آموزشکده توانا
58.2K subscribers
29.8K photos
36.1K videos
2.54K files
18.5K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
جلسه دوم: تبعات آزار جنسی در #بزرگسالی

در این جلسه، شهرزاد پورعبدالله به تاثیر تجربه آزار جنسی بر #سلامت روان و روابط #عاطفی و جنسی فرد قربانی می‌پردازد. اغلب قربانیان آزار جنسی رفتارهای خودتخریبی از خود بروز می‌دهند. به علاوه این که آزار و #خشونت جنسی تاثیرات عمیق و جدی بر روابط عاطفی فرد دارد. قربانیان آزار جنسی هم‌چنین غالبا از مشکلات و اختلالات جنسی رنج می‌برند. روان‌درمانی بر پایه آموزش عاطفی-جنسی قربانی می‌تواند نقش بسزایی در کاهش و حل این مشکلات داشته باشد.

👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
روایتی از زنی #خشونت‌دیده: همسرم می‌گفت از #کودکی #کتک خورده است

گفته می‌شود از هر سه #زن در دنیا یک نفر تحت #آزار #روحی و #جسمی و نوعی از #خشونت قرار می‌گیرد. خشونتی که از سوی #پارتنر جنسی و #عاطفی و یا یکی از اعضای مرد خانواده اعمال می‌شود. این روزها حرف زدن از خشونت عمومی‌تر شده است. افکار عمومی بیش از گذشته خشونت را قبیح می‌داند و گروه‌های زیادی برای توقف آن فعالیت می‌کنند. صفحات عمومی #روزنامه‌ها، مجله‌ها و رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی داستان‌های زنانی را روایت می‌کنند که مورد خشونت قرار گرفته‌اند. آنچه که در بسیاری از این قصه‌ها و روایت‌ها مشترک است، چرخه‌ای است که به خشونت دامن می‌زند یا آن را تکرار می‌کند. زن یا مردی که در کودکی آسیب دیده یا تحت تنبیه بدنی یا آزار روحی قرار گرفته است، در بزرگسالی به شکل خودآگاه یا #ناخودآگاه راهی برای جبران آن پیدا می‌کند. او یا به #خشونت‌گر تبدیل می‌شود یا به #قربانی. در ادامه روایت زنی خشونت‌دیده در کودکی را می‌خوانیم که سرنوشت تلخ او شاید داستان تلخ گروهی از زنان باشد… این داستان برگردان فارسی همین قصه از صفحه «مردمان نیویورک» است:

«در خانواده‌ای بزرگ شدم که برای هر چیز کوچکی کتک می‌خوردی. مثلا اگر ظرفی را می‌شکستی یا حتی غذا می‌خواستی کتک می‌خوردی. مادرم شدیدا مذهبی بود، ما را به کلیسا می‌برد و به حرف‌های کشیش درباره عشق گوش می‌داد اما بعد از کلیسا ما را به اتاق پشتی می‌برد و زیر کتک می‌گرفت. وقتی سیزده ساله بودم فرار کردم. در یک خانه تیمی زندگی می‌کردم.

زمانی که در سوپرمارکت کار می‌کردم، همسر آینده‌‌ام را دیدم. شانزده سال داشتم و او شانزده سال از من بزرگ‌تر بود، ماشین داشت و خوش‌تیپ بود. هر کاری می‌کرد تا من را به خنده بیندازد مثلا مدت طولانی در صف می‌ایستاد تا از من آدامس بخرد، مرتبا از من تعریف می‌کرد. تا حالا کسی از من تعریف نکرده بود. می‌گفت باهوش، زیبا و دلپسند هستم. برایم گل می‌آورد. تا به حال چنین چیزی را تجربه نکرده بودم. آن موقع تنها بودم. در یک خانه تیمی زندگی می‌کردم و کسی نبود درباره زندگی مرا نصیحت کند. خانواده و حامی می‌خواستم. به گذشته که نگاه می‌کنم نمی فهمم که #عشق بود یا هوس. آن موقع تجربه‌ای مشابه نداشتم که با آن مقایسه‌ کنم. کم‌کم مرا از محل کار به خانه رساند. با هم قرار ملاقات می‌گذاشتیم. خیلی زود بیش‌تر اوقاتمان را با هم می‌گذراندیم. از خانه گروهی بیرون آمدم و با او همخانه شدم. برایش غذا می‌پختم، لباس‌هایش را می‌شستم و اتو می‌کردم. این کارها برایم طبیعی بود، مشابه آن را برای خواهر و برادرم انجام می‌دادم، چون مادرم ماه‌ها ما را ترک می‌کرد. همیشه به خودم می‌گفتم هیچ‌وقت شبیه مادرم نخواهم شد. می‌خواستم همسر و مادری کامل باشم. حالا که مرد رویاهایم را پیدا کرده‌ بودم می‌خواستم هر کاری برایش انجام دهم.

اولین‌باری که کتکم زد هفت ماهه اولین فرزندمان را باردار بودم. با صدای فریادش از خواب بیدار شدم: "می‌بینی بیدار شدم، بلند شو و کمک کن. برای انسولینم نیاز به کمک دارم. سعی کردم کمکش کنم اما نتوانستم کار درست انجام دهم. پرتم کرد روی زمین…"

کم‌کم از او ترسیدم اما هیچ‌وقت بحث نمی‌کردم چون تصورم این بود که عصبانی‌تر می‌شود. کم‌کم حساسیت‌‌هایش بیش‌تر شد. لباس پوشیدن و موهایم را مسخره می‌کرد. یادم می‌آید که استفاده از کلمه "عشق" آزارش می‌داد. من آدم خوش‌بینی بودم و همیشه از این حرف می‌زدم که چقدر چیزهای مختلف را دوست دارم. می‌گفت: "این کلمه را به کار نبر. چرا همه چیز را دوست داری؟ خیلی احمقانه است…" یادم می‌آید یک شب مرا کتک زد چون سبزی‌ها را با برنج مخلوط کردم. کم‌کم دور و بر او ساکت و آرام شدم؛ دقیقا همان رفتاری که با مادرم داشتم. به خودم می‌گفتم: "طبیعی است، همه گاهی کتک‌کاری می‌کنند." ما پنج فرزند داشتیم و برایم سخت است توضیح دهم چرا در آن رابطه باقی ماندم. کم‌کم آنقدر کتکم می‌زد که به خون‌ریزی می‌افتادم. بعد از آن عذرخواهی می‌کرد و می‌گفت که پشیمان است. می‌گفت که به من نیاز دارد. درباره کودکی‌اش می گفت که پدرش هر روز کتکش می‌زد. این‌که مادر نداشته و می گفت که مرا مثل مادرش می‌بیند. همین به من احساس خوبی می‌داد. این‌که به من نیاز داشت، حس خوبی می‌داد و باعث می‌شد در خانه بمانم. پدر فرزندانم بود و به خودم می‌گفتم در شرایط بدی قرار داشته و تقصیر خودش نبوده است اما من هم زخم‌های روحی داشتم ولی به کسی آسیب نمی‌رساندم!
خیزش یک میلیاردی، یک #کمپین ضد خشونت است. یک میلیارد خواهر در سراسر دنیا به یکدیگر #شجاعت می دهند که رو در روی انواع خشونت بایستند و با آن کنار نیایند. اگر یک میلیارد نفر در سراسر دنیا بدانند که #زنان تاکنون به خاطر ملاحظات #خانوادگی و #عاطفی و شخصی، پذیرای انواع #خشونت ها بوده اند و بخواهند به آن پایان دهند این کمپین به هدف خود رسیده است.
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
خرده مکافات‌های دختر و پسری

سعید، ۲۲ ساله، برای دیدن پروانه، «دختر مورد علاقه‌اش»، به خانه او می‌رود. مادر پروانه زودتر از موعد به خانه برمی‌گردد. پروانه، ۱۶ ساله، سعی می‌کند سعید را در کمد دیواری پنهان کند، اما سعید تصمیم می‌گیرد از پنجره فرار کند: پنجره طبقه سوم. او به پایین پرت می‌شود و می‌میرد. خانواده سعید، خانواده دختر را عامل مرگ او می‌دانند و شکایت می‌کنند. بازپرس شعبه ۲۸ دادسرای جنایی تهران اما می‌گوید «انگیزه جنایی» پشت ماجرا نبوده و قرار منع تعقیب صادر می‌کند.
این روایتی است از رسانه‌های رسمی ایران در شهریور ماه سال جاری. رسانه‌هایی که #سانسور اجازه نمی‌دهد حتی از کلمه «#دوست‌دختر» استفاده کنند. مخاطب ایرانی بنا به عادت و حسب نشانه‌ها، باید بتواند «دختر مورد علاقه» را «دوست‌دختر» بخواند یا از دوست‌دختر تفکیک کند.
به حکم فقها، هر نوع رابطه بین #زن و مرد، جز در چارچوب ازدواج شرعی، ممنوع است. #تفکیک_جنسیتی، از اصول نظام «مقدس» است، اما بیش از سه‌ دهه #سرکوب و تبلیغات همه‌جانبه، چندان مفید نبوده و راه به جایی نبرده است.
به گفته محمود گلزاری، معاون امور جوانان وزیر ورزش و جوانان در اردیبهشت ۹۳، ارتباط دختران و پسران نسبت به ۳۰ سال گذشته سه برابر شده است و شروع #رابطه به دوران راهنمایی و نوع رابطه از #عاطفی به #جنسی رسیده و ارتباط #هم‌زمان با چند نفر زیاد شده است.
آمار طلاق که در #ایدئولوژی رسمی جزو مکروهات است هر روز بالاتر می‌رود و دیگر خود حکومت هم ازدواج سفید -رابطه و هم‌خانه شدن دختر و پسر بدون ثبت شرعی و قانونی ازدواج- را به رسمیت می‌شناسد....

امید رضایی- رادیو زمانه

مطلب کامل را در این آدرس ببینید:
https://goo.gl/cQgmha
#حریم_خصوصی #آزادی_فردی

@Tavaana_Tavaanatech
به فراتر از #ناتوانایی‌ها بیندیشیم

برخی از کودکان با بیماری‌هایی پا به دنیا می‌گذارند که برای والدین ناشناخته است. بیماری‌های مزمنی که در رشد طبیعی #اختلال ایجاد کرده و نهایتا کودک نیاز به مراقبت‌های #درمانی، عاطفی و #روانی وسیع پیدا می‌کند. «سردون هیوز» از مادرانی است که کودکش با یکی از همین بیماری‌های #مزمن متولد شد. او با دیدن شرایط کودکان و خانواده‌هایی که شبیه او هستند تصمیم گرفت تا پروژه‌ای راه‌اندازی کند تا وضعیت استثنایی این #فرزندان را شرح دهد، #درک اجتماعی و #عاطفی وسیع‌تری ایجاد کند و باعث #آگاهی عموم مردم شود. در ادامه درباره او و پروژه‌اش از زبان خودش بیش‌تر می‌خوانیم:

پسرم ایزاک با شرایطی استثنایی به دنیا آمد. بیماری او «سندروم موبیوس» بود. تا هشت ماهگی از بیماری او اطلاع نداشتیم و تلاش زیادی کردیم تا اطلاعات لازم را برای حمایت از او و سطح کمکی که نیاز دارد بدست آوریم. روبرو شدن با این حقیقت که فرزندت بیماری #علاج‌ناپذیر دارد، بسیار سخت است اما وقتی سخت‌تر می‌شود که پی‌ می‌بری این وضعیت استثنایی است و متخصصان زیادی در این حوزه وارد نیستند یا این‌که سیستم خدماتی و پشتیبانی کافی برای این بیماری وجود ندارد.

وضعیت کودکت به گونه‌ای است که چهره و رفتارهایش از کودکان دیگر متفاوت است. کارهایش با فرضیاتی که دیگران دارند فرق دارد و درباره توانایی‌های کودکت دچار تصورات اشتباه هستند. این در حالی‌ست که گروه کوچکی از کودکان با چنین بیماری‌ای شناخته شده‌اند. همین موضوع انگیزه‌ای شد تا سازمانی مردم‌نهاد با نام «یکسان اما متفاوت» به راه‌ اندازیم.

به همین خاطر از تمامی مهارت‌هایم در #عکاسی استفاده کردم تا چهره واقعی این کودکان را فراتر از ظاهر متفاوتشان ثبت کنم. همراه عکس‌‌ها توضیح کوتاهی درباره #بیماری #کودک، شرایط‌شان و توانایی‌هایشان نوشتم. با این #مستند‌سازی می‌خواستم سد سکوت درباره این کودکان را بشکنم و به مردم کمک کنم تا آن‌ها را بهتر بشناسند. حالا شروع به کار بر روی شرایط کودکانی کرده‌ام که بیماری‌های خاص دارند و آن را هم "Rare Project" «پروژه نادر» نامگذاری کرده‌ام.

سردون هیوز می‌گوید که گالری آنلاینی برای افرادی طراحی کرده است که در این پروژه همکاری می‌کنند. پروژه‌ای که ادامه‌دار است و گرداننده آن از عکس‌های پدر و مادرهای دیگر استقبال می‌کند و معتقد است این راهی به سمت آگاهی‌بخشی درباره وضعیت #کودکان با بیماری‌های خاص است.

برای دیدن عکس‌ها و ادامه مطلب به وب‌سایت #توانا مراجعه نمایید:
https://goo.gl/CMPcYx

@Tavaana_TavaanaTech
سهم کم‌توانان در ایران: زندگی با سه کلوچه

وقتی به یک کشور توسعه‌یافته بروید، از شمار بالای افراد کم‌توان در محیط‌های عمومی تعجب می‌کنید. از خودتان می‌پرسید چطور است که آنها نتوانسته‌اند از آمار کم‌توانان بکاهند؟ اما افراد کم‌توان در یک کشور توسعه‌یافته، همه جا هستند: در کتابخانه، اداره‌ها، پارک‌ها و در حال عبور از چراغ قرمز. آنها می‌توانند با ماشین‌های پیشرفته، به سینما و پارک بروند یا به سادگی در #پیاده‌روها رفت و آمد کنند. آیا تعداد افراد کم‌توان در این کشورها بیشتر از ایران است؟

اعداد همیشه شگفت‌انگیزید: یک میلیون و ۲۰۰ هزار #معلول در کشور شناسایی شده‌اند و تقریبا ۳۰۰ هزار نفر هم در نوبت شناسایی قرار دارند، این یعنی ایران یک جامعه یک و نیم میلیون نفری از معلولان را دارد.

همه این افراد کم‌توان در تهران و شهرهای بزرگ زندگی نمی‌کنند.۴۲۰ هزار نفر از آنها در دورترین نقاط کشور زندگی می‌کنند و پنج هزار نفرشان از عشایر کشور هستند. این گروه‌ها به مراکز مجهز تخصصی دسترسی ندارند.

آدم‌ها در ایران چطور کم‌توان می‌شوند؟ پرسش جالبی است: هشت درصد جامعه ایران مبتلا به دیابت است. بی‌توجهی و کم‌توجهی به این بیماری عاقبتش قطع عضو و نابینایی است. غیر از این، ایران یکی از کشورهای است که بیشترین حوادث جاده‌ای را دارند و به دنیال این حوادث بر جمعیت کم‌توانش افزوده می‌شود و البته، هر سال چند هزار نوزاد کم‌توان هم به‌ دنیا می‌آیند.

مسئولان می‌خواهند جلوی کم‌توان شدن افراد را بگیرند. یک راهش جلوگیری از تولد بچه‌های کم‌توان است با آزمایش ژنتیک. یا مثلا برخی از #غربالگری‌ها را در مورد #نوزادان انجام می‌دهند؛ مثل شنوایی‌سنجی که در بعضی استان‌ها بدون آن نمی‌شود شناسنامه‌ گرفت یا #بینایی‌سنجی برای بچه‌ها در بدو ورود به مدرسه، به طوری که بدون آن امکان ثبت‌نام در مدرسه وجود ندارد.

درباره حوادث جاده‌ای هم چاره‌ای جز ایمن‌سازی خودروها و جاده‌ها و #فرهنگ‌سازی نیست. #بیماران دیابتی هم نیاز به آموزش بیشتر دارند. اما تا زمانی که همه این روش‌ها موثر شود، روزانه ۱۱۰ نفر در ایران به معلولیت دچار می‌شوند.

واقعیت این است که با وجود این آمار نه چندان کوچک، در شهرها و خیابان‌ها خبری از افراد #کم‌توان نیست؛ تصویر #فریبکاری که به ذهن متبادر می‌کند افراد کم‌توان در ایران کم‌اند. اما واقعیت گزنده این است که #معلولان در ایران امکان چندانی برای تردد ندارند: نه امکان #اشتغال برای‌شان فراهم است، نه محلی برای تفریح دارند، نه مستمری‌شان کفاف هزینه‌ها‌ی‌شان را می‌دهد و نه مکان‌های مختلف شهری و ساختمانها برای حضور آنها مناسب‌سازی شده است. آنها محکوم‌ هستند در چنین شرایطی محیط خانه را انتخاب کنند؛ جایی که کافی نیست و بر مشکلات #عاطفی و روانی‌شان می‌افزاید...

گزارش: نعیمه دوستدار، رادیو زمانه http://goo.gl/D8zO5a
@Tavaana_Tavaanatech