ساسان آقایی
#درسگفتارهای_لیبرالیسم_و_محافظهکاری ۴ 📖 دموکراسی، زادهی #لیبرالیسم است. از دیدگاه فلسفی، لیبرالیسم در معنای گستردهی آن، فلسفهی افزایش آزادی فردی در جامعه تا حد ممکن است؛ و دشمن اصلی این ایده، تمرکز قدرت بوده که بیشترین آسیب را به آزادی فرد میرساند.…
#درسگفتارهای_لیبرالیسم_و_محافظهکاری ۴
📜 جنگیدن برای دموکراسی
👈🏽 تکلمه: جنبش فردگرایی، کمی پیشتر از آن که اندیشهای به نام #لیبرالیسم جهان را درنوردد، آغازید. اندیشمندان بیهمانندی چون #جان_لاک و #آدام_اسمیت، مبانی فردگرایی و اصالت و تقدم فرد بر هر چیز دیگری را سرشتند و به لیبرالیسم در حال تکوین ماهیتی تزلزلناپذیر بخشیدند. از دل همین باور راسخ نیز پایهی دوم اندیشهی لیبرالیسم تاسیس شد؛ دموکراسی! لیبرالها از همان ابتدا هم با اثرگذاری قدرتمند بر جریان انقلابهای انگلستان و فرانسه، نسبت لیبرالیسم و دموکراسی را روشن ساخته بودند اما احتمالن استقلال #آمریکا، قانون اساسی آن و برقراری یک دموکراسی در آنجا بود که دموکراسی را چون همزاد لیبرالیسم به بشریت شناساند. بیتردید اگر لیبرالیسم نبود، جهان مفهومی با نام دموکراسی را نمیشناخت یا ذهنیت متفاوتی از آن داشت. لیبرالها با به رسمیت شناختن فرد و حقوق تامهی وی، حق انتخاب، دخالت در تعیین سرنوشت و حق حکومت را برای تکتک افراد یک جامعه را اساس قرار داده و هرگونه منبع مشروعیت قدرت و حکومت را جز نمایندگی خواستههای #فرد و تعقیب آنها، واهی و دروغین دانستند. به این معنا، از آنجا که تاسیس حکومت تنها و تنها برای ادارهی قرارداد اجتماعی و تامین مالکیت و امنیت و حقوق فرد است، هیچ کس در جامعه نیست که حق مضاعفی در اعمال حاکمیت داشته باشد، و افراد تنها میتوانند با انتخاب(نصب) از سوی دیگران، این حق آنها را «نمایندگی» کنند. این نمایندگی البته شکلهای گوناگونی به خود گرفت و دموکراسیهایی نوینی از مشروطهی پادشاهی تا نظامهای ریاستی و پارلمانی تاسیس کرد اما حتا در حکومتهای سلطنتی امروزه، پادشاه چیزی جز نمایندهی خواستههای افراد جامعه نیست که یک اکثریت را نمایندگی کرده و مخالفت اقلیت با او نیز امری مجاز و جزیی از حقوق فرد است.
به این ترتیب بهتقریب تمامی پیشگامان لیبرالیسم در قرن هیجدهم و نوزدهم، «دموکرات» نیز بودهاند اما با بروز رادیکالیسم چپ در قرن بیستم و افزایش جهتگیریهای سوسیالیستی و ناسیونالیسم افراطی، بیشتر فیلسوفان لیبرال در نیمهی نخست این قرن، پایهی دوم لیبرالیسم که تامین آزادی سیاسیست را چون هدف اصلی این اندیشه گرامی داشته و گاه بر پایهی بنیادی حقوق فردی اولویت دادند. تصور رایجی بهوجود آمد که حقوق فردی تام با اصول آزادی سیاسی مقدار ستیزی دارد و میتوان در این ستیز، طرف دوم ایستاد یا دستکم دولت باید پاسدار شق دوم در برابر شق نخست باشد. نئولیبرالیسم و #لیبرالیسممحافظهکار، پاسخی قدرتمند به چنین گرایشی در فیلسوفان لیبرالی بوده (درسگفتارهای ۲ و ۳) که به قول مشهور هایک؛ «همه در حقیقت کمونیستند».
دموکراسی نه مقدم بر لیبرالیسم که زاده و فرزند آن است و اگر به هر دلیل و توجیهی، هستهی مرکزی لیبرالیسم(حقوق فردی) تحدید شود، به همان نسبت در یک توالی فاسد به بروز قدرتهای مطلقهتر میانجامد. فرمول درسگفتار ۳ را به یاد آورید؛ اگر آزادی فردی را X و دخالت دولتی را Y بدانیم، به ازای هر واحد دخالتی که دولت در امور اقتصادی و اجتماعی و سیاسی داشته باشد، حوزهی آزادی فردی یک واحد کمتر خواهد شد. حالا این فرمول را میتوان کاملتر هم کرد:
🔘 حقوق فردی X ، دموکراسی D ، افزایش قدرت دولت Y
افزایش X برابر D است اما به همان نسبت که D از X دور شود، بر Y افزوده شده و در نهایت Y به کاهش X و انهدام D میانجامد؛ حکومت مطلقهای که تمام حقوق فردی را پایمال میکند. به همین سبب لیبرالیسم همواره از سوی دو جریان تهدید شده؛ ۱) هواداران هرگونه خودکامگی از سیاسی، مذهبی، پرولتاریا تا توتالیتریسم اکثریت، و ۲) گرایشهای رادیکال فردگرایی که هنوز متوجه نشدهاند حقوق فردی و دموکراسی، یک پیوند خویشاوندی دارد.
تجربهی کمونیسم و فاشیسم و غلتیدن از چاه یکی به دام دیگری در قرن بیستم، توالی فاسد نادیده گرفتن هر کدام از دو پایهی لیبرالیسم را برملا ساخت و اندیشمندان آن را به بازگشت به سنتهای فردگرای قرن هیجدهم و درآمیختن آن با آرای دموکراتیک قرن نوزدهم واداشت. مهمترین نحلهی چنین گرایشی را #نئولیبرالیسم مینامند. رشد شتابان این گرایش که با مفهومهای امروزینی چون جهانیشدن، غربگرایی و دولتسازی درآمیخته، به واکنش تند و شدید جامعههای ناپایدار و ماقبلمدرنیته انجامید و طیف گستردهای از متفکران چپ تا لفتلیبرال را بر علیه آن شوراند. جنگ و ستیزی که ادامه دارد و نئولیبرالیسم مبتنی بر حقوق تامهی فردی با ماهیت دموکراسیخواهانه را بدل به کانون دشمنی کسانی کرده که از تجربهی قرن بیستم درس نگرفتهاند. اینان با برپاساختن بنگاههای درآمدزای ایدئولوژیکی چون چپنو، نئومارکسیسم، قومگرایی و ... میکوشند راه رستگاری انسانی را به کلبههای وحشت بارها آزموده شده منحرف سازند.
✔️ t.me/SasanAghaei
#کتاب_خوانی
📜 جنگیدن برای دموکراسی
👈🏽 تکلمه: جنبش فردگرایی، کمی پیشتر از آن که اندیشهای به نام #لیبرالیسم جهان را درنوردد، آغازید. اندیشمندان بیهمانندی چون #جان_لاک و #آدام_اسمیت، مبانی فردگرایی و اصالت و تقدم فرد بر هر چیز دیگری را سرشتند و به لیبرالیسم در حال تکوین ماهیتی تزلزلناپذیر بخشیدند. از دل همین باور راسخ نیز پایهی دوم اندیشهی لیبرالیسم تاسیس شد؛ دموکراسی! لیبرالها از همان ابتدا هم با اثرگذاری قدرتمند بر جریان انقلابهای انگلستان و فرانسه، نسبت لیبرالیسم و دموکراسی را روشن ساخته بودند اما احتمالن استقلال #آمریکا، قانون اساسی آن و برقراری یک دموکراسی در آنجا بود که دموکراسی را چون همزاد لیبرالیسم به بشریت شناساند. بیتردید اگر لیبرالیسم نبود، جهان مفهومی با نام دموکراسی را نمیشناخت یا ذهنیت متفاوتی از آن داشت. لیبرالها با به رسمیت شناختن فرد و حقوق تامهی وی، حق انتخاب، دخالت در تعیین سرنوشت و حق حکومت را برای تکتک افراد یک جامعه را اساس قرار داده و هرگونه منبع مشروعیت قدرت و حکومت را جز نمایندگی خواستههای #فرد و تعقیب آنها، واهی و دروغین دانستند. به این معنا، از آنجا که تاسیس حکومت تنها و تنها برای ادارهی قرارداد اجتماعی و تامین مالکیت و امنیت و حقوق فرد است، هیچ کس در جامعه نیست که حق مضاعفی در اعمال حاکمیت داشته باشد، و افراد تنها میتوانند با انتخاب(نصب) از سوی دیگران، این حق آنها را «نمایندگی» کنند. این نمایندگی البته شکلهای گوناگونی به خود گرفت و دموکراسیهایی نوینی از مشروطهی پادشاهی تا نظامهای ریاستی و پارلمانی تاسیس کرد اما حتا در حکومتهای سلطنتی امروزه، پادشاه چیزی جز نمایندهی خواستههای افراد جامعه نیست که یک اکثریت را نمایندگی کرده و مخالفت اقلیت با او نیز امری مجاز و جزیی از حقوق فرد است.
به این ترتیب بهتقریب تمامی پیشگامان لیبرالیسم در قرن هیجدهم و نوزدهم، «دموکرات» نیز بودهاند اما با بروز رادیکالیسم چپ در قرن بیستم و افزایش جهتگیریهای سوسیالیستی و ناسیونالیسم افراطی، بیشتر فیلسوفان لیبرال در نیمهی نخست این قرن، پایهی دوم لیبرالیسم که تامین آزادی سیاسیست را چون هدف اصلی این اندیشه گرامی داشته و گاه بر پایهی بنیادی حقوق فردی اولویت دادند. تصور رایجی بهوجود آمد که حقوق فردی تام با اصول آزادی سیاسی مقدار ستیزی دارد و میتوان در این ستیز، طرف دوم ایستاد یا دستکم دولت باید پاسدار شق دوم در برابر شق نخست باشد. نئولیبرالیسم و #لیبرالیسممحافظهکار، پاسخی قدرتمند به چنین گرایشی در فیلسوفان لیبرالی بوده (درسگفتارهای ۲ و ۳) که به قول مشهور هایک؛ «همه در حقیقت کمونیستند».
دموکراسی نه مقدم بر لیبرالیسم که زاده و فرزند آن است و اگر به هر دلیل و توجیهی، هستهی مرکزی لیبرالیسم(حقوق فردی) تحدید شود، به همان نسبت در یک توالی فاسد به بروز قدرتهای مطلقهتر میانجامد. فرمول درسگفتار ۳ را به یاد آورید؛ اگر آزادی فردی را X و دخالت دولتی را Y بدانیم، به ازای هر واحد دخالتی که دولت در امور اقتصادی و اجتماعی و سیاسی داشته باشد، حوزهی آزادی فردی یک واحد کمتر خواهد شد. حالا این فرمول را میتوان کاملتر هم کرد:
🔘 حقوق فردی X ، دموکراسی D ، افزایش قدرت دولت Y
افزایش X برابر D است اما به همان نسبت که D از X دور شود، بر Y افزوده شده و در نهایت Y به کاهش X و انهدام D میانجامد؛ حکومت مطلقهای که تمام حقوق فردی را پایمال میکند. به همین سبب لیبرالیسم همواره از سوی دو جریان تهدید شده؛ ۱) هواداران هرگونه خودکامگی از سیاسی، مذهبی، پرولتاریا تا توتالیتریسم اکثریت، و ۲) گرایشهای رادیکال فردگرایی که هنوز متوجه نشدهاند حقوق فردی و دموکراسی، یک پیوند خویشاوندی دارد.
تجربهی کمونیسم و فاشیسم و غلتیدن از چاه یکی به دام دیگری در قرن بیستم، توالی فاسد نادیده گرفتن هر کدام از دو پایهی لیبرالیسم را برملا ساخت و اندیشمندان آن را به بازگشت به سنتهای فردگرای قرن هیجدهم و درآمیختن آن با آرای دموکراتیک قرن نوزدهم واداشت. مهمترین نحلهی چنین گرایشی را #نئولیبرالیسم مینامند. رشد شتابان این گرایش که با مفهومهای امروزینی چون جهانیشدن، غربگرایی و دولتسازی درآمیخته، به واکنش تند و شدید جامعههای ناپایدار و ماقبلمدرنیته انجامید و طیف گستردهای از متفکران چپ تا لفتلیبرال را بر علیه آن شوراند. جنگ و ستیزی که ادامه دارد و نئولیبرالیسم مبتنی بر حقوق تامهی فردی با ماهیت دموکراسیخواهانه را بدل به کانون دشمنی کسانی کرده که از تجربهی قرن بیستم درس نگرفتهاند. اینان با برپاساختن بنگاههای درآمدزای ایدئولوژیکی چون چپنو، نئومارکسیسم، قومگرایی و ... میکوشند راه رستگاری انسانی را به کلبههای وحشت بارها آزموده شده منحرف سازند.
✔️ t.me/SasanAghaei
#کتاب_خوانی
Telegram
ساسان آقایی
روزنامهنگار، نویسنده و بنیانگذار پادکست مدبویز
کمی از هر چیز؛ سیاست، رسانه، اقتصاد آزاد و کتاب. در این محل مناقشههای بینالمللی هم به مزایده گذاشته میشود به ویژه در حوزهی آمریکا
🔸️ ارتباط:
@SasanAghaei2
🔸 آیدی توییتر و اینستاگرام:
@SasanAghaei2
کمی از هر چیز؛ سیاست، رسانه، اقتصاد آزاد و کتاب. در این محل مناقشههای بینالمللی هم به مزایده گذاشته میشود به ویژه در حوزهی آمریکا
🔸️ ارتباط:
@SasanAghaei2
🔸 آیدی توییتر و اینستاگرام:
@SasanAghaei2