«گاه زخمی که به پا داشته ام
زیر و بم های زمین را به من آموخته است.»
(#سهراب_سپهری)
مدرسه طبیعت؛ تجربه ی تفریح یا تجربه ی زندگی؟
آیا مدرسه طبیعت جایی ست که قرار است در آن کودک تجربیاتی صرفاً از جنس لذت و تفریح داشته باشد؟ می گوییم مدرسه طبیعت مدرسه زندگی است. سؤال اینجاست که زندگی چیست؟ دعوتتان می کنم یک برش از «زندگی» بزنید. زندگی ما را چه چیزهایی می سازند؟ فقط لذت و تفریح یا تجربیات ساده و رنگارنگی که ریشه در واقعیت وجودی مان دارند؟ شادی، غم، گرسنگی، سیری، تشنگی، سیرابی، لذت، پیروزی، تفریح، شکست، دوستی، دعوا و... ما با این مفاهیم از روز ازل آشنایی داریم و هر روز تجربه شان می کنیم. و این است زندگی...
یک مثال. کودک در مدرسه طبیعت به کرات زخمی شدن را تجربه می کند. البته مراقبت از کودکان رأس وظایف ما تسهیلگران است و از آن گذشته، طراحی فضاهای مدرسه طبیعت به گونه ای نیست که کودک آسیب جدی ببیند. شما اگر به ارتفاع و عمق فضاهای بازی و به عملکرد تسهیلگران در کارگاهها دقت کنید، در می یابید که ایمنی کودک اولویت نخست را داراست. حالا برگردیم به «زخم». بیایید از یک دریچه ی تازه به زخم و زخمی شدن کودک نگاه کنیم. ببینیم در فرآیند زخم برداشتن تا التیام، کودک چه تجربیاتی را پشت سر می گذارد. زخم ها غالباً در اثر زمین خوردن یا برخورد با یک شیء اتفاق می افتند. زخم فارغ از درد و رنج و گریه، سبب ساز برقراری یک رابطه تازه بین کودک و بدنش می گردد. زخم زمینه ساز «شناخت» می شود. شناخت از حدود توانایی ها و عملکرد آن عضو، شناخت سرعت و دقت لازم و مناسب در موقعیت های مشابه، شناخت مفهوم درد و التیام. و همچنین رشد عصبی ناحیه ی زخم. حالا به کودکی بنگریم که دقیقه هایی طولانی، گوشه ای نشسته و به جای زخمی که روی بدنش مانده نگاه می کند. این کودک هر روز به آن نقطه خیره می شود و ذهنش تمام آن مجموعه شناخت ها را مرور می کند. این کودک هر روز نظاره گر تلاش بی وقفه سلولهایی ست که دست به دست هم داده اند تا او خوب شود. او می بیند که چگونه از ورای پوست خراشیده اش پوستی تازه و جوان سر بر آورده است. او بسته شدن شکاف پوست را روز به روز دنبال می کند. چه نوازشها که آن عضو را نکرده و چه حرفها که با او نزده است. این کودک اینک عاشق آن عضو از بدنش شده است. یک زخم سبب ساز یک رابطه ی عاشقانه بین او و بدنش شد. مثالهای متعددی می توان آورد که همگی در کودک باعث شناخت جسم و عملکرد اندام می شوند. مانند گل شدن، خیس شدن، دعوا کردن و... و همه ی اینها وقتی در بستر «بازی» رخ می دهند، زمینه ساز رشد واقعی در کودک می شوند.
خطاب به پدران و مادران عزیز، فرزندتان را تنها برای تفریح و سرگرمی به مدرسه طبیعت نبرید! آن جا را برای این نساخته اند که به کودک فقط «خوش بگذرد». اگر فقط این هدف را دارید، پارکها و شهربازی ها مکانهای مناسب تری اند! این جا جایی ست که کودک تجربیاتی از جنس زندگی می کند. بار دیگر به برشی که از زندگی تان زده اید نگاه کنید. بله، اینجا کودک مجموع این مفاهیم را تجربه می کند، به حد توان واقعی و میزان حضورش. در مدرسه طبیعت، کودک «مهارت های خاص» را نمی آموزد، این جا کودک یک انسان ویژه نمی شود. اتفاقاً این جا کودک یک «انسان معمولی» می شود. دنیای ما به شدت محتاج آدم های معمولی است. آدم هایی که توان دوست داشتن و دوست داشته شدن را از دست نداده باشند، انسان هایی که توان غمخواری و مهربانی با زمین و زمان از کف شان نرفته باشد. انسان های معمولی ای که تخصص شان مانع خلاقیت شان نمی شود. انسانهایی که تا می توانسنتد زمین خورده و برپاخاسته اند. آدم هایی که به اندازه ی کافی «زند گی کرده اند» و راه و رسم اش را فراگرفته اند.
پدر و مادرهای گرامی، اگر تصمیم تان را برای حضور فرزندتان در مدرسه طبیعت گرفته اید، سعی کنید بیشترین زمان ممکن را به او برای بودن در آن جا بدهید. به تجربه دریافته ایم، کودکانی که حضور مستمر و منظم تری در مدرسه طبیعت دارند، فرصت های رشد و یادگیری به مراتب بیشتری دارند نسبت به کودکانی که هر از گاهی به مدرسه طبیعت می آیند. بگذارید حد این حضور را خود کودک تعیین کند. بیش و پیش از او برای زخم ها، شکست ها و دعواهایش غمگین نشوید. کودکان عموماً بعد از زخمی شدن و تجربیات تلخی از این دست، دوباره می خواهند به همان فضا برگردند و کمتر کودکی به بهانه ی یک زخم قید حضور در مدرسه طبیعت را می زند. این نشانگر این است که اثر حقیقی این تجربه به شکل «رضایت» در او باقی مانده است. او دارد این جا زندگی اش را می کند. فرصت زندگی در مدرسه طبیعت را اگر می توانید هر روز به او بدهید. بهتر است نوار حضور و تجربیات او قطع نشود. تداوم و ارتباط تجربه ها با همدیگر، ارزش این حضور را دوچندان می کند.
عارف آهنگر، تسهیلگر #مدرسه_طبیعت_نوج
#مدرسه_طبیعت
@natureschool
@noojnatureschool
زیر و بم های زمین را به من آموخته است.»
(#سهراب_سپهری)
مدرسه طبیعت؛ تجربه ی تفریح یا تجربه ی زندگی؟
آیا مدرسه طبیعت جایی ست که قرار است در آن کودک تجربیاتی صرفاً از جنس لذت و تفریح داشته باشد؟ می گوییم مدرسه طبیعت مدرسه زندگی است. سؤال اینجاست که زندگی چیست؟ دعوتتان می کنم یک برش از «زندگی» بزنید. زندگی ما را چه چیزهایی می سازند؟ فقط لذت و تفریح یا تجربیات ساده و رنگارنگی که ریشه در واقعیت وجودی مان دارند؟ شادی، غم، گرسنگی، سیری، تشنگی، سیرابی، لذت، پیروزی، تفریح، شکست، دوستی، دعوا و... ما با این مفاهیم از روز ازل آشنایی داریم و هر روز تجربه شان می کنیم. و این است زندگی...
یک مثال. کودک در مدرسه طبیعت به کرات زخمی شدن را تجربه می کند. البته مراقبت از کودکان رأس وظایف ما تسهیلگران است و از آن گذشته، طراحی فضاهای مدرسه طبیعت به گونه ای نیست که کودک آسیب جدی ببیند. شما اگر به ارتفاع و عمق فضاهای بازی و به عملکرد تسهیلگران در کارگاهها دقت کنید، در می یابید که ایمنی کودک اولویت نخست را داراست. حالا برگردیم به «زخم». بیایید از یک دریچه ی تازه به زخم و زخمی شدن کودک نگاه کنیم. ببینیم در فرآیند زخم برداشتن تا التیام، کودک چه تجربیاتی را پشت سر می گذارد. زخم ها غالباً در اثر زمین خوردن یا برخورد با یک شیء اتفاق می افتند. زخم فارغ از درد و رنج و گریه، سبب ساز برقراری یک رابطه تازه بین کودک و بدنش می گردد. زخم زمینه ساز «شناخت» می شود. شناخت از حدود توانایی ها و عملکرد آن عضو، شناخت سرعت و دقت لازم و مناسب در موقعیت های مشابه، شناخت مفهوم درد و التیام. و همچنین رشد عصبی ناحیه ی زخم. حالا به کودکی بنگریم که دقیقه هایی طولانی، گوشه ای نشسته و به جای زخمی که روی بدنش مانده نگاه می کند. این کودک هر روز به آن نقطه خیره می شود و ذهنش تمام آن مجموعه شناخت ها را مرور می کند. این کودک هر روز نظاره گر تلاش بی وقفه سلولهایی ست که دست به دست هم داده اند تا او خوب شود. او می بیند که چگونه از ورای پوست خراشیده اش پوستی تازه و جوان سر بر آورده است. او بسته شدن شکاف پوست را روز به روز دنبال می کند. چه نوازشها که آن عضو را نکرده و چه حرفها که با او نزده است. این کودک اینک عاشق آن عضو از بدنش شده است. یک زخم سبب ساز یک رابطه ی عاشقانه بین او و بدنش شد. مثالهای متعددی می توان آورد که همگی در کودک باعث شناخت جسم و عملکرد اندام می شوند. مانند گل شدن، خیس شدن، دعوا کردن و... و همه ی اینها وقتی در بستر «بازی» رخ می دهند، زمینه ساز رشد واقعی در کودک می شوند.
خطاب به پدران و مادران عزیز، فرزندتان را تنها برای تفریح و سرگرمی به مدرسه طبیعت نبرید! آن جا را برای این نساخته اند که به کودک فقط «خوش بگذرد». اگر فقط این هدف را دارید، پارکها و شهربازی ها مکانهای مناسب تری اند! این جا جایی ست که کودک تجربیاتی از جنس زندگی می کند. بار دیگر به برشی که از زندگی تان زده اید نگاه کنید. بله، اینجا کودک مجموع این مفاهیم را تجربه می کند، به حد توان واقعی و میزان حضورش. در مدرسه طبیعت، کودک «مهارت های خاص» را نمی آموزد، این جا کودک یک انسان ویژه نمی شود. اتفاقاً این جا کودک یک «انسان معمولی» می شود. دنیای ما به شدت محتاج آدم های معمولی است. آدم هایی که توان دوست داشتن و دوست داشته شدن را از دست نداده باشند، انسان هایی که توان غمخواری و مهربانی با زمین و زمان از کف شان نرفته باشد. انسان های معمولی ای که تخصص شان مانع خلاقیت شان نمی شود. انسانهایی که تا می توانسنتد زمین خورده و برپاخاسته اند. آدم هایی که به اندازه ی کافی «زند گی کرده اند» و راه و رسم اش را فراگرفته اند.
پدر و مادرهای گرامی، اگر تصمیم تان را برای حضور فرزندتان در مدرسه طبیعت گرفته اید، سعی کنید بیشترین زمان ممکن را به او برای بودن در آن جا بدهید. به تجربه دریافته ایم، کودکانی که حضور مستمر و منظم تری در مدرسه طبیعت دارند، فرصت های رشد و یادگیری به مراتب بیشتری دارند نسبت به کودکانی که هر از گاهی به مدرسه طبیعت می آیند. بگذارید حد این حضور را خود کودک تعیین کند. بیش و پیش از او برای زخم ها، شکست ها و دعواهایش غمگین نشوید. کودکان عموماً بعد از زخمی شدن و تجربیات تلخی از این دست، دوباره می خواهند به همان فضا برگردند و کمتر کودکی به بهانه ی یک زخم قید حضور در مدرسه طبیعت را می زند. این نشانگر این است که اثر حقیقی این تجربه به شکل «رضایت» در او باقی مانده است. او دارد این جا زندگی اش را می کند. فرصت زندگی در مدرسه طبیعت را اگر می توانید هر روز به او بدهید. بهتر است نوار حضور و تجربیات او قطع نشود. تداوم و ارتباط تجربه ها با همدیگر، ارزش این حضور را دوچندان می کند.
عارف آهنگر، تسهیلگر #مدرسه_طبیعت_نوج
#مدرسه_طبیعت
@natureschool
@noojnatureschool
Forwarded from نوج🌱
آیا مدرسه طبیعت بازگشت به عقب و نوعی انسان گریزی ست؟
قبل از پاسخ، بیایید به این بیاندیشیم که چرا اساسا این سؤال در ذهن شکل می گیرد. موضوع ما موضوع "حس" است. حس به عنوان اولین و مهمترین سرمایه و آورده ای که کودک انسان هنگام تولد بدان مجهز است. بازگشت به طبیعت گریز از انسانیت نیست، بلکه اتفاقا بستری ست برای درک حس موجود در طبیعت و ازقضا راهی برای نزدیک شدن به جنبه های مهم و فراموش شده ی انسانیت. آن جنبه هایی که تنها با کشف ارتباط انسان با محیط قابل احیاست.
موضوع خیلی ساده است. و ای بسا چون ساده است، درک آن دشوار گشته: اساسا "هنر" کجا و چگونه در انسان شکل گرفت؟ اصولا "علم" چیست و چگونه اقسام گوناگونش کشف و ثبت شد؟ یکی بگوید "خلاقیت" کی و کجا و بر اساس چه ضروریاتی در انسان شکل گرفت؟ و همینطور دیگر جنبه های وجودی انسان. پاسخ همه ی این "کجا"ها آیا جایی جز "طبیعت" است؟ جواب تمام این "چگونه"ها آیا چیزی جز "ضرورت حل مسایل فی مابین انسان و محیط زندگی اش برای زنده ماندن و ادامه حیات نسلی" می باشد؟ پاسخ همه ی این "چیست"ها آیا غیر از "کشف ارتباط میان پدیده های حاضر در محیط پیرامونی انسان" است؟
در تمام گزاره های بالا، یکی از کلیدواژه ها "ارتباط" است. ارتباط انسان با محیط و با همسایگانش در محیط. راستی، وقتی صحبت از انسان می کنیم، داریم از کی حرف می زنیم؟ برای یافتن پاسخ این سؤال باید ورای حافظه کوتاه مدت تاریخ برویم. در حافظه بلندمدت تاریخ انسان، کِی دیده اید کودکان و نوجوانان را و به طور کلی انسان را گوشه ای جمع کنند و "علم"، "هنر"، "خلاقیت" و... یادشان بدهند؟! نکند فکر می کنیم اینی که ما هستیم با آنهایی که در حافظه بلندمدت تاریخ می بینیم خیلی فرق دارد؟! خیر. ما همانقدر "انسان"ایم که آنها. همان خصوصیات و همان امیال. همان تهاجم ها و همان انتقام ها. همان ترس ها و همان آرزوها. یک قلم اش را برایتان مثال بزنم: "جنگ"؛ این مفهوم آشنای تمام ادوار حیات. این نقطه تاریک و دردناک حافظه ی تاریخ بشر. آیا زرورق تمدن و فرهنگ توانسته این نقطه را پاک کند؟ کافیست همان جایی که در تاریخ ایستاده ایم، برگردیم و نگاهی به جهان قرن 21 بیاندازیم.
از این نقطه ی سیاه و دردناک تاریخ بگذریم و به دنبال کودکان در حافظه ی بلندمدت تاریخ انسان بگردیم. ببینیم آنها چگونه علم و هنر و خلاقیت و هرگونه مهارت جسمی و ذهنی دیگر را فرا می گرفته اند. کلاس و درس و مشق و معلمی می بینید؟ کِی و کجا می توانید آنها را ساعتهای متمادی در حال نشستن و گوش دادن بیابید؟ پس چه می بینید؟ آیا جز "تجربه ی دلخواهانه و آزادانه" و "ارتباط با محیط زندگی" می بینید؟
آری، اگر می خواهید بدانید این همه اختراع و اکتشاف و ابداع و فرهنگ چگونه به ما ارث رسیده، به دنبال ضریب هوشی دانشمندان و نوابغ نگردید، در جستجوی کودکان در حافظه ی بلندمدت تاریخ تکامل انسان باشید. آن معلم ازلی و ابدی را بازشناسید و بر دستانش بوسه زنید. هم او که همیشه به "ما" آموخت. هم او که دیری ست فرزندان این دیار با او غریبه اند: تجربه. و آن مدرسه ی محبوب و همیشگی را پیدا کنید و دیوارها را به احترامش بردارید تا فرزندانمان بعد از این تعطیلات طولانی به آن بازگردند: مدرسه طبیعت... مدرسه ی زندگی، مدرسه ای بی سقف و سطح و حد و حساب. هرکجا می خواهد باشد. جنگل، دریا، کویر، شهر، رودخانه. هرکجا که خاک است و آب است و درخت و رابطه. آری هرکجا که قفسی شکسته شده و چراغهای رابطه روشن اند.
عارف آهنگر، تسهیلگرِ #مدرسه_طبیعت_نوج
#مدرسه_طبیعت
@natureschool
@noojnatureschool
قبل از پاسخ، بیایید به این بیاندیشیم که چرا اساسا این سؤال در ذهن شکل می گیرد. موضوع ما موضوع "حس" است. حس به عنوان اولین و مهمترین سرمایه و آورده ای که کودک انسان هنگام تولد بدان مجهز است. بازگشت به طبیعت گریز از انسانیت نیست، بلکه اتفاقا بستری ست برای درک حس موجود در طبیعت و ازقضا راهی برای نزدیک شدن به جنبه های مهم و فراموش شده ی انسانیت. آن جنبه هایی که تنها با کشف ارتباط انسان با محیط قابل احیاست.
موضوع خیلی ساده است. و ای بسا چون ساده است، درک آن دشوار گشته: اساسا "هنر" کجا و چگونه در انسان شکل گرفت؟ اصولا "علم" چیست و چگونه اقسام گوناگونش کشف و ثبت شد؟ یکی بگوید "خلاقیت" کی و کجا و بر اساس چه ضروریاتی در انسان شکل گرفت؟ و همینطور دیگر جنبه های وجودی انسان. پاسخ همه ی این "کجا"ها آیا جایی جز "طبیعت" است؟ جواب تمام این "چگونه"ها آیا چیزی جز "ضرورت حل مسایل فی مابین انسان و محیط زندگی اش برای زنده ماندن و ادامه حیات نسلی" می باشد؟ پاسخ همه ی این "چیست"ها آیا غیر از "کشف ارتباط میان پدیده های حاضر در محیط پیرامونی انسان" است؟
در تمام گزاره های بالا، یکی از کلیدواژه ها "ارتباط" است. ارتباط انسان با محیط و با همسایگانش در محیط. راستی، وقتی صحبت از انسان می کنیم، داریم از کی حرف می زنیم؟ برای یافتن پاسخ این سؤال باید ورای حافظه کوتاه مدت تاریخ برویم. در حافظه بلندمدت تاریخ انسان، کِی دیده اید کودکان و نوجوانان را و به طور کلی انسان را گوشه ای جمع کنند و "علم"، "هنر"، "خلاقیت" و... یادشان بدهند؟! نکند فکر می کنیم اینی که ما هستیم با آنهایی که در حافظه بلندمدت تاریخ می بینیم خیلی فرق دارد؟! خیر. ما همانقدر "انسان"ایم که آنها. همان خصوصیات و همان امیال. همان تهاجم ها و همان انتقام ها. همان ترس ها و همان آرزوها. یک قلم اش را برایتان مثال بزنم: "جنگ"؛ این مفهوم آشنای تمام ادوار حیات. این نقطه تاریک و دردناک حافظه ی تاریخ بشر. آیا زرورق تمدن و فرهنگ توانسته این نقطه را پاک کند؟ کافیست همان جایی که در تاریخ ایستاده ایم، برگردیم و نگاهی به جهان قرن 21 بیاندازیم.
از این نقطه ی سیاه و دردناک تاریخ بگذریم و به دنبال کودکان در حافظه ی بلندمدت تاریخ انسان بگردیم. ببینیم آنها چگونه علم و هنر و خلاقیت و هرگونه مهارت جسمی و ذهنی دیگر را فرا می گرفته اند. کلاس و درس و مشق و معلمی می بینید؟ کِی و کجا می توانید آنها را ساعتهای متمادی در حال نشستن و گوش دادن بیابید؟ پس چه می بینید؟ آیا جز "تجربه ی دلخواهانه و آزادانه" و "ارتباط با محیط زندگی" می بینید؟
آری، اگر می خواهید بدانید این همه اختراع و اکتشاف و ابداع و فرهنگ چگونه به ما ارث رسیده، به دنبال ضریب هوشی دانشمندان و نوابغ نگردید، در جستجوی کودکان در حافظه ی بلندمدت تاریخ تکامل انسان باشید. آن معلم ازلی و ابدی را بازشناسید و بر دستانش بوسه زنید. هم او که همیشه به "ما" آموخت. هم او که دیری ست فرزندان این دیار با او غریبه اند: تجربه. و آن مدرسه ی محبوب و همیشگی را پیدا کنید و دیوارها را به احترامش بردارید تا فرزندانمان بعد از این تعطیلات طولانی به آن بازگردند: مدرسه طبیعت... مدرسه ی زندگی، مدرسه ای بی سقف و سطح و حد و حساب. هرکجا می خواهد باشد. جنگل، دریا، کویر، شهر، رودخانه. هرکجا که خاک است و آب است و درخت و رابطه. آری هرکجا که قفسی شکسته شده و چراغهای رابطه روشن اند.
عارف آهنگر، تسهیلگرِ #مدرسه_طبیعت_نوج
#مدرسه_طبیعت
@natureschool
@noojnatureschool