🔷🗒امت و امامت، پایان شریعتی و آغاز ما
🖋محمد عثمانی
📌 دکتری علوم سیاسی گرایش اندیشه سیاسی
🔹🔸یادداشت اختصاصی(نقد ونظر)
🔆در فاصله زمانی که از درگذشت دکتر شریعتی و ماحصل فکر او یعنی انقلاب، قرار گرفتیم فرصت را باید مغتنم به باز بینی گذشته از برای آینده داشته باشیم. در هیاهو سیل انقلابی، نبود شریعتی گناه ها را متوجه او ساخت. اما این امر شأن ما نیست. متناسب با شرایط جامعه، موج بسیج فکری توده برای تحول انقلابی را رقم زد. آنگاه در نوشته امت و امامت برای جامعه گذار از فرآیند انقلابی طرحی را برمی سازد. در این ایده شریعتی با اهمیت دادن به جایگاه رهبری آگاه که تجلی تمام ساخته های عمومی بوده، وظیفه گذار را بر دوش او می گذارد. طرح واره ای نخبه گرایانه که خودآگاهی نخبگان سیاسی، سیستم را به سمت دموکراسی واقعی سوق می¬دهند. شریعتی به نیکی دریافته بود که جامعه ای که در آن توده ها، رویکردی تبعی از معادلات قدرت دارند؛ نمی تواند با انقلاب صرف به دموکراسی و حاکمیت مردم بر خویشتن خویش را محقق سازند.
براین اساس حرکت گام به گام نخبه گرایانه، در ادامه مسیر انقلاب، توده را در مقام آموزش از نخبگان در زمان پیروزی انقلاب، دموکراسی رأس ها را به دموکراسی رأی ها بدل خواهد کرد. شریعتی این نکته را با توجه به نقش خودآگاه سازی توده ها در فرصت انقلاب دریافته بود؛ یعنی همانطور که این نخبگان و رهبران توده ها در میانه مردم، آنان را آگاه به شرایط و آماده بسیج برای تحول کرده بودند؛ می توانند رهبران پس از پیروزی برای تحقق دموکراسی باشند. شریعتی در این نقطه از طرح واره خود، کا را به اجبار به پایان می رساند. حال در این فرجه زمانی، فرصت ما است که از پایان او، آغازی نو با خوانش انتقادی از گذشته و رهیافتی ایجابی به آینده داشته باشیم.
🔆 آن چه شریعتی در طرح واره خود از آن غافل بود، نخبگان انقلابی و رهبران بسیج کننده برای تغییرات بنیادی، لزوما نخبگان یا رهبرانی دموکرات و یا دموکراسی خواه نیستند. شریعتی آن چه بایسته برای یک رهبری انقلابی و نخبگان خودآگاه می دید، به عصر پیروزی از برای تحقق هدایت شده دموکراسی هم سرایت می داد. در تفکر شریعتی برای بسیج توده از برای انقلاب، توان فکری و فرهنگی موجود در دین و مذهب، بهره گرفت. حال سؤال این است که هم¬طراز با توان فرهنگی و فکری انقلابی نهادینه در مذهب، پتانسیل فرهنگ دموکراتیک نیز در این جامعه وجود داشت؟ بی شک در پاسخ نمی توان جوابی مثبت به قاطعیت داد. شریعتی هم به این مسئله واقف بود؛ لذا در حرکت انقلابی، این نخبگان هستند که در مقام آموزش جامعه، نقش دموکراسی رأس ها را ایفاء می کنند. اما پرسش دوباره این است که این نخبگان نمود بخش دموکراسی رأس ها، خود به دموکراسی واقف و یا نسبت به آن خود آگاهی داشتند؟ نقطه امروزین که ما در آن اکنون ایستاده ایم، خود پاسخ گوی این پرسش است.
🔆 براین اساس با توجه به این ایده شریعتی که با آن کار خود را به پایان برد؛ ما باید آغازی نو انجام دهیم. آموزش جامعه به دموکراسی، نیازمند بازتولید فرهنگ دموکراتیک در جامعه است. در این رهیافت این نقش را باید نخبگان دموکراتیک و معتقد بر این مسیر بارش را به دوش بکشند. تولید ذهنیت دموکراتیک در ساخت-های آموزشی چون آموزش و پرورش و دانشگاه و تجلی رواداری در مناسبات اجتماعی از طریق وجود گروه-های مرجع معتقد به دموکراسی به عنوان یک فکر و فرهنگ در ابتدا و بعد به مثابه روش نهادینه خواهد شد. زنیاز امروزین جامعه در ادامه مسیر شریعتی، در پیچ تاریخ گذار به دموکراسی، نخبگان و گروههای دموکراتیک برای نهادینه سازی فرهنگ دموکراسی خواهی است.
#یادداشت
#نقد_نظر
#چهل_و_سومين_يادمان
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🖋محمد عثمانی
📌 دکتری علوم سیاسی گرایش اندیشه سیاسی
🔹🔸یادداشت اختصاصی(نقد ونظر)
🔆در فاصله زمانی که از درگذشت دکتر شریعتی و ماحصل فکر او یعنی انقلاب، قرار گرفتیم فرصت را باید مغتنم به باز بینی گذشته از برای آینده داشته باشیم. در هیاهو سیل انقلابی، نبود شریعتی گناه ها را متوجه او ساخت. اما این امر شأن ما نیست. متناسب با شرایط جامعه، موج بسیج فکری توده برای تحول انقلابی را رقم زد. آنگاه در نوشته امت و امامت برای جامعه گذار از فرآیند انقلابی طرحی را برمی سازد. در این ایده شریعتی با اهمیت دادن به جایگاه رهبری آگاه که تجلی تمام ساخته های عمومی بوده، وظیفه گذار را بر دوش او می گذارد. طرح واره ای نخبه گرایانه که خودآگاهی نخبگان سیاسی، سیستم را به سمت دموکراسی واقعی سوق می¬دهند. شریعتی به نیکی دریافته بود که جامعه ای که در آن توده ها، رویکردی تبعی از معادلات قدرت دارند؛ نمی تواند با انقلاب صرف به دموکراسی و حاکمیت مردم بر خویشتن خویش را محقق سازند.
براین اساس حرکت گام به گام نخبه گرایانه، در ادامه مسیر انقلاب، توده را در مقام آموزش از نخبگان در زمان پیروزی انقلاب، دموکراسی رأس ها را به دموکراسی رأی ها بدل خواهد کرد. شریعتی این نکته را با توجه به نقش خودآگاه سازی توده ها در فرصت انقلاب دریافته بود؛ یعنی همانطور که این نخبگان و رهبران توده ها در میانه مردم، آنان را آگاه به شرایط و آماده بسیج برای تحول کرده بودند؛ می توانند رهبران پس از پیروزی برای تحقق دموکراسی باشند. شریعتی در این نقطه از طرح واره خود، کا را به اجبار به پایان می رساند. حال در این فرجه زمانی، فرصت ما است که از پایان او، آغازی نو با خوانش انتقادی از گذشته و رهیافتی ایجابی به آینده داشته باشیم.
🔆 آن چه شریعتی در طرح واره خود از آن غافل بود، نخبگان انقلابی و رهبران بسیج کننده برای تغییرات بنیادی، لزوما نخبگان یا رهبرانی دموکرات و یا دموکراسی خواه نیستند. شریعتی آن چه بایسته برای یک رهبری انقلابی و نخبگان خودآگاه می دید، به عصر پیروزی از برای تحقق هدایت شده دموکراسی هم سرایت می داد. در تفکر شریعتی برای بسیج توده از برای انقلاب، توان فکری و فرهنگی موجود در دین و مذهب، بهره گرفت. حال سؤال این است که هم¬طراز با توان فرهنگی و فکری انقلابی نهادینه در مذهب، پتانسیل فرهنگ دموکراتیک نیز در این جامعه وجود داشت؟ بی شک در پاسخ نمی توان جوابی مثبت به قاطعیت داد. شریعتی هم به این مسئله واقف بود؛ لذا در حرکت انقلابی، این نخبگان هستند که در مقام آموزش جامعه، نقش دموکراسی رأس ها را ایفاء می کنند. اما پرسش دوباره این است که این نخبگان نمود بخش دموکراسی رأس ها، خود به دموکراسی واقف و یا نسبت به آن خود آگاهی داشتند؟ نقطه امروزین که ما در آن اکنون ایستاده ایم، خود پاسخ گوی این پرسش است.
🔆 براین اساس با توجه به این ایده شریعتی که با آن کار خود را به پایان برد؛ ما باید آغازی نو انجام دهیم. آموزش جامعه به دموکراسی، نیازمند بازتولید فرهنگ دموکراتیک در جامعه است. در این رهیافت این نقش را باید نخبگان دموکراتیک و معتقد بر این مسیر بارش را به دوش بکشند. تولید ذهنیت دموکراتیک در ساخت-های آموزشی چون آموزش و پرورش و دانشگاه و تجلی رواداری در مناسبات اجتماعی از طریق وجود گروه-های مرجع معتقد به دموکراسی به عنوان یک فکر و فرهنگ در ابتدا و بعد به مثابه روش نهادینه خواهد شد. زنیاز امروزین جامعه در ادامه مسیر شریعتی، در پیچ تاریخ گذار به دموکراسی، نخبگان و گروههای دموکراتیک برای نهادینه سازی فرهنگ دموکراسی خواهی است.
#یادداشت
#نقد_نظر
#چهل_و_سومين_يادمان
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🔷🔆شریعتی به مثابه پارِسیاستِس عصر خویش
🖋محمدرضا صدقی رضوانی
📌دانشجو دکتری اندیشه سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد
🔹🔸یادداشت اختصاصی_ نقد و نظر
🔆پارِسیا (حقیقتگویی) و پارِسیاستِس (حقیقتگو) در میان مفاهیم و واژگان اندیشه سیاسی، کلیدواژهگانی مهجور و مغفول در فضای سیاسی و فکری ایران هستند. غربت این مفاهیم شاید نه تنها از آن رو است که این مفاهیم زاییده بستر آتن کلاسیکاند که در آن گفتن بیمحابای حقیقت بخشی از فرهنگ و سیاست بهشمار میرود، بلکه از این جهت است که در این روزگار به ندرت مابه ازاء واقعی و انضمامی در میان جامعه ایرانی دارد. در تاریخ این کشور شخصیّتهایی بودهاند که در قامت یک پارِسیاستِس ظهور کردهاند و با حقیقتگویی در ساحت اندیشه و فرهنگ این سرزمین جاودان شدهاند. در واقع حسین منصور حلاج با ندای اناالحق و عینالقضات همدانی با بیپرواییاش در بیان حقیقت تجسدِ پارِسیاستِس و حقیقتگویی در گذشته تاریخی ما هستند، اما در پهنه تاریخ معاصر ایران گویا مصداق این حقیقتگویی کسی جز علی شریعتی نیست؛ شخصیّتی که در میانه دهههای 40 و 50 خورشیدی یک تنه بار فقدان حقیقتگو و غیبت حقیقتگویی را بر دوش میکشد و به مصاف اجتماع از خودبیگانه و طبقه حاکم میرود. در این بین در یک نگاه اجمالی به تاریخ معاصر ایران شخصیّتهای مهم فکری و سیاسی را میتوان یافت که دغدغه حقیقت و مکاشفه آن را در لابهلای متون و از میان بطون داشتهاند، اما قلیلاند کسانیکه نه تنها در جستجوی حقیقت بودهاند بلکه حقایقی را که در این مسیر کشف و کسب کردهاند بیمحابا در مواجهه با قدرت به زبان آوردهاند. این بیان بیباکانه حقیقت وجه ممیزه حقیقتدان با حقیقتگوست و به نوعی وجه تمایز علی شریعتی به عنوان روشنفکر عرصه عمومی با همعصران خودش نیز هست که یا لب دوخته و از بازگویی حقیقت امتناع کرده و به کنج عزلت رفتهاند یا با وجود حقیقتدانی همراه و همیار قدرت شدهاند و با امتناع از گفتن حقیقت به قدرت حاکم، به مرور زمان شرایط را برای سقوط ساختار سیاسی فراهم کردند.
🔆 برخلاف نظر بسیاری از صاحبنظران و تحلیلگرانی که معتقدند روشنفکری نظیر شریعتی به تنهایی عامل و باعث رادیکالیزه شدن جامعه ایران در سالهای قبل از انقلاب است، نگارنده بر این باور است که عدم بیان حقیقت از سوی جستجوگران حقایق و فقدان گسترده حقیقتگویانی نظیر علی شریعتی شرایط را برای تقویت استبداد سیاسی در دستگاه حاکمه و بروز و ظهور رادیکالیسم و خطمشیهای مسلحانه در بطن جامعه فراهم کرد. قطع یقین استبداد محصول شرایط اجتماعی است و مقومات آن بیشتر از آنکه در هسته مرکزی قدرت جای گرفته باشد در بستر اجتماع و ذهن نخبگانی قرار گرفته که به جای گفتن مستقیم حقیقت به قدرت حاکم هرکدام منفعتطلبانه در پی منافع شخصی و زودگذری بودند که از میان چشم بستن بر حقیقت و لبگزیدن از بیان حقیقت به دست آمده بود. بر این اساس شریعتی را باید پارِسیاستِس یا حقیقتگویی دانست که فارغ از منفتطلبیهای آنی و شخصی در زمینه و زمانه خویش بیباکانه و صادقانه به بیان بخشهای مهمی از حقایق اجتماعی، سیاسی و مذهبی پرداخت که برآمده از دغدغهها و واقعیتهای جامعه ایران در آن دوران بود، حقایقی که اگر از سوی حاکمان وقت شنیده و به جد گرفته میشد شاید آینده تاریخی ما به گونهای دیگر رغم میخورد.
#نقد_نظر
#یادداشت_اختصاصی
#چهل_و_سومين_يادمان
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🖋محمدرضا صدقی رضوانی
📌دانشجو دکتری اندیشه سیاسی دانشگاه فردوسی مشهد
🔹🔸یادداشت اختصاصی_ نقد و نظر
🔆پارِسیا (حقیقتگویی) و پارِسیاستِس (حقیقتگو) در میان مفاهیم و واژگان اندیشه سیاسی، کلیدواژهگانی مهجور و مغفول در فضای سیاسی و فکری ایران هستند. غربت این مفاهیم شاید نه تنها از آن رو است که این مفاهیم زاییده بستر آتن کلاسیکاند که در آن گفتن بیمحابای حقیقت بخشی از فرهنگ و سیاست بهشمار میرود، بلکه از این جهت است که در این روزگار به ندرت مابه ازاء واقعی و انضمامی در میان جامعه ایرانی دارد. در تاریخ این کشور شخصیّتهایی بودهاند که در قامت یک پارِسیاستِس ظهور کردهاند و با حقیقتگویی در ساحت اندیشه و فرهنگ این سرزمین جاودان شدهاند. در واقع حسین منصور حلاج با ندای اناالحق و عینالقضات همدانی با بیپرواییاش در بیان حقیقت تجسدِ پارِسیاستِس و حقیقتگویی در گذشته تاریخی ما هستند، اما در پهنه تاریخ معاصر ایران گویا مصداق این حقیقتگویی کسی جز علی شریعتی نیست؛ شخصیّتی که در میانه دهههای 40 و 50 خورشیدی یک تنه بار فقدان حقیقتگو و غیبت حقیقتگویی را بر دوش میکشد و به مصاف اجتماع از خودبیگانه و طبقه حاکم میرود. در این بین در یک نگاه اجمالی به تاریخ معاصر ایران شخصیّتهای مهم فکری و سیاسی را میتوان یافت که دغدغه حقیقت و مکاشفه آن را در لابهلای متون و از میان بطون داشتهاند، اما قلیلاند کسانیکه نه تنها در جستجوی حقیقت بودهاند بلکه حقایقی را که در این مسیر کشف و کسب کردهاند بیمحابا در مواجهه با قدرت به زبان آوردهاند. این بیان بیباکانه حقیقت وجه ممیزه حقیقتدان با حقیقتگوست و به نوعی وجه تمایز علی شریعتی به عنوان روشنفکر عرصه عمومی با همعصران خودش نیز هست که یا لب دوخته و از بازگویی حقیقت امتناع کرده و به کنج عزلت رفتهاند یا با وجود حقیقتدانی همراه و همیار قدرت شدهاند و با امتناع از گفتن حقیقت به قدرت حاکم، به مرور زمان شرایط را برای سقوط ساختار سیاسی فراهم کردند.
🔆 برخلاف نظر بسیاری از صاحبنظران و تحلیلگرانی که معتقدند روشنفکری نظیر شریعتی به تنهایی عامل و باعث رادیکالیزه شدن جامعه ایران در سالهای قبل از انقلاب است، نگارنده بر این باور است که عدم بیان حقیقت از سوی جستجوگران حقایق و فقدان گسترده حقیقتگویانی نظیر علی شریعتی شرایط را برای تقویت استبداد سیاسی در دستگاه حاکمه و بروز و ظهور رادیکالیسم و خطمشیهای مسلحانه در بطن جامعه فراهم کرد. قطع یقین استبداد محصول شرایط اجتماعی است و مقومات آن بیشتر از آنکه در هسته مرکزی قدرت جای گرفته باشد در بستر اجتماع و ذهن نخبگانی قرار گرفته که به جای گفتن مستقیم حقیقت به قدرت حاکم هرکدام منفعتطلبانه در پی منافع شخصی و زودگذری بودند که از میان چشم بستن بر حقیقت و لبگزیدن از بیان حقیقت به دست آمده بود. بر این اساس شریعتی را باید پارِسیاستِس یا حقیقتگویی دانست که فارغ از منفتطلبیهای آنی و شخصی در زمینه و زمانه خویش بیباکانه و صادقانه به بیان بخشهای مهمی از حقایق اجتماعی، سیاسی و مذهبی پرداخت که برآمده از دغدغهها و واقعیتهای جامعه ایران در آن دوران بود، حقایقی که اگر از سوی حاکمان وقت شنیده و به جد گرفته میشد شاید آینده تاریخی ما به گونهای دیگر رغم میخورد.
#نقد_نظر
#یادداشت_اختصاصی
#چهل_و_سومين_يادمان
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🔷🔆شریعتی و ضد شریعتیها و نو شریعتیها!
🖋احمد زید آبادی
📌نقد ونظر
🔆در حالی که برخی جریانها زندهیاد دکتر علی شریعتی را به عنوان مسبب تمام مصائب و مشکلات پس از انقلاب، آماج حملات و انتقادات تند و تیز خود قرار میدهند، حمعی دیگر در صدد بازگشت به اندیشههای او برآمدهاند و با طرح ایده "نوشریعتی" در این زمینه تلاش میکنند.
🔆تکاپوی این جهتگیری متضاد در این شرایط، پیش از هر چیز نشانگر این است که سایۀ شریعتی بر فضای فکری ایران همچنان سنگین است و بنابراین، اندیشمندی چون او را نمیتوان به راحتی نادیده گرفت.
🔆چه بخواهیم و چه نخواهیم، دکتر شریعتی به بخشی از میراث فکری و وجدان تاریخی و ناخودآگاه جمعی جامعۀ ما در آمده است و از این رو، ارتقاء و پالایش این میراث برخوردی ظریفتر از هر دو جریان مخالف و موافق او را میطلبد.
🔆از نگاه من، مخالفان سرسخت شریعتی در نسبت دادن مشکلات پس از انقلاب به او، در حقاش اجحاف و بیانصافی میکنند و موافقان پرشور او نیز متعصبانه از مواردی از اندیشهاش دفاع می کنند که تجربۀ نیم قرن گذشته ضعف و سستی آن را ثابت کرده است.
در بیانصافی مخالفان شریعتی همین بس که اقتصاد و سیاستِ دولتهای پس از انقلاب را به اندیشههای او نسبت میدهند، حال آنکه دوران پاسداشت و تجلیل و ارجاع به شریعتی چند ماه هم به طول نیانجامید و او به سرعت در دایرۀ متفکران مغضوبی قرار گرفت که حتی اسم بردن از او نیز در سطح جامعه و حتی کلاسهای درس مدرسه و دانشگاه، سبب طرد و برخورد میشد.
این مخالفان در عین حال با یکسونگری آزار دهندهای، تمام دستگاه ناهمگون فکری شریعتی را در رویکرد چپگرایانۀ اقتصادی او خلاصه میکنند و به عناصری چون عقلگرایی، شیوۀ انتقادی، اصالت اومانیسم، آزادیخواهی و دشمنی سازشناپذیر او با نظامهای توتالیتر بخصوص نظام استالینیستی کمترین التفاتی نشان نمیدهند.
🔆در واقع همین عناصر فکری در اندیشۀ شریعتی، بسیاری از مخاطبانِ معرفتجوی او را از افتادن در دامن ایدئولوژیهای منجمد و بسته و مدافعان خشونت و تقلید کورکورانه از رهبران گروهها و احزاب در امان نگه داشت و اگر این نمیبود، تحولات انقلاب و رویدادهای پس از آن، در چنان سطح و اندازهای خشونتآمیز و خسارتبار و خونین میشد که با آنچه اتفاق افتاد، قابل مقایسه نبود!
🔆در عین حال، شریعتی متفکری بسیار تیز هوش و پویا و پرتلاش و حقیقتجو بود و خود را هرگز در حصار برداشتها و نظراتاش زندانی نمیکرد. او در نقد اندیشههای گذشتۀ خود چنان بی پروا و در بحث و گفتگوی انتقادی با دیگران چنان باز و بیتعصب و مداراجو بود که هیچ وقت در یک نقطه نمیایستاد و مرتب اندیشههای خود را تنقیح و تصحیح میکرد.
🔆با این حساب، اگر به یاد داشته باشیم که مثلاً در دهۀ 50 چهرهای مانند دکتر عباس میلانی تمام همّ و غماش ترجمۀ چهار مقالۀ مائو تسه تونگ بوده و یا اقتصاددانی چون دکتر محمد طبیبیان دل در گرو جنبشهای چریکی چپگرا داشته است، آیا عجیب مینماید که اگر شریعتی هم جوانمرگ نمیشد، نگاه اقتصادی و سیاسی خود را عمیقاً تعدیل میکرد؟
🔆این در حالی است که حامیان بازگشت به شریعتی یا نوشریعتیها نیز بعضاً بر احیای بخشی از اندیشههای او اصرار میورزند که گذر روزگار اتوپیایی یا رؤیایی بودن آن را آشکار کرده است.
بنای جامعهای بر سه پایۀ عرفان، برابری، آزادی گر چه آرمانی وسوسهانگیز است، اما در مقام عمل، بیش از سرابی نیست! در واقع این هم از جهتی چیزی است مشابه اتوپیای ذهنی بلشویسم که فاصلۀ پرناشدنی آن با واقعیات عینی نهایتاً به فاجعه منجر شد.
🔆جامعه را میتوان و باید به سمت کم کردن فاصلۀ طبقاتی، تضمین آزادیهای مشروع فردی و اجتماعی و توسعۀ روابط اخلاقی فرا خواند و هدایت کرد، اما جمع سه اقنوم عرفان، برابری، آزادی در یک جامعه به صورت ایدهآلی که شریعتی وصف کرده است، در مقام عمل، تناقضاتی حل ناشدنی میآفریند و اصرار بر آن، استفاده از زور را به تدریج موجه میسازد و به ناکجاآباد ختم میکند.
در عین حال، به نظرم برخی نوشریعتیها با تکرار لفظی این آرمان، گامی از خودِ شریعتی در این باره فراتر نمیروند. وظیفۀ آنها به واقع تبیین روشن و ترسیم سازوکاری از روابط اجتماعی و سیاسی و اقتصادی است که استقرار عرفان و برابری و آزادی را در سطح یکسان در جامعه امکانپذیر نشان دهد، اما از آنها در این باره کمتر اثری دیده میشود و در عوض حملۀ روزانه به دشمنی فرضی به عنوان "نئولیبرالیسم" که روشن نیست چه نسبتی با وضع سیاسی و اقتصادی امروز کشور ما دارد، جای چنان تلاشی را گرفته است!
#نقد_نظر
#نو_شریعتی
#چهل_و_سومين_يادمان
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🖋احمد زید آبادی
📌نقد ونظر
🔆در حالی که برخی جریانها زندهیاد دکتر علی شریعتی را به عنوان مسبب تمام مصائب و مشکلات پس از انقلاب، آماج حملات و انتقادات تند و تیز خود قرار میدهند، حمعی دیگر در صدد بازگشت به اندیشههای او برآمدهاند و با طرح ایده "نوشریعتی" در این زمینه تلاش میکنند.
🔆تکاپوی این جهتگیری متضاد در این شرایط، پیش از هر چیز نشانگر این است که سایۀ شریعتی بر فضای فکری ایران همچنان سنگین است و بنابراین، اندیشمندی چون او را نمیتوان به راحتی نادیده گرفت.
🔆چه بخواهیم و چه نخواهیم، دکتر شریعتی به بخشی از میراث فکری و وجدان تاریخی و ناخودآگاه جمعی جامعۀ ما در آمده است و از این رو، ارتقاء و پالایش این میراث برخوردی ظریفتر از هر دو جریان مخالف و موافق او را میطلبد.
🔆از نگاه من، مخالفان سرسخت شریعتی در نسبت دادن مشکلات پس از انقلاب به او، در حقاش اجحاف و بیانصافی میکنند و موافقان پرشور او نیز متعصبانه از مواردی از اندیشهاش دفاع می کنند که تجربۀ نیم قرن گذشته ضعف و سستی آن را ثابت کرده است.
در بیانصافی مخالفان شریعتی همین بس که اقتصاد و سیاستِ دولتهای پس از انقلاب را به اندیشههای او نسبت میدهند، حال آنکه دوران پاسداشت و تجلیل و ارجاع به شریعتی چند ماه هم به طول نیانجامید و او به سرعت در دایرۀ متفکران مغضوبی قرار گرفت که حتی اسم بردن از او نیز در سطح جامعه و حتی کلاسهای درس مدرسه و دانشگاه، سبب طرد و برخورد میشد.
این مخالفان در عین حال با یکسونگری آزار دهندهای، تمام دستگاه ناهمگون فکری شریعتی را در رویکرد چپگرایانۀ اقتصادی او خلاصه میکنند و به عناصری چون عقلگرایی، شیوۀ انتقادی، اصالت اومانیسم، آزادیخواهی و دشمنی سازشناپذیر او با نظامهای توتالیتر بخصوص نظام استالینیستی کمترین التفاتی نشان نمیدهند.
🔆در واقع همین عناصر فکری در اندیشۀ شریعتی، بسیاری از مخاطبانِ معرفتجوی او را از افتادن در دامن ایدئولوژیهای منجمد و بسته و مدافعان خشونت و تقلید کورکورانه از رهبران گروهها و احزاب در امان نگه داشت و اگر این نمیبود، تحولات انقلاب و رویدادهای پس از آن، در چنان سطح و اندازهای خشونتآمیز و خسارتبار و خونین میشد که با آنچه اتفاق افتاد، قابل مقایسه نبود!
🔆در عین حال، شریعتی متفکری بسیار تیز هوش و پویا و پرتلاش و حقیقتجو بود و خود را هرگز در حصار برداشتها و نظراتاش زندانی نمیکرد. او در نقد اندیشههای گذشتۀ خود چنان بی پروا و در بحث و گفتگوی انتقادی با دیگران چنان باز و بیتعصب و مداراجو بود که هیچ وقت در یک نقطه نمیایستاد و مرتب اندیشههای خود را تنقیح و تصحیح میکرد.
🔆با این حساب، اگر به یاد داشته باشیم که مثلاً در دهۀ 50 چهرهای مانند دکتر عباس میلانی تمام همّ و غماش ترجمۀ چهار مقالۀ مائو تسه تونگ بوده و یا اقتصاددانی چون دکتر محمد طبیبیان دل در گرو جنبشهای چریکی چپگرا داشته است، آیا عجیب مینماید که اگر شریعتی هم جوانمرگ نمیشد، نگاه اقتصادی و سیاسی خود را عمیقاً تعدیل میکرد؟
🔆این در حالی است که حامیان بازگشت به شریعتی یا نوشریعتیها نیز بعضاً بر احیای بخشی از اندیشههای او اصرار میورزند که گذر روزگار اتوپیایی یا رؤیایی بودن آن را آشکار کرده است.
بنای جامعهای بر سه پایۀ عرفان، برابری، آزادی گر چه آرمانی وسوسهانگیز است، اما در مقام عمل، بیش از سرابی نیست! در واقع این هم از جهتی چیزی است مشابه اتوپیای ذهنی بلشویسم که فاصلۀ پرناشدنی آن با واقعیات عینی نهایتاً به فاجعه منجر شد.
🔆جامعه را میتوان و باید به سمت کم کردن فاصلۀ طبقاتی، تضمین آزادیهای مشروع فردی و اجتماعی و توسعۀ روابط اخلاقی فرا خواند و هدایت کرد، اما جمع سه اقنوم عرفان، برابری، آزادی در یک جامعه به صورت ایدهآلی که شریعتی وصف کرده است، در مقام عمل، تناقضاتی حل ناشدنی میآفریند و اصرار بر آن، استفاده از زور را به تدریج موجه میسازد و به ناکجاآباد ختم میکند.
در عین حال، به نظرم برخی نوشریعتیها با تکرار لفظی این آرمان، گامی از خودِ شریعتی در این باره فراتر نمیروند. وظیفۀ آنها به واقع تبیین روشن و ترسیم سازوکاری از روابط اجتماعی و سیاسی و اقتصادی است که استقرار عرفان و برابری و آزادی را در سطح یکسان در جامعه امکانپذیر نشان دهد، اما از آنها در این باره کمتر اثری دیده میشود و در عوض حملۀ روزانه به دشمنی فرضی به عنوان "نئولیبرالیسم" که روشن نیست چه نسبتی با وضع سیاسی و اقتصادی امروز کشور ما دارد، جای چنان تلاشی را گرفته است!
#نقد_نظر
#نو_شریعتی
#چهل_و_سومين_يادمان
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🔷🔆چه چیز به کلام شریعتی «استعداد تولید قدرت» میداد؟
🔆سرمایه کلامی شریعتی
🖋محمدجواد غلامرضاکاشی
📌منبع: روزنامه ایران تاریخ: ۲۶ خرداد ۱۳۹۹
🔆1 )کلام دکتر علی شریعتی طی نیم قرن گذشته، عالیترین مصداق «کلام مولد قدرت» است. نباید از این سخن، الزاماً «کلام انقلابی» فهم شود. پیوند سرمایه کلامی شریعتی با انقلاب، یک حادثه بود. حادثهای که سویههای خیر و شر فراوان داشت. اما مقصود ما از «کلام مولد قدرت» کلامی است که پشتوانه جامعه سیاسی است. کلامی که حیات سیاسی را زنده و شاداب میکند. کلامی که اقتدار تولید میکند و همزمان پشتیبان آزادی است. برای فهم این کلام میتوان به ادبیات هانا آرنت رجوع کرد؛ کلام به منزله عالیترین مصداق عمل در عرصه سیاست. کلام اگر بتواند در زندگی جمعی، خلاق و گشاینده افقهای تازه باشد، آزادی بزاید، اراده جمعی را ممکن کند و زایشگر عرصه عمومی باشد یک کلام قدرتمند است. اگر گاهی با لحظه پیشامدی یک انقلاب همراه است، گاهی هم میتواند تثبیت کننده و تداوم بخشنده یک نظم دموکراتیک و یک جامعه قدرتمند نیز باشد. نقش یک کلام قدرتمند، به موقعیتهای پیشبینی نشده تاریخی وابسته است. اما هر چه هست، عرصه سیاست نیازمند تولید کلام مولد قدرت است.
🔆2) کلمهها اغلب عصای دست سلطهاند. فریب میدهند، توجیه میکنند، امور را طبیعی جلوه میدهند و میاندار هر شرارتی هستند که از آدمی ساختنی است. اما کلمهها گاهی مولد قدرتاند؛ زایشگرند؛ دنیای تازه میسازند؛ بیاعتبار میکنند؛ اعتباربخشی میکنند؛ آدمیان لخت و تسلیم را به سوژههای مطالبهگر، پرسشکننده و خلاق تبدیل میکنند. با دکتر شریعتی موافق باشیم یا مخالف، نمیتوانیم منکر توانایی منحصر به فرد کلام او در «تولید قدرت» باشیم. آنچه به کلام دکتر شریعتی استعداد تولید قدرت میداد، لزوماً آنچه میگفت نبود، بلکه موقعیتی بود که کلام از آن برمیآمد. هر آن کس که بتواند همانجا بایستد که دکتر شریعتی ایستاد، کم و بیش میتواند مولد «کلام مولد قدرت» باشد. دکتر شریعتی در میان سه نظم کلامی برآمده از سه رأس یک مثلث ایستاده بود: «سلطه»، «سنت» و «فضای هدونیستی و نیهیلیستی جامعه». شریعتی در میان این سه ضلع ایستاده بود و میتوانست صدای منحصر به فردی از بیان رنجهایی باشد که هر سه، غفلت از آنها را سبب میشوند. این سه ضلع همچنان برقرارند اما ابرمردی نیست تا از میان این سه گانه «کلام قدرتمند» بزاید.
🔆جامعه ایرانی در دوران مدرن، به اشکال و صور گوناگون سه گانه فوق را ساخته است. ضلع نخست، کلامی است که از ناحیه نظام مستقر زاده میشود. کلامی که مشروعیتبخشنده به ساختار مسلط است و جستوجوگر سوژه تسلیم و رام. این کلام محکوم است که برای تلبیس و دروغ و فریب تولید شود. حاصل شکافی است که میان بیانگریهای آرمانگرایانه دولت مدرن از یکسو و محدودیتها و نقصانهای عملی آن وجود دارد. اساساً به بیان میآید تا شکاف همیشه گشوده و رسواکننده واقعیت و مدعاها را پر کند. سنت مثل درخت کهنسال و ریشهداری است که چندان بر و باری ندارد. کلامی که از آن ناحیه تولید میشود، کهنه است؛ بیربط است و قادر به توضیح آلام و دردهای روزگار نیست؛ طرحی نمیافکند؛ آرمانی نمیزاید؛ افقهای پیشرو را میبندد تا همه به پشت سر نگاه کنند. مخاطبان خود را دعوت به عقب نشستن از جهان میکند؛ اگر هم اعتنایی به جهان واقعاً موجود بکند، از سر عداوت است. از سنخ زندگی نیست؛ فرد را به حذف از صحنه فراخوان میکند گاه با کلام زهد آفرین خود و گاه با تبدیل کردن مرگ به تنها گزینه رستگاری. کلام سوم از میدان آشوبناک جستوجوی لذت و چسبیدن بهلحظه و انکار حقیقت برمیآید. رویاروی سنت زاییده میشود اما با سازمان کلامی سلطه رفتاری پیچیده دارد. گاهی تقویت کننده آن است و گاه تضعیف کننده آن. از مشروعیت و قدسیت کلام سلطهگر میکاهد اما افقی هم برای برون ایستادن نمیسازد. بی ریشه زیستن را ترویج میکند. تسکین دهنده هست، اما از رنجهای واقعی نمیکاهد. شیرین هست اما برای طبقات و گروههای برخوردار.
📌ادامه یادداشت فوق در وبسایت بنیاد دکتر علی شریعتی مطالعه فرمایید
http://drshariati.org/?p=25096
#یادداشت
#نقد_نظر
#چهل_و_سومين_يادمان
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🔆سرمایه کلامی شریعتی
🖋محمدجواد غلامرضاکاشی
📌منبع: روزنامه ایران تاریخ: ۲۶ خرداد ۱۳۹۹
🔆1 )کلام دکتر علی شریعتی طی نیم قرن گذشته، عالیترین مصداق «کلام مولد قدرت» است. نباید از این سخن، الزاماً «کلام انقلابی» فهم شود. پیوند سرمایه کلامی شریعتی با انقلاب، یک حادثه بود. حادثهای که سویههای خیر و شر فراوان داشت. اما مقصود ما از «کلام مولد قدرت» کلامی است که پشتوانه جامعه سیاسی است. کلامی که حیات سیاسی را زنده و شاداب میکند. کلامی که اقتدار تولید میکند و همزمان پشتیبان آزادی است. برای فهم این کلام میتوان به ادبیات هانا آرنت رجوع کرد؛ کلام به منزله عالیترین مصداق عمل در عرصه سیاست. کلام اگر بتواند در زندگی جمعی، خلاق و گشاینده افقهای تازه باشد، آزادی بزاید، اراده جمعی را ممکن کند و زایشگر عرصه عمومی باشد یک کلام قدرتمند است. اگر گاهی با لحظه پیشامدی یک انقلاب همراه است، گاهی هم میتواند تثبیت کننده و تداوم بخشنده یک نظم دموکراتیک و یک جامعه قدرتمند نیز باشد. نقش یک کلام قدرتمند، به موقعیتهای پیشبینی نشده تاریخی وابسته است. اما هر چه هست، عرصه سیاست نیازمند تولید کلام مولد قدرت است.
🔆2) کلمهها اغلب عصای دست سلطهاند. فریب میدهند، توجیه میکنند، امور را طبیعی جلوه میدهند و میاندار هر شرارتی هستند که از آدمی ساختنی است. اما کلمهها گاهی مولد قدرتاند؛ زایشگرند؛ دنیای تازه میسازند؛ بیاعتبار میکنند؛ اعتباربخشی میکنند؛ آدمیان لخت و تسلیم را به سوژههای مطالبهگر، پرسشکننده و خلاق تبدیل میکنند. با دکتر شریعتی موافق باشیم یا مخالف، نمیتوانیم منکر توانایی منحصر به فرد کلام او در «تولید قدرت» باشیم. آنچه به کلام دکتر شریعتی استعداد تولید قدرت میداد، لزوماً آنچه میگفت نبود، بلکه موقعیتی بود که کلام از آن برمیآمد. هر آن کس که بتواند همانجا بایستد که دکتر شریعتی ایستاد، کم و بیش میتواند مولد «کلام مولد قدرت» باشد. دکتر شریعتی در میان سه نظم کلامی برآمده از سه رأس یک مثلث ایستاده بود: «سلطه»، «سنت» و «فضای هدونیستی و نیهیلیستی جامعه». شریعتی در میان این سه ضلع ایستاده بود و میتوانست صدای منحصر به فردی از بیان رنجهایی باشد که هر سه، غفلت از آنها را سبب میشوند. این سه ضلع همچنان برقرارند اما ابرمردی نیست تا از میان این سه گانه «کلام قدرتمند» بزاید.
🔆جامعه ایرانی در دوران مدرن، به اشکال و صور گوناگون سه گانه فوق را ساخته است. ضلع نخست، کلامی است که از ناحیه نظام مستقر زاده میشود. کلامی که مشروعیتبخشنده به ساختار مسلط است و جستوجوگر سوژه تسلیم و رام. این کلام محکوم است که برای تلبیس و دروغ و فریب تولید شود. حاصل شکافی است که میان بیانگریهای آرمانگرایانه دولت مدرن از یکسو و محدودیتها و نقصانهای عملی آن وجود دارد. اساساً به بیان میآید تا شکاف همیشه گشوده و رسواکننده واقعیت و مدعاها را پر کند. سنت مثل درخت کهنسال و ریشهداری است که چندان بر و باری ندارد. کلامی که از آن ناحیه تولید میشود، کهنه است؛ بیربط است و قادر به توضیح آلام و دردهای روزگار نیست؛ طرحی نمیافکند؛ آرمانی نمیزاید؛ افقهای پیشرو را میبندد تا همه به پشت سر نگاه کنند. مخاطبان خود را دعوت به عقب نشستن از جهان میکند؛ اگر هم اعتنایی به جهان واقعاً موجود بکند، از سر عداوت است. از سنخ زندگی نیست؛ فرد را به حذف از صحنه فراخوان میکند گاه با کلام زهد آفرین خود و گاه با تبدیل کردن مرگ به تنها گزینه رستگاری. کلام سوم از میدان آشوبناک جستوجوی لذت و چسبیدن بهلحظه و انکار حقیقت برمیآید. رویاروی سنت زاییده میشود اما با سازمان کلامی سلطه رفتاری پیچیده دارد. گاهی تقویت کننده آن است و گاه تضعیف کننده آن. از مشروعیت و قدسیت کلام سلطهگر میکاهد اما افقی هم برای برون ایستادن نمیسازد. بی ریشه زیستن را ترویج میکند. تسکین دهنده هست، اما از رنجهای واقعی نمیکاهد. شیرین هست اما برای طبقات و گروههای برخوردار.
📌ادامه یادداشت فوق در وبسایت بنیاد دکتر علی شریعتی مطالعه فرمایید
http://drshariati.org/?p=25096
#یادداشت
#نقد_نظر
#چهل_و_سومين_يادمان
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🔷🔆 شریعتی و روشنفکران ایران
🖋علی آزاد
📌نقد ونظر
🔆بی تردید گفتمان دینی علی شریعتی متفکر انقلابی شیعه سهم بسازی در پیداش انقلاب ایران داشته است. شریعتی ایدوئولک انقلاب، معلم انقلاب بود. موقیت او را در روند پدیده انقلاب نمی توان انکار کرد. و به بخشی از طیقه متوسط و نسل جوان از خود بیگانه یک عقیده اسلام امروزی بخشید.
شریعتی در نقش یک مجاهد راه تشیع و سخنگوی مستضعفان روی زمین که توسط امپرالیسم به استضعاف کشیده شده اند..علیه رژیم شاه و امپرالیسم جریان سازی کرد. گفتمان سازی شریعتی با تبین اندیشه سیاسی اسلام در هیچ متفکری دیگری به اندازه او برابر و جایگاهی ندارد. علی شریعتی با روش انتخاب راس خکومت توسط نخبگان برگزیده مردم، مشروعیت رژیم پادشاهی را زیر سوال برد و مشروع نمی دانست. احیاگری دینی شریعتی به مراتب عمیقتر از سید جمال و اقبال است. نوشته های او بر انگیزنده و نشان می دهد مرعوب غرب نیست. شریعتی هرگز تحت تاثیر احمد فردید نبوده او با بافت ذهنی خود تجربه کشف و به تدوین عقیده تبدیل اسلام به ایدولوژی دست یافت. دغدغه هایش فقط فلسفی و ذهنی نیست.شریعتی بدون نگاه هایدگر و فردید دست به اجتهاد می زند و فهم خود را از جهان متن و پدیده ها دارد. هایدگری که شریعتی معرفی می کند با هایدگری که شاگردانش در آلمان معرفی می کند تفاوت دارد.( هایدگر آنقدر که در ایران می خواننده دارد در کشور های دیگر نمی خوانند) در نوشته های شریعتی به صورت آکادمیک هایدگر و فردید مطرح نشده است. علی شریعتی از معدود متفکرانی است که تولید اندیشه می کرد و طرح پرسشگری و نقد از باورهای رسمی و عمومی مردم، حتی قرائت او را از هستی شناسی از احمد فردید دقیقتر می دانم. نوع اندیشه و لوازم اندیشیدن شریعتی و فردید از یک جنس و همسو نیست. احمد فردید اشکالاتی به عبدالکریم سروش وارد می داند. که در تفکر شریعتی نمی بیند شورشاحمد فردید بر غرب زدگی و پایان سیطره غرب با ظهور "مهدی موعود" ، نشانه هایی از این اندیشه در آرای نقد شریعتی بر غرب زدگی و پرداخت به" مهدی موعود" یافت می شود. که اشتراک خاستگاه هر دو آرا (فردید، شریعتی) یکی نیست. اصلا شریعتی فهم فردیدی نداشت کسانی چنین الًقا می کند که شریعتی از فردید تاثیر گرفته اساسا فهم درستی از فلسفه و متون فردید ندارند.
🔆روشترین جریان سازی انقلابی گری علی شریعتی که از مکتب پیامبر عرفان، برابری ، آزادی "حسین" گرفته بود و در بین توده مردم عامل انقلابی گری شد. یعنی "عشق، اگاهی ،نیاز، مبارزه" و ایمان یک مومن به تشیع صفویه (تشیع عزا) را به تشیع علوی، تشیع شهادت هدایت و جان داد، که حتی هیچ روشنفکری و متفکری به محبوبیتی او نائل نشده اند. البته قرائت و فهم شریعتی از اسلام برداشت موافق صد در صد فقه سنتی و تفسیر و کتاب کافی نیست. اما از جامعه شناسی قرآن و دیگر منابع اسلامی ناشی می شود.که با رویکرد جامعه شناسی به تعالیم رها بخش اسلام پرداخت. اختلاف دو جهان بینی" توحید و شرک" را یک نبرد تاریخی بین دو جهان بینی،. نبرد مذهب علیه مذهب می داند. در دید گاه شریعتی "قرآن" کتابی است که با نام خدا آغاز می شود و با نام مردم پایان می پذیرد و افتخارش به تعلیم انسان با قلم است آنهم در جامعه بدوی شترچران که مهمترین تجارت آنان غارت و راهزنی بود. که تربیت و قلم مطرح نبوده است. شریعتی از مکاتب مارکس، نیچه، فانون و اشخاص دیگر می گفت.
او در اقامت پنج ساله در فرانسه با متفکرانی معروف و برجسته ای چون لوئی ماسنیون، ژان پل سارتر، ژان برگ، فرانس فانون، جرج گورویچ، آشنا می شود. مارکسیم را جهان بینی می داند که فعالیت انسانی در جهان بینی خود دارد اما موافق مارکسیسم نیست زیرا معتقد است که انسان را تک بعدی بار می آورد
🔆شریعتی چه روشفکران با او موافق باشند.چه او را قبول نداشته باشند. از زیر شنل گفتمان او بیرون آمده اند حتی روشنفکران ضد شریعتی نظیر احسان نراقی و سید حسن نصر که ادبیات شریعتی را کش رفتند، شریعتی توانسته است به سه بعد متفاوت و دارای ریشه های مجازا ( ایرانیت، اسلامیت، مدرنیته) روشنگری کند. توانست به عنوان یک مسلمان تحت عقلانیت مدرن انسان مذهبی باقی بماند. هم وفادار به تصدیق قلبی به خدا، کتب آسمانی، پیامبران به تعبیری امورغیب بماند. به همین جهت سایه سنگین آرا ی شریعتی پنج دهه بر سر آرا و اندیشه آنها سنگین است.مکتب شریعتی این ظرفیت را دارد که اگر به وحی هم معتقد نباشند
گرما بخش روح و روان باشد و این توانایی را دارد همه ی افراد را با عقاید مختلف در آن جمع کرد و یک حزب واحد تشکیل داد که درون آن سازش است.
#یادداشت
#نقد_نظر
#چهل_و_سومين_يادمان
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🖋علی آزاد
📌نقد ونظر
🔆بی تردید گفتمان دینی علی شریعتی متفکر انقلابی شیعه سهم بسازی در پیداش انقلاب ایران داشته است. شریعتی ایدوئولک انقلاب، معلم انقلاب بود. موقیت او را در روند پدیده انقلاب نمی توان انکار کرد. و به بخشی از طیقه متوسط و نسل جوان از خود بیگانه یک عقیده اسلام امروزی بخشید.
شریعتی در نقش یک مجاهد راه تشیع و سخنگوی مستضعفان روی زمین که توسط امپرالیسم به استضعاف کشیده شده اند..علیه رژیم شاه و امپرالیسم جریان سازی کرد. گفتمان سازی شریعتی با تبین اندیشه سیاسی اسلام در هیچ متفکری دیگری به اندازه او برابر و جایگاهی ندارد. علی شریعتی با روش انتخاب راس خکومت توسط نخبگان برگزیده مردم، مشروعیت رژیم پادشاهی را زیر سوال برد و مشروع نمی دانست. احیاگری دینی شریعتی به مراتب عمیقتر از سید جمال و اقبال است. نوشته های او بر انگیزنده و نشان می دهد مرعوب غرب نیست. شریعتی هرگز تحت تاثیر احمد فردید نبوده او با بافت ذهنی خود تجربه کشف و به تدوین عقیده تبدیل اسلام به ایدولوژی دست یافت. دغدغه هایش فقط فلسفی و ذهنی نیست.شریعتی بدون نگاه هایدگر و فردید دست به اجتهاد می زند و فهم خود را از جهان متن و پدیده ها دارد. هایدگری که شریعتی معرفی می کند با هایدگری که شاگردانش در آلمان معرفی می کند تفاوت دارد.( هایدگر آنقدر که در ایران می خواننده دارد در کشور های دیگر نمی خوانند) در نوشته های شریعتی به صورت آکادمیک هایدگر و فردید مطرح نشده است. علی شریعتی از معدود متفکرانی است که تولید اندیشه می کرد و طرح پرسشگری و نقد از باورهای رسمی و عمومی مردم، حتی قرائت او را از هستی شناسی از احمد فردید دقیقتر می دانم. نوع اندیشه و لوازم اندیشیدن شریعتی و فردید از یک جنس و همسو نیست. احمد فردید اشکالاتی به عبدالکریم سروش وارد می داند. که در تفکر شریعتی نمی بیند شورشاحمد فردید بر غرب زدگی و پایان سیطره غرب با ظهور "مهدی موعود" ، نشانه هایی از این اندیشه در آرای نقد شریعتی بر غرب زدگی و پرداخت به" مهدی موعود" یافت می شود. که اشتراک خاستگاه هر دو آرا (فردید، شریعتی) یکی نیست. اصلا شریعتی فهم فردیدی نداشت کسانی چنین الًقا می کند که شریعتی از فردید تاثیر گرفته اساسا فهم درستی از فلسفه و متون فردید ندارند.
🔆روشترین جریان سازی انقلابی گری علی شریعتی که از مکتب پیامبر عرفان، برابری ، آزادی "حسین" گرفته بود و در بین توده مردم عامل انقلابی گری شد. یعنی "عشق، اگاهی ،نیاز، مبارزه" و ایمان یک مومن به تشیع صفویه (تشیع عزا) را به تشیع علوی، تشیع شهادت هدایت و جان داد، که حتی هیچ روشنفکری و متفکری به محبوبیتی او نائل نشده اند. البته قرائت و فهم شریعتی از اسلام برداشت موافق صد در صد فقه سنتی و تفسیر و کتاب کافی نیست. اما از جامعه شناسی قرآن و دیگر منابع اسلامی ناشی می شود.که با رویکرد جامعه شناسی به تعالیم رها بخش اسلام پرداخت. اختلاف دو جهان بینی" توحید و شرک" را یک نبرد تاریخی بین دو جهان بینی،. نبرد مذهب علیه مذهب می داند. در دید گاه شریعتی "قرآن" کتابی است که با نام خدا آغاز می شود و با نام مردم پایان می پذیرد و افتخارش به تعلیم انسان با قلم است آنهم در جامعه بدوی شترچران که مهمترین تجارت آنان غارت و راهزنی بود. که تربیت و قلم مطرح نبوده است. شریعتی از مکاتب مارکس، نیچه، فانون و اشخاص دیگر می گفت.
او در اقامت پنج ساله در فرانسه با متفکرانی معروف و برجسته ای چون لوئی ماسنیون، ژان پل سارتر، ژان برگ، فرانس فانون، جرج گورویچ، آشنا می شود. مارکسیم را جهان بینی می داند که فعالیت انسانی در جهان بینی خود دارد اما موافق مارکسیسم نیست زیرا معتقد است که انسان را تک بعدی بار می آورد
🔆شریعتی چه روشفکران با او موافق باشند.چه او را قبول نداشته باشند. از زیر شنل گفتمان او بیرون آمده اند حتی روشنفکران ضد شریعتی نظیر احسان نراقی و سید حسن نصر که ادبیات شریعتی را کش رفتند، شریعتی توانسته است به سه بعد متفاوت و دارای ریشه های مجازا ( ایرانیت، اسلامیت، مدرنیته) روشنگری کند. توانست به عنوان یک مسلمان تحت عقلانیت مدرن انسان مذهبی باقی بماند. هم وفادار به تصدیق قلبی به خدا، کتب آسمانی، پیامبران به تعبیری امورغیب بماند. به همین جهت سایه سنگین آرا ی شریعتی پنج دهه بر سر آرا و اندیشه آنها سنگین است.مکتب شریعتی این ظرفیت را دارد که اگر به وحی هم معتقد نباشند
گرما بخش روح و روان باشد و این توانایی را دارد همه ی افراد را با عقاید مختلف در آن جمع کرد و یک حزب واحد تشکیل داد که درون آن سازش است.
#یادداشت
#نقد_نظر
#چهل_و_سومين_يادمان
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🔷🔆هیاهو برای هیچ: خطیب یا مدرس
🖋محمد جواد غلامرضاکاشی
🔆شریعتی، بیش از هر چیز سخنران بود. منظورم این است که با احساسات، هیجانات و عواطف مخاطبان بازی میکرد. ولی روشنفکران بعد از انقلاب، بیشتر معلم و مدرساند. در سخنرانیهایشان هم درس میدهند. شما وقتی به سخنرانی دکتر علی شریعتی گوش میکنید، خیلی احساسات و عواطف و هیجانات دارید، غلیان پیدا میکنید. میگویید حق با اوست، آفرین و هورا… اما وقتی سخنرانیاش تمام شد، اگر کسی از شما بپرسد که عصارهی سخنرانی دکتر شریعتی چه بود، آنگاه میبینید مثل ماهی که از چنگتان میگریزد، چیزی در مشت ندارید. نمیتوانید مثلا بگوید سخنرانی یک مقدمه داشت، سه تا ذیالمقدمه داشت، یک مدعا و دو تا دلیل داشت. چون خطیب بود. از خطهی خراسان بود و در آن خطه سخنرانان قهار داشتیم. مثل فخرالدین حجازی. “هیاهو بر سر هیچ”. خدا رحمتاش کند؛ اما هر وقت به ایشان فکر میکنم یاد گفته شکسپیر میافتم که “هیاهو بر سر هیچ"
عبارات فوق، بخشی از مصاحبه اخیر استاد عزیز مصطفی ملکیان است. در این مصاحبه میآموزیم که سخنان دکتر شریعتی محتوایی نداشت: هیاهویی بود بر سر هیچ. در ذهن خودم با ایشان گفتگویی صمیمانه کردم. فکر کردم خوب است آن را به نگارش دربیاورم. از ایشان پرسیدم اگر هیچ چیز نبود الا هیاهو بر سر هیچ، چرا شریعتی هنوز اینهمه موضوع منازعه است؟ مخالفیناش مدعیاند هر چه بلا در این چهار دهه بر سرشان آمده، تقصیر شریعتی است. موافقیناش، آثارش را میخوانند و فکر میکنند رها شدن از تنگنای موجود با شریعتی ممکن است؟ یعنی یک هیاهو بر سر یک هیچ، که به قول استاد یکی دو لحظه پس از ایراد سخنرانی از دست میپرد، چهل و دو سه سال، همینطور میتواند تداوم پیدا کند؟
🔆شاید دکتر ملکیان پاسخ دهند، مقصود ایشان محتوای سخن بوده است. از حیث ارزش مضمون و محتوا، کلام شریعتی را هیاهو برای هیچ خواندهاند والا تصدیق میکنند شریعتی یک مشت جوان احساساتی پرورش دارد و آنها آن کردند که کردند و این همه مصیبت به بار آوردند. لابد چون هیچ عقلانیتی پشت آن هیاهو نبود.
🔆میپرسم پرورش دادن یک مشت جوان احساساتی، که وارد عمل میشوند و واقعیت روزگار خود را دگرگون میکنند، تنها با یک مشت حرفهای احساساتی ممکن شده است که هیچ محتوای عقلانی ندارد؟
🔆ایشان پاسخ میدهند بله شریعتی قدرت خطابه را به کار گرفت و البته آن را با تعصبات دینی هم درآمیخت. از علی و امام حسین و قرآن گفت و چنان تصویر و تفسیری از آنها به دست داد که آنهمه شور برانگیزد.
🔆میگویم پس تصدیق میفرمایید تنها کلمات و عبارات شورانگیز نگفت. روایتها و داستانهای تاریخی و قرآن و منابع مورد اعتماد مردم را به مدد گرفت. در این صورت نمیتوان آن را به کلی خالی از محتوا قلمداد کرد. ذکر آیات و تفسیر رویدادها و مقولاتی چون تقیه و توحید و فهم از انتظار و قیامت، یکسره از سنخ شعار نیست. محتواهایی هست. اگرچه ممکن است حاوی گزارههایی باشند از نظر نظر حضرتعالی کاذباند و چندان واجد ارزش و اعتبار نباشند و الا چگونه ممکن است عرضه فهمی دیگر از انتظار و مسلمانی کردن و شیعه بودن را یکسره در سبد امور احساساتی جا دهیم؟
🔆با انصافی که از ایشان سراغ دارم، خیال میکنم با من همراه میشوند که نباید همه آثار شریعتی را هیاهو برای هیچ میخواند و هیچ محتوایی برای آن قائل نشد. اما خیلی خوش خیال نمیشوم چون با تکیه بر همین مصاحبه میتوان گمان برد تیغ نقد ایشان همچنان تیز است. احتمالا میفرمایند نگاه انتقادی شریعتی به مفاهیم دینی رادیکال نبود. نقدهای سطحی داشت، اصل این باورها را به پرسش نمیکشید. وحی و نبوت و عصمت در منظومه کلامی شریعتی انکار نمیشدند تنها بازتعریف و بازتفسیر میشدند.
میپذیرم. راست میگویند. بنابراین مسیر بحث را عوض میکنم. به یک عبارت در پایان مصاحبه اشاره میکنم. ایشان فرمودهاند: «من فکر میکنم هر چه رو به جلو میرویم عقلانیت بیشتر بر احساسات و عواطف و هیجانات غلبه میکند و طبعاً کسانی که بخواهند هیجانی حرف بزنند، در آینده جایی ندارند» از ایشان میپرسم، احتمالاً با غلبه عقلانیت بر عواطف و هیجانات، انتظار ندارید که جمع مخاطبان معقول که از ادله میپرسند و مدعاها را به طور منطقی پی میگیرند، به نیروی تغییر در آینده تبدیل شوند و جهان آِینده را به طور عقلانی و خالی از شعار و هیجان بسازند؟ میپرسم درست فکر میکنم جناب استاد؟
📎 برای ادامه مطالعه به آدرس زیر و یا گزینه instant view مراجعه کنید
#خطیب_یا_مدرس
#نقد_نظر
#چهل_و_سومين_يادمان
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔@Shariati_SCF
https://gourl.page.link/PPnf
🖋محمد جواد غلامرضاکاشی
🔆شریعتی، بیش از هر چیز سخنران بود. منظورم این است که با احساسات، هیجانات و عواطف مخاطبان بازی میکرد. ولی روشنفکران بعد از انقلاب، بیشتر معلم و مدرساند. در سخنرانیهایشان هم درس میدهند. شما وقتی به سخنرانی دکتر علی شریعتی گوش میکنید، خیلی احساسات و عواطف و هیجانات دارید، غلیان پیدا میکنید. میگویید حق با اوست، آفرین و هورا… اما وقتی سخنرانیاش تمام شد، اگر کسی از شما بپرسد که عصارهی سخنرانی دکتر شریعتی چه بود، آنگاه میبینید مثل ماهی که از چنگتان میگریزد، چیزی در مشت ندارید. نمیتوانید مثلا بگوید سخنرانی یک مقدمه داشت، سه تا ذیالمقدمه داشت، یک مدعا و دو تا دلیل داشت. چون خطیب بود. از خطهی خراسان بود و در آن خطه سخنرانان قهار داشتیم. مثل فخرالدین حجازی. “هیاهو بر سر هیچ”. خدا رحمتاش کند؛ اما هر وقت به ایشان فکر میکنم یاد گفته شکسپیر میافتم که “هیاهو بر سر هیچ"
عبارات فوق، بخشی از مصاحبه اخیر استاد عزیز مصطفی ملکیان است. در این مصاحبه میآموزیم که سخنان دکتر شریعتی محتوایی نداشت: هیاهویی بود بر سر هیچ. در ذهن خودم با ایشان گفتگویی صمیمانه کردم. فکر کردم خوب است آن را به نگارش دربیاورم. از ایشان پرسیدم اگر هیچ چیز نبود الا هیاهو بر سر هیچ، چرا شریعتی هنوز اینهمه موضوع منازعه است؟ مخالفیناش مدعیاند هر چه بلا در این چهار دهه بر سرشان آمده، تقصیر شریعتی است. موافقیناش، آثارش را میخوانند و فکر میکنند رها شدن از تنگنای موجود با شریعتی ممکن است؟ یعنی یک هیاهو بر سر یک هیچ، که به قول استاد یکی دو لحظه پس از ایراد سخنرانی از دست میپرد، چهل و دو سه سال، همینطور میتواند تداوم پیدا کند؟
🔆شاید دکتر ملکیان پاسخ دهند، مقصود ایشان محتوای سخن بوده است. از حیث ارزش مضمون و محتوا، کلام شریعتی را هیاهو برای هیچ خواندهاند والا تصدیق میکنند شریعتی یک مشت جوان احساساتی پرورش دارد و آنها آن کردند که کردند و این همه مصیبت به بار آوردند. لابد چون هیچ عقلانیتی پشت آن هیاهو نبود.
🔆میپرسم پرورش دادن یک مشت جوان احساساتی، که وارد عمل میشوند و واقعیت روزگار خود را دگرگون میکنند، تنها با یک مشت حرفهای احساساتی ممکن شده است که هیچ محتوای عقلانی ندارد؟
🔆ایشان پاسخ میدهند بله شریعتی قدرت خطابه را به کار گرفت و البته آن را با تعصبات دینی هم درآمیخت. از علی و امام حسین و قرآن گفت و چنان تصویر و تفسیری از آنها به دست داد که آنهمه شور برانگیزد.
🔆میگویم پس تصدیق میفرمایید تنها کلمات و عبارات شورانگیز نگفت. روایتها و داستانهای تاریخی و قرآن و منابع مورد اعتماد مردم را به مدد گرفت. در این صورت نمیتوان آن را به کلی خالی از محتوا قلمداد کرد. ذکر آیات و تفسیر رویدادها و مقولاتی چون تقیه و توحید و فهم از انتظار و قیامت، یکسره از سنخ شعار نیست. محتواهایی هست. اگرچه ممکن است حاوی گزارههایی باشند از نظر نظر حضرتعالی کاذباند و چندان واجد ارزش و اعتبار نباشند و الا چگونه ممکن است عرضه فهمی دیگر از انتظار و مسلمانی کردن و شیعه بودن را یکسره در سبد امور احساساتی جا دهیم؟
🔆با انصافی که از ایشان سراغ دارم، خیال میکنم با من همراه میشوند که نباید همه آثار شریعتی را هیاهو برای هیچ میخواند و هیچ محتوایی برای آن قائل نشد. اما خیلی خوش خیال نمیشوم چون با تکیه بر همین مصاحبه میتوان گمان برد تیغ نقد ایشان همچنان تیز است. احتمالا میفرمایند نگاه انتقادی شریعتی به مفاهیم دینی رادیکال نبود. نقدهای سطحی داشت، اصل این باورها را به پرسش نمیکشید. وحی و نبوت و عصمت در منظومه کلامی شریعتی انکار نمیشدند تنها بازتعریف و بازتفسیر میشدند.
میپذیرم. راست میگویند. بنابراین مسیر بحث را عوض میکنم. به یک عبارت در پایان مصاحبه اشاره میکنم. ایشان فرمودهاند: «من فکر میکنم هر چه رو به جلو میرویم عقلانیت بیشتر بر احساسات و عواطف و هیجانات غلبه میکند و طبعاً کسانی که بخواهند هیجانی حرف بزنند، در آینده جایی ندارند» از ایشان میپرسم، احتمالاً با غلبه عقلانیت بر عواطف و هیجانات، انتظار ندارید که جمع مخاطبان معقول که از ادله میپرسند و مدعاها را به طور منطقی پی میگیرند، به نیروی تغییر در آینده تبدیل شوند و جهان آِینده را به طور عقلانی و خالی از شعار و هیجان بسازند؟ میپرسم درست فکر میکنم جناب استاد؟
📎 برای ادامه مطالعه به آدرس زیر و یا گزینه instant view مراجعه کنید
#خطیب_یا_مدرس
#نقد_نظر
#چهل_و_سومين_يادمان
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔@Shariati_SCF
https://gourl.page.link/PPnf
Telegraph
هیاهو برای هیچ: خطیب یا مدرس
محمد جواد غلامرضاکاشی «شریعتی، بیش از هر چیز سخنران بود. منظورم این است که با احساسات، هیجانات و عواطف مخاطبان بازی میکرد. ولی روشنفکران بعد از انقلاب، بیشتر معلم و مدرساند. در سخنرانیهایشان هم درس میدهند. شما وقتی به سخنرانی دکتر علی شریعتی گوش میکنید،…