فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)
44.8K subscribers
10.9K photos
3.44K videos
520 files
29.6K links
✳️کانال تلگرامی «فردای بهتر» با منش اصلاح‌طلبانه با ارائه رویکردی تحلیلی تلاش دارد به گسترش دموکراسی و بسط چندصدایی در جامعه ایران به امید فردایی بهتر برای ایران و ایرانیان قدم بردارد.

اینستاگرام: https://instagram.com/seyed.mostafa.tajzade
Download Telegram
📝📝📝 آگاهی از موضوع فرازناشویی؛ ترمیم یا ترک رابطه

✍️ Sheri Stritof

پس از افشای رابطه فرازناشویی، یکی از دشوارترین تصمیم‌‌گیری‌ها برای کسی که مورد خیانت واقع شده، فرصت دادن یا ندادن به طرف مقابل برای ادامه‌ی رابطه و جبران جراحت واردشده است. این تصمیم‌گیری به ویژه در صورتی سخت‌تر خواهد شد که فرد مورد خیانت واقع شده این احساس را داشته باشد که برای مدتی طولانی مورد دروغگویی، ساده‌انگاری و بازیچه شدن قرار داشته است.

کشف خیانت همواره به معنای اتمام یک رابطه زناشویی نیست. ابراز پشیمانی حقیقی یک نقطه‌ی امیدواری اساسی برای بازسازی رابطه است؛ به خصوص زمانی‌ که دو طرف سالهای طولانی را در کنار هم بوده و نقاط اشتراک متعددی مانند داشتن فرزند میان آن‌ها وجود دارد. با این حال باید این واقعیت را پذیرفت که فضای رابطه هیچ‌گاه عیناً مانند قبل نخواهد شد، نمی‌توان وانمود کرد که هیچ اتفاقی نیفتاده، و قرار گرفتن مجدد در مسیری رضایت‌بخش نیاز به تلاش جدی از سوی هر دو طرف دارد.

پیش از تصمیم گیری برای فرصت دادنِ دوباره به شریک عاطفی، تأمل پیرامون پاسخ این سوالات مهم است:

آیا این اولین باری است که او رابطه‌ی فرازناشویی داشته است؟

آیا او متوجه جراحتی که به طرف مقابل خود وارد کرده، هست؟

آیا او خیانت خود را به عنوان یک "مشکل" به رسمیت می‌شناسد و مسئولیت ایجاد این مشکل را قبول میکند؟

فارغ از علل زمینه‌ساز خیانت، آیا او به لزوم تغییر در رفتار خود برای ادامه‌ی رابطه، باور دارد؟ آیا عذرخواهی کرده و میتوان گفت که حقیقتا پشیمان و متاسف است؟

آیا بازیابی حس اعتماد برای فرد موردخیانت واقع شده قابل تصور است؟ یا باور او این است که این موضوع برای همیشه در ذهن و قلبش باقی خواهد ماند؟

آیا باور هر دو طرف این است که رابطه‌ی آنها ارزش حفظ کردن را دارد؟ و آیا هر دو خواهان کار بر روی زندگی مشترک خود و مسائل زمینه سازِ خیانت در آن هستند؟

در صورت تصمیم گیری برای فرصت دادنِ دوباره، منطقی به نظر می‌رسد اگر بر این موضوع تاکید شود که این فقط یک بار مهلت دادن است و در صورت تکرار خیانت، فرصت دوباره ای وجود نخواهد داشت. همچنین، تاکید بر این موضوع مهم است که تمایل به ایجاد صلح در رابطه، به معنای نادیده گرفتن موضوع فرازناشویی رخ داده نیست.

از آنسو، ابراز تأسف، پشیمانی و میل به پای‌بندی به تعهد و اصل صداقت در ادامه‌ی رابطه، از سوی فردی که موضوع فرازناشویی او افشا شده، برای برگشت به رابطه و بازسازی موفق آن، امیدوارکننده است. در برخی موارد حتی نیاز است که فرد واردشده به رابطه فرازناشویی، امکان دسترسی کامل طرف مقابل به پیام های متنی و صفحات شخصی خود در شبکه‌های اجتماعی را تا شکل گیری مجدد حس اعتماد، فراهم کند.

با این وجود، در برخی مواقع، برگشت به رابطه و فرصت دادن ِ دوباره به طرف مقابل، چندان امیدوارکننده نیست‌. از جمله نشانه های این موضوع، عمیق و طولانی بودن عمر رابطه فرازناشویی، عدم وجود احساس پشیمانی در رفتار و گفتار طرف مقابل و عدم عذرخواهی از طرف او، اقدام به خیانت در اوایل رابطه، متناوب بودن موارد خیانت یا تبدیل شدن آن به یک الگوی رفتاری است.

بسیاری از کسانی که مورد خیانت واقع می‌شوند، خود را به خاطر وقوع آن سرزنش می کنند و آن را به کمبود هایی در خود نسبت می‌دهند. این احساس به ویژه زمانی تشدید می‌شود که فرد وارد شده به رابطه فرازناشویی انگشت اتهام خود را برای انجام خیانت به سمت دیگران می گیرد و به جای پذیرش مسئولیت و تاثیر رفتارش بر طرف مقابل، رنج او رانادیده گرفته و تقصیر را متوجه او می‌کند.

پذیرش این موضوع اگرچه سخت است، اما این یک واقعیت است که هر رابطه ای قابلیت بازسازی را ندارد و بسیاری از افرادی که رابطه فرازناشویی آنها افشا شده از پایان دادن به رابطه فرازناشویی اجتناب می کنند و به خیانت مانند یک الگوی رفتاری ادامه می دهند.

در نهایت تصمیم به برگشت یا پایان دادن به یک رابطه، درنظر گرفتن تمام جوانب، و مسئولیت تمام پیامدهای آن، بر عهده‌ی طرفین آن است، و فرآیند ترمیم تنها زمانی آغاز می‌شود که فرد وارد شده به رابطه فرازناشویی بتواند عمق دردی را که طرف مقابل تجربه می‌کند و نقش خود را در ایجاد آن درک کند.

#رابطه_فرازناشویی
#روان_شناسی
#زوج_درمانی
#رابطه

🆔@alipsychiatrist
🆔@MostafaTajzadeh
📝📝📝 توصیه‌هایی برای واکنش موثر به پرخاشگری فیزیکی در کودکان

✍🏼 Amy Morin


هنگامی که یک کودک والدین خود را مورد پرخاشگری فیزیکی در قالب کتک زدن، لگد کوبیدن، مشت زدن و .. قرار می‌دهد، این کار منجر به احساساتی مانند سرخوردگی، خجالت زدگی و خشم شدید در والدین می‌شود. بسیاری از والدین در چنین شرایطی دچار ناامیدی و سرزنش خود به دلیل نسبت دادن بدرفتاری کودک به خطایی در شیوهٔ تربیت خود، میشوند. این در حالیست که می‌توان گفت تقریبا تمامی کودکان زمانی در زندگی خود این رفتار را انجام داده اند و آنچه منجر به خاموشی یا تثبیت این رفتار می‌شود، کیفیت واکنش والدین به آن است.

دلایل متعددی برای اینگونه رفتارها در کودکان مطرح شده است.‌ در بسیاری از مواقع، حمله فیزیکی به دلیل ناتوانی و ناآگاهی کودک از سایر روش های ممکن برای ابراز خشم است. اختلال در کنترل تکانه به صورت احساس فشار برای حمله فیزیکی بدون فکر کردن به پیامدهای آن، و استفاده از کتک زدن و پرخاشگری فیزیکی به عنوان روشی برای کنترل محیط و برآورده کردن خواسته های خود، از دیگر دلایل گرایش به این رفتارها در کودکان است.

خشم و ناکامی از جمله هیجاناتی هستند که در صورت ناتوانی کودک از شناسایی و مهار آنها، احتمال بالایی برای تبدیل شدن به بی احترامی، قشقرق و پرخاشگری فیزیکی دارند. برای کمک به کودک در جهت کنترل این احساسات، در درجه اول نیاز به پذیرش 'احساس خشم' به عنوان یک هیجان سالم، طبیعی و مقبول، و تفکیک آن از 'رفتار پرخاشگرانه' به عنوان یک موضوع نامقبول، وجود دارد. باید به کودک یادآوری کرد که مشکلی نیست اگر او احساس عصبانیت و کلافگی کند، اما کتک زدن به هیچ وجه مقبول نیست. اگر چه به وجود آمدن احساس خشم در اختیار او نیست، اما کنترل آن هیجانات و آسیب نرساندن به دیگران، تحت انتخاب و ارادهٔ او ست.

کمک به کودک برای شناسایی و نامگذاری احساساتی مانند غم، شرم و خشم، و گفتگو درباره ی آنها در طول زمان و در موقعیت های مختلف، احتمال سردرگمی و به عمل در آمدن این احساسات در قالب رفتار پرخاشگرانه را کاهش می‌دهد. برای کنترل اینگونه رفتارها همچنین به والدین توصیه می‌شود که:

قوانینی را در ارتباط با نحوهٔ ابراز خشم در خانه، مانند ممنوعیت پرخاشگری فیزیکی و آسیب رساندن به وسایل، وضع کنید؛ این موضوع را به طور شفاف به کودک انتقال دهید که کتک زدن، ناخن کشیدن، لگد زدن و هر نوع خشونت فیزیکی مجاز نیست و پیامدهایی را به دنبال خواهد داشت؛ تا آنجا که مطمئن شوید کودک به خوبی متوجه قانون، رفتارهای غیرمجاز و پیامد هریک از آنها شده است.

برای برخی کودکان، وقفه کوتاه(time-out) پیامد موثری در پیشگیری از تکرار یک رفتار مخرب است. وقفهٔ کوتاه ضمن دور کردن کودک از محیط، فضایی برای آرام کردن خود بدون آسیب زدن به دیگران را برای کودک فراهم می‌کند. اما در بسیاری از موارد نیاز به تعیین پیامدهای دیگری مانند حذف یک موقعیت مطلوب، به طور مثال محدود شدن زمان تماشای تلویزیون یا استفاده از یک اسباب بازی در آن روز، وجود دارد.

در همین راستا، تقسیم بندی یک روز به بازه های زمانی مشخص و تعیین یک پاداش برای هر بازهٔ زمانی بدون خشونت فیزیکی، باعث تقویت مثبت رفتار مطلوب خواهد شد.

▫️ادامه در INSTNT VIEW
(مشاهده فوری)


#کودک
#فرزند_پروری
#روان_شناسی
#روان_پزشکی
#خشونت
#خشونت_کودک

▫️ترجمه توسط کانال:.
🆔@alipsychiatrist
🆔@MostafaTajzadeh
📝📝📝 پیدایی ریشه‌های مشترک خودکشی در افراد؛ دردها را به کلمه درآوریم

✍🏼 علی نیک‌جو
روان‌پزشک و روان‌درمانگر

در روزگاری به سر می‌بریم که سونامی خودکشی نسل نوجوان و جوان این مملکت را درنوردیده است.
توضیح خودکشی از منظر تحلیلی-داینامیک از هر فرد به فرد دیگر متفاوت است،اما شاید بتوان ریشه‌های مشترکی در این میان جست که در این مجال به آن می‌پردازم.

یکم- ناامیدی (hopelessness)؛

شاید بیشترین ریسک اقدام به خودکشی قرار گرفتن در سیاهچاله ناامیدی باشد. ناامیدی هم سویه بیرونی دارد، هم سویه درونی؛بیمار ابتدا جهان بیرونی را جهانی یأس‌آور و رخوت‌زا می‌بیند اما بلافاصله تناظر آن را در دنیای درونی خود می‌جوید و از فرصت و امکان خود برای تغییر ناامید می‌شود.
گاه، حتی مسیر عکس آن طی می‌شود. به طوری که ناامیدی درونی به جهان خارج برون افکنده می‌شود، تا دنیایی ساخته شود پر از عناصر یأس‌آور که حلقوم حیات را می‌فشارد.

دوم- احساس عدم کنترل
(out of control)
سوژه احساس می‌کند کنترل حیات از دست او خارج شده است؛
همه چیز آن‌گونه است که او نمی‌خواهد و هیچ چیز وفق خواست و میل او نیست.در اینجا، ما با تحریف شناختی همه یا هیچ مواجه هستیم؛ این امر، به ویژه برای کسانی مایه جراحت روانی است  که با عدم احساس کنترل دست و پنجه نرم می‌کنند.

وقتی بیماران مرزی (borderline) احساس می‌کنند بر ابژه‌های بیرونی کنترل ندارند، به رفتارهای خودتخریبی(self-destruction) روی می‌آورند تا در پس آن احساس #هستی و #وجود داشته باشند؛
و از این طریق غنای درونی و احساس کنترل بر زندگی پیدا کنند. در واقع، سوژه، ابژه خود می‌شود و البته، حد نهایی رفتار خودتخریبی اقدام به خودکشی است.بیمار رنجور ناخودآگاه تصور می‌کند اگر عنان زندگی از دستش رها شده، لااقل افسار مرگ را در دست دارد و می‌تواند در مرگ، حیات را تجربه کند و بر درد بزرگ عنان گسیختگی فائق آید.

سوم- عدم برخورداری از حمایت  (helplessness)
مهارت "یاری جستن" از دیگری از تکنیک‌های اساسی مهارت‌های زندگی است، که باید در سنین دبستانی و پیشا دبستانی(school and pre-school) آموزش داده شود.
این که افراد بیاموزند در چه برهه‌هایی و از چه کسانی می‌توانند و باید یاری بگیرند، نقش کلیدی در سلامت روان دارد.

📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)

#روان_شناسی
#روان_پزشکی
#خودکشی


@alipsychiatrist
.
🆔
📌 پس از دهه‌ها سردرگمی، تشخیص آسپرگر پاسخی برای بعضی سؤال‌ها بود.

✍🏼 Tom Culter
ترجمه توسط کانال:
@alipsychiatrist

حدود ساعت چهار و نیم صبح روزی در سپتامبر بود، که ناگهان از خواب بیدار شدم با این احساس که مشکلی وجود دارد که از آن آگاه نیستم. خانه در سکوت مطلق بود و کاملا احساس غربت می‌کردم. نبضم به سرعت می‌زد، و مثل یک دونده عرق می‌‌ریختم. نمی‌دانستم چه احساسی دارم اما اشک‌هایم می‌ریخت و برای لحظاتی فکر کردم که در حال مردن هستم. شاید این یک حمله‌ی پانیک بود.

مدت ها بود که احساس میکردم یک مشکل اساسی در زندگی‌ام وجود دارد. نیمه شب‌ها بیدار میشدم و در حالی که به سقف خیره بودم به همه چیز فکر میکردم. روزها سخت کار می‌کردم، و تفریحات گذشته نه تنها خوشحالم نمی‌کرد بلکه حتی تا حدودی مشمئزکننده بود.

یک بار زمانی که با گروهی از دوستان خانوادگی در رستوران بودیم و من با بی‌تفاوتی در حال تمام کردن ساندویچ همیشگی‌ام بودم، یکی از دوستانمان گفت: "چرا هیچ‌وقت از غذا خوردن با جمع لذت نمی بری؟" حضور سرد و کناره‌گیر من در جمع ها بسیاری از اوقات باعث ناراحتی دیگران میشد.

افراد زیادی این بازخورد را به من می‌دادند که وقتی تصورم این بوده که در حال لبخند زدن هستم، در واقع عبوس بوده‌ام. از تماشای عکس هایم در مراسم شادی، متعجب میشدم. در حالی که همه در اطرافم می‌خندیدند من چهره ای سرد و ناخشنود داشتم.

من ازدواج موفقی داشتم، از وضعیت سلامت خوبی برخوردار بودم و تعدادی از نوشته‌هایم جزء پرفروش‌ترین کتاب‌ها بودند. اما دلیل این دلشوره‌ی عجیبی را که هر روز با آن از خواب بیدار میشدم نمی‌فهمیدم. روزی در حین صحبت با پزشکم به او گفتم: "دقیقا نمیدانم چه حالی دارم. فقط میدانم که خوب نیستم. نوعی احساس خلاء و دشواری زیاد در موقعیت‌های اجتماعی."

پزشکم بعد از معاینه در پاسخ به من گفت: "من هیچ مشکل جسمی خاصی را در تو پیدا نمیکنم. اما به نظر می‌رسد که تنش قابل‌توجهی را تحمل می‌کنی. آیا خودت را فرد مضطربی میشناسی؟"

تا آن زمان خودم را فرد مضطربی نمی‌دانستم اما در جواب گفتم: "شاید بتوانم نام فشاری را که در قفسه‌‌ی سینه ام تجربه میکنم، اضطراب بگذارم"
- "فکر می‌کنی چه چیزی تو را مضطرب میکند؟"
- "زنده بودن در جهان"
- "گفتی که حضور در موقعیت‌های اجتماعی را مثل یک بار سنگین تجربه می‌کنی. سعی میکنی که خودت را تطبیق بدهی اما انگار دائما در حال وانمود کردن هستی. اطرافیانت تو را فردی کناره‌گیر می‌دانند که به موضوعات خاصی مثل جزئیات نقشه‌ی خطوط حمل و نقل شهری، علاقه دارد."

-"بله. و البته برای خطوط حمل و نقل، کلمه‌ی نمودار درست تر از نقشه است"
- "و مثل همین حالا، اغلب به جزییات و قواعد، به خصوص در هنگام استفاده از کلمات، اهمیت خاصی می‌دهی.."
-"بله همین‌طور است"
- "با کنار هم گذاشتن مجموعه‌ی این ویژگی‌ها، موضوعی که به آن فکر میکنم این است که احتمالا شما در طیف اوتیسم، و دارای سندرم آسپرگر هستی"
- "نه" با تاکید زیادی گفتم: "من با افراد مبتلا به آسپرگر کار کرده‌ام و درباره آنها خوانده‌ام. من مثل آنها نیستم"
پزشکم خطی را روی کاغذ کشید و گفت: "ممکن است کسانی که دیده یا درباره آنها خوانده‌ای، در یک نقطه روی این خط یا طیف باشند و تو کمی بالاتر و نزدیک تر به انتهای این طیف. میخواهم که درباره این موضوع بیشتر فکر کنی و بخوانی و بعدتر به من بگویی که نظرت چیست".

همیشه میدانستم که چیزی، در نوعِ ارتباط گرفتن من با جهان، با بقیه متفاوت است. من بسیاری از محرک‌های محیط را شدیدتر از دیگران تجربه میکردم. با صداها و بوهای خاصی مشکل داشتم. یکی از محیط‌هایی که به شدت تحت فشار قرار می‌گرفتم سوپرمارکت ها بود. با آن نورهای درخشان، صداهای بلند، ازدحام آدم‌ها، هیاهو، تبلیغات نصب شده بر در و دیوار و .. اما بدتر از آن، حضور در مهمانی‌ها و جمع‌ها که مانند شکنجه بود. که یکی از اولین نمونه‌های شفاف آن در ذهنم، تولد هفت سالگی ‌ام بود که همه بچه ها در اطرافم میخندیدند و بازی می‌کردند و من در حالی که درک آنها برایم سخت بود و با نیرویی نامرئی از درون میل به جدا شدن از آن محیط را داشتم، تماشایشان می‌کردم.

📌 ادامه در (INSTANT VIEW)
(مشاهده فوری)

#روان_پزشکی #روان_شناسی
#اختلال_طیف_اوتیسم #اوتیسم
#درخودماندگی‌ #آسپرگر

🆔@alipsychiatrist
📌 نامه‌ای به پسرم که مبتلا به اوتیسم است.

✍🏼 Jamie Swenson

#روز_جهانی_اوتیسم

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو
@alipsychiatrist

لحظه‌ای را که با واقعیت ابتلای همیشگی تو به اوتیسم رو به رو شدم، به خوبی به یاد دارم. واقعیتی که تنها در یک کلمه خلاصه نمی‌شد. و در گفت‌و‌گوهای معمول والدین از تجربه‌های مشترکشان در والدگری، یافت نمی‌شد. مواجهه‌ی من با این واقعیت، زمانی نبود که مادرت گفت چیزی در رفتار تو نامعمول است. یا زمانی که در یک نیمه‌شب چک لیستی از علائم اوتیسم را مقابل خود قرار داده بود. یادم می‌آید که به شدت از او خشمگین شدم. احساس می‌کردم که با مقابله کردن با او در حال دفاع از تو هستم، وقتی که از تاخیر رشد اجتماعی و ناتوانی کلامی در تو حرف می‌زد و من حتی از فکر کردن به آن امتناع می‌کردم.

کارهای زیادی بود که آرزو داشتم باهم انجام بدهیم؛ من و تو. با هم ماهی بگیریم، شکار کنیم و سفر برویم. ساعت‌های زیادی را باهم بیسبال بازی کنیم، همانطور که پدربزرگت با من بازی می‌کرد. و به تو یاد بدهم که چطور دوچرخه سواری و رانندگی کنی.

تو اولین فرزند من بودی و برنامه‌های زیادی برای آینده‌ات داشتم. اما همه چیز سخت‌تر شد وقتی که دیگر شب‌ها به راحتی به خواب نمی‌رفتی؛ از غذا خوردن اجتناب میکردی؛ با کوچک‌ترین تحریک یا تغییر شروع به جیغ کشیدن میکردی. به عروسک‌ها و جعبه‌ی شن‌ بازی خیره می‌شدی. از نگه داشتن چوب بیسبالی که برایت خریده بودم سر باز می‌زدی. همینطور از نشستن در ماشین الکتریکی که برای تو گرفته بودم.

زمانی که با مهدکودک هم خداحافظی کردیم، دیگر نمی‌توانستم وجود اوتیسم را انکار کنم. زمانی بسیار طولانی را در اندوه گذراندم. تو نفهمیدی؛ شاید حتی مادرت و هیچ‌کس دیگر، چون اندوهم را پنهان می‌کردم.

یادم می‌آید یک بار که با عموهایت در قایق تفریحی نشسته بودم، به حرف های آنها درباره فرزندانشان گوش می‌دادم. یکی از آنها هاکی را شروع کرده بود. یکی خواندن و دیگری حرف زدن. آنها هم‌سن و سال تو بودند و من به تفاوت زیاد تو با آنها فکر می‌کردم. اکنون با اطمینان میتوانم بگویم که هیچ مشکلی وجود نداشت اگر غمگین بودم یا درباره‌ی احساساتم با آنها حرف می‌زدم و می‌توانستم از دریافت حمایت آنها مطمئن باشم.

اکنون تو هشت ساله هستی. هنوز هیچ کلمه‌ای را بیان نمی‌کنی و هیچ ‌گاه سوار دوچرخه نشده‌ای. ما هنوز هیچ‌کدام از آن لحظه های پدر-پسری که در دوران کودکی‌ات در ذهنم تجسم می‌کردم باهم نداشته ایم. اما من در حال پذیرفتن این واقعیت هستم. و همچنان دوست دارم کارهای پدرانه‌ای برای تو بکنم، اگرچه که با برنامه ‌های اولیه‌ام بسیار متفاوت‌اند.

شب گذشته، تو را تماشا می‌کردم در حالی که وسط زمین بیسبال دراز کشیده بودی و کنار مادرت به ابرها خیره شده بودی. به یکی از آنها اشاره کردی و هیجانت را با در آوردن صدایی مخصوص به خودت نشان دادی. لبخند زدی. توپی را پرتاب کردی. دست زدی، پریدی و دست‌هایت را برای گرم‌ترین آغوش دورم حلقه کردی.
این بازی بیسبالی که همیشه تصور میکردم نبود. اما با همه‌ی تفاوتش، فوق‌العاده بود.

تو به من یاد دادی که صبور باشم. تو به من یاد دادی که متفاوت بودن اتفاق بدی نیست. به من یاد دادی که وقتی زندگی بر اساس برنامه‌هایم پیش نمی‌رود میتوانم غمگین باشم و درباره‌ی احساساتم با دیگران حرف بزنم. من و مادرت هشت سال است که تلاش می‌کنیم حرفی را از تو درباره ‌ی احساساتت بشنویم. از تو که باعث شدی حرف زدن درباره‌ی احساساتمان را یاد بگیریم. شاید هیچ‌گاه نتوانیم کلمه ای را از زبان تو بشنویم اما سعی می‌کنیم که با بودن در کنارت، زبان تو باشیم و دنیایی را برایت بسازیم که کمتر با آن احساس وحشت و بیگانگی کنی.

تا قبل از زندگی در کنار تو، من از مواجهه با هر فرد کم‌توان اجتناب می‌کردم، غرق در دنیای خودم بودم و انسان‌های متفاوت با خودم را نادیده می‌گرفتم. اکنون نگاهم به بسیاری از افراد و اتفاقات تغییر کرده‌ است. این کاری است که تو برای من کرده‌ای و قول می‌دهم که زندگی‌ام را صرف مراقبت از تو، و امن‌تر کردن دنیایت کنم.

از تو ممنونم

پدرت

#اوتیسم #طیف_اوتیسم #روان_درمانی
#پدرومادروکودک‌اوتیستیک #روان_پزشکی
#روان_شناسی #کودک #اطفال
#روز_جهانی_اوتیسم


🆔@alipsychiatrist
www.fatherly.com/love-money/father-letter-non-verbal-autistic-son/amp/
📌 برای ۲۰ سال افسردگی‌ام را پنهان کردم؛ اکنون آماده‌ام که درباره‌ی آن حرف بزنم.

✍🏼 Stephanie Reidy

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو:
@alipsychiatrist

برای سال‌ها رازی در زندگی‌ام داشتم که آن را شرم‌آور تصور میکردم و هیچ‌گاه درباره‌ی آن حرف نزدم. تا امروز، که دیگر نمی‌توانم به گفتگو درباره‌ی آن پایان بدهم. یک سال قبل برای اولین بار در یک کلاس جامعه شناسی در دبیرستان، درباره آن حرف زدم. امروز برای دانشجویان سال سوم پزشکی، و هفته‌ی آینده هم در دانشگاهی دیگر، از رازی خواهم گفت که مدیران این موسسات به این نتیجه رسیده‌اند که دانشجویان به شنیدنش نیاز دارند.

در سال آخر دانشگاه، سعی کردم خودم را بکشم. اکنون که درباره‌ی آن می‌گویم، مثل یک اتفاق یا حادثه به نظر می‌رسد، اما در واقع این‌طور نبود. مشکلات من در دبیرستان شروع شد، گرچه در آن زمان، آنها را مشکل در نظر نمی‌گرفتم. فقط فکر میکردم که تنبل و کسل هستم. و هر کس که علاقه‌ای به زندگی نشان می‌دهد مانند من در حال وانمود کردن و دروغ گفتن است. در پشت صورت یک دانش‌آموز خوب، چهره‌ی تاریک و مه‌آلود یک اختلال روانشناختی قرار داشت. من افسرده بودم.

شروع دانشگاه مانند یک تسکین بود. تنوع افراد، کلاسها و موضوعاتی که با آن‌ها مشغولیت پیدا کردم باعث شد که برای دوره‌ای از زمان خنده‌هایم واقعی‌تر و جهانم روشن‌تر شود، اما زمان زیادی نگذشت که تاریکی دوباره برگشت و خود را در پشت نقابی از شادی می دیدم، در حالی که به سختی تلاش می کردم به فعالیت‌های اجتماعی‌ام ادامه بدهم.

📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)

#روانپزشکی #روان_شناسی
#افسردگی #انگ_زدایی

🆔@alipsychiatrist
📌 توصیه‌هایی برای حمایت از نوپایان مبتلا به لکنت زبان

✍🏼 Dona Matthews Ph.D.

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو
@alipsychiatrist

✳️ تجربهٔ دوره ای از لکنت زبان در کودکان، یک اتفاق شایع و در عین حال نگران کننده برای والدین است. در سنین ۱۸ ماهگی تا چهار سالگی، لکنت زبان می‌تواند به‌صورت کاملا ناگهانی شروع شده، و معمولا طی چند هفته یا چند ماه برطرف میشود.

در برخی از کودکان نوپا، لکنت زبان، شکل خفیفی به صورت تکرار یک حرف مثل 'ف-ف-ف...فردا' در ابتدای برخی کلمات یا جمله ها دارد. در گروهی دیگر، لکنت زبان به صورت تکرار اصوات، وارد کردن اصوات اضافی و مکث در بین کلمات، به تقریبا تمام جملات گسترش می یابد و ارتباط کلامی مطلوب را در کودک، مختل می‌کند.

برخی از کودکان در سنین پایین تر، در حین لکنت، نشانه های اضطراب را نشان میدهند؛ به سرعت پلک میزنند، صدایشان را بالا میبرند یا با نگرانی به مخاطب خود نگاه می‌کنند. خستگی، نگران بودن، عصبانیت و اضطراب، معمولا شدت لکنت را بیشتر می کنند.

✳️ لکنت زبان، در حدود ۵ تا ۱۰ درصد از کودکان را مبتلا می کند؛ که در اغلب آنها به طور خود به خود و در سیر زمان، برطرف میشود.

در یک کودک نوپا (سنین ۱۸ ماهگی تا ۳ سالگی) این اختلال اغلب زمانی اتفاق می افتد که کودک نوپا تمایل دارد بیشتر از حد توانایی های کلامی متناسب با رشدش، صحبت کند. اگر علت لکنت زبان، عدم تناسب بین توانایی های ذهنی با توانایی های زبانی باشد، با رشد تواناییهای کلامی و مهارتهای صحبت کردن در کودک، لکنت زبان برطرف خواهد شد.

برای کودکانی که ذهن فعالتری دارند، ممکن است افکار و ایده هایی که در ذهن دارند، بر توانایی فیزیکی آنها برای صحبت کردن، پیشی بگیرد؛ به زبان ساده، می‌توان گفت، مغز بسیاری از کودکان باهوش، بهتر از زبان آنها کار میکند..

محققان معتقدند هنگامی که کودک در میانهٔ مسیر رشد مهارتهای کلامی خود قرار دارد، طبیعی است که کنار هم قرار دادن جملات و بیان سلیس عبارات برای او دشوار باشد.

✳️ هنگامی که یک کودک، که به خوبی صحبت میکرده است، دچار لکنت میشود، بسیاری از والدین خود را سرزنش می‌کنند یا دچار نگرانی برای جنبه های مختلف زندگی کودک میشوند. در حالیکه نیازی به پیدا کردن یک مقصر برای این مشکل وجود ندارد.

لکنت در کودکان نوپا، به ندرت بر اثر عوامل استرس زای محیطی اتفاق می افتد. در اغلب موارد، لکنت زبان در این سنین، یک مرحلهٔ گذرا در سیر رشد مهارتهای کلامی کودک است. بنابراین بسیاری از متخصصان پیشنهاد می کنند که تا قبل از سه سالگی، انجام اقدام تشخیصی یا درمانی خاصی در این زمینه ضروری نیست.

✳️ در این سنین، برای کمک به کودک می‌توان:

هنگامی که کودک، در حین تلاش برای صحبت کردن همراه با لکنت، دچار خطا می‌شود، ارتباط چشمی با او را حفظ کرد و به آرامی منتظر شد تا صحبت او تمام شود؛ تلاش نکنید که برای یافتن کلمات جایگزین به او کمک کنید یا جملهٔ آنها را تمام کنید.

در حین وقوع لکنت، از نصیحت کردن کودک و تشویق او به کشیدن نفسهای عمیق یا شروع دوبارهٔ جمله اش بپرهیزید. جلب کردن توجه کودک به لکنت، و افزایش دادن آگاهی او به خطای گفتاری که در حال وقوع است، باعث تشدید مشکل خواهد شد.
در عین حال میتوانید، با لحنی حمایتگرانه و مهربان، درک خود را از مشکلی که کودک در حال تحمل آن است، نشان دهید؛ "میفهمم حرفهای زیادی داری که ممکن است گفتن همهٔ آنها با هم، برایت سخت باشد"، "اینکه برای گفتن حرفت به من، حتی وقتی کار برایت سخت میشود، تلاش می‌کنی خیلی دوست دارم»، «برادر بزرگترت در کودکی، گفتن بعضی کلمات برایش سخت بود، اما الان این مشکلش برطرف شده است".

📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)

#روان_پزشکی #روان_شناسی
#کودک #کودکان
#فرزند_پروری

🆔@alipsychiatrist
📌 "بعد از این زندگی چگونه خواهد بود؟.."

✍🏼 Sharon King

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو
@alipsychiatrist

نوزاد من گریه نمی‌کرد. او فقط به محیط جدیدش خیره شده بود. در همان لحظه عاشقش شدم. او تحسین‌برانگیز بود؛ با چشم‌های بادامی، دهان کوچک و موی کرک‌مانندی که صورت و شانه هایش را پوشانده بود. در طی روزهای بعد که در حال بهبودی پس از جراحی سزارین بودم، متخصصان متعددی به اتاقم رفت‌وآمد می‌کردند. غروب سومین روز را به خوبی به یاد دارم. به سختی چشم‌هایم را باز نگه داشته بودم تا رُمانی را که قبل از تولد «دیزی» شروع کرده بودم، تمام کنم. در همان زمان یکی از پزشکان داخل اتاق آمد. مدتی کنار تخت نوزاد ایستاد و با پیشانی در هم کشیده به او نگاه می‌کرد. تا وقتی که پرسیدم "مشکلی پیش آمده است؟" و او جواب داد "ما فکر می‌کنیم که این نوزاد طبیعی نیست و مبتلا به نوعی سندرم است".

"سندرم داون؟" من پرسیدم، چون در آن روزها فقط همان سندرم را می‌شناختم. و او پاسخ داد: "شاید چیزی شبیه آن. قدرت ماهیچه‌های نوزادتان کم است و پاهای او کوتاه هستند". احساس کردم که در یک چاه تاریک سقوط کرده‌ام. هزاران سوال داشتم که تا مشخص شدن تشخیص قطعی، پاسخی برای آنها وجود نداشت. بعد از خارج شدن پزشک از اتاق، دیزی را در آغوش گرفتم و به این فکر میکردم که هر اتفاقی بیفتد با هم هستیم. و سوالی که بیش از هر چیز ذهنم را به خود مشغول میکرد این بود که "زندگی بعد از این چگونه خواهد بود؟"

تشخیص مشکل دیزی بعد از کامل شدن آزمایشات ژنتیکی، زمانی که او ۱۲ ماهه بود، سندرم کابوکی بود. که علائم آن در دیزی، قدرت عضلانی پایین، شلی مفاصل و کم‌توانی شدید در یادگیری بود. 

دو سال بعد از تولد دیزی، فرزند سوم من به دنیا آمد که اگرچه برخلاف دیزی عضلات قوی و مفاصل سالمی داشت اما قادر به صحبت کردن نبود، با همسالانش وارد بازی نمیشد و به جای بازی‌های معمول با ماشین‌هایش به چرخ های در حال حرکت آنها خیره میشد. در سه سالگی او مبتلا به اوتیسم تشخیص داده شد، زمانی که باید به فرزند اولم که آن زمان هفت‌ساله بود میگفتم، که او نه فقط یک خواهر کم‌توان، بلکه یک برادر مبتلا به اوتیسم هم دارد. فرزند اول من باهوش، درس‌خوان و کنجکاو بود. اما با بزرگ‌تر شدن او، توجه من هر روز بیشتر به تفاوت‌های او با همسالانش جلب می‌شد. او مشکلاتی در وارد شدن به ارتباطات اجتماعی داشت و در سن ۹ سالگی تشخیص آسپرگر برای او مطرح شد.

پذیرفتن این واقعیت که هر سه فرزند من مشکلات و چالش‌هایی متفاوت با کودکان دیگر دارند، دشوار و دردناک بود اما سعی کردم که شجاعت رو به رو شدن با آن را پیدا کنم. هر جا که می‌رفتیم نگاه‌هایی به سمت ما جلب می‌شد. یکی از آنها روی صندلی چرخدار نشسته بود، یکی از نگاه کردن و‌ ارتباط با دیگران اجتناب می ‌کرد و دیگری غرق در دنیای خیالی خود بود.‌ سعی میکردم که کنجکاوی نگاه دیگران را تبدیل به فرصتی برای به اشتراک گذاشتن آگاهی‌ها و وارد شدن به رابطه‌ای دوستانه با آنها کنم. گاهی اگر در این کار احساس ناتوانی میکردم، فرزند اولم «لنی»، فورا شروع به صحبت با آنها میکرد: "خواهر کوچک من راه نمی‌رود چون مبتلا به سندرم کابوکی است. مشکلی نیست چون او مانند یک فرشته زیباست. و این برادر کوچکتر من است که مبتلا به اوتیسم است، او خیلی باهوش و عاشق تماشای چرخ هاست"


📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)

#روان_پزشکی #روان_شناسی
#اختلال_طیف_اوتیسم #روان_درمانی
#اوتیسم #آسپرگر #سندروم_داون
#از_رنجی_که_میبریم

🆔@alipsychiatrist
📌 تراجنسی بودن؛ تعصبات و چالش‌های اجتماعی

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو:
@alipsychiatrist

✳️ واقعیت زندگی به عنوان یک فرد تراجنسی(transgender)، بسیاری از اوقات دربردارندهٔ تجربه هایی مانند مواجهه با تعصب، تبعیض، و حتی خشونت است. این رویکردها اغلب نتیجهٔ مجموعه ای از عوامل و نگرش‌های اجتماعی است که تحت عناوینی مانند "ترنس هراسی" و "تعصب جنسیتی"، شناخته می‌شوند.

تعصب جنسیتی(cissexim) بر این پیش فرض استوار است که تطابق کامل بین هویت جنسی یک فرد (احساس او از زن یا مرد بودنش) با جنسیت بیولوژیک و جسمانی او، تنها وضعیت بهنجار، طبیعی و معتبر است.
با این پیش فرض، هر وضعیتی خلاف این حالت، محکوم به حذف، سرکوب، و رانده شدن به حاشیه به عنوان یک ناهنجاری است.

ترنس هراسی(transphobia) که پدیده ای بسیار نزدیک به تعصب جنسیتی است، شامل مجموعه نگرشها و باورهای منفی نسبت به هویت تراجنسی، شامل درنظر گرفتن آن به عنوان یک بیماری روانی، یک وضعیت گذرا یا حتی یک دروغ، است.
تحقیر، خشونت و رفتار تبعیض آمیز با افراد ترنس، و مشروط کردن اعتبار و مقبولیت آنها به ادامهٔ زندگی در قالب جنسیت بیولوژیکشان، از پیامدهای چنین باورهایی است.

✳️ نگرش های تبعیض آمیز و طردکننده به افراد ترنس، در هنگام استخدام، اعطای مسکن و حتی مراقبت های درمانی، منتهی به آن شده است که میزان شیوع بی خانمانی، فقر، مشکل اشتغال و محرومیت از خدمات سلامت، در میان افراد ترنس بیش از سایر افراد جامعه باشد.
به طور نمونه، بسیاری از شرکتهای بیمه، خدمات مربوط به اعمال جراحی تغییر جنسیت افراد ترنس را تحت پوشش قرار نمی‌دهند؛ این موضوع، با درنظر گرفتن هزینه بالای این خدمات، باعث روی آوردن بسیاری از افراد ترنس به افراد غیرمتخصص، انجام جراحی در فضاهای غیراستاندارد، و ایجاد عوارض، بدشکلی، عفونت و حتی مرگ می‌شود.

شیوع ۵۵ درصدی اختلال اضطراب‌ اجتماعی، در میان افراد تراجنسی، در مقایسه با شیوع ۶ تا ۷ درصدی آن در میان سایر افراد جامعه، نشانه ای از تاثیر نگرش‌ها و رویکردهای اجتماعی تنش زا بر سلامت روان این گروه از افراد جامعه است.
در حدود ۴۰ درصد از افراد ترنس ساکن امریکا سابقه یک نوبت اقدام به خودکشی را گزارش کرده اند، در حالیکه که آمار خودکشی در جامعه عمومی امریکا، نزدیک به ۲ درصد است.

✳️ موانع و محرومیت‌هایی که در مسیر اشتغال، سکونت و سلامت افراد ترنس قرار گرفته است را می‌توان یک انتخاب جمعی از سوی سایر افراد و نهادهای جامعه در نظر گرفت. بر همین اساس، جستجوی راه حل برای رویکردهای متعصبانه به افراد ترنس، در درجه اول مستلزم شنیدن صدای آنها به عنوان قربانیان این نگرشها، و در درجه دوم، دعوت کلیه افراد جامعه به پذیرش سهم خود در تلاش برای ایجاد تغییر است؛ حرکت به سمت این انتخاب جمعی، که انسان های دیگر را فراتر از هر گرایش، هویت یا اقلیتی که به آن تعلق دارند، در درجه اول به عنوان یک همنوع، و نه به عنوان تهدیدی برای نظم اجتماعی، شایستهٔ احترام بدانیم.

#روان_شناسی #روان_پزشکی
#تراجنسی #هویت_جنسی
#ترنس #ملال_جنسی
#روان_درمانی


🆔@alipsychiatrist
http://queergrace.com/transphobia/
📌 از زبان یک اقلیت خاموش

✍🏼 Rosie Swash

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو
@alipsychiatrist

"من ۴۷ سال سن دارم اما جوانتر به نظر می‌رسم شاید به این دلیل که از خودم مراقبت میکنم و استرس‌های مربوط به همسر و بچه را ندارم". در اولین نگاه ممکن است به نظر برسد که این جمله‌ها پاسخی کنایه‌آمیز به قسمت "خودتان را معرفی کنید" در یک سایت دوست‌یابی است، در حالیکه نویسنده این جمله ها، فردی به نام آنت، یکی از شرکت کنندگان مطالعه‌ی من درباره افراد فاقد تمایل جنسی(Asexual) بود که در یک تالار گفتگو متشکل از افرادی با این ویژگی آنها را نوشت. اسکچوال‌ها کسانی هستند که تمایلی به برقراری ارتباط جنسی ندارند.

تخمین زده میشود که در حدود یک درصد از جمعیت جهان اسکچوال هستند، اگرچه مطالعات در این زمینه محدود است. آنت و افرادی مانند او تقریبا هیچ‌گاه مجذوب شدن جنسی به فردی دیگر را تجربه نمی‌کنند و درک انگیزه‌های جنسی در روابط و رفتار دیگران برایشان دشوار است.

"زندگی در دنیایی که داشتن رابطه‌ی عاشقانه و جنسی را به عنوان یکی از بالاترین ایده‌آل‌های خود در نظر می‌گیرد، دشوار است" اینها گفته‌های یک دانشجوی بیست ساله‌ ساکن منچستر است که یکی از اثرات چنین دنیایی را بر زندگی خود اینطور توصیف میکند که "به عنوان یک دانشجو تقریبا هر روز در برابر گفتگوهایی درباره‌ی رابطه‌ی جنسی و جذابیت جنسی افراد خاصی قرار می‌گیرم که واقعا تمایلی به شنیدن آنها و مشارکت در آن بحث را ندارم"

تنهایی و مشکلات مربوط به یافتن شریک عاطفی، یکی از موضوعات مشترک در بسیاری از افراد اسکچوال است. رابطه‌ی جنسی فقط قسمتی از یک ارتباط عمیق است، اما اگر به عنوان یک بخش ضروری در نظر گرفته شود، آن وقت کسانی که تمایلی به برقراری رابطه‌ی جنسی ندارند باید به این نتیجه برسند که برقراری رابطه‌ی عاطفی برای آنها ممکن نیست. "عمیقا احساس تنهایی میکردم و نمی‌توانستم آینده ای را تصور کنم که در آن کسی حاضر باشد با فردی بدون تمایل جنسی مانند من وارد رابطه شود". نداشتن تمایل به برقراری رابطه جنسی الزاما به این معنا نیست که فرد اسکچوال باید تمام زندگی خود را در تنهایی بگذراند. "برخلاف تصورم توانستم با کسی آشنا شوم که مشکلی با نبود رابطه‌ی جنسی در ارتباط عاطفی‌مان نداشت"

باید دانست که اسکچوالیتی نوعی سرکوب تمایل جنسی یا پرهیزکاری نیست، بلکه غیاب این تمایل در فرد است. "از نظر تئوریک نبودِ تمایل جنسی در یک فرد نباید به عنوان یک مشکل یا اختلال در نظر گرفته شود" این گفته‌ی دکتر تونی بگارت یک پژوهشگر تخصصی در زمینه‌ی اسکچوالیتی است. "در شرایطی که رسانه‌ها تمایل جنسی مفرط را بهنجار نشان می‌دهند، دور از انتظار نیست که اسکچوالیتی به عنوان یک مشکل یا انگ در نظر گرفته شود". او معتقد است: "تلاش برای 'درمان کردن' افراد اسکچوال و ایجاد میل جنسی در آنها، توجهی کمک‌کننده به نیازهای روانی و هیجانی آنها نیست"

"هر چیزی که برخلاف هنجارها و تهدیدکننده‌ی وضع موجود باشد، مورد تمسخر واقع می‌شود و تلاش همه معطوف به خلاص شدن از آن می‌شود؛ واکنشهایی که ما افراد اسکچوال با آنها رو به رو میشویم و نشان می‌دهد که چه میزان ناآگاهی و عدم پذیرش نسبت به آنچه که ما هستیم، وجود دارد‌"

#روان_پزشکی #روان_شناسی
#اقلیت‌های_جنسی #روان_درمانی
#ملال_جنسی #آسکچوالیتی
#Asexuality
#LGBT


🆔@alipsychiatrist
https://www.google.com/amp/s/amp.theguardian.com/lifeandstyle/2012/feb/26/among-the-asexuals
📌 "چه می‌شود اگر.."های وحشتناک؛ چگونه وسواس موضوعات روزمره را تبدیل به مسئلهٔ مرگ و زندگی میکند.

✍🏼 Patricia Grisafi

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو:
@alipsychiatrist

اولین باری که به احتمال آلوده بودن غذایم فکر کردم ۱۲ سالم بود و در یک رستوران فست فود در حال خوردن شام بودم. هنگامی که گارسون برای دسر، شیرینی رول دارچینی مورد علاقه ام را به دستم می‌داد، متوجه شدم که باندی دور یکی از انگشتانش پیچیده که احتمالا زخمی بود.

تشکر کردم اما ناگهان احساس کردم که زمین زیر پایم فروریخته و در حال سقوط هستم. به رول دارچینی خیره شدم و آن را غرق در خون و میکروب و بیماری ها تصور کردم. بلند شدم و شیرینی را داخل سطل زباله پرتاب کردم. تمام باقیماندهٔ روز را به‌ آن شیرینی دارچینی و هر غذای آلوده ای که ممکن بود تا آن روز خورده باشم فکر میکردم و بعد از آن با فکر کردن به هر غذایی که خارج از خانه تهیه شده بود، بدترین آلودگی های ممکن را درون آن، و بدن خود را میزبان میلیون ها ویروس و باکتری، هپاتیت، ایدز، سالمونلا و .. تصور میکردم.

ترس از آلودگی غذا، تنها یکی از نشانه های وجود اختلال وسواسی جبری(OCD) در من بود. اولین تظاهر این اختلال در هشت سالگی در وجود من ظاهر شد، هنگامی که جلوی در اتاقم ایستاده بودم و سعی میکردم آن را باز کنم اما به دلیلی، نمیتوانستم. دستگیرهٔ در را به چپ و راست میچرخاندم، فکر میکردم که باید تا شماره هشت بشمارم و اگر با رسیدن به شماره هشت دستگیره به سمت راست رفت آنوقت میتوانم وارد اتاق شوم، و در غیر این صورت اگر وارد شوم اتفاق بدی خواهد افتاد. برای مدتی طولانی این کار را هر شب تکرار می‌کردم و به هیچ یک از اعضای خانواده که با تعجب نگاهم میکردند توضیحی درباره فکرهایم نمی‌دادم.


اغلب افراد با شنیدن نام اختلال وسواسی-جبری، فردی را تصور می‌کنند که به طرز عجیبی تمیز است و تمام وسایل خود را با نظم دقیقی کنار هم چیده است. اگر آپارتمان من‌ را ببینید به شما ثابت میشود که این باور درست نیست. اختلال وسواسی-جبری یک تیپ شخصیتی یا یک ترجیح و انتخاب نیست. بلکه یک اختلال روانی است که می‌تواند اثرات مخربی بر زندگی و ارتباط فرد مبتلا با تمام دنیای پیرامونش داشته باشد. گذراندن روزها و هفته ها، در وحشت ابتلا به یک بیماری نادر، اجتناب از رانندگی به دلیل ترس از منحرف کردن ماشین از روی پل، یا از دست دادن یک روز کاری به دنبال ناتوانی از توقف چک کردن قفل درها و شیرهای گاز.
بعضی به این اختلال، نام "بیماری تردید" را داده اند، چرا که در اعماق، بیمار مبتلا میداند که افکار و رفتارهای وسواسی او منطقی نیستند، اما علیرغم این آگاهی، همواره یک "چه می‌شود اگر" هولناک در ذهن او وجود دارد.

تا پیش از آنکه شروع به گفتگو درباره اختلال وسواسی ام کنم، دوستان و خانواده ام هیچ ایده ای دربارهٔ رنج های من نداشتند، و من به خوبی از عهده پنهان کردن بیماری و نگه داشتن همه چیز در ذهنم، بر می آمدم. در دوران دبیرستان، زمانی که با ولع زیاد فصلی از کتابمان درباره اضطراب و وسواس را می‌خواندم، با نام اختلال وسواسی جبری و تطابق آن با وضعیت خودم، رو به رو شدم‌.

بعد از اینکه با پدر و مادرم راجع به این آگاهی خود حرف زدم، با اصرار آنها بر این موضوع مواجه شدم که "هر کس ممکن است در دوره ای از زندگی عادت های عجیبی پیدا کند، که البته گذرا هستند"؛ امروز این واکنش آنها را، به دشواری رو به رو شدن با یک اختلال روانی در فرزندشان و احساس مسئولیت برای آن، نسبت میدهم. بنابراین من هم برای مدتی به انکار این واقعیت پرداختم، تا زمانی که در حدود ۲۰ سالگی به علت یک بحران روانی ناشی از اضطراب، افسردگی و بیخوابی، بستری شدم. و از آن زمان تا کنون، حدود ده سال است که تحت درمان با داروهای روانپزشکی هستم.


📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)

#روان_پزشکی #روان_شناسی
#اختلال_وسواسی_جبری
#وسواس #روان_درمانی
#OCD

🆔@alipsychiatrist
📌 یافتن معنا در ادامه یا ترک یک رابطه‌ی زناشویی

✍🏼 Susan Pease Gadoua

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو
@alipsychiatrist

اگرچه هیچ گزینه ی سریع، قطعی و ساده ای برای پاسخ به سوال پیرامون لزوم یا غیرضروری بودن طلاق وجود ندارد، اما فاکتورهایی وجود دارند که تعمق پیرامون آنها، تصمیم گیری برای ترک یا ادامه ی یک زندگی زناشویی را تسهیل می‌کند.

برخی زوج درمانگران بر این باورند که، زمانی که میل به ادامه ی یک زندگی زناشویی، مبتنی بر حرکتی به سمت جلو و دست یابی به یک هدف است، به طور مثال "میخواهم فرزندانم را بزرگ کنم و شاهد پیشرفتشان باشم" یا "میخواهم بر روی حملات خشم خود کار کنم شاید شرایط تغییر کند"، احتمال باقی ماندن درازمدت فرد در تأهل افزایش می یابد.
اما هنگامی که افراد، اجتناب از مواجهه با درد و ترس را به عنوان توضیحی برای علت ادامه زندگی زناشویی گزارش می‌کنند، به طور مثال "دیگر هیچ کس به اندازه او من را دوست نخواهد داشت"، این موضوع تزلزل بیشتری را در رابطه زناشویی نشان می‌دهد.

به طور مشابه، افرادی که تصمیم آنها برای طلاق مبتنی بر حرکت به سوی یک هدف است، به طور مثال "من چیزهای بیشتری، بیش از ماندن در یک تأهل رنج آور، از زندگی ام میخواهم"، به احتمال بیشتری قادر به ترک رابطه ناسالم میشوند، در مقایسه با افرادی که میل به جلوگیری از هرگونه درد و رنج هیجانی در آنها غالب است.

در بسیاری از تصمیم گیری های مهم زندگی، از جمله حفظ یا ترک یک رابطه زناشویی، تجربهٔ هیجان 'ترس'، یک عامل تعیین کننده در انتخاب میان حرکت به سوی اهداف، یا اجتناب از تغییر و اصلاح شرایط است. در گروهی از افراد که در هنگام تصمیم گیری های مهم زندگی بر پیامدهای دردناک انتخاب های خود متمرکز میشوند، احساس محاصره شدن با ترس، و احتمال باقی ماندن در شرایط رنج آور صرفا برای حفظ امنیت و دور ماندن از خطر، بالاتر است. در مقابل، در افرادی که برای رسیدن به اهداف و آنچه سزاوار خود میدانند، ریسک پذیری بالاتری دارند، احتمال اقدامات عملی و حرکت رو به جلو بالاتر است.


📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)

#روان_پزشکی #روان_شناسی
#طلاق #زوج_درمانی #روان_درمانی
#روان_درمانی_تحلیلی
#coupletherapy

🆔@alipsychiatrist
www.psychologytoday.com/intl/blog/contemplating-divorce/201101/how-do-you-know-if-you-should-stay-or-go

https://t.me/alipsychiatrist
📌 همچنان زندگی؛ در سوگ "من گذشته"

✍🏼 Wendy Mitchell

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو
@alipsychiatrist

نخستین بار در محل کارم متوجه علائم شدم. حافظهٔ قوی من، چیزی که بیشتر از هر ویژگی خود به آن اتکا میکردم شروع به محو شدن و رها کردن من در فضایی ناشناخته کرد. در جلسات کاری کلمات ساده را فراموش میکردم و نام افرادی که سالها با آنها همکار بودم، تبدیل به معمایی بزرگ میشد.
تا آن زمان عادت به دویدن های طولانی مدت در مسیر رودخانه برای تمدد اعصاب داشتم، اما از زمانی که ناهماهنگی مغز با پاهایم آغاز شد، دچار سقوط های مکرر در حین دویدن میشدم‌. می‌دانستم که یک جای کار در مغز من درست پیش نمی‌رود اما از زمانی که به پزشک مراجعه کردم، تا دریافت تشخیص قطعی زمان زیادی طول کشید. من ۵۸ سالم بود و اگرچه دریافت تشخیص زوال عقل(dementia) در این سن، ویران‌کننده است، اما در عین حال، به عنوان پایانی برای تمام ابهامات، تسکین‌دهنده نیز بود.

دریافت این تشخیص، نشانهٔ از دست رفتن "من گذشته"، تمامی خاطرات، سلائق و اهداف من تا آن روز، و تولد یک من تازه بود؛ که نیاز به برنامه‌ریزی برای یک زندگی متفاوت داشت. اکنون، پس از گذشت چند ماه از آن روز، گربه‌ای در خانه‌ام دارم که از بودن با او احساس آرامش می‌کنم؛ در حالی که برای 'من گذشته'، وارد شدن هر حیوانی به خانه‌ام، موضوعی محال و وحشت آور بود.

شروع زندگی با دمانس، مانند شروع بازی شطرنج با یک حریف تازه بود که برای هر حرکت و ترفندی، منتظر حرکتی از طرف او میشدم. اکنون به عضویت انجمن های خیریه و گروه های مطالعاتی تازه ای در آمده‌ام که اگرچه بر سرانجام بیماری‌ام تاثیر چندانی نمی‌گذارد، اما با قرار دادن مغزم در معرض گفتگوها و محیط‌های گوناگون، باعث کند شدن سیر آن می‌شود. بدترین هفته های من زمانی است که تقویمم خالی است، چرا که خلأ فکر و فعالیت، فضا را برای تشدید علائم دمانس، و مشغولیت و کار، مهار نسبی آن‌ها را ممکن می‌کند.

متوجه شده‌ام که عملکرد قسمت‌هایی از مغز من، مثل توانایی تایپ کردن، درک شیوایی یک نوشتار و ویرایش متن دست نخورده باقی مانده است. این توانایی ها نیز اگر‌چه دمانس را از من جدا نمی‌کنند، اما در حفظ اتصال به جریان زندگی و ثبت خاطرات باقی‌مانده یاری‌ام می‌کنند.

ما بیماران مبتلا به دمانس، هیچ‌گاه احساساتمان را از دست نمیدهیم، چرا که آنها در محل دیگری از مغز، متفاوت با جایگاه ذخیرهٔ خاطرات، نگه داری میشوند. ممکن است زمانی که به دیدار ما می‌آیید، گفته ها و رفتار شما را فراموش کنیم، اما احساسی را که در بودن با شما و بعد از رفتنتان تجربه کرده‌ایم، هرگز فراموش نمی‌کنیم.


ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)

#روان_پزشکی #روان_شناسی
#دمانس #آلزایمر
#سالمندان #روان_درمانی #روان_درمانی_تحلیلی

🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
📌افسردگی یک بخش طبیعی از فرآیند پیر شدن نیست

✍🏼 Deborah Serani

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو:
@alipsychiatrist

افسردگی در هر سنی می‌تواند اتفاق بیفتد اما برای شناسایی آن در سالمندان نیاز به ملاحظات ویژه ای وجود دارد. افسردگی در سالمندان تفاوتهای عمده ای با افسردگی در بزرگسالان جوان دارد. در دوران سالمندی، بر خلاف سنین پایین تر، علل محیطی و عروقی نقش برجسته تری در بروز افسردگی، نسبت به عوامل ژنتیکی دارد. همچنین تجربه‌ی سالمندان از افسردگی، بسیاری از اوقات در قالب گزارش علائم جسمانی(سردرد، کمردرد، خستگی)، و مشکلات شناختی(فراموشی، کاهش سرعت تفکر و استدلال)، و متفاوت با تجربه‌‌ی آشکار اندوه و ناامیدی در سنین دیگر است. به همین دلیل، در بسیاری از موارد، علائم افسردگی در یک فرد سالمند، توسط خود او و اطرافیان، به کاهش قدرت حافظه، درد و مشکلات جسمی ناشی از فرآیند پیری نسبت داده میشود و وجود یک اختلال روانشناختی قابل درمان در او، نادیده گرفته میشود.

بر اساس آمارهای سازمان جهانی بهداشت(WHO)، افسردگی در حدود ۷ درصد از سالمندان سراسر جهان را تحت تاثیر قرار می‌دهد که در حدود ۹۰ درصد از آنها درمان متناسب را دریافت نمی کنند و افسردگی درمان نشده باعث تشدید مشکلات جسمی، تسریع روند مرگ و میر، و افزایش احتمال خودکشی در آنها میشود. همچنین تخمین زده میشود که در حدود ۲۵ درصد از سالمندان، از افسردگی تحت-بالینی(وجود علائم افسردگی کمتر از میزان مورد نیاز برای تشخیص گذاری بالینی) رنج میبرند‌. که شناسایی و حمایت از این گروه نیز در غالب موارد تا پیشرفت به سمت افسردگی اساسی به تعویق می افتد یا حتی پس از تبدیل به افسردگی اساسی نیز مورد غفلت واقع میشود. یکی از دلایل این نادیده گیری از سوی بیمار، اطرافیان و حتی درمانگران، باور نادرست به این موضوع است که، افسردگی یک قسمت طبیعی از فرآیند پیر شدن است.

برای شناسایی یا ظن به وجود افسردگی، به عنوان یک "اختلال" در سالمندان، نیاز به توجه به سه دسته‌ی کلی از نشانه ها در آن‌ها وجود دارد:
- نشانه های رفتاری
- نشانه های جسمانی
- نشانه های شناختی
آگاهی از علائم هشدار در هریک از این سه حوزه، در شناسایی زودهنگام افسردگی در عضو سالمند خانواده و حمایت از او برای دریافت به موقع درمان، کمک کننده است:

نشانه های رفتاری؛
بی لذتی(Anhedonia)-فقدان احساس خوشحالی در ارتباط با موضوعاتی که تا پیش از بروز افسردگی برای فرد لذت بخش بوده اند-، بی‌قراری، خشم، کرختی و بی‌تفاوتی، کاهش توانایی برای مراقبت از خود، احساس سربار بودن برای دیگران، احساس ناامیدی، احساس گناه نامتناسب با شرایط، اضطراب، تحریک پذیری، انزوا و کناره گیری از افراد و فعالیت های معمول گذشته، کاهش اعتماد به نفس، و میل به تنهایی.

نشانه های جسمانی؛ درد مفرط، احساس خستگی و کاهش انرژی، افزایش یا کاهش اشتها و وزن، افزایش یا کاهش میزان خواب، کاهش سرعت حرکات و راه رفتن، تغییرات عروقی در مغز یا سایر نقاط بدن.

نشانه های شناختی؛ حواسپرتی، بلاتصمیمی، اختلال حافظه، مشکل در تمرکز، و کاهش قدرت استدلال، حل مسئله و برنامه ریزی‌.

در صورت مشاهده‌ی این علائم در یکی از نزدیکان سالمند، یکی از اولین اقدامات مورد نیاز، معاینه‌ی طبی برای رد کردن مشکلات جسمانی زمینه ساز علائم روانشناختی، و یا افسردگی به عنوان عارضه ای از مصرف برخی داروهاست. در صورت رد شدن علل طبی زمینه ساز افسردگی، دریافت کمک حرفه ای برای درمان دارویی و روانشناختی متمرکز بر علائم افسردگی، ضرورت می یابد.

تشخیص و درمان افسردگی در سالمندان، اگرچه با پیچیدگی های خاص خود مواجه است، اما آگاهی از علائم وجود این "اختلال" و گوش به زنگی نسبت به آنها، دریافت به موقع درمان و تجربه‌ی دوران سالمندی به عنوان بخشی غنی و معنادار از زندگی را ممکن می کند.

#روان_پزشکی #روان_شناسی
#سالمندان #افسردگی #روان_درمانی
#روان_درمانی_تحلیلی

🆔@alipsychiatrist
https://www.psychologytoday.com/us/blog/two-takes-depression/201609/what-everyone-needs-know-about-geriatric-depression

https://t.me/alipsychiatrist
📌 طلاق والدین؛ امکانِ یک زندگی بدون جنگ

✍🏼 Jessica Schrader

ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیک‌جو
@alipsychiatrist

✳️ طلاق والدین برای هر کودکی یک تجربهٔ دشوار است، و اگرچه این موضوع تردیدناپذیر است اما باید اذعان کرد که زندگی و رشد یک کودک در محیطی انباشته از خشم، خشونت، سوء‌استفاده و .. مضرات بسیار بیشتری نسبت به دشواری‌های مرتبط با طلاق دارد.

باقی ماندن در تأهل و زندگی زناشویی "به خاطر کودکان"، می‌تواند معادل با مواجه نمودن هر روز و هر لحظهٔ آنها با بحث و جدل‌های آشکار، نفرت و نارضایتی‌های پنهان، پرخاشگری، چرخه های بی پایان رنجش و خشم، و در مجموع، فضایی باشد که به هیچ وجه آرام و امن نیست.

✳️ مطالعات اخیر نشان میدهند که کودکان طلاق، بیش و پیش از آنکه از جدایی والدین آسیب ببینند، از نزاع و تعارضات خانوادگی پیش از طلاق آسیب دیده اند. نتایج این مطالعات نشان می‌دهند‌ که از میان کودکانی که والدین آنها طلاق گرفته‌اند، کسانی که شاهد بحث و درگیری مکرر والدین بوده اند، ۳۰ درصد احتمال بیشتری برای ابتلا به ناهنجاری‌ها و مشکلات رفتاری دارند.

به طور مشابه، در زمینهٔ افت عملکرد تحصیلی، روابط بین‌فردی و مشکلات هیجانی، تاثیر فاکتورهای تنش‌زای پیش از طلاق بر روی کودکان، بیش از خود طلاق و چالش های پس از آن بوده است.

✳️ تاهل و زندگی خانوادگی سرشار از تعارض، مانند یک زخم باز است که برداشته شدن مکرر دلمه‌ها، ترمیم و بسته شدن دائمی آن را غیرممکن میکند. در چنین شرایطی، تلاش والدین، هر چند سرسختانه، برای کنار هم نگه داشتن اجزای خانواده، حتی در صورت کاهش بار خشونت آمیز فضا، منتهی به از بین بردن احساس بی ثباتی و تأمین عشق و صمیمیت موردنیاز فرزندان نخواهد شد.

تقسیم شدن محیط زندگی به دو خانهٔ مجزا بعد از طلاق والدین، یک تحول چالش برانگیز است، اما به کودک اجازه می‌دهد که به جای درگیر شدن دائمی با هیجانات منفی و پیچیده، به زندگی کودکانهٔ خود بپردازد.
اگرچه زندگی در دو خانهٔ بدون جنگ، الزاما بدون نقص نیست، اما تقریبا همیشه بهتر از زندگی در زیر یک سقف انباشته از تنش است.

✳️ ماه های ابتدایی پس از طلاق، که دوران گذار به یک شرایط تازه و سازگاری با آن است، پیچیدگی‌های مخصوص به خود را دارد، اما در اغلب موارد وضعیت به سمت آرامش، ثبات و فرونشینی تنش‌های پیرامون فرآیند جدایی پیش خواهد رفت.

درک یک کودک از تصمیم والدین برای طلاق، می‌تواند به صورت تلاش مشترکی از سوی دو والد برای ساختن یک شرایط بهتر باشد. اگر نگاه والدین به طلاق، نوعی مصالحه و یافتن راه حل مشترک برای یک مسئله باشد، این نگرش به کودک نیز منتقل خواهد شد، و او از والدین خود می آموزد که بسیاری از اوقات، ساختن آینده ای بهتر نیازمند تصمیم گیری های سخت و عبور از مراحل دشوار است.

#روان_شناسی #کودک #روان_پزشکی
#طلاق‌ #فرزند_پروری #روان_درمانی

🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
https://www.metroparent.com/daily/parenting/divorce-family-law/parents-arguments-harmful-kids-divorce-study-says/