خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم
دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم
ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز
کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم
#سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم
ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز
کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم
#سعدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در خواب دیدم دلبرم ، خندید و من بوسیدمش
آرام چون پروانه ای ، رقصید و من بوسیدمش
همپا شدم با گام او ، با ناز و با ایهام او
با نم نم آوازها ، چرخید و من بوسیدمش
در دشت و صحرای دلم ،امید بارش داشتم
چون نرگسی در سینه ام ، روئید و من بوسیدمش
گفتم فدایت جان من، کی میشوی مهمان من
آهسته در رویای من ، لغزید و من بوسیدمش
با تاب گیسویش زدم ،چرخی چو موجی پرتپش
در دیده ام دلبستگی را ، دید و من بوسیدمش
رفتم کمی مستی کنم ، تا اوج همدستی کنم
در جام احساس اندکی ، جوشید و من بوسیدمش
تردید کردم در غزل، در بیتهایی بی مثل
مشتی غزل در دیده ام، پاشید و من بوسیدمش
مژگان زیبایش کمی، لرزید با جامی دگر
گفتم که بد مستی نکن، نشنید و من بوسیدمش
#علی_صمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
آرام چون پروانه ای ، رقصید و من بوسیدمش
همپا شدم با گام او ، با ناز و با ایهام او
با نم نم آوازها ، چرخید و من بوسیدمش
در دشت و صحرای دلم ،امید بارش داشتم
چون نرگسی در سینه ام ، روئید و من بوسیدمش
گفتم فدایت جان من، کی میشوی مهمان من
آهسته در رویای من ، لغزید و من بوسیدمش
با تاب گیسویش زدم ،چرخی چو موجی پرتپش
در دیده ام دلبستگی را ، دید و من بوسیدمش
رفتم کمی مستی کنم ، تا اوج همدستی کنم
در جام احساس اندکی ، جوشید و من بوسیدمش
تردید کردم در غزل، در بیتهایی بی مثل
مشتی غزل در دیده ام، پاشید و من بوسیدمش
مژگان زیبایش کمی، لرزید با جامی دگر
گفتم که بد مستی نکن، نشنید و من بوسیدمش
#علی_صمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کاش میشد بنویسم بزنم بر در باغ
که من از اینهمه دیوار بدم میآید
دوست دارم به ملاقات سپیدار روم
ولی از مرد تبردار بدم میآید
ای صبا! بگذر و بر مرد تبردار بگو
که من از کار تو بسیار بدم میآید
عمق تنهایی احساس مرا دریابید
دارد از آینه انگار بدم میآید
آه، ای گرمی دستان زمستانی من
بیتو از کوچه و بازار بدم میآید
لحظهها مثل ردیف غزلم تکراریست
آری از اینهمه تکرار بدم میآید
#محمد_سلمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که من از اینهمه دیوار بدم میآید
دوست دارم به ملاقات سپیدار روم
ولی از مرد تبردار بدم میآید
ای صبا! بگذر و بر مرد تبردار بگو
که من از کار تو بسیار بدم میآید
عمق تنهایی احساس مرا دریابید
دارد از آینه انگار بدم میآید
آه، ای گرمی دستان زمستانی من
بیتو از کوچه و بازار بدم میآید
لحظهها مثل ردیف غزلم تکراریست
آری از اینهمه تکرار بدم میآید
#محمد_سلمانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
شادم به شادی تو، چه کارم به روزگار؟
هرچند روزگار به آزار من خوش است
باری؛ نشسته ام به مرور خیال تو
آری! دل غریب، به یاد وطن خوش است..
#سجاد_رشیدی_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هرچند روزگار به آزار من خوش است
باری؛ نشسته ام به مرور خیال تو
آری! دل غریب، به یاد وطن خوش است..
#سجاد_رشیدی_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیام
حتی اگر به دیدهٔ رؤیا ببینیام
من صورتم به صورتِ شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینیام
شاعر شنیدنی است، ولی میل، میلِ توست
آمادهای که بِشنویام، یا ببینیام؟
این واژهها صراحتِ تنهاییِ مناند
با اینهمه، مخواه که تنها ببینیام
مبهوت میشوی اگر از روزنت شبی
بی خویش، در سماعِ غزلها ببینیام
یک قطرهام و گاه چنان موج میزنم
در خود، که ناگزیری، دریا ببینیام
شبهای شعرخوانیِ من بیفروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیام
#علی_بهمنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
حتی اگر به دیدهٔ رؤیا ببینیام
من صورتم به صورتِ شعرم شبیه نیست
بر این گمان مباش که زیبا ببینیام
شاعر شنیدنی است، ولی میل، میلِ توست
آمادهای که بِشنویام، یا ببینیام؟
این واژهها صراحتِ تنهاییِ مناند
با اینهمه، مخواه که تنها ببینیام
مبهوت میشوی اگر از روزنت شبی
بی خویش، در سماعِ غزلها ببینیام
یک قطرهام و گاه چنان موج میزنم
در خود، که ناگزیری، دریا ببینیام
شبهای شعرخوانیِ من بیفروغ نیست
اما تو با چراغ بیا تا ببینیام
#علی_بهمنی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از ردپای رفتنش پیداست دیگر، عشق
خون مرا امروز فرش کوچه خواهد کرد
حاشا حسادت ورزم احوال رقیبم را
با من چه کرد او تا مگر با او چه خواهد کرد؟
#سجاد_رشیدی_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خون مرا امروز فرش کوچه خواهد کرد
حاشا حسادت ورزم احوال رقیبم را
با من چه کرد او تا مگر با او چه خواهد کرد؟
#سجاد_رشیدی_پور
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دلِ عالمی ربودهست نگاهِ دلفریبت
همگی مطیعِ فرمان شب و روز در رکیبت
اگرم کُشی به زاری، وگرم زنی به خواری
-به خدا- که من نرنجم ز جفا و از عتیبت
به وفا و جور -ای مَه!- به فلک شبیه باشی
نه بنازم از فرازت، نه بنالم از نشیبت
من از این غمِ نهانی، دل و دین بدادم از کف
که تو فارغی ز حالِ دلِ یارِ ناشکیبت
ز تنِ فگار -«مستوره!»- مدام میبنالی
به جراحت تو مرهم ننهد مگر طبیبت
#مستوره_اردلان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همگی مطیعِ فرمان شب و روز در رکیبت
اگرم کُشی به زاری، وگرم زنی به خواری
-به خدا- که من نرنجم ز جفا و از عتیبت
به وفا و جور -ای مَه!- به فلک شبیه باشی
نه بنازم از فرازت، نه بنالم از نشیبت
من از این غمِ نهانی، دل و دین بدادم از کف
که تو فارغی ز حالِ دلِ یارِ ناشکیبت
ز تنِ فگار -«مستوره!»- مدام میبنالی
به جراحت تو مرهم ننهد مگر طبیبت
#مستوره_اردلان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
"صبح "
با عشق
و امید
در انتظار آغازے نو
چشم مے گشایم
مینشینم روے میز صبحانه
چایے مینوشم
پنجره ها را باز میڪنم
تا
نسیم صبحگاهے آغشته
به بوے گلهاے نیلوفر ویاس درون فضاے خانه بپیچد..؛
صداے گنجشڪها
نم باران
در جانم مے رویاند
دانه هاے دوست داشتن را
پروانه هاے احساسم
سوے تو به پرواز در مے آید
تا در هواے پاک عشقت
پراڪنده شوند...؛
ڪودتا میڪند
شراره هاے تبدار واژه ها
بسان شعرے عاشقانه
بر گیسوان نرم لطیفت مے لغزند
آغوشم پر میشود از آرامش خاص ...
#محمد_ذبیحی
#درود_پگاهتان_عاشقانه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با عشق
و امید
در انتظار آغازے نو
چشم مے گشایم
مینشینم روے میز صبحانه
چایے مینوشم
پنجره ها را باز میڪنم
تا
نسیم صبحگاهے آغشته
به بوے گلهاے نیلوفر ویاس درون فضاے خانه بپیچد..؛
صداے گنجشڪها
نم باران
در جانم مے رویاند
دانه هاے دوست داشتن را
پروانه هاے احساسم
سوے تو به پرواز در مے آید
تا در هواے پاک عشقت
پراڪنده شوند...؛
ڪودتا میڪند
شراره هاے تبدار واژه ها
بسان شعرے عاشقانه
بر گیسوان نرم لطیفت مے لغزند
آغوشم پر میشود از آرامش خاص ...
#محمد_ذبیحی
#درود_پگاهتان_عاشقانه
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
صبح آمدو باغ خانه عطرآگین شد
دیوارِ بلندِ آرزو آذین شد
شمع و گل و پروانه و بلبل جمعند
خورشید دمید و زندگی شیرین شد
#صفيه_قومنجانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دیوارِ بلندِ آرزو آذین شد
شمع و گل و پروانه و بلبل جمعند
خورشید دمید و زندگی شیرین شد
#صفيه_قومنجانی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سر گیسوی تو در مشت گره خورده ی باد
خبر از خانه ی ویران شده در مه می داد
من همان نامه ی نفرین شده بودم که مرا
بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد
داس بر ساقه ی گندم زدی و بی خبری
آه یک مزرعه در پشت سرت راه افتاد
هر چه فریاد زدم ، کوه جوابم می کرد
غار در کوه چه باشد ؟ : دهنی بی فریاد
داشتم خواب شفایی ابدی می دیدم
که تو از راه رسیدی مرض مادرزاد
بغض من گریه شد و راه تماشا را بست
از تو جز منظره ایی تار ندارم در یاد
#احسان_افشاری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خبر از خانه ی ویران شده در مه می داد
من همان نامه ی نفرین شده بودم که مرا
بارها خط زد و تا کرد ولی نفرستاد
داس بر ساقه ی گندم زدی و بی خبری
آه یک مزرعه در پشت سرت راه افتاد
هر چه فریاد زدم ، کوه جوابم می کرد
غار در کوه چه باشد ؟ : دهنی بی فریاد
داشتم خواب شفایی ابدی می دیدم
که تو از راه رسیدی مرض مادرزاد
بغض من گریه شد و راه تماشا را بست
از تو جز منظره ایی تار ندارم در یاد
#احسان_افشاری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عباس معروفی :
وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیشتر تنهاست. چون نمیتواند به هیچ کس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد.
و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق میکند، تنهایی تو کامل میشود.
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
وقتی آدم یک نفر را دوست داشته باشد بیشتر تنهاست. چون نمیتواند به هیچ کس جز به همان آدم بگوید که چه احساسی دارد.
و اگر آن آدم کسی باشد که تو را به سکوت تشویق میکند، تنهایی تو کامل میشود.
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای گُم شدن همیشه نباید توی کوچه پس کوچههای غربت باشی!
گاهی وقتها توی اتاق خودت، میون تک تک خاطراتت گم میشی.
اون وقت باید خیلی به عقب برگردی، تا خودت رو پیدا کنی.
خیلی …
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گاهی وقتها توی اتاق خودت، میون تک تک خاطراتت گم میشی.
اون وقت باید خیلی به عقب برگردی، تا خودت رو پیدا کنی.
خیلی …
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جان خوشست، اما نمیخواهم که: جان گویم ترا
خواهم از جان خوشتری باشد، که آن گویم ترا
من چه گویم کانچنان باشد که حد حسن تست؟
هم تو خود فرماکه: چونی، تا چنان گویم ترا
جان من، با آنکه خاص از بهر کشتن آمدی
ساعتی بنشین، که عمر جاودان گویم ترا
تا رقیبان را نبینم خوشدل از غمهای خویش
از تو بینم جور و با خود مهربان گویم ترا
بسکه میخواهم که باشم با تو در گفت و شنود
یک سخن گر بشنوم، صد داستان گویم ترا
قصه دشوار خود پیش تو گفتن مشکلست
مشکلی دارم، نمیدانم چه سان گویم ترا؟
هر کجا رفتی، هلالی، عاقبت رسوا شدی
جای آن دارد که: رسوای جهان گویم ترا
#هلالی_جغتایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
خواهم از جان خوشتری باشد، که آن گویم ترا
من چه گویم کانچنان باشد که حد حسن تست؟
هم تو خود فرماکه: چونی، تا چنان گویم ترا
جان من، با آنکه خاص از بهر کشتن آمدی
ساعتی بنشین، که عمر جاودان گویم ترا
تا رقیبان را نبینم خوشدل از غمهای خویش
از تو بینم جور و با خود مهربان گویم ترا
بسکه میخواهم که باشم با تو در گفت و شنود
یک سخن گر بشنوم، صد داستان گویم ترا
قصه دشوار خود پیش تو گفتن مشکلست
مشکلی دارم، نمیدانم چه سان گویم ترا؟
هر کجا رفتی، هلالی، عاقبت رسوا شدی
جای آن دارد که: رسوای جهان گویم ترا
#هلالی_جغتایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هر سینه کجا محرم اسرار تو باشد؟
هر دیده کجا لایق دیدار تو باشد؟
مستان دل اغیار چه لازم که درین عهد
هر جای که قلبی است به بازار تو باشد
هر آینه آن دل که قبول تو نیفتد
کی قابل عکس می رخسار تو باشد
من خاک رهت گشتم و گردی که پس از من
برخیزد ازین خاک هوادار تو باشد
تو گرد کسی گرد که او گرد تو گردد
تو یار کسی باش که او یار تو باشد
غیر از تو نشاید که کسی در دلش آید
آنکس که دلش محرم اسرار تو باشد
سلمان اگر از یار غمی در دلت آید
باشد که غم یار تو غمخوار تو باشد
ای صوفی اگر جرعه این باده بنوشی
زان پس گرو میکده دستار تو باشد
ظاهر نشود تا همه از سر ننهی دور
فرقی که میان سر و دستار تو باشد
#سلمان_ساوجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هر دیده کجا لایق دیدار تو باشد؟
مستان دل اغیار چه لازم که درین عهد
هر جای که قلبی است به بازار تو باشد
هر آینه آن دل که قبول تو نیفتد
کی قابل عکس می رخسار تو باشد
من خاک رهت گشتم و گردی که پس از من
برخیزد ازین خاک هوادار تو باشد
تو گرد کسی گرد که او گرد تو گردد
تو یار کسی باش که او یار تو باشد
غیر از تو نشاید که کسی در دلش آید
آنکس که دلش محرم اسرار تو باشد
سلمان اگر از یار غمی در دلت آید
باشد که غم یار تو غمخوار تو باشد
ای صوفی اگر جرعه این باده بنوشی
زان پس گرو میکده دستار تو باشد
ظاهر نشود تا همه از سر ننهی دور
فرقی که میان سر و دستار تو باشد
#سلمان_ساوجی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
در غیابِ تُو
؏شق
هستَندهاےست
بےمعنا
خُدعہے بےعشوه وُ
عصیانگرےست
ڪہ نیستَنَت را
پیراهنِ عثمان ڪَردهاَست
براے بہ بند ڪِشیدنِ
نَفَسهام...!
اگر این شعر
بہ دستَت رسید وُ
دلت را لرزاند،
یڪ قطره اشڪ
بیرونِ طاقچہے پنجرهے
اُتاقت بگذار
تا وقتے ڪہ خُدا
از ڪنارش رد شد،
با یڪے از
اشڪهاے من
عوضش ڪُنَد...!!!
#آرش_شاهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
؏شق
هستَندهاےست
بےمعنا
خُدعہے بےعشوه وُ
عصیانگرےست
ڪہ نیستَنَت را
پیراهنِ عثمان ڪَردهاَست
براے بہ بند ڪِشیدنِ
نَفَسهام...!
اگر این شعر
بہ دستَت رسید وُ
دلت را لرزاند،
یڪ قطره اشڪ
بیرونِ طاقچہے پنجرهے
اُتاقت بگذار
تا وقتے ڪہ خُدا
از ڪنارش رد شد،
با یڪے از
اشڪهاے من
عوضش ڪُنَد...!!!
#آرش_شاهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
.
موفقیت با خودش دشمن میاره!
می تونی موفق باشی و دشمن داشته باشی؛ یا میتونی شکست بخوری و "دوست" داشته باشی!!
چرخش ایام بکامتــــــــون شیرین...
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
موفقیت با خودش دشمن میاره!
می تونی موفق باشی و دشمن داشته باشی؛ یا میتونی شکست بخوری و "دوست" داشته باشی!!
چرخش ایام بکامتــــــــون شیرین...
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زخم زبان از این و آن به گوش دل شنـیده ام
بـار گران هجـر تـو بـه دوش خـود کشـیده ام
کـوچـه به کوچه در بدر سایه به سایه در گذر
بی خـبر از تـمام شـهـر ، در پی تو دویـده ام
گلشن و باغ من تویی چشم وچراغ من تویی
زیـن همـه غنچه های ناب، تازه گلی گزیده ام
در طلب وصـال تـو ،،، مـرغ شـکـسته بال تـو
نشسـته در خیال تو ، از غـم جان رهـیده ام
نـغـمـه و دمساز مـنی ، هـمدم و هـم راز منی
قـافیه پـرداز مـنی ، با تـو به خـود رسیده ام
عشـق نـهان من شـدی ، تاب و توان من شدی
مالک جـان من شـدی ، ماه چو تـو نـدیـده ام
سـرو چمـان مـن بـیا،،، روح و روان مـن بـیـا
بـه خـاطر وجـود تـو ، دل ز هـمـه بــریـده ام
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بـار گران هجـر تـو بـه دوش خـود کشـیده ام
کـوچـه به کوچه در بدر سایه به سایه در گذر
بی خـبر از تـمام شـهـر ، در پی تو دویـده ام
گلشن و باغ من تویی چشم وچراغ من تویی
زیـن همـه غنچه های ناب، تازه گلی گزیده ام
در طلب وصـال تـو ،،، مـرغ شـکـسته بال تـو
نشسـته در خیال تو ، از غـم جان رهـیده ام
نـغـمـه و دمساز مـنی ، هـمدم و هـم راز منی
قـافیه پـرداز مـنی ، با تـو به خـود رسیده ام
عشـق نـهان من شـدی ، تاب و توان من شدی
مالک جـان من شـدی ، ماه چو تـو نـدیـده ام
سـرو چمـان مـن بـیا،،، روح و روان مـن بـیـا
بـه خـاطر وجـود تـو ، دل ز هـمـه بــریـده ام
#علی_فعله_گری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀