Forwarded from احسان شريعتی Ehsan Shariati
🔷🔸علیه لومپنیسم
بهمناسبت سالیاد قتلهای سیاسی موسوم به «زنجیرهای»
🖋 احسان شریعتی
🔹میگویند: روشنفکران مرجعیت خود را از دست دادهاند، از صحنه غایب اند و دیگر نقش سابق و مورد انتظار را ایفا نمیکنند، شخصیتها و احزاب سیاسی نیز به حاشیه رانده شده، و «سلبریتیها» جایشان را گرفتهاند؛
نویسندگان و رسانهها دیگر اثرگذاری گذشته را ندارند و شبکههای اینترنتی جایشان را گرفتهاند !
🔹رُخداد قتلهای سیاسی (موسوم به «زنجیرهای») بیست سال پیش در کشور ما اما، با چنان پیامدهایی برای نظام سیاسی و امنیتی (چنانکه داستان اخیر قتل جمال خاشقجی با چنین بهای سنگینی برای عربستان سعودی)، خلاف گزارههای فوق حکم میکند ! این جنایات هولناک نشان میدهند که قدرتها همچنان از «سرمایهٔ نمادین» اهل قلم و قدم در هراس اند و گاه حاضر اند بهای گزافی برای از میان برداشتن این مزاحمان بپردازند.
🔸هنگامی که روشنفکران و تلاشگران عرصهٔ اجتماعی از صحنه حذف میشوند، جایشان را در عمل «لومپنها» میگیرند: اراذل و اوباش بیسر-و-پا و بی پایگاه و طبقهٔ معین اجتماعی، که بجای گفتگو و برهان، زبان و ادب و هنرِ هرزهدرایی (فحاشی، هتاکی، اهانت و اتهامزنی، رکیکسرایی، و..)، را مؤثرتر و مجابکنندهتر مییابند.
🔸این قشر که در تاریخ معاصر ایران از انحطاط فرهنگ پهلوانی و فروپاشی نظام فئودالی و قوام نایافتگی جامعهٔ مدنی سربرآوردهاند، همواره در خدمت مافیاهای قدرت و در جهت سرکوب منتتقدان بودهاند و به کار کودتاها، کشتارها، ترورها و سلاخی دگراندیشان آمدهاند.
🔹هم از اینرو، مبارزه با فرومایگی فرهنگی و انحطاط زبانی بویژه در سپهر سیاسی، یکی از مبرمترین وظایف اخلاقی و سیاسی نیروهای فرهیختهٔ ملی و مردمی است، بالأخص در فضای مجازی شبکههای اجتماعی و اینترنتی.
اتفاقی که در اینجا میافتد تکرار همان داستان چوپان جمهوری افلاطون است (بنام گوگس Gyges که حلقهای جادویی می¬یابد و با در دست کردنِ آن میتواند نامرئی شود و از حلقه استفاده میکند تا با ورود به کاخ، شاه را به قتل برساند و ملکه را بفریبد): «انسان اگر دیده و مجازات نشود، آیا موظف خواهد بود که اخلاقی عمل کند؟ و یا این قدرت نامرئی ماندن، نیاز به کُنش اخلاقی¬ را از میان میبرد؟»
اقشاری بیهویت و بیتبار-و-تربیت، که همواره «پیاده نظام» سرویسهای پلیسی، اطلاعاتی، امنیتی، حکومتی و ضدحکومتی بودهاند واغلب تاریخ مصرف کوتاهی هم داشتهاند و خود قربانیان بعدی و بلافصل آمرین تبهکاریها شدهاند.
🔹سیاهترین وجه همهٔ تباهیها اما، امکان سرایت عمومی همین ادبیات و رفتار خشونتآمیز در برخورد به مخالفان و آزار دگراندیشان است که میتواند حتی در واکنش قربانیان تجدیدتولید شود، و وجدان اجتماعی را آسیبپذیر، آلوده و بیمار سازد.
🔸 هم ازاینرو، مبارزه با هرگونه بیفرهنگی و انحطاط زبانی، در گویش و نگارش سیاسی و اجتماعی، پیش نیاز و شرط ورود به جهان انسانی و جامعهٔ مدنی فردا است !
#روشنفکران
#قتل_سیاسی
#یادداشت
#احسان_شریعتی
✅ @Dr_ehsanshariati
بهمناسبت سالیاد قتلهای سیاسی موسوم به «زنجیرهای»
🖋 احسان شریعتی
🔹میگویند: روشنفکران مرجعیت خود را از دست دادهاند، از صحنه غایب اند و دیگر نقش سابق و مورد انتظار را ایفا نمیکنند، شخصیتها و احزاب سیاسی نیز به حاشیه رانده شده، و «سلبریتیها» جایشان را گرفتهاند؛
نویسندگان و رسانهها دیگر اثرگذاری گذشته را ندارند و شبکههای اینترنتی جایشان را گرفتهاند !
🔹رُخداد قتلهای سیاسی (موسوم به «زنجیرهای») بیست سال پیش در کشور ما اما، با چنان پیامدهایی برای نظام سیاسی و امنیتی (چنانکه داستان اخیر قتل جمال خاشقجی با چنین بهای سنگینی برای عربستان سعودی)، خلاف گزارههای فوق حکم میکند ! این جنایات هولناک نشان میدهند که قدرتها همچنان از «سرمایهٔ نمادین» اهل قلم و قدم در هراس اند و گاه حاضر اند بهای گزافی برای از میان برداشتن این مزاحمان بپردازند.
🔸هنگامی که روشنفکران و تلاشگران عرصهٔ اجتماعی از صحنه حذف میشوند، جایشان را در عمل «لومپنها» میگیرند: اراذل و اوباش بیسر-و-پا و بی پایگاه و طبقهٔ معین اجتماعی، که بجای گفتگو و برهان، زبان و ادب و هنرِ هرزهدرایی (فحاشی، هتاکی، اهانت و اتهامزنی، رکیکسرایی، و..)، را مؤثرتر و مجابکنندهتر مییابند.
🔸این قشر که در تاریخ معاصر ایران از انحطاط فرهنگ پهلوانی و فروپاشی نظام فئودالی و قوام نایافتگی جامعهٔ مدنی سربرآوردهاند، همواره در خدمت مافیاهای قدرت و در جهت سرکوب منتتقدان بودهاند و به کار کودتاها، کشتارها، ترورها و سلاخی دگراندیشان آمدهاند.
🔹هم از اینرو، مبارزه با فرومایگی فرهنگی و انحطاط زبانی بویژه در سپهر سیاسی، یکی از مبرمترین وظایف اخلاقی و سیاسی نیروهای فرهیختهٔ ملی و مردمی است، بالأخص در فضای مجازی شبکههای اجتماعی و اینترنتی.
اتفاقی که در اینجا میافتد تکرار همان داستان چوپان جمهوری افلاطون است (بنام گوگس Gyges که حلقهای جادویی می¬یابد و با در دست کردنِ آن میتواند نامرئی شود و از حلقه استفاده میکند تا با ورود به کاخ، شاه را به قتل برساند و ملکه را بفریبد): «انسان اگر دیده و مجازات نشود، آیا موظف خواهد بود که اخلاقی عمل کند؟ و یا این قدرت نامرئی ماندن، نیاز به کُنش اخلاقی¬ را از میان میبرد؟»
اقشاری بیهویت و بیتبار-و-تربیت، که همواره «پیاده نظام» سرویسهای پلیسی، اطلاعاتی، امنیتی، حکومتی و ضدحکومتی بودهاند واغلب تاریخ مصرف کوتاهی هم داشتهاند و خود قربانیان بعدی و بلافصل آمرین تبهکاریها شدهاند.
🔹سیاهترین وجه همهٔ تباهیها اما، امکان سرایت عمومی همین ادبیات و رفتار خشونتآمیز در برخورد به مخالفان و آزار دگراندیشان است که میتواند حتی در واکنش قربانیان تجدیدتولید شود، و وجدان اجتماعی را آسیبپذیر، آلوده و بیمار سازد.
🔸 هم ازاینرو، مبارزه با هرگونه بیفرهنگی و انحطاط زبانی، در گویش و نگارش سیاسی و اجتماعی، پیش نیاز و شرط ورود به جهان انسانی و جامعهٔ مدنی فردا است !
#روشنفکران
#قتل_سیاسی
#یادداشت
#احسان_شریعتی
✅ @Dr_ehsanshariati
Telegram
attach📎
🔷🔸سهم بازگشت به وطن
🔺«بردیم توی انباری. مقاومت. بیهوش. درازکش. آمپول. جوراب. داخل تاکسی. سمت چپ عقب. عادی. در همان مسیر. نیش ترمز کنار پیادهرو. دست روی قلبش. کفش و جورابش را هم پایش کرده بودیم». مهرداد عالیخانی، از متهمان قتلهای زنجیرهای، ربودن مجید شریف و کشتناش با آمپول پتاسیم کلراید را در این کلمات خلاصه کرده.
🔺۲۸ آبان ماه سال ۷۷، سه روز پیش از قتل داریوش و پروانه فروهر، مجید از خانه مادرش در محله یوسفآباد خارج شد و هرگز برنگشت. خانوادهاش، شش روز بعد، جسد او را در پزشکی قانونی تهران شناسایی کردند. مجید که هنگام مرگ ۴۸ سال سن داشت، چهار سال پیشتر از فرانسه به کشور بازگشته بود. او نویسنده مجله ایران فردا بود. وقتی پس از ۱۲ سال فرانسه را ترک کرد نوشت: «مرگ یا زندان، باید بروم، خانه طبیعی من آنجاست». سهم مجید از بازگشت به وطن، زندان نبود، مرگ با آمپول پتاسیم بود.
#مجید_شریف
#قتل_سیاسی
#ایران
#اکنون
🆔@Shariati40
🔺«بردیم توی انباری. مقاومت. بیهوش. درازکش. آمپول. جوراب. داخل تاکسی. سمت چپ عقب. عادی. در همان مسیر. نیش ترمز کنار پیادهرو. دست روی قلبش. کفش و جورابش را هم پایش کرده بودیم». مهرداد عالیخانی، از متهمان قتلهای زنجیرهای، ربودن مجید شریف و کشتناش با آمپول پتاسیم کلراید را در این کلمات خلاصه کرده.
🔺۲۸ آبان ماه سال ۷۷، سه روز پیش از قتل داریوش و پروانه فروهر، مجید از خانه مادرش در محله یوسفآباد خارج شد و هرگز برنگشت. خانوادهاش، شش روز بعد، جسد او را در پزشکی قانونی تهران شناسایی کردند. مجید که هنگام مرگ ۴۸ سال سن داشت، چهار سال پیشتر از فرانسه به کشور بازگشته بود. او نویسنده مجله ایران فردا بود. وقتی پس از ۱۲ سال فرانسه را ترک کرد نوشت: «مرگ یا زندان، باید بروم، خانه طبیعی من آنجاست». سهم مجید از بازگشت به وطن، زندان نبود، مرگ با آمپول پتاسیم بود.
#مجید_شریف
#قتل_سیاسی
#ایران
#اکنون
🆔@Shariati40