به بهانهی زادروز به.آذین، #نویسنده و #مترجم
کمتر رمانخوانی است که رمانهای «جان شیفته» و «ژان کریستف»، اثر #رومن_رولان و یا «دُنِ آرام» نوشتهی میخائیل #شولوخف را نخوانده باشد. مترجم این آثار ارزشمند ِ ادبیات کسی نیست جز محمود اعتمادزاده. محمود اعتمادزاده مشهور به م.ا. #بهآذین، نویسنده و مترجم شناختهشدهی ایرانی در بیستوسوم دیماه ۱۲۹۳ شمسی در کوچهی خُمِیران چهلتن ِ شهر #رشت و در یک خانوادهی «بازرگان-خردهمالک» به دنیا آمد.
در سال ۱۳۲۲ یا ۲۳ عضو حزب توده شد. او خلاف بسیاری از #روشنفکران زمانهاش که مدتی عضو حزب توده شدند و بعد گسستند تا پایان عضو حزب توده باقی ماند. پس از انقلاب اسلامی بهآذین تحت تاثیر حزب توده از #کانون_نویسندگان که خود از بنیانگذاران آن بود و در هیات دبیران آن فعالیت داشت جدا شد و به تعبیری انشعاب کرد و «شورای #نویسندگان و #هنرمندان» را بنا نهاد.
باقر پرهام در مورد این ماجرا چنین میگوید: «نکتهی عجیب برای ما این بود که میدیدیم اعتراضهای کانون به موارد نقض آزادی بیان و امنیت کارکنان مطبوعات، مطبوع طبع تودهایهای کانون نیست و هر روز که میگذرد، در این مورد به خصوص، بیشتر مورد اعتراض آنان در داخل کانون قرار میگیریم، چندان که دیگر میدیدیم که اینها دارند به راستی عرصه را بر ما تنگتر میکنند و اگر بخواهیم به دلخواهشان عمل کنیم، در واقع باید بپذیریم که کانون چیزی نباشد جز زائدهی بیبو و خاصیتی از حکومت تازه تاسیس اسلامی.» #مدارا و حتا #همکاری حزب توده با جمهوری اسلامی چندان نپائید و جمهوری اسلامی آنها را نیز قلع و قمع کرد. بهآذین در ۱۷ بهمنماه ۱۳۶۱ و در جریان دستگیریهای گستردهی اعضای حزب توده ایران دستگیر شد.
بهآذین در برنامهای تلویزیونی که توسط جمهوری اسلامی به نمایش درمیآمد مجبور شد علیه خود #اعتراف کند و به نفی #ایدئولوژی خود و حزب #توده بپردازد. بهآذین در خاطرات خود در مورد بازداشتش چنین مینویسد: «در نيمه بيداری گرم و آسودهی بامداد، نزديک ساعت ھفت روز يكشنبه ۱۷ بھمن ۱۳۶۱، زنگ بلند و مكرّر و ناشكيبای در خانه باقيماندهی خواب را از چشمانم پراند. كه میتوانست باشد، چه میخواست؟در خانه، من بودم و ھمسرم: من شصت و ھشت و او شصت وچھارساله. تا از بستر برخيزم و چيزی بپوشم و در باز كنم، صدای قدمھايی كه باشتاب پشتبام خانه را مینورديدند به من ھشدار داد كه آنچه در اين چند ھفته انتظارش میرفت به سراغم آمده است.»
بهآذین باور ندارد که به این شکل #بازداشت شود چرا که خود را هم مسیر با انقلاب میداند: «رهرو راه انقلاب بودهام و هستم، و با نظام برخاسته از #انقلاب، هرچند که با من سر ناسازگاری داشته باشد، نمیخواهم ناسازگار باشم... من خود را با بازجوی جوان و قدرت انقلابی که او نمایندهی آن بود در یک صف میدانستم. انقلاب را من نزدیک چهل سال خواسته بودم و در راه آن پیوسته در بالاترین حد امکانم کوشیده و رنج برده بودم، و اکنون با صورت اسلامی آن که سرانجام پیروز گشته بود، کمترین دشمنی یا ستیز نداشتم...»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/4AEMIj
@Tavaana_TavaanaTech
کمتر رمانخوانی است که رمانهای «جان شیفته» و «ژان کریستف»، اثر #رومن_رولان و یا «دُنِ آرام» نوشتهی میخائیل #شولوخف را نخوانده باشد. مترجم این آثار ارزشمند ِ ادبیات کسی نیست جز محمود اعتمادزاده. محمود اعتمادزاده مشهور به م.ا. #بهآذین، نویسنده و مترجم شناختهشدهی ایرانی در بیستوسوم دیماه ۱۲۹۳ شمسی در کوچهی خُمِیران چهلتن ِ شهر #رشت و در یک خانوادهی «بازرگان-خردهمالک» به دنیا آمد.
در سال ۱۳۲۲ یا ۲۳ عضو حزب توده شد. او خلاف بسیاری از #روشنفکران زمانهاش که مدتی عضو حزب توده شدند و بعد گسستند تا پایان عضو حزب توده باقی ماند. پس از انقلاب اسلامی بهآذین تحت تاثیر حزب توده از #کانون_نویسندگان که خود از بنیانگذاران آن بود و در هیات دبیران آن فعالیت داشت جدا شد و به تعبیری انشعاب کرد و «شورای #نویسندگان و #هنرمندان» را بنا نهاد.
باقر پرهام در مورد این ماجرا چنین میگوید: «نکتهی عجیب برای ما این بود که میدیدیم اعتراضهای کانون به موارد نقض آزادی بیان و امنیت کارکنان مطبوعات، مطبوع طبع تودهایهای کانون نیست و هر روز که میگذرد، در این مورد به خصوص، بیشتر مورد اعتراض آنان در داخل کانون قرار میگیریم، چندان که دیگر میدیدیم که اینها دارند به راستی عرصه را بر ما تنگتر میکنند و اگر بخواهیم به دلخواهشان عمل کنیم، در واقع باید بپذیریم که کانون چیزی نباشد جز زائدهی بیبو و خاصیتی از حکومت تازه تاسیس اسلامی.» #مدارا و حتا #همکاری حزب توده با جمهوری اسلامی چندان نپائید و جمهوری اسلامی آنها را نیز قلع و قمع کرد. بهآذین در ۱۷ بهمنماه ۱۳۶۱ و در جریان دستگیریهای گستردهی اعضای حزب توده ایران دستگیر شد.
بهآذین در برنامهای تلویزیونی که توسط جمهوری اسلامی به نمایش درمیآمد مجبور شد علیه خود #اعتراف کند و به نفی #ایدئولوژی خود و حزب #توده بپردازد. بهآذین در خاطرات خود در مورد بازداشتش چنین مینویسد: «در نيمه بيداری گرم و آسودهی بامداد، نزديک ساعت ھفت روز يكشنبه ۱۷ بھمن ۱۳۶۱، زنگ بلند و مكرّر و ناشكيبای در خانه باقيماندهی خواب را از چشمانم پراند. كه میتوانست باشد، چه میخواست؟در خانه، من بودم و ھمسرم: من شصت و ھشت و او شصت وچھارساله. تا از بستر برخيزم و چيزی بپوشم و در باز كنم، صدای قدمھايی كه باشتاب پشتبام خانه را مینورديدند به من ھشدار داد كه آنچه در اين چند ھفته انتظارش میرفت به سراغم آمده است.»
بهآذین باور ندارد که به این شکل #بازداشت شود چرا که خود را هم مسیر با انقلاب میداند: «رهرو راه انقلاب بودهام و هستم، و با نظام برخاسته از #انقلاب، هرچند که با من سر ناسازگاری داشته باشد، نمیخواهم ناسازگار باشم... من خود را با بازجوی جوان و قدرت انقلابی که او نمایندهی آن بود در یک صف میدانستم. انقلاب را من نزدیک چهل سال خواسته بودم و در راه آن پیوسته در بالاترین حد امکانم کوشیده و رنج برده بودم، و اکنون با صورت اسلامی آن که سرانجام پیروز گشته بود، کمترین دشمنی یا ستیز نداشتم...»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/4AEMIj
@Tavaana_TavaanaTech
توانا
م.الف. بهآذین؛ جان شیفتهی ادبیات
کمتر رمانخوانی است که رمانهای «جان شیفته» و «ژان کریستف»، اثر رومن رولان و یا «دُنِ آرام» نوشتهی میخائیل شولوخف را نخوانده باشد. مترجم این آثار ارزشمند ادبیات کسی نیست جز محمود اعتمادزاده.
زیرپاگذاشتنشان است که در طولانیمدت جامعه را از درون خواهد پوساند و امنیت ارضی و ملی را از بین خواهد برد. دوستان بسیاری دارم چه تحریمی و چه طرفدار انتخابات که هیچوقت «مطالبه»، «نقد» و «اعتراض» را فراموش نکرده، کنار نگذاشتهاند. اول باید خواستهای داشت بعد برای برای رسیدن به آن راهی فکر کرد. دوم: اگر نقشهکشهای تحولطلب ما به هر دلیل، نقشهکشی را ول کردهاند و جایش شعر امید میخوانند باید ضمن تشکر بابت مشاعره ازشان بخواهیم حرفه اصلیشان را انجام بدهند. صندوقهای رای میتوانند در شرایطی، نقش تعدادی از آجرهای این ساختمان را بازی کنند اما مسلما این بنا نقشه و مصالح مکمل میخواهد.
سوم: مردم ما همیشه از بی تشکلی رنج بردهاند. حکومت ما آگاهانه جلوی ایجاد هر تشکل هدفمند مستقل را گرفته است تا از تودهوار بودن مردم استفاده کند. سیستم ایدهال حکومت ایران رمهداری است. وحشت دارند مبادا ملت از #توده انبوه به گروه های #هویتمند و طلبکار اجتماعی تبدیل شود اما باید کاری کرد و مسیری رفت که این کابوس، برایشان اجتناب ناپذیر بشود. الان به خاطر شرایط سیاسی بسته، امکان راه انداختن گروهها، #صنف ها یا #احزاب سیاسی وجود ندارد اما دست کم میشود به مقدمهچینیهای لازم فکر کرد تا در آینده دور و نزدیک این تشکلها بوجود آیند. شاید بررسی راههای شکلدهی به مردم یا تمرین کارهای جمعی و گروهی حتی در قالبهای #غیرسیاسی بتواند یکی از موضوعها باشد برای اهل قلم و اندیشه حوزه سیاست، یا هر طرح و برنامه دیگری که مسیر تحولطلبی را از این وضع گنگ و مبهم درآورد، از این تاریکی مطلق بین صندوقهای رای.
مانا نیستانی ۲۶ اسفند ۹۴ on.fb.me/1MaKPiD
کارتون: bit.ly/1pqbWvO
@Tavaana_TavaanaTech
سوم: مردم ما همیشه از بی تشکلی رنج بردهاند. حکومت ما آگاهانه جلوی ایجاد هر تشکل هدفمند مستقل را گرفته است تا از تودهوار بودن مردم استفاده کند. سیستم ایدهال حکومت ایران رمهداری است. وحشت دارند مبادا ملت از #توده انبوه به گروه های #هویتمند و طلبکار اجتماعی تبدیل شود اما باید کاری کرد و مسیری رفت که این کابوس، برایشان اجتناب ناپذیر بشود. الان به خاطر شرایط سیاسی بسته، امکان راه انداختن گروهها، #صنف ها یا #احزاب سیاسی وجود ندارد اما دست کم میشود به مقدمهچینیهای لازم فکر کرد تا در آینده دور و نزدیک این تشکلها بوجود آیند. شاید بررسی راههای شکلدهی به مردم یا تمرین کارهای جمعی و گروهی حتی در قالبهای #غیرسیاسی بتواند یکی از موضوعها باشد برای اهل قلم و اندیشه حوزه سیاست، یا هر طرح و برنامه دیگری که مسیر تحولطلبی را از این وضع گنگ و مبهم درآورد، از این تاریکی مطلق بین صندوقهای رای.
مانا نیستانی ۲۶ اسفند ۹۴ on.fb.me/1MaKPiD
کارتون: bit.ly/1pqbWvO
@Tavaana_TavaanaTech
Facebook
Mana Neyestani
من سیاسینویس نیستم، کارم ایراد گرفتن است با نیش و شوخی و طنز و تصویر. این چند خط را به عنوان سیاسینویس نمینویسم، به عنوان یک شهروند عادی مینویسم که با وجود خارجنشینیِ ناخواسته، همچنان نگران...