زبان الکن و زبان بدون لکنت!
رئیس قوۀ قضائیه گفته است: "با من صریح و بدون لکنت حرف بزنید."
نمیتوان بیان چنین کلامی از سوی آقای محسنی اژهای را نادیده گرفت، اما با توجه به تجربههای گذشته و جاری، در صورتی که دستگاه قضایی در برابر حرفهای غیرِصریح و الکن ما نیز از خود طاقت و تحمل نشان دهد، خودش خیلی پیشرفت به حساب میآید!
بنابراین، با همان زبان استفهامی و الکن از آقای محسنی میپرسم:
ماجرای سپیدۀ رشنو چیست؟ چرا دستگیر شده و در کجا به سر میبرد؟ پخش "اعترافات" وی با آن وضعیت دردناک در تلویزیون در چه شرایطی و طبق کدام قانون صورت گرفت؟
تأیید حکم وکلا و فعالانی که تمام اقدام شان "قصد شکایت" از مسئولان بلندپایه نزد قوۀ قضائیه نظام بود، با کدام موازین قانونی و شرعی قابل توجیه است؟
ارجاع پروندۀ مصطفی تاجزاده به شعبۀ 15 دادگاه انقلاب که به صدور احکام شدید و غلیظ علیه معترضان سیاسی معروف است و حتی شیخ صادق آملی نیز نوع برگزاری محاکمۀ معترضان به انتخابات سال 88 توسط ریاست آن را تاب نیاورد، به معنای ارسال چه پیامی به جامعۀ سیاسی کشور است؟
این نوع پرسشها بدبختانه بیشمار است.
آیا همۀ این اقدامات رأساً از سوی دستگاه قضایی انجام میشود؟ اگر میشود پس آن وعدۀ تحول کجا رفت؟ اما اگر سررشتۀ این قبیل امور همچنان به دست "ضابطان" است، پس وعدۀ کنترل و مهار ضابطان چه شد؟
وقتی همین زبان الکن و استفهامی نیز میتواند پروندهسازی از سوی "دستگاههای ضابط" را به دنبال داشته باشد، واقعاً دعوت ریاست قوۀ قضائیه از منتقدان برای صریح و بدون لکنت حرف زدن با وی، چه معنا و مقصودی دارد؟
این نوع دعوتها مرا به یاد سید محمد خاتمی در روزگار ریاستش بر قوۀ مجریه میاندازد. آقای خاتمی در آن دوران بخصوص دانشجویان را مرتب به پرسشگری و انتقاد از وضعیت دعوت میکرد، اما هنگامی که دانشجویی به دلیل پرسشگری یا انتقادش مورد تعقیب قضایی قرار میگرفت و به زندان میافتاد، آقای خاتمی برای نجات او خود را مسلوبالاختیار معرفی میکرد!
در همان زمان خطاب به او نوشتم: آخر این چه کاری است؟ دعوت به نقد از طرف بالاترین مرجع اجرایی کشور و آنگاه اعلام ناتوانی در حفظ امنیت منتقد؟
ناگفته نماند که رؤسای جمهور پس از خاتمی نیز خود را مسلوبالاختیار معرفی کردند، اما تاکنون چنین حرفی از طرف رؤسای قوۀ قضائیه زده نشده است. اگر واقعاً رئیس قوۀ قضائیه هم اختیار کافی برای اداره و بهبود عملکرد دستگاه تحت مدیریت خود نداشته باشد، پس اقتداری که ژان بُدن آن را در انحصار دولتها فرض کرده، در کجا پنهان شده است؟ در برخی دستگاههای اصطلاحاً ضابط؟
#احمد_زیدآبادی
#محسنی_اژه_ای
#سپیده_رشنو
#مصطفی_تاجزاده
#محمد_خاتمی
@ahmadzeidabad
@MostafaTajzadeh
رئیس قوۀ قضائیه گفته است: "با من صریح و بدون لکنت حرف بزنید."
نمیتوان بیان چنین کلامی از سوی آقای محسنی اژهای را نادیده گرفت، اما با توجه به تجربههای گذشته و جاری، در صورتی که دستگاه قضایی در برابر حرفهای غیرِصریح و الکن ما نیز از خود طاقت و تحمل نشان دهد، خودش خیلی پیشرفت به حساب میآید!
بنابراین، با همان زبان استفهامی و الکن از آقای محسنی میپرسم:
ماجرای سپیدۀ رشنو چیست؟ چرا دستگیر شده و در کجا به سر میبرد؟ پخش "اعترافات" وی با آن وضعیت دردناک در تلویزیون در چه شرایطی و طبق کدام قانون صورت گرفت؟
تأیید حکم وکلا و فعالانی که تمام اقدام شان "قصد شکایت" از مسئولان بلندپایه نزد قوۀ قضائیه نظام بود، با کدام موازین قانونی و شرعی قابل توجیه است؟
ارجاع پروندۀ مصطفی تاجزاده به شعبۀ 15 دادگاه انقلاب که به صدور احکام شدید و غلیظ علیه معترضان سیاسی معروف است و حتی شیخ صادق آملی نیز نوع برگزاری محاکمۀ معترضان به انتخابات سال 88 توسط ریاست آن را تاب نیاورد، به معنای ارسال چه پیامی به جامعۀ سیاسی کشور است؟
این نوع پرسشها بدبختانه بیشمار است.
آیا همۀ این اقدامات رأساً از سوی دستگاه قضایی انجام میشود؟ اگر میشود پس آن وعدۀ تحول کجا رفت؟ اما اگر سررشتۀ این قبیل امور همچنان به دست "ضابطان" است، پس وعدۀ کنترل و مهار ضابطان چه شد؟
وقتی همین زبان الکن و استفهامی نیز میتواند پروندهسازی از سوی "دستگاههای ضابط" را به دنبال داشته باشد، واقعاً دعوت ریاست قوۀ قضائیه از منتقدان برای صریح و بدون لکنت حرف زدن با وی، چه معنا و مقصودی دارد؟
این نوع دعوتها مرا به یاد سید محمد خاتمی در روزگار ریاستش بر قوۀ مجریه میاندازد. آقای خاتمی در آن دوران بخصوص دانشجویان را مرتب به پرسشگری و انتقاد از وضعیت دعوت میکرد، اما هنگامی که دانشجویی به دلیل پرسشگری یا انتقادش مورد تعقیب قضایی قرار میگرفت و به زندان میافتاد، آقای خاتمی برای نجات او خود را مسلوبالاختیار معرفی میکرد!
در همان زمان خطاب به او نوشتم: آخر این چه کاری است؟ دعوت به نقد از طرف بالاترین مرجع اجرایی کشور و آنگاه اعلام ناتوانی در حفظ امنیت منتقد؟
ناگفته نماند که رؤسای جمهور پس از خاتمی نیز خود را مسلوبالاختیار معرفی کردند، اما تاکنون چنین حرفی از طرف رؤسای قوۀ قضائیه زده نشده است. اگر واقعاً رئیس قوۀ قضائیه هم اختیار کافی برای اداره و بهبود عملکرد دستگاه تحت مدیریت خود نداشته باشد، پس اقتداری که ژان بُدن آن را در انحصار دولتها فرض کرده، در کجا پنهان شده است؟ در برخی دستگاههای اصطلاحاً ضابط؟
#احمد_زیدآبادی
#محسنی_اژه_ای
#سپیده_رشنو
#مصطفی_تاجزاده
#محمد_خاتمی
@ahmadzeidabad
@MostafaTajzadeh
جنتی برابرتر از تاجزاده است؟
مصطفی تاجزاده شرط دفاع از خود در محاکم قضایی را رسیدگی به شکایتش از شیخ احمد جنتی دبیر شورای نگهبان اعلام کرده است.
در جریان انتخابات مجلس ششم، شورای نگهبان ضمن ادعای تقلب در انتخابات تهران، صدهاهزار رأی مردم این شهر را ابطال کرد و در فهرست راهیافتگان به مجلس تغییراتی انجام داد.
از جملۀ این تغییرات، حذف نام علیرضا رجایی از فهرست برندگان و افزودن نام غلامعلی حدادعادل به این فهرست بود.
شورای نگهبان در واقع خواستار ابطال کامل انتخابات تهران بود که مورد موافقت مسئولان عالی نظام قرار نگرفت.
در آن مقطع، مصطفی تاجزاده معاون سیاسی وزیر کشور و مسئول ستاد انتخابات کشور بود. بنابراین، هرگونه ادعای تقلب در انتخابات اتهامی علیه او به شمار میرفت.
آقای تاجزاده جابجایی حتی یک رأی را در انتخابات تهران نپذیرفت و در واکنش به اتهام شورای نگهبان علیه خود، از دبیر این شورا نزد محاکم قضایی شکایت کرد.
از آن تاریخ نزدیک به 23 سال سپری شده و در تمام این مدت به رغم اصرار تاجزاده برای رسیدگی به شکایت خود، از جانب هیچکدام از مسئولان حکومتی، کوچکترین اعتنایی به درخواست او نشده است.
قاعدتاً منظور آقای تاجزاده از شکایت از دبیر شورای نگهبان، مجازات پیرمردی با سن و سال آقای جنتی نیست. او در درجۀ نخست میخواهد حقایق مربوط به انتخابات مجلس ششم کشف و آشکار و دلایل ابطال آراء مردم روشن شود و بخصوص با بازخوانی تاریخ به آنها که ادعای هرگونه تقلب در انتخاباتِ جمهوری اسلامی را به توطئۀ قدرتهای بزرگ نسبت میدهند، یادآور شود که نخستین ادعای تقلب در انتخابات از جانب چه جناح و نهادی صورت گرفت! در درجۀ دوم، هدف او راستیآزمایی از رعایت اصل برابری همۀ شهروندان در برابر قانون است.
برابری شهروندان در برابر قانون، ابتداییترین وجه عدالت در عموم مکاتب بشری و دینی است. در جمهوری اسلامی نیز به لحاظ نظری بر پذیرش این وجه از عدالت تأکید میشود زیرا بدون به رسمیت شناختن این اصل، سخن از عدالت عین شوخی و طنز خواهد بود.
حال، پرسش این است که چرا به شکایت یک شهروند رسیدگی نمیشود و حتی مسئولان کشور یک کلام در این باره پاسخ نمیدهند؟
همانطور که بارها تأکید شده است، عدالت جلوههای روشن و مبهمی دارد؛ ولی نخستین جلوۀ روشن آن، برابری همۀ اتباع و شهروندان در برابر قانون است. اگر نهادهای حاکم بر کشور برابری شهروندان در برابر قانون را نمیپذیرند، بسیار لازم است به مردم توضیح دهند که پس منظورشان از تکرار مکرر ضرورت اجرای"عدالت" و ادعای "عدالتخواهی"شان چیست؟ و اگر واقعاً قبول دارند، چرا آن را در عمل رعایت نمیکنند و بین شهروندان تبعیضهای بینادی قائل میشوند؟
به لحاظ حق شهروندی و برابری در مقابل قانون، دبیر شورای نگهبان چه امتیازی نسبت به تاجزاده دارد؟ آیا به تعبیر جرج ارول، آقای جنتی برابرتر از آقای تاجزاده است؟ این یک پرسش مبنایی است و هر فردی بدون پاسخ روشن به آن از "عدالت" سخن بگوید، منظورش از عدالت چیزی غیر از عدالت است!
#احمد_زیدآبادی
#مصطفی_تاجزاده
#احمد_جنتی
#علیرضا_رجایی
#حداد_عادل @MostafaTajzadeh
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
مصطفی تاجزاده شرط دفاع از خود در محاکم قضایی را رسیدگی به شکایتش از شیخ احمد جنتی دبیر شورای نگهبان اعلام کرده است.
در جریان انتخابات مجلس ششم، شورای نگهبان ضمن ادعای تقلب در انتخابات تهران، صدهاهزار رأی مردم این شهر را ابطال کرد و در فهرست راهیافتگان به مجلس تغییراتی انجام داد.
از جملۀ این تغییرات، حذف نام علیرضا رجایی از فهرست برندگان و افزودن نام غلامعلی حدادعادل به این فهرست بود.
شورای نگهبان در واقع خواستار ابطال کامل انتخابات تهران بود که مورد موافقت مسئولان عالی نظام قرار نگرفت.
در آن مقطع، مصطفی تاجزاده معاون سیاسی وزیر کشور و مسئول ستاد انتخابات کشور بود. بنابراین، هرگونه ادعای تقلب در انتخابات اتهامی علیه او به شمار میرفت.
آقای تاجزاده جابجایی حتی یک رأی را در انتخابات تهران نپذیرفت و در واکنش به اتهام شورای نگهبان علیه خود، از دبیر این شورا نزد محاکم قضایی شکایت کرد.
از آن تاریخ نزدیک به 23 سال سپری شده و در تمام این مدت به رغم اصرار تاجزاده برای رسیدگی به شکایت خود، از جانب هیچکدام از مسئولان حکومتی، کوچکترین اعتنایی به درخواست او نشده است.
قاعدتاً منظور آقای تاجزاده از شکایت از دبیر شورای نگهبان، مجازات پیرمردی با سن و سال آقای جنتی نیست. او در درجۀ نخست میخواهد حقایق مربوط به انتخابات مجلس ششم کشف و آشکار و دلایل ابطال آراء مردم روشن شود و بخصوص با بازخوانی تاریخ به آنها که ادعای هرگونه تقلب در انتخاباتِ جمهوری اسلامی را به توطئۀ قدرتهای بزرگ نسبت میدهند، یادآور شود که نخستین ادعای تقلب در انتخابات از جانب چه جناح و نهادی صورت گرفت! در درجۀ دوم، هدف او راستیآزمایی از رعایت اصل برابری همۀ شهروندان در برابر قانون است.
برابری شهروندان در برابر قانون، ابتداییترین وجه عدالت در عموم مکاتب بشری و دینی است. در جمهوری اسلامی نیز به لحاظ نظری بر پذیرش این وجه از عدالت تأکید میشود زیرا بدون به رسمیت شناختن این اصل، سخن از عدالت عین شوخی و طنز خواهد بود.
حال، پرسش این است که چرا به شکایت یک شهروند رسیدگی نمیشود و حتی مسئولان کشور یک کلام در این باره پاسخ نمیدهند؟
همانطور که بارها تأکید شده است، عدالت جلوههای روشن و مبهمی دارد؛ ولی نخستین جلوۀ روشن آن، برابری همۀ اتباع و شهروندان در برابر قانون است. اگر نهادهای حاکم بر کشور برابری شهروندان در برابر قانون را نمیپذیرند، بسیار لازم است به مردم توضیح دهند که پس منظورشان از تکرار مکرر ضرورت اجرای"عدالت" و ادعای "عدالتخواهی"شان چیست؟ و اگر واقعاً قبول دارند، چرا آن را در عمل رعایت نمیکنند و بین شهروندان تبعیضهای بینادی قائل میشوند؟
به لحاظ حق شهروندی و برابری در مقابل قانون، دبیر شورای نگهبان چه امتیازی نسبت به تاجزاده دارد؟ آیا به تعبیر جرج ارول، آقای جنتی برابرتر از آقای تاجزاده است؟ این یک پرسش مبنایی است و هر فردی بدون پاسخ روشن به آن از "عدالت" سخن بگوید، منظورش از عدالت چیزی غیر از عدالت است!
#احمد_زیدآبادی
#مصطفی_تاجزاده
#احمد_جنتی
#علیرضا_رجایی
#حداد_عادل @MostafaTajzadeh
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
خطر آشوب فراگیر در عراق و دست بستۀ تحلیلگران در ایران
آشوبی که بر بغداد و برخی دیگر از شهرهای عراق حاکم شده است، بدون حلاجی و واکاوی سیاست خاورمیانهای جمهوری اسلامی قابل تحلیل نیست.
واکاوی تحلیلی سیاست خاورمیانهای جمهوری اسلامی در رسانههای داخلی اما منطقهای کاملاً ممنوعه است به طوری که حتی نزدیک شدن به آن نیز خطر برخوردهای امنیتی و پیگرد قضایی را به دنبال دارد!
هرگاه تصمیم یا سیاستی خارج از حیطۀ نقد و حتی تحلیل قرار گیرد، پس از مدتی آسیبهای آن در عمل ظاهر میشود. به واقع نقد و تحلیل حرفهای، نوعی آسیبشناسی است که میتواند چشم سیاستگذار را به روی خطرات و احتمالات و سناریوهای مختلف باز کند. به عبارت دیگر، نقد و تحلیل ارائۀ نوعی مشاورۀ مجانی است که فقط افراد بالغ ارزش آن را درک میکنند و با ترغیب و تشویق اهل نظر به نقد و تحلیل، عملاً در فهم و عقل آنان سهیم و شریک میشوند.
ممنوعیت نقل و تحلیلِ سیاستها معمولاً دو علت دارد. نخست، آگاهی سیاستگذار از سستی و ضعف سیاست خود که بنا به دلایلِ ناموجه نمیخواهد آن ضعفها آشکار شود. دوم، احساس کمال مطلق در مقام عقل کل که خود علامت عدم بلوغ است.
نیروهایی که با تکیه بر موفقیتهای مقطعیشان، اعلام پیروزی نهایی میکنند و هر گونه ابراز تردید دیگران در این پیروزی نهایی را به معنای تلخ کردن کام خود به حساب میآورند و در عمل مانع آن میشوند، دستاوردهای مقطعی را هم از دست می دهند.
در هر صورت، پیشگیری از بیان هر نوع نقد و تحلیل و تردید در سیاست خاورمیانهای جمهوری اسلامی، امروزه در عراق عوارض خود را به نمایش گذاشته است. آشوبی دامنهدار و طولانی، ثبات آن کشور را تهدید میکند و بزرگترین بازندۀ آشوب در عراق هم ایران است. مادامی که ممنوعیت تحلیل در این باره پا برجا باشد، امکان تصمیمگیریهای اشتباه و پرهزینه هم بیشتر میشود.
به قولِ یکی "ما این وسط چه کاره بیدیم؟ خود دانند!"
#احمد_زیدآبادی
#آشوب_عراق
#مقتدی_صدر
#جمهوری_اسلامی
#خاور_میانه
@ahmadzeidabad
@MostafaTajzadeh
آشوبی که بر بغداد و برخی دیگر از شهرهای عراق حاکم شده است، بدون حلاجی و واکاوی سیاست خاورمیانهای جمهوری اسلامی قابل تحلیل نیست.
واکاوی تحلیلی سیاست خاورمیانهای جمهوری اسلامی در رسانههای داخلی اما منطقهای کاملاً ممنوعه است به طوری که حتی نزدیک شدن به آن نیز خطر برخوردهای امنیتی و پیگرد قضایی را به دنبال دارد!
هرگاه تصمیم یا سیاستی خارج از حیطۀ نقد و حتی تحلیل قرار گیرد، پس از مدتی آسیبهای آن در عمل ظاهر میشود. به واقع نقد و تحلیل حرفهای، نوعی آسیبشناسی است که میتواند چشم سیاستگذار را به روی خطرات و احتمالات و سناریوهای مختلف باز کند. به عبارت دیگر، نقد و تحلیل ارائۀ نوعی مشاورۀ مجانی است که فقط افراد بالغ ارزش آن را درک میکنند و با ترغیب و تشویق اهل نظر به نقد و تحلیل، عملاً در فهم و عقل آنان سهیم و شریک میشوند.
ممنوعیت نقل و تحلیلِ سیاستها معمولاً دو علت دارد. نخست، آگاهی سیاستگذار از سستی و ضعف سیاست خود که بنا به دلایلِ ناموجه نمیخواهد آن ضعفها آشکار شود. دوم، احساس کمال مطلق در مقام عقل کل که خود علامت عدم بلوغ است.
نیروهایی که با تکیه بر موفقیتهای مقطعیشان، اعلام پیروزی نهایی میکنند و هر گونه ابراز تردید دیگران در این پیروزی نهایی را به معنای تلخ کردن کام خود به حساب میآورند و در عمل مانع آن میشوند، دستاوردهای مقطعی را هم از دست می دهند.
در هر صورت، پیشگیری از بیان هر نوع نقد و تحلیل و تردید در سیاست خاورمیانهای جمهوری اسلامی، امروزه در عراق عوارض خود را به نمایش گذاشته است. آشوبی دامنهدار و طولانی، ثبات آن کشور را تهدید میکند و بزرگترین بازندۀ آشوب در عراق هم ایران است. مادامی که ممنوعیت تحلیل در این باره پا برجا باشد، امکان تصمیمگیریهای اشتباه و پرهزینه هم بیشتر میشود.
به قولِ یکی "ما این وسط چه کاره بیدیم؟ خود دانند!"
#احمد_زیدآبادی
#آشوب_عراق
#مقتدی_صدر
#جمهوری_اسلامی
#خاور_میانه
@ahmadzeidabad
@MostafaTajzadeh
به انکار و توجیه پایان دهید!
در سال 88 بازجویی داشتم که "دست بزن داشت" و علناً افتخارش این بود که "از سر متهم پوست میکِند" و نامش "لرزه بر اندام متهمان میاندازد."
پیش از آن در زندان سال 79 با مواردی از فشار و تهدید روبرو شده بودم؛ اما این یکی واقعاً نوبرش بود.
من که از کودکی به قول مارکس "عواطف لطیف مذهبی" داشتهام و همیشه عاشق علی و حسین بودهام و تمام مطالعاتم در بارۀ اسلام در آیۀ "انالله یأمرکم بالعدل و الاحسان" خلاصه میشده است، از اینکه بازجویی با ادعای دفاع از همۀ آنچه برای من مظهر عدل و احسان به شمار میآمد، تمام مرزها و حریمهای قطعی اسلام را در هم میشکست، دچار عذابی مضاعف میشدم.
جالب آنکه آنها در آن محیط بسته و منقطع از عالم، میکوشیدند تا مرا متقاعد کنند که فهم من از اسلام انحرافی و اسلام مورد نظرِ آنها اسلام ناب و راستین است!
این مطالب را نمینویسم تا خداناباوران و یا دینستیزان را متمایل به فهمی انسانی و رحمانی از اسلام کنم، چرا که این کار در این وضعیت، اگر اثر معکوس نگذارد، حتماً بیاثر است!
خطابم در این نوشتار آن دسته از اصطلاحاً دیندارانی هم نیست که به قول حسین، دین را "لقلقۀ لسان" کردهاند و آن را ابزار مناسبی برای تحمیق خلایق و بهرهکشی مادی یا سیاسی از آن قرار دادهاند و منفعت و منزلت و قدرت خود را به جای خداوند نشاندهاند. سخن از عدل و احسان نزد این افراد، همچون کوبیدن مشت بر سندان است!
در واقع روی سخنم با آن دسته از دینداران صادقی است که چه در داخل حکومت و چه خارج از آن، از روی دغدغۀ مذهبی، این نوع رفتارها را توجیه و یا به کلی انکار میکنند و بدین وسیله، سبب استمرار آن میشوند.
استمرار رفتارهای ظالمانه و خشن و زشت به نام اسلام و به قصد تحکیم حکومت، مطمئناً سبب تشدید اسلامهراسی و اسلامگریزیِ نسلهای جدید از یک سو و به خطر افتادن تمام ارکان حکومت از سوی دیگر میشود.
من که اصولاً با "انقلاب" بخصوص از نوع "تودهوار" یا "چریکی" یا هر نوع صورت "خشن" دیگر آن، در هیچ نقطهای از تاریخ و جغرافیا میانهای ندارم و "اصلاح بنیانهای فکری و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی" جامعه را تنها راه مطمئن و برگشتناپذیر برای حرکت در جهت توسعۀ همه جانبه و استقرار نظم و ثباتی عادلانه و مورد رضایت عموم میدانم، بارها کوشیدهام تا خالی از هر نوع بغض و کینه و بدخواهی و به بهای به جان خریدن بغض و کینۀ بخشی از حامیان و دشمنان حکومت، صدایم را به گوش دست اندارکاران نظام برسانم تا متوجه خطرات چندجانبۀ نوع حکمرانی و رفتار نیروهای خود شوند، اما گویی نتیجۀ همۀ این کوششها عبث بوده است.
این جامعه همانطور که به اذعان آقای رئیسی نیازمند ایجاد مسکن و شغل است، از آن بالاتر به فضای تنفس در حوزۀ سیاسی و اجتماعی و کوتاه شدن دست نیروهای خشن و متعصب از نهادهای حاکم نیاز دارد.
متأسفانه این دسته از نیروها در روندِ تحولات دهههای اخیر به گونهای عمل کردهاند که با ادعای "پا به رکابی در دفاع از نظام" آن را به گروگان خود در آوردهاند و مانع هر نوع تحول معناداری در بهبود شرایط میشوند.
این نیروها از این پس، جز ضرر و زیان و ایجاد بحران، دستاورد دیگری برای حکومت ندارند و بروز فجایعی مانند مرگ دلخراش زندهیاد مهسا (ژینا) امینی، نتیجۀ توصیهها و عملکرد آنهاست. اگر جلو آنها گرفته نشود؛ از این به بعد فاجعه پشت فاجعه رخ خواهد داد و کشور را با بیثباتی بیسابقهای روبرو خواهد کرد.
به نظر من، این چیزی نیست که یک انسان ایراندوست و آگاه به تاریخ و شرایط داخلی و منطقهای و بینالمللی کشور، خواهان آن باشد؛ اماهواخواهان آن روز به روز در حال افزایش است.
#احمد_زیدآبادی
#مهسا_امینی
#انقلاب_توده_وار
#اصلاح_بنیانی
#بازجویی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
در سال 88 بازجویی داشتم که "دست بزن داشت" و علناً افتخارش این بود که "از سر متهم پوست میکِند" و نامش "لرزه بر اندام متهمان میاندازد."
پیش از آن در زندان سال 79 با مواردی از فشار و تهدید روبرو شده بودم؛ اما این یکی واقعاً نوبرش بود.
من که از کودکی به قول مارکس "عواطف لطیف مذهبی" داشتهام و همیشه عاشق علی و حسین بودهام و تمام مطالعاتم در بارۀ اسلام در آیۀ "انالله یأمرکم بالعدل و الاحسان" خلاصه میشده است، از اینکه بازجویی با ادعای دفاع از همۀ آنچه برای من مظهر عدل و احسان به شمار میآمد، تمام مرزها و حریمهای قطعی اسلام را در هم میشکست، دچار عذابی مضاعف میشدم.
جالب آنکه آنها در آن محیط بسته و منقطع از عالم، میکوشیدند تا مرا متقاعد کنند که فهم من از اسلام انحرافی و اسلام مورد نظرِ آنها اسلام ناب و راستین است!
این مطالب را نمینویسم تا خداناباوران و یا دینستیزان را متمایل به فهمی انسانی و رحمانی از اسلام کنم، چرا که این کار در این وضعیت، اگر اثر معکوس نگذارد، حتماً بیاثر است!
خطابم در این نوشتار آن دسته از اصطلاحاً دیندارانی هم نیست که به قول حسین، دین را "لقلقۀ لسان" کردهاند و آن را ابزار مناسبی برای تحمیق خلایق و بهرهکشی مادی یا سیاسی از آن قرار دادهاند و منفعت و منزلت و قدرت خود را به جای خداوند نشاندهاند. سخن از عدل و احسان نزد این افراد، همچون کوبیدن مشت بر سندان است!
در واقع روی سخنم با آن دسته از دینداران صادقی است که چه در داخل حکومت و چه خارج از آن، از روی دغدغۀ مذهبی، این نوع رفتارها را توجیه و یا به کلی انکار میکنند و بدین وسیله، سبب استمرار آن میشوند.
استمرار رفتارهای ظالمانه و خشن و زشت به نام اسلام و به قصد تحکیم حکومت، مطمئناً سبب تشدید اسلامهراسی و اسلامگریزیِ نسلهای جدید از یک سو و به خطر افتادن تمام ارکان حکومت از سوی دیگر میشود.
من که اصولاً با "انقلاب" بخصوص از نوع "تودهوار" یا "چریکی" یا هر نوع صورت "خشن" دیگر آن، در هیچ نقطهای از تاریخ و جغرافیا میانهای ندارم و "اصلاح بنیانهای فکری و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی" جامعه را تنها راه مطمئن و برگشتناپذیر برای حرکت در جهت توسعۀ همه جانبه و استقرار نظم و ثباتی عادلانه و مورد رضایت عموم میدانم، بارها کوشیدهام تا خالی از هر نوع بغض و کینه و بدخواهی و به بهای به جان خریدن بغض و کینۀ بخشی از حامیان و دشمنان حکومت، صدایم را به گوش دست اندارکاران نظام برسانم تا متوجه خطرات چندجانبۀ نوع حکمرانی و رفتار نیروهای خود شوند، اما گویی نتیجۀ همۀ این کوششها عبث بوده است.
این جامعه همانطور که به اذعان آقای رئیسی نیازمند ایجاد مسکن و شغل است، از آن بالاتر به فضای تنفس در حوزۀ سیاسی و اجتماعی و کوتاه شدن دست نیروهای خشن و متعصب از نهادهای حاکم نیاز دارد.
متأسفانه این دسته از نیروها در روندِ تحولات دهههای اخیر به گونهای عمل کردهاند که با ادعای "پا به رکابی در دفاع از نظام" آن را به گروگان خود در آوردهاند و مانع هر نوع تحول معناداری در بهبود شرایط میشوند.
این نیروها از این پس، جز ضرر و زیان و ایجاد بحران، دستاورد دیگری برای حکومت ندارند و بروز فجایعی مانند مرگ دلخراش زندهیاد مهسا (ژینا) امینی، نتیجۀ توصیهها و عملکرد آنهاست. اگر جلو آنها گرفته نشود؛ از این به بعد فاجعه پشت فاجعه رخ خواهد داد و کشور را با بیثباتی بیسابقهای روبرو خواهد کرد.
به نظر من، این چیزی نیست که یک انسان ایراندوست و آگاه به تاریخ و شرایط داخلی و منطقهای و بینالمللی کشور، خواهان آن باشد؛ اماهواخواهان آن روز به روز در حال افزایش است.
#احمد_زیدآبادی
#مهسا_امینی
#انقلاب_توده_وار
#اصلاح_بنیانی
#بازجویی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
💢چه کسانی تحریک میکنند؟
🖊احمدزیدآبادی
شهروندانی را به دلیل "تحریک مردم به اغتشاش" دستگیر میکنند.
به نظر من اما تحریک اصلی را در این میان، برخی نمایندگان مجلس، شماری از امامان جمعه، جمعی از صاحبمنصبان و عموم رسانههای افراطی جناح اصولگرا صورت میدهند. اگر واقعاً قصد پیشگیری از اقدامات تحریکآمیز در بین است، لازم است اینها زبان به کام گیرند!
#احمد_زیدآبادی
#بازداشت_شهروندان
#نمایندگان_مجلس
#امامان_جمعه
#رسانه_های_اصولگرا
@tahkimmelat @MostafaTajzadeh
🖊احمدزیدآبادی
شهروندانی را به دلیل "تحریک مردم به اغتشاش" دستگیر میکنند.
به نظر من اما تحریک اصلی را در این میان، برخی نمایندگان مجلس، شماری از امامان جمعه، جمعی از صاحبمنصبان و عموم رسانههای افراطی جناح اصولگرا صورت میدهند. اگر واقعاً قصد پیشگیری از اقدامات تحریکآمیز در بین است، لازم است اینها زبان به کام گیرند!
#احمد_زیدآبادی
#بازداشت_شهروندان
#نمایندگان_مجلس
#امامان_جمعه
#رسانه_های_اصولگرا
@tahkimmelat @MostafaTajzadeh
این چرخه را قطع کنید!
سیاست عرصۀ تدبیر و سنجش و عقلانیت است؛ ما اما آن را به صحنۀ زورآزمایی کلامی و فیزیکی در آوردهایم.
در طول تاریخ دویست سالهمان هیچ مشکل و بحرانی از سوی حکومتها و همینطور مخالفانشان از راه تدبیر حل نشده است. هر چه بوده تلاش برای غلبه بر دیگری از راه زور بوده است.
ما در سیاست، استعداد و توان "گذشت" را به کلی از دست دادهایم. ورد زبانِ اجدادمان " صلوات بر گذشتهها" برای فصل خصومت و آغازی دوباره بوده است، ولی این سنت هیچ اثری در بازی قدرت این مملکت نداشته است.
همه مدعی کوشش برای نجات کشور و آسایش مردم خود هستیم، اما قربانی اصلی برانگیختگی عاطفی و احساسی ما و تبدیل آن به زورآزماییهای سیاسی، کشور و مردم ما بودهاند.
در پی جان باختن زندهیاد مهسا امینی در مقرّ گشت ارشاد، اعتراضی از سر همدردی و برای نشان دادن اهمیت جان یک انسان بیگناه صورت گرفت، اما پیامد تأسفبار آن تا کنون، دهها مادر ایرانی دیگر را هم داغدار فرزندان خود کرده است.
اینک سخنگوی قوۀ قضائیه میگوید: "مردم مطالبه دارند که بدون هیچگونه مسامحه و با قاطعیت و صلابت کامل با مسببین اصلی این آشوبها و آشوبطلبان وابسته به دشمن برخورد نمایئم."
از وی باید پرسید کدام "مردم" چنین مطالبهای دارند؟ چرا بخشی از قشر حامی خودتان را "مردم" مینامید؟
مردمی که در کوچه و خیابان میتوان نظر آنها را جویا شد، هیچکدام با انتقامجویی و تداوم "چرخۀ خشونت" در بین ایرانیان موافق نیستند. آنها از اجدادشان آموختهاند که برای عبور از چرخۀ انتقام و خشونت دائمی، بر گذشتهها صلوات بفرستند ولی اهل قدرت از آنها نمیآموزند.
از سخنگوی قوۀ قضائیه میپرسم: در طول 44 سال گذشته همکاران و اسلاف وی در دستگاه قضایی، چند بار همین حرف وی را تکرار کردهاند؟ پس از هر ناآرامی اجتماعی، مقامهای قضایی، نخستین سخنشان "برخورد بدون مسامحه و با قاطعیت و صلابت کامل با مسببان" بوده و در پی آن احکام شدید و غلیظی هم علیه بازداشت شدگان صادر شده است. مسئولان کشور یک بار هم که شده از خود بپرسند که همۀ این احکام، چه اثری بر پیشگیری از تکرار ناآرامیها داشته است جز اینکه دوباره بخشی از مردم را به خشم آورده و آنان را مترصد ناآرامی دیگری در آینده کرده است؟
تا کی تا کجا باید این چرخه ادامه یابد و زندگی را در کام این ملت رنجکشیده تلختر از زهر کند؟
یک بار هم که شده تدبیر به خرج دهید و با بررسی منصفانۀ عوامل و ریشههای بازتولید این نوع ناآرامیها، روشهای حکمرانی خود را تغییر دهید و حلقههای چرخۀ خشونت را از هم باز کنید. اگر گام مشخص و آشکاری در این جهت بردارید همین مردم معترض، خود مانع هر نوع اخلال امنیتی در این کشور از آن سوی مرزها خواهند شد.
پس این چرخه را قطع کنید. چرخۀ خشونت در این کشور اگر همچنان بچرخد، تمامیت موجودیت ما را در زیر زبانههای بیرحم خود له خواهد کرد. این جمله فقط خطاب به حکومت نیست خطاب به همۀ کسانی است که در صحنۀ سیاست و اجتماع ایران نقشی برای خود قائلاند. اگر به هوش نباشیم، دروازههای دوزخ به روی کشورمان گشوده خواهد شد!
#احمد_زیدآبادی
#اعتراض_اجتماعی
#مهسا_امینی
#سخنگوی_قوه_قضائیه
#چرخه_خشونت
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
سیاست عرصۀ تدبیر و سنجش و عقلانیت است؛ ما اما آن را به صحنۀ زورآزمایی کلامی و فیزیکی در آوردهایم.
در طول تاریخ دویست سالهمان هیچ مشکل و بحرانی از سوی حکومتها و همینطور مخالفانشان از راه تدبیر حل نشده است. هر چه بوده تلاش برای غلبه بر دیگری از راه زور بوده است.
ما در سیاست، استعداد و توان "گذشت" را به کلی از دست دادهایم. ورد زبانِ اجدادمان " صلوات بر گذشتهها" برای فصل خصومت و آغازی دوباره بوده است، ولی این سنت هیچ اثری در بازی قدرت این مملکت نداشته است.
همه مدعی کوشش برای نجات کشور و آسایش مردم خود هستیم، اما قربانی اصلی برانگیختگی عاطفی و احساسی ما و تبدیل آن به زورآزماییهای سیاسی، کشور و مردم ما بودهاند.
در پی جان باختن زندهیاد مهسا امینی در مقرّ گشت ارشاد، اعتراضی از سر همدردی و برای نشان دادن اهمیت جان یک انسان بیگناه صورت گرفت، اما پیامد تأسفبار آن تا کنون، دهها مادر ایرانی دیگر را هم داغدار فرزندان خود کرده است.
اینک سخنگوی قوۀ قضائیه میگوید: "مردم مطالبه دارند که بدون هیچگونه مسامحه و با قاطعیت و صلابت کامل با مسببین اصلی این آشوبها و آشوبطلبان وابسته به دشمن برخورد نمایئم."
از وی باید پرسید کدام "مردم" چنین مطالبهای دارند؟ چرا بخشی از قشر حامی خودتان را "مردم" مینامید؟
مردمی که در کوچه و خیابان میتوان نظر آنها را جویا شد، هیچکدام با انتقامجویی و تداوم "چرخۀ خشونت" در بین ایرانیان موافق نیستند. آنها از اجدادشان آموختهاند که برای عبور از چرخۀ انتقام و خشونت دائمی، بر گذشتهها صلوات بفرستند ولی اهل قدرت از آنها نمیآموزند.
از سخنگوی قوۀ قضائیه میپرسم: در طول 44 سال گذشته همکاران و اسلاف وی در دستگاه قضایی، چند بار همین حرف وی را تکرار کردهاند؟ پس از هر ناآرامی اجتماعی، مقامهای قضایی، نخستین سخنشان "برخورد بدون مسامحه و با قاطعیت و صلابت کامل با مسببان" بوده و در پی آن احکام شدید و غلیظی هم علیه بازداشت شدگان صادر شده است. مسئولان کشور یک بار هم که شده از خود بپرسند که همۀ این احکام، چه اثری بر پیشگیری از تکرار ناآرامیها داشته است جز اینکه دوباره بخشی از مردم را به خشم آورده و آنان را مترصد ناآرامی دیگری در آینده کرده است؟
تا کی تا کجا باید این چرخه ادامه یابد و زندگی را در کام این ملت رنجکشیده تلختر از زهر کند؟
یک بار هم که شده تدبیر به خرج دهید و با بررسی منصفانۀ عوامل و ریشههای بازتولید این نوع ناآرامیها، روشهای حکمرانی خود را تغییر دهید و حلقههای چرخۀ خشونت را از هم باز کنید. اگر گام مشخص و آشکاری در این جهت بردارید همین مردم معترض، خود مانع هر نوع اخلال امنیتی در این کشور از آن سوی مرزها خواهند شد.
پس این چرخه را قطع کنید. چرخۀ خشونت در این کشور اگر همچنان بچرخد، تمامیت موجودیت ما را در زیر زبانههای بیرحم خود له خواهد کرد. این جمله فقط خطاب به حکومت نیست خطاب به همۀ کسانی است که در صحنۀ سیاست و اجتماع ایران نقشی برای خود قائلاند. اگر به هوش نباشیم، دروازههای دوزخ به روی کشورمان گشوده خواهد شد!
#احمد_زیدآبادی
#اعتراض_اجتماعی
#مهسا_امینی
#سخنگوی_قوه_قضائیه
#چرخه_خشونت
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
جهان غرب و جمهوری اسلامی
اینکه درست در بحبوحۀ اعتراضهای خیابانی در ایران، آمریکا و متحدان اروپاییاش علامتهای آشکاری از تمایل خود به ادامۀ تعامل و معامله با جمهوری اسلامی ارسال میکنند، تا اندازهای متأثر از نوع رفتار برخی گروههای اصطلاحاً اپوزیسیونِ خارج از کشور است.
آمریکا و اروپا در کنار اظهارنظرهای رسانهای خود، قطعاً برآوردهای مشخصی هم از وضعیت ایران در پشت پرده دارند و بر اساس همان برآوردها نیز سیاست عملی خود را تنظیم میکنند.
آنها وقتی مشاهده میکنند که عدهای به نام اپوزیسیون جز دشنامگویی هنری ندارند و حتی حضور گزارشگر بی بی سی را هم در فاصلهای دور از محل تجمع خود تحمل نمیکنند و با فحاشی و اهانت او را به برخورد فیزیکی تهدید میکنند، با خود میگویند خب، با وجود افرادی با این سطح از مدنیت و فرهنگ، قرار است با "تغییر رژیم" در ایران چه نوع نظمی مستقر شود که ما خود را درگیر هزینههای آن کنیم؟
این اتفاق در سوریه هم رخ داد. کشورهای غربی جز برخی لفاظیهای تند و تیز و تحرکات محدود برای حفظ منافع درازمدت و استراتژیک خود، اقدام مؤثری علیه نظام بشار اسد نکردند، زیرا کمترین اطمینانی به استقرار حداقلی از نظم و ثبات پس از فروپاشی دولت او در سوریه نداشتند.
به خلاف برخی تحلیلهای توطئهنگرانه، مهمترین دغدغۀ جهان غرب، کنترلِ بیثباتیهای مهار دررفته، در بخشهای حساس جهان از جمله خاورمیانه است. هر سناریویی که وضع را از کنترل خارج کند و آنها را به دخالت پرهزینه برای استقرار نظم در کشوری وادار سازد، تا اطلاع ثانوی از دستور کارشان خارج شده است. افغانستان نمونۀ روشن این دستور کار تازه است.
بنابراین، مدعیان اپوزیسیونی که از یک سو نهایت بیتحملی را نسبت به غیرِ خود به نمایش میگذارند و از سوی دیگر مطلقاً التفات و دغدغهای نسبت به پیامدهای بیثبات ساز توصیههای ضد امنیتی خود از قبیلِ "ضرورت مسلح شدن معترضان" ندارند، محال است کمترین انگیزهای در کشورهای غربی برای حمایت از "تغییر رژیم" در ایران پدید آورند.
غربیها البته در کشاکش خود با جمهوری اسلامی خواهان اعمال فشارهای مختلفی علیه آن هستند اما نه در سطحی که از هم بپاشد و جهنمی از هرج و مرج از خود به ارث بگذارد.
متأسفانه بسیاری از چهرههای اصطلاحاً اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور نه فقط نسبت به شرایط داخلی ایران بلکه نسبت به نظم و نظام جهانی نیز دچار توهم شدهاند و بر اساس همین توهمزدگی نیز دستورالعملهای رنگارنگ از راه دور صادر میکنند.
به نظرم تا جهان غرب نسبت به کنترلِ مؤثر پیامدهای امنیتی "تغییر رژیم" در ایران و ثبات و انضباط نظامِ جایگزین آن کاملاً مطمئن نشود، محال است سیاست تغییر رژیم در ایران را عملاً در دستور کار خود قرار دهد. تحقق این دو شرط هم در آیندهای قابل پیشبینی بسیار دشوار به نظر میرسد بخصوص اینکه مدعیان جایگزینی اصلاً فهمی از مقولات بنیادی نظام بینالملل ندارند.
در دوران جرج بوش پسر شاید رهبران آمریکا به تغییر رژیم در ایران اندیشیده باشند، اما آن دوران بخصوص پس از تجربۀ عراق و افغانستان برای ایالات متحده به سر آمده است.
این نکات البته نباید رهبران جمهوری اسلامی را نسبت به وضعیت موجود در ایران اغفال کند. جامعۀ ایرانی مطالبات و نیازهای بنیادی و عاجلی دارد که اگر حکومت در جهت رفع سریع آنها، سیاستهایش را متحول و کارآمد نکند، ناآرامی و بیثباتی دورهای و مزمن، به صورت امری گریزناپذیر در خواهد آمد و تمام فرصتها و امکانات کشور را تا حد رسیدن به قعر بدبختی و فلاکت از بین خواهد برد.
بنابراین، انتظار بخشی از نیروی اصطلاحاً اپوزیسیون از غرب برای حمایت عملی آن از سیاست "تغییر رژیم" در ایران در شرایط کنونی، همانقدر خیال و افسانه است که تصورِ ایجاد ثبات و نظم سیاسی لازم در کشور با تداوم برخی سیاستها و عملکردهای بیثباتزای جاری در جمهوری اسلامی.
#احمد_زیدآبادی
#اعتراض_اجتماعی
#سیاست_غرب
#تغییر_رژیم
#اپوزیسیون
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
اینکه درست در بحبوحۀ اعتراضهای خیابانی در ایران، آمریکا و متحدان اروپاییاش علامتهای آشکاری از تمایل خود به ادامۀ تعامل و معامله با جمهوری اسلامی ارسال میکنند، تا اندازهای متأثر از نوع رفتار برخی گروههای اصطلاحاً اپوزیسیونِ خارج از کشور است.
آمریکا و اروپا در کنار اظهارنظرهای رسانهای خود، قطعاً برآوردهای مشخصی هم از وضعیت ایران در پشت پرده دارند و بر اساس همان برآوردها نیز سیاست عملی خود را تنظیم میکنند.
آنها وقتی مشاهده میکنند که عدهای به نام اپوزیسیون جز دشنامگویی هنری ندارند و حتی حضور گزارشگر بی بی سی را هم در فاصلهای دور از محل تجمع خود تحمل نمیکنند و با فحاشی و اهانت او را به برخورد فیزیکی تهدید میکنند، با خود میگویند خب، با وجود افرادی با این سطح از مدنیت و فرهنگ، قرار است با "تغییر رژیم" در ایران چه نوع نظمی مستقر شود که ما خود را درگیر هزینههای آن کنیم؟
این اتفاق در سوریه هم رخ داد. کشورهای غربی جز برخی لفاظیهای تند و تیز و تحرکات محدود برای حفظ منافع درازمدت و استراتژیک خود، اقدام مؤثری علیه نظام بشار اسد نکردند، زیرا کمترین اطمینانی به استقرار حداقلی از نظم و ثبات پس از فروپاشی دولت او در سوریه نداشتند.
به خلاف برخی تحلیلهای توطئهنگرانه، مهمترین دغدغۀ جهان غرب، کنترلِ بیثباتیهای مهار دررفته، در بخشهای حساس جهان از جمله خاورمیانه است. هر سناریویی که وضع را از کنترل خارج کند و آنها را به دخالت پرهزینه برای استقرار نظم در کشوری وادار سازد، تا اطلاع ثانوی از دستور کارشان خارج شده است. افغانستان نمونۀ روشن این دستور کار تازه است.
بنابراین، مدعیان اپوزیسیونی که از یک سو نهایت بیتحملی را نسبت به غیرِ خود به نمایش میگذارند و از سوی دیگر مطلقاً التفات و دغدغهای نسبت به پیامدهای بیثبات ساز توصیههای ضد امنیتی خود از قبیلِ "ضرورت مسلح شدن معترضان" ندارند، محال است کمترین انگیزهای در کشورهای غربی برای حمایت از "تغییر رژیم" در ایران پدید آورند.
غربیها البته در کشاکش خود با جمهوری اسلامی خواهان اعمال فشارهای مختلفی علیه آن هستند اما نه در سطحی که از هم بپاشد و جهنمی از هرج و مرج از خود به ارث بگذارد.
متأسفانه بسیاری از چهرههای اصطلاحاً اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور نه فقط نسبت به شرایط داخلی ایران بلکه نسبت به نظم و نظام جهانی نیز دچار توهم شدهاند و بر اساس همین توهمزدگی نیز دستورالعملهای رنگارنگ از راه دور صادر میکنند.
به نظرم تا جهان غرب نسبت به کنترلِ مؤثر پیامدهای امنیتی "تغییر رژیم" در ایران و ثبات و انضباط نظامِ جایگزین آن کاملاً مطمئن نشود، محال است سیاست تغییر رژیم در ایران را عملاً در دستور کار خود قرار دهد. تحقق این دو شرط هم در آیندهای قابل پیشبینی بسیار دشوار به نظر میرسد بخصوص اینکه مدعیان جایگزینی اصلاً فهمی از مقولات بنیادی نظام بینالملل ندارند.
در دوران جرج بوش پسر شاید رهبران آمریکا به تغییر رژیم در ایران اندیشیده باشند، اما آن دوران بخصوص پس از تجربۀ عراق و افغانستان برای ایالات متحده به سر آمده است.
این نکات البته نباید رهبران جمهوری اسلامی را نسبت به وضعیت موجود در ایران اغفال کند. جامعۀ ایرانی مطالبات و نیازهای بنیادی و عاجلی دارد که اگر حکومت در جهت رفع سریع آنها، سیاستهایش را متحول و کارآمد نکند، ناآرامی و بیثباتی دورهای و مزمن، به صورت امری گریزناپذیر در خواهد آمد و تمام فرصتها و امکانات کشور را تا حد رسیدن به قعر بدبختی و فلاکت از بین خواهد برد.
بنابراین، انتظار بخشی از نیروی اصطلاحاً اپوزیسیون از غرب برای حمایت عملی آن از سیاست "تغییر رژیم" در ایران در شرایط کنونی، همانقدر خیال و افسانه است که تصورِ ایجاد ثبات و نظم سیاسی لازم در کشور با تداوم برخی سیاستها و عملکردهای بیثباتزای جاری در جمهوری اسلامی.
#احمد_زیدآبادی
#اعتراض_اجتماعی
#سیاست_غرب
#تغییر_رژیم
#اپوزیسیون
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
الگوی سنتی مادر من
مادر من نمادِ یک زن سنتی روستایی بود. قوی و نترس و زحمتکش و معتقد، با چارچوبهای آهنین اخلاقی.
او در برخورد با مردانِ فامیل و آشنا با آنها دست میداد. در سفرش به مشهد در سال 1346 پسرداییاش را که از کرمان به خراسان مهاجرت کرده بود، تصادفاً در صحن امام رضا میبیند. دو طرف در برابر چشم جمعیت دست در گردن هم میاندازند و ساعتها به تلخی گریه میکنند.
مادرم در عروسیها با بلند شدن صدای دهل و سرنا، مثل دیگر زنان روستایی، جلوی جمعیتی انبوه از زن و مردم و پیر و جوان میرقصید و التفاتی به پنهان کردن موی خود نداشت.
مادران ما در این سرزمین اینگونه زیستهاند. اسلام نزد آنها آیینی اخلاقی و مظهر همۀ مهربانیها و انساندوستیها و خوشقلبیها و مداراها و بخششها و خوبیهای روی زمین بوده است؛ الگوبرداری از رسالۀ فقیهان نبوده است.
تحمیل معیارهای ظاهرگرایانه و سختگیرانۀ فقیهان بر آن سنت سهلگیرانه و به شدت اخلاقی، کار دست این جامعه داده است. این بحران از طریق بازگشت به آن سنت قابل عبور است.
#احمد_زیدآبادی
#الگوی_زن_روستایی
#ساز_و_آواز
#رقص
#معیارهای_فقهی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
مادر من نمادِ یک زن سنتی روستایی بود. قوی و نترس و زحمتکش و معتقد، با چارچوبهای آهنین اخلاقی.
او در برخورد با مردانِ فامیل و آشنا با آنها دست میداد. در سفرش به مشهد در سال 1346 پسرداییاش را که از کرمان به خراسان مهاجرت کرده بود، تصادفاً در صحن امام رضا میبیند. دو طرف در برابر چشم جمعیت دست در گردن هم میاندازند و ساعتها به تلخی گریه میکنند.
مادرم در عروسیها با بلند شدن صدای دهل و سرنا، مثل دیگر زنان روستایی، جلوی جمعیتی انبوه از زن و مردم و پیر و جوان میرقصید و التفاتی به پنهان کردن موی خود نداشت.
مادران ما در این سرزمین اینگونه زیستهاند. اسلام نزد آنها آیینی اخلاقی و مظهر همۀ مهربانیها و انساندوستیها و خوشقلبیها و مداراها و بخششها و خوبیهای روی زمین بوده است؛ الگوبرداری از رسالۀ فقیهان نبوده است.
تحمیل معیارهای ظاهرگرایانه و سختگیرانۀ فقیهان بر آن سنت سهلگیرانه و به شدت اخلاقی، کار دست این جامعه داده است. این بحران از طریق بازگشت به آن سنت قابل عبور است.
#احمد_زیدآبادی
#الگوی_زن_روستایی
#ساز_و_آواز
#رقص
#معیارهای_فقهی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
در بارۀ حکم ناعادلانۀ تاجزاده
اتهامهای گل و گشاد و احکام کیلویی!
بنا به قولِ وکیل مصطفی تاجزاده حکم هشت سال زندان موکلش که پنج سال آن قابل اِعمال است، وارد مرحلۀ اجرایی شده است.
آنچه در حکم آقای تاجزاده جلب نظر میکند همان اتهامهای همیشگی و گل و گشادی است که هر شهروند مسالمتجویِ معترضی را میتوان طبق آنها محکوم کرد.
اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی به اندازهای تعریف نشده و مبهم است که گفتگوی دوستانۀ دو نفر را هم میتوان مصداق آن دانست. اما عجیب اینکه بازجویان و بازپرسان و قضات، در بسیاری موارد، اقدامات تکنفره را هم به اجتماع و تبانی تعبیر میکنند! اجتماع و تبانی به لحاظ صوری، لاجرم با حضور چند نفر انجام میپذیرد و به طور قطع یک فرد نمیتواند با خودش اجتماع و تبانی کند. این استدلال ساده و بدیهی اما در بسیاری از دادگاهها مورد اعتنا قرار نمیگیرد. در اینجا برای آنکه متهم به نشر اکاذیب نشوم، ناچارم به حکم خودم در سال 88 اشاره کنم که به همین اتهام متهم و محکوم شدم بدون آنکه طرفِ دیگرِ اجتماع و تبانی را به من معرفی کنند! در این مورد فقط از "عمرو عاصهای زمانه" که گویا به مرحوم هاشمی رفسنجانی اشاره داشت، نامی به میان آمده بود، بدون آنکه من آن مرحوم را دیده باشم و یا اساساً تماس و ارتباطی بینمان برقرار شده باشد!
در مورد آقای تاجزاده هم باید پرسید که او مشخصاً با چه فرد یا افرادی اجتماع و تبانی کرده است؟ اگر چنین افرادی وجود دارند، چرا برای آنها پرونده تشکیل نشده است و اگر وجود ندارند، اتهام اجتماع و تبانی از کجا آمده است؟
اتهام تبلیغ علیه نظام نیز کاملاً تعریف نشده و مبهم است. گاه کوچکترین انتقادی از یک ارگان حاکم مانند شورای نگهبان و یا نیروهای مسلح، تحت عنوان تبلیغ علیه نظام تفهیم اتهام میشود! در واقع با وجود چنین مادهای در قانون مجازات اسلامی، مخالفت و اعتراض که جای خود، حتی راه یک انتقاد ملایم و مسالمتجویانه از وضعیت موجود نیز بسته شده است.
نشر اکاذیب هم گرچه میتواند تعریف مشخصی پیدا کند اما آن هم معمولاً شامل طرح هر حدس و گمانی در بارۀ رویدادهای پشت پردۀ سیاست میشود، حدس و گمانهایی که بدون مطرح کردنِ آنها اصولاً تحلیل و پیشبینی اوضاع امکانپذیر نمیشود.
از این رو، آقای تاجزاده ظاهراً فقط به دلیل لحنِ خاصش در نقدِ شرایط و طرح برخی گمانهزنیها از آیندۀ کشور متهم و محکوم شده و این حکمی کاملاً ناعادلانه و غیرمنصفانه است.
در همین جا میتوان رئیس دستگاه قضا را مخاطب قرار داد و نسبت چنین حکمی را با وعدههای وی برای شنیدن هر نوع نقد و اعتراض و مخالفتی به پرسش گرفت. او قاعدتاً برای این پرسش پاسخی در آستین دارد و احتمالاً خواهد گفت که این حکمی بدوی و ابتدایی بوده و چنانچه آقای تاجزاده درخواست تجدید نظر میداد، نه حکم در این مرحله اجرایی میشد و نه شاید عیناً مورد تأیید دادگاه تجدیدنظر قرار میگرفت.
این پاسخ اما کافی و وافی نیست چرا که اولاً چرا باید احکام بدوی دادگاهها تا این اندازه شدید و غلیظ و ناعادلانه باشد؟ ثانیاً وقتی متهمی به هر دلیلی نسبت به رأی بدوی دادگاه خواستار تجدیدنظر نشود، آیا صرف این اقدام، توجیهی برای اعمال مجازاتی ناعالانه علیه او فراهم میکند؟
بنابراین، اگر واقعاً قصد و ارادهای محکم برای بهبود عملکرد دستگاه قضا وجود دارد، در درجۀ نخست باید قوانین تعریف نشده و گل و گشادی که محکوم کردن متهمان بر طبق آنها مثل نوشیدن آب است، از مبنا تغییر کنند. در درجۀ دوم، قضاتی که معروف به صدور رأی کیلویی علیه متهمان سیاسیاند و به عیان هیچکدام از معیارهای بیطرفی را رعایت نمیکنند و گفته میشود تحت نفوذ ضابطانِ خاصی قرار دارند، از منصب قضا برکنار شوند. در درجۀ سوم نیز همۀ محکومان این نوع اتهامات از جمله مصطفی تاجزاده از زندان رهایی یابند.
#احمد_زیدآبادی
#مصطفی_تاجزاده
#اتهام_گل_و_گشاد
#احکام_کیلویی
#زندانی_سیاسی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
اتهامهای گل و گشاد و احکام کیلویی!
بنا به قولِ وکیل مصطفی تاجزاده حکم هشت سال زندان موکلش که پنج سال آن قابل اِعمال است، وارد مرحلۀ اجرایی شده است.
آنچه در حکم آقای تاجزاده جلب نظر میکند همان اتهامهای همیشگی و گل و گشادی است که هر شهروند مسالمتجویِ معترضی را میتوان طبق آنها محکوم کرد.
اتهام اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی به اندازهای تعریف نشده و مبهم است که گفتگوی دوستانۀ دو نفر را هم میتوان مصداق آن دانست. اما عجیب اینکه بازجویان و بازپرسان و قضات، در بسیاری موارد، اقدامات تکنفره را هم به اجتماع و تبانی تعبیر میکنند! اجتماع و تبانی به لحاظ صوری، لاجرم با حضور چند نفر انجام میپذیرد و به طور قطع یک فرد نمیتواند با خودش اجتماع و تبانی کند. این استدلال ساده و بدیهی اما در بسیاری از دادگاهها مورد اعتنا قرار نمیگیرد. در اینجا برای آنکه متهم به نشر اکاذیب نشوم، ناچارم به حکم خودم در سال 88 اشاره کنم که به همین اتهام متهم و محکوم شدم بدون آنکه طرفِ دیگرِ اجتماع و تبانی را به من معرفی کنند! در این مورد فقط از "عمرو عاصهای زمانه" که گویا به مرحوم هاشمی رفسنجانی اشاره داشت، نامی به میان آمده بود، بدون آنکه من آن مرحوم را دیده باشم و یا اساساً تماس و ارتباطی بینمان برقرار شده باشد!
در مورد آقای تاجزاده هم باید پرسید که او مشخصاً با چه فرد یا افرادی اجتماع و تبانی کرده است؟ اگر چنین افرادی وجود دارند، چرا برای آنها پرونده تشکیل نشده است و اگر وجود ندارند، اتهام اجتماع و تبانی از کجا آمده است؟
اتهام تبلیغ علیه نظام نیز کاملاً تعریف نشده و مبهم است. گاه کوچکترین انتقادی از یک ارگان حاکم مانند شورای نگهبان و یا نیروهای مسلح، تحت عنوان تبلیغ علیه نظام تفهیم اتهام میشود! در واقع با وجود چنین مادهای در قانون مجازات اسلامی، مخالفت و اعتراض که جای خود، حتی راه یک انتقاد ملایم و مسالمتجویانه از وضعیت موجود نیز بسته شده است.
نشر اکاذیب هم گرچه میتواند تعریف مشخصی پیدا کند اما آن هم معمولاً شامل طرح هر حدس و گمانی در بارۀ رویدادهای پشت پردۀ سیاست میشود، حدس و گمانهایی که بدون مطرح کردنِ آنها اصولاً تحلیل و پیشبینی اوضاع امکانپذیر نمیشود.
از این رو، آقای تاجزاده ظاهراً فقط به دلیل لحنِ خاصش در نقدِ شرایط و طرح برخی گمانهزنیها از آیندۀ کشور متهم و محکوم شده و این حکمی کاملاً ناعادلانه و غیرمنصفانه است.
در همین جا میتوان رئیس دستگاه قضا را مخاطب قرار داد و نسبت چنین حکمی را با وعدههای وی برای شنیدن هر نوع نقد و اعتراض و مخالفتی به پرسش گرفت. او قاعدتاً برای این پرسش پاسخی در آستین دارد و احتمالاً خواهد گفت که این حکمی بدوی و ابتدایی بوده و چنانچه آقای تاجزاده درخواست تجدید نظر میداد، نه حکم در این مرحله اجرایی میشد و نه شاید عیناً مورد تأیید دادگاه تجدیدنظر قرار میگرفت.
این پاسخ اما کافی و وافی نیست چرا که اولاً چرا باید احکام بدوی دادگاهها تا این اندازه شدید و غلیظ و ناعادلانه باشد؟ ثانیاً وقتی متهمی به هر دلیلی نسبت به رأی بدوی دادگاه خواستار تجدیدنظر نشود، آیا صرف این اقدام، توجیهی برای اعمال مجازاتی ناعالانه علیه او فراهم میکند؟
بنابراین، اگر واقعاً قصد و ارادهای محکم برای بهبود عملکرد دستگاه قضا وجود دارد، در درجۀ نخست باید قوانین تعریف نشده و گل و گشادی که محکوم کردن متهمان بر طبق آنها مثل نوشیدن آب است، از مبنا تغییر کنند. در درجۀ دوم، قضاتی که معروف به صدور رأی کیلویی علیه متهمان سیاسیاند و به عیان هیچکدام از معیارهای بیطرفی را رعایت نمیکنند و گفته میشود تحت نفوذ ضابطانِ خاصی قرار دارند، از منصب قضا برکنار شوند. در درجۀ سوم نیز همۀ محکومان این نوع اتهامات از جمله مصطفی تاجزاده از زندان رهایی یابند.
#احمد_زیدآبادی
#مصطفی_تاجزاده
#اتهام_گل_و_گشاد
#احکام_کیلویی
#زندانی_سیاسی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
🔹شما را به خدا گوش کنید!
#احمد_زیدآبادی
در پی حادثۀ خونین و جگرخراش شاهچراغ، مسئولان کشور در مورد ارادۀ دشمنان ایران برای ایجاد ناامنی و هرج و مرج در کشور هشدار دادهاند.
بدون شک، ایران در خارج از مرزهای خود دشمنانی از جمله برخی کشورها و برخی گروههای تروریستی دارد که مترصد ضربه زدن به امنیت و موجودیت آن هستند. اما در این میان، خود مسئولانِ کشور برای حفظ امنیت و ثبات پایدار ایران چه کردهاند؟
این وضع نتیجۀ عملکرد چه کسانی است؟ این رابطۀ خطرناک با روسیه و ارسال پهپاد انتحاری به مسکو کار کیست؟ تعلیق مذاکرات برجام و ادامۀ تحریمهای سنگین علیه کشور از کجا آب خورد؟ چشم بستن بر گسترش فقر و تبعیض در کشور به چه دلیلی است؟ بیاعتنایی به هشدارهای مکرر و بیوقفۀ عموم کارشناسان حوزههای مختلف در مورد بحرانی شدن شرایط جامعه در صورت ادامۀ سیاستهای مرسوم با چه منطقی صورت گرفت؟ حذفِ مستمر و فزایندۀ نیروهای سیاسی از دایرۀ تصمیمگیری برای کشور و حاکم کردن افراد سطحی و ناکارآمد و بدون تخصص بر مقدرات اقتصاد و آموزش و آموزش عالی و فرهنگ و هنر و سیاست وغیره از کجا نشأت یافت؟ توسعه را امری مذموم شمردن و از الزاماتِ آن شانه خالی کردن با چه قصد و غرضی انجام شد؟ نادیدهانگاری مطالبات عمومی و بخصوص زنان و جوانان برای انتخاب سبک زندگی خود و برچیدن بساط زورِ فرهنگی و عقیدتی طبق کدام مصلحت بود؟ بیتحملی در برابر اعتراضهای صنفی و بازداشت برخی رهبران آنان با کدام دغدغۀ معطوف به حفظ امنیت کشور صورت گرفت؟...
حتی هم اینک نیز که بحران در ابعاد گوناگون خود را نشان داده است، چرا فکر عاجلی نمیشود؟ دریغ از یک وعدۀ تأثیرگذار، دریغ از یک ابتکار آرامشبخش، دریغ از یک انعطاف قابل توجه، دریغ از یک نرمش امیدوار کننده....حتی حاضر نمیشوند افراد هتاک و بحرانآفرین را از دور و بر خودشان دور کنند و یا بازداشتیهای بیگناه از جمله روزنامهنگاران را از بند رها سازند. همچنان زبان تهدید و تخفیف و نادیدهانگاری در چرخش است و اگر هم مسئولی کلامی اندک امیدبخش بر زبان میراند بر اثر هجوم تندروها، بلافاصله با زدن چند تبصره، اصلِ حرفش را پس میگیرد!
میخواهید با سرنوشت این کشور چه کنید؟ استفادۀ بینهایت از زور تا اثر و نشانی از هیچ معترضی باقی نماند؟ آیا این اصلاً ممکن است؟ آیا امکان ایجاد کمترین حد از نظم و ثبات از این طریق وجود دارد؟ آیا این کار کشور را غرق در خون نمیکند؟ پس اگر احیاناً این راه را بسته میدانید، چرا در ارائۀ ابتکاری جدید و افقگشا کاری ملموس نمیکنید؟ با این بیتصمیمی و تعلل منتظر چه هستید؟ که آتش به طور فراگیر دامن کشور را بگیرد و تمام هستی آن را بسوزاند؟
من به شما اطمینان میدهم که با هیچ سطحی از زور و خشونت نمیتوان وضع را به حال سابق آن برگرداند. فقط و فقط دو راه وجود دارد. یا تغییر مسیر به سمت تحول و اصلاح بنیادی بدون درنگ و فوت لحظهای وقت و یا درگیر کردن کشور در آتش ناامنی. هر چه از ابزار زور بیشتر استفاده شود شعلههای آتش ناامنی بلندتر میشود. هر کسی در هر مقامی جز این را به شما بگوید، قصد فریبتان را دارد. من ناصح امین و دلسوزی برای شما هستم. بیهیچ کینه و غرض شخصی شما را خطاب قرار میدهم. از همین لحظه شروع کنید و با آزاد کرد بازداشتیهای بیگناه، نوری در افق این تونل به مردم نشان دهید. مطمئن باشید اکثریت قاطع مردم اگر در انتهای این تونل نوری واقعی ببینند آن را نادیده نخواهند گرفت. قبلاً صدها بار گفتم که عجله کنید، فرصت را از دست ندهید، وقت تنگ است. گوش نکردید. شما را به خدا الان گوش کنید. از بد روزگار اکنون سرنوشت این کشور به تصمیم شماست. با تصمیم درست قادرید آن را نجات دهید و با ادامۀ بیتصمیمی و یا تصمیم نادرست میتوانید آن را کنام موران و ماران کنید چرا که دیگر اثری از پلنگان و شیران هم نمانده که در یک ایران ویران لانه کنند!
#اعتراض
#سرکوب
#آزادی_زندانیان
#شاهچراغ
@MostafaTajzadeh
#احمد_زیدآبادی
در پی حادثۀ خونین و جگرخراش شاهچراغ، مسئولان کشور در مورد ارادۀ دشمنان ایران برای ایجاد ناامنی و هرج و مرج در کشور هشدار دادهاند.
بدون شک، ایران در خارج از مرزهای خود دشمنانی از جمله برخی کشورها و برخی گروههای تروریستی دارد که مترصد ضربه زدن به امنیت و موجودیت آن هستند. اما در این میان، خود مسئولانِ کشور برای حفظ امنیت و ثبات پایدار ایران چه کردهاند؟
این وضع نتیجۀ عملکرد چه کسانی است؟ این رابطۀ خطرناک با روسیه و ارسال پهپاد انتحاری به مسکو کار کیست؟ تعلیق مذاکرات برجام و ادامۀ تحریمهای سنگین علیه کشور از کجا آب خورد؟ چشم بستن بر گسترش فقر و تبعیض در کشور به چه دلیلی است؟ بیاعتنایی به هشدارهای مکرر و بیوقفۀ عموم کارشناسان حوزههای مختلف در مورد بحرانی شدن شرایط جامعه در صورت ادامۀ سیاستهای مرسوم با چه منطقی صورت گرفت؟ حذفِ مستمر و فزایندۀ نیروهای سیاسی از دایرۀ تصمیمگیری برای کشور و حاکم کردن افراد سطحی و ناکارآمد و بدون تخصص بر مقدرات اقتصاد و آموزش و آموزش عالی و فرهنگ و هنر و سیاست وغیره از کجا نشأت یافت؟ توسعه را امری مذموم شمردن و از الزاماتِ آن شانه خالی کردن با چه قصد و غرضی انجام شد؟ نادیدهانگاری مطالبات عمومی و بخصوص زنان و جوانان برای انتخاب سبک زندگی خود و برچیدن بساط زورِ فرهنگی و عقیدتی طبق کدام مصلحت بود؟ بیتحملی در برابر اعتراضهای صنفی و بازداشت برخی رهبران آنان با کدام دغدغۀ معطوف به حفظ امنیت کشور صورت گرفت؟...
حتی هم اینک نیز که بحران در ابعاد گوناگون خود را نشان داده است، چرا فکر عاجلی نمیشود؟ دریغ از یک وعدۀ تأثیرگذار، دریغ از یک ابتکار آرامشبخش، دریغ از یک انعطاف قابل توجه، دریغ از یک نرمش امیدوار کننده....حتی حاضر نمیشوند افراد هتاک و بحرانآفرین را از دور و بر خودشان دور کنند و یا بازداشتیهای بیگناه از جمله روزنامهنگاران را از بند رها سازند. همچنان زبان تهدید و تخفیف و نادیدهانگاری در چرخش است و اگر هم مسئولی کلامی اندک امیدبخش بر زبان میراند بر اثر هجوم تندروها، بلافاصله با زدن چند تبصره، اصلِ حرفش را پس میگیرد!
میخواهید با سرنوشت این کشور چه کنید؟ استفادۀ بینهایت از زور تا اثر و نشانی از هیچ معترضی باقی نماند؟ آیا این اصلاً ممکن است؟ آیا امکان ایجاد کمترین حد از نظم و ثبات از این طریق وجود دارد؟ آیا این کار کشور را غرق در خون نمیکند؟ پس اگر احیاناً این راه را بسته میدانید، چرا در ارائۀ ابتکاری جدید و افقگشا کاری ملموس نمیکنید؟ با این بیتصمیمی و تعلل منتظر چه هستید؟ که آتش به طور فراگیر دامن کشور را بگیرد و تمام هستی آن را بسوزاند؟
من به شما اطمینان میدهم که با هیچ سطحی از زور و خشونت نمیتوان وضع را به حال سابق آن برگرداند. فقط و فقط دو راه وجود دارد. یا تغییر مسیر به سمت تحول و اصلاح بنیادی بدون درنگ و فوت لحظهای وقت و یا درگیر کردن کشور در آتش ناامنی. هر چه از ابزار زور بیشتر استفاده شود شعلههای آتش ناامنی بلندتر میشود. هر کسی در هر مقامی جز این را به شما بگوید، قصد فریبتان را دارد. من ناصح امین و دلسوزی برای شما هستم. بیهیچ کینه و غرض شخصی شما را خطاب قرار میدهم. از همین لحظه شروع کنید و با آزاد کرد بازداشتیهای بیگناه، نوری در افق این تونل به مردم نشان دهید. مطمئن باشید اکثریت قاطع مردم اگر در انتهای این تونل نوری واقعی ببینند آن را نادیده نخواهند گرفت. قبلاً صدها بار گفتم که عجله کنید، فرصت را از دست ندهید، وقت تنگ است. گوش نکردید. شما را به خدا الان گوش کنید. از بد روزگار اکنون سرنوشت این کشور به تصمیم شماست. با تصمیم درست قادرید آن را نجات دهید و با ادامۀ بیتصمیمی و یا تصمیم نادرست میتوانید آن را کنام موران و ماران کنید چرا که دیگر اثری از پلنگان و شیران هم نمانده که در یک ایران ویران لانه کنند!
#اعتراض
#سرکوب
#آزادی_زندانیان
#شاهچراغ
@MostafaTajzadeh
به توضیحی نیز قانع شدهام!
از سران قوامیپرسم از آقایان رئیسی، اژهای و قالیباف. اینکه همگی گفتند اعتراض از اغتشاش مسیرش جداست و نظام سیاسی آغوشش را برای تحمل و پذیرش هرگونه اعتراض و نقد و مخالفت باز کرده است، آیا این شامل نقد وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه هم میشود یا اینکه کارکنان این دو نهاد تحت عنوان "سربازان گمنام امام زمان" در حصن حصینِ مصونیت مطلق و اوج خط قرمز حکومت قرار دارند و کوچکترین نقد و اعتراضی به آنها جایز و قابل تحمل نیست؟
اگر پاسختان به بخش آخر پرسش فوق مثبت است که دیگر جای هیچ سخنی باقی نمیماند، اما اگر منفی است لطفاً از وزیر اطلاعات و رئیس سازمان اطلاعات سپاه بخواهید که با برگزاری کنفرانس مطبوعاتی به پرسشهای روزنامهنگاران در مورد بیانیۀ مشترک اخیرشان پاسخ دهند.
آنها لازم است به افکار عمومی در برابر روزنامهنگاران توضیح دهند که این بیانیه با این لحن و محتوا به چه قصدی صادر شده و چرا در حالی که دو روزنامهنگار حوزۀ اجتماعی خانمها الهۀ محمدی و نیلوفر حامدی بدون دسترسی به وکیل در بند امنیتی زندانیاند و هنوز هیچ محکمۀ صالحهای برای رسیدگی به پروندۀ آنها تشکیل نشده است، ادعای مربوط به اتهامشان با اشاره به نامشان در بیانیه آمده است؟
متأسفانه این بیانیه نشان میدهد که در عملکرد این دو دستگاه امنیتی تغییری نسبت به گذشته صورت نگرفته و تحلیلشان از هر اعتراضی در هر برهه و با هر زمینه و انگیزهای از الگویی تکرارشونده پیروی میکند.
اگر نهایتاً هر اعتراض و ناآرامی در این کشور از 78 و 88 گرفته تا 96 و 98 و اکنون، تمام و کمال با برنامهریزی و تدارک آمریکا صورت گرفته و میگیرد، پس این دو نهاد در پیشگیری از وقوع آنها چه موفقیتی داشتهاند؟ چرا همواره این سناریوها و برنامهریزیهای ادعایی، پیش از وقوع عملی آنها کشف و خنثی نمیشود و فقط پس از بروز آنها بر مسئولان این دو نهاد امنیتی مکشوف میشود؟
اگر بنا باشد هر تلاشی از سوی روزنامهنگاران برای پوشش اتفاقات ناگوار، به بازی در سناریوی آمریکا تعبیر و تفسیر شود، دیگر روزنامهنگاری در این کشور چه محلی از اعراب پیدا میکند؟
به هر حال، اعتراض به وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه و مخالفت با آنها از سوی شهروندان پیشکش، حداقل نسبت به عملکرد خود در برابر پرسشهای جامعه توضیح دهند. آیا این هم توقع بالایی است؟
یکی از دوستان به من نقد میکرد که چرا سطح مطالبات را پایین میآوری و مثلاً آنها را به لزومِ توضیح نهادها تقلیل میدهی؟ پاسخ این بود که شاید این نتیجۀ تجربۀ من از زندان باشد.
هرگز فراموش نمیکنم آن روزی را که پس از مدتها اعتصاب غذا با صورتی تکیده و جسمی آب رفته و روانی از هم گسسته و اعصابی در هم شکسته و گوارشی به هم ریخته، مرا ابتدا از بند دوی الف به بند 209 و بلافاصله از آنجا به بند 240 با چشمان بسته منتقل کردند.
به محض ورودم به بند 240 با برخوردی روبرو شدم که هرگز تصورش را نمیکردم. پس از ساعاتی تهدید و تحقیر و توهین، بازجو روی برگهاش نوشت: تمام جرایم و تخلفات خود را در همۀ زمینههای سیاسی و اقتصادی و ...به طور کامل توضیح دهید. "جرائم اخلاقی" را هم شفاهی به آن اضافه کرد! همین که در پاسخش نوشتم: این پرسش غیرقانونی است، کاغذ را پاره کرد و مرا کشان کشان به سلول کناری برد و با مشتهای محکمش صورت استخوانیام را در م کوبید و سپس تن رنجورم را به داخل سلول پرتاب کرد و فریاد زد: یا پاسخ این پرسش را به طوری که رضایت مرا جلب کند، مینویسی یا اینکه تمام کاغذها را به حلقومت فرو میکنم!
در حالی که او در بیرون سلول نعره میزد، در مقابل خداوند به زانو در آمدم و با حالی که وصف آن ممکن نیست، به او گفتم؛ میدانی که دیگر توانی برایم باقی نمانده است. نه جسمم یاری میکند نه روحم نه اعصابم. تو بگو من با این وضع چه کنم؟
در همان حال، در خیالم پیامبر را دیدم که بر فراز کوه ابوقبیس زانوی غم بغل گرفته و چون ابر بهار میگریست. علی را دیدم که در ظلمات شب، سر در چاه نخلستان فرو برده بود و فریاد میزد. حسین را دیدم که با تنی مجروح و پاره از تیر و سنان، چون ماهی بر خاک میافتاد و برمیخاست!
بله در آنجا به هیچ ابهامی به حقوق خود در کشورم پی بردم و به اندکی قانع شدم همانطور که مادرم به لقمه نانی خشک در زندگیش قانع بود.
#احمد_زیدآبادی
#الهه_محمدی
#نیلوفر_حامدی
#وزارت_اطلاعات
#اطلاعات_سپاه
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii@MostafaTajzadeh
از سران قوامیپرسم از آقایان رئیسی، اژهای و قالیباف. اینکه همگی گفتند اعتراض از اغتشاش مسیرش جداست و نظام سیاسی آغوشش را برای تحمل و پذیرش هرگونه اعتراض و نقد و مخالفت باز کرده است، آیا این شامل نقد وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه هم میشود یا اینکه کارکنان این دو نهاد تحت عنوان "سربازان گمنام امام زمان" در حصن حصینِ مصونیت مطلق و اوج خط قرمز حکومت قرار دارند و کوچکترین نقد و اعتراضی به آنها جایز و قابل تحمل نیست؟
اگر پاسختان به بخش آخر پرسش فوق مثبت است که دیگر جای هیچ سخنی باقی نمیماند، اما اگر منفی است لطفاً از وزیر اطلاعات و رئیس سازمان اطلاعات سپاه بخواهید که با برگزاری کنفرانس مطبوعاتی به پرسشهای روزنامهنگاران در مورد بیانیۀ مشترک اخیرشان پاسخ دهند.
آنها لازم است به افکار عمومی در برابر روزنامهنگاران توضیح دهند که این بیانیه با این لحن و محتوا به چه قصدی صادر شده و چرا در حالی که دو روزنامهنگار حوزۀ اجتماعی خانمها الهۀ محمدی و نیلوفر حامدی بدون دسترسی به وکیل در بند امنیتی زندانیاند و هنوز هیچ محکمۀ صالحهای برای رسیدگی به پروندۀ آنها تشکیل نشده است، ادعای مربوط به اتهامشان با اشاره به نامشان در بیانیه آمده است؟
متأسفانه این بیانیه نشان میدهد که در عملکرد این دو دستگاه امنیتی تغییری نسبت به گذشته صورت نگرفته و تحلیلشان از هر اعتراضی در هر برهه و با هر زمینه و انگیزهای از الگویی تکرارشونده پیروی میکند.
اگر نهایتاً هر اعتراض و ناآرامی در این کشور از 78 و 88 گرفته تا 96 و 98 و اکنون، تمام و کمال با برنامهریزی و تدارک آمریکا صورت گرفته و میگیرد، پس این دو نهاد در پیشگیری از وقوع آنها چه موفقیتی داشتهاند؟ چرا همواره این سناریوها و برنامهریزیهای ادعایی، پیش از وقوع عملی آنها کشف و خنثی نمیشود و فقط پس از بروز آنها بر مسئولان این دو نهاد امنیتی مکشوف میشود؟
اگر بنا باشد هر تلاشی از سوی روزنامهنگاران برای پوشش اتفاقات ناگوار، به بازی در سناریوی آمریکا تعبیر و تفسیر شود، دیگر روزنامهنگاری در این کشور چه محلی از اعراب پیدا میکند؟
به هر حال، اعتراض به وزارت اطلاعات و سازمان اطلاعات سپاه و مخالفت با آنها از سوی شهروندان پیشکش، حداقل نسبت به عملکرد خود در برابر پرسشهای جامعه توضیح دهند. آیا این هم توقع بالایی است؟
یکی از دوستان به من نقد میکرد که چرا سطح مطالبات را پایین میآوری و مثلاً آنها را به لزومِ توضیح نهادها تقلیل میدهی؟ پاسخ این بود که شاید این نتیجۀ تجربۀ من از زندان باشد.
هرگز فراموش نمیکنم آن روزی را که پس از مدتها اعتصاب غذا با صورتی تکیده و جسمی آب رفته و روانی از هم گسسته و اعصابی در هم شکسته و گوارشی به هم ریخته، مرا ابتدا از بند دوی الف به بند 209 و بلافاصله از آنجا به بند 240 با چشمان بسته منتقل کردند.
به محض ورودم به بند 240 با برخوردی روبرو شدم که هرگز تصورش را نمیکردم. پس از ساعاتی تهدید و تحقیر و توهین، بازجو روی برگهاش نوشت: تمام جرایم و تخلفات خود را در همۀ زمینههای سیاسی و اقتصادی و ...به طور کامل توضیح دهید. "جرائم اخلاقی" را هم شفاهی به آن اضافه کرد! همین که در پاسخش نوشتم: این پرسش غیرقانونی است، کاغذ را پاره کرد و مرا کشان کشان به سلول کناری برد و با مشتهای محکمش صورت استخوانیام را در م کوبید و سپس تن رنجورم را به داخل سلول پرتاب کرد و فریاد زد: یا پاسخ این پرسش را به طوری که رضایت مرا جلب کند، مینویسی یا اینکه تمام کاغذها را به حلقومت فرو میکنم!
در حالی که او در بیرون سلول نعره میزد، در مقابل خداوند به زانو در آمدم و با حالی که وصف آن ممکن نیست، به او گفتم؛ میدانی که دیگر توانی برایم باقی نمانده است. نه جسمم یاری میکند نه روحم نه اعصابم. تو بگو من با این وضع چه کنم؟
در همان حال، در خیالم پیامبر را دیدم که بر فراز کوه ابوقبیس زانوی غم بغل گرفته و چون ابر بهار میگریست. علی را دیدم که در ظلمات شب، سر در چاه نخلستان فرو برده بود و فریاد میزد. حسین را دیدم که با تنی مجروح و پاره از تیر و سنان، چون ماهی بر خاک میافتاد و برمیخاست!
بله در آنجا به هیچ ابهامی به حقوق خود در کشورم پی بردم و به اندکی قانع شدم همانطور که مادرم به لقمه نانی خشک در زندگیش قانع بود.
#احمد_زیدآبادی
#الهه_محمدی
#نیلوفر_حامدی
#وزارت_اطلاعات
#اطلاعات_سپاه
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii@MostafaTajzadeh
جو بایدن و آزادی ایران!
جو بایدن رئیس جمهور آمریکا از "آزادی" قریبالوقوع ایران خبر داده و ظاهراً در اشاره به ضمیری که قرار است این آزادی را رقم بزند، دچار مشکل کلامی شده ست.
امیدوارم آزادی مورد نظر او برای ایران، از جنس همان آزادی نباشد که باراک اوباما برای تونس و مصر و لیبی و سوریه وعده داد و یا جرج بوش پسر، برای افغانستان و عراق پدید آورد.
من طبعاً با آن نظری که کلنگی کردن خاورمیانه را هدف اصلی آمریکا در منطقۀ ما میداند، موافق نیستم، اما بر این باورم که دولت آمریکا شناخت درست و درمانی از پیچیدگیهای جوامع خاورمیانه ندارد و به جای کمک به نظم و ثبات کشورهای این منطقه، معمولاً آنها را زخمی و سپس به حال خود رها میکند تا در آتش بیثباتی و هرج و مرج بسوزند و خاکستر شوند! این دقیقاً همان اتفاقی است که در بیشتر جوامع خاورمیانه رخ داده است.
به هر حال، اظهارات بایدن احتمالاً ناآرامیها در ایران را وارد مرحلۀ تازهای میکند. به نظرم همان چیزی که سالها از ترس آن کابوسهای شبانه میدیدم، در حال وقوع است. فریادم در این باره، تا به حال به جایی نرسیده و شاید از این پس هم به جایی نرسد. با این حال، همچنان فریاد خواهم زد چون کار دیگری از دستم برنمیآید.
اگر کسانی دلشان برای این سرزمین میتپد یا حتی اندک ترحمی به آن دارند، نباید اجازه دهند که عقل حسابگرشان قربانی نفرت بیحساب و کتابشان شود. چهرهها و افرادی که خود را اپوزیسیون معرفی میکنند، اگر در تحلیلها و محاسباتشان، جایی هم برای احتمال غلط بودن آنها در نظر بگیرند، جای دوری نخواهد رفت. لااقل در این زمینه با اپوزیسیون رژیمهای بنعلی و مبارک و قذافی و اسد خرده مشورتی بکنند شاید پشیمانی و تأسف آنها، در تغییرِ رویکردشان به مسائل ایران بیاثر نباشد.
مقامهای جمهوری اسلامی هم اگر به جای گوش جان سپردن به تحلیلهای تنگنظرانه و انتزاعی مراکز امنیتیشان که تاکنون این همه بدبختی به بار آورده است، لحظهای به سخن این همه کارشناس دلسوز گوش فرا دهند، مطمئناً پشیمان نخواهند شد و چه بسا پنجرۀ تازهای پیش رویشان گشوده شود.
در این میان اما برای جلوگیری از دوقطبی شدن کامل فضا که زمینهساز و مشوقِ جنگ و خونریزی تا آخرین نفر و آخرین نفس است، شکلگیری و بسیج نیروی میانه و ضدخشونت، حیاتیترین کاری است که روشنفکران و دلسوزان این کشور باید به آن اهتمام کنند. تشکیل این نیرو که طبعاً کوششی توانفرسا میطلبد، بدون موافقت حکومت برای رسمی شدن آن نیز مفید فایده نخواهد بود و چه بسا بر وخامت و پیچیدگی اوضاع بیفزاید. بنابراین از مسئولان کشور درخواست میشود که مسیر شکلگیری آن را باز کنند تا بلکه کنشگران خشونتپرهیز هم به خو تکانی دهند و با شکل دادن این نیرو در کنترل و مهار دامنۀ بحرانها نقشی هر چند کوچک بازی کنند.
#احمد_زیدآبادی
#جو_بایدن
#آزادی_ایران
#جنبش_خشونت_پرهیز
#بهار_عربی
@ahmadzeidabad
https://instagram.comahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
جو بایدن رئیس جمهور آمریکا از "آزادی" قریبالوقوع ایران خبر داده و ظاهراً در اشاره به ضمیری که قرار است این آزادی را رقم بزند، دچار مشکل کلامی شده ست.
امیدوارم آزادی مورد نظر او برای ایران، از جنس همان آزادی نباشد که باراک اوباما برای تونس و مصر و لیبی و سوریه وعده داد و یا جرج بوش پسر، برای افغانستان و عراق پدید آورد.
من طبعاً با آن نظری که کلنگی کردن خاورمیانه را هدف اصلی آمریکا در منطقۀ ما میداند، موافق نیستم، اما بر این باورم که دولت آمریکا شناخت درست و درمانی از پیچیدگیهای جوامع خاورمیانه ندارد و به جای کمک به نظم و ثبات کشورهای این منطقه، معمولاً آنها را زخمی و سپس به حال خود رها میکند تا در آتش بیثباتی و هرج و مرج بسوزند و خاکستر شوند! این دقیقاً همان اتفاقی است که در بیشتر جوامع خاورمیانه رخ داده است.
به هر حال، اظهارات بایدن احتمالاً ناآرامیها در ایران را وارد مرحلۀ تازهای میکند. به نظرم همان چیزی که سالها از ترس آن کابوسهای شبانه میدیدم، در حال وقوع است. فریادم در این باره، تا به حال به جایی نرسیده و شاید از این پس هم به جایی نرسد. با این حال، همچنان فریاد خواهم زد چون کار دیگری از دستم برنمیآید.
اگر کسانی دلشان برای این سرزمین میتپد یا حتی اندک ترحمی به آن دارند، نباید اجازه دهند که عقل حسابگرشان قربانی نفرت بیحساب و کتابشان شود. چهرهها و افرادی که خود را اپوزیسیون معرفی میکنند، اگر در تحلیلها و محاسباتشان، جایی هم برای احتمال غلط بودن آنها در نظر بگیرند، جای دوری نخواهد رفت. لااقل در این زمینه با اپوزیسیون رژیمهای بنعلی و مبارک و قذافی و اسد خرده مشورتی بکنند شاید پشیمانی و تأسف آنها، در تغییرِ رویکردشان به مسائل ایران بیاثر نباشد.
مقامهای جمهوری اسلامی هم اگر به جای گوش جان سپردن به تحلیلهای تنگنظرانه و انتزاعی مراکز امنیتیشان که تاکنون این همه بدبختی به بار آورده است، لحظهای به سخن این همه کارشناس دلسوز گوش فرا دهند، مطمئناً پشیمان نخواهند شد و چه بسا پنجرۀ تازهای پیش رویشان گشوده شود.
در این میان اما برای جلوگیری از دوقطبی شدن کامل فضا که زمینهساز و مشوقِ جنگ و خونریزی تا آخرین نفر و آخرین نفس است، شکلگیری و بسیج نیروی میانه و ضدخشونت، حیاتیترین کاری است که روشنفکران و دلسوزان این کشور باید به آن اهتمام کنند. تشکیل این نیرو که طبعاً کوششی توانفرسا میطلبد، بدون موافقت حکومت برای رسمی شدن آن نیز مفید فایده نخواهد بود و چه بسا بر وخامت و پیچیدگی اوضاع بیفزاید. بنابراین از مسئولان کشور درخواست میشود که مسیر شکلگیری آن را باز کنند تا بلکه کنشگران خشونتپرهیز هم به خو تکانی دهند و با شکل دادن این نیرو در کنترل و مهار دامنۀ بحرانها نقشی هر چند کوچک بازی کنند.
#احمد_زیدآبادی
#جو_بایدن
#آزادی_ایران
#جنبش_خشونت_پرهیز
#بهار_عربی
@ahmadzeidabad
https://instagram.comahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
حال و هوای دیروزِ دارآباد
دیروز وزش بادی تند، هوای تهران را پاک و دلپذیر کرده بود. به اتفاق فرزندم راهی دارآباد شدیم، البته نه برای گردش و تفرج در دامنههای شمال شرقی تهران، بلکه برای دیدار با سید محمد خاتمی.
آقای خاتمی از اعلام کناره گیریام از سیاست دلنگران شده بود و میخواست دلیلش را بداند. دو ساعتی با هم در این باره گپ زدیم.
من برای آقای خاتمی به عنوان یک روحانی خوشفکر و فرهنگی و مداراجو همیشه احترامی عمیق قائل بودهام، گرچه نیش قلمم علیه برخی جنبههای نگاه و عملکرد سیاسی او معمولاً تیز بوده است.
جالب اینکه آقای خاتمی هم گفت که چند ماه پیش در صدد انجام همان کاری بوده که من انجام دادهام یعنی اعلام کنارهگیری از سیاستِ روزمره و دلمشغولی به کارهای نظری و فکری و فرهنگی، اما تحولات ماههای اخیر وی را از این کار بازداشته است.
به او گفتم به خلاف ظاهر اوضاع، یکی از احتمالات آینده، اقبالِ دوبارۀ جامعه به اوست. خندید و گفت؛ دیگه از من گذشته است! گفتم؛ گردش روزگار اما غریب است....
#احمد_زیدآبادی
#محمد_خاتمی
#دارآباد
#کناره_گیری_از_سیاست
#گردش_روزگار
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
دیروز وزش بادی تند، هوای تهران را پاک و دلپذیر کرده بود. به اتفاق فرزندم راهی دارآباد شدیم، البته نه برای گردش و تفرج در دامنههای شمال شرقی تهران، بلکه برای دیدار با سید محمد خاتمی.
آقای خاتمی از اعلام کناره گیریام از سیاست دلنگران شده بود و میخواست دلیلش را بداند. دو ساعتی با هم در این باره گپ زدیم.
من برای آقای خاتمی به عنوان یک روحانی خوشفکر و فرهنگی و مداراجو همیشه احترامی عمیق قائل بودهام، گرچه نیش قلمم علیه برخی جنبههای نگاه و عملکرد سیاسی او معمولاً تیز بوده است.
جالب اینکه آقای خاتمی هم گفت که چند ماه پیش در صدد انجام همان کاری بوده که من انجام دادهام یعنی اعلام کنارهگیری از سیاستِ روزمره و دلمشغولی به کارهای نظری و فکری و فرهنگی، اما تحولات ماههای اخیر وی را از این کار بازداشته است.
به او گفتم به خلاف ظاهر اوضاع، یکی از احتمالات آینده، اقبالِ دوبارۀ جامعه به اوست. خندید و گفت؛ دیگه از من گذشته است! گفتم؛ گردش روزگار اما غریب است....
#احمد_زیدآبادی
#محمد_خاتمی
#دارآباد
#کناره_گیری_از_سیاست
#گردش_روزگار
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
نامگذاری روز فوت مصباح یزدی
گویا شورای فرهنگ عمومی کشور، دوازدهم دی ماه، روز فوت شیخ محمدتقی مصباح یزدی را به عنوان "روز علوم انسانی اسلامی" نامگذاری کرده و مصوبۀ مذکور را برای تأیید نهایی به شورای عالی انقلاب فرهنگی ارسال کرده است.
قاعدتاً ما میتوانیم به چیزی تحتِ عنوان "علوم انسانی از نگاه متفکران مسلمان" قائل باشیم، اما این چیز نه جای "علوم انسانی" به معنای عام آن را میگیرد و نه به نظر من، آقای مصباح یزدی کمترین صلاحیتی برای نمایندگی آن دارد.
جعلِ ترکیب "علوم انسانی اسلامی" در کنارِ جنبههای بدفهمی ماهیت علوم انسانی و اسلامی، عمدتاً تلاشی برای سیطرۀ نوعی ایدئولوژی بر علوم انسانی در ایران است و پشت آن نیز علاوه بر تخصیص بودجههای کلان به پروژه های فاقد هر نوع ارزش علمی، ایجاد رانت برای برخی افراد بیاستعداد به منظورِ نشستن آنها بر کرسیهای دانشگاهی است. بنابراین، بیدلیل نیست که روز فوت آقای مصباح یزدی را برای نامگذاری روز "علوم انسانی اسلامی" انتخاب میکنند!
#احمد_زیدآبادی
#مصباح_یزدی
#علوم_انسانی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
گویا شورای فرهنگ عمومی کشور، دوازدهم دی ماه، روز فوت شیخ محمدتقی مصباح یزدی را به عنوان "روز علوم انسانی اسلامی" نامگذاری کرده و مصوبۀ مذکور را برای تأیید نهایی به شورای عالی انقلاب فرهنگی ارسال کرده است.
قاعدتاً ما میتوانیم به چیزی تحتِ عنوان "علوم انسانی از نگاه متفکران مسلمان" قائل باشیم، اما این چیز نه جای "علوم انسانی" به معنای عام آن را میگیرد و نه به نظر من، آقای مصباح یزدی کمترین صلاحیتی برای نمایندگی آن دارد.
جعلِ ترکیب "علوم انسانی اسلامی" در کنارِ جنبههای بدفهمی ماهیت علوم انسانی و اسلامی، عمدتاً تلاشی برای سیطرۀ نوعی ایدئولوژی بر علوم انسانی در ایران است و پشت آن نیز علاوه بر تخصیص بودجههای کلان به پروژه های فاقد هر نوع ارزش علمی، ایجاد رانت برای برخی افراد بیاستعداد به منظورِ نشستن آنها بر کرسیهای دانشگاهی است. بنابراین، بیدلیل نیست که روز فوت آقای مصباح یزدی را برای نامگذاری روز "علوم انسانی اسلامی" انتخاب میکنند!
#احمد_زیدآبادی
#مصباح_یزدی
#علوم_انسانی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
شناختشناسی مصباح و پیامدهای آن
احمد زیدآبادی
مقامهای رسمی جمهوری اسلامی سالروز فوت شیخ محمدتقی مصباح یزدی را فرصت مناسبی برای تجلیل از نظرات و دیدگاههای عقیدتی و سیاسی او یافتهاند.
این مناسبت در عین حال حال فرصتی است برای منتقدان و مخالفان دیدگاههای آقای مصباح تا نظام فکری و آثار مترتب بر آن را برای جامعه بازشکافند.
من به عنوان یکی از منتقدان و مخالفان جدی نظام فکری آقای مصباح، علاقمندم که در یکی از "کلاسهای آزاداندیشی" که گویا قرار است در دانشگاهها به راه بیفتد، به تفصیل نظراتم را در مورد عقاید او تشریح کنم، اما قبل از آن، در اینجا به اجمال نظرم را در مورد دستگاه فکری آقای مصباح مطرح میکنم.
بزرگترین ایراد دستگاه فکری محمدتقی مصباح یزدی، "معرفتشناسی" یا به عبارتی "شناختشناسی" او بود. آقای مصباح بحث برداشتهای متعدد از یک متن بخصوص متون دینی را رد میکرد و فقط یک برداشت را مطابق غرض اصلی صاحب آن میدانست. تا اینجای کار ماجرا خیلی نگرانکننده به نظر نمیرسد، زیرا بسیاری از افراد چنین تصوری از پدیدهها و متون نوشتاری دارند. مشکل اصلی آنجا نمایان میشد که آقای مصباح برداشت شخصِ خود را منطبق با غرض واقعی متون دینی میدانست و سایر برداشتها را نه فقط بیربط، بلکه انحراف از اصل دین میشمرد.
با این طرزفکر او به واقع، فهم خود را مطلق و خواسته یا ناخواسته خویش را در جایگاه خداوند میپنداشت! وقتی فرد آدمی، فهم خود را عینِ غرض و مقصود خدا بداند و عملاً خود را جای او فرض کند، طبیعی است که عقاید شخصی خود را معیار حق و باطل و یا هدایت و ضلالت دیگران به شمار آورد و به راحتی حکم به انحراف و تکفیر صاحبان فهمها و برداشتهای متفاوت دهد.
از نگاه آقای مصباح جز شخص او و پیروان و مدافعانش، بقیۀ افراد بشر از جمله تمام روشنفکران دینی از مرحوم دکتر شریعتی گرفته تا مهندس بازرگان و دکتر سروش، منحرف و بلکه مرتد به حساب میآمدند و در کنار آنها، تمام روحانیون نواندیش از مجتهد شبستری تا سید محمد خاتمی نیز منحرف محسوب میشدند.
در واقع آن نوع معرفتشناسی، این نوع تکفیر و ارتدادِ تقریباً همگانی را هم به دنبال دارد. این طرز فکر هنگامی که وارد دستگاه حکومت شود، میل به توتالیتاریانیسمی پیدا میکند که میخواهد همۀ ابعاد زندگی فردی و جمعی افراد جامعه را تحت کنترل کامل پلیسی قرار دهد و افراد متخطی از معیارهای تنگ و منجمد شده را به سختی مجازات کند.
این طرزفکر تا آنجا که در پارهای دستگاههای رسمی و نیمهرسمی رسوخ یافته، مصیبت به بار آورده و معضلات بسیاری برای جامعۀ ما رقم زده است. در عین حال، این طرزفکر آنتیتز خود را هم در متن جامعه پرورش داده و مروج نوعی "آخوند ستیزی" فاقد منطق و انصاف در بخشی از اقشار جامعه شده است به طوری که گویی نزد آنان فرقی بین آخوند خراسانی و میرزای نائینی و سید حسن مدرس و سید محمود طالقانی با شیخ محمدتقی مصباح و پیروان او نیست و هم از یک رنگ و جنس و عقیده و رفتار بودهاند!
#احمد_زیدآبادی
#مصباح_یزدی
#آخوند_ستیزی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
احمد زیدآبادی
مقامهای رسمی جمهوری اسلامی سالروز فوت شیخ محمدتقی مصباح یزدی را فرصت مناسبی برای تجلیل از نظرات و دیدگاههای عقیدتی و سیاسی او یافتهاند.
این مناسبت در عین حال حال فرصتی است برای منتقدان و مخالفان دیدگاههای آقای مصباح تا نظام فکری و آثار مترتب بر آن را برای جامعه بازشکافند.
من به عنوان یکی از منتقدان و مخالفان جدی نظام فکری آقای مصباح، علاقمندم که در یکی از "کلاسهای آزاداندیشی" که گویا قرار است در دانشگاهها به راه بیفتد، به تفصیل نظراتم را در مورد عقاید او تشریح کنم، اما قبل از آن، در اینجا به اجمال نظرم را در مورد دستگاه فکری آقای مصباح مطرح میکنم.
بزرگترین ایراد دستگاه فکری محمدتقی مصباح یزدی، "معرفتشناسی" یا به عبارتی "شناختشناسی" او بود. آقای مصباح بحث برداشتهای متعدد از یک متن بخصوص متون دینی را رد میکرد و فقط یک برداشت را مطابق غرض اصلی صاحب آن میدانست. تا اینجای کار ماجرا خیلی نگرانکننده به نظر نمیرسد، زیرا بسیاری از افراد چنین تصوری از پدیدهها و متون نوشتاری دارند. مشکل اصلی آنجا نمایان میشد که آقای مصباح برداشت شخصِ خود را منطبق با غرض واقعی متون دینی میدانست و سایر برداشتها را نه فقط بیربط، بلکه انحراف از اصل دین میشمرد.
با این طرزفکر او به واقع، فهم خود را مطلق و خواسته یا ناخواسته خویش را در جایگاه خداوند میپنداشت! وقتی فرد آدمی، فهم خود را عینِ غرض و مقصود خدا بداند و عملاً خود را جای او فرض کند، طبیعی است که عقاید شخصی خود را معیار حق و باطل و یا هدایت و ضلالت دیگران به شمار آورد و به راحتی حکم به انحراف و تکفیر صاحبان فهمها و برداشتهای متفاوت دهد.
از نگاه آقای مصباح جز شخص او و پیروان و مدافعانش، بقیۀ افراد بشر از جمله تمام روشنفکران دینی از مرحوم دکتر شریعتی گرفته تا مهندس بازرگان و دکتر سروش، منحرف و بلکه مرتد به حساب میآمدند و در کنار آنها، تمام روحانیون نواندیش از مجتهد شبستری تا سید محمد خاتمی نیز منحرف محسوب میشدند.
در واقع آن نوع معرفتشناسی، این نوع تکفیر و ارتدادِ تقریباً همگانی را هم به دنبال دارد. این طرز فکر هنگامی که وارد دستگاه حکومت شود، میل به توتالیتاریانیسمی پیدا میکند که میخواهد همۀ ابعاد زندگی فردی و جمعی افراد جامعه را تحت کنترل کامل پلیسی قرار دهد و افراد متخطی از معیارهای تنگ و منجمد شده را به سختی مجازات کند.
این طرزفکر تا آنجا که در پارهای دستگاههای رسمی و نیمهرسمی رسوخ یافته، مصیبت به بار آورده و معضلات بسیاری برای جامعۀ ما رقم زده است. در عین حال، این طرزفکر آنتیتز خود را هم در متن جامعه پرورش داده و مروج نوعی "آخوند ستیزی" فاقد منطق و انصاف در بخشی از اقشار جامعه شده است به طوری که گویی نزد آنان فرقی بین آخوند خراسانی و میرزای نائینی و سید حسن مدرس و سید محمود طالقانی با شیخ محمدتقی مصباح و پیروان او نیست و هم از یک رنگ و جنس و عقیده و رفتار بودهاند!
#احمد_زیدآبادی
#مصباح_یزدی
#آخوند_ستیزی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
اینچنین است...
احمد زیدآبادی
"آنها" هر کدام از مرگ آن دیگری، اظهار خشنودی و رضایت میکنند.
برای "ما" اما همهشان از هر طرف، هموطن هستند. هموطنانی که اغلب ناخواسته قربانی میشوند و یا آنان را قربانی میکنند.
چه پدر و مادرها و خواهران و برادرانی که تا ابد دغدار میشوند. خداوند بر زخمهای قلب و روحشان مرهم بگذارد.
مرحوم دکتر شریعتی در "آری اینچنین بود برادر" میگوید:
"گاهي ما را به جنگ ميبردند، جنگ عليه كساني كه نميشناختيم و شمشير كشيدن به روي كسانی كه نسبت به آنها هيچ كينهاي نميورزيديم و حتي كساني كه همراه و همطبقه و همسرنوشت ما بودند.
ما را ميبردند و مادران و پدران پير و شكستهمان چشم انتظارمان ميماندند و انتظارشان هرگز پاسخي نمييافت.
اين جنگها به قول دانشمندي عبارت بود از "جنگ دو گروهي كه با هم ميجنگيدند بدون اينكه هم را بشناسند و براي كساني كه با هم نميجنگيدند اما هم را ميشناختند" و ما را ميبردند نابود و قتلعام ميكرديم، نابود و قتلعام ميشديم. اگر شكست ميخورديم، داغ و دردش را پدران و مادران ما و روستاهاي متروك و مزارع خراب ما تحمل ميكرد و اگر پيروز ميشديم افتخار و قدرت نصيب كساني ديگر ميشد و ما هرگز در فخر و غنيمتش سهيم نبوديم."
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad @MostafaTajzadeh
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
احمد زیدآبادی
"آنها" هر کدام از مرگ آن دیگری، اظهار خشنودی و رضایت میکنند.
برای "ما" اما همهشان از هر طرف، هموطن هستند. هموطنانی که اغلب ناخواسته قربانی میشوند و یا آنان را قربانی میکنند.
چه پدر و مادرها و خواهران و برادرانی که تا ابد دغدار میشوند. خداوند بر زخمهای قلب و روحشان مرهم بگذارد.
مرحوم دکتر شریعتی در "آری اینچنین بود برادر" میگوید:
"گاهي ما را به جنگ ميبردند، جنگ عليه كساني كه نميشناختيم و شمشير كشيدن به روي كسانی كه نسبت به آنها هيچ كينهاي نميورزيديم و حتي كساني كه همراه و همطبقه و همسرنوشت ما بودند.
ما را ميبردند و مادران و پدران پير و شكستهمان چشم انتظارمان ميماندند و انتظارشان هرگز پاسخي نمييافت.
اين جنگها به قول دانشمندي عبارت بود از "جنگ دو گروهي كه با هم ميجنگيدند بدون اينكه هم را بشناسند و براي كساني كه با هم نميجنگيدند اما هم را ميشناختند" و ما را ميبردند نابود و قتلعام ميكرديم، نابود و قتلعام ميشديم. اگر شكست ميخورديم، داغ و دردش را پدران و مادران ما و روستاهاي متروك و مزارع خراب ما تحمل ميكرد و اگر پيروز ميشديم افتخار و قدرت نصيب كساني ديگر ميشد و ما هرگز در فخر و غنيمتش سهيم نبوديم."
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad @MostafaTajzadeh
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
داستان یک همکار
وقتی روزنامهنگاری مانند مهدی بیکاوغلی بازداشت میشود، داستان دیگر داستانِ آنچه "اغتشاش" مینامند، نیست.
داستان ظاهراً بدین قرار است که از این پس، هر سطح از تلاش رسانهای انساندوستانه در مورد خانوادههای متهمان و محکومان وقایع اخیر و هرگونه استقلال خبررسانی، اقدامی مجرمانه است و سر از بازداشت در میآورد!
اگر این داستان یکی از نشانههای "اصلاح حکمرانی پس از آرام شدن فضا" باشد، طبعاً به سوزاندن فسفر سلولهای خاکستری مغز برای کشف رمز از "اصلاح" مورد نظر نیازی نخواهد بود.
در همین زمینه، روزنامۀ کیهان یکی از "علائم" مجرم بودن مهدی بیکاوغلی را پوشش خبر دستگیری او از سوی "رسانههای معاند" دانسته است! یعنی این هم ملاکی است برای مجرمیت افراد؟ یعنی اگر همین امروز مدیرمسئول روزنامۀ کیهان را بازداشت کنند، "رسانههای معاند" خبرش را پوشش نمیدهند و ساکت و خاموش از کنار آن میگذرند؟ یا اینکه بر سر آن، قیامتی به پا میکنند که نگو و نپرس! در صورت دوم، آیا اصحاب کیهان خواهند پذیرفت که مدیرمسئولشان با آن طرف آبهای نیلگون دریاها و اقیانوسها سرّ و سرّی دارد و مجرمی بزرگ است؟
این مطلب فقط برای اعلام همبستگی با یک همکار مطبوعاتی نوشته شده و شأن دیگری ندارد.
#احمد_زیدآبادی
#مهدی_بیک_اوغلی
@ahmadzeidabad @MostafaTajzadeh
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
وقتی روزنامهنگاری مانند مهدی بیکاوغلی بازداشت میشود، داستان دیگر داستانِ آنچه "اغتشاش" مینامند، نیست.
داستان ظاهراً بدین قرار است که از این پس، هر سطح از تلاش رسانهای انساندوستانه در مورد خانوادههای متهمان و محکومان وقایع اخیر و هرگونه استقلال خبررسانی، اقدامی مجرمانه است و سر از بازداشت در میآورد!
اگر این داستان یکی از نشانههای "اصلاح حکمرانی پس از آرام شدن فضا" باشد، طبعاً به سوزاندن فسفر سلولهای خاکستری مغز برای کشف رمز از "اصلاح" مورد نظر نیازی نخواهد بود.
در همین زمینه، روزنامۀ کیهان یکی از "علائم" مجرم بودن مهدی بیکاوغلی را پوشش خبر دستگیری او از سوی "رسانههای معاند" دانسته است! یعنی این هم ملاکی است برای مجرمیت افراد؟ یعنی اگر همین امروز مدیرمسئول روزنامۀ کیهان را بازداشت کنند، "رسانههای معاند" خبرش را پوشش نمیدهند و ساکت و خاموش از کنار آن میگذرند؟ یا اینکه بر سر آن، قیامتی به پا میکنند که نگو و نپرس! در صورت دوم، آیا اصحاب کیهان خواهند پذیرفت که مدیرمسئولشان با آن طرف آبهای نیلگون دریاها و اقیانوسها سرّ و سرّی دارد و مجرمی بزرگ است؟
این مطلب فقط برای اعلام همبستگی با یک همکار مطبوعاتی نوشته شده و شأن دیگری ندارد.
#احمد_زیدآبادی
#مهدی_بیک_اوغلی
@ahmadzeidabad @MostafaTajzadeh
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
اعتصاب تأثربرانگیز فرهاد میثمی
عکسی که از دکتر فرهاد میثمی در رسانهها منتشر شده است، از هر حیث بسیار تأثربرانگیز است.
اینکه چرا دکتر میثمی تصور میکند این نوع اعتصابغذاهای پی در پی، کنش اجتماعی و مدنی مؤثر و کارآمدی است، صادقانه بگویم که خارج از چارچوب فهم و درک من از استراتژی مبارزۀ مدنی خشونتپرهیزِ مورد نظر او در این شرایط بغرنج و به غایت پیچیدۀ کشور است، اما در مقابلش، رفتار نهادهایی که معمولاً با انگیزۀ "لجاجت" و به قصد "روکم کنی"، در مقابل اعتصاب غذای آقای میثمی بیتفاوتی پیشه کردهاند، بدبختانه امری مسبوق به سابقه و در واقع روشی مرسوم و همیشگی است!
آقای میثمی در متنی که منتشر کرده خواستار عمومی شدنِ نوع کنش خود شده است، بنابراین، درخواست برای شکستن اعتصاب غذایش، عملاً نوعی مقابلۀ سیاسی با او خواهد بود! از طرفی درخواست از نهادهای حاکم برای عمل به مطالبات دکتر میثمی هم امری عبث است، زیرا چنین درخواستی اگر به تشدید رفتار آنها منجر نشود، نرمشی هم در پی نخواهد داشت!
با توجه به این وضعیت، چاره چیست؟ راه چاره در یک شرایط به نسبت عادی و طبیعی، درخواست انعطاف از دو طرف به قصد یافتن راهحلی میانه از طریق میانجیگری است، اما شرایط جامعۀ ما نسبتی با وضعیت عادی و طبیعی ندارد و به همین دلیل نیز نه فقط فاقد نیروی میانجی است بلکه میانجیگری نیز که معمولاً کم هزینهترین و در حال حال سختترین اقدام در جهت حل اختلافات و تعارضات به بنبست رسیده به شمار میرود، خود به "انگی ننگ" تبدیل شده است.
به هر حال، خارج از معادلات سیاسی، وظیفۀ انسانی ماست که از آقای میثمی بخواهیم به اعتصاب غذایش پایان دهد و از حکومت درخواست کنیم که او را بدون درنگ از حبسی کاملاً ناموجه آزاد سازد تا در خارج از زندان مورد معالجه و مداوا قرار گیرد.
#احمد_زیدآبادی
#فرهاد_میثمی
#اعتصاب_غذا
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
عکسی که از دکتر فرهاد میثمی در رسانهها منتشر شده است، از هر حیث بسیار تأثربرانگیز است.
اینکه چرا دکتر میثمی تصور میکند این نوع اعتصابغذاهای پی در پی، کنش اجتماعی و مدنی مؤثر و کارآمدی است، صادقانه بگویم که خارج از چارچوب فهم و درک من از استراتژی مبارزۀ مدنی خشونتپرهیزِ مورد نظر او در این شرایط بغرنج و به غایت پیچیدۀ کشور است، اما در مقابلش، رفتار نهادهایی که معمولاً با انگیزۀ "لجاجت" و به قصد "روکم کنی"، در مقابل اعتصاب غذای آقای میثمی بیتفاوتی پیشه کردهاند، بدبختانه امری مسبوق به سابقه و در واقع روشی مرسوم و همیشگی است!
آقای میثمی در متنی که منتشر کرده خواستار عمومی شدنِ نوع کنش خود شده است، بنابراین، درخواست برای شکستن اعتصاب غذایش، عملاً نوعی مقابلۀ سیاسی با او خواهد بود! از طرفی درخواست از نهادهای حاکم برای عمل به مطالبات دکتر میثمی هم امری عبث است، زیرا چنین درخواستی اگر به تشدید رفتار آنها منجر نشود، نرمشی هم در پی نخواهد داشت!
با توجه به این وضعیت، چاره چیست؟ راه چاره در یک شرایط به نسبت عادی و طبیعی، درخواست انعطاف از دو طرف به قصد یافتن راهحلی میانه از طریق میانجیگری است، اما شرایط جامعۀ ما نسبتی با وضعیت عادی و طبیعی ندارد و به همین دلیل نیز نه فقط فاقد نیروی میانجی است بلکه میانجیگری نیز که معمولاً کم هزینهترین و در حال حال سختترین اقدام در جهت حل اختلافات و تعارضات به بنبست رسیده به شمار میرود، خود به "انگی ننگ" تبدیل شده است.
به هر حال، خارج از معادلات سیاسی، وظیفۀ انسانی ماست که از آقای میثمی بخواهیم به اعتصاب غذایش پایان دهد و از حکومت درخواست کنیم که او را بدون درنگ از حبسی کاملاً ناموجه آزاد سازد تا در خارج از زندان مورد معالجه و مداوا قرار گیرد.
#احمد_زیدآبادی
#فرهاد_میثمی
#اعتصاب_غذا
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii @MostafaTajzadeh
المُلک عقیم!
#احمد_زیدآبادی
زندهیاد مهندس عزتالله سحابی مظهر صداقت و زلالی و خیرخواهی و نیکاندیشی بود. این را همهٔ کسانی که با او آشنایی یا نشست و برخاستی داشتهاند، گواهی میدهند. قاضی حداد در روز محاکمهٔ من گفت؛ در زندگیاش انسانی به پاکی و نجابت مهندس سحابی ندیده است. قاضی حداد همان کسی بود که مسئولیت قضاییِ تیم امنیتی مأمورِ "به صفر رساندن" فعالان ملی-مذهبی آن روز بخصوص شخص سحابی را به عهده داشت.
از قاضی حداد پرسیدم؛ اگر نظرش در بارهٔ مهندس سحابی این است پس چرا در زندان مخفی موسوم به 59 آن بلا را بر سر پیرمرد آوردند؟
مدعی شد که چون عدهای با اهداف خاص دور و برش را گرفته بودند!
روشن بود که در صدد توجیه کار خود است، اما اصلاً فرض کنیم دور و بر مهندس سحابی را افرادی گرفته بودند که نظام سیاسی از اهداف آنها بیم داشته است؛ پس در مورد فاجعهای که روز تشییع جنازهٔ سحابی آفریدند، چه توجیهی دارند؟ فاجعهای که منجر به مرگ یگانه دخترش هاله شد و روزگار هرگز آن را فراموش نخواهد کرد.
به نظرم در مورد سحابی، بحث بحثِ دور و بریها نیست. بحث همان است که اسدالله علم مکرر در مکرر در خاطرات خود ذکر کرده است: المُلک عقیم!
حکومت فرزند نمیشناسد چه رسد به شناسایی صداقت و زلالی و پاکی و خیرخواهی و نجابت!
ما ایرانیان بیش از هر ملتی، قدرت و سیاست را رمانتیزه کردهایم تا آنجا که تاب اندیشیدن در بارهٔ زمختیها و زشتیهای آن را هم نداریم. حرفها و باورهای ما ایرانیان در باب سیاست و حکوت و قدرت، سطحیترین و بیپایهترین حرفها و باورهای ممکن در این باره است. برای همین هم به جای تلاش در جهت مهار و محدود و مضبوط کردن قدرت، دائم در پی جا به جا کردن صاحبان قدرت هستیم گاه به گمان آنکه اگر فلانی بیاید راه ما را به سمت بهشت اخروی میگشاید و گاه به تصور آنکه اگر آن دیگری برگردد بر روی همین زمین برای ما بهشت میسازد!
تا فکر و باور این است وضع هم همین است که هست!
@ahmadzeidabad @MostafaTajzadeh
#احمد_زیدآبادی
زندهیاد مهندس عزتالله سحابی مظهر صداقت و زلالی و خیرخواهی و نیکاندیشی بود. این را همهٔ کسانی که با او آشنایی یا نشست و برخاستی داشتهاند، گواهی میدهند. قاضی حداد در روز محاکمهٔ من گفت؛ در زندگیاش انسانی به پاکی و نجابت مهندس سحابی ندیده است. قاضی حداد همان کسی بود که مسئولیت قضاییِ تیم امنیتی مأمورِ "به صفر رساندن" فعالان ملی-مذهبی آن روز بخصوص شخص سحابی را به عهده داشت.
از قاضی حداد پرسیدم؛ اگر نظرش در بارهٔ مهندس سحابی این است پس چرا در زندان مخفی موسوم به 59 آن بلا را بر سر پیرمرد آوردند؟
مدعی شد که چون عدهای با اهداف خاص دور و برش را گرفته بودند!
روشن بود که در صدد توجیه کار خود است، اما اصلاً فرض کنیم دور و بر مهندس سحابی را افرادی گرفته بودند که نظام سیاسی از اهداف آنها بیم داشته است؛ پس در مورد فاجعهای که روز تشییع جنازهٔ سحابی آفریدند، چه توجیهی دارند؟ فاجعهای که منجر به مرگ یگانه دخترش هاله شد و روزگار هرگز آن را فراموش نخواهد کرد.
به نظرم در مورد سحابی، بحث بحثِ دور و بریها نیست. بحث همان است که اسدالله علم مکرر در مکرر در خاطرات خود ذکر کرده است: المُلک عقیم!
حکومت فرزند نمیشناسد چه رسد به شناسایی صداقت و زلالی و پاکی و خیرخواهی و نجابت!
ما ایرانیان بیش از هر ملتی، قدرت و سیاست را رمانتیزه کردهایم تا آنجا که تاب اندیشیدن در بارهٔ زمختیها و زشتیهای آن را هم نداریم. حرفها و باورهای ما ایرانیان در باب سیاست و حکوت و قدرت، سطحیترین و بیپایهترین حرفها و باورهای ممکن در این باره است. برای همین هم به جای تلاش در جهت مهار و محدود و مضبوط کردن قدرت، دائم در پی جا به جا کردن صاحبان قدرت هستیم گاه به گمان آنکه اگر فلانی بیاید راه ما را به سمت بهشت اخروی میگشاید و گاه به تصور آنکه اگر آن دیگری برگردد بر روی همین زمین برای ما بهشت میسازد!
تا فکر و باور این است وضع هم همین است که هست!
@ahmadzeidabad @MostafaTajzadeh
📝📝📝دل غریب!
✍🏻احمد_زیدآبادی
✅این روزها بازار صدور احکام و تأیید آنها علیه متهمان سیاسی و یا اصطلاحاً امنیتی به شدت داغ شده است. قاعدتاً فرصتی برای پیگیری و بررسی تک تک این احکام و داوری در بارۀ آنها برای ناظران منفرد وجود ندارد.
✅در واقع، هر ناظری فقط در مورد کیفیت حکم کسانی که از نزدیک یا دور میشناسد، قادر است به روشنی و صراحت نظر دهد، اما این بدان معنا نیست که حکم کسانی را که نمیشناسد، لزوماً منصفانه بداند.
✅متن کامل در INSTANT VIEW
@ahmadzeidabad @MostafaTajzadeh
✍🏻احمد_زیدآبادی
✅این روزها بازار صدور احکام و تأیید آنها علیه متهمان سیاسی و یا اصطلاحاً امنیتی به شدت داغ شده است. قاعدتاً فرصتی برای پیگیری و بررسی تک تک این احکام و داوری در بارۀ آنها برای ناظران منفرد وجود ندارد.
✅در واقع، هر ناظری فقط در مورد کیفیت حکم کسانی که از نزدیک یا دور میشناسد، قادر است به روشنی و صراحت نظر دهد، اما این بدان معنا نیست که حکم کسانی را که نمیشناسد، لزوماً منصفانه بداند.
✅متن کامل در INSTANT VIEW
@ahmadzeidabad @MostafaTajzadeh
Telegraph
دل غریب!
دل غریب! #احمد_زیدآبادی این روزها بازار صدور احکام و تأیید آنها علیه متهمان سیاسی و یا اصطلاحاً امنیتی به شدت داغ شده است. قاعدتاً فرصتی برای پیگیری و بررسی تک تک این احکام و داوری در بارۀ آنها برای ناظران منفرد وجود ندارد. در واقع، هر ناظری فقط در مورد…