Forwarded from شارنامه| صلاح الدین خدیو
🔺برهنه سازی براهنی
رضا براهنی نویسنده، شاعر و منتقد ادبی در 85 سالگی درگذشت. ارزیابی کارنامه نویسندگی و زندگی ادبی وی نه در بضاعت راقم این سطور است و نه در این مجال کوتاه می گنجد. اما ارزیابی نوع واکنش ها به مرگ وی دارای دلالت های قابل توجهی از حیث وقوع یک دگرگونی بنیادین در ماهیت امر سیاسی است.
یک روز پس از خاموشی " آواز کشتگان "، صفحات شبکه های مجازی شاهد بروز دوقطبی پررنگی درباره وی از پاسداشت تا خوارداشت است و چندان اثری از داوری های منصفانه و موضع گیری های میانه نیست.
براهنی که در دهه 50 مورد ستایش بی کران جمع زیادی از روشنفکران و اهل قلم و خوانندگان بود، امروز بخاطر همان کنش ها و کوشندگی ها سرزنش و شماتت می شود.
نارضایتی از وضعیت کنونی و نثار خشم ناشی از آن به فعالان حاضر در انقلاب، می تواند یکی از علت ها باشد، در حالیکه علت اصلی جای دیگری است.
در سی سال گذشته پس از پایان جنگ سرد و تحولات عدیده متعاقب آن، شاهد یک انتقال محور بزرگ در جهان سیاست هستیم. سیاست متعارف در دنیای قرن بیستم بر اساس یک ایدئولوژی اقتصادی فهم می شد که در طرفین آن دو جناح چپ و راست قرار داشتند.
چپ ها عمدتا طالب برابری و برقراری عدالت از طریق ماشین دولت بودند. اکثریت می خواستند با انقلاب ماشین دولتی را تسخیر کنند و اقلیتی هم دل در گرو مبارزات پارلمانی و سندیکایی داشتند.
در مقابل جناح راست به آزادی های فردی و بازارهای آزاد و دولت محدودتر ایمان داشت و نگران ذبح آزادی در پیشگاه عدالت بود.
براهنی مانند قاطبه روشنفکران جهان سوم نه تنها به دیدگاه اول باور داشت، بلکه جزو " اکثریت انقلابی " آن به شمار می رفت و زبانش سرشار از واژگانی نظیر ارتجاع و امپریالیسم و صهیونیسم و ترقی خواهی و ...بود.
درجه راست گویی عملی و میزان انطباق زندگی شخصی و حیات نویسندگیش با مدعاهای انقلابی موصوف، بحثی مجزاست، اما حتی " ترک گرایی " نسبی وی و هواخواهیش از زبان مادری هم، بخشی از چپ گرایی او و جهان بینی سیاسی منبعث از آن به شمار می رفت و نسبتی با هویت خواهی های رایج امروز نداشت.
کما اینکه برخی طرفداری های وی از " خلق کرد " و "مبارزات" آن در ابتدای انقلاب به سیاق اکثریت قریب به اتفاق کانون نویسندگان ایران هم، از این جنس بود.
در جهان آرمانی منقسم به "چپ و راست" ، به هر دلیل، قطب نمای ایران به چپ می زد و غیر از مارکسیست ها، ملی ها و اسلامی ها هم دل در گرو آموزه ها و شورانگیزی گفتمان چپ داشتند و " جناح راست " نە تنها فقیر بود، بلکه معادل ارتجاع و رژیم پهلوی نیز قلمداد می شد.
در این وانفسا، روشنفکری چپ نظیر براهنی ممکن بود از جانب رقبای ادبیش در محافل نیمه خصوصی تخطئه شود و یا هدف افشاگری و ترور شخصیت از سوی ساواک قرار گیرد، اما از طرف جامعه جز تکریم و تمجید، دریافت نمی داشت!
مشکل اما زمانی آغاز شد که زمانه تغییر کرد و سیاست مالوف چپ و راست، جای خود را به سیاست هویت داد.
دغدغه سیاست هویت محور کنونی، نه آزادی و برابری، بلکه ارج گذاشتن به قوم، مذهب، ملت و شناسه ای غیریت ساز است که باید با جان و دل آن را از تاراج دشمنان و جهان گرایان و لیبرال ها، محفوظ نگاه داشت.
طبعا این انتقال محور از فهم اقتصادی از سیاست به فهم هویتی از آن، با وارونه کردن ارزش ها و آرمان ها همراه است و خط کشی های سیاسی و موافقان و مخالفان جدید خلق می کند.
براهنی که به صفت چپ بودن، زمانی ستایش می شد، امروز به همان دلیل " چپول " نامیدە شده و شماتت می شود. چپ های جنگ سردی جهان سوم، به هیچ وجه دمکرات منش نبودند، اما طرفه این جاست که از نگاه سیاست هویت همان میزان دغدغه های جهان وطنی و فراملی شان هم نابخشودنی است و بی چون و چرا خیانت تلقی می شود.
تازه این پایان ماجرا نیست. سیاست هویت استعداد بکری در تفریق و جداسری های درونی نیز دارد و به آسانی نویسنده فقید را میان خطوط هویتی دلخواه خود، ترسیم می کند. برخی از ایران گرایان به دلیل فهم چپ گرایانه براهنی از مفاهیمی نظیر هویت ملی، زبان رسمی و تکثر قومیتی ایران که البته در زمان خود، رهیافت سردست و متعارف بود، وی را محکوم و متهم به ایران ستیزی و تجزیه طلبی می کنند.
همزمان هویت گرایان ترک، از خدا خواسته مرده مطرود را که به هیچ وجه نسب به آنان نمی برد، در آغوش گرفته و او را اهل قبیله می خوانند!
براهنی راستین اما، نه این بود و نه آن! به معنای واقعی کلمه، نویسنده و کوشنده ای قرن بیستمی بود و جهان بینی و عقایدش هم محصول همان زمان بود.
در میانه ستایش های مطلق گذشته و سرزنش های نه چندان کم امروز، باید امیدوار بود زمانه ای دگر فرا رسد و با عبور از تنگناهای معرفتی کنونی، فرصتی مناسب برای ارزیابی قلم و قدم وی فراهم شود. در چنین فضایی است که او در جایگاه تاریخی شایسته خویش قرار می گیرد.
#صلاح_الدین_خدیو
#رضا_براهنی
#کانون_نویسندگان_ایران
@sharname1
رضا براهنی نویسنده، شاعر و منتقد ادبی در 85 سالگی درگذشت. ارزیابی کارنامه نویسندگی و زندگی ادبی وی نه در بضاعت راقم این سطور است و نه در این مجال کوتاه می گنجد. اما ارزیابی نوع واکنش ها به مرگ وی دارای دلالت های قابل توجهی از حیث وقوع یک دگرگونی بنیادین در ماهیت امر سیاسی است.
یک روز پس از خاموشی " آواز کشتگان "، صفحات شبکه های مجازی شاهد بروز دوقطبی پررنگی درباره وی از پاسداشت تا خوارداشت است و چندان اثری از داوری های منصفانه و موضع گیری های میانه نیست.
براهنی که در دهه 50 مورد ستایش بی کران جمع زیادی از روشنفکران و اهل قلم و خوانندگان بود، امروز بخاطر همان کنش ها و کوشندگی ها سرزنش و شماتت می شود.
نارضایتی از وضعیت کنونی و نثار خشم ناشی از آن به فعالان حاضر در انقلاب، می تواند یکی از علت ها باشد، در حالیکه علت اصلی جای دیگری است.
در سی سال گذشته پس از پایان جنگ سرد و تحولات عدیده متعاقب آن، شاهد یک انتقال محور بزرگ در جهان سیاست هستیم. سیاست متعارف در دنیای قرن بیستم بر اساس یک ایدئولوژی اقتصادی فهم می شد که در طرفین آن دو جناح چپ و راست قرار داشتند.
چپ ها عمدتا طالب برابری و برقراری عدالت از طریق ماشین دولت بودند. اکثریت می خواستند با انقلاب ماشین دولتی را تسخیر کنند و اقلیتی هم دل در گرو مبارزات پارلمانی و سندیکایی داشتند.
در مقابل جناح راست به آزادی های فردی و بازارهای آزاد و دولت محدودتر ایمان داشت و نگران ذبح آزادی در پیشگاه عدالت بود.
براهنی مانند قاطبه روشنفکران جهان سوم نه تنها به دیدگاه اول باور داشت، بلکه جزو " اکثریت انقلابی " آن به شمار می رفت و زبانش سرشار از واژگانی نظیر ارتجاع و امپریالیسم و صهیونیسم و ترقی خواهی و ...بود.
درجه راست گویی عملی و میزان انطباق زندگی شخصی و حیات نویسندگیش با مدعاهای انقلابی موصوف، بحثی مجزاست، اما حتی " ترک گرایی " نسبی وی و هواخواهیش از زبان مادری هم، بخشی از چپ گرایی او و جهان بینی سیاسی منبعث از آن به شمار می رفت و نسبتی با هویت خواهی های رایج امروز نداشت.
کما اینکه برخی طرفداری های وی از " خلق کرد " و "مبارزات" آن در ابتدای انقلاب به سیاق اکثریت قریب به اتفاق کانون نویسندگان ایران هم، از این جنس بود.
در جهان آرمانی منقسم به "چپ و راست" ، به هر دلیل، قطب نمای ایران به چپ می زد و غیر از مارکسیست ها، ملی ها و اسلامی ها هم دل در گرو آموزه ها و شورانگیزی گفتمان چپ داشتند و " جناح راست " نە تنها فقیر بود، بلکه معادل ارتجاع و رژیم پهلوی نیز قلمداد می شد.
در این وانفسا، روشنفکری چپ نظیر براهنی ممکن بود از جانب رقبای ادبیش در محافل نیمه خصوصی تخطئه شود و یا هدف افشاگری و ترور شخصیت از سوی ساواک قرار گیرد، اما از طرف جامعه جز تکریم و تمجید، دریافت نمی داشت!
مشکل اما زمانی آغاز شد که زمانه تغییر کرد و سیاست مالوف چپ و راست، جای خود را به سیاست هویت داد.
دغدغه سیاست هویت محور کنونی، نه آزادی و برابری، بلکه ارج گذاشتن به قوم، مذهب، ملت و شناسه ای غیریت ساز است که باید با جان و دل آن را از تاراج دشمنان و جهان گرایان و لیبرال ها، محفوظ نگاه داشت.
طبعا این انتقال محور از فهم اقتصادی از سیاست به فهم هویتی از آن، با وارونه کردن ارزش ها و آرمان ها همراه است و خط کشی های سیاسی و موافقان و مخالفان جدید خلق می کند.
براهنی که به صفت چپ بودن، زمانی ستایش می شد، امروز به همان دلیل " چپول " نامیدە شده و شماتت می شود. چپ های جنگ سردی جهان سوم، به هیچ وجه دمکرات منش نبودند، اما طرفه این جاست که از نگاه سیاست هویت همان میزان دغدغه های جهان وطنی و فراملی شان هم نابخشودنی است و بی چون و چرا خیانت تلقی می شود.
تازه این پایان ماجرا نیست. سیاست هویت استعداد بکری در تفریق و جداسری های درونی نیز دارد و به آسانی نویسنده فقید را میان خطوط هویتی دلخواه خود، ترسیم می کند. برخی از ایران گرایان به دلیل فهم چپ گرایانه براهنی از مفاهیمی نظیر هویت ملی، زبان رسمی و تکثر قومیتی ایران که البته در زمان خود، رهیافت سردست و متعارف بود، وی را محکوم و متهم به ایران ستیزی و تجزیه طلبی می کنند.
همزمان هویت گرایان ترک، از خدا خواسته مرده مطرود را که به هیچ وجه نسب به آنان نمی برد، در آغوش گرفته و او را اهل قبیله می خوانند!
براهنی راستین اما، نه این بود و نه آن! به معنای واقعی کلمه، نویسنده و کوشنده ای قرن بیستمی بود و جهان بینی و عقایدش هم محصول همان زمان بود.
در میانه ستایش های مطلق گذشته و سرزنش های نه چندان کم امروز، باید امیدوار بود زمانه ای دگر فرا رسد و با عبور از تنگناهای معرفتی کنونی، فرصتی مناسب برای ارزیابی قلم و قدم وی فراهم شود. در چنین فضایی است که او در جایگاه تاریخی شایسته خویش قرار می گیرد.
#صلاح_الدین_خدیو
#رضا_براهنی
#کانون_نویسندگان_ایران
@sharname1