اكنون، ما و شريعتی
1.41K subscribers
1.31K photos
196 videos
86 files
1.4K links
چشم‌اندازِ نوشريعتی
Download Telegram
🔷🔸جشن جهان کار و عید گسست با گذشته

🖋احسان شریعتی

🔸امروز اول ماه مه روز جهانی کارگر و در همه ی جهان، و بویژه در جهان سرمایه داری، جشن کار برپا و تعطیل رسمی است. در ایران ما اما، همچنان به‌رغم همه‌ی دعاوی مستضعف‌پناهانه این روز و جشن و تعطیلات به‌رسمیت شناخته نشده است. کارگران ایران در این روز نگران از سرنوشت معیشت خویش در چنبره ی بحران حاد ناشی از سیاست‌های اقتصادی راست‌روانه و سوءمدیریت حاکم بر کشور (بویژه پس از جنگ)، به خیابان آمده‌اند.

🔹از سوی دیگر، امروز در ایران «روز معلم» است، به یاد معلم شهید ابوالحسن خانعلی، دبیر فلسفه‌ای که در روز ۱۲ اردیبهشت ۱۳۴۰ در تجمع اعتراض‌آمیز معلمان در میدان بهارستان توسط ماموران نظام گذشته کشته شد. پس از گذشت ۶۱ سال از این رخداد و دعوی پیروزی انقلابی که قرار بود «آغازبیداری» (ضداستعماری-ضداستبدادی-ضداستثماری) و تحقق آگاهی «ضداستحماری» معلمان مردم باشد، امروز، معلمان ایران, نگران از سرنوشت معیشت و کرامت خویش، دیگر بار، باز هم در برابر مجلس، به خیابان آمده‌اند.
برتر از دغدغه‌ی معیشت معلمان، ارج‌شناسی کرامت آموزگار در فرهنگ و تمدن و کشور ماست که مسئله ی اخلاقی و عقیدتی روز است. جنبش معلمان نه تنها مدنی‌ترین جنبش‌های اجتماعی کشور ماست که هر اقدام و رفتار و اظهار و موضع آنان خود یک کلاس درس در صحنه و در عرصه و انظار عمومی و همگانی است؛ و بنا به تعریف، معلمی نه فقط کار برای ادامه ی بقا و تولید کالا با تاریخ مصرف موقت (پوئسیس)، بل‌که عالی‌ترین شکل کنش‌گری هنری(«اثر»آفرینی)، اخلاقی و مدنی است («پراکسیس» یونانی و «آکسیون» آرنتی).

🔸و در همین روزهای خشک‌سالی و خشک‌مغزی است که ایران‌پژوهان برجسته در غربت درمی‌گذرند و «کار»شان ارزیابی و ارج واقعی ایشان براستی گزارده نمی‌شود.

🔹و اما فردا از دیگر سو، عید «فطر» است و فطر به معنای وقفه، درنگ و گسست است؛ چنان‌که معنای واقعی روزه و صیام توان صیانت و نظارت بر خویش با گسست از عادت بوده است.
پس پیام حقیقی عید این نوروز و رمضان و سال و ماه نو، جز این نمی‌تواند باشد که ملت ما سخت نیازمند، تشنه و گرسنه‌ی آزادی و عدالت است و بر فراز همه، بازگشت آن «معنویت» غمگینی کز قلب‌ها گریخته است، با گسست از عادات زشت و موهن و ناخودآگاهانه‌ی گذشته همچون بی‌حرمتی به منزلت زن، ارج‌ناشناسی مقام کار و گارگر، و قدر ندانستن مرتبت آموزگار !


#کارگران
#معلمان
#یادداشت
#احسان_شریعتی
@Dr_ehsanshariati
🔷🔸دو گونه خدا

🖋امیر رضایی

🔸در یک تقسیم‌بندی کلی شاید بتوان از دو گونه خدا سخن گفت: خدای ذهنی و خدای عینی. منظور از خدای ذهنی خدایی است که در ذهن تصور یا تفهم می‌شود. رایج‌ترین و فراگیرترین خدا در طول تاریخ و در عرض جغرافیا خدای ذهنی بوده و هست. به میزانی که ذهن آدمی عمیق‌تر و قوی‌تر می‌شود، خدا در ذهن تصور و تفهم بیشتری نیز پیدا می‌کند. از این رو تصور و تجسم خدا توسط فیلسوفان که اذهان پیچیده‌تر و قوی‌تری نسبت به دیگر افراد دارند، گسترده‌تر و ژرف‌تر است، با وجود این خدای‌شان همچنان ذهنی است. ما این‌جا از خدای ذهنی که درک آن در هر سطح فکری و عقلی متفاوت از سطوح فکری و عقلی دیگر است، سخن نمی‌گوییم. به بیان دیگر، مراد ما از خدای ذهنی میزان و عمق درک و فهم آن نیست، بلکه مقصود آن است که انسان در هر سطحی از ذهنیت یا عقلانیت باشد، باز خدایش در چارچوب ذهن یا عقل باقی می‌ماند و در نتیجه نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌بخشیدن به شخصیت او و قوام آن بازی نمی‌کند، او را از زشتی‌ها و بدی‌های اخلاقی و رفتاری به‌طور کامل باز نمی‌دارد، لذت‌های معنوی و روحانی را به او نمی‌چشاند، " چشم دل" او را نمی‌گشاید تا جلوه‌های زیبای طبیعت خداوند را بنگرد، او را ناآرام و بی‌قرار نمی‌کند، چشمه‌های الهام و شادی را در درون او باز نمی‌کند، او را لطیف و مهربان و متواضع نمی‌سازد، او را عاشق و شیدای حقیقت، خیر و زیبایی نمی‌کند، او را به نفرت از فقر و جهل و ستم نمی‌کشاند و....

🔹یکی از دلایل جرم و جنایت‌هایی که در طی تاریخ از سوی خداباوران ادیان گوناگون صورت گرفته این است که خدای‌شان خدای ذهنی بوده است. خدای ذهنی در پاره‌ای موارد نه تنها نقشی در جلوگیری از این جنایت‌ها نداشته و ندارد، بلکه گاه مشوق و موید آن‌ها هم بوده و هست. البته خدای ذهنی همیشه زمینه‌ساز این نوع اعمال نیست، فقط نمی‌تواند مانع محکم و عبور‌ناپذیری در برابر انجام این زشتی‌ها و پلشتی‌ها ایجاد کند.
اما خدای عینی خدایی است که در جان آدمی به‌طور عینی حضور دارد و دست‌اندر کار تغییر بنیادی ذهنیت و شخصیت اوست. خدای عینی، به‌ویژه زمانی که برای او عینیت کاملی پیدا می کند و ارتباطش عمق و ژرفای بیشتری می‌یابد، از درون آدمی را تسلیم نیکی‌ها و خوبی‌ها می‌کند. به این دلیل که این‌گونه خدا به وجدان زنده و بیدار او تبدیل می‌شود، امکان انجام هر کار غیر‌انسانی و غیر‌اخلاقی را از او به‌تدریج سلب می‌کند.

🔸خدای عینی گونه کاملا متفاوتی از خدای ذهنی است. می‌توان تفاوت‌های بسیاری را میان این دو برشمرد. برای نمونه خدای عینی در " نظر" ها حضور دارد، ولی خدای ذهنی از " نظر" ها غایب است. خدای عینی ، به تعبیر قرآن، رویت‌پذیر( ملاقیه) است ، اما خدای ذهنی غیر‌قابل رویت است. خدای عینی انسان را برمی‌انگیزد( بعث) ، اما خدای ذهنی در برانگیختن ناتوان است. خدای عینی با " شور زندگی" و " حیات طیبه" همراه است، اما خدای ذهنی لزوما واجد این ویژگی‌ها نیست، خدای عینی مشوق علاقه به ایثار و عشق حقیقی به مردم است، اما خدای ذهنی قادر نیست که عشق راستین را بیافریند و....

🔹گفتنی است خدای ذهنی مقدم بر خدای عینی است و اساسا راه رسیدن به خدای عینی از رهگذر خدای ذهنی می‌گذرد. پیمودن این راه رسالت بزرگ و شاید تنها رسالت سرنوشت‌ساز و رستگاری‌بخشی است که " فرزندان آدم" به آن فراخوانده شده‌اند، ولی صد افسوس که اغلب فرزندان " راه پدر" را نمی‌روند.

#دو_گونه_خدا
#امیر_رضایی
#یادداشت_اختصاصی
#اکنون
🆔 @Shariati40
🔷🔸«ویران‌آباد»
دیگر هرگز مباد!

🖋احسان شریعتی

🔹فاجعه‌ی فروپاشی برج هیولایی متروپول آبادان کوس فساد سازمان‌یافته‌ی «خصولتی» را در زمینه‌ی ساخت‌وسازهای بی‌رویه‌ و شبه‌کلان‌شهرسازی‌های بی‌ضابطه‌ و «عنکبوتی» فروکوفت. خوزستان بازشهید را دیگربار به «خیزستان» مبدل ساخت. سراسر ایران را به سوگ نشاند.

🔸اقشار گوناگون مردم در اقصی نقاط کشور برای اظهار همبستگی با هموطنان قربانی فاجعه به صحنه آمدند و با مطالبه‌ی محاکمه‌ی کلیه‌ی دست‌اندرکاران این بساط و بازار سوداگری تبهکارانه، خواستار افشای حقیقت و اجرای عدالت برای جلوگیری از تکرار فاجعه‌سازی‌های «زنجیره‌ای» شدند (پلاسکو، سینااطهر، و..).
از این پس، مؤثرترین راه مقابله‌ با فروپاشی یا «ساختارشکنی» مُهلک بسازبفروشان خصولتی، «ساختارگشایی» است، واسازی تخریبگر ساختارهای معیوب و شکننده‌ از شهری گرفته تا قضایی و اقتصادی و سیاسی.

🔸تقویت و استمرار همبستگی و مقاومت ملی و مدنی، خشونت‌پرهیز اما مصمم و پایدار، و طرح مطالبات معین علمی-عملی در تمامی حوزه‌های حقوقی (مجازات جنایت، بزهکاری، فساد و اختلاس و دزدی و..)، اجتماعی(توقف روند خودسرانه‌ی ساخت‌وسازهای مجاز اما فاقد صلاحیت و نظارت، و سیاست‌های‌ اقتصادی سوداگرانه از نوع «بگذار بورزند، بگذار بروند»)، و سیاسی (گذار از اشرافیت‌سالاری روحانی، نظامی، تجاری به مردم‌سالاری و جمهوریت)، می‌تواند امید به توفیق خط و مشی تغییروتحول‌طلبی ساختاری را در دل جامعه زنده سازد.


#فساد_ساختاری
#خصولتی
#متروپل
#آبادان
#یادداشت
#احسان_شریعتی

@Dr_ehsanshariati
🔷🔸هنر شگفت ویرانی سازی‌

🖋محمد جواد غلامرضا کاشی

🔸ویرانی سازی اتفاق حیرت انگیزی است که از دست ما برآمده است. آنهم در آبادان، که سال‌هاست مردمانش در انتظار آبادانی‌اند. آنجا به جای ساختن ویرانی‌ها، ویرانی ساخته‌اند. بنایی که فروریخت، از همان روز نخست ویرانه ساخته شد. ویرانی اخلاق، ویرانی اقل وجدان انسانی، ویرانی زندگی و اعتماد. همه به خوبی می‌دانند که داستان منحصر به این یک بنا نبوده و نیست. ماجرا عمیق‌تر از این است. این یک بنا از سنگ و سیمان و آهن بود، بناهای ویران ساخته دیگری هم هست که هر روز جایی فرو می‌ریزد بی آنکه این همه سر و صدا کند.

🔹بدوی‌های هزاران سال پیش، اگر وحشی و دگر ستیز و خشن بودند، جوانمرد و از جان گذشته و دلیر هم بودند. بدوی‌های ظهور کرده در عصر مدنیت، پست و دون صفت و سست عنصرند.
ما در یک شتاب حیرت‌انگیز به سمت عمق بدویت پیش می‌رویم. بدویت یک وضعیت پشت سر ما نیست. پیش روی ماست. بدویت در روزگار ما، ویروس خطرناکی است که در اندام زندگی مدنی رسوخ می‌کند، به تدریج تار وپودش را سست می‌کند و هر روز جایی سقفی را بر سر ساکنانش خراب.

🔸بدوی به ارزش‌های مدنی آگاه نیست. به همین جهت مواریث زندگی مدنی را تکه پاره می‌کند، آتش می‌زند و از این طریق احساس قدرت می‌کند. ما در این سال‌ها همین کار را به کرات کرده‌ایم. اما نه به شکل ساده و سرراست بدویان. در لباس هنردوست، دین‌دار، فرهیخته، اهل دانش و فضل، کارشناس و سیاست‌مدار ظاهر شدیم اما دقیقاً به همین جهت، خانه هنر، دین، فرهیختگی، دانش و فضل و تخصص علمی و سیاست را به آتش کشیده‌ایم. به خیال انقلابی بودن، همه شئونات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی را به سخره گرفتیم. پا برهنه بارگاه هنر و علم و دین و مناسبات پایدار انسانی را مورد هجوم قرار دادیم تا به خیال خود، وضعی دگر در جهان برپا کنیم، اما حاصل ویران سازی بود و ویران سازی‌های مکرر. حاصل ظهور ناسازه‌های بدیع است: شهر بدوی، دمکراسی بدوی، بروکراسی بدوی، دانشگاه بدوی، اقتصاد بدوی، تامین معاش بدوی و ....

🔹بدویت شتاب می‌گیرد. برای ممانعت از شتاب‌گیری و گسترش آن باید کاری کنیم. فکر می‌کنم نخستین گام جلو آئینه ایستادن و تماشا کردن بدویتی است که همه به نحوی، کم یا بیش به آن دچاریم. یا عامل بدویت‌ایم یا قربانی‌اش. گاهی این هستیم گاهی آن. گام دوم، تبدیل کردن بدویت و مدنیت به معیار اصلی داوری در امور است. پیش از آنکه از راستی و ناراستی اخلاق و دین و معنویت و سیاست بپرسیم، از نسبت‌اش با بدویت بپرسیم. این یا آن اعتقاد و عمل، چه نسبتی با مدنیت دارد چه نسبتی با بدویت؟
مدنیت رو به سوی ساختن دارد. حتی اگر شده از پاره‌ ویرانه‌های قدیم. مدنیت محتاط است و دلنگران دیگران. مدنیت به امر انسانی می‌اندیشد. قوم و خویش و قبیله خود را ثانوی می‌کند.
🔸 مدنیت امکان‌های محدود زندگی را قدر می‌شناسد و در جهت بسط و غنا بخشی به آنها تلاش می‌کند. آرمانگرا هم هست، اما از خلال امکان‌های محدود موجود به آهستگی راهی به سمت آن می‌گشاید. درست مثل آرمان ساختن یک قنات بزرگ از دل کویر، که از خلال تلاش‌های چندین نسل امکان‌پذیر می‌شود. بدوی اما عجول است. هرچه هست را بازیچه و حقیر می‌شمارد. ویرانگر است به خیال فرصتی که برای ساختن دست دهد. ملاحظه اقلیت پیرامون خود را دارد. دشمن هر کسی است که از او نیست. کسالت زندگی روزمره او را بی تاب می‌کند، پس به جنگ زندگی می‌رود. البته از آن روزی هم باید ترسید که تصمیم بگیرد زندگی کند آنگاه حریص و شهوت ران و زیاده خواه و تجاوز پیشه است. بازهم ویرانگر است اگرچه در هیاتی مهوع‌تر و حقیر.

#ویرانی_سازی
#آبادان
#یادداشت
#جواد_کاشی
🆔 @Shariati40
🔷🔸داغ خرداد؛ داغ هاله

🖋ریحانه طباطبایی

🔹این متن را چند سال پیش برای هاله خانم سحابی نوشته بودم، آن روز که این متن را نوشتم هنوز انقدر داغ ندیده بودیم و به داغ‌های خرداد، داغ آبادان اضافه نشده بود، هنوز از داغ آبان و پرواز اوکراین بی خبر بودیم و نمی دانستیم با مدیریت بحران کرونا هر فصل و ماه که نه هر روزمان پر از داغ می‌شود.

🔸خواستم مطلب جدیدتری بنویسم اما نتوانستم حرف جدیدتری نیست جز آنکه چه خوب این روزگارمان را نمی‌بینید، هرچند که اگر بودید الان در آبادان کنار مردم بودید:

🔹خرداد را مرور می‌کنم، انگار همین دیروز بود، شاید هم بیشتر، اما هرچه بود ۱۰ سال پیش نبود، انگار نه انگار که ده سال از آن روزها گذشته است.
خرداد برای ما ماه حادثه‌هاست، ماه مصیبت‌ها، ماه واقعه‌ها، خرداد هم دوم دارد و هم سوم، هم بیست و دوم و هم آن روز که هاله رفت.

🔸چند سال پیش بود؛ انگار خیلی سال پیش، بخواهی حساب کنی ۱۰ سال می‌شود، اما انگار ۱۰۰ سال پیش بود، شاید هم بیشتر به عقب بر می‌گردی، دلت غنج می‌رود؛ دوست نداری از آن روزها بیرون بیایی، روزهایی که رنگ بود و شور، دلت همان روزها و سال‌ها را می‌خواهد، دلت می‌خواهد خرداد در نیمه همان سال متوقف شود، قبل رسیدن به تاریخ کهریزک و قبل رسیدن به خرداد ۹۰، همان خردادی که هاله رفت.
🔹بمانی در همان سال که هنوز سبز بود و بوی بهار می‌داد و تقویم را ورق نزنی تا برسی به روزی که که دختر زیر تابوت پدر رفت، همان روزها که عزت ایران رفت و دختر هم در پی‌اش، همان روزها که هدی صابر آنقدر اعتصاب غذا کرد تا دیگر جانی برایش نماند و رفت پیش آنها که بیشتر از زندگی دوستشان داشت.

🔸خردادها ورق می‌خورند، یک به یک تا روز آخر، حکم‌ها تمام شد، احمدی‌نژاد رفت، بازی دیگری رقم خورد، حادثه‌های دیگری بر سینه خرداد نشست، خرداد باز هم پرحادثه ماند اما هیچ واقعه‌ای، هیچ حادثه‌ای داغ هاله نشد که برای همیشه خرداد را زیر و رو کرد، دختر زیر تابوت پدر بود، روز قبل از حادثه، با لبخندی آرام کنار تابوت پدر نشسته بود و قران می‌خواند، نصیحت‌های پدر را برای جوانان پرشور که برای بدرقه آمده بودند زمزمه می‌کرد، "مراقب ایران باشید"، "مبادا خشم و کینه بر شما غلبه کند"، "آرام باشید" و... باز هم "مراقب ایران باشید". نگران بود از مراسم فردا، از آن همه مامور دور خانه، از جوانان پرشور، اما نمی‌دانست که خودش داغ خرداد می‌شود، نمی‌دانست که دوری از پدری که از زندان آمده بود تا بر بالینش پروین اعتصامی بخواند یک روز بیشتر نخواهد بود.
🔹هاله زیر تابوت پدر بود، آرام، می‌خواست او را تا آرامگاه بدرقه کند، که آمدند، همه چیز در دقیقه‌ای برهم خورد و هاله دیگر برنخاست، هاله شد دختری که زیر تابوت پدر رفت، آن روز برای همیشه در تاریخ خرداد سیاه ماند، روزی که پدر و دختر با هم در خاک شدند.


#هاله_سحابی
#داغ_خرداد
#یادداشت
#ریحانه_طباطبایی
🆔@Shariati40
🔷🔸شیمیایی بودن

🖋سوسن شریعتی

🔆به مناسبت سالروز بمباران شیمیایی سردشت

🔆تاریخ : ۱۳۹۳

🔆منبع: مجله زنان

📌در حاشیه نشست " کانون وکلا" به مناسبت مستند : " سپیده دمی که بوی لیمو می داد"؛ اثر آزاده بیزار گیتی


🔸از روزی که مستند «سپیده دمی که بوی لیمو می داد» به دستم رسید، دیدنش را مدام به تاخیر می انداختم. عنوان دلهره آوری بود و معلوم بود قرار است «بوی لیمو» طعم تلخ جنگ باشد؛ مستندی که مخاطب فراموش کار را وادار خواهد کرد چشم در چشم فاجعه بدوزد و بفهمد تا کنون چه چیزهایی را نادیده گرفته و یا دوست داشته فراموش کند.« فقط اشک قادر است از جنگ صحبت کند» و ما می خواهیم روزگاران جنگ را سپری شده بپنداریم. یادآوری مدام فاجعه، زندگی را مصیبت بار می کند و تن دادن به منطقش را ناممکن می سازد. تاریخ جنگ، متولی دارد و عمدتاً درگیر خلق حماسه هاست و به روزمره جنگ خود را مشغول نمی کند؛ اینکه جنگ چه امروزی را رقم زده و چگونه نوعی زندگی را بدل به تقدیر آدم ها- زنان و مردان- کرده است.  

🔹«سپیده دمی که بوی لیمو می داد» مستندی است درباره زندگی پنج زن مصدوم شیمیایی در سردشت پس از بمباران این شهر توسط ارتش عراق در 8 تیر 1366، بیست و یک روز قبل از قطعنامه 598 ، قطعنامه ای که یک سال بعد-همچون نوشیدن زهر- توسط ایران پذیرفته شد و پایان جنگ را رسمی کرد. زنان امروز سردشت که در دیروز جنگ، کودکان 10-12 ساله بوده اند و پا به پای «شیمیایی بودن» نوجوانی و جوانی کرده اند و امروز شده اند همسر، مادر و زنان کار و کوشیده اند علی رغم نفرین جنگ، زندگی کنند. این مستند به خلق حماسه های جنگی نمی پردازد بلکه به سرنوشت آدم هایی می نگرد که در رقم زدن چگونگی و چرایی جنگ نقشی نداشته اند و به آن محکوم شده اند بی هیچ انتخابی. جذابیت این فیلم در همین است. نشان دادن زندگی به روایت زنان در همه جلوه هایش (کار، خانواده ، فرزند، شهروندی، فقر) در نسبت با میراثی که جنگ به جا گذاشته است : شیمیایی بودن و به این ترتیب توانسته است پرونده ای اجتماعی را با پرونده جنگ پیوند زده و امکان گفتگو میان جبهه های مختلف و قربانیان متعلق به جبهه های گوناگون را فراهم سازد.  

🔆1-زندگی پس از جنگ در تثلیث «زن- مادر- مصدوم شیمیایی» 

🔸موضوع این مستند جنگ نیست بلکه زندگی است پس از جنگ و از همین رو آزاده گیتی- کارگردان این مستند- نیازی نمی بیند که برای برافروختن احساسات و یا فعال کردن تخیل و حافظه مخاطب خود ، بر روی صحنه های تکان دهنده و خانمان برانداز تکیه کند. همه آن دیروز پر وحشت – بزرگترین بمباران شیمیایی در جهان بعد از جنگ جهانی اول- از خلال خاطرات کودکانی که زنان امروز سر دشت شده اند یادآوری می شود. لحظه ای که بیست و چند سال پیش در یک عصر تابستانی، آسمان آبی ناگهان می شود محشری پر دود و بویناک، گیرم بوی لیمو. بمباران شیمیایی یعنی چه؟ نمی بینیم اما باید تصور کنیم وقتی زنی از آن عصر تابستانی 1366« باران گنجشک های مرده» را به یاد می آورد و اینکه در یک لحظه به تعداد انگشتان دستانش، عزیزانی را از دست داده بی آنکه اجسادشان را دیده باشد و سال ها بی خواهر و مادر بزرگ شده و چشم به راه. این ها تنها تذکراتی اند برای درک ابعاد فاجعه ای به نام بمباران شیمیایی، چند روز قبل از صدور قطع نامه. قطع نامه ای که به قیمت کودکی و جوانی مردمان این شهر صادر شد و یک سال بعد توسط ایران پذیرفته شد.  
 
🔹این فیلم با تمرکز بر موقعیت زنان در نقش های مختلفی که زندگی بر دوششان گذاشته نشان می دهد که بیمار شیمیایی زن، در هر لحظه از زندگی باید با چه ابتلائاتی روبرو شود: در مقام همسر، از مردش شماتت بشنود چرا که فرزندان بیمار به دنیا آورده است. علی رغم بیماری و حضور همیشگی مرگ، همچون مادر به وظایف روزمره اش بپردازد، مادری کند، شادی بیاورد و غذا و آرامش و گرمای خانواده باشد. هر بار که بیماری سر بر داشت برای درمان تنها به شهر بزرگتر رود و دست آخر به خاطر فرزندانش، درمان را نیمه رها کند: «برای زن ها سخت تر است. مثل آدم های عادی و سالم از تو انتظار دارند.» سنت و فقر نیز هر دو به میدان می آیند تا زندگی «زن-مادر-بیمار شیمیایی» را بدل به یک رنج مکرر کنند. با پای شکسته و نفس گرفته به دنبال اطعام راه بیفتی، به خاطر تولد فرزندان بیمار 
 
#شیمیایی_بودن
#سپیده_دم
#بوی_لیمو
#جنگ
#سردشت
#اکنون
#یادداشت
#سوسن_شریعتی


🆔@Shariati40

📌ادامه متن در لینک زیر یا instant view مراجعه فرمایید

https://bit.ly/3Ac7p8k
🔷🔸بار دیگر گشت اکراه؟!

🖋احسان شریعتی

🔹 لَآ إِكْرَاهَ فِى ٱلدِّينِ ۖ قَد تَّبَيَّنَ ٱلرُّشْدُ مِنَ ٱلْغَىِّ

📌شهری است که ویران میشود، نه فرونشستن بامی...
باغی است که تاراج میشود، نه پرپر شدن گلی...

🔸معنا و مقصود از سیاست بازداشت و حبس چهره‌های مستقل و منتقد صنفی، فرهنگی-هنری و مدنی-سیاسی چیست؟ هشدار و هراس‌افکنی جهت بازدارندگی از گسترش جنبش مطالبه‌گری و حسابرسی، روشنگری و شفافیت، و اصلاح‌گری اساسی؟ تجربه‌ی سده‌ی گذشته و بویِژه دهه‌ی آخر مگر نشان نداد که نتیجه‌ی سیاست سرکوب و حبس و حصر و حذف جنبش اصلاحی جز تقویت گفتمان براندازی و خیزش‌‌های قهرآمیز و خشونت‌آلود معطوف یه درگیری و فروپاشی در اقصی نقاط کشور نبوده است؟‌!

🔹نکته‌ای آن‌قدر عیان و آشکار و بی‌نیاز از بیان که نمی‌تواند برای مسئولان مغفول مانده باشد. پس می‌ماند این فرض که جریانی در حاکمیت قصد دایر کردن امر را داشته باشد میان از سویی مدارا و بردباری و سازش و تحمل وضع بحرانی موجود‌، و از دیگر سو غلبه‌ی قهر و قهقرا و گزاف‌گویی‌های گفتمانی افراط و تفریطی. همان روشی که در بهار عرب در برخی سرزمین‌ها تحربه شد و به تخریب و فروپاشی سراسری این کشورها انجامید.

🔸در شرایطی که مردم در رنج از بحران فوق طاقت معیشتی و در خشم از سوءمدیریت‌ و فساد و اختلاس و..، در سپهرهای گوناکون از ساخت‌وساز گرفته تا فحایع محیطزیستی و تا سوداگری خصولتی، بسر می‌برند، امامان جماعت نگران بدحجابی زنان دزدان مختلس اند و در برخی مناطق خودمختار مسئولان آتش به اختیار بخش‌نامه‌ صادر می‌کنند و از ضرورت فعال شدن دوباره‌ی «گشت‌های اکراه» می‌گویند. گویی محصول همین سبک کار خود را طی چند دهه‌ی گذشته امروز در هر کوی و برزن نمی‌بینند!
بازآزمودن این همه‌ آزموده و باز تجربه‌ی تجربه‌شده‌ها آدمی را براستی یاد این آموزه‌ی هگلی می‌اندازد که «تجربه و تاریخ به ما می آموزد که ملت‌ها و حکومت‌ها هرگز از تاریخ چیزی یاد نگرفته‌اند؛ که هرگز طبق قواعدی که می‌توانست از آن برگرفته شود، عمل نکرده‌اند ! » (گفتارهایی درباره فلسفه تاریخ). پس «من جرب المجرب حلت به الندامه»‌!


#یادداشت
#بازداشت
#گشت_ارشاد
#احسان_شریعتی

@Dr_ehsanshariati
🔷🔸دیالکتیک زور و نفرت و غیبتِ عزاداران حسین

🖋آرمان ذاکری

🔸1- بارها افراد مختلفی گفته بودند که اجبار مذهبی نه انسانی است، نه دینی است نه می‌تواند به بهبود وضعیت جامعه در هیچ زمینه‌ای کمک کند. بارها هشدار داده شد بود که نفرت‌پراکنی در جامعه یگانه ثمرۀ این سیاست‌ها خواهد بود، مثل خیلی سیاست‌های دیگر. حتی قاطبۀ قم‌نشینان در آخرین اجرایِ یکی از مهم‌ترین نمادهای اجبار مذهبی ترجیح دادند غالباً سکوت کنند و حسابشان را از این‌دست سیاست‌ها جدا کنند. با این‌همه این سیاست با شدتی بیشتر از گذشته اجرا شد تا به جامعه این پیام را منتقل کند: می‌خواهیم به زور جامعه را به شکلی که می‌خواهیم درآوریم، هیچ‌چیز دیگری مهم نیست.

🔹2- «زور» بدون هیچ نیازی به توجیه و مشروعیت، کار «توجیه و ارشاد» را پیش می‌برد و قطب‌ دیالکتیکی‌اش یعنی نفرت را در بخش بزرگی از جامعه تقویت می‌کند. مردم بی‌پناه‌تر، مستأصل‌تر، عصبی‌تر، عاصی‌تر و معترض ترمی‌شوند. مجریان این سیاست‌ها، هر چه‌ بیشتر به زور خود اتکا می‌کنند. حتی بازی عوض کردن معنای کلمات دیگر بی‌معنا شده است. کمتر کسی هست که معنای «توجیه و ارشاد» را نفهمد. آنها اما تصمیم خود را گرفته‌اند. دیالکتیک زور و نفرت، تقابل جامعه و حکومت را روزانه شدیدتر می‌کند. هم در اقتصاد و هم در فرهنگ. اگر برخی فکر می‌کنند می‌توانند افکار عمومی را از زمین اقتصاد به زمین فرهنگ بکشانند اشتباه می‌کنند. هم اقتصاد و هم فرهنگ عرصۀ دیالکتیک زور و نفرت است.

🔸3- خونی دیگر، بی‌گناه به زمین ریخته می‌شود. به دختری جوان ظلم شده است. فقط چند هفته پس از نمایشِ صورتِ کبودِ دختری دیگر. در آستانۀ اربعین حسینی. روزی که تشیع بر ظلمِ تاریخیِ‌ای که بر او رفته است عزاداری می‌کند و عاشورا و پس از آن را روایت می‌کند. روایتِ ظلم به دخترانِ جوان، همواره یکی از اجزاء مهم این روایت بوده است. سوگ شیعی، روایتِ اعتراض به ظلم است. دستِ‌کم در روایتی که انقلاب 57 را محقق کرد و به استبداد و شکنجه و ظلم و بی‌قانونی رژیمِ پهلوی نه گفت. همه‌چیز این‌جا نمادین است. حالا اما عزادارانِ حسین از این عرصه اغلب غایبند. در حالی که صدایشان از هر زمان دیگری بلندتر، تصویرشان از هر زمان دیگری دیدنی‌تر و موکب‌ها و هیئت‌هاشان از هر زمان دیگری فراوان‌تر است. آنها روضۀ که و چه را می‌خوانند، اگر از عرصۀ اعتراض به ظلم غایبند؟ مذهب، خواسته و ناخواسته با «زور» یکی می‌شود و اگر به ظلم اعتراض نکند هر چه بیشتر با «زور» یکی می‌شود.(1) مذهبی که قدرتِ هیچ‌بازدارندگی ندارد. نه می‌تواند جلو ریخته‌شدنِ خون بی‌گناهی را بگیرد و نه حتی به آن اعتراض می‌کند: قدسیِ تقدس‌زدایی‌شده. قدسی که هست اما حریم و حرمت ندارد. شریعتی هنوز می‌تواند وضع ما را توضیح دهد. تشیع سیاهی که هست و تشیع سرخی که حالا شاید بی‌قدرت‌تر از هر زمان دیگر باشد. انسانِ مذهبی به کنار، هر آزاده‌ای باید به ظلم اعتراض کند. باید به اجبار مذهبی اعتراض کند.

🔹4- از نفرت می‌توان نیرویی ساخت برای ساختن. به شرط ایستادن و با صدای بلند ظلم را نخواستن. به شرط فراموش نکردن. چرخۀ دیالکتیکِ زور و نفرت را زمانی می‌توان شکست که نفرت را به نیروی حرکتِ جمعی بدل کنیم، برای تغییر. برای آزادی، برای عدالت. برای خیالِ آینده‌ای که برایش باید دور هم جمع شویم. خیالات کنیم و با آن خیالات جامعه شویم. جامعه، جز با جمع‌ها، جامعه نمی‌شود. در غیر این صورت، نفرت فرسوده‌مان می‌کند، بغض‌ها در گلو می‌خشکد و اوضاع هر روز بدتر می‌شود. بالاتر از سیاهی هم رنگی هست.
(1) در لحظاتی که این متن نوشته می‌شود صدایِ اعتراضِ برخی چهره‌های مذهبی حوزوی و غیرحوزوی نظیر آیت‌الله محقق داماد، آیت‌الله بیات زنجانی، مصطفی دلشاد تهرانی، مهدی نصیری، مرتضی کیا، محسن حسام‌مظاهری و خیلی‌های دیگر بلند شده است. شاید با افزایش چنین چهره‌هایی بتوان امید داشت، مذهب و زور، در ذهن و زبان جامعه یکی نشوند.

#یادداشت_اختصاصی
#آرمان_ذاکری
#گشت_ارشاد
#زور
#اجبار_مذهبی
#اکنون
🆔 @Shariati40
🔷🔸وطنم

🖋 علي طهماسبي

🔸وطنم غريب بود، زندگي‌اش را به غارت بردند. بعد هم زنده به‌گورش کردند. ما احساس بي‌وطني مي‌کرديم.  

هنوز هم.  

پيوند چنداني ميان ما باقي نمانده بود. وطنم غريب بود، ماي بي‌وطن سر به ديوار ندامت مي‌کوبيم از آن همه فريب، از آن همه راي دادن ها به اميد آزادي، به اميدي که اين وطن وطن بشود. بعد هم تحقيرمان کردند. نه يک بار، چندين بار. به خيابان‌ها آمديم هروله‌کنان دويديم، فرياد زديم، پاسخ‌مان چه بود؟ 
بچه‌هامان هزار هزار پر کشيدند، از غربتي به غربت ديگر، هنوز هم.  

🔹شما هم مي‌دانيد که "وطن" تنها مرزهاي زميني و خاک و آب نيست، چيزي آسماني هم نيست، فراتر از اين‌هاست، سامانِ زندگي در زمين است. هم در زبان، هم در اسطوره‌ها، "وطن" به معناي مادرِ همه‌ي افراد يک جامعه هم هست. روانِ جمعي است، نگران همه است. 

🔸مامِ وطن کاري به دين فرزندانش ندارد، کهن بانويي را مي‌ماند که براي همه‌ي فرزندانش دعا مي‌کند و بخور مي‌سوزاند. همه‌ مسلمان باشند، مسيحي ياشند، بهايي باشند، سني باشند شيعه باشند، کرد باشند، بلوچ باشند، همه براي مادر يکسانند. 

🔹"مامِ وطن" غريب و زنده به‌گور شده بود، با هيچ سرودي، شعري، غزلي و چکامه‌اي هم از گور بر نمي‌خاست. شايد "ژينا" اين مسافر غريب، بي آنکه خود بداند نمادي شد براي وطنم، دختري ساده و بي‌آلايش، با نگاه مهربانش، که به ستم دژخيمان به خاک افتاد، ناگهان آواي افتادنش، به سهمگيني فرو افتادن آسمانِ کشورمان، همه را بر انگيخت.  

🔸اما در اين آواي سهمگين، غزلي زنانه و مادرانه هم هست که تا کنون نبوده، بايد مراقبش باشيم. مباد خشمِ فرو خورده‌ي سال‌ها که از ستم جباران انباشته شده چنان کند که فاجعه‌اي ديگر پديد آورد.  

🔹مي‌خواهم بگويم دخترها، پسرها "ژينا" غزلي تازه است، زنانه و مادرانه و انساني است، در سرتاسر ميهنمان طنين انداز شده. مراقبش باشيم، لگد کوب خشمِ بي حساب و احساس انتقامِ کور نشود، مباد که مظلومان امروز  خود ستمگرانِ ديگري شوند، باشد که آواي سحر انگيز اين غزلِ زندگي دوام آورد تا "وطن" را از غربت گورستان رها کند.  


بادا که چنين باشد

اول مهر ۱۴۰۱

#ایران
#مهسا_امینی
#زن_زندگی_آزادی
#یادداشت
#علی_طهماسبی
#اکنون
🆔@Shariati40
🔷🔸سکوتِ مراجع و آیندۀ تشیعِ سنتی

🖋آرمان ذاکری

🔸1- با گذشت بیش از ده روز از بحرانی ملی، که ریشۀ آن مشخصا به چگونگی تفسیرِ احکامِ شرع و اقامۀ آن در جامعه باز می‌گردد، مهم‌ترین چهره‌های دینِ سنتی در قم و نجف ترجیح‌ داده‌اند سکوت کنند و در این‌باره نفیاً یا اثباتاً مداخله‌ای نداشته باشند. بحرانی که یکی از حقیقی‌ترین و مهم‌ترین مسائل جامعۀ ایران در همۀ چهار دهۀ گذشته را بیش از هر زمان دیگر رؤیت‌پذیر ساخته است. بحرانی که قابلِ تقلیل به هیچ عاملِ اقتصادی نیست و در کنارِ ضرورتِ پرداختن به ترکیبِ عوامل مختلف، مستقلاً هم باید موضوع توجه باشد. شیماکاشی در رسالۀ دکتری خود با نام «واعظان و دین عامه» نشان داده است که از دهۀ 20 به بعد، برای بخش بزرگی از روحانیت، مسئلۀ بدنِ زن در اجتماع، به طور پیوسته یکی از مهمترین کانون‌های نقد بوده است. به تبع همین کانونیت از نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب، حجاب اجباری در کانونِ بحث و سیاست‌گذاری قرار گرفت و با در اولویت‌قرار نگرفتن در قشر بزرگی از انقلابیونِ غیرروحانی، با سهولتِ بیشتری به تثبیتِ قرائتی از اسلامِ سنتی در پیوند با اسلامِ سیاسی منجر شد. سلایقِ فرهنگی دیگر حذف شدند. در شرابط کنونی اما در فقدانِ نیروهای میانجی، حکومت میان دوگانۀ صرف‌نظر کردن از اجرای حکمِ حجاب اجباری یا سرکوبِ بیشتر قرار گرفته است.
نگارنده مطلع است که در این روزها مراجعِ مختلف به طرق متفاوتی در معرض پرسش و درخواست مداخله و ابراز نظر بوده‌اند، اما جز برخی علمایِ در حاشیه، بقیه نفیاً یا اثباتاً تن به مداخله نداده‌اند. اگر کشته‌شدنِ مهسا امینی در مواجهه با گشتِ ارشادِ مجریِ حجابِ اجباری را محکوم نکرده‌اند، با راهپیماییِ حکومتیِ یکشنبه سه مهر هم همراه نشده‌اند؛ دست‌کم تا لحظۀ نوشته‌شدن این نوشته. خون‌ها بر زمین ریخته شده‌اند و مراجع سکوت کرده‌اند. از نظر بخش بزرگی از جامعه سکوت، عملاً همراهی با موضعِ تشیعِ حکومتی است. تفاوت‌های جزئی میانِ تشیع سنتی و تشیع حکومتی، اگرچه برای دقت‌نظرهای علمی و تاریخی و تحقیقی و بحث‌های طلبگی درون حوزه و جریان‌شناسی آن مناسب و لازم است، اما از نگاه مردمانِ معترض، چندان اهمیتی ندارد.

🔹2- مرجعیت شیعه، در یک قرن اخیر، دستِ‌کم در دو برهۀ انقلابِ مشروطه و انقلاب ایران، در میانۀ میدان بوده است. در این دو برهه روحانیت شیعه، به دلایل مشخصاً سیاسی، گرفتار اختلافاتِ شدید درونی شده و تا حذف و حصر علمایی به دست علمایِ دیگر پیش رفته است. از شیخ فضل‌الله نوری گرفته تا آیت‌الله شریعتمداری و آیت‌الله منتظری، به درجاتِ مختلف آماجِ ابتلائاتی قرار گرفته‌اند که مهر تأیید عالمانی شیعه، سکوتِ عالمانی دیگر و مخالفت دستۀ سوم را به همراه داشته است. گمان نمی‌کنم در هیچ دورۀ زمانی در تاریخ تشیع اختلافات درونیِ مرجعیتِ شیعه تا بدین‌پایه گسترش یافته باشد. به همین دلیل و در کنارِ آن هزینه‌های گزافِ مداخلاتِ اجتماعی، به نظر می‌رسد فرضِ وجود ارزیابیِ منفی مجموعۀ مداخلاتِ اجتماعیِ علمایِ سنتی شیعه در سدۀ اخیر و سرخوردگیِ آنها از مداخلۀ اجتماعی چندان بیراه نباشد.

#مراجع_تشیع
#بحران_ملی
#اعتراضات_ایران
#یادداشت_اختصاصی
#آرمان_ذاکری
#اکنون
🆔 @Shariati40


📌برای مطالعه کامل این یادداشت به آدرس زیر و یا گزینه instant view مراجعه کنید.


https://bit.ly/3dFroDv