💖کافه شعر💖
2.78K subscribers
4.43K photos
2.95K videos
12 files
1.08K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
تمام ِ احساسم را در شعرهایم ریختم
تا به تو بفهمانم چقدر دوستت دارم ،،،
به چشمانت بگو
ناب ترین واژه های شعرم برای توست
هر سروده ام خالصانه ترین عشقی ست
که در دلم میپرورانم
و با زبان شعر بیانش میکنم
از کنار این واژه ها به آسانی گذر مکن
که در هر بیت اش
از عمق جانم تو را می خواند ،،،
من درون سیاههء چشمان تو
پرواز هزاران چکاوک عاشق را می نگرم
که در سرای قلبم
عاشقانه نغمه سر میدهند
تو درون اشعارم زیبایی های خود را به تماشا بنشین
و از برق چشمانم دوستت دارم را بخوان ...!!


#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در زمستان غمت بال و پرم می سوزد
مثل بند  جگرم  چشم  ترم می سوزد

همه ی خاصیت عشق فقط تشویش است
گرز وافور شدم بس که سرم می سوزد

ماندن و رفتن من هر دو فقط سوختن است
اخر قصه فقط دل به برم می سوزد

شیشه ی عمر  من از سردی خُلقت بشکست
پیش چشمان تو تیغ ظفرم می سوزد

هر کسی سوخته با شعر من انسی دارد
بیت بیت غزلِ چون گهرم می سوزد

#سـجاد_احمدیان


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من کاغذهای مصر و بغداد ای جان
کردم پر ز آه و فریاد ای جان

یکساعت عشق صد جهان بیش ارزد
صد جان به فدای عاشقی باد ای جان

#رباعی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" شب و نور "

شب ندارد جایی از اِعراب در کلّ ِ حُدود
سایه ی خویش است هر آنچه که آمد در وجود !

هر چه در نور است از او روشن است و تابناک
هرچه دور از نور ، اندر سایه ی خویشش غُنود

خالقِ هستی نه شب را آفریده از ازل
خود چو نور است و، ز نورش بر همه عالم فُزود

از گِل و خاک آفرید و نور در آدم دمید!
از چنان خاک و گِلی آورده ی خود را سُتود !

هرکجا نور است روشن میشود راه و ضمیر
جاده ی بی نور در تاریکی ات آرَد فرود

ای #سپهرم نور تو از روزنِ شعر است و شب ..
وقت راز است و نیایش، باز هنگام ِ سُجود ...

#سپهرA_Roohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اڪَر نیمہ‌شب
خیالت هواے بوسہ ڪرد و
روے تخت
لاے ملافہ‌ها
در آغوش شمعدانی‌ها
لب حوض
پشت پنجره‌ها
میان میهمانی شڪلات‌ها
در دل یڪ عاشقانہ و
شاید هیچ جا ، پیدایم نڪردے بدان
من این شب‌ها پیراهنت را
تَن می‌ڪنم ،
تا محبوبہ‌ے ڪَوشہ‌ے ایوان
مرا با تو اشتباه بڪَیرد
و پشت پلڪ‌هایش تا صبح تابم دهد ..!!

#نیازے_حامد

‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آسمان آبی تر
 آب آبی تر
من درایوانم رعنا سر حوض
 رخت می شوید رعنا
برگ ها می ریزد
 مادرم صبحی می گفت :‌ موسم دلگیری است
 من به او گفتم : زندگانی سیبی است ‚ گاز باید زد با پوست
 زن همسایه در پنجره اش تور می بافد می خواند
 من ودا می خوانم گاهی نیز
 طرح می ریزم سنگی ‚ مرغی ‚ ابری
آفتابی یکدست
 سارها آمده اند
تازه لادن ها پیدا شده اند
من اناری را می کنم دانه به دل می گویم
خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود
می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم
 مادرم می خندد
 رعنا هم .

#سهراب_سپهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اى باد صبحگاهی، وه از کدام سويی؟
وى بوى مهربانی، وه از کدام بويی؟

پنهان مشو ز دلها، آتش زن آشکارا
هر روز گرم تر کن بازار خوبرويى

تو مست همچو غنچه، دل در خيال حسنت
گلبرگ من، نگويى تو در کدام بویی

اى باد، من نيارم گفتن که پاش بوسى
ليکن سلام چشمم با خاک در بگويى

#امیرخسرو_دهلوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
باید این سرکشی رود به طغیان برسد
تا که این عاشق دیوانه به سامان برسد

نه فقط وحشت من رفتن تو باشد،چون
به لب آینه از رفتن تو جان برسد

کار این عشق بدون تو به اما برسد
سر آشفته ی من باز به دامان برسد

بوسه ای از لب سرخت به لبم بنشان و
بلکه این شاعر بیچاره به درمان برسد

بگذر از وضع بد و حالت بحرانی من
درد بی تو شدنم تا بن دندان برسد

قاصدک رفت و خبر از تو نشد میترسم
شاخه ی پیچک همسایه به ایوان برسد


#شیدا_التيام

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دست گیر این پنج روزم در حیات
تا نگیرم در قیامت دامنت

عزم دارم کز دلت بیرون کنم
و اندرون جان بسازم مسکنت

درد دل با سنگ دل گفتن چه سود
باد سردی می‌دمم در آهنت

#سعدی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غـزل بهـانه می شود، سیـاه مشقِ دفترم
سیـاه می نویسمت ، در ایـن وداعِ آخرم

گناهِ من دراین زمان شکستنِ سکوت بود
نه میرسد بـه بـاورت، نه میرسد به باورم

هنـوز پشتـم از غمِ، زمـانـه تیر می کِشد
به جرمِ دلنوشته ها، بُریده می شود سَرم

مرا دوبـاره زندگی، به کامِ مرگ می کِشد
و ایـن سکوتِ لعنتی، گرفتـه راهِ حنجرم

نه بیم دارم ازکسی نه می هراسم از شما
سکوت می کنم فقط ، بـه احترامِ مادرم

#مرتضی_عباسی_زاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آهنگ کردی 🌼♥️🌼

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ما خرابات نشینان همه همرنگ همیم
در نهان عین وجودیم و به ظاهر عدمیم

کارفرمای بلاعزل قضا و قدریم
راه پیمای بیابان حدوث و قدمیم

بسر مرده دلان و به ره گمشدگان
خضر فرخ قدم و عیسی فرخنده دمیم

#حاجب_شیرازی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مُژه‌ن قانېم تؤکۆب، غمزه‌ن آلېر جانېم، عجب سانما



ايشی‌دير تؤکسه قان اۏخ، عادتی‌دير آلسا جان خنجر

#فضولی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#عصرکه می شود
دلم می خواهد
چونان پروانه
گرداگرد شمع حضورت را
طواف دارم
بیایم دستت را بگیرم
با تو در مسیر خوشبختی
گام بردارم
عصر که می شود
بیشتر از هر چیز
لمس حضورت را کم دارم

#امیرعباس_خالق_وردی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زخمی تر از تنهایی پیمانه ها هستیم
بغضیم و عمری هی، وبال شانه ها هستیم

ازماجرای زندگی سیریم و مدت هاست
آواره ی تنهایی میخانه ها هستیم

انقدر با پس کوچه های  خسته خوابیدیم
آبستن اندوه این ویرانه ها هستیم

ما نسل شب بیداری و کابوس و تردیدیم
لبخند تلخ صورت دیوانه ها هستیم

محکوم اجباریم و در مرداب جان دادن
شمعیم و تنها قسمت پروانه ها هستیم

بالحن سرد بی خیالی هی غزل گفتیم
شاعر که نه، ازتیره ی پرچانه ها هستیم

دستی تمام آرزومان را به غارت برد
ماغرق رویا در سکوت لانه ها هستیم

آهیم و روی شیشه های شهر میمیریم
بغضیم و عمری هی وبال شانه ها هستیم

#سجاد_صفری_اعظم 

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تا وصله ی تنم شوی ای ماه دوردست
چون دگمه ای به پیرهنم دوختم تو را

دنیا تو را به نعمت فردوس می خرید
شادم درین معامله نفروختم تو را

از دستبرد دشمن و از چشم زخم دوست
در سینه چون جواهری اندوختم تو را

روی سپید دوست، مقامات معنوی ست
موی سیاه دادم و آموختم تو را

#علیرضا_بدیع

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چقدر
دلم می خواهد
همراه با رقص
#برف،
به انتظار دیدارت
پای در خیابان گذارم،
و چشم بدوزم به پنجره آسمان.
#این روز ها بیشتر از همیشه
آمدنت را چشم انتظارم،
بیشتر از همیشه
تماشایت را بی قرارم.
تو مرا میزبان یک
#دوست داشتن بی منت کن،
من بند کفش هایم را
برای یک سفر
طولانی محکم می کنم‎
با صدای ضربان احساس
#تو
دوباره و #هـزار باره به اعجاز #مهربانیت
عشق می ورزم
مرا نگاه مهربانی
به کجا خواهد برد ؟

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گفتیم: مگر که اولیاییم، نه‌ایم
یا صوفی صفهٔ صفاییم، نه‌ایم

آراسته ظاهریم و باطن، نه چنان
القصه، چنانکه می‌نماییم، نه‌ایم

#شیخ_بهایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اینجا ، اینجا
پُشتِ پنجرهء
دفترِ
#شب
زانوی غم گرفته
به آغوش
این شعر سپیدِ
یاس کبود

آنگاه که مردی
بلورِ غرورش
تِرَک بر می‌دارد
دستانش در امتداد
شانه های غم می رقصد

سر پنجهء خیالِ
باران خیس می کند
تنِ مردانه اش را

گم می شود در مسلخِ
این غبار
خسته از این حصار
همه تن به دنبال سراب
نه قوتِ راهی نه مُلک ثوابی
خسته از حسرت ....
جا مانده کوه بغض درد
میانِ نگاهش

بس است ، بس است
تکرار این همه ملال
شکسته و وامانده است
کو عریانی آتش کو خاکسترش

" به کجا می رود این مرد..."

#سیامڪ_جعفرے‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀