اكنون، ما و شريعتی
1.41K subscribers
1.31K photos
196 videos
86 files
1.4K links
چشم‌اندازِ نوشريعتی
Download Telegram
‍ ‍‍ 🔷🔆حشر آزادی در خیابان انقلاب

🖋 سوسن شریعتی

🔸هر نسلی ، «اون زمونا یادش به خیر »خودش را دارد. معمولاً هم ربطی دارد به تجربه هیجان انگیز «اولین بارها»، اولین مواجهه ها. با آدم ها باشد یا با ایده ها، با صداها یا با کلمات. «اون زمونا»ی نوجوانی و جوانی ما هم پیوند خورده بود با راسته خیابان انقلاب و تقدیر خواسته بود که پیوند بخورد با انقلاب نیز. آزادی باشد و انقلاب باشد و همه اینها سمعی -بصری شود در پیاده روی یک خیابان. آن سالها، در سمت چپ و راست پیاده روی شرقی خیابان انقلاب، راسته کتابفروشی ها، «فرهنگ» و «ایدئولوژی» رو در روی هم به فروش می رفتند: یک سو فرهنگ با ریتم کند و پر طمئنینه و محتاط اش و سوی دیگر همه آن چه در زیرزمین ها شکل گرفته بود و حال کشیده شده بود به کف پیاده رو ، جوان و پر تپش و سرخوش و مغرور . امروز خواهند گفت این دو همیشه روبروی هم قرار داشته اند. آن روزها هم حتماً اهلش همین را می گفته اند اما برای ما این همزیستی و عرضه پا به پای این دو نشانه آزادی ِمسالمت آمیز بود. دیروز و امروز به هم رسیده بودند در پیاده روی شرقی خیابان انقلاب. از دیروز، طهوری و امیر کبیر و خوارزمی و....از امروز، بساطهای پهن گسترده این دسته و آن گروه. در میانه کتابفروشی های مستقر و بساطهای خیابانی و اصواتی که از هر سو بلند بود و تصاویری آویخته از ویترین ها و بساط ها، پیاده رو شده بود فستیوال «صوت و تصویر و کلمه» تا نوعی جوانی رفم بخورد. جامعه ای که فرصت پیدا کرده بود دستش را رو کند و حال در این نمایشگاه خیابانی پیدا و پنهانش را جار می زد. در هم آمیختگی مجاز و غیر مجاز ، جذابیت این پیاده رو بود و گشت و گذار را از جنس آزادی می کرد. همینکه هر طیف و طایفه ای بتواند تولیداتش را به رخ بکشد، دیده شود و شرایط انتخاب را فراهم سازد. کافی بود یک صبح تا عصر را در این دالان بزرگ محصولات فرهنگی بگذرانی تا آشنا شوی با اسمی و رسمی، وسوسه شوی ، برافروخته و یا همدل. بی شک وسوسه انگیز ، امر نو بود و جذابیت با ناشناخته ها و غیر مجازهای سابق: صوت باشد یا کتاب. کتابهای مجلد و قیمت دار و ناشر دار کجا و جزوات کوچک و زرد روی بی قیمت و بی آرم انتشاراتی کجا؟
از آن زمان در وهله اول همین صداها به یاد می آید و سپس تصاویر . از «برادر غرق خونه» تا «سر اومد زمستون» و فریادهای شوان و سخنرانی های شریعتی. صداها یی که از درون ضبط صوت های کوچک روی بساطها سر به هم می داد و در می آمیخت با صدای همه آنهایی که اینجا و آنجا حول و حوش هر بساط حلقه ای زده بودند به قصد گفتگویی و یا جدلی و ای بسا دعوایی. هر کدام از این صداها حکم فراخوان به خرید کالاهای ایدئولوژیک یا فرهنگی بود. کالاهایی که در فرصت کوتاه میان یک قبل و یک بعد، اجازه حضور در خیابان را یافته بودند.

🔹در این میان بودند کتاب های سابقاً غیر مجازی که از این سمت پیاده رو راه یافته بودند به آن سمت و از ویترین کتابفروشی های مستقر سر درآورده بودند. از صف های بلند کشیده شده پشت این نوع ویترین ها می شد حدس زد که خبر تازه ای است و محصول ناب و نادری از راه رسیده است. احتمالاً کتابی که سالها اسمش را شنیده ای اما ممنوع بوده و غیر قابل دسترس و حال حیات علنی یافته است.

🔸انتشارات«آذر» یکی از همان کتابفروشی هایی بود که کتابهای آن سو را به این سو راه داده بود: «کتابهای شریعتی رسید» با پوستری پشت ویترین و بعد صف بلند جوانانی که بالاخره این امکان را یافته بودند که کتابهای کسی که نامش بر سر زبانها بود را علناً خریداری کنند. خرید کتاب همیشه لذت بخش است، اما خرید علنی کتاب هایی که عمری زیر میزی رد و بدل می شده و داشتنش جرم محسوب می شده و پیگرد داشته ،تجربه بی بدیلی است. اهلش می دانند. «ایده های متهم »و «نام های مجرم» را وقتی در پیشخوان کتابفروشی ببینی باور می کنی که اتفاقی افتاده است و انتشارات آذر یکی از همان آدرس هایی بود که اتفاق را به نمایش می گذاشت. بسیاری از این غیر مجازهای سابق را می شد از انتشارات آذر تهیه کرد و باور کرد که مثلاً: «بگذرد این روزگار، تلخ تر از ..،بار دگر روزگار چون شکر آید!» یادش به خیر آذر در انقلاب.

#بازگشت_کتاب
#فرهنگ
#حشر_آزادی_خیابان_انقلاب
#یادداشت
#سوسن_شریعتی


🆔 @Shariati40