وقتی چمدانش را به قصد رفتن بست
نگفتم: عزیزم، این کار را نکن
نگفتم: برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده
وقتی پرسید دوستش دارم یا نه؟
رویم را برگرداندم
حالا او رفته، و من
تمام چیزهایی را که نگفتم، می شنوم.
نگفتم: عزیزم متاسفم، چون من هم مقصر بودم
نگفتم: اختلافها را کنار بگذاریم
چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است
گفتم: اگر راهت را انتخاب کرده ای
من آن را سد نخواهم کرد
حالا او رفته و من
تمام چیزهایی را که نگفتم، می شنوم.
او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم
نگفتم: اگر تو نباشی، زندگیام بیمعنی خواهد بود
فکر میکردم از تمامی آن بازیها خلاص خواهم شد
اما حالا، تنها کاری که میکنم
گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم
نگفتم: بارانیات را درآر
قهوه درست میکنم و با هم حرف میزنیم
نگفتم: جادهی بیرون خانه
طولانی و خلوت و بیانتهاست
گفتم: خدانگهدار، موفق باشی
خدا به همراهت
او رفت
و مرا تنها گذاشت
تا با تمام چیزهایی که نگفتم، زندگی کنم.
✒️ شل سیلور استاین
📷 مهلا درخشانی
#واژه
#شعر
#نگاره
#عکس
🌱 @Ri_sheh 🌱
نگفتم: عزیزم، این کار را نکن
نگفتم: برگرد و یک بار دیگر به من فرصت بده
وقتی پرسید دوستش دارم یا نه؟
رویم را برگرداندم
حالا او رفته، و من
تمام چیزهایی را که نگفتم، می شنوم.
نگفتم: عزیزم متاسفم، چون من هم مقصر بودم
نگفتم: اختلافها را کنار بگذاریم
چون تمام آنچه می خواهیم عشق و وفاداری و مهلت است
گفتم: اگر راهت را انتخاب کرده ای
من آن را سد نخواهم کرد
حالا او رفته و من
تمام چیزهایی را که نگفتم، می شنوم.
او را در آغوش نگرفتم و اشک هایش را پاک نکردم
نگفتم: اگر تو نباشی، زندگیام بیمعنی خواهد بود
فکر میکردم از تمامی آن بازیها خلاص خواهم شد
اما حالا، تنها کاری که میکنم
گوش دادن به چیزهایی است که نگفتم
نگفتم: بارانیات را درآر
قهوه درست میکنم و با هم حرف میزنیم
نگفتم: جادهی بیرون خانه
طولانی و خلوت و بیانتهاست
گفتم: خدانگهدار، موفق باشی
خدا به همراهت
او رفت
و مرا تنها گذاشت
تا با تمام چیزهایی که نگفتم، زندگی کنم.
✒️ شل سیلور استاین
📷 مهلا درخشانی
#واژه
#شعر
#نگاره
#عکس
🌱 @Ri_sheh 🌱
تنهایی عمیقی در جهان است
که در حرکت کُندِ عقربههای ساعت،
میتوان حس کرد.
مردمانِ خسته،
مثله شدگانی از عشق یا بیعشقی،
نامهربان با هم،
غنی نامهربان با غنی،
و فقیر با فقیر.
ترسیدهایم.
نظام آموزشی به ما آموخت،
که همه برندهایم.
هیچگاه از شکستها،
و خودکشیها نگفت
یا از وحشت رنج آورِ انسانی
که کسی لمسش نکرده
یا با او سخن نرانده است
و در تنهایی
مشغول آب دادن گیاهان است.
✒️ چارلز بوکوفسکی
📷 Josh Nuttall
#واژه
#شعر
#نگاره
#عکس
🌱 @Ri_sheh 🌱
که در حرکت کُندِ عقربههای ساعت،
میتوان حس کرد.
مردمانِ خسته،
مثله شدگانی از عشق یا بیعشقی،
نامهربان با هم،
غنی نامهربان با غنی،
و فقیر با فقیر.
ترسیدهایم.
نظام آموزشی به ما آموخت،
که همه برندهایم.
هیچگاه از شکستها،
و خودکشیها نگفت
یا از وحشت رنج آورِ انسانی
که کسی لمسش نکرده
یا با او سخن نرانده است
و در تنهایی
مشغول آب دادن گیاهان است.
✒️ چارلز بوکوفسکی
📷 Josh Nuttall
#واژه
#شعر
#نگاره
#عکس
🌱 @Ri_sheh 🌱
درختی شدی تناور و سترگ
با حضور زخمها و حصارها
اما روزی
درخت مجاور، تصمیم گرفت بهار را در خواب ببیند
و رویایش را با کسی شریک نشود
و صدا زدنهای بیوقفهی گنجشکها در او بیاثر ماند...
و خیلی زود
"او"
دیگر نبود
و "تو" تصمیم گرفتی خسته شوی
و دیگر پرندهای بر تو آشیان نساخت
✒️ 📷 مهلا درخشانی
#واژه
#شعر
#نگاره
#عکس
🌱 @Ri_sheh 🌱
با حضور زخمها و حصارها
اما روزی
درخت مجاور، تصمیم گرفت بهار را در خواب ببیند
و رویایش را با کسی شریک نشود
و صدا زدنهای بیوقفهی گنجشکها در او بیاثر ماند...
و خیلی زود
"او"
دیگر نبود
و "تو" تصمیم گرفتی خسته شوی
و دیگر پرندهای بر تو آشیان نساخت
✒️ 📷 مهلا درخشانی
#واژه
#شعر
#نگاره
#عکس
🌱 @Ri_sheh 🌱
اکنون سکوت
دیروز سکوت
شاید فردا هم سکوت
اکنون میدانم
که گیاهان و نوزادانِ انسان در سکوت
رشد میکنند
این که میگویم نه به خاطرِ غروبهایِ سنگین
و دلتنگی است
و دوری از کسی
که سالها در حافظهی پهناورت حفظش کردی
و خوب میدانی
تا لحظهی مرگ نخواهی دیدش
دیگر هستیِ من برایِ بقا و ادامهیِ سکوت است
همهی سازها و موسیقیِ ملتها
سکوت و تنهایی محض را مینوازند
نه اینکه تو را به سکوت بیاورند
در شبهایِ طویل بیمارستان
در ایستگاههایِ راهآهن
که با یک چمدان خالی ایستاده بودم
و نه مسافر بودم و نه در انتظار کسی بودم
سکوت مرهم و شاهد من بود
هرچه از قلبم از دستها و از چشمانم حرف بزنم
طرحی ناقص از سکوت است
هر وقت هم با مرگ قرار دیدار داشتم
سکوت شاهد ما بوده است
عقربهی ساعتها را در سکوت به جلو و عقب میبرم
زمان تسخیر میشود
و تنهایی من
با سکوت آغشته میشود
و این مقدمهی شعری میشود که می خواهم بنویسم.
✒️ احمدرضا احمدی
📷 Savelie Antipov
#واژه
#شعر
#نگاره
#عکس
🌱 @Ri_sheh 🌱
دیروز سکوت
شاید فردا هم سکوت
اکنون میدانم
که گیاهان و نوزادانِ انسان در سکوت
رشد میکنند
این که میگویم نه به خاطرِ غروبهایِ سنگین
و دلتنگی است
و دوری از کسی
که سالها در حافظهی پهناورت حفظش کردی
و خوب میدانی
تا لحظهی مرگ نخواهی دیدش
دیگر هستیِ من برایِ بقا و ادامهیِ سکوت است
همهی سازها و موسیقیِ ملتها
سکوت و تنهایی محض را مینوازند
نه اینکه تو را به سکوت بیاورند
در شبهایِ طویل بیمارستان
در ایستگاههایِ راهآهن
که با یک چمدان خالی ایستاده بودم
و نه مسافر بودم و نه در انتظار کسی بودم
سکوت مرهم و شاهد من بود
هرچه از قلبم از دستها و از چشمانم حرف بزنم
طرحی ناقص از سکوت است
هر وقت هم با مرگ قرار دیدار داشتم
سکوت شاهد ما بوده است
عقربهی ساعتها را در سکوت به جلو و عقب میبرم
زمان تسخیر میشود
و تنهایی من
با سکوت آغشته میشود
و این مقدمهی شعری میشود که می خواهم بنویسم.
✒️ احمدرضا احمدی
📷 Savelie Antipov
#واژه
#شعر
#نگاره
#عکس
🌱 @Ri_sheh 🌱
غمگینام، بسيار.
شهری که در آن خانه دارم،
به شهری كه در من خانه دارد،
شبيه نيست.
✒️ غیاث المدهون
#واژه
#شعر
🌿 @Ri_sheh 🌿
www.instagram.com/Like_a_director
شهری که در آن خانه دارم،
به شهری كه در من خانه دارد،
شبيه نيست.
✒️ غیاث المدهون
#واژه
#شعر
🌿 @Ri_sheh 🌿
www.instagram.com/Like_a_director
خبر کوتاه بود:
ـ «اعدامشان کردند.»
خروش دخترک برخاست.
لبش لرزید.
دو چشم خستهاش از اشک پُر شد،
گریه را سر داد . . .
و من با کوششی پُر درد، اشکم را نهان کردم.
ـ چرا اعدامشان کردند؟
میپرسد ز من با چشم اشکآلود،
چرا اعدامشان کردند؟
ـ عزیزم، دخترم!
آنجا، شگفتانگیز دنیایی است:
دروغ و دشمنی فرمانروایی میکُند آنجا.
طلا: این کیمیای خونِ انسانها
خدایی میکُند آنجا.
شگفتانگیز دنیایی که همچون قرنهای دور
هنوز از ننگ آزار سیاهان دامنآلودهست.
در آنجا حق و انسان حرفهای پوچ و بیهودهست.
در آنجا رهزنی، آدمکُشی، خونریزی آزادست،
و دستو پای آزادیست در زنجیر . . .
عزیزم، دخترم!
آنان
برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی اعدامشان کردند!
و هنگامی که یاران،
با سرود زندگی بر لب،
بهسوی مرگ میرفتند،
امیدی آشنا میزد چو گُل در چشمشان لبخند.
بهشوق زندگی آواز میخواندند.
و تا پایان بهراه روشن خود باوفا ماندند.
عزیزم!
پاک کُن از چهره اشکت را، ز جا برخیز!
تو در من زندهای، من در تو: ما هرگز نمیمیریم.
من و تو با هزاران دگر،
این راه را دنبال میگیریم.
از آنِ ماست پیروزی.
از آنِ ماست فردا، با همه شادی و بهروزی.
عزیزم!
کار دنیا رو به آبادیست.
و هر لاله که از خون شهیدان میدمد امروز،
نوید روز آزادیست.
✒️ هوشنگ ابتهاج
#واژه
#شعر
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
🌿 @Ri_sheh 🌿
www.instagram.com/Like_a_director
ـ «اعدامشان کردند.»
خروش دخترک برخاست.
لبش لرزید.
دو چشم خستهاش از اشک پُر شد،
گریه را سر داد . . .
و من با کوششی پُر درد، اشکم را نهان کردم.
ـ چرا اعدامشان کردند؟
میپرسد ز من با چشم اشکآلود،
چرا اعدامشان کردند؟
ـ عزیزم، دخترم!
آنجا، شگفتانگیز دنیایی است:
دروغ و دشمنی فرمانروایی میکُند آنجا.
طلا: این کیمیای خونِ انسانها
خدایی میکُند آنجا.
شگفتانگیز دنیایی که همچون قرنهای دور
هنوز از ننگ آزار سیاهان دامنآلودهست.
در آنجا حق و انسان حرفهای پوچ و بیهودهست.
در آنجا رهزنی، آدمکُشی، خونریزی آزادست،
و دستو پای آزادیست در زنجیر . . .
عزیزم، دخترم!
آنان
برای دشمنی با من
برای دشمنی با تو
برای دشمنی با راستی اعدامشان کردند!
و هنگامی که یاران،
با سرود زندگی بر لب،
بهسوی مرگ میرفتند،
امیدی آشنا میزد چو گُل در چشمشان لبخند.
بهشوق زندگی آواز میخواندند.
و تا پایان بهراه روشن خود باوفا ماندند.
عزیزم!
پاک کُن از چهره اشکت را، ز جا برخیز!
تو در من زندهای، من در تو: ما هرگز نمیمیریم.
من و تو با هزاران دگر،
این راه را دنبال میگیریم.
از آنِ ماست پیروزی.
از آنِ ماست فردا، با همه شادی و بهروزی.
عزیزم!
کار دنیا رو به آبادیست.
و هر لاله که از خون شهیدان میدمد امروز،
نوید روز آزادیست.
✒️ هوشنگ ابتهاج
#واژه
#شعر
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
🌿 @Ri_sheh 🌿
www.instagram.com/Like_a_director
برای روزنبرگها
هوشنگ ابتهاج
اعدامشان کردند...
📝 🎙 هوشنگ ابتهاج
#آوا
#شعر
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#هنر_اعتراض
🌿 @Ri_sheh 🌿
www.instagram.com/Like_a_director
📝 🎙 هوشنگ ابتهاج
#آوا
#شعر
#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی
#هنر_اعتراض
🌿 @Ri_sheh 🌿
www.instagram.com/Like_a_director
"عروسک کوکی"
بیدار میشویم
سرها را به شانه میدوزیم
تکهای از خودمان را از آینه میکَنیم
راههای نرفته را توی شیار گردنمان حفر میکنیم
برای صبحانه تکهای نان کافیست
چای تلخ
قطره ای خون که از استخوان گونهمان میریزد
و این طور است که روزهای بطالت را آغاز میکنیم.
✒️ عطیه عطارزاده
📷 Milada Vigerova
#واژه
#شعر
#نگاره
#عکس
@Ri_sheh
www.instagram.com/Like_a_director
بیدار میشویم
سرها را به شانه میدوزیم
تکهای از خودمان را از آینه میکَنیم
راههای نرفته را توی شیار گردنمان حفر میکنیم
برای صبحانه تکهای نان کافیست
چای تلخ
قطره ای خون که از استخوان گونهمان میریزد
و این طور است که روزهای بطالت را آغاز میکنیم.
✒️ عطیه عطارزاده
📷 Milada Vigerova
#واژه
#شعر
#نگاره
#عکس
@Ri_sheh
www.instagram.com/Like_a_director