♦️رضا داوری و غرب به روایت دکتر محمدامین مروتی
بازنشر: ۲۵ فروردین ۱۴۰۰
”رضا داوری اردکانی، زاده ۱۳۱۲ است. داوری اردکانی یک طرف جدال معروف هایدگری-پوپری در ایران دهه ۷۰ بود. طرف دیگرش دکتر سروش بود. دلبستگی او به هایدگر به نقد این فیلسوف از عقلانیت ابزاری، علم جدید، تکنولوژی برمیگردد.
او تحت تأثیر فلاسفه اسلامی به خصوص فارابی و طرح مدینه فاضله او است که بر اساس آن فیلسوف بر مدینه حکومت میکند که در حقیقت نبی است.
او معتقد است مذهب "اصالت بشر" با فلسفه سقراط و شعار «خودت را بشناس» شد و اساس امپریالیسم غرب گردید. از نظر او عقل خودبنیاد و اوتوپی اساس فلسفه سیاسی و تمدن غرب است. این روحیه تصرف و استیلا، در سیاست جدید در پدیده دولت مدرن و استعمار خود را نشان میدهد.
اما در سالهای اخیر تفکرات داوری در باب توسعه و غرب دچار تحولاتی شده است.
رضا خجسته رحیمی در اندیشه پویا شماره 58 اردیبهشت 98 و مقاله "مقایسه دیدگاههای امروز و دیروز رضا داوری" به این تغییرات توجه کرده است.
داوری در ابتدای انقلاب قائل بر "هویت" و "ماهیت" متفاوت برای دنیای غرب بود. مباحثات او با سروش در کیهان فرهنگی آن سالها جنجالی شد. سروش معتقد بود غرب ماهیت یکپارچه ندارد و میتوان نیکش را برداشت و بدش را فرونهاد ولی داوری به یکپارچگی تمدن غرب و شیطانی و نفسانیت محور بودنش تاکید داشت تا آنجا که در مقالهای با عنوان"انقلاب اسلامی و برخی مسائل جهانی"، برنامهریزیهای غربیها را نیز قبول نداشت و معتقد بود که برنامه نداشتن بهتر از برنامهریزی غربی است.
او در کتابهای انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم (1361) و ناسیونالیسم و انقلاب (1365) و مناظرات قلمیاش با سروش در کیهان فرهنگی، غرب را سمبل خرد شیطانی و استکباری میدانست:
"غرب در حقیقت خود، تعدی و دروغ و ظلم و استکبار است...خرد غرب، خرد شیطانی است...غرب شیطان مستکبر است و از آن به خدا پناه باید برد." ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم. ص320)
"امپریالیسم دجال یا خر دجال است."
"علوم غرب یکسره علم دنیا و قدرت دنیوی است و با این که اهمیت دارد هیچ ربطی به کمال انسان ندارد." ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم)
"غرب در یک عبارت، عبارت است از مغرب یا غروب حقیقت قدسی." (کیهان فرهنگی. ش 3. 1363)
"آزادی اعتقادات دینی، در اعلامیه حقوق بشر به معنی آزادی بشر از دین است" ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم)
در کتاب بحران در فلسفه (1373. امیرکبیر)، علم جدید را "علم آخور" میخواند و میگوید:
"علم مطلوب ائمه و اولیای اسلام از سنخ علم جدید نیست."
"ولایت فقیه ولایت حق بر بشر است و دموکراسی ولایت بشر بر بشر."(فلسفه در بحران)
او انقلاب ایران را نفی این خودپرستی و آغاز خداپرستی تلقی می کرد و سودای مدینه فاضله اسلامی در سر داشت:
"انقلاب اسلامی و پرفروغ شدن خورشید منیر اسلام با افول ماه مستنیر عقل و خرد شیطانی و استکباری غرب مقارن شده است." (ماهنامه دانشگاه انقلاب. شماره 11. 1361)
"لازمه تجدیدعهد اسلامی، پیدایش عقلی دیگر هم هست که اصل آن ولایت و نبوت است و این عقل تابع شان نفسانی وجود آدمی نیست."
این گرایش به حدی در داوری غالب میشود که به توجیه فلسفی خونریزی و تصفیه نیروهای غیرخودی و فلسفه الحق لمن الغلب (حق با غالب است) بر اساس نوعی جبر تاریخی میانجامد:
"سیر انقلاب حقیقتی دارد که تابع رای و نظر اشخاص نیست...قدرت در انقلاب قبضه نمیشود، بلکه هر گروهی که مظهر انقلاب است، به قدرت رسمی هم می رسد... انقلاب درد دارد، خونریزی دارد و خیلی چیزها باید در آتش انقلاب بسوزد و خیلی علائق باید ترک شود... در هر انقلاب کورهای هست. کوره تصفیه. و طبقات انقلابی از این کوره بیرون میآیند." ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم)
داوری روشنفکری دینی را پروژهای برای "عصری کردن دین" تلقی میکرد؛ در حالی که به نظر او "انقلاب اسلامی برای دینی کردن عصر" آمده بود.
داوری به شدت متاثر از فردید بود که خود فردید هم از دیدگاههای ضدتمدن غربی هایدگر و نیچه تاثیر پذیرفته بود. او جدا باور داشت که تمدن غرب در انحطاط و پایان خود به سر میبرد و انقلاب اسلامی آغازی دیگر است.
توهمی که در امثال فوکو هم به نوعی دیگر وجود داشت. داوری اما امروز دیدگاههای ضدتوسعه و ضدحقوق بشری سابق خود را نفی میکند و میگوید: "من تغییر نکردهام، زمانه تغییر کرده است."
امروز میگوید: "نه بگوییم غرب، غروب حقیقت است نه بگوییم هرچه غرب میگوید درست است."
"نفی توسعه، لای بدون الا و نیهیلیسم است." (سیاست، تاریخ، تفکر)
"اعلامیه حقوق بشر یک متن حقوقی است که باید قانون اساسی همه حکومتها باشد چون حقوق بشر به فرهنگ خاصی تعلق ندارد... عدم رعایت آن به ستمگری میانجامد (سیاست، تاریخ، تفکر)”
http://amin-mo.blogfa.com/post/2196
#غرب
#توهم
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
بازنشر: ۲۵ فروردین ۱۴۰۰
”رضا داوری اردکانی، زاده ۱۳۱۲ است. داوری اردکانی یک طرف جدال معروف هایدگری-پوپری در ایران دهه ۷۰ بود. طرف دیگرش دکتر سروش بود. دلبستگی او به هایدگر به نقد این فیلسوف از عقلانیت ابزاری، علم جدید، تکنولوژی برمیگردد.
او تحت تأثیر فلاسفه اسلامی به خصوص فارابی و طرح مدینه فاضله او است که بر اساس آن فیلسوف بر مدینه حکومت میکند که در حقیقت نبی است.
او معتقد است مذهب "اصالت بشر" با فلسفه سقراط و شعار «خودت را بشناس» شد و اساس امپریالیسم غرب گردید. از نظر او عقل خودبنیاد و اوتوپی اساس فلسفه سیاسی و تمدن غرب است. این روحیه تصرف و استیلا، در سیاست جدید در پدیده دولت مدرن و استعمار خود را نشان میدهد.
اما در سالهای اخیر تفکرات داوری در باب توسعه و غرب دچار تحولاتی شده است.
رضا خجسته رحیمی در اندیشه پویا شماره 58 اردیبهشت 98 و مقاله "مقایسه دیدگاههای امروز و دیروز رضا داوری" به این تغییرات توجه کرده است.
داوری در ابتدای انقلاب قائل بر "هویت" و "ماهیت" متفاوت برای دنیای غرب بود. مباحثات او با سروش در کیهان فرهنگی آن سالها جنجالی شد. سروش معتقد بود غرب ماهیت یکپارچه ندارد و میتوان نیکش را برداشت و بدش را فرونهاد ولی داوری به یکپارچگی تمدن غرب و شیطانی و نفسانیت محور بودنش تاکید داشت تا آنجا که در مقالهای با عنوان"انقلاب اسلامی و برخی مسائل جهانی"، برنامهریزیهای غربیها را نیز قبول نداشت و معتقد بود که برنامه نداشتن بهتر از برنامهریزی غربی است.
او در کتابهای انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم (1361) و ناسیونالیسم و انقلاب (1365) و مناظرات قلمیاش با سروش در کیهان فرهنگی، غرب را سمبل خرد شیطانی و استکباری میدانست:
"غرب در حقیقت خود، تعدی و دروغ و ظلم و استکبار است...خرد غرب، خرد شیطانی است...غرب شیطان مستکبر است و از آن به خدا پناه باید برد." ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم. ص320)
"امپریالیسم دجال یا خر دجال است."
"علوم غرب یکسره علم دنیا و قدرت دنیوی است و با این که اهمیت دارد هیچ ربطی به کمال انسان ندارد." ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم)
"غرب در یک عبارت، عبارت است از مغرب یا غروب حقیقت قدسی." (کیهان فرهنگی. ش 3. 1363)
"آزادی اعتقادات دینی، در اعلامیه حقوق بشر به معنی آزادی بشر از دین است" ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم)
در کتاب بحران در فلسفه (1373. امیرکبیر)، علم جدید را "علم آخور" میخواند و میگوید:
"علم مطلوب ائمه و اولیای اسلام از سنخ علم جدید نیست."
"ولایت فقیه ولایت حق بر بشر است و دموکراسی ولایت بشر بر بشر."(فلسفه در بحران)
او انقلاب ایران را نفی این خودپرستی و آغاز خداپرستی تلقی می کرد و سودای مدینه فاضله اسلامی در سر داشت:
"انقلاب اسلامی و پرفروغ شدن خورشید منیر اسلام با افول ماه مستنیر عقل و خرد شیطانی و استکباری غرب مقارن شده است." (ماهنامه دانشگاه انقلاب. شماره 11. 1361)
"لازمه تجدیدعهد اسلامی، پیدایش عقلی دیگر هم هست که اصل آن ولایت و نبوت است و این عقل تابع شان نفسانی وجود آدمی نیست."
این گرایش به حدی در داوری غالب میشود که به توجیه فلسفی خونریزی و تصفیه نیروهای غیرخودی و فلسفه الحق لمن الغلب (حق با غالب است) بر اساس نوعی جبر تاریخی میانجامد:
"سیر انقلاب حقیقتی دارد که تابع رای و نظر اشخاص نیست...قدرت در انقلاب قبضه نمیشود، بلکه هر گروهی که مظهر انقلاب است، به قدرت رسمی هم می رسد... انقلاب درد دارد، خونریزی دارد و خیلی چیزها باید در آتش انقلاب بسوزد و خیلی علائق باید ترک شود... در هر انقلاب کورهای هست. کوره تصفیه. و طبقات انقلابی از این کوره بیرون میآیند." ( انقلاب اسلامی و وضع کنونی عالم)
داوری روشنفکری دینی را پروژهای برای "عصری کردن دین" تلقی میکرد؛ در حالی که به نظر او "انقلاب اسلامی برای دینی کردن عصر" آمده بود.
داوری به شدت متاثر از فردید بود که خود فردید هم از دیدگاههای ضدتمدن غربی هایدگر و نیچه تاثیر پذیرفته بود. او جدا باور داشت که تمدن غرب در انحطاط و پایان خود به سر میبرد و انقلاب اسلامی آغازی دیگر است.
توهمی که در امثال فوکو هم به نوعی دیگر وجود داشت. داوری اما امروز دیدگاههای ضدتوسعه و ضدحقوق بشری سابق خود را نفی میکند و میگوید: "من تغییر نکردهام، زمانه تغییر کرده است."
امروز میگوید: "نه بگوییم غرب، غروب حقیقت است نه بگوییم هرچه غرب میگوید درست است."
"نفی توسعه، لای بدون الا و نیهیلیسم است." (سیاست، تاریخ، تفکر)
"اعلامیه حقوق بشر یک متن حقوقی است که باید قانون اساسی همه حکومتها باشد چون حقوق بشر به فرهنگ خاصی تعلق ندارد... عدم رعایت آن به ستمگری میانجامد (سیاست، تاریخ، تفکر)”
http://amin-mo.blogfa.com/post/2196
#غرب
#توهم
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
♦️توجیهات و فحاشیهای یکی از پیروان نحلهی هایدگریسم اسلامی به منتقد (برای ثبت در تاریخ)
✍️ بدون نام و نشان
۲۵ فروردین ۱۴۰۱
«میگم هم نمیفهمی و هم نفهم هستی بعد نگو نه. بعد میای دوباره چیزکی میپرانی. اولا که اون بخشی که فکر کردی "اکنون" این تشبیه رو انجام داده اصلا هم جدید نیست و در اکثر آثار داوری چنین تشبیه ای وجود داره. چندین بار در آثارشون نوشتن که غرب با ماه علم روشن شده و ماه نورش عاریتی است و ماه مستنیر نورش رو از خورشید منیر میگیره. بطور مثال به کتاب "اوتوپی و عصر جدید" ایشون مراجعه کنید که عین همین تعبیر و تشبیه رو داره اونجا.
تاکید این نوشته که گفتن " اکنون" تاکید میکنم اینه که : بیننده " ماه درون تشت آب" نباید به خود بیننده ماه (یعنی مدرنیزاسیون در قیاس مدرنیته؛ یا غربزدگی در قیاس غربی بودن؛ یا توسعه نیافتگی در قیاس با جهان توسعه یافته) بگه من ماه رو نمیخواهم و خورشید رو میخام. یعنی کسی که در وضع توسعه نیافتگی و غربزدگی قرار داره نمیتونه بگه من توسعه و مدرنیته رو نمیخواهم و دنبال خورشید هستم.
نکته بعدی تفکیک شاعرانه خورشید و ماه و ماه در تشت ، معادل تفکیک آنتیک و انتولوژیک(ontological difference ) هست. اگر پدیدار شناسی هم میفهمیدی میفهمیدی که نوئسیس و نوئما ی هوسرل چقدر به این تمثیل شاعرانه نزدیکه. چرا که شرط پدیدار شدن و ابژه شدن پدیدار ها در علم متوقف بر نور و روشنگاهی است که ابژه را ابژکتیفای میکنه
اگر حیث التفاتی به امر آنتیک (ماه) متوجه باشه امکان درک امرانتولوژیک (خورشید)منتفی میشه و اگر حیث التفاتی به امر انتولوژیک (خورشید) التفات بیابد امر آنتیک(ماه) محو میشه.
اون موقع که فردید و داوری حدیث " الحقیقه" رو که گفتگوی امام علی و کمیل بود رو تفسیر میکردن تو داشتی کله ماهی میخوردی در رشت مردک کچل.
تعابیر Das Abendland هایدگر و تاکیدش بر معنای evening و غروب رو هم که به گوشت نخورده. عبارت night of Being هایدگر رو هم که نشنیدی. ارجاعات هایدگر به اشپنگلر و کتاب "زوال غرب" رو هم که ندیدی. دست و رو نشسته میپری وسط و یه چرند میگی که نگن فلانی لال از دنیا رفت. میگن میمون هر زشت تر ادا و اطوارش بیشتر. حالا تو هم هر چه بی سوادتر هستی و جهل مرکب داری جفتگ بیشتری پرت میکنی سمت چهره های فکری و فرهنگی کشور.»
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
✍️ بدون نام و نشان
۲۵ فروردین ۱۴۰۱
«میگم هم نمیفهمی و هم نفهم هستی بعد نگو نه. بعد میای دوباره چیزکی میپرانی. اولا که اون بخشی که فکر کردی "اکنون" این تشبیه رو انجام داده اصلا هم جدید نیست و در اکثر آثار داوری چنین تشبیه ای وجود داره. چندین بار در آثارشون نوشتن که غرب با ماه علم روشن شده و ماه نورش عاریتی است و ماه مستنیر نورش رو از خورشید منیر میگیره. بطور مثال به کتاب "اوتوپی و عصر جدید" ایشون مراجعه کنید که عین همین تعبیر و تشبیه رو داره اونجا.
تاکید این نوشته که گفتن " اکنون" تاکید میکنم اینه که : بیننده " ماه درون تشت آب" نباید به خود بیننده ماه (یعنی مدرنیزاسیون در قیاس مدرنیته؛ یا غربزدگی در قیاس غربی بودن؛ یا توسعه نیافتگی در قیاس با جهان توسعه یافته) بگه من ماه رو نمیخواهم و خورشید رو میخام. یعنی کسی که در وضع توسعه نیافتگی و غربزدگی قرار داره نمیتونه بگه من توسعه و مدرنیته رو نمیخواهم و دنبال خورشید هستم.
نکته بعدی تفکیک شاعرانه خورشید و ماه و ماه در تشت ، معادل تفکیک آنتیک و انتولوژیک(ontological difference ) هست. اگر پدیدار شناسی هم میفهمیدی میفهمیدی که نوئسیس و نوئما ی هوسرل چقدر به این تمثیل شاعرانه نزدیکه. چرا که شرط پدیدار شدن و ابژه شدن پدیدار ها در علم متوقف بر نور و روشنگاهی است که ابژه را ابژکتیفای میکنه
اگر حیث التفاتی به امر آنتیک (ماه) متوجه باشه امکان درک امرانتولوژیک (خورشید)منتفی میشه و اگر حیث التفاتی به امر انتولوژیک (خورشید) التفات بیابد امر آنتیک(ماه) محو میشه.
اون موقع که فردید و داوری حدیث " الحقیقه" رو که گفتگوی امام علی و کمیل بود رو تفسیر میکردن تو داشتی کله ماهی میخوردی در رشت مردک کچل.
تعابیر Das Abendland هایدگر و تاکیدش بر معنای evening و غروب رو هم که به گوشت نخورده. عبارت night of Being هایدگر رو هم که نشنیدی. ارجاعات هایدگر به اشپنگلر و کتاب "زوال غرب" رو هم که ندیدی. دست و رو نشسته میپری وسط و یه چرند میگی که نگن فلانی لال از دنیا رفت. میگن میمون هر زشت تر ادا و اطوارش بیشتر. حالا تو هم هر چه بی سوادتر هستی و جهل مرکب داری جفتگ بیشتری پرت میکنی سمت چهره های فکری و فرهنگی کشور.»
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
♦️فیلسوف ”متعمّق آخرالزمان”!
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
👇👇👇
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
👇👇👇
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
♦️لوازم و نتایج انکار غرب
✍ دکتر رضا داوریی اردکانی
کیهان فرهنگی، شمارهی ۳، خرداد ۱۳۶۳، صص ۱۹- ۱۸
بازنشر: ۲۶ فروردین ۱۴۰۱
👇👇👇
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
✍ دکتر رضا داوریی اردکانی
کیهان فرهنگی، شمارهی ۳، خرداد ۱۳۶۳، صص ۱۹- ۱۸
بازنشر: ۲۶ فروردین ۱۴۰۱
👇👇👇
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
♦️لوازم و نتایج انکار غرب
✍ دکتر رضا داوریی اردکانی
کیهان فرهنگی، شمارهی ۳، خرداد ۱۳۶۳، صص ۱۹- ۱۸
بازنشر: ۲۶ فروردین ۱۴۰۱
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
✍ دکتر رضا داوریی اردکانی
کیهان فرهنگی، شمارهی ۳، خرداد ۱۳۶۳، صص ۱۹- ۱۸
بازنشر: ۲۶ فروردین ۱۴۰۱
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
♦️لوازم و نتایج انکار غرب
✍️ دکتر رضا داوریی اردکانی
کیهان فرهنگی، شمارهی ۳، خرداد ۱۳۶۳، صص ۱۹- ۱۸
🔸از بیانات فیلسوف «متعمّق آخرالزمان»:
🔹«اینان [یعنی کسانی مثل احمد فردید و رضا داوری] پایان تاریخ غرب و آغاز انقلاب را دیدهاند. ... این طایفه متعمّقان آخرالزمان و اهل انقلابند.»🔹
بازنشر: ۲۶ فروردین ۱۴۰۱
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
✍️ دکتر رضا داوریی اردکانی
کیهان فرهنگی، شمارهی ۳، خرداد ۱۳۶۳، صص ۱۹- ۱۸
🔸از بیانات فیلسوف «متعمّق آخرالزمان»:
🔹«اینان [یعنی کسانی مثل احمد فردید و رضا داوری] پایان تاریخ غرب و آغاز انقلاب را دیدهاند. ... این طایفه متعمّقان آخرالزمان و اهل انقلابند.»🔹
بازنشر: ۲۶ فروردین ۱۴۰۱
#غرب
#توهم
#فردید
#داوری
#غربستیزی
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
♦️انکشاف غرب / دوشنبههای بخارا
۸ تیر ۱۴۰۲
عصر دوشنبههای مجله بخارا
پانزدهمین نشست از سلسله جلسات عصر دوشنبههای مجله بخارا اختصاص دارد به نقد و بررسی کتاب «انکشاف فرنگ» تالیف فرامرز معتمد دز فولی که نشر نگاه معاصر بتازگی منتشر کرده است. این نشست در ساعت پنج بعدازظهر دوشنبه دوازدهم تیر ۱۴۰۲ در محل موسسه فرهنگی و هنری ققنوس (راوی دوران) با حضور: نعمتالله فاضلی، حسن محدثی گیلوایی، علیاکبر احمدی، فرامرز معتمد دزفولی و علی دهباشی برگزار خواهد شد.
کتاب «انکشاف فرنگ»، حکایت آغازین رویارویی ایرانیان با جهان جدید از مجرای سفرنامههای فارسی به آن دیار است. رویارویی که ورود دیرهنگام و از سر اجبار ایرانیان را به سرزمین عجایب و بهشتیمنظر و «مینونشان» و مواجهه با آن «مردم بافرهنگ» رقم زد. پدیداری چهره خود در آینه غربی از ظُلام قرون خالی و ادبار روزگار کهن.
برای ایرانیان انکشاف فرنگ، آغاز تاریخ اندیشه جدید خود بود. در این انکشاف و پدیداری، فرنگستان همچون خوبستان و آرمانشهری رشکبرانگیز رخ از نقاب برکشید و چهره نشان داد.
نویسنده کتاب، فرامرز معتمد دزفولی متولد سال ۱۳۵۱ در دزفول و دانشآموخته جامعهشناسی تا مقطع دکترا میباشد. از نوشتهها و پژوهشهای او در زمینه تاریخ معاصر و اندیشه جدید و مدرن ایرانی میتوان به آثاری چون: «نخستین سفرنامههای ایرانیان به فرنگ»، «عصر روشنگری ایرانی»، «انکشاف فرنگ»، «مشروطیت در دزفول»، «سقوط دولت بازرگان» و تصحیح «سفرنامه تفلیس»، «مسائل الحیات»، «پندنامه مارکوس اورلیوس طالبوف»، «حکمت ناصریه» و «شورش روسیه» اشاره کرد.
این نشست در ساعت پنج بعدازظهر دوشنبه دوازدهم تیرماه ۱۴۰۲ در موسسه فرهنگی و هنری ققنوس راوی (راوی دوران) به نشانی: خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه شفیعی، پلاک ۱ برگزار میشود.
https://t.me/khayamkhani/737
#غرب
#بخارا
#معتمد_دزفولی
@NewHasanMohaddesi
۸ تیر ۱۴۰۲
عصر دوشنبههای مجله بخارا
پانزدهمین نشست از سلسله جلسات عصر دوشنبههای مجله بخارا اختصاص دارد به نقد و بررسی کتاب «انکشاف فرنگ» تالیف فرامرز معتمد دز فولی که نشر نگاه معاصر بتازگی منتشر کرده است. این نشست در ساعت پنج بعدازظهر دوشنبه دوازدهم تیر ۱۴۰۲ در محل موسسه فرهنگی و هنری ققنوس (راوی دوران) با حضور: نعمتالله فاضلی، حسن محدثی گیلوایی، علیاکبر احمدی، فرامرز معتمد دزفولی و علی دهباشی برگزار خواهد شد.
کتاب «انکشاف فرنگ»، حکایت آغازین رویارویی ایرانیان با جهان جدید از مجرای سفرنامههای فارسی به آن دیار است. رویارویی که ورود دیرهنگام و از سر اجبار ایرانیان را به سرزمین عجایب و بهشتیمنظر و «مینونشان» و مواجهه با آن «مردم بافرهنگ» رقم زد. پدیداری چهره خود در آینه غربی از ظُلام قرون خالی و ادبار روزگار کهن.
برای ایرانیان انکشاف فرنگ، آغاز تاریخ اندیشه جدید خود بود. در این انکشاف و پدیداری، فرنگستان همچون خوبستان و آرمانشهری رشکبرانگیز رخ از نقاب برکشید و چهره نشان داد.
نویسنده کتاب، فرامرز معتمد دزفولی متولد سال ۱۳۵۱ در دزفول و دانشآموخته جامعهشناسی تا مقطع دکترا میباشد. از نوشتهها و پژوهشهای او در زمینه تاریخ معاصر و اندیشه جدید و مدرن ایرانی میتوان به آثاری چون: «نخستین سفرنامههای ایرانیان به فرنگ»، «عصر روشنگری ایرانی»، «انکشاف فرنگ»، «مشروطیت در دزفول»، «سقوط دولت بازرگان» و تصحیح «سفرنامه تفلیس»، «مسائل الحیات»، «پندنامه مارکوس اورلیوس طالبوف»، «حکمت ناصریه» و «شورش روسیه» اشاره کرد.
این نشست در ساعت پنج بعدازظهر دوشنبه دوازدهم تیرماه ۱۴۰۲ در موسسه فرهنگی و هنری ققنوس راوی (راوی دوران) به نشانی: خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچه شفیعی، پلاک ۱ برگزار میشود.
https://t.me/khayamkhani/737
#غرب
#بخارا
#معتمد_دزفولی
@NewHasanMohaddesi
Telegram
خیام خوانی به وقت زندگی
عصر دوشنبههای مجله بخارا
پانزدهمین نشست از سلسله جلسات عصر دوشنبههای مجله بخارا اختصاص دارد به نقد و بررسی کتاب «انکشاف فرنگ» تالیف فرامرز معتمد دز فولی که نشر نگاه معاصر بتازگی منتشر کرده است. این نشست در ساعت پنج بعدازظهر دوشنبه دوازدهم تیر ۱۴۰۲ در محل…
پانزدهمین نشست از سلسله جلسات عصر دوشنبههای مجله بخارا اختصاص دارد به نقد و بررسی کتاب «انکشاف فرنگ» تالیف فرامرز معتمد دز فولی که نشر نگاه معاصر بتازگی منتشر کرده است. این نشست در ساعت پنج بعدازظهر دوشنبه دوازدهم تیر ۱۴۰۲ در محل…
♦️انکشاف غرب / دوشنبههای بخارا
۱۱ تیر ۱۴۰۲
عصر دوشنبههای مجله بخارا
پانزدهمین نشست از سلسله جلسات عصر دوشنبههای مجله بخارا اختصاص دارد به نقد و بررسی کتاب «انکشاف فرنگ» تالیف دکتر فرامرز معتمد دزفولی که نشر نگاه معاصر بهتازگی منتشر کرده است.
این نشست در ساعت پنج بعد از ظهر دوشنبه دوازدهم تیر ۱۴۰۲ در محل موسسهی فرهنگی و هنریی ققنوس (راوی دوران) با حضور: نعمتالله فاضلی، حسن محدثیی گیلوایی، علیاکبر احمدی، فرامرز معتمد دزفولی و علیی دهباشی برگزار خواهد شد.
این نشست در ساعت پنج بعد از ظهر دوشنبه دوازدهم تیر ماه ۱۴۰۲ در موسسه فرهنگی و هنریی ققنوس راوی (راوی دوران) به نشانیی: خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچهی شفیعی، پلاک ۱ برگزار میشود.
#غرب
#بخارا
#معتمد_دزفولی
@NewHasanMohaddesi
۱۱ تیر ۱۴۰۲
عصر دوشنبههای مجله بخارا
پانزدهمین نشست از سلسله جلسات عصر دوشنبههای مجله بخارا اختصاص دارد به نقد و بررسی کتاب «انکشاف فرنگ» تالیف دکتر فرامرز معتمد دزفولی که نشر نگاه معاصر بهتازگی منتشر کرده است.
این نشست در ساعت پنج بعد از ظهر دوشنبه دوازدهم تیر ۱۴۰۲ در محل موسسهی فرهنگی و هنریی ققنوس (راوی دوران) با حضور: نعمتالله فاضلی، حسن محدثیی گیلوایی، علیاکبر احمدی، فرامرز معتمد دزفولی و علیی دهباشی برگزار خواهد شد.
این نشست در ساعت پنج بعد از ظهر دوشنبه دوازدهم تیر ماه ۱۴۰۲ در موسسه فرهنگی و هنریی ققنوس راوی (راوی دوران) به نشانیی: خیابان انقلاب، خیابان وصال شیرازی، کوچهی شفیعی، پلاک ۱ برگزار میشود.
#غرب
#بخارا
#معتمد_دزفولی
@NewHasanMohaddesi
♦️جای خالی غربشناسی دانشپژوهانه و غلبهی غربشناسی ایدئولوژیک
✍ عارف خراسانی
۲۳ تیر ۱۴۰۲
آقای زمانی گفتهاند "شما فکر میکنید بعد از شکلگیری انقلاب مشروطه و نوشتن قانون اساسی و بهرهبرداری از تکنولوژیهای گوناگون، روشنفکران دههی چهل و پنجاه باید هنوز از طرح و اهمیت داشتن (و نه البته بحث از چیستی و جایگاه و کارکرد و خوب و بد این موارد که جای خود داشته و دارد) قانون و تفکیک قوا و مدرسه و سایر موارد که باید آن را سطح، سنت فرنگ دانست، سخن میگفتند؟"
آقای زمانی اتفاقا من میخواهم بگویم ای کاش روشنفکران ما نگاه به غرب را از همین سطح آغاز میکردند و بر اهمیت قانون و قانونمداری پافشاری میکردند. مگر آنها ندیدند که نخست وزیر مملکتی را با کودتای نظامی از کار برکنار کردند و در دادگاههای فرمایشی و ضدقانونی محاکمه کردند و پهلوی دست به چه جنایتهایی بهخاطر استمرار سلطنت زد؟ آنها که شاهد آن حذف گستردهی مخالفان حکومت پهلوی بودند، چرا برای آن ظلمها و جنایتها ناله سر ندادند و چرا از اهمیت و انسانیتر بودن حکومتهای دمکرات سخن نگفتند؟
آنها اتفاقا باید از همین بدیهیات یا به قول شما از همین سطح فرنگ میگفتند. باید از تفکیک قوا میگفتند. از قانونگذاری که حق همهی مردم توسط نمایندگانش در مجلس شوراست، میگفتند. از حق برخورداری از قوهی قضاییه مستقل که داد مظلوم را از ظالم بستاند، میگفتند؛ نه اینکه با برکشیدن آرمانها و ترسیم اتوپیایی که عنصر معنا و امر متعالیی خودشان را در آن میدیدند، از معایب و کاستیهای مدرنیتهای سخن بگویند که هنوز به الفبای آنهم نرسیدهایم. آنها با ترسیم آرمانشهری تمام و کمال که بدبختی و محرومیت جهان ما را ندارد و بیمعنایی جهان مدرن را ندارد، ما را از اندیشیدن به راههایی که دم دست و تحت کشف انسان مدرن بود، باز داشتند.
اگر در همان دوران سلطنت پهلوی بر همین اصول متمرکز میشدیم و تفکیک واقعیِ قوا و قانونمداری و آزادیهای سیاسی، و رسیدن به یک کشور قدرتمند اقتصادی و توسعهیافته را هدفگذاری کرده بودیم، امروز از دل آن اتوپیای توهمی، انسان ایرانی خودش را بیپناه نمییافت و لااقل از حقوق بدیهی که قانونمداری و قانونمندی کشور بود برخوردار میشد.
ما همین امروز میشنویم که هر چهار روز یک زن بر اثر فرهنگ مردسالاری کشته میشود. اگر امروز قانون در این کشور وجود داشت، این قتلها هم نبود. روشنفکر باید اول به فکر رنجها و ظلمها باشد نه اینکه نرسیده به بدیهیات فمینیسم را نقد کند، نرسیده به نیازهای زیستی از نیهیلیسم سخن بگوید، و نرسیده به تکنولوژی حداقلی برای رتق و فتق کشاورزی و حمل و نقل ۸۰ میلیون جمعیت، از معایب تکنولوزی سخن بگوید.
در جامعهی قرن بیستمی بعد رخ نمودن سنتهای مدرن در دل آن جامعه و پدیدار شدن معضلاتاش، روشنفکراناش به نقد معایباش پرداختند. آیا عقلانی است در کشوری که هنوز بدیهیات عقلانیت رو تجربه نکرده و هنوز به معنی واقعی کلمه قانون در آن حکمفرما نشده و هنوز چیزی به اسم تفکیک قوا و سخن گفتن از آزادی بیان و آزادی فعالیتهای سیاسی وجود ندارد و گرفتار دیکتاتوری سلطنت هست و مردماناش از حداقلهای آموزش محروم ماندهاند و راه طولانیای تا رسیدن به توسعهی متوازن و پایدار در پیش دارد، روشنفکرش با ساختن اسطورههای دینی و تحریک احساسات و عواطف دینی دست به خلق اسطوره و ترسیم اتوپیایی بزند که حاصلاش بشود ج.ا که بعد ۴۵ سال ما همچنان از بیقانونی و عدم تفکیک قوا و عدم حق انتخاب و نداشتن انتخابات آزاد در رنج باشیم؟
آیا سخنان امثال داوری و عبدالکریمیها که از خطر نیهیلیسیم میگویند، قوارهای گشاد در تن ما نیست؟ عقل حکم میکرد که ما دستاوردهای بزرگ مدرنیته مثل نهادینه کردن عقل و عقلانیت برای سروسامان دادن به زیست این جهانی خودمان را بر میکشیدیم و در دل همین فرهنگ و همین سنت به احقاق حقوق افراد جامعه میپرداختیم و بعد از استقرار امور حداقلی مدرنیته مثل حقوق بشر و مثل حکومت دمکراتیک و مثل تقسیم امکانات جامعه در نسبت با وزن هر نحلهی فکری و ... و بعد پدیدار شدن آثار و معایب از نوع ایرانیاش به نقد مدرنیتهی ایرانی میپرداختیم.
در پایان، اگر بپذیریم که در زمان روشنفکران قاچار نقدهای جدی به غرب وجود نداشته و اینها بیاطلاع بودند، این خودش موید این است که اینان با نگاه پدیدارشناسانه به غرب نگریسته نه از عینک هایدگر و نیچه و ... .
بهراستی چرا شریعتی و فردید و امثال آنها بعد از سالها زندگی در غرب، چرا کتابی در توصیف دانشپژوهانهی غرب ننوشتند؟
آیا اینان برای رسیدن به لایههای عمیقتر نباید اول بر سطح متمرکز میشدند و حرکت را از نگاه به پدیدار آغاز میکردند؟ البته اینکه اینان چهگونه و چهقدربه عمق رسیدهاند هم خودش محل بحث است و جای مناقشهی جدی دارد.
#غرب
#سنت
@NewHasanMohaddesi
✍ عارف خراسانی
۲۳ تیر ۱۴۰۲
آقای زمانی گفتهاند "شما فکر میکنید بعد از شکلگیری انقلاب مشروطه و نوشتن قانون اساسی و بهرهبرداری از تکنولوژیهای گوناگون، روشنفکران دههی چهل و پنجاه باید هنوز از طرح و اهمیت داشتن (و نه البته بحث از چیستی و جایگاه و کارکرد و خوب و بد این موارد که جای خود داشته و دارد) قانون و تفکیک قوا و مدرسه و سایر موارد که باید آن را سطح، سنت فرنگ دانست، سخن میگفتند؟"
آقای زمانی اتفاقا من میخواهم بگویم ای کاش روشنفکران ما نگاه به غرب را از همین سطح آغاز میکردند و بر اهمیت قانون و قانونمداری پافشاری میکردند. مگر آنها ندیدند که نخست وزیر مملکتی را با کودتای نظامی از کار برکنار کردند و در دادگاههای فرمایشی و ضدقانونی محاکمه کردند و پهلوی دست به چه جنایتهایی بهخاطر استمرار سلطنت زد؟ آنها که شاهد آن حذف گستردهی مخالفان حکومت پهلوی بودند، چرا برای آن ظلمها و جنایتها ناله سر ندادند و چرا از اهمیت و انسانیتر بودن حکومتهای دمکرات سخن نگفتند؟
آنها اتفاقا باید از همین بدیهیات یا به قول شما از همین سطح فرنگ میگفتند. باید از تفکیک قوا میگفتند. از قانونگذاری که حق همهی مردم توسط نمایندگانش در مجلس شوراست، میگفتند. از حق برخورداری از قوهی قضاییه مستقل که داد مظلوم را از ظالم بستاند، میگفتند؛ نه اینکه با برکشیدن آرمانها و ترسیم اتوپیایی که عنصر معنا و امر متعالیی خودشان را در آن میدیدند، از معایب و کاستیهای مدرنیتهای سخن بگویند که هنوز به الفبای آنهم نرسیدهایم. آنها با ترسیم آرمانشهری تمام و کمال که بدبختی و محرومیت جهان ما را ندارد و بیمعنایی جهان مدرن را ندارد، ما را از اندیشیدن به راههایی که دم دست و تحت کشف انسان مدرن بود، باز داشتند.
اگر در همان دوران سلطنت پهلوی بر همین اصول متمرکز میشدیم و تفکیک واقعیِ قوا و قانونمداری و آزادیهای سیاسی، و رسیدن به یک کشور قدرتمند اقتصادی و توسعهیافته را هدفگذاری کرده بودیم، امروز از دل آن اتوپیای توهمی، انسان ایرانی خودش را بیپناه نمییافت و لااقل از حقوق بدیهی که قانونمداری و قانونمندی کشور بود برخوردار میشد.
ما همین امروز میشنویم که هر چهار روز یک زن بر اثر فرهنگ مردسالاری کشته میشود. اگر امروز قانون در این کشور وجود داشت، این قتلها هم نبود. روشنفکر باید اول به فکر رنجها و ظلمها باشد نه اینکه نرسیده به بدیهیات فمینیسم را نقد کند، نرسیده به نیازهای زیستی از نیهیلیسم سخن بگوید، و نرسیده به تکنولوژی حداقلی برای رتق و فتق کشاورزی و حمل و نقل ۸۰ میلیون جمعیت، از معایب تکنولوزی سخن بگوید.
در جامعهی قرن بیستمی بعد رخ نمودن سنتهای مدرن در دل آن جامعه و پدیدار شدن معضلاتاش، روشنفکراناش به نقد معایباش پرداختند. آیا عقلانی است در کشوری که هنوز بدیهیات عقلانیت رو تجربه نکرده و هنوز به معنی واقعی کلمه قانون در آن حکمفرما نشده و هنوز چیزی به اسم تفکیک قوا و سخن گفتن از آزادی بیان و آزادی فعالیتهای سیاسی وجود ندارد و گرفتار دیکتاتوری سلطنت هست و مردماناش از حداقلهای آموزش محروم ماندهاند و راه طولانیای تا رسیدن به توسعهی متوازن و پایدار در پیش دارد، روشنفکرش با ساختن اسطورههای دینی و تحریک احساسات و عواطف دینی دست به خلق اسطوره و ترسیم اتوپیایی بزند که حاصلاش بشود ج.ا که بعد ۴۵ سال ما همچنان از بیقانونی و عدم تفکیک قوا و عدم حق انتخاب و نداشتن انتخابات آزاد در رنج باشیم؟
آیا سخنان امثال داوری و عبدالکریمیها که از خطر نیهیلیسیم میگویند، قوارهای گشاد در تن ما نیست؟ عقل حکم میکرد که ما دستاوردهای بزرگ مدرنیته مثل نهادینه کردن عقل و عقلانیت برای سروسامان دادن به زیست این جهانی خودمان را بر میکشیدیم و در دل همین فرهنگ و همین سنت به احقاق حقوق افراد جامعه میپرداختیم و بعد از استقرار امور حداقلی مدرنیته مثل حقوق بشر و مثل حکومت دمکراتیک و مثل تقسیم امکانات جامعه در نسبت با وزن هر نحلهی فکری و ... و بعد پدیدار شدن آثار و معایب از نوع ایرانیاش به نقد مدرنیتهی ایرانی میپرداختیم.
در پایان، اگر بپذیریم که در زمان روشنفکران قاچار نقدهای جدی به غرب وجود نداشته و اینها بیاطلاع بودند، این خودش موید این است که اینان با نگاه پدیدارشناسانه به غرب نگریسته نه از عینک هایدگر و نیچه و ... .
بهراستی چرا شریعتی و فردید و امثال آنها بعد از سالها زندگی در غرب، چرا کتابی در توصیف دانشپژوهانهی غرب ننوشتند؟
آیا اینان برای رسیدن به لایههای عمیقتر نباید اول بر سطح متمرکز میشدند و حرکت را از نگاه به پدیدار آغاز میکردند؟ البته اینکه اینان چهگونه و چهقدربه عمق رسیدهاند هم خودش محل بحث است و جای مناقشهی جدی دارد.
#غرب
#سنت
@NewHasanMohaddesi
♦️ایرانیان و پنج برساخت از غرب
✍ حسن محدثیی گیلوایی
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
در روز سالگرد نهضت مشروطه به سر میبریم و دوست عزیز من دکتر رحیم محمدی در پاسخ به یک پرسش از نوعی نسبت ما با غرب سخن گفته اند.
من در مقالهی ”غربشناسیی رضا داوری و کارکردهای و نتایج آن” از اهمیت شناخت غربشناسیی ایرانیان سخن گفته ام و در آنجا ایدههای اولیهی خود را نگاشته ام و گفته ام در سدههای اخیر ما ایرانیان میتوانیم خود را در غربشناسیمان ببینیم. بهعبارت دیگر، ما میتوانیم از خود بپرسیم که ما چهگونه بوده ایم که چنین برساختی از غرب پدید آورده ایم. ما در بودنهای مختلفمان برساخت متفاوتی از غرب پدید آورده ایم و هر بار یکی از این برساختهای اجتماعی از غرب بر جهان اجتماعیی ما مسلط بوده و توانسته بر همان اساس جهان ما را بسازد. اینجا نیز یادآوری میکنم بلکه بهانهای گردد برای بحث و گفتوگو.
مطابق بررسیهای اولیهی من ما ایرانیان پنج برساخت از غرب و غربی پدید آورده ایم:
۱. غرب بهمنزلهی مجموعهای از جوامع طرف معاملهی اقتصادی و تجاری و نظامی: این تلقیی ایرانیان از غرب در دورهی حکومت ترکمانان آق قویونلوها (به رهبریی اوزون حسن) و نیز در دورهی صفویان بوده است؛
۲. غرب بهمنزلهی بهشتی زمینی: این برساخت در دورهی پیش از قاجار و دورهی قاجاریه شکل گرفت و هنوز کم و بیش در میان بسیاری از ایرانیان وجود دارد (بنگرید به سه اثر از دکتر فرامرز معتمد دزفولی). بسیاری از ایرانیان هنوز غرب را بهشتی زمینی میبینند؛
۳. غرب بهمنزلهی استعمارگر، امپریالیست، و استکبار: این برساخت از غرب توسط انقلابیون مسلمان و چپها و بعدها انقلابیون پس از انقلاب شکل گرفت و در بعد از انقلاب توسط امثال دکتر رضا داوری و شاگرداناش و روحانیان مفهومپردازی و نظریهپردازی شد؛
۴. غرب بهمنزلهی تمدن مدرن و تجدد: این تلقی بیشتر در میان دانشگاهیان و دانشپژوهان ایرانی پروده و ارائه شد (بهعنوان مثال بنگرید به اثر دو رویهی تمدن غرب)؛
۵. غرب بهمنزلهی بدیلی برای شرق (از نظر نژادی یا تاریخی یا تمدنی یا انسانی یا حتا جغرافیایی): این تلقی که غرب و شرق را از بن متفاوت میبیند نیز بهطور پراکنده در برخی از آثار ایرانیان دیده شده است.
در سدههای اخیر غرب و غربی مهمترین دیگریی ما است؛ یک دیگریی چالشبرانگیز که هر بار ما با برساختی از آن، خود را شناخته ایم و جهانی دیگر برای خویش رقم زده ایم. تا اطلاع ثانوی غرب مهمترین دیگریی ایران و ایرانیان است. برای ساختن جهان اجتماعیمان در دهههای آینده چه نوع غربشناسی را میبایست پدید آوریم و چه برساخت اجتماعیای از غرب میبایست ارائه کنیم؟ این پرسش از نظر من در نظریهپردازیی اجتماعیی ایرانیان پرسشی اساسی و مهم است.
بهنظر میرسد برخی از این برساختهای اجتماعی از غرب دیگر فاقد اعتبار شده اند، اما برخی از آنها همچنان نیرومند اند و نیازمند نقد و بررسیی جدی اند. نکتهی مهم این است که برخی از این برساختهای اجتماعی از غرب از غربیان گرفته شده اند؛ نظیر غرب بهمنزلهی استعمارگر، امپریالیست، استکبار.
غرب را شاید بتوان با دهها صفت توصیف کرد. اما در هر برساخت اجتماعی برخی از این صفتها برجسته شده و اولویت یافته و بر صفات دیگر غلبه یافته است.
اینک بار دیگر میبایست بپرسیم: غرب کدام است؟ ما کدام ایم؟
https://t.me/RahimMohamadi/1742
#غرب
#داوری
#محمدی
#غربشناسی
#برساخت_اجتماعی_غرب
@NewHasanMohaddesi
✍ حسن محدثیی گیلوایی
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
در روز سالگرد نهضت مشروطه به سر میبریم و دوست عزیز من دکتر رحیم محمدی در پاسخ به یک پرسش از نوعی نسبت ما با غرب سخن گفته اند.
من در مقالهی ”غربشناسیی رضا داوری و کارکردهای و نتایج آن” از اهمیت شناخت غربشناسیی ایرانیان سخن گفته ام و در آنجا ایدههای اولیهی خود را نگاشته ام و گفته ام در سدههای اخیر ما ایرانیان میتوانیم خود را در غربشناسیمان ببینیم. بهعبارت دیگر، ما میتوانیم از خود بپرسیم که ما چهگونه بوده ایم که چنین برساختی از غرب پدید آورده ایم. ما در بودنهای مختلفمان برساخت متفاوتی از غرب پدید آورده ایم و هر بار یکی از این برساختهای اجتماعی از غرب بر جهان اجتماعیی ما مسلط بوده و توانسته بر همان اساس جهان ما را بسازد. اینجا نیز یادآوری میکنم بلکه بهانهای گردد برای بحث و گفتوگو.
مطابق بررسیهای اولیهی من ما ایرانیان پنج برساخت از غرب و غربی پدید آورده ایم:
۱. غرب بهمنزلهی مجموعهای از جوامع طرف معاملهی اقتصادی و تجاری و نظامی: این تلقیی ایرانیان از غرب در دورهی حکومت ترکمانان آق قویونلوها (به رهبریی اوزون حسن) و نیز در دورهی صفویان بوده است؛
۲. غرب بهمنزلهی بهشتی زمینی: این برساخت در دورهی پیش از قاجار و دورهی قاجاریه شکل گرفت و هنوز کم و بیش در میان بسیاری از ایرانیان وجود دارد (بنگرید به سه اثر از دکتر فرامرز معتمد دزفولی). بسیاری از ایرانیان هنوز غرب را بهشتی زمینی میبینند؛
۳. غرب بهمنزلهی استعمارگر، امپریالیست، و استکبار: این برساخت از غرب توسط انقلابیون مسلمان و چپها و بعدها انقلابیون پس از انقلاب شکل گرفت و در بعد از انقلاب توسط امثال دکتر رضا داوری و شاگرداناش و روحانیان مفهومپردازی و نظریهپردازی شد؛
۴. غرب بهمنزلهی تمدن مدرن و تجدد: این تلقی بیشتر در میان دانشگاهیان و دانشپژوهان ایرانی پروده و ارائه شد (بهعنوان مثال بنگرید به اثر دو رویهی تمدن غرب)؛
۵. غرب بهمنزلهی بدیلی برای شرق (از نظر نژادی یا تاریخی یا تمدنی یا انسانی یا حتا جغرافیایی): این تلقی که غرب و شرق را از بن متفاوت میبیند نیز بهطور پراکنده در برخی از آثار ایرانیان دیده شده است.
در سدههای اخیر غرب و غربی مهمترین دیگریی ما است؛ یک دیگریی چالشبرانگیز که هر بار ما با برساختی از آن، خود را شناخته ایم و جهانی دیگر برای خویش رقم زده ایم. تا اطلاع ثانوی غرب مهمترین دیگریی ایران و ایرانیان است. برای ساختن جهان اجتماعیمان در دهههای آینده چه نوع غربشناسی را میبایست پدید آوریم و چه برساخت اجتماعیای از غرب میبایست ارائه کنیم؟ این پرسش از نظر من در نظریهپردازیی اجتماعیی ایرانیان پرسشی اساسی و مهم است.
بهنظر میرسد برخی از این برساختهای اجتماعی از غرب دیگر فاقد اعتبار شده اند، اما برخی از آنها همچنان نیرومند اند و نیازمند نقد و بررسیی جدی اند. نکتهی مهم این است که برخی از این برساختهای اجتماعی از غرب از غربیان گرفته شده اند؛ نظیر غرب بهمنزلهی استعمارگر، امپریالیست، استکبار.
غرب را شاید بتوان با دهها صفت توصیف کرد. اما در هر برساخت اجتماعی برخی از این صفتها برجسته شده و اولویت یافته و بر صفات دیگر غلبه یافته است.
اینک بار دیگر میبایست بپرسیم: غرب کدام است؟ ما کدام ایم؟
https://t.me/RahimMohamadi/1742
#غرب
#داوری
#محمدی
#غربشناسی
#برساخت_اجتماعی_غرب
@NewHasanMohaddesi
Telegram
جامعه ایرانی
در پاسخ به یک پرسش
رحیم محمدی
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
اشاره:
چندی پیش دوستی به این مضمون پرسیده بود؛
هیچ فکر کردی که انقلاب ۵۷ پس از سقوط رژیم شاه هیچگاه متوقف نشد و به فرآیندِ حذف و کشتار و خونریزی و جنگِ داخلی تبدیل شد. چرا؟
من هم در پاسخ ایشان چنین چیزی…
رحیم محمدی
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
اشاره:
چندی پیش دوستی به این مضمون پرسیده بود؛
هیچ فکر کردی که انقلاب ۵۷ پس از سقوط رژیم شاه هیچگاه متوقف نشد و به فرآیندِ حذف و کشتار و خونریزی و جنگِ داخلی تبدیل شد. چرا؟
من هم در پاسخ ایشان چنین چیزی…
♦️روحانیت و جریان هایدگریسم اسلامی و برساخت غرب بهمثابه دیگریی خطرناک و آسیبزا /۱
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
در این برساخت یا تلقی غرب بهمنزلهی دیگریی خطرناک و آسیبزا، غرب با صفاتی بسیار منفی شناخته و معرفی شده است. «غرب» بهمنزلهی «کافرستان»، «اجنبی»ی مشکوک، «استعمارگر»، «استثمارگر»، «چپاولگر»، «امپریالیست»، «مستکبر»، «دشمن» دین و ملت و حتا اهریمنی و شیطانی معرفی شده است. این تلقّی و برساخت از «غرب» بهدست نیروهای دینی و بهویژه روحانیت، چپها، و انقلابیون مسلمان و بعدها نیز توسط انقلابیون پس از انقلاب شکل گرفت و در بعد از انقلاب توسط روحانیان و نیز مروجّان جریان هایدگریسم اسلامی و شاگردانشان مفهومپردازی و نظریهپردازی شد. بهعنوان مثال، به تلقیی روحانیان ایرانی از غرب به قلم یکی از خودشان نظر میکنیم که در واقع تلقیی یک صنف اجتماعی یا یک سازمان اجتماعیی خاص از «غرب» است و در دورهی پس از انقلاب ۱۳۵۷ بهخاطر کسب قدرت سیاسی توسط روحانیان بدل به یک برساخت عمده شده و بسیار نیرومند و تعیینکننده گشته است.
احمد رهدار از منظر یک روحانیی مسلمان از سه چهرهی غرب برای «جریان دینی» و در واقع «روحانیان» در ایران سخن میگوید. طاهری و همتی نظرگاه او را چنین شرح داده اند:
«بر خلاف آنچه ممکن است تصور شود، غرب نه یکدست و یکپارچه هست و نه ورودش به ایران به یکباره و دفعی صورت گرفته است. غرب در سه مرحله نهانی و هر بار با یک چهره غالب، به ایران وارد شده است:
۱. نخستین چهره ورود غرب به ایران، چهره کلامی - مسیحی آن بوده که در ضمن آن، جمع در خور توجهی از کشیشان و کاردینالهای مسیحی به ایران آمدند و ضمن تبلیغ مسیحیت احیانا به نفی و رد برخی آموزههای دینی (کلامی) اسلامی میپرداختند. ظهور غالبی این چهره بیشتر از آغاز عصر صفویه تا اوایل قاجار میباشد. عکسالعمل جریان دینی در برابر این چهره، موضعگیری کلامی - عقیدتی از طریق نوشتن کتابهای تطبیقی، ردیه بر آموزههای مسیحی و نیز برپایی جلسات گفتگو و مناظره در محضر شاه ایران با بزرگان فکری مسیحیت بوده است که گزارش این مناظرات امروزه در اختیار ماست (رهدار، ۱۳۹۳: ۸۰).
٢. دومین چهره ورود غرب به ایران، چهره نظامی، سیاسی و اقتصادی اوست که تبلور خاص آن را در جنگهای ایران و روس در ابتدای قاجار میبینیم، ظهور غالبی این چهره از ابتدای قاجار تا آستانه مشروطه است. عکسالعمل جریان دینی در برابر این چهره غرب، راهاندازی نهضتهای ضد استعماری، فتاوی جهادیه، تأسیس خط تحریم کالاهای غربی و... میباشد (همان).
۳. سومین چهره ورود غرب به ایران، چهره نرمافزاری و فکری آن میباشد که در قالب طرح نظریههای دموکراسی، آزادی، مساوات، مشروطه، حقوق مردم و... از جانب روشنفکران غربگرا بروز یافته است. عکسالعمل جریان دینی در برابر این چهره مغرب نگارش رسایل متعدد فقه سیاسی است که در آنها ضمن بررسی و نقد نظریات غربی درباره مفاهیم پیشگفته، به طرح و اثبات نظریه اسلام درباره آنها پرداخته شده است (همان)» (طاهری و همتی، ۱۴۰۰: ۱۹۳-۱۹۲).
این تلقی از غرب، روحانیان شیعی را در ایران به سوی برخورد تقابلی و خصمانه با غرب (و در واقع جوامع غربی) در پس از انقلاب ۱۳۵۷ رهنمون شده است. اما بنیادگذار جریان فکریی هایدگریسم اسلامی احمد فردید بود. محور مفصلبندیی نظریی فردید در تلفیق اندیشهی هایدگری و میراث اسلامی، مفهوم «وجود» است:
«از نگاه فردید اهمیت هایدگر در این است که در تاریخ فلسفه وی نخستین فردی است که پی برده سراسر تاریخ متافیزیک همواره با غفلت از وجود همراه بوده است (معارف، 1380: 433). از نظر فردید، هایدگر از حقیقت و کنه وجود پرسش کرد. این دو پرسش به هم متصلند، متافیزیک وقتی آغاز میشود که وجود فراموش میشود. با طرح پرسش از حقیقت وجود، پایان تاریخ متافیزیک نزدیک شده است. در متافیزیک، وجود را بدیهی تلقی کردهاند، اما هایدگر و پیش از او عرفای اسلامی، در بداهت وجود تشکیک کردهاند. با اینکه وجود عین ظهور و پیدایی است اما برای همه بدیهی و آشکار نیست، مانند نور که در عین ظهور، حقیقتش بدیهی نیست (معارف، 1380: 433). پس متافیزیک غرب نه تنها از حقیقت وجود، بلکه از حقیقت حقیقت، غفلت کرده است» (روحانی، ۱۳۹۷: ۸۵).
هایدگریستهای اسلامی که همهگی شاگردان بیواسطه و با واسطهی فردید هستند، هنوز همین خط اندیشه را دنبال میکنند (برای مثال بنگرید به عبدالکریمی، ۱۴۰۱: ۶-۳). افکار فلسفیی فردید که برداشت و تفسیری از آرای هایدگر فیلسوف ضدمدرن آلمانی و آمیزش آن با مفاهیم و اندیشههایی از میراث اسلامی است، به نوعی غربشناسیی غربستیزانه منتهی میشود:
ادامه دارد. 👇👇👇
#غرب
#فردید
#روحانیت
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
در این برساخت یا تلقی غرب بهمنزلهی دیگریی خطرناک و آسیبزا، غرب با صفاتی بسیار منفی شناخته و معرفی شده است. «غرب» بهمنزلهی «کافرستان»، «اجنبی»ی مشکوک، «استعمارگر»، «استثمارگر»، «چپاولگر»، «امپریالیست»، «مستکبر»، «دشمن» دین و ملت و حتا اهریمنی و شیطانی معرفی شده است. این تلقّی و برساخت از «غرب» بهدست نیروهای دینی و بهویژه روحانیت، چپها، و انقلابیون مسلمان و بعدها نیز توسط انقلابیون پس از انقلاب شکل گرفت و در بعد از انقلاب توسط روحانیان و نیز مروجّان جریان هایدگریسم اسلامی و شاگردانشان مفهومپردازی و نظریهپردازی شد. بهعنوان مثال، به تلقیی روحانیان ایرانی از غرب به قلم یکی از خودشان نظر میکنیم که در واقع تلقیی یک صنف اجتماعی یا یک سازمان اجتماعیی خاص از «غرب» است و در دورهی پس از انقلاب ۱۳۵۷ بهخاطر کسب قدرت سیاسی توسط روحانیان بدل به یک برساخت عمده شده و بسیار نیرومند و تعیینکننده گشته است.
احمد رهدار از منظر یک روحانیی مسلمان از سه چهرهی غرب برای «جریان دینی» و در واقع «روحانیان» در ایران سخن میگوید. طاهری و همتی نظرگاه او را چنین شرح داده اند:
«بر خلاف آنچه ممکن است تصور شود، غرب نه یکدست و یکپارچه هست و نه ورودش به ایران به یکباره و دفعی صورت گرفته است. غرب در سه مرحله نهانی و هر بار با یک چهره غالب، به ایران وارد شده است:
۱. نخستین چهره ورود غرب به ایران، چهره کلامی - مسیحی آن بوده که در ضمن آن، جمع در خور توجهی از کشیشان و کاردینالهای مسیحی به ایران آمدند و ضمن تبلیغ مسیحیت احیانا به نفی و رد برخی آموزههای دینی (کلامی) اسلامی میپرداختند. ظهور غالبی این چهره بیشتر از آغاز عصر صفویه تا اوایل قاجار میباشد. عکسالعمل جریان دینی در برابر این چهره، موضعگیری کلامی - عقیدتی از طریق نوشتن کتابهای تطبیقی، ردیه بر آموزههای مسیحی و نیز برپایی جلسات گفتگو و مناظره در محضر شاه ایران با بزرگان فکری مسیحیت بوده است که گزارش این مناظرات امروزه در اختیار ماست (رهدار، ۱۳۹۳: ۸۰).
٢. دومین چهره ورود غرب به ایران، چهره نظامی، سیاسی و اقتصادی اوست که تبلور خاص آن را در جنگهای ایران و روس در ابتدای قاجار میبینیم، ظهور غالبی این چهره از ابتدای قاجار تا آستانه مشروطه است. عکسالعمل جریان دینی در برابر این چهره غرب، راهاندازی نهضتهای ضد استعماری، فتاوی جهادیه، تأسیس خط تحریم کالاهای غربی و... میباشد (همان).
۳. سومین چهره ورود غرب به ایران، چهره نرمافزاری و فکری آن میباشد که در قالب طرح نظریههای دموکراسی، آزادی، مساوات، مشروطه، حقوق مردم و... از جانب روشنفکران غربگرا بروز یافته است. عکسالعمل جریان دینی در برابر این چهره مغرب نگارش رسایل متعدد فقه سیاسی است که در آنها ضمن بررسی و نقد نظریات غربی درباره مفاهیم پیشگفته، به طرح و اثبات نظریه اسلام درباره آنها پرداخته شده است (همان)» (طاهری و همتی، ۱۴۰۰: ۱۹۳-۱۹۲).
این تلقی از غرب، روحانیان شیعی را در ایران به سوی برخورد تقابلی و خصمانه با غرب (و در واقع جوامع غربی) در پس از انقلاب ۱۳۵۷ رهنمون شده است. اما بنیادگذار جریان فکریی هایدگریسم اسلامی احمد فردید بود. محور مفصلبندیی نظریی فردید در تلفیق اندیشهی هایدگری و میراث اسلامی، مفهوم «وجود» است:
«از نگاه فردید اهمیت هایدگر در این است که در تاریخ فلسفه وی نخستین فردی است که پی برده سراسر تاریخ متافیزیک همواره با غفلت از وجود همراه بوده است (معارف، 1380: 433). از نظر فردید، هایدگر از حقیقت و کنه وجود پرسش کرد. این دو پرسش به هم متصلند، متافیزیک وقتی آغاز میشود که وجود فراموش میشود. با طرح پرسش از حقیقت وجود، پایان تاریخ متافیزیک نزدیک شده است. در متافیزیک، وجود را بدیهی تلقی کردهاند، اما هایدگر و پیش از او عرفای اسلامی، در بداهت وجود تشکیک کردهاند. با اینکه وجود عین ظهور و پیدایی است اما برای همه بدیهی و آشکار نیست، مانند نور که در عین ظهور، حقیقتش بدیهی نیست (معارف، 1380: 433). پس متافیزیک غرب نه تنها از حقیقت وجود، بلکه از حقیقت حقیقت، غفلت کرده است» (روحانی، ۱۳۹۷: ۸۵).
هایدگریستهای اسلامی که همهگی شاگردان بیواسطه و با واسطهی فردید هستند، هنوز همین خط اندیشه را دنبال میکنند (برای مثال بنگرید به عبدالکریمی، ۱۴۰۱: ۶-۳). افکار فلسفیی فردید که برداشت و تفسیری از آرای هایدگر فیلسوف ضدمدرن آلمانی و آمیزش آن با مفاهیم و اندیشههایی از میراث اسلامی است، به نوعی غربشناسیی غربستیزانه منتهی میشود:
ادامه دارد. 👇👇👇
#غرب
#فردید
#روحانیت
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
♦️روحانیت و جریان هایدگریسم اسلامی و برساخت غرب بهمثابه دیگریی خطرناک و آسیبزا /۲
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
« فردید، دوره جدید و تمدن مدرن را دورهای میداند که انسان، خود جای طاغوت یونانی را میگیرد و به طاغوت بدل میشود. او در این باره میگوید: «دوره جدید فرقش این است که همان طاغوت یونانی منقلب میشود، یعنی طاغوت یونانی میشود «مظهر» و انسان میشود «ظاهر» و غربزدگی میشود مضاعف» (فردید، ۱۳۸۱: ۱۳۶). فردید در باب عصر جدید –تجدد- میگوید: «در دوره جدید، دنیای تازه پیدا میشود که در آن طومار ادب الدنیا و الدین قرون وسطی و ادب العالم یونانی بسته میشود و این دو ادب که در دوره خود حکم صورت داشته است، در دوره جدید ماده میشود و هومانیسم با عنوان اسم و صورت غالب ظهور میکند» (فردید، ۱۳۵۰: ۳۷). فردید رستگاری حقیقی آدمی را به معنای آزادی از آزادی میداند. از نظر او، آزادی مدنظر غربیان، آزادی از نفس مطمئنه و بندگی نفس اماره است. او آزادیای را که فیلسوفانی چون دکارت و کانت مبلغ و مبتکر آن هستند، آزادی از تمام مظاهر اسماء الهی و به سلطه کشیدن الله میداند. آزادیخواهی هگلی، آزادی از همه چیز و مطلق کردن فرعون نفس اماره است (فردید، ۱۳۵۰: ۶۸). فردید همچو هایدگر عقل جدید را نوعی وهم میداند و در ادامه حملات لفظی خویش به غرب، عقل حاکم بر تمدن غرب را عقل جزئی میداند که همین عقل نقاد خود بنیاد، مظهر نیهیلیسم و اضمحلال تمدن و فلسفه غرب است. فردید موضع سرسختانهای علیه لیبرالیسم و اعلامیه جهانی حقوق بشر میگیرد و معتقد است: «اعلامیه جهانی حقوق بشر اثری از انسانیت ندارد» و فاقد ویژگیهای انسانی است (فردید، ۱۳۸۱: ۷۸). از نظر او دموکراسی لیبرال در واقع دیکتاتوری همه است و علوم انسانی حاکم بر غرب نیز مظهر طاغوت و اباطیل نفس اماره است (فردید، ۱۳۸۱: ۲۶)» (روحانی، ۱۳۹۷: ۹۱-۹۰).
بدین ترتیب، مفاهیم قرآنیی «طاغوت» و «استکبار» در پیوند با اومانیسم که یک گرایش فکری یا به تعبیر برخی یک ایدهئولوژیی مهم در جهان جدید است، قرار میگیرند و برساخت هایدگریسم اسلامی از غرب را قوام میبخشند.
#غرب
#فردید
#روحانیت
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
« فردید، دوره جدید و تمدن مدرن را دورهای میداند که انسان، خود جای طاغوت یونانی را میگیرد و به طاغوت بدل میشود. او در این باره میگوید: «دوره جدید فرقش این است که همان طاغوت یونانی منقلب میشود، یعنی طاغوت یونانی میشود «مظهر» و انسان میشود «ظاهر» و غربزدگی میشود مضاعف» (فردید، ۱۳۸۱: ۱۳۶). فردید در باب عصر جدید –تجدد- میگوید: «در دوره جدید، دنیای تازه پیدا میشود که در آن طومار ادب الدنیا و الدین قرون وسطی و ادب العالم یونانی بسته میشود و این دو ادب که در دوره خود حکم صورت داشته است، در دوره جدید ماده میشود و هومانیسم با عنوان اسم و صورت غالب ظهور میکند» (فردید، ۱۳۵۰: ۳۷). فردید رستگاری حقیقی آدمی را به معنای آزادی از آزادی میداند. از نظر او، آزادی مدنظر غربیان، آزادی از نفس مطمئنه و بندگی نفس اماره است. او آزادیای را که فیلسوفانی چون دکارت و کانت مبلغ و مبتکر آن هستند، آزادی از تمام مظاهر اسماء الهی و به سلطه کشیدن الله میداند. آزادیخواهی هگلی، آزادی از همه چیز و مطلق کردن فرعون نفس اماره است (فردید، ۱۳۵۰: ۶۸). فردید همچو هایدگر عقل جدید را نوعی وهم میداند و در ادامه حملات لفظی خویش به غرب، عقل حاکم بر تمدن غرب را عقل جزئی میداند که همین عقل نقاد خود بنیاد، مظهر نیهیلیسم و اضمحلال تمدن و فلسفه غرب است. فردید موضع سرسختانهای علیه لیبرالیسم و اعلامیه جهانی حقوق بشر میگیرد و معتقد است: «اعلامیه جهانی حقوق بشر اثری از انسانیت ندارد» و فاقد ویژگیهای انسانی است (فردید، ۱۳۸۱: ۷۸). از نظر او دموکراسی لیبرال در واقع دیکتاتوری همه است و علوم انسانی حاکم بر غرب نیز مظهر طاغوت و اباطیل نفس اماره است (فردید، ۱۳۸۱: ۲۶)» (روحانی، ۱۳۹۷: ۹۱-۹۰).
بدین ترتیب، مفاهیم قرآنیی «طاغوت» و «استکبار» در پیوند با اومانیسم که یک گرایش فکری یا به تعبیر برخی یک ایدهئولوژیی مهم در جهان جدید است، قرار میگیرند و برساخت هایدگریسم اسلامی از غرب را قوام میبخشند.
#غرب
#فردید
#روحانیت
#هایدگریسم_اسلامی
@NewHasanMohaddesi