💖کافه شعر💖
2.6K subscribers
4.39K photos
2.93K videos
12 files
1.04K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
به سویت می آیم
به زیست
و به غروبی
که همیشه دلتنگ است
به سویت می آیم
با شعر
با ترانه
به دستهای مهربان تو
که قدس اهوراییست
به سویت می آیم
حتی به یک لحظه آرامش
که در لبخندها
خوانده می شود
در عشوه های ریز
به نام تو....


#ثریا_شجاعی_اصل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ای مرغ سحر این نامه ببر
نزد صنم گل پیکر من

لیلای منی مجنون توام
من بندهٔ تو تو سرور من

دل شد ز غمت چون قطرهٔ خون
وز دیده چکید در ساغر من

ویرانه شود آن خانه که نیست
روشن ز رخت ای اختر من


#ملک_الشعرای_بهار
#صـبح_بـخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای موسی ما به طور سینا رفتی
وز ظاهر ما و باطن ما رفتی

تو سرد نگشته‌ای از آن گرمیها
چون سرد شوی که سوی گرما رفتی

#رباعی_مولانا
- رباعی شمارهٔ ۱۷۵۶

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
باز با چشمان نازت خنده بر عالم زدی
کار عشق و عاشقی را نازنین برهم زدی

خنده ی مستانه ات دل رابه رویا برد و باز
تیر نابودی به قلب غصه ها و غم زدی

تاگرفتی وسعتِ دلهای عاشق را به دست
برسویدای دلِ هرعاشقی پرچم زدی

تا سحرگاهان تراوید از لبِ لعلت مذاب
قطره ی آبِ طلا بر صورتِ شبنم زدی

بسکه میبخشی به میخانه صفا و دلبری
دست بربالایِ دستِ بخششِ حاتم زدی

تشنه ی آبِ بقا بودیم کز راه آمدی
ازشرابت بردلِ مجروحِ ما مرهم زدی

آفرین برهمتِ والایت ای سروِ چمان
دستِ رد برسینه ی نامرد ونامحرم زدی

#داودواعظی_مصباح

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#آمدی_جانم فدایت آمدی حالا چرا
از چه الان از برای دل ربودن آمدی

کاسۀ صبرم از این دیر آمدن لبریز شد
بر دل زارم چرا ب
َهر گزیدن آمدی

من زلیخا گشتم وُعمری شدم شیدای تو
پرپرم کردی و حالا بَهر چیدن آمدی

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کسی که روی تو را دید، مبتلای تو شد
هرآنکه بوی بشنید، در هوای تو شد

کسی که یافت وصالت ز دولتِ ازلی
ز خانمان شده بیگانه، آشنای تو شد

هرآنکه چهره‌ی گلگون تو نظاره نمود
مثالِ بلبل، هر لحظه در دعای تو شد

به روز حشر، کجا طالب جَنان باشد
کسی که ازل آن طالب لقای تو شد

ز قید جمله‌ی غم‌ها همی‌شود آزاد
کسی که بسته‌ی گیسوی مشک‌سای تو شد

تویی به کشور خوبی، شهنشهِ دوران
هزار شاه‌جهان بر دَرت گدای تو شد

به حال «عاجزِ» مسکین نظر ز بهرِ خدا
که مدّتی‌ست که آن بر درِ سرای تو شد...

#عاجز_مهارمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
آغوشت خیالم را آسوده می‌کند.
چسبیده‌ام
به ساحلی آرام...!
نه صدای موج دریا مرا شاد می‌کند،
نه صدای مرغان این حوالی،
منتظرم تو مرا صدا بزنی...!

گرمای تنت خستگی را از تنم آب می‌کند.
و خوابم میبرد...
خوب می‌دانم،
صبح که چشم‌هایم باز شوند، خواهم پرسید:
کجای این جهان خوابیده‌ام؟
چرادر یادم
هیچ حادثه‌ای مرا لمس نمی‌کند؟

کلافه‌ام!
مرا صدا بزن...
تا خاطرم بازگردد،
تمام آن شب‌ها
که تو را بوسیده‌ام...

#مهران_رمضانیان
.
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
مستم از جام لبت انگور می خواهی چه کار
تو خودت نوری عزیزم نور می خواهی چه کار

حس دریا داری و چون رود جاری می شوی
خط بزن این دشت را هاشور می خواهی چه کار

هرچه باشی من کبوتر میشوم بر شانه ات
با وجود من بگو منشور می خواهی چه کار


#جابر_ترمک

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ساده شدم یه عاشقت ؛ ساده تو باورم مکن
نقطه به نقطه شعرم و ؛ قصه ی دفترم مکن

چشم و دلم همشیگی در پی انتظار  توست
ذوق دو چشم خیسم و؛ هاله ی روسرم مکن

شبهه به عشق من مزن ؛ تا که کنم گلایه ات
شکوه سرای خوش سخن لایق قیصرم مکن

زمزمه های شعر من؛ سوی تو نغمه زاریست
صوت مرا به درگه ات ؛ نغمه ی دیگرم  مکن

از همه چی گذشته ام ؛ داغ گذشته زاری ام
سینه سرای  زخمی ام ؛ گوش مرا کرم مکن

از شب بی کران روم ؛ تا نوک قله ها  تویی
این شب با تو بودن ؛ چون شب آخرم مکن

فصل بفصل زندگی با توهمیشه سرخوشم
غنچه ی عطر یاسمن ؛ سرد چو آذرم مکن

سیر و سلوک جان شدی؛ تا ته سیرتم بمان
سیطره ی نگین تویی ؛ منع ز گوهرم مکن

اصل و اصول گردشم چرخش ناز چشم تو
ای غم بی کران چشم ؛  گردش اخترم مکن


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
..
 ‌ ‍ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‍ ‌

دنیا پر ازعطرِ بابونه است
محبوبِ من..!
بیا بودن را اراده ڪنیم
بیا از سرِ انڪَشتانِ این احساس
آویزان شویم،
لبریز و مست تاب بخوریم،
دنیا پر از عطرِ بابونه است،
محبوبِ من..!
بیا شڪَفتی دوست داشتن را
به سینه هامان بسپاریم
           بیا ساده باشیم
             ساده‌باشیم‌وعاشق....


#نیڪی‌فیروزڪوهی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ایزد امروز همه کار برای تو کند
همه عالم به مراد و به هوای تو کند

از لطف هر چه کند با تو سزای تو کند
زانکه ضایع نکند هر چه به جای تو کند


#منوچهری
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شمیم نو بهارانی  تو آن زیبای  جانانی
نسیم صبح فروردین  عروس شهر کنعانی

صفا بخش دل زارم تو هستی ماه نورانی
در این دنیای وانفسا  همیشه گرم و تابانی

چها گویم از آن سیما  از آن چشمان بی همتا
خلوص آب و آیینه  صفای شور ِ  بارانی
 
مثال آن غزال مست  می چرخد درون دشت
و َ یا آن بلبل عاشق  زمستان هم غزلخوانی

منم عاشق ترین عاشق  ز هر اندیشه ای فارغ
تو هستی فاتح جانم به قلبم شاه و سلطانی

  بری از کبر و خودخواهی  نماد عشق و زیبایی
تو آن شهزاده ی رویا تو لعلی از بدخشانی 

#فهیمه_خلیلی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بخند، خنده سلامِ زبان مشترک است
که در تمام جهان یک نشان مشترک است

زمان گفتنِ آرامِ دوستت دارم
جواب آینه‌ها یک بیان مشترک است

بخند، خنده بهار است... خنده خورشید است
برای تازه‌شدن یک جهان مشترک است

برای شاد شدن یک بهانه پیدا کن
که خنده حاصل یک ناگهان مشترک است

بخند، خنده به لب‌های ناز می‌آید
شرابِ شعر در این استکان مشترک است

برای شادی گنجشک‌های بی‌سامان
کتابِ دست تو یک آشیان مشترک است

همین که زنده و آرام و ساده‌ای، کافی‌ست
که زندگانی یک داستان مشترک است...

#نغمه_مستشار_نظامی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اوقات خوش آن بود ک بادوست ب سرشد

باقی همه بی حاصلگی وبی خبری بود...!





❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.
اما خنده ات که رها می شود
و پروازکنان در آسمان مرا می جوید
تمامی درهای زندگی را به رویم می گشاید
عشق من، خنده تو
در تاریکترین لحظه ها می شکند
و اگر دیدی، به ناگاه خون من
بر سنگفرش خیابان جاری است بخند،
زیرا خنده تو
برای دستان من شمشیری است آخته.
بخند بر شب بر روز،
بر ماه بخند
بر پیچاپیچ خیابان های جزیره،
بر این پسر بچه کمرو که دوستت دارد
اما آنگاه که چشم می گشایم و می بندم،
آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند
نان را، هوا را روشنی را،
بهار را از من بگیر اما خنده ات را هرگز!
تا چشم از دنیا نبندم


#پابلو_نرودا
مترجم احمد پوری
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌.
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل به هیچ عشقی نمی‌بندم، خیالت جمعِ جمع
از تمام شهر دل کندم، خیالت جمعِ جمع

بال پرواز مرا خواهی بچین، خواهی نچین
تا ابد بر خویش پابندم، خیالت جمعِ جمع

آینه، گاهی برایم نقش بازی می‌کند
من به رویش هم نمی‌خندم، خیالت جمعِ جمع

جمع ما با هم عددهایی حسابی نیستند
کم شدن را آرزومندم، خیالت جمعِ جمع

گُر گرفته پیرهن از داغ دل، امّا ببین!
لب فرو بستم؛ دماوندم، خیالت جمعِ جمع

تیشه را از ریشه‌ام بردار، لازم نیست که!
پاره شد زنجیرِ پیوندم، خیالت جمعِ جمع

گرچه چشمان مرا در اشک غلتان کرد و رفت
من در این برکه نمی‌گَندم، خیالت جمعِ جمع...

#رسول_ادهمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#خویش_را

اندک اندک از کلامت ، پروریدم خویش را ،
بسکه هستی روح پرور ، در تو دیدم خویش را ،

میدهد گلبرگ چشمانت ، به گلشن ها صفا ،
آن چنان بر دل نشستی ، تا ندیدم خویش را ،

از نگاه تو سیاهی ، کی بُوَد ممکن مرا ؟
در نوای خُرم انگیزت ، شنیدم خویش را ،

اندر ان چشم سیاهت ، چیست ان ناز نگاه ،
از نگاهت لحظه لحظه ، آفریدم خویش را ،

از طلوع مهر رویت عشق میتابد زمین ،
در حریم حضرتت از خود بریدم خویش را ،

گفتم از هجران تو ، شعری سُرایم تا سحر ،
اندر این وادی بماندم ، تا رهیدم خویش را ،

یوسف مصرم ... نبود بازارِ مصرم مشتری ،
شرمسار خویش گشتم ، تا خریدم خویش را ،

گفته بودی صبر باید ، در طریق عاشقی ،
#راحمم کی میتوانم ؟ آزمودم خویش را ،


#راحم_تبریزی ( فرجیان )

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀