حُسن او را اینقدَر -ای دیده!- سنجیدن چرا؟
بر سر هر موی او چون شانه پیچیدن چرا؟
یا بکُش یکبار، یا آزاد کن یکبارگی
حملهکردن هر زمان شمشیر و بخشیدن چرا؟
منزلِ آسودگی در عالمِ نادانی است
پیش استادِ خِرد بس مشق فهمیدن چرا؟
همچو شبنم بر بقای خویش میباید گریست
چون گل -ای غافل- در این ده روز خندیدنچرا؟
نیست مغرورِ خطر در زیر این گردون «ظهیر»
همچو دانه، در میان خوشه روییدن چرا...؟
#ظهیر_فاریابی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
بر سر هر موی او چون شانه پیچیدن چرا؟
یا بکُش یکبار، یا آزاد کن یکبارگی
حملهکردن هر زمان شمشیر و بخشیدن چرا؟
منزلِ آسودگی در عالمِ نادانی است
پیش استادِ خِرد بس مشق فهمیدن چرا؟
همچو شبنم بر بقای خویش میباید گریست
چون گل -ای غافل- در این ده روز خندیدنچرا؟
نیست مغرورِ خطر در زیر این گردون «ظهیر»
همچو دانه، در میان خوشه روییدن چرا...؟
#ظهیر_فاریابی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
حُسن او را اینقدَر -ای دیده!- سنجیدن چرا؟
بر سر هر موی او چون شانه پیچیدن چرا؟
یا بکُش یکبار، یا آزاد کن یکبارگی
حملهکردن هر زمان شمشیر و بخشیدن چرا؟
منزلِ آسودگی در عالمِ نادانی است
پیش استادِ خِرد بس مشق فهمیدن چرا؟
همچو شبنم بر بقای خویش میباید گریست
چون گل -ای غافل- در این ده روز خندیدنچرا؟
نیست مغرورِ خطر در زیر این گردون «ظهیر»
همچو دانه، در میان خوشه روییدن چرا...؟
#ظهیر_فاریابی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
بر سر هر موی او چون شانه پیچیدن چرا؟
یا بکُش یکبار، یا آزاد کن یکبارگی
حملهکردن هر زمان شمشیر و بخشیدن چرا؟
منزلِ آسودگی در عالمِ نادانی است
پیش استادِ خِرد بس مشق فهمیدن چرا؟
همچو شبنم بر بقای خویش میباید گریست
چون گل -ای غافل- در این ده روز خندیدنچرا؟
نیست مغرورِ خطر در زیر این گردون «ظهیر»
همچو دانه، در میان خوشه روییدن چرا...؟
#ظهیر_فاریابی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
حُسن او را اینقدَر -ای دیده!- سنجیدن چرا؟
بر سر هر موی او چون شانه پیچیدن چرا؟
یا بکُش یکبار، یا آزاد کن یکبارگی
حملهکردن هر زمان شمشیر و بخشیدن چرا؟
منزلِ آسودگی در عالمِ نادانی است
پیش استادِ خِرد بس مشق فهمیدن چرا؟
همچو شبنم بر بقای خویش میباید گریست
چون گل -ای غافل- در این ده روز خندیدنچرا؟
نیست مغرورِ خطر در زیر این گردون «ظهیر»
همچو دانه، در میان خوشه روییدن چرا...؟
#ظهیر_فاریابی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
بر سر هر موی او چون شانه پیچیدن چرا؟
یا بکُش یکبار، یا آزاد کن یکبارگی
حملهکردن هر زمان شمشیر و بخشیدن چرا؟
منزلِ آسودگی در عالمِ نادانی است
پیش استادِ خِرد بس مشق فهمیدن چرا؟
همچو شبنم بر بقای خویش میباید گریست
چون گل -ای غافل- در این ده روز خندیدنچرا؟
نیست مغرورِ خطر در زیر این گردون «ظهیر»
همچو دانه، در میان خوشه روییدن چرا...؟
#ظهیر_فاریابی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
خراج چین خم زلفت ز مشک ناب گرفت
رخ تو آینه از دست آفتاب گرفت
گر آفتاب نه(نه ای) از چه ای کمان ابرو
تو چون سوار شدی ماه نو رکاب گرفت
تو تا به ناز فکندی به چهره زلف سیاه
فغان ز خلق برآمد که آفتاب گرفت
بگو به خواب که امشب میا به دیده من
جزیره ای که مکان تو بود آب گرفت
میان خواب به من گریه دست داد ظهیر
فغان که دشمن جانی مرا به خواب گرفت
#ظهیر_فاریابی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
رخ تو آینه از دست آفتاب گرفت
گر آفتاب نه(نه ای) از چه ای کمان ابرو
تو چون سوار شدی ماه نو رکاب گرفت
تو تا به ناز فکندی به چهره زلف سیاه
فغان ز خلق برآمد که آفتاب گرفت
بگو به خواب که امشب میا به دیده من
جزیره ای که مکان تو بود آب گرفت
میان خواب به من گریه دست داد ظهیر
فغان که دشمن جانی مرا به خواب گرفت
#ظهیر_فاریابی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
حُسن او را اینقدَر -ای دیده!- سنجیدن چرا؟
بر سر هر موی او چون شانه پیچیدن چرا؟
یا بکُش یکبار، یا آزاد کن یکبارگی
حملهکردن هر زمان شمشیر و بخشیدن چرا؟
منزلِ آسودگی در عالمِ نادانی است
پیش استادِ خِرد بس مشق فهمیدن چرا؟
همچو شبنم بر بقای خویش میباید گریست
چون گل -ای غافل- در این ده روز خندیدنچرا؟
نیست مغرورِ خطر در زیر این گردون «ظهیر»
همچو دانه، در میان خوشه روییدن چرا...؟
#ظهیر_فاریابی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
بر سر هر موی او چون شانه پیچیدن چرا؟
یا بکُش یکبار، یا آزاد کن یکبارگی
حملهکردن هر زمان شمشیر و بخشیدن چرا؟
منزلِ آسودگی در عالمِ نادانی است
پیش استادِ خِرد بس مشق فهمیدن چرا؟
همچو شبنم بر بقای خویش میباید گریست
چون گل -ای غافل- در این ده روز خندیدنچرا؟
نیست مغرورِ خطر در زیر این گردون «ظهیر»
همچو دانه، در میان خوشه روییدن چرا...؟
#ظهیر_فاریابی
💖🧚🧚♀💖
@Kafee_sheerr💖💖
ای به رخ رشک ارغوان و سمن
هیچ دانی چه آید از تو به من
تا به هجر مبتلا شده ام
با غم و دردت آشنا شده ام
لذت عمر آن قدر بوده ست
که به روی توام نظر بوده ست
چون حدیث سفر برافکندی
از دلم بیخ صبر برکندی
شهر بر من به زاریان بگریست
که تو بی او چگونه خواهی زیست
#ظهیر_فاریابی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
هیچ دانی چه آید از تو به من
تا به هجر مبتلا شده ام
با غم و دردت آشنا شده ام
لذت عمر آن قدر بوده ست
که به روی توام نظر بوده ست
چون حدیث سفر برافکندی
از دلم بیخ صبر برکندی
شهر بر من به زاریان بگریست
که تو بی او چگونه خواهی زیست
#ظهیر_فاریابی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
جهان رباط خراب است بر گذرگه سیل
گمان مبر که به یک مشت گِل شود معمور
#ظهیر_فاریابی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
گمان مبر که به یک مشت گِل شود معمور
#ظهیر_فاریابی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
خراج چین خم زلفت ز مشک ناب گرفت
رخ تو آینه از دست آفتاب گرفت
گر آفتاب نه(نه ای) از چه ای کمان ابرو
تو چون سوار شدی ماه نو رکاب گرفت
تو تا به ناز فکندی به چهره زلف سیاه
فغان ز خلق برآمد که آفتاب گرفت
بگو به خواب که امشب میا به دیده من
جزیره ای که مکان تو بود آب گرفت
میان خواب به من گریه دست داد ظهیر
فغان که دشمن جانی مرا به خواب گرفت
#ظهیر_فاریابی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
رخ تو آینه از دست آفتاب گرفت
گر آفتاب نه(نه ای) از چه ای کمان ابرو
تو چون سوار شدی ماه نو رکاب گرفت
تو تا به ناز فکندی به چهره زلف سیاه
فغان ز خلق برآمد که آفتاب گرفت
بگو به خواب که امشب میا به دیده من
جزیره ای که مکان تو بود آب گرفت
میان خواب به من گریه دست داد ظهیر
فغان که دشمن جانی مرا به خواب گرفت
#ظهیر_فاریابی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
ای همایون نظر، از من نظری باز مگیر
طوطیم در قفس از من شکری باز مگیر
سگ قصاب توام، خورده ز جانم جگری
چون جگر می خورم از من جگری باز مگیر
شب اومید مرا، روز دلفروز تویی
بنما روز و نسیم سحری باز مگیر
ای به تو زنده من و زنده به تو جان ظهیر
تو ز بیمارگران گلشکری باز مگیر
#ظهیر_فاریابی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
طوطیم در قفس از من شکری باز مگیر
سگ قصاب توام، خورده ز جانم جگری
چون جگر می خورم از من جگری باز مگیر
شب اومید مرا، روز دلفروز تویی
بنما روز و نسیم سحری باز مگیر
ای به تو زنده من و زنده به تو جان ظهیر
تو ز بیمارگران گلشکری باز مگیر
#ظهیر_فاریابی
🧚♀️@Kafee_sheerr🧚♀️
ز من چندان که میخواهی وفا هست
از این معنی بگو یک جو تو را هست؟!
سلامم را جوابی نیست از تو
بگو در هیچ مذهب این روا هست؟!
به غم گفتی برو خون کن دلش را
ز غم واپُرس تا خود دل بهجا هست؟!
چو گویم وصل، گویی وقت آن نیست
به غم قانع شدم، اینَت رضا هست؟!
گر از غم بر دَرَت جان داد، سهل است
چون من در شهر عشقت صد گدا هست...؟!
#ظهیر_فاریابی
#ز
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
از این معنی بگو یک جو تو را هست؟!
سلامم را جوابی نیست از تو
بگو در هیچ مذهب این روا هست؟!
به غم گفتی برو خون کن دلش را
ز غم واپُرس تا خود دل بهجا هست؟!
چو گویم وصل، گویی وقت آن نیست
به غم قانع شدم، اینَت رضا هست؟!
گر از غم بر دَرَت جان داد، سهل است
چون من در شهر عشقت صد گدا هست...؟!
#ظهیر_فاریابی
#ز
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
ز من چندان که میخواهی وفا هست
از این معنی بگو یک جو تو را هست؟!
سلامم را جوابی نیست از تو
بگو در هیچ مذهب این روا هست؟!
به غم گفتی برو خون کن دلش را
ز غم واپُرس تا خود دل بهجا هست؟!
چو گویم وصل، گویی وقت آن نیست
به غم قانع شدم، اینَت رضا هست؟!
گر از غم بر دَرَت جان داد، سهل است
چون من در شهر عشقت صد گدا هست...؟!
#ظهیر_فاریابی
#ز
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
از این معنی بگو یک جو تو را هست؟!
سلامم را جوابی نیست از تو
بگو در هیچ مذهب این روا هست؟!
به غم گفتی برو خون کن دلش را
ز غم واپُرس تا خود دل بهجا هست؟!
چو گویم وصل، گویی وقت آن نیست
به غم قانع شدم، اینَت رضا هست؟!
گر از غم بر دَرَت جان داد، سهل است
چون من در شهر عشقت صد گدا هست...؟!
#ظهیر_فاریابی
#ز
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
حُسن او را اینقدَر -ای دیده!- سنجیدن چرا؟
بر سر هر موی او چون شانه پیچیدن چرا؟
یا بکُش یکبار، یا آزاد کن یکبارگی
حملهکردن هر زمان شمشیر و بخشیدن چرا؟
منزلِ آسودگی در عالمِ نادانی است
پیش استادِ خِرد بس مشق فهمیدن چرا؟
همچو شبنم بر بقای خویش میباید گریست
چون گل -ای غافل- در این ده روز خندیدنچرا؟
نیست مغرورِ خطر در زیر این گردون «ظهیر»
همچو دانه، در میان خوشه روییدن چرا...؟
#ظهیر_فاریابی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
بر سر هر موی او چون شانه پیچیدن چرا؟
یا بکُش یکبار، یا آزاد کن یکبارگی
حملهکردن هر زمان شمشیر و بخشیدن چرا؟
منزلِ آسودگی در عالمِ نادانی است
پیش استادِ خِرد بس مشق فهمیدن چرا؟
همچو شبنم بر بقای خویش میباید گریست
چون گل -ای غافل- در این ده روز خندیدنچرا؟
نیست مغرورِ خطر در زیر این گردون «ظهیر»
همچو دانه، در میان خوشه روییدن چرا...؟
#ظهیر_فاریابی
#خ
❀═༅࿇✤ ⃟❤ ⃟ ✤࿇༅═❀
سپیده دم که شدم محرم سرای سرور
شنیدم آیت توبوا الی اﷲ از لب حور
به گوش جان من آمد ندای حضرت قدس
که ای خلاصه ی تقدیر و زبده ی مقدور
جهان رباط خراب است بر گذرگه سیل
گمان مبر که به یک مشت گِل شود معمور
بر آستان فنا دل منه که جای دگر
برای عشرت تو برکشیده اند قصور
#ظهیر_فاریابی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شنیدم آیت توبوا الی اﷲ از لب حور
به گوش جان من آمد ندای حضرت قدس
که ای خلاصه ی تقدیر و زبده ی مقدور
جهان رباط خراب است بر گذرگه سیل
گمان مبر که به یک مشت گِل شود معمور
بر آستان فنا دل منه که جای دگر
برای عشرت تو برکشیده اند قصور
#ظهیر_فاریابی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خسروا ،وقت می گل فام است
رونق عیش درین ایام است
باغ پر مطرب خوش الحان است
دشت،پرشاهد سیم اندام است
در جهان نکهت انفاس صبا
همچو انعام شهنشه عام است
#ظهیر_فاریابی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رونق عیش درین ایام است
باغ پر مطرب خوش الحان است
دشت،پرشاهد سیم اندام است
در جهان نکهت انفاس صبا
همچو انعام شهنشه عام است
#ظهیر_فاریابی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خراج چین خم زلفت ز مشک ناب گرفت
رخ تو آینه از دست آفتاب گرفت
گر آفتاب نه(نه ای) از چه ای کمان ابرو
تو چون سوار شدی ماه نو رکاب گرفت
تو تا به ناز فکندی به چهره زلف سیاه
فغان ز خلق برآمد که آفتاب گرفت
بگو به خواب که امشب میا به دیده من
جزیره ای که مکان تو بود آب گرفت
میان خواب به من گریه دست داد ظهیر
فغان که دشمن جانی مرا به خواب گرفت
#ظهیر_فاریابی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رخ تو آینه از دست آفتاب گرفت
گر آفتاب نه(نه ای) از چه ای کمان ابرو
تو چون سوار شدی ماه نو رکاب گرفت
تو تا به ناز فکندی به چهره زلف سیاه
فغان ز خلق برآمد که آفتاب گرفت
بگو به خواب که امشب میا به دیده من
جزیره ای که مکان تو بود آب گرفت
میان خواب به من گریه دست داد ظهیر
فغان که دشمن جانی مرا به خواب گرفت
#ظهیر_فاریابی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مِی را که همیشه با خرد دندان است
هم اوست که مونس خردمندان است
می در خُم اگر چه سر گرفته است رواست
در شیشه نگر که خرم و خندان است
#ظهیر_فاریابی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هم اوست که مونس خردمندان است
می در خُم اگر چه سر گرفته است رواست
در شیشه نگر که خرم و خندان است
#ظهیر_فاریابی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شاها اساس ملک به تو استوار باد
عمر تو همچو دور فلک پایدار باد
هر آرزو که در دل اندیشه بگذرد
همچون عروس ملک تورا در کنار باد
هر گل که راحتی به دل آرد نسیم او
درچشم دشمن تو ز نکبت چو خار باد
#ظهیر_فاریابی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عمر تو همچو دور فلک پایدار باد
هر آرزو که در دل اندیشه بگذرد
همچون عروس ملک تورا در کنار باد
هر گل که راحتی به دل آرد نسیم او
درچشم دشمن تو ز نکبت چو خار باد
#ظهیر_فاریابی
#صـبح_بخیـر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀