روشنفکران
69.8K subscribers
49.4K photos
41.2K videos
2.39K files
6.78K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
Forwarded from A
🎋 #ایران -27فوریه 8 اسفند 1908 حمله به کالسکه #محمدعلی_شاه_قاجار با بمب دستی

✍️#محمدعلی_شاه

هشتم اسفند 1286 (27 فوریه سال 1908) در تهران به سوی کالسکه محمدعلی شاه #قاجار دو بمب دستی پرتاب شد که ضمن آن عده ای جلودار و محافظ یمین و یسار کشته شدند،
اما به خود شاه آسیبی نرسید.

محمدعلی شاه از #کاخ_گلستان عازم باغ #دوشان_تپه (شرق تهران) بود که به سوی کالسکه او بمب پرتاب شد.

در پی این حادثه، به دستور شاه، «ظفر السلطنه» #فرماندارتهران را چوب زدند.
#ظفرالسلطنه همان روز (پیش از رویداد حمله به کالسکه) به عنوان وزیر جنگ کابینه معرفی شده بود که پس از کتک خوردن به زندان افتاد.
🖊 🗓 #تاریخ
#مناسبت
@Roshanfkrane
🛑 رعیت را چه به سرکشی!

کانال روشنفکران

عاقبت #محمدعلی_شاه_قاجار:

" رعیت را چه به سرکشی. رعیت را چه به استنطاق صاحبقران. رعیت را چه به فریاد حق‌طلبی! رعیت غلط می‌کند ما را نخواهد! رعیت گوسفند و ما شبانیم! سایه‌ ماست که آرامش می‌دهد، نعمت ارزانی می‌دارد و دفع بلا می‌کند! ماییم که آبرو می‌دهیم، ماییم که مالک ایرانیم! آخر الزمان است! شاه شاهان را محکوم می‌کنند به دروغ‌گویی. سایه‌ خدا را محکوم می‌کنند به فساد، به استبداد، به عیاشی؛ مصلحین فریاد قانون می‌زنند، مشق مردم سالاری می‌کنند! خدا لعنت کند یوسف خان مستشارالدوله بی‌شرف را که قانون قانون می‌کرد در این مملکت همایونی! خون جواب آزادیست! رعیت غلط می‌کند اعتراض کند، غلط می‌کند دیوان مظالم بخواهد، غلط می‌کند مشروطه بخواهد! ما رعیت سربه زیر می‌خواهیم، ما رعیت بله قربان‌گو می‌خواهیم. ما رعیت کر و کور می‌خواهیم. اینجا ممالک محروسه ایران است و ما هم قبله عالمیم و پرچم‌دار عدالت و پاکی! هر کس نمی‌خواهد بسم الله از این مملکت برود ".

♦️عاقبت محمد علی شاه

قسمتی از خاطرات سید حسن تقی‌زاده:

برای اخراج محمدعلیشاه هیئتی تعیین شد که من هم جزء آنها بودم. روزی که ترتیب اخراج وی را دادیم، دارای قیافه‌ای تکیده و شکسته بود. همسر او نیز مرتب گریه می‌کرد و از دوری احمد [احمدشاه] ناراحت بود. با آن‌که در مورد اخراج محمدعلیشاه خبری منتشر نشده بود، ولی عده‌ای زیاد در مقابل سفارت [سفارت انگلیس] در زرگنده آمده بودند و بعضی هم با خود اسلحه داشتند و می‌خواستند انتقام خود را از آن مرد بگیرند.  هیئت متوجه شد و از شهر درخواست کرد که عده‌ای قزاق بفرستند. قزاق‌ها آمدند و در دو طرف مستقر شدند. قیافه جمعیت بی‌نهایت غضبناک و عصبانی بود. هیئت انتظار داشت که واقعه‌ای روی بدهد. ازاین‌رو من جلو جمعیت رفته و آنها را به آرامش دعوت کردم. ولی جمعیت همچنان عصبانی بود. تصمیم گرفته شد شاه مخلوع را از در پنهانی سفارت خارج کنیم. شاه مخلوع وقتی مرا دید، با قیافه بغض‌گرفته جلو آمده و به ترکی شروع به احوال‌پرسی کرد. گریه به شاه امان نمی‌داد. من به او گفتم چرا عاقل کند کاری که بازآرد پشیمانی؟ 

- بغض شاه ترکید. گفت: " خدا ذلیل کند شاپشال و امیربهادر جنگ را، آنها مرا اغفال کردند تا روبه‌روی ملتم بایستم "

- گفتم: " عذر بدتر از گناه ".

- به او گفتم: " به‌هرحال الان چاره‌ای نیست و خودکرده را تدبیر نیست. باید هرچه‌زودتر خاک ایران را ترک کنی. تا چه وقت می‌خواهی به این زندگی ذلت‌بار ادامه بدهی و زیر بیرق خارجی بمانی ".

شاه در این موقع با صدای بلند می‌گریست؛ به‌طوری‌که همه هیئت و سفرای روس و انگلیس از این حالت روحی شاه متاثر شدند. محمدعلیشاه دیگر آن شاهی نبود که روبه‌روی ملت خود ایستاده بود. مثل بچه مطیعی شده بود که پناهگاهی می‌جست. چون شایع بود که محمدعلیشاه قصد خروج مقداری از جواهرات سلطنتی را دارد، ستارخان به ترکی با فریاد گفت:

" جیب‌ها و اثاثه‌اش را بگردید "

- من نزد ستارخان رفته و باز به ترکی به او گفتم: " رعایت این مردک بیچاره را بکنید "

این در وضع روحی بدی است. ستارخان گفت: "مَن بیلمیرم ". یعنی من نمی‌دانم. من پیشنهاد کردم برای آن‌که بهانه‌ای به دست کسی داده نشود، اثاثیه شاه و حتی جیب‌هایش را به شکل زننده‌ای بازرسی کردند. چند قطعه جواهر پیدا کردند که بلافاصله صورت‌مجلس شد و اعضای هیئت زیر آن را امضا کردند. ستارخان پا از این فراتر گذاشت و گفت اثاثه ملکه‌جهان خانمش را هم بگردید. من گفتم: " این کار زننده است ".

ستارخان چند زن را از بین کسانی که بیرون سفارت منتظر خروج محمدعلیشاه بودند صدا کرد و به شکلی موهن گفت اثاثیه خانم و خدمه را هم بگردید. زن‌ها حتی سینه‌بند خانم را هم گشتند و در آنجا چند قطعه الماس یافتند. شاه خواست مانع شود، ستارخان به ترکی گفت:

" هرچه جنایت کردی بس نبود، حالا می‌خواهی دارایی‌های رعیت را به تاراج ببری؟ "

- فحش رکیکی هم نثار شاه کرد. من هرچه خواستم ستارخان را دعوت به آرامش کنم‌ میسر نمی‌شد و او مرتب مثل شیر می‌غرید و اسلحه‌اش را تکان می‌داد... [در آخر محمدعلیشاه] به اعضای هیئت دست داد و از بعضی حلالیت طلبید، ولی چه سود؟ 

محمدعلی شاه لکه‌هایی را که بر دامن تاریخ گذاشت، هیچ‌وقت پاک نخواهد شد. او ملتی را که آزادی می‌خواست، کشت. مجلس را به توپ بست. ملک‌المتکلمین و صوراسرافیل را در باغ شاه خفه کرد. به‌هرحال صحنه‌ای بود دردناک و ناراحت‌کننده. در دل گفتم این است سرنوشت مستبدان، آدمکشان.

📚 خاطره تقی‌زاده از کتاب "مشروطیت ایران"، نوشته #محمود_ستایش

#جالب #تاریخ #دیکتاتور #قاجار

#دیکتاتوری
@Roshanfkrane