This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به اخمت خستگی در میرود، لبخند لازم نیست
کنارِ سینی چای تو اصلاً قند لازم نیست
همیشه دوستت دارم -به جان مادرم- اما -
تو از بس سادهای، خوش باوری، سوگند لازم نیست
به لطف طعم لبهای تو شیرین میشود شعرم
غزل را با عسل میآورم، هر چند لازم نیست
مرا دیوانه کردی و هنوز از من طلبکاری
بپوشان بافههای گیسویت را، بند لازم نیست
"به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را"
عزیزم، بس کن، از این بیشتر ترفند لازم نیست
فدای آن کمانهای به هم پیوستهات، هر یک -
جدا دخل مرا میآورد، پیوند لازم نیست
#بهمن_صباغ_زاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کنارِ سینی چای تو اصلاً قند لازم نیست
همیشه دوستت دارم -به جان مادرم- اما -
تو از بس سادهای، خوش باوری، سوگند لازم نیست
به لطف طعم لبهای تو شیرین میشود شعرم
غزل را با عسل میآورم، هر چند لازم نیست
مرا دیوانه کردی و هنوز از من طلبکاری
بپوشان بافههای گیسویت را، بند لازم نیست
"به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را"
عزیزم، بس کن، از این بیشتر ترفند لازم نیست
فدای آن کمانهای به هم پیوستهات، هر یک -
جدا دخل مرا میآورد، پیوند لازم نیست
#بهمن_صباغ_زاده
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انرژی مثبت }}☝👌
شادد شاد کنار عزیزانتون ...
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شادد شاد کنار عزیزانتون ...
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رویی که تو راست، مَه ندارد
نقصان به تو هیچ ره ندارد
این کوکبهای که هم تو داری
خورشید نداشت، مَه ندارد
فتنه که از او خِرد زند چشم
جز چشم تو خوابگه ندارد
جان در وَلَهِ تو مانْد جانا
وَالله که جز این وَلَه ندارد
زلفت که هزار دل نگه داشت
هرگز یک جان نگه ندارد
دل چارهگرِ محبّت توست
بیچاره جز این گنه ندارد
درماند «حسن»، پناه او شو
کو جز درِ تو پَنَه ندارد...
#امیرحسن_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نقصان به تو هیچ ره ندارد
این کوکبهای که هم تو داری
خورشید نداشت، مَه ندارد
فتنه که از او خِرد زند چشم
جز چشم تو خوابگه ندارد
جان در وَلَهِ تو مانْد جانا
وَالله که جز این وَلَه ندارد
زلفت که هزار دل نگه داشت
هرگز یک جان نگه ندارد
دل چارهگرِ محبّت توست
بیچاره جز این گنه ندارد
درماند «حسن»، پناه او شو
کو جز درِ تو پَنَه ندارد...
#امیرحسن_دهلوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
محبوبم! راز سازها را فهمیدهام. سازها حرف شما را میزنند. همهٔ ترانهگویان شما را میسرایند.
محبوب من! دوست داشتن شما بر من مبارک است، که من با همهٔ سازها و ترانهها شما را دوست دارم و برای این به آب و آتش زدهام.
همه شما را میخواهند. امتیاز من بر بقیه در این است که من رسواترین ایشان هستم و عار ندارم از این رسواتر باشم.
✍🏽 #محمد_صالح_علاء
📕 دست بردن زیر لباس سیب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
محبوب من! دوست داشتن شما بر من مبارک است، که من با همهٔ سازها و ترانهها شما را دوست دارم و برای این به آب و آتش زدهام.
همه شما را میخواهند. امتیاز من بر بقیه در این است که من رسواترین ایشان هستم و عار ندارم از این رسواتر باشم.
✍🏽 #محمد_صالح_علاء
📕 دست بردن زیر لباس سیب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با نگاهِ شرم و شوخ ات خوش ادا تر می شوی
با همین ترفند زیبا دلرباتر می شوی
با کمی عشوه دلم را می کنی از جا ، ولی
بعدا از احوال من بی اعتنا تر میشوی
گرچه می دانی که جانم بسته بر جانت، چرا
باز وقتی با منی سر به هوا تر میشوی
پیش رویم سرد و مغروری و بی حد کم سخن
غیر من با هر که دیدم آشنا تر می شوی
می گریزی دائم از بودن کنارم بی دلیل
عمدا از رویایمان دور و جداتر میشوی
من همان دریا دلی هستم که داری در سکوت
از نگاهِ ساحلم بی انتها تر می شوی
#فیروز_احمد_سعیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با همین ترفند زیبا دلرباتر می شوی
با کمی عشوه دلم را می کنی از جا ، ولی
بعدا از احوال من بی اعتنا تر میشوی
گرچه می دانی که جانم بسته بر جانت، چرا
باز وقتی با منی سر به هوا تر میشوی
پیش رویم سرد و مغروری و بی حد کم سخن
غیر من با هر که دیدم آشنا تر می شوی
می گریزی دائم از بودن کنارم بی دلیل
عمدا از رویایمان دور و جداتر میشوی
من همان دریا دلی هستم که داری در سکوت
از نگاهِ ساحلم بی انتها تر می شوی
#فیروز_احمد_سعیدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میدانی اولین بوسه ی جهان چهطور کشف شد؟
دستهاش تا آرنج گلی بود
گفت که در زمانهای بسیار قدیم
زن و مردی پینهدوز یک روز به هنگام کار
بوسه را کشف کردند
مرد دستهاش به کار بود
تکه نخی را به دندان کند به زنش گفت
بیا این را از لب من بردار و بینداز
زن هم دستهاش به سوزن و وصله بود
آمد که نخ را از لبهای مرد بردارد
دید دستش بند است گفت چه کار کنم
ناچار با لب برداشت شیرین بود، ادامه دادند
📖سال بلوا
#عباس_معروفی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دستهاش تا آرنج گلی بود
گفت که در زمانهای بسیار قدیم
زن و مردی پینهدوز یک روز به هنگام کار
بوسه را کشف کردند
مرد دستهاش به کار بود
تکه نخی را به دندان کند به زنش گفت
بیا این را از لب من بردار و بینداز
زن هم دستهاش به سوزن و وصله بود
آمد که نخ را از لبهای مرد بردارد
دید دستش بند است گفت چه کار کنم
ناچار با لب برداشت شیرین بود، ادامه دادند
📖سال بلوا
#عباس_معروفی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وا نفسا....ـ
زبان آتشین واژه های من
بادها
مسیر گیسوی و پیراهن
تو را می دانند
چکاوک اردیبهشت
آوازش را با اهنگ عاشقانه هایم
کوک می کند
من، به زیبایی
بادها و چکاوک ها
ایمان دارم
پروانه ای می شوم
با بالهای رنگارنگ
پر می زنم آسمان آبی را
در عرض شانه ات
روی دوپا راه می روم
با همهمه ای
از بوی بوسه
لب به سخن می گشایم
چگونه پروانه باشم
که آب در دلت تکان نخورد ؟
در میان حرفهایم می پری
با واژه های سرخ
اعتراف می کنی...
دوستت دارم
دمی مرا به آغوش باش...!
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وا نفسا....ـ
زبان آتشین واژه های من
بادها
مسیر گیسوی و پیراهن
تو را می دانند
چکاوک اردیبهشت
آوازش را با اهنگ عاشقانه هایم
کوک می کند
من، به زیبایی
بادها و چکاوک ها
ایمان دارم
پروانه ای می شوم
با بالهای رنگارنگ
پر می زنم آسمان آبی را
در عرض شانه ات
روی دوپا راه می روم
با همهمه ای
از بوی بوسه
لب به سخن می گشایم
چگونه پروانه باشم
که آب در دلت تکان نخورد ؟
در میان حرفهایم می پری
با واژه های سرخ
اعتراف می کنی...
دوستت دارم
دمی مرا به آغوش باش...!
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلم امروز چون قمری سر نالیدنی دارد
مگر آن سرو قد فردا به خود بالیدنی دارد
چو من در این چمن جز غنچه دلتنگی نشد پیدا
که در شب گر خورد خون صبحدم خندیدنی دارد
ز حسن بی بقا ای گل مکن خون در دل بلبل
که دست انتقام باغبان گل چیدنی دارد
#فرخی_یزدی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مگر آن سرو قد فردا به خود بالیدنی دارد
چو من در این چمن جز غنچه دلتنگی نشد پیدا
که در شب گر خورد خون صبحدم خندیدنی دارد
ز حسن بی بقا ای گل مکن خون در دل بلبل
که دست انتقام باغبان گل چیدنی دارد
#فرخی_یزدی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
امروز...
تو را جور دیگرے ،
دوست دارم.
به سادگے شعرم.
به لطافت واژه هاے عریان.
امروز خواستنت را ،
جور دیگرے نقاشے مے کنم.
چشمانت را قلم مو میکنم ،
بر بومِ احساسم.
نقشے از چشمان ماهت
میکشم.
بیا...
با بودنت مرا رنگے کن.
رنگے از جنس عاشقانه هایت ،
اے گل بانوے شرقی.
اے ستاره دنباله دار ،
آسمان قلبم.
اے که آغوش یاسے تو ،
درمان دردهاے من.
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو را جور دیگرے ،
دوست دارم.
به سادگے شعرم.
به لطافت واژه هاے عریان.
امروز خواستنت را ،
جور دیگرے نقاشے مے کنم.
چشمانت را قلم مو میکنم ،
بر بومِ احساسم.
نقشے از چشمان ماهت
میکشم.
بیا...
با بودنت مرا رنگے کن.
رنگے از جنس عاشقانه هایت ،
اے گل بانوے شرقی.
اے ستاره دنباله دار ،
آسمان قلبم.
اے که آغوش یاسے تو ،
درمان دردهاے من.
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آه ای دل شکسته! شکستت علی الدّوام!
شد بر سر تو سایهی اندوه مستدام
وقتی که غم به دور جهان حکم میکند
زاری حلال میشود و سرخوشی حرام
سرخ است جام زندگیام سرخ باده نه!
من جای باده ریختهام خون دل به جام
فریادها درون گلو ماند و دم به دم
با مویههای خویش گرفتم زبان به کام
پایانپذیر نیست غم و غصّههای من
گویم که والسّلام ولی نامه ناتمام...
#سید_محمد_تولیت
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شد بر سر تو سایهی اندوه مستدام
وقتی که غم به دور جهان حکم میکند
زاری حلال میشود و سرخوشی حرام
سرخ است جام زندگیام سرخ باده نه!
من جای باده ریختهام خون دل به جام
فریادها درون گلو ماند و دم به دم
با مویههای خویش گرفتم زبان به کام
پایانپذیر نیست غم و غصّههای من
گویم که والسّلام ولی نامه ناتمام...
#سید_محمد_تولیت
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همچون شعر سپید زیباست
و رویای شیرین ِ
خواب های مرا ...
به صبح غزل خوان پیوند می زند
بانوی گیسو بلند شعرهای من
چشم های تو
بهار جاودان است
در تن پوش زیبای گل ها
یاد تو
شمیم عشق است
که می پیچد
در هوای جان ِ آدینه هایم
تو شعری ،
شعری بر خواسته از اعماق قلبم جاری بر خطوط ارغوانی کتاب عشق...!!
#پارس
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
و رویای شیرین ِ
خواب های مرا ...
به صبح غزل خوان پیوند می زند
بانوی گیسو بلند شعرهای من
چشم های تو
بهار جاودان است
در تن پوش زیبای گل ها
یاد تو
شمیم عشق است
که می پیچد
در هوای جان ِ آدینه هایم
تو شعری ،
شعری بر خواسته از اعماق قلبم جاری بر خطوط ارغوانی کتاب عشق...!!
#پارس
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا تـــــو را داشــته باشــم، به خــدا رو زدهام
سرمه بر چشم سیه، شانه به گیسو زدهام
یوسف من تویی من آن زن مصری که ز شوق
لحظـــهی دیـدنت انگشت به چاقو زدهام
با تو از موج نگاهت به لب ساحل عشق
تا که غـــرقم نکــنی یکــــسره پـــارو زدهام
مـومـن یـــاد تو اَم، کافـــر عشــــق دگـران
که ســر قبلـــهی تو خَــم شده زانو زدهام
تا دلت را ببـــرم رفــتهام هـــر راه که بـــود
دست بر شعبــده و جمــبل و جادو زدهام
گاه از شادی و غم، گر که سرودم شعری
تویی منـــظور، فقط حــرف دوپهــلو زدهام
#ارس_آرامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سرمه بر چشم سیه، شانه به گیسو زدهام
یوسف من تویی من آن زن مصری که ز شوق
لحظـــهی دیـدنت انگشت به چاقو زدهام
با تو از موج نگاهت به لب ساحل عشق
تا که غـــرقم نکــنی یکــــسره پـــارو زدهام
مـومـن یـــاد تو اَم، کافـــر عشــــق دگـران
که ســر قبلـــهی تو خَــم شده زانو زدهام
تا دلت را ببـــرم رفــتهام هـــر راه که بـــود
دست بر شعبــده و جمــبل و جادو زدهام
گاه از شادی و غم، گر که سرودم شعری
تویی منـــظور، فقط حــرف دوپهــلو زدهام
#ارس_آرامی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پیچیده در
پوششِ آرامشِ شبْبوها
پشتْ گَرمِ آفتاب،
پرندهاے نِشَست بَر شانہاَت یارا...!
آن پرنده من بودم.
من بودم یارا...!
من همہاَت بودم
وَ هیچْڪَس وُ هیچچیز
عطرِ تُو را بَر سینہاَم نمےزُداید.
وقتے ڪہ سورهے سبزِ چشمانِ تُو را
در گوشِ اشجار مےخواندم،
من دیدم یارا...!
فقط من دیدم
ڪہ عزیمتِ بہار در بلورِ فصول
مات مےمانْد!!!
#آرش_شاهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پوششِ آرامشِ شبْبوها
پشتْ گَرمِ آفتاب،
پرندهاے نِشَست بَر شانہاَت یارا...!
آن پرنده من بودم.
من بودم یارا...!
من همہاَت بودم
وَ هیچْڪَس وُ هیچچیز
عطرِ تُو را بَر سینہاَم نمےزُداید.
وقتے ڪہ سورهے سبزِ چشمانِ تُو را
در گوشِ اشجار مےخواندم،
من دیدم یارا...!
فقط من دیدم
ڪہ عزیمتِ بہار در بلورِ فصول
مات مےمانْد!!!
#آرش_شاهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#جرعه_آگاهی ✨
#دلنویس
تو کیستی ،
با من چه کرده ای
که در بطن پرده های حجاب
در عین سکوت فقط نگاهت می کنم
نمی دانم این چه حس غریبیست
که در اوج دلارامی
آشوبی از داغ مذاب ،
فواره های خون عاشقان بی تاب را
به درونم طغیان می دهند
انگار بارها و بارها
این لحظه را تجربه کرده بودم
ندایی در گوشه گوشه ذهنم
نام اعظمت را
به حی القیوم زمزمه می کرد
و کرمهای شب تاب رقص کنان
با همراهی قاصدکهایی
از جانب حضرت عشق
خوشه خوشه بذر نور
درون وجودم می پاشیدند
و عاشقتر و عاشقترم می کردند
کاش زمان در آن لحظات شیرین و نورانی
یخ می زد و عقربه ها
با تیک تاک آخر متوقف می شدند
من رهایی را درون قطرات دریا
با سرخوردن در امواج حس کردم
و معنای عشق را در نگاه زلال
دخترکان سر چشمه
با پیچش افسون ذرات باد
لابلای گیسوانشان فهمیدم
من ذات آزادی را در بندگی او یافتم
من با غرور عاشقانه ام
افتاده افتاده و کشان کشان آمدم
من با سبدی پر از بذر عشق
به بزم رنگین کمانت آمدم
همانهایی که خودت
به من هدیه داده بودی
من برای خلق وحدتی آمدم
که تو در عدم آموختی ام
من دویی را و تاریکیهای وجودم را
یافتم و سوزاندم و سوختم
به هرچه غیر تو بود
و آن لحظه دیگر من نبودم
همه تو بودو تو بود
بسم الله العشق ❤️
یا حی القیوم ✨
✍🎙#رضا_ماد
✨🎙#پروانه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
#دلنویس
تو کیستی ،
با من چه کرده ای
که در بطن پرده های حجاب
در عین سکوت فقط نگاهت می کنم
نمی دانم این چه حس غریبیست
که در اوج دلارامی
آشوبی از داغ مذاب ،
فواره های خون عاشقان بی تاب را
به درونم طغیان می دهند
انگار بارها و بارها
این لحظه را تجربه کرده بودم
ندایی در گوشه گوشه ذهنم
نام اعظمت را
به حی القیوم زمزمه می کرد
و کرمهای شب تاب رقص کنان
با همراهی قاصدکهایی
از جانب حضرت عشق
خوشه خوشه بذر نور
درون وجودم می پاشیدند
و عاشقتر و عاشقترم می کردند
کاش زمان در آن لحظات شیرین و نورانی
یخ می زد و عقربه ها
با تیک تاک آخر متوقف می شدند
من رهایی را درون قطرات دریا
با سرخوردن در امواج حس کردم
و معنای عشق را در نگاه زلال
دخترکان سر چشمه
با پیچش افسون ذرات باد
لابلای گیسوانشان فهمیدم
من ذات آزادی را در بندگی او یافتم
من با غرور عاشقانه ام
افتاده افتاده و کشان کشان آمدم
من با سبدی پر از بذر عشق
به بزم رنگین کمانت آمدم
همانهایی که خودت
به من هدیه داده بودی
من برای خلق وحدتی آمدم
که تو در عدم آموختی ام
من دویی را و تاریکیهای وجودم را
یافتم و سوزاندم و سوختم
به هرچه غیر تو بود
و آن لحظه دیگر من نبودم
همه تو بودو تو بود
بسم الله العشق ❤️
یا حی القیوم ✨
✍🎙#رضا_ماد
✨🎙#پروانه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
Telegram
attach 📎