدر حالم بد بود که مامورای امنیتی منو در تاریخ ۶ دیماه ۱۴۰۱ منتقل کردن به بیمارستان امیرالمومنین کردکوی ولی قبلش داروهایی رو به من خوروندن. توی بیمارستان پزشکا متوجه شکستگی انگشت شست، همینطور ضربه به مغز و آسیب شدید به ریههام شدن. پزشک تو بیمارستان تایید کرد که ریههای من بر اثر شکنجه شدیدا آسیب دیده. من در اثر این جراحات به کما رفتم. بعد از چند روز از کما دراومدم ولی وضعیتم بد بود، خیلی ضعیف شده بودم و سطح هوشیاریم پایین بود و تحمل فشار بیشتری رو نداشتم. توی همون حال بازجو و شکنجهگری که توی زندان عذابم داده بود اومد به دیدنم! اون گفت اگه از اینجا بیرون بیای پنج سال حبس داری و برمیگردی پیش خودمون! من که تحمل این شوک رو نداشتم قلبم از حرکت ایستاد…
بعد از کشته شدنم مامورای امنیتی مادرمو شدیدا تحت فشار گذاشتن که باید اعتراف اجباری بکنه و بگه که فوت من هیچ ربطی به اعتراضات نداشته و من بیماری زمینهای داشتم وگرنه جنازمو بهش تحویل نمیدن، سه روز مادرم تو فشار بود که بگه اونا منو نکشتن! و وقتی ناچارا اعتراف کرد جنازمو تحویل گرفت.
پیکر بیجون من مظلومانه در زادگاهم به خاک سپرده شد.
چندی قبل از کشته شدنم این بیت شعر رو خوندم:
«ز هر جا بگذرد تابوت من غوغا به پا خیزد
که سنگین میرود مرده ز بس که آرزو دارد»
بله هموطن من پر از شور و شوق زندگی بودم با هزاران آرزو در سر ولی مزدورای جنایتکار نذاشتن تو وطن خودم زندگی کنم، من سهم خودمو با فدا کردن جانم پرداختم، تو هم برای به دست آوردن آزادی مبارزه کن و خسته نشو، اسممو به یادت بسپار تا روز آزادی….💔»
متن از خانم لعبت
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«من #ستایش_شریفی_نیا هستم. من کشته شدم، در تاریخ بیست و سه دی ماه هزار و چهار صد و یک. فقط شونزده سالم بود، متولد سی و یک مرداد ماه هشتاد و پنج. اهل روستای بالاجاده کردکوی و ساکن کردکوی از توابع گرگان در غرب استان گلستان بودم. دانش آموز بودم و عاشق زندگی. من یه بلاگر کوچک روی اینستاگرام بودم. پدر و مادرم وقتی من فقط هفت سالم بود از هم جدا شده بودن و مادرم منو به تنهایی بزرگ کرده بود، من تک فرزند بودم.
با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشتهشدن مهسا امینی، منم به خیابون میرفتم تا در کنار هموطنام اعتراض خودمو فریاد بزنم. من دو بار بازداشت شدم، دفعه اول چند روزی زندان بودم، دادستان کردکوی جرم منو لیدری یه گروه معترض اعلام کرد! مادرم سند خونه مادر بزرگمو برام وثیقه گذاشت که بعد از گذشت چهار ماه هنوزم اونو به خانوادم پس ندادن. دفعه دوم سه ماه تو زندان بودم و خیلی شکنجه شدم، آنقدر حالم بد بود که مامورای امنیتی منو در تاریخ ۶ دیماه ۱۴۰۱ منتقل کردن به بیمارستان امیرالمومنین کردکوی ولی قبلش داروهایی رو به من خوروندن. توی بیمارستان پزشکا متوجه شکستگی انگشت شست، همینطور ضربه به مغز و آسیب شدید به ریههام شدن. پزشک تو بیمارستان تایید کرد که ریههای من بر اثر شکنجه شدیدا آسیب دیده. من در اثر این جراحات به کما رفتم. بعد از چند روز از کما دراومدم ولی وضعیتم بد بود، خیلی ضعیف شده بودم و سطح هوشیاریم پایین بود و تحمل فشار بیشتری رو نداشتم. توی همون حال بازجو و شکنجهگری که توی زندان عذابم داده بود اومد به دیدنم! اون گفت اگه از اینجا بیرون بیای پنج سال حبس داری و برمیگردی پیش خودمون! من که تحمل این شوک رو نداشتم قلبم از حرکت ایستاد…
بعد از کشته شدنم مامورای امنیتی مادرمو شدیدا تحت فشار گذاشتن که باید اعتراف اجباری بکنه و بگه که فوت من هیچ ربطی به اعتراضات نداشته و من بیماری زمینهای داشتم وگرنه جنازمو بهش تحویل نمیدن، سه روز مادرم تو فشار بود که بگه اونا منو نکشتن! و وقتی ناچارا اعتراف کرد جنازمو تحویل گرفت.
پیکر بیجون من مظلومانه در زادگاهم به خاک سپرده شد.
چندی قبل از کشته شدنم این بیت شعر رو خوندم:
«ز هر جا بگذرد تابوت من غوغا به پا خیزد
که سنگین میرود مرده ز بس که آرزو دارد»
بله هموطن من پر از شور و شوق زندگی بودم با هزاران آرزو در سر ولی مزدورای جنایتکار نذاشتن تو وطن خودم زندگی کنم، من سهم خودمو با فدا کردن جانم پرداختم، تو هم برای به دست آوردن آزادی مبارزه کن و خسته نشو، اسممو به یادت بسپار تا روز آزادی….💔»
متن از خانم لعبت
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech