💖کافه شعر💖
2.79K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
افسانه ی بی رحمی و افسون گری اش را
ابروی كمانی شده ی خنجری اش را

آلوده شده هر که چو من دیده در آتش
چشمان پدر سوخته ی خاوری اش را

در پیچ و خم موی پریشان بلاخیز
ای وای اگر شُل بكند روسری اش را

خوشبخت کسی مانده که یک بار ببیند
لبخند دل افروز لب آذری اش را

شاعر گله کمتر بكن از چشم ندیدی
الماس تراشیده تن مرمری اش را

تا قبله ی من روشنی و لطف نگاهی ست
پنهان کند از دیده ی من دلبری اش را

افسوس که با این همه دزدیده ز من چشم
تا افت ایمان نبرد کافری اش را

#علی_نیاکوئی_لنگرودی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖

ترسم این است نیایی نفسم تنگ شود

نقش رویایی تو هی کم و کم رنگ شود

ثانیه گُم بشود عقربه ها گیج شود

دل خوش باورم آواره و دلتنگ شود

#علی_نیاکوئی_لنگرودی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
آغشته به شعر تو شدم واهمه با من
پرهیز علی رغم کشش این همه با من

مانند سوالات شب آخر و تردید
تو لطف جوابی همه و مسئله با من

لبریزترین مرد زمانم ز کلامت
نزدیک ترم از تو به تو، فاصله با من

بگذار بگویم همه جا ماه منی تو
از جاذبه و جذر و مَدَت زلزله با من

چشمم به لبت دوخته شد تا بسرایی
گفتی خبری نیست برو، صد گله با من

آن رود خروشان پر از شعر زلالی
جاری به شتابی، نکنی حوصله با من

#علی_نیاکوئی_لنگرودی


💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
مرا جز عشق در این عالم خاکی خدایی نیست

ڪه غیر از عاشقی چیزی ، نمی ماند ز مذهب ها

#علی_نیاکوئی_لنگرودی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
مرا جز #عشق در این عالم خاکی خدایی نیست

ڪه غیر از عاشقی چیزی ، نمی ماند ز مذهب ها

#علی_نیاکوئی_لنگرودی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
چشم تو حکمِ به اعدام ، چه آسان می‌داد ؛
پادشاهی که به قتل همه فرمان می‌داد !

آتش وسوسه‌ات بود که ویران می‌کرد ؛
مثل حوّا که دلش گوش به شیطان می‌داد

لذّت عشق ، به آوار‌گی‌اش هست و همین
وعده‌ای بود که ابلیس به انسان می‌داد ،

"به خدا عشق به رسوا شدنش می‌ارزید"
پاسخی بود که در پرسشِ وجدان می‌داد

این غزل ، قصّه‌ی لاینحل یک شاعر بود
تا به این مسئله چشمان تو پایان می‌داد

دل من پیش تو بود و دل تو پیش کسی
و نشان گوشیِ خاموش تو بر آن می‌داد

بوق بی‌پاسخ و ... افسوس ! نمی‌فهمیدی
پشت این گوشیِ خاموش، یکی جان می‌داد ...

#علی_نیاکوئی_لنگرودی

💖🧚‍♀🧚💖

@Kafee_sheerr💖💖
ترسم این است نیایی نفسم تنگ شود
نقش رویایی تو هی کم و کم رنگ شود

ثانیه گُم بشود عقربه ها گیج شوند
دل خوش باورم آواره و دلتنگ شود

ترسم این است از این خانه دلت قهر کند
قصّه ها کَم بشود فاصله فرسنگ شود

نکند بوسه بمیرد خبرش گم بشود
دل شکستن نکند مایه ی فرهنگ شود

نکند فاحشه گی معنی لبخند دهد
بوسه ای گُل بدهد ترجمه اش ننگ شود

 نکند شاخه ی لرزان بشود شانه ی من
هق هق گریه ی بندآمده آهنگ شود

تلخی قهوه ی لب های تو زجرم بدهد
لب بچیند دل و با گریه هماهنگ شود

وای اگر در دل مرداد زمستان بشود
قلب بی عاطفه ات یک سره از سنگ شود

 سینه را آه! دل سنگ تو آزار دهد
وای اگر سادگی ام..مایه ی نیرنگ شود

 
#علی_نیاکوئی_‌لنگرودی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
چشم تو حکمِ
به اعدام ، چه آسان می‌داد ؛
پادشاهی که به قتل همه فرمان می‌داد !


#علی_نیاکوئی_لنگرودی

💖🧚🧚‍♀💖

@Kafee_sheerr💖💖
خواب دیدم که خداعاشقِ چشمانِ تو شد
اشک ریـزانِ دعـا، دست به دامانِ تو شد

مات و مبهوتِ ازاین خلقتِ زیبای عجیب
آسمان را به توبخشیدو گُل افشانِ تو شد

روسری از سـرِ تـو رفت عقب ، ماه گرفت
مـاه پَرپَر شـد و پَژمرد، و به قربانِ تو شد

چه شد این چشمِ منِ مُلحدِ افسانه پرست
تـار مـویی ز تـو را دید و مسلمانِ تو شد

با دلِ سرکشِ بی عاطفـه ی خسته ی من
توچه کردی که دلم گوش به فرمانِ تو شد

آنقـدَر از تـو نـوشتم همـه جا پیشِ همه
قصّه ی شـاعری ام، یکسره دیـوانِ تو شد

جگرم خون شده، ایکاش کـه می فهمیدی
درخودش گمشده بودآنکه غزلخوانِ تو شد

#علی_نیاکوئی_لنگرودی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
تو که رفتی به خدا از همه وحشت کردم
آن همه خاطره را طعمه ی حسرت کردم

آمـدم پشتِ سرت بـا غـزلی تـازه ولی
تو نبـودی و من احساسِ خیانت کردم

با دلِ سادهٔ خـوش بـاورم این بـار فقط
از تـو و نفرتِ این فاصـله صحبت کردم

بعدِ تـو حوصله همراهِ دلـم، رفت به باد
با خودم با در و بـا پنجره، خـلوت کردم

تـو کـه رفتی گـذرِ ثانیـه ها کُشت مرا
بـه غـم و غربتِ هـر ثانیـه لعنت کردم

آمـدم پشتِ سرت، شعر بخـوانم بـروم
هرکجا میشد و هر قدر که فرصت کردم

هی غـزل گفتم و هی گفتم و آزار شدم
و به این بغضِ گلو مانده ام عادت کردم

قول دادم که نگویم غزل این دفعه، ولی
بـاز گفتـم غـزل و نیـّت،ِ قـربـت کردم

#علی_نیاکوئی_لنگرودی

🧚‍♀️@Kafee_sheerr🧚‍♀️
خواب دیدم که خدا عاشق چشمان تو شد
اشک ریزانِ دعا، دست به دامان تو شد

مات و مبهوتِ از این خلقت زیبای عجیب
آسمان را به تو بخشید و گُل افشان تو شد

روسری از سر تو رفت عقب، ماه گرفت
ماه پَرپَر شد و پَژمرد و به قربان تو شد

چه شد این چشم منِ مُلحدِ افسانه پرست
تار مویی ز تو را دید و مسلمان تو شد

با دل سرکش بی عاطفه ی خسته ی من
تو چه کردی که دلم گوش به فرمان تو شد

آنقدَر از تو نوشتم همه جا پیش همه
قصّه ی شاعری ام یکسره دیوان تو شد

جگرم خون شده، ای کاش که می فهمیدی
در خودش گم شده بود آنکه غزل خوان تو شد

#علی_نیاکوئی_لنگرودی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
چشم تو حکمِ به اعدام ، چه آسان می‌داد
پادشاهی که به قتل همه فرمان می‌داد

آتش وسوسه‌ات بود که ویران می‌کرد
مثل حوّا که دلش گوش به شیطان می‌داد

دل من پیش تو بود و دل تو پیش کسی
و نشان گوشیِ خاموش تو بر آن می‌داد

بوق بی‌پاسخ و ... افسوس ! نمی‌فهمیدی
پشت این گوشیِ خاموش ، یکی جان می‌داد ...

#علی_نیاکوئی_لنگرودی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
قلم به دست می برم تو را نشانه می كنم
چه بی بهانه ماه من تو را بهانه می كنم

نوا شدی برای من چه دل فریب شد تنت
ببین چه عاشقانه من تو را ترانه می كنم

غزل غزل دویده ام به اعتماد بودنت
و خط به خط برای تو غزل جوانه می كنم

تویی تمام حادثه به عاشقی به گل قسم
به حرف حرف دفتری كه جاودانه می كنم

نیاز من و ناز تو همیشه مبتلای توست
نکن از آتشم گریز اگر زبانه می كنم

خلوص من به قدمت تمام شاعرانه هاست
سفر به عمق حسّ تو كبوترانه می كنم

بیا فقط ببین كه من نگاه عاشقانه را
برای گریه کردنت چگونه شانه می كنم


#علی_نیاکوئی_لنگرودی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خواب دیدم که خدا عاشق چشمان تو شد
اشک ریزانِ دعا، دست به دامان تو شد

مات و مبهوتِ از این خلقت زیبای عجیب
آسمان را به تو بخشید و گُل افشان تو شد

روسری از سر تو رفت عقب، ماه گرفت
ماه پَرپَر شد و پَژمرد و به قربان تو شد

چه شد این چشم منِ مُلحدِ افسانه پرست
تار مویی ز تو را دید و مسلمان تو شد

با دل سرکش بی عاطفه ی خسته ی من
تو چه کردی که دلم گوش به فرمان تو شد

آنقدَر از تو نوشتم همه جا پیش همه
قصّه ی شاعری ام یکسره دیوان تو شد

جگرم خون شده، ای کاش که می فهمیدی
در خودش گم شده بود آنکه غزل خوان تو شد

#علی_نیاکوئی_لنگرودی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.باز باران زده و دل نگرانم بانو
می برد خاطره ات در خفقانم، بانو

باد و باران و دلِ ابری و یک صورتِ تر
می زند با غزلی شعله به جانم، بانو

من همان قصّه فروشِ لبِ شیرین بودم
به خدا این "من دیوانه" همانم، بانو

شاعری عاشق و دیوانه اگر یادت هست
عاشق پاپتی دخترِ خانم، بانو

رفتی و رفتنت آتش به دل من زد و بعد
همه جا حرف تو شد ورد زبانم، بانو

مانده ام پای همه خاطره ها چشم براه
تو بگو تا بروم یا که بمانم بانو؟!

یک صدا... یک کلمه... آه بگو... داد بکش
ساکتی! ... حرف بزن تا که بدانم بانو

من که دلتنگم و پاییز، خودم می دانم
برگِ در ولولۀ دست خزانم، بانو

لابه لای غزلم با تو گرفتار منم
می روم با دل پر، از تو بخوانم بانو

#علی_نیاکوئی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
به تو تقدیم ای عشقی که زخمت زخم کاری بود
و بعد از سال ها هر شب برایم یادگاری بود

به تو تقدیم این شعر پر از احساس تنهایی
همین حسّی که می دانی مساوی با خماری بود

اگر از حال من می پرسی آرام است احوالم
فقط در خاطرت باشد میان ما قراری بود

نمی دانم که یادت هست می بستم نگاهت را
برایت شعر می خواندم برایم افتخاری بود

به چشم تلخ قاجاریت و احساس خودم سوگند
بدون بوسه ات هر شب مرور احتضاری بود

نمی دانم چه نفرینی به جان عشق ما افتاد
به چشم شور بد لعنت که آخر نابکاری بود

هزاران بار می مردم که تا هر شب غزل باشم
به بیتا بیت هر شعری که شرحش سوگواری بود

و اکنون این منم تنها غزل نخ می کنم هر شب
همان ماهی کوچک که دچارت روزگاری بود

تو رفتی مانده ام اینجا به یادت شعر می بافم
ولی هرگز نفهمیدم چرا رفتی..چه کاری بود..؟

#علی_نیاکوئی_لنگرودی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
می‌روم از قصّه‌ات دیگر کنارت نیستم
هرچه می‌خواهی بگو، فکر شعارت نیستم

گرچه اقیانوسی و من ماهی بی‌ادّعا
هرچه بودم عاشقت، حالا دچارت نیستم

روزگاری آشیانم گوشه‌ی دام تو بود
پر زدم از دام تو، دیگر شکارت نیستم

هر شب از دیوانگی‌هایم غزل می‌بافتم
اندکی عاقل شدم، بی‌اختیارت نیستم

می‌کشیدی زخمه بر جانم غزل‌ها قی کنم
عاشقِ دل‌خسته‌ای ماندم که تارت نیستم

باغِ گل هستی... گلستانی، بهارت پیشکش
با تو دَم‌سردم، ببین! رنگ بهارت نیستم

خاطراتت مال تو، بردار و از اینجا برو
هرقدَر ناراحت امّا بی‌قرارت نیستم...

#علی_نیاکوئی_لنگرودی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
وای اگر عشق به من قدرت ایمان بدهد
جرات لمس لب از آن لب خندان بدهد

لذّت بوسه و‌ یک عمر پریشانی و... آه
مثل آن گندم ممنوعه که شیطان بدهد

رقص اندام بلورین تو در شعر من و
بغض انباشته در سینه که باران بدهد

مُجرم موی تو بر شانه ی لُختت ریخته
شعله افشان شده تا تکیه به طوفان بدهد

چشم سبزت که زده طعنه به گل های بهار
خبر از گرمی یخ های زمستان بدهد

خواستن آخر این قصه شد و زود رسید
وای اگر عشق در این مرحله فرمان بدهد

شرح افسانه ی ما و غزلی نیمه تمام
عشق باید که به این مسئله پایان بدهد

#علی_نیاکوئی_لنگرود

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سر نمی‌خواهی مگر از من؟ بکش شمشیر را
پاره کن از دست و پایم قیدِ این زنجیر را

ای که می‌پرسی چرا در دامِ دل صیّاد رفت
عشق گاهی می‌کشد در بند آهو شیر را

چشم در چشمش شدم، پلک از زمین برداشتم
تا قیامت می‌کشم جورِ همین تقصیر را

آسمانِ آرزو با ما سرِ یاریش نیست
تا به کِی در سینه بارد آهِ بی‌تأثیر را؟

شوخ طبعی می‌کند گاهی خدا در سرنوشت
قسمت ما را ببین و بازی تقدیر را!

ریختم عمری غزل را پیش پایت پیشکش
سر نمی‌خواهی مگر از من؟ بکش شمشیر را...

#علی_نیاکوئی_لنگرودی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خواب دیدم که خدا عاشق چشمان تو شد
اشک ریزانِ دعا، دست به دامان تو شد

مات و مبهوتِ از این خلقت زیبای عجیب
آسمان را به تو بخشید و گُل افشان تو شد

روسری از سر تو رفت عقب، ماه گرفت
ماه پَرپَر شد و پَژمرد و به قربان تو شد

چه شد این چشم منِ مُلحدِ افسانه پرست
تار مویی ز تو را دید و مسلمان تو شد

با دل سرکش بی عاطفه ی خسته ی من
تو چه کردی که دلم گوش به فرمان تو شد

آنقدَر از تو نوشتم همه جا پیش همه
قصّه ی شاعری ام یکسره دیوان تو شد

جگرم خون شده، ای کاش که می فهمیدی
در خودش گم شده بود آنکه غزل خوان تو شد


#علی_نیاکوئی_لنگرودی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀