#ترانه
#سيد_مهدى_موسوى
نور بی اسم توی ذوقم زد
باز شد یک دریچه در کمدم
اول شعر از تو افتادم
به کجایی که می رود به خودم
***
اسب سرکش شب مرا زین کرد
از سر زندگیت سر رفتم
پاره خطی شدم که پاره شده
بی تو از صفر تا #سفر رفتم
***
#برج_میلاد مثل من خم شد
«ده مهر»ی شدم به خوبی تو
خاطراتم به جاده ای پاشید
رد شد از پیش اسب چوبی تو
***
سینه می زد من از #امام_حسین
لب آسفالت ها ترک برداشت
کوچه تا بغض #انقلاب رسید
عشق را چند جور شک برداشت
***
تاکسی از جلوی من رد شد
دست خود را به دست من دادی
تیر و بهمن کشیدم از سیگار
تا رسیدم به برج #آزادی
***
خواستم از خودم فرار کنم
به تو از هر دقیقه برخوردم
گفتم اسم تو را و زنده شدم
توی هر کوچه ی #کرج مردم
***
از حساب تو جبر شد رفتن
چک بی مبلغت به من برگشت
مثل تنها قدم زدن تا صبح
توی شب های خیس #گوهردشت
***
وسط خودکشی و عشق شدن
روی یک پشت بام خواب آلود
قار قار کلاغ ها می گفت
که یکی بود و هیچ وقت نبود
***
دل من منفجر شد از غصه
تا که بمب اتم شروع شود
چادرت خیس گریه ام شد تا
شوری آب #قم شروع شود
***
حوض اشک مرا وضو می کرد
با جنون زل زدم به ماهی که…
سایه ای مثل من بلند شد و
نامه انداخت توی چاهی که…
***
به بخاری داغ چسباندم
تا که این سوخته لبم بشود
جدل و فقه را کنار زدم
تا که عشق تو مذهبم بشود
***
ساخت معجونی از غم و تردید
بعد آهسته در دهانم برد
خواب شیرین مرا پراند به تو
شور خواند و به #اصفهانم برد
***
همه ی فَرج ها فَرَج شده بود
تا که هر شهر #چل_ستون بشود
سی و یک مشت پل زدم تا تو
تا که رودی که نیست خون بشود
***
سال ها خسته تر از آینده
جاده ی ناتمام گز کردم
مثل #زاینده_رود خشک شدم
تا که این راه را عوض کردم
***
خشم خورشید توی مغزم زد
خاطرات تو پاک شد از دم
نیچه زرتشت را به دستم داد
تابلو گفت ساکن #یزدم
***
رفت بر باد زندگیم… چرا؟
خانه در خانه #بادگیر شدم
چشم بودی به خواب بسته شدی
چشمه ای بودم و #کویر شدم
***
روز و شب می شمردم و مردم
ریگ ها و ستاره هایش را
آن قدر اشک ریختم از تو
تا خدا آفرید آتش را
***
اتوبوسی به راه افتاد از…
شیشه را چند بار خواب گرفت
#سعدی افتاد توی #حافظه ام
ماه از چشم من شراب گرفت
***
باغ نارنج توی دستم بود
لب به لب شد لبم به گردن تو
کرد حمام توی چشم وکیل
آب شد ذره ذره در تن تو
***
ترک #شیرازی ات مرا لرزید
در سماعی که تن تتن تتتن
گریه کردم برای تو مردم
گریه کردی برای من…. مثلاً!
***
خسته از رفتن و بدون امید
زخمی مانده روی دوش شدم
شانه ام مثل #ارگ_بم لرزید
مثل خرما سیاه پوش شدم
***
توی #کرمان داغ سوخت خدا
قلب من توی جیب تو گندید
مثل ابری لجوح گریه شدم
پسته ای داشت باز می خندید
***
چشم من میخ شد به ثانیه هات
میخ یعنی «خودت چه می کردی؟!»
مثل آقا محمد قاجار
چشم های مرا درآوردی
***
هر چه بود و نبود قسمت شد
تا به من غربت جهان برسد
تا که این داستان بی سر و ته
لب مرزت به #زاهدان برسد
***
پخش شد در تمام هستی من
رد یک چند شنبه ی خونی
رد شدم از کنارت آهسته
مثل یک جنس غیر قانونی
***
درد بی دردی ام به دردم خورد
خاطرات تو دفن شد در خاک
دود شد چشم های قهوه ای ات
مثل در منقل کسی تریاک
***
ماه در متن شب قدم می زد
دست من روی بغض حساست
تن داغ تو را شنا کردم
تا رسیدم به #بندرعباست
***
جزر و مد بود و دور و نزدیکی
و به این جبر و جبر خیره شدن
خسته از اسم های گوناگون
گوشه ی نقشه ای جزیره شدن
***
شرجی شانه هام #بوشهر است
چشم تو ابتدای خیسی ها
قلب من مهر آخرین سرباز
جلوی تیر انگلیسی ها
***
وسط ازدحام کارگران
بغلت کردم و تنم سِر شد
چاه کندند؛ چون نفهمیدند
از لبان تو گاز صادر شد!
***
توی رگ هام نفت جریان داشت…
شعله ات گفت که بسوز و بساز!
جنگ را از کنار دور زدم
تا رسیدم به غربت #اهواز
***
لب #کارون به شوق رقصیدم
تا به آغوش تو کشیده شدم
تاول هشت سال بغضت بود
نخل هایی که سر بریده شدم
ادامه دارد...
@BiutifulIran
#سيد_مهدى_موسوى
نور بی اسم توی ذوقم زد
باز شد یک دریچه در کمدم
اول شعر از تو افتادم
به کجایی که می رود به خودم
***
اسب سرکش شب مرا زین کرد
از سر زندگیت سر رفتم
پاره خطی شدم که پاره شده
بی تو از صفر تا #سفر رفتم
***
#برج_میلاد مثل من خم شد
«ده مهر»ی شدم به خوبی تو
خاطراتم به جاده ای پاشید
رد شد از پیش اسب چوبی تو
***
سینه می زد من از #امام_حسین
لب آسفالت ها ترک برداشت
کوچه تا بغض #انقلاب رسید
عشق را چند جور شک برداشت
***
تاکسی از جلوی من رد شد
دست خود را به دست من دادی
تیر و بهمن کشیدم از سیگار
تا رسیدم به برج #آزادی
***
خواستم از خودم فرار کنم
به تو از هر دقیقه برخوردم
گفتم اسم تو را و زنده شدم
توی هر کوچه ی #کرج مردم
***
از حساب تو جبر شد رفتن
چک بی مبلغت به من برگشت
مثل تنها قدم زدن تا صبح
توی شب های خیس #گوهردشت
***
وسط خودکشی و عشق شدن
روی یک پشت بام خواب آلود
قار قار کلاغ ها می گفت
که یکی بود و هیچ وقت نبود
***
دل من منفجر شد از غصه
تا که بمب اتم شروع شود
چادرت خیس گریه ام شد تا
شوری آب #قم شروع شود
***
حوض اشک مرا وضو می کرد
با جنون زل زدم به ماهی که…
سایه ای مثل من بلند شد و
نامه انداخت توی چاهی که…
***
به بخاری داغ چسباندم
تا که این سوخته لبم بشود
جدل و فقه را کنار زدم
تا که عشق تو مذهبم بشود
***
ساخت معجونی از غم و تردید
بعد آهسته در دهانم برد
خواب شیرین مرا پراند به تو
شور خواند و به #اصفهانم برد
***
همه ی فَرج ها فَرَج شده بود
تا که هر شهر #چل_ستون بشود
سی و یک مشت پل زدم تا تو
تا که رودی که نیست خون بشود
***
سال ها خسته تر از آینده
جاده ی ناتمام گز کردم
مثل #زاینده_رود خشک شدم
تا که این راه را عوض کردم
***
خشم خورشید توی مغزم زد
خاطرات تو پاک شد از دم
نیچه زرتشت را به دستم داد
تابلو گفت ساکن #یزدم
***
رفت بر باد زندگیم… چرا؟
خانه در خانه #بادگیر شدم
چشم بودی به خواب بسته شدی
چشمه ای بودم و #کویر شدم
***
روز و شب می شمردم و مردم
ریگ ها و ستاره هایش را
آن قدر اشک ریختم از تو
تا خدا آفرید آتش را
***
اتوبوسی به راه افتاد از…
شیشه را چند بار خواب گرفت
#سعدی افتاد توی #حافظه ام
ماه از چشم من شراب گرفت
***
باغ نارنج توی دستم بود
لب به لب شد لبم به گردن تو
کرد حمام توی چشم وکیل
آب شد ذره ذره در تن تو
***
ترک #شیرازی ات مرا لرزید
در سماعی که تن تتن تتتن
گریه کردم برای تو مردم
گریه کردی برای من…. مثلاً!
***
خسته از رفتن و بدون امید
زخمی مانده روی دوش شدم
شانه ام مثل #ارگ_بم لرزید
مثل خرما سیاه پوش شدم
***
توی #کرمان داغ سوخت خدا
قلب من توی جیب تو گندید
مثل ابری لجوح گریه شدم
پسته ای داشت باز می خندید
***
چشم من میخ شد به ثانیه هات
میخ یعنی «خودت چه می کردی؟!»
مثل آقا محمد قاجار
چشم های مرا درآوردی
***
هر چه بود و نبود قسمت شد
تا به من غربت جهان برسد
تا که این داستان بی سر و ته
لب مرزت به #زاهدان برسد
***
پخش شد در تمام هستی من
رد یک چند شنبه ی خونی
رد شدم از کنارت آهسته
مثل یک جنس غیر قانونی
***
درد بی دردی ام به دردم خورد
خاطرات تو دفن شد در خاک
دود شد چشم های قهوه ای ات
مثل در منقل کسی تریاک
***
ماه در متن شب قدم می زد
دست من روی بغض حساست
تن داغ تو را شنا کردم
تا رسیدم به #بندرعباست
***
جزر و مد بود و دور و نزدیکی
و به این جبر و جبر خیره شدن
خسته از اسم های گوناگون
گوشه ی نقشه ای جزیره شدن
***
شرجی شانه هام #بوشهر است
چشم تو ابتدای خیسی ها
قلب من مهر آخرین سرباز
جلوی تیر انگلیسی ها
***
وسط ازدحام کارگران
بغلت کردم و تنم سِر شد
چاه کندند؛ چون نفهمیدند
از لبان تو گاز صادر شد!
***
توی رگ هام نفت جریان داشت…
شعله ات گفت که بسوز و بساز!
جنگ را از کنار دور زدم
تا رسیدم به غربت #اهواز
***
لب #کارون به شوق رقصیدم
تا به آغوش تو کشیده شدم
تاول هشت سال بغضت بود
نخل هایی که سر بریده شدم
ادامه دارد...
@BiutifulIran
ایران زیبايم
. ابر بودم به عرش تکیه شده بعد باران شدم زمین رفتم خواستم با خودم قدم بزنم تا که یک دفعه روی مین رفتم! *** منفجر شد تمام کودکی ام پخش شد در جهان نیمه تمام هر طرف توپ و تانک و خمپاره جاده می رفت تا خود #ایلام… *** قبرها را یواش وا کردم بوی #مهران و کربلا می…
***
سوت می زد پلیس بی سر تو
بی جهت از خودم فرار شدم
سوت می زد قطار تا #سمنان
گریه کردم ولی سوار شدم
***
خسته بودم از این غم بی مرز
رفتن و باز بی سرانجامی
تا که سُبحانی ام به آتش زد
از دم #بایزید بسطامی
***
بی رمق… ناامید… بی صیاد!
طعمه ی نیم مرده ای بودم
هرچه خود را حساب می کردم
چک برگشت خورده ای بودم
***
مثل یک دستبند طولانی
ترک زندان به مقصد زندان
پشت یک عمر جاده پیدا شد
شهر کابوس های من: #تهران…
***
سعی کردم که گریه ات نکنم
مثل یک مرد کاملاً عادی
در دلم از تو #انقلابی بود
نرسیدم ولی به #آزادی
***
من نبودم ولی سوار شدم
توی ماشین گیج دربستی
که مهم نیست عاشقت بودم
که مهم نیست عاشقم هستی
***
جاده ی قم مرا جلو می برد
قصه تکرار می شد از آغاز
چند گریه کنار یک چمدان
چند ساعت به لحظه ی پرواز
***
خواندن از یک سکوت طولانی
رفتن از گریه های در تختم
عطسه ای لای نغمه ای غمگین
کوچ از سرزمین بدبختم
**
دور ها یک نفر مرا می خواند
با جنون زل زدم به ماهی که…
بی تو در اوج داستان بودم
بی تو توی فرودگاهی که…
***
پوزخندی شدم به واژه ی عشق
وطنم را! دیار مجنون را!
توی هر دستشویی اش ریدم
و کشیدم یواش سیفون را
***
اول قصه ی من از دیوار
آخر قصه ی من از سنگ است
خوب به من چه که هر کجا بروم
آسمان دائماً هم این رنگ است…!
***
زنگ می خوردی از خداحافظ
بوق می خورد در سرم گوشی
بعد تنها صدای غربت بود
بعد تنها صدای خاموشی
***
در سرم غرش هواپیما
در دلم خون و گردش کوسه
با تُف افتاد و خاک مالی شد
زیر پاهام آخرین بوسه
***
قار قار از خودم به تو خواندم
آن که هرگز نمی رسید شدم
از زمینت به آسمان رفتم
توی یک ابر ناپدید شدم
#سيد_مهدى_موسوى
@My_BeautifulIran
سوت می زد پلیس بی سر تو
بی جهت از خودم فرار شدم
سوت می زد قطار تا #سمنان
گریه کردم ولی سوار شدم
***
خسته بودم از این غم بی مرز
رفتن و باز بی سرانجامی
تا که سُبحانی ام به آتش زد
از دم #بایزید بسطامی
***
بی رمق… ناامید… بی صیاد!
طعمه ی نیم مرده ای بودم
هرچه خود را حساب می کردم
چک برگشت خورده ای بودم
***
مثل یک دستبند طولانی
ترک زندان به مقصد زندان
پشت یک عمر جاده پیدا شد
شهر کابوس های من: #تهران…
***
سعی کردم که گریه ات نکنم
مثل یک مرد کاملاً عادی
در دلم از تو #انقلابی بود
نرسیدم ولی به #آزادی
***
من نبودم ولی سوار شدم
توی ماشین گیج دربستی
که مهم نیست عاشقت بودم
که مهم نیست عاشقم هستی
***
جاده ی قم مرا جلو می برد
قصه تکرار می شد از آغاز
چند گریه کنار یک چمدان
چند ساعت به لحظه ی پرواز
***
خواندن از یک سکوت طولانی
رفتن از گریه های در تختم
عطسه ای لای نغمه ای غمگین
کوچ از سرزمین بدبختم
**
دور ها یک نفر مرا می خواند
با جنون زل زدم به ماهی که…
بی تو در اوج داستان بودم
بی تو توی فرودگاهی که…
***
پوزخندی شدم به واژه ی عشق
وطنم را! دیار مجنون را!
توی هر دستشویی اش ریدم
و کشیدم یواش سیفون را
***
اول قصه ی من از دیوار
آخر قصه ی من از سنگ است
خوب به من چه که هر کجا بروم
آسمان دائماً هم این رنگ است…!
***
زنگ می خوردی از خداحافظ
بوق می خورد در سرم گوشی
بعد تنها صدای غربت بود
بعد تنها صدای خاموشی
***
در سرم غرش هواپیما
در دلم خون و گردش کوسه
با تُف افتاد و خاک مالی شد
زیر پاهام آخرین بوسه
***
قار قار از خودم به تو خواندم
آن که هرگز نمی رسید شدم
از زمینت به آسمان رفتم
توی یک ابر ناپدید شدم
#سيد_مهدى_موسوى
@My_BeautifulIran
می بوسمت یک روز در میدان #آزادی
می بوسمت وقتی که #تهران دست ما افتاد
می بوسمت وقتی صدای تیرها خوابید
می بوسمت وقتی سلاح از دست ها افتاد...
می بوسمت پای تمام چوبه های دار
وقتی کبوتر روی آنها آشیان دارد
وقتی قفس تابوت مرغ عشق دیگر نیست
وقتی که او هم بال و پر در آسمان دارد...
می بوسمت پشت در سلول ها وقتی
بوی شکنجه از در زندان نمی آید!
وقتی که زخمی روی تن هامان نمی خندد!
وقتی که از چشمانمان باران نمی آید...
می بوسمت وقتی پلیس ضد شورش هم
یکرنگ با مردم سرود صلح می خواند
وقتی که نان عده ای اعدام گندم نیست!
در مزرعه، گندم سرود صلح می خواند...
من آرزوهای خودم را با تو می بینم
وقتی کنارم در خیابان راه می آیی
وقتی که شال سبز تو در باد می رقصد
یک روز می بوسم تو را بانوی رویایی!!
آغوش تو بوی بهاری سبز را دارد
تو دختری از جنس باران های خردادی..
می بوسمت!می بوسمت!می بوسمت ای عشق!
می بوسمت یک روز در #میدان_آزادی...
#امیررضا_وکیلی
@Pe_Mesle_Paeiz
@BiutifulIran
می بوسمت وقتی که #تهران دست ما افتاد
می بوسمت وقتی صدای تیرها خوابید
می بوسمت وقتی سلاح از دست ها افتاد...
می بوسمت پای تمام چوبه های دار
وقتی کبوتر روی آنها آشیان دارد
وقتی قفس تابوت مرغ عشق دیگر نیست
وقتی که او هم بال و پر در آسمان دارد...
می بوسمت پشت در سلول ها وقتی
بوی شکنجه از در زندان نمی آید!
وقتی که زخمی روی تن هامان نمی خندد!
وقتی که از چشمانمان باران نمی آید...
می بوسمت وقتی پلیس ضد شورش هم
یکرنگ با مردم سرود صلح می خواند
وقتی که نان عده ای اعدام گندم نیست!
در مزرعه، گندم سرود صلح می خواند...
من آرزوهای خودم را با تو می بینم
وقتی کنارم در خیابان راه می آیی
وقتی که شال سبز تو در باد می رقصد
یک روز می بوسم تو را بانوی رویایی!!
آغوش تو بوی بهاری سبز را دارد
تو دختری از جنس باران های خردادی..
می بوسمت!می بوسمت!می بوسمت ای عشق!
می بوسمت یک روز در #میدان_آزادی...
#امیررضا_وکیلی
@Pe_Mesle_Paeiz
@BiutifulIran
Forwarded from اتچ بات
🇮🇷
می بوسمت یک روز در میدان #آزادی
می بوسمت وقتی که #تهران دست ما افتاد
می بوسمت وقتی صدای تیرها خوابید
می بوسمت وقتی سلاح از دست ها افتاد...
می بوسمت پای تمام چوبه های دار
وقتی کبوتر روی آنها آشیان دارد
وقتی قفس تابوت مرغ عشق دیگر نیست
وقتی که او هم بال و پر در آسمان دارد...
می بوسمت پشت در سلول ها وقتی
بوی شکنجه از در زندان نمی آید!
وقتی که زخمی روی تن هامان نمی خندد!
وقتی که از چشمانمان باران نمی آید..
می بوسمت وقتی پلیس ضد شورش هم
یکرنگ با مردم سرود صلح می خواند
وقتی که نان عده ای اعدام گندم نیست!
در مزرعه، گندم سرود صلح می خواند..
من آرزوهای خودم را با تو می بینم
وقتی کنارم در خیابان راه می آیی
یک روز می بوسم تو را بانوی رویایی!
آغوش تو بوی بهاری سبز را دارد
می بوسمت!
می بوسمت!
می بوسمت ای عشق!
می بوسمت یک روز در #میدان_آزادی
#امیررضا_وکیلی
@BiutifulIran
می بوسمت یک روز در میدان #آزادی
می بوسمت وقتی که #تهران دست ما افتاد
می بوسمت وقتی صدای تیرها خوابید
می بوسمت وقتی سلاح از دست ها افتاد...
می بوسمت پای تمام چوبه های دار
وقتی کبوتر روی آنها آشیان دارد
وقتی قفس تابوت مرغ عشق دیگر نیست
وقتی که او هم بال و پر در آسمان دارد...
می بوسمت پشت در سلول ها وقتی
بوی شکنجه از در زندان نمی آید!
وقتی که زخمی روی تن هامان نمی خندد!
وقتی که از چشمانمان باران نمی آید..
می بوسمت وقتی پلیس ضد شورش هم
یکرنگ با مردم سرود صلح می خواند
وقتی که نان عده ای اعدام گندم نیست!
در مزرعه، گندم سرود صلح می خواند..
من آرزوهای خودم را با تو می بینم
وقتی کنارم در خیابان راه می آیی
یک روز می بوسم تو را بانوی رویایی!
آغوش تو بوی بهاری سبز را دارد
می بوسمت!
می بوسمت!
می بوسمت ای عشق!
می بوسمت یک روز در #میدان_آزادی
#امیررضا_وکیلی
@BiutifulIran
Telegram
attach 📎