"خیالات تو"
من اینجا از خیالات تو مستم
دلم ساقی و پيمانه است دستم!
زمین مست و زمان مست وغزل مست
میان جمع سرمستان نشستم
به هر جرعه کلامی می چکد از ..
سرانگشت اشاره، پیش شَستم !
ز مینای هواخواهی ات هر بار
چنان نوشم ،تو گویی مِی پرَستم
اگرچه نیستی اندر نگاهم
من اما غرقِ رویای تو هستم
#سپهرم رفته از یاد ِ تو اما ..
من اینجا از خیالات تو مستم
#سپهرRoohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
من اینجا از خیالات تو مستم
دلم ساقی و پيمانه است دستم!
زمین مست و زمان مست وغزل مست
میان جمع سرمستان نشستم
به هر جرعه کلامی می چکد از ..
سرانگشت اشاره، پیش شَستم !
ز مینای هواخواهی ات هر بار
چنان نوشم ،تو گویی مِی پرَستم
اگرچه نیستی اندر نگاهم
من اما غرقِ رویای تو هستم
#سپهرم رفته از یاد ِ تو اما ..
من اینجا از خیالات تو مستم
#سپهرRoohi
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وعده ما فصل سرما بود یادته
رنگ شرابی موهات بود یادته
موهاتو رو شونه هات بریزی یادته
منو دیونه کنی بعد ارومم کنی یادته
عشق کهنه شرابه
که فقط خماریش میمونه
مستی این کهنه شراب
به رسواییش می ارزه میدونی
تو می بخو ر تا من مست بشم
غرق تماشای اون چشات بشم
اخه اون چشات یه دنیا حرف داره ناز داره
وقتی مست شدم
من حرف بزنم تو گوش کنی
تو حرف نزن فقط به حرفای دلم گوش بده
بیا با هم تو خیابون زیر بارون بزنیم
از خیابون به بیابون جنون سر بزنیم
یا بیا مست و خراب تو یه اتاق
سربه شونه هم بذاریم
همه این حرفا که گفتم نازنین
توعالم رویا به تو گفتم نازنین
تو مثل یه ارزو
مثل یه رمان عشقی میمونی
عشق کهنه قماره میدونی
من بازنده و تسلیم این کهنه قمارم میدونی
#دلنوشته
#حسین_لطیفی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
رنگ شرابی موهات بود یادته
موهاتو رو شونه هات بریزی یادته
منو دیونه کنی بعد ارومم کنی یادته
عشق کهنه شرابه
که فقط خماریش میمونه
مستی این کهنه شراب
به رسواییش می ارزه میدونی
تو می بخو ر تا من مست بشم
غرق تماشای اون چشات بشم
اخه اون چشات یه دنیا حرف داره ناز داره
وقتی مست شدم
من حرف بزنم تو گوش کنی
تو حرف نزن فقط به حرفای دلم گوش بده
بیا با هم تو خیابون زیر بارون بزنیم
از خیابون به بیابون جنون سر بزنیم
یا بیا مست و خراب تو یه اتاق
سربه شونه هم بذاریم
همه این حرفا که گفتم نازنین
توعالم رویا به تو گفتم نازنین
تو مثل یه ارزو
مثل یه رمان عشقی میمونی
عشق کهنه قماره میدونی
من بازنده و تسلیم این کهنه قمارم میدونی
#دلنوشته
#حسین_لطیفی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چقدر واقعا بعضی از شعر ها قشنگن❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوستم داری
میدانم
باز
دوست دارم که بپرسم گاهی
دوست دارم که بدانم امروز
مثل دیروز
مرا میخواهی
مهربانیست و یا بیمهریست؟
تنگ بیآب برای ماهی؟
فرصتی تا بسراییم از هم
بس کن از فلسفههای واهی
عشق، عشق است چه بر لوحی زر بنویسند،
چه برگ کاهی
پرسش از عقل چه جایی دارد؟
تا جنون میدهدت آگاهی
غیر از آن کوچه که دیوارش نیست
خانهی دوست ندارد راهی...
#محمدعلی_بهمنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میدانم
باز
دوست دارم که بپرسم گاهی
دوست دارم که بدانم امروز
مثل دیروز
مرا میخواهی
مهربانیست و یا بیمهریست؟
تنگ بیآب برای ماهی؟
فرصتی تا بسراییم از هم
بس کن از فلسفههای واهی
عشق، عشق است چه بر لوحی زر بنویسند،
چه برگ کاهی
پرسش از عقل چه جایی دارد؟
تا جنون میدهدت آگاهی
غیر از آن کوچه که دیوارش نیست
خانهی دوست ندارد راهی...
#محمدعلی_بهمنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
میل سرخورده مهار شده
میل کوچک شمرده، خوار شده
ذهن مخدوش، ذهن بیایمان
اعتمادی جریحهدار شده
بوی دشنام میدهد دهنت
بوی لیچارهای بار شده
شوقِ در پای هر چه قربانی
خاصه در پای اقتدار شده
شوقِ از ترس خود نقاب زده
زیر صد لایه استتار شده
عشقِ حرمت دریده، کشف شده
میلِ عریان و آشکار شده
درد دارم در استخوانهایم
در دو زانوی بیقرار شده
مرض مهلکیست آگاهی
که دل ما به آن دچار شده
#سمانه_کهرباییان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
میل سرخورده مهار شده
میل کوچک شمرده، خوار شده
ذهن مخدوش، ذهن بیایمان
اعتمادی جریحهدار شده
بوی دشنام میدهد دهنت
بوی لیچارهای بار شده
شوقِ در پای هر چه قربانی
خاصه در پای اقتدار شده
شوقِ از ترس خود نقاب زده
زیر صد لایه استتار شده
عشقِ حرمت دریده، کشف شده
میلِ عریان و آشکار شده
درد دارم در استخوانهایم
در دو زانوی بیقرار شده
مرض مهلکیست آگاهی
که دل ما به آن دچار شده
#سمانه_کهرباییان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گمان نمیکنم این دستها به هم برسند
دو دلشکستهی در انزوا به هم برسند
ضریح و نذر رها کن، بعید میدانم
دو دستِ دور به زور دعا به هم برسند
کدام دست رسیده به دست دلخواهش
که دستهای پر از زخم ما به هم برسند
فلک نجیب نشسته است و موزیانه به فکر
که پیش چشم من این دو چرا به هم برسند
شکوه عشق به زیر سوال خواهد رفت
وگرنه میشود آسان دوتا به هم برسند
#محمدرضا_رستم_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دو دلشکستهی در انزوا به هم برسند
ضریح و نذر رها کن، بعید میدانم
دو دستِ دور به زور دعا به هم برسند
کدام دست رسیده به دست دلخواهش
که دستهای پر از زخم ما به هم برسند
فلک نجیب نشسته است و موزیانه به فکر
که پیش چشم من این دو چرا به هم برسند
شکوه عشق به زیر سوال خواهد رفت
وگرنه میشود آسان دوتا به هم برسند
#محمدرضا_رستم_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در نجوای شبانه ام
تو را به دستان عشق میسپارم
قلم بر می دارم و می نویسم
از نگاه مهربانت
از بم گونه صدایت
از دایره مشکی چشمانت
سطر به سطر دفترم را پر می کنم
از حس عاشقانه ام
قدم بزن، قدم بزن در باغچه قلبم
عاشقانه هایم
سطر به سطر بوی تو را می دهد
واژه واژه اش رنگ احساس تو رامی دهد...
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تو را به دستان عشق میسپارم
قلم بر می دارم و می نویسم
از نگاه مهربانت
از بم گونه صدایت
از دایره مشکی چشمانت
سطر به سطر دفترم را پر می کنم
از حس عاشقانه ام
قدم بزن، قدم بزن در باغچه قلبم
عاشقانه هایم
سطر به سطر بوی تو را می دهد
واژه واژه اش رنگ احساس تو رامی دهد...
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بود تا صبح مهمان یارم امشب
ز بخت و عمر برخوردارم امشب
بود روح القدس تا صبح ساقی
که هم پیمانه شد دلدارم امشب
بود در بر مرا آن آیت نور
مسلم گشت نور و نارم امشب
#حاجب_شیرازی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ز بخت و عمر برخوردارم امشب
بود روح القدس تا صبح ساقی
که هم پیمانه شد دلدارم امشب
بود در بر مرا آن آیت نور
مسلم گشت نور و نارم امشب
#حاجب_شیرازی
#صبح_بخیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پلنگِ جان
به کفش پاشنه خوابیده نمانی در مراسمها
که هرکس می رود بیرون تو را آسان کند در پا
چه میخواهی تو از جانم بگو ای قلب لاکردار
بگو تاچندمیخواهی مرا سرگشته ی رسوا؟!
تو را از من ربود عشقی من اما ما نمیبینم
تو از من نیز تنهاتر، هلاک حسرت یک ''ما''
شبیه پیچکی لرزان که می پیچد به هر شاخی
مرا با وعده پیچاندی،خودت در پیچِ ناپیدا
پلنگ چابک جانم نزن خود را به کهساران
بمان هرگز نمی آری به دستت ماه زیبا را
اسیر تُنگِ دلتنگی،که حالا حسرتت حوضست
چها کم داشت ای ماهی بگو آخر تو را دریا؟
خرامان طفلِ در تابِ دل گهواره ی هستی
تورا جز اینکه خوابانده چها فهمانده این لالا؟
تو شال کاموابافی که وصلت فصل سرماهاست
بهاران را نمیبینی که هستی چاره ی سرما
#امیرابوالفضل_عباسیان_امیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
به کفش پاشنه خوابیده نمانی در مراسمها
که هرکس می رود بیرون تو را آسان کند در پا
چه میخواهی تو از جانم بگو ای قلب لاکردار
بگو تاچندمیخواهی مرا سرگشته ی رسوا؟!
تو را از من ربود عشقی من اما ما نمیبینم
تو از من نیز تنهاتر، هلاک حسرت یک ''ما''
شبیه پیچکی لرزان که می پیچد به هر شاخی
مرا با وعده پیچاندی،خودت در پیچِ ناپیدا
پلنگ چابک جانم نزن خود را به کهساران
بمان هرگز نمی آری به دستت ماه زیبا را
اسیر تُنگِ دلتنگی،که حالا حسرتت حوضست
چها کم داشت ای ماهی بگو آخر تو را دریا؟
خرامان طفلِ در تابِ دل گهواره ی هستی
تورا جز اینکه خوابانده چها فهمانده این لالا؟
تو شال کاموابافی که وصلت فصل سرماهاست
بهاران را نمیبینی که هستی چاره ی سرما
#امیرابوالفضل_عباسیان_امیر
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگه خبر رسید که من مردم...
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پریشان است گیسویی در این باد و پریشانتر
مسلمانی که میخواهد نگاهش را نگه دارد
عصای دستِ من عشق است، عقل سنگدل بگذار
که این دیوانه تنها تکیهگاهش را نگه دارد
به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم
خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد
دلم را چشمهایش تیر باران کرد، تسلیمم
بگویید آن کمانابرو سپاهش را نگه دارد...!
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
مسلمانی که میخواهد نگاهش را نگه دارد
عصای دستِ من عشق است، عقل سنگدل بگذار
که این دیوانه تنها تکیهگاهش را نگه دارد
به روی صورتم گیسوی او مهمان شد و گفتم
خدا دلبستگان روسیاهش را نگه دارد
دلم را چشمهایش تیر باران کرد، تسلیمم
بگویید آن کمانابرو سپاهش را نگه دارد...!
#سجاد_سامانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
زهی در کوی عشقت مسکن دل
چه میخواهی ازین خون خوردن دل
چکیده خون دل بر دامن جان
گرفته جان پرخون دامن دل
از آن روزی که دل دیوانهٔ توست
به صد جان من شدم در شیون دل
منادی میکنند در شهر امروز
که خون عاشقان در گردن دل
چو رسوا کرد ما را درد عشقت
همی کوشم به رسوا کردن دل
چو عشقت آتشی در جان من زد
برآمد دود عشق از روزن دل
زهی خال و زهی روی چو ماهت
که دل هم دام جان هم ارزن دل
مکن جانا دل ما را نگهدار
که آسان است بر تو بردن دل
چو گل اندر هوای روی خوبت
به خون درمیکشم پیراهن دل
بیا جانا دل عطار کن شاد
که نزدیک است وقت رفتن دل
#حضرت_عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زهی در کوی عشقت مسکن دل
چه میخواهی ازین خون خوردن دل
چکیده خون دل بر دامن جان
گرفته جان پرخون دامن دل
از آن روزی که دل دیوانهٔ توست
به صد جان من شدم در شیون دل
منادی میکنند در شهر امروز
که خون عاشقان در گردن دل
چو رسوا کرد ما را درد عشقت
همی کوشم به رسوا کردن دل
چو عشقت آتشی در جان من زد
برآمد دود عشق از روزن دل
زهی خال و زهی روی چو ماهت
که دل هم دام جان هم ارزن دل
مکن جانا دل ما را نگهدار
که آسان است بر تو بردن دل
چو گل اندر هوای روی خوبت
به خون درمیکشم پیراهن دل
بیا جانا دل عطار کن شاد
که نزدیک است وقت رفتن دل
#حضرت_عطار
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دوست داشتنم را
با صدای موج ساحل
در حال آواز
با ساز و آواز ترکی
به سویت پرواز می دهم
هزاران شکوفه در دلت باز می شود
زیبایی ات در دل خورشید
نمایان می شود
من شیفته از نگاهت
بار گناهانم را به لبانت می چشانم
آهنگین
اغواگر
ریتم هماهنگی با دلمان
می چرخد.
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با صدای موج ساحل
در حال آواز
با ساز و آواز ترکی
به سویت پرواز می دهم
هزاران شکوفه در دلت باز می شود
زیبایی ات در دل خورشید
نمایان می شود
من شیفته از نگاهت
بار گناهانم را به لبانت می چشانم
آهنگین
اغواگر
ریتم هماهنگی با دلمان
می چرخد.
#ثریا_شجاعی_اصل
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
تکلیف تمام روزها و شبهای
عاشقی من اینست
که از تو بنویسم
عشق تو را مشق زندگی ام کنم
از تو بگویم
اعتراف کنم به دوست داشتنت
در میان تمام واژه هایم تو را به تصویر بکشم
ببویم عطر تنت را
ببوسم آن دلبری
خنده هایت را که بر لبانت می نشیند
می نویسم از چشمانت
و شبیخونی که هر شب بر دلم می زند
آن نگاه مهربانت که بهترین
بهانه ی عاشقی ست...
می نویسم که
در لحظه لحظه ی روزهایم جاری هستی
من برای آمدنت
ساعتی از انتظار
بر روی دستانم بسته ام
که تیک تاک آن
کوک کند نبض احساسم را به عشقی ابدی....
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تکلیف تمام روزها و شبهای
عاشقی من اینست
که از تو بنویسم
عشق تو را مشق زندگی ام کنم
از تو بگویم
اعتراف کنم به دوست داشتنت
در میان تمام واژه هایم تو را به تصویر بکشم
ببویم عطر تنت را
ببوسم آن دلبری
خنده هایت را که بر لبانت می نشیند
می نویسم از چشمانت
و شبیخونی که هر شب بر دلم می زند
آن نگاه مهربانت که بهترین
بهانه ی عاشقی ست...
می نویسم که
در لحظه لحظه ی روزهایم جاری هستی
من برای آمدنت
ساعتی از انتظار
بر روی دستانم بسته ام
که تیک تاک آن
کوک کند نبض احساسم را به عشقی ابدی....
#باران_مقدم
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کسی در اندرونم مینویسد،
دستم را به حرکت درمیآورد
سخنی میشنود، درنگ میکند،
کسی که میان کوهستان سرسبز و دریای فیروزهگون گرفتار آمده است.
او با اشتیاقی سرد
به آنچه من بر کاغذ میآورم میاندیشد.
در این آتش داد
همه چیزی میسوزد
با این همه اما، این داور
خود
قربانی است
و با محکوم کردن من خود را محکوم میکند.
به همه کس مینویسد
هیچکس را فرانمیخواند
برای خود مینویسد
خود را به فراموشی میسپارد
و چون نوشتن به پایان رسد
دیگر بار
به هیأت من درمیآید.
#اکتاویو_پاز
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کسی در اندرونم مینویسد،
دستم را به حرکت درمیآورد
سخنی میشنود، درنگ میکند،
کسی که میان کوهستان سرسبز و دریای فیروزهگون گرفتار آمده است.
او با اشتیاقی سرد
به آنچه من بر کاغذ میآورم میاندیشد.
در این آتش داد
همه چیزی میسوزد
با این همه اما، این داور
خود
قربانی است
و با محکوم کردن من خود را محکوم میکند.
به همه کس مینویسد
هیچکس را فرانمیخواند
برای خود مینویسد
خود را به فراموشی میسپارد
و چون نوشتن به پایان رسد
دیگر بار
به هیأت من درمیآید.
#اکتاویو_پاز
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
.
شب تنهایی ای دل هر که چون غم همدمی دارد
چه غم او را که اندر خانهٔ دل محرمی دارد
به جز این زخم مردافکن که من اندر جگر دارم
هر آن زخمی که بینی در زمانه مرهمی دارد
خوش آن روزی که چون دیوانگان از سنگ اطفالم
به خون آلوده بر بینی که آن هم عالمی دارد
فشاندم تخم مهرت را به کشت سینهٔ محزون
چه غم از خشکسالیها که چشمم شب نمیدارد
اگر لعل لبت نبود نگین جم چرا دایم
مسخّر ملک دلها را به حکم خاتمی دارد
ندارد بیمی الهامی دگر از دوزخ هجران
که در خلد وصال تو روان خرّمی دارد
#الهامی_کرمانشاهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شب تنهایی ای دل هر که چون غم همدمی دارد
چه غم او را که اندر خانهٔ دل محرمی دارد
به جز این زخم مردافکن که من اندر جگر دارم
هر آن زخمی که بینی در زمانه مرهمی دارد
خوش آن روزی که چون دیوانگان از سنگ اطفالم
به خون آلوده بر بینی که آن هم عالمی دارد
فشاندم تخم مهرت را به کشت سینهٔ محزون
چه غم از خشکسالیها که چشمم شب نمیدارد
اگر لعل لبت نبود نگین جم چرا دایم
مسخّر ملک دلها را به حکم خاتمی دارد
ندارد بیمی الهامی دگر از دوزخ هجران
که در خلد وصال تو روان خرّمی دارد
#الهامی_کرمانشاهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀