صاحبدلان
12.6K subscribers
32.2K photos
2.83K videos
56 files
2.38K links
Download Telegram
آری گلم!

دلم!

ورق بزن مرا


و به آفتاب فردا بيانديش


كه برای تو طلوع می‌كند


با سلام و عطر آويشن

#حسین_پناهی

@Ssahebdeelan
"تنهاییم را ،
با دیگران تقسیم نخواهم کرد ...!

چون یک بار ،
این کار را کردم چندین برابر شد"

#حسین_پناهی


@Ssahebdeelan
حق با تو بود
می‌بایست می‌خوابیدم
اما چیزی خوابم را آشفته کرده است
در دو طاقچه رو به رویم شش دسته خوشه زرد گندم چیده‌ام
با آن گیس‌های سیاه و وزوز پریشانشان
کاش تنها نبودم
فکر می‌کنی ستاره‌ها از خوشه‌ها خوششان نمی‌آید ؟
کاش تنها نبودی
آن وقت که می‌توانستیم به این موضوع و موضوعات دیگر این قدر بلند بلند
بخندیم تا همسایه‌هامان از خواب بیدار شوند
می‌دانی ؛
انگار چرخ فلک سوارم
انگار قایقی مرا می‌برد
انگار روی شیب برف‌ها با اسکی می‌روم و ...
مرا ببخش
ولی آخر چگونه می‌شود عشق را نوشت ؟
می‌شنوی ؛
انگار صدای شیون می‌آید
گوش کن ؛
می‌دانم که هیچ کس نمی‌تواند عشق را بنویسد
اما به جای آن
می‌توانم قصه‌های خوبی تعریف کنم
گوش کن ؛
یکی بود یکی نبود
زنی بود که به جای آبیاری گل های بنفشه
به جای خواندن آواز ماه خواهر من است
به جای علوفه دادن به مادیان آبستن
به جای پختن کلوچه شیرین
ساده و اخمو
در سایه بوته‌های نیشکر نشسته بود و کتاب می‌خواند
صدای شیون در اوج است
می‌شنوی
برای بیان عشق
به نظر شما
کدام را باید خواند ؟
تاریخ یا جغرافی ؟
می‌دانی ؛
من دلم برای تاریخ می‌سوزد
برای نسل ببرهایش که منقرض گشته‌اند
برای خمره های عسلش که در رف‌ها شکسته‌اند
گوش کن ؛
به جای عشق و جستجوی جوهر نیلی می‌شود چیزهای دیگری نوشت
حق با تو بود
می‌بایست می‌خوابیدم
اما مادربزرگ‌ها گفته‌اند
چشم‌ها نگهبان دل‌هایند
می‌دانی ؛
از افسانه‌های قدیم چیزهایی در ذهنم سایه‌وار در گذر است
کودک
خرگوش
پروانه
و من چقدر دلم می‌خواهد همه داستان های پروانه‌ها را بدانم که
بی‌نهایت
بار
در نامه‌ها و شعر‌ها
در شعله‌ها سوختند
تا سند سوختن نویسنده‌شان باشند
پروانه‌ها
آخ
تصور کن ؛
آن‌ها در اندیشه چیزی مبهم
که انعکاس لرزانی از حس ترس و امید را
در ذهن کوچک و رنگارنگشان می‌رقصاند به گل ها نزدیک می‌شوند
یادم می آید ؛
روزگاری ساده لوحانه
صحرا به صحرا
و بهار به بهار
دانه دانه بنفشه‌های وحشی را یک دسته می‌کردم
عشق را چگونه می‌شود نوشت
در گذر این لحظات پرشتاب شبانه
که به غفلت آن سوال بی‌جواب گذشت
دیگر حتی فرصت دروغ هم برایم باقی نمانده است
وگرنه چشمانم را می‌بستم و به آوازی گوش می‌دادم که در آن دلی می‌خواند
من تو را ...
او را ...
کسی را... دوست می‌دارم...

#حسین_پناهی

🌷🍃🌸
از آش ِ روزگار
چنان دهانم سوخت
که از ترس
آب یخ را هم فوت میکنم!

#حسين پناهي


اینجا در دنیای من ؛
گرگ ها هم
افسردگی مفرط گرفته اند ...

به نِی چوپان دل میسپارند ،
و گریه می کنند !

#حسین_پناهی


14مرداد سالمرگ زنده یاد "
حسین پناهی"
روحش شاد ویادش گرامی

@Ssahebdeelan
وطنم! ای عقابی که منقار شعله‌ورت را پنهان می‌کنی، در چشم‌هایم!
از خلال شاخه‌های چوب... تمام آنچه که در پیشگاه مرگ مالکش هستم
پیشانی ‌است و خشم
و من وصیت کردم که قلبم را چون درختی بکارند
و پیشانی‌ام را لانه‌یی برای گنجشکان!
ای عقابی که سزاوار بال‌هایت نیستم!
وطنم! ما با زخم‌های تو زاده و بزرگ شدیم
و میوۀ بلوط خوردیم،
که شاهد میلاد سحرگاهت باشیم!

#حسین_پناهی
#کابوس‌های_روسی
یادش گرامی باد

@Ssahebdeelan
به شبنمی می ماند آدمی
و عمر چهل روایتش،
به لحظه رویت نور
بر سطح سبز برگی
می لغزد و بر زمین می چکد....
تا باری دیگر
و کی؟
وچگونه؟
وکجا؟...
#حسین_پناهی

شبتان آرام....

@Ssahebdeelan
اوضاعی که من می بینم ...
مجازات خوردن یه سیب نیست

این وضع
حاصل غارت یه باغ بوده!

#حسین_پناهی

باميد وضع و حالي خوب
@Ssahebdeelan
ما بدهكاريم
به كسانی كه صميمانه ز ما پرسيدند:
«معذرت می‌خواهم، چندم مرداد است؟!»
و نگفتيم
چون كه مرداد گورِ عشقِ
گلِ خون‌رنگِ دل ما بوده است.


#حسین_پناهی
" سالروز درگذشت حسین پناهی "
گرامیباد

@Ssahebdeelan
‍ من زندگي را دوست دارم ولي
از زندگي دوباره مي‌ترسم!
دين را دوست دارم
ولي از کشيشها مي‌ترسم!
قانون را دوست دارم
ولي از پاسبانها مي‌ترسم!
عشق را دوست دارم
ولي از زنها مي‌ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولي از آینه مي‌ترسم!
سلام را دوست دارم
ولي از زبانم مي‌ترسم!

من مي‌ترسم
پس هستم

اينچنين مي‌گذرد روز و روزگار من!
من روز را دوست دارم
ولي از روزگار مي‌ترسم...

#حسین_پناهی
#زادروز

@Ssahebdeelan
وقت كم است
باید خوب باشم
مهربان باشم
و دوست بدارم همه ی زیبایی ها را...

#حسین_پناهی
ساده لباس بپوش !
ساده راه برو !
ولی در برخورد با دیگران
ساده نباش !
زیرا سادگیت را نشانه میگیرند
برای در هم شکستن غرورت

#حسین_پناهی

6شهریور سال روز تولد
حسین پناهی گرامی باد.....🌹
Mardom
Moein
برادری کنید و بگویید
به چه گناهی مرا از قرن آرام چهارم هجری،
به قرن پرتنش بیستم میلادی تبعید کرده اید؟
به چه گناهی؟
آیا کسی سلامی گفته است
که محکوم سکوت جوابش باشم؟

#حسین_پناهی
فانوس های ده می‌دانند
بیهوده روشن اند....    و
سگان ده نیز می‌دانند
که بیهوده بیدار اند ..
وقتی در روشنی روز ،
دزدها به مهمانی کدخدا میروند!!!

#حسین_پناهی
Mesle Ye Divooneh
Babak Mafi
.زن را آرام بنویسید ،
با دل ،
با لب ،
گرم بنویسید ،
تا بدانند •••
نوشتن زن نوشتن عشــق است !


#حسین‌_پناهی
ما راه میرفتیم و زندگی نشستن بود
ما می‌دویدیم و زندگی راه‌رفتن بود
ما می‌خوابیدم و زندگی دویدن بود

نه!
انسان، هیچ‌گاه برای خود
مأمن خوبی نبوده است.

من و نازی

#حسین_پناهی
🍃🌷🌸
اوضاعی که من می بینم ...
مجازات خوردن یه سیب نیست

این وضع
حاصل غارت یه باغ بوده!

#حسین_پناهی

باميد وضع و حالي خوب
@Ssahebdeelan
کودکیم را، دوست دارم
روزهایی که، به جای دلـــم
سر زانوهـایم
زخمـی  بـــود....

#حسین_پناهی

🍃🌷🌸

@Ssahebdeelan
من حسینم، پناهی‌ام
خودمو می‌بینم، خودمو می‌شنفم، خودمو فکر می‌کنم.
تا هستم جهان ارثیه بابامه.
سلاماش، همهٔ عشقاش، همهٔ درداش، تنهائیاش. وقتی هم نبودم مال شما.
اگه دوست داری با من ببین،
یا بذار باهات ببینم
با من بگو یا بذار با تو بگم
سلامامونو، عشقامونو، دردامونو، تنهائیامونو...


#حسین_پناهی



ششم شهریور، زادروز
#حسین_پناهی گرامیباد
‍ من زندگي را دوست دارم ولي
از زندگي دوباره مي‌ترسم!
دين را دوست دارم
ولي از کشيشها مي‌ترسم!
قانون را دوست دارم
ولي از پاسبانها مي‌ترسم!
عشق را دوست دارم
ولي از زنها مي‌ترسم!
کودکان را دوست دارم
ولي از آینه مي‌ترسم!
سلام را دوست دارم
ولي از زبانم مي‌ترسم!

من مي‌ترسم
پس هستم

اينچنين مي‌گذرد روز و روزگار من!
من روز را دوست دارم
ولي از روزگار مي‌ترسم...

#حسین_پناهی
به شبنمی می ماند آدمی
و عمر چهل روایتش،
به لحظه رویت نور
بر سطح سبز برگی
می لغزد و بر زمین می چکد....
تا باری دیگر
و کی؟
وچگونه؟
وکجا؟...


#حسین_پناهی