گفت استاد احولی را کاندر آ
زو برون آر از وثاق آن شیشه را
گفت احول زان دو شیشه من کدام
پیش تو آرم بکن شرح تمام
گفت استاد آن دو شیشه نیست رو
احولی بگذار و افزونبین مشو
گفت ای استا مرا طعنه مزن
گفت استا زان دو یک را در شکن
چون یک بشکست هر دو شد ز چشم
مرد احول گردد از میلان و خشم
شیشه یک بود و به چشمش دو نمود
چون شکست او شیشه را دیگر نبود
خشم و شهوت مرد را احول کند
ز استقامت روح را مبدل کند
#مولوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
زو برون آر از وثاق آن شیشه را
گفت احول زان دو شیشه من کدام
پیش تو آرم بکن شرح تمام
گفت استاد آن دو شیشه نیست رو
احولی بگذار و افزونبین مشو
گفت ای استا مرا طعنه مزن
گفت استا زان دو یک را در شکن
چون یک بشکست هر دو شد ز چشم
مرد احول گردد از میلان و خشم
شیشه یک بود و به چشمش دو نمود
چون شکست او شیشه را دیگر نبود
خشم و شهوت مرد را احول کند
ز استقامت روح را مبدل کند
#مولوی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بخواب آرام ای عشقم که من بیدار بیدارم
فراقت تا سحر هر دم کند بیمار بیمارم
بخواب آرامِ جانِ من کنارت بودم و هستم
بخواب آرام من امشب چو هر شب سخت هوشیارم
تمام هستی ام خوابی ، برایت شعر می گویم
بخواب آرام تا فردا که من مشتاق دیدارم
میان سینه ام بغضی دل من گریه می خواهد
ز ترس بودن بی تو ، ز فکرش نیز بیزارم
دلم تنگ است می دانی که بی تو هیچ و تنهایم
نگر بر تلخی ام بی تو به این روز و شب تارم
به چشمانت قسم عشقم که بی عشق تو میمیرم
فدای پاکیت گردم گل زیبا و بی خارم
تمام آرزوی من ، بخواب آرام چون هستم
نوازش می کنم مویت بخواب آرام ، بیدارم
#مظهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
فراقت تا سحر هر دم کند بیمار بیمارم
بخواب آرامِ جانِ من کنارت بودم و هستم
بخواب آرام من امشب چو هر شب سخت هوشیارم
تمام هستی ام خوابی ، برایت شعر می گویم
بخواب آرام تا فردا که من مشتاق دیدارم
میان سینه ام بغضی دل من گریه می خواهد
ز ترس بودن بی تو ، ز فکرش نیز بیزارم
دلم تنگ است می دانی که بی تو هیچ و تنهایم
نگر بر تلخی ام بی تو به این روز و شب تارم
به چشمانت قسم عشقم که بی عشق تو میمیرم
فدای پاکیت گردم گل زیبا و بی خارم
تمام آرزوی من ، بخواب آرام چون هستم
نوازش می کنم مویت بخواب آرام ، بیدارم
#مظهری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
امشب بوزید باد طوفان آیین
چندانکه برفت، گرد عصیان ز جبین
از عالم لامکان، دو صد در نگشود
بر سینهٔ چرخ، بس که زد گوی زمین
#شیخ_بهایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
چندانکه برفت، گرد عصیان ز جبین
از عالم لامکان، دو صد در نگشود
بر سینهٔ چرخ، بس که زد گوی زمین
#شیخ_بهایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
بوی
اغوش
تو
در
کنج
اتاقم مانده ست
با شراب لب خود باز مرا شیطان کن
همسفر بر سر قبرم غزلی تلخ بخوان
شب
جمعه
ست
مرا
فاتحه ای مهمان کن
#لیلی_محمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
اغوش
تو
در
کنج
اتاقم مانده ست
با شراب لب خود باز مرا شیطان کن
همسفر بر سر قبرم غزلی تلخ بخوان
شب
جمعه
ست
مرا
فاتحه ای مهمان کن
#لیلی_محمدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
روزرا با طلوع نگاهت
عاشقانه فریاد بزن
پروازکن
بر بال کبوتر خیال
و بوسه باران کن
احساس را
بر گیسوان طلایی خورشید
#دانه_های_برف
ترانه می سرایند
لب هایشان
فریاد شعری است
به رنگ عشق!
تو راچه شاعرانه
به واژههایم میآورند!
من کتاب عشق را ورق میزنم
صفحات زندگی
هنوز تو را کم دارد .
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
عاشقانه فریاد بزن
پروازکن
بر بال کبوتر خیال
و بوسه باران کن
احساس را
بر گیسوان طلایی خورشید
#دانه_های_برف
ترانه می سرایند
لب هایشان
فریاد شعری است
به رنگ عشق!
تو راچه شاعرانه
به واژههایم میآورند!
من کتاب عشق را ورق میزنم
صفحات زندگی
هنوز تو را کم دارد .
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گر از جفای تو روزی دلم بیازارد
کمند شوق کشانم به صلح بازآرد
ز درد عشق تو دوشم امید صبح نبود
اسیر عشق چه تاب شب دراز آرد
تویی که گر بخرامد درخت قامت تو
ز رشک سرو روان را به اهتزاز آرد
#سعدى
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کمند شوق کشانم به صلح بازآرد
ز درد عشق تو دوشم امید صبح نبود
اسیر عشق چه تاب شب دراز آرد
تویی که گر بخرامد درخت قامت تو
ز رشک سرو روان را به اهتزاز آرد
#سعدى
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
یارب، تو مرا مژدهٔ وصلی برسان
برهانم از این نوع و به اصلی برسان
تا چند از این فصل مکرر دیدن
بیرون ز چهار فصل، فصلی برسان
#شیخ_بهایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
برهانم از این نوع و به اصلی برسان
تا چند از این فصل مکرر دیدن
بیرون ز چهار فصل، فصلی برسان
#شیخ_بهایی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ز هجر او دل من هر زمان به دست غم افتد
تنم ز دوری او در شکنجهٔ ستم افتد
شبی که قصهٔ درد دل شکسته نویسم
ز تاب سینه بسوزم که سوز در قلم افتد
قدم بپرسشم، ای بت، بنه، که چون تو بیایی
زمن دریغ نیاید سری که در قدم افتد
رها مکن که: به یک بارگی ز پای درآیم
که در کمند تو دیگر چو من شکار کم افتد
چو رشته شد تنم از هجر رشتهٔ زلفت
چه خوش بود سر این رشتها، اگر به هم افتد!
اگر به دست من افتد ز طرهٔ تو شکنجی
چنان شناس که: گنجی به دست بیدرم افتد
چو اوحدی بوجود تو زنده شد به غم تو
وجود او چه تفاوت کند که در عدم افتد
#اوحدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تنم ز دوری او در شکنجهٔ ستم افتد
شبی که قصهٔ درد دل شکسته نویسم
ز تاب سینه بسوزم که سوز در قلم افتد
قدم بپرسشم، ای بت، بنه، که چون تو بیایی
زمن دریغ نیاید سری که در قدم افتد
رها مکن که: به یک بارگی ز پای درآیم
که در کمند تو دیگر چو من شکار کم افتد
چو رشته شد تنم از هجر رشتهٔ زلفت
چه خوش بود سر این رشتها، اگر به هم افتد!
اگر به دست من افتد ز طرهٔ تو شکنجی
چنان شناس که: گنجی به دست بیدرم افتد
چو اوحدی بوجود تو زنده شد به غم تو
وجود او چه تفاوت کند که در عدم افتد
#اوحدی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از دهان گل شنيدم بر سر بازار گفت
هر که با ناکس نشيند عاقبت رسوا شود
گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی
#صائب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هر که با ناکس نشيند عاقبت رسوا شود
گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی
#صائب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این آهنگ محشره 😍❤
تقدیم همه شما عزیزان 😊🌹❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تقدیم همه شما عزیزان 😊🌹❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
غم فزون دارم، به سیلی چهره گلناری کنم
ترس دشمنشادی است و خویشتنداری کنم
هیچکس آگه ز دردم نیست، این خود نعمتیست
دَمبهدَم شکرانه از این بیپرستاری کنم
در قبال دوستیها، میکِشم آزارها
زندگی امّا حرامم باد اگر زاری کنم
تا بیاسایم ز رنجِ نامرادیهای خویش
در پناه باده، گاهی ترک هشیاری کنم
همچو بیدی در کنار صخرهها روییدهام
اینهمه خواری کشیدم تا سبکباری کنم
تن بکاهم آنقدَر از قیدها، تا همچو کاه
با نسیمی در فنای خویشتن یاری کنم
ای صدف! در پهنهی دریا دهانی باز کن
تا به جای گریهی خونین، گهرباری کنم
بر مزارم لالهها روید ز داغ سینهسوز
ذوق من را بین، کجاها فکر گلکاری کنم...!
#رحیم_معینی_کرمانشاهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ترس دشمنشادی است و خویشتنداری کنم
هیچکس آگه ز دردم نیست، این خود نعمتیست
دَمبهدَم شکرانه از این بیپرستاری کنم
در قبال دوستیها، میکِشم آزارها
زندگی امّا حرامم باد اگر زاری کنم
تا بیاسایم ز رنجِ نامرادیهای خویش
در پناه باده، گاهی ترک هشیاری کنم
همچو بیدی در کنار صخرهها روییدهام
اینهمه خواری کشیدم تا سبکباری کنم
تن بکاهم آنقدَر از قیدها، تا همچو کاه
با نسیمی در فنای خویشتن یاری کنم
ای صدف! در پهنهی دریا دهانی باز کن
تا به جای گریهی خونین، گهرباری کنم
بر مزارم لالهها روید ز داغ سینهسوز
ذوق من را بین، کجاها فکر گلکاری کنم...!
#رحیم_معینی_کرمانشاهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
از دهان گل شنيدم بر سر بازار گفت
هر که با ناکس نشيند عاقبت رسوا شود
گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی
#صائب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
هر که با ناکس نشيند عاقبت رسوا شود
گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی
صبر کن پیدا شود گوهر شناس قابلی
#صائب
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
لیلای من باش و برایم شاعری ڪن
تا من شوم مجنون و هی دورتبگردم
در بزم چشمانت عزیز نازنینم
مشروب چشمانت بنوشم
مست گردم
#لاادری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
تا من شوم مجنون و هی دورتبگردم
در بزم چشمانت عزیز نازنینم
مشروب چشمانت بنوشم
مست گردم
#لاادری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گئجه لر گیزلی کؤنول! آغلا سولانسین کوچه لر
گؤز یاشیمدان دوغولان آه لا، بولانسین کوچه لر
آتدیم آهنگی، خیال ماهنیسی، حسرت ایزینه
دولاشان دم، یوخودان سسله اویانسین کوچه لر
ساریشان خاطیره لر قلبه یانار اود قالاییب
قورخورام جان اودونا من کیمی یانسین کوچه لر
هؤرولن داشلار آهیمدان دیله گلدیکجه یقین
اذن وئرمز اوره ییم سانکی جالانسین کوچه لر
قورخورام عشقیمی ایثبات ائله یم سئوگیلیمه
کیرپیگیمده ن سوزولن قانه بویانسین کوچه لر
ای منیم کؤنلومو تالان ائده ن، آنجاق بو گئجه
«ارغوان» کؤنلو کیمی قویما تالانسین کوچه لر
#ارغوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
گؤز یاشیمدان دوغولان آه لا، بولانسین کوچه لر
آتدیم آهنگی، خیال ماهنیسی، حسرت ایزینه
دولاشان دم، یوخودان سسله اویانسین کوچه لر
ساریشان خاطیره لر قلبه یانار اود قالاییب
قورخورام جان اودونا من کیمی یانسین کوچه لر
هؤرولن داشلار آهیمدان دیله گلدیکجه یقین
اذن وئرمز اوره ییم سانکی جالانسین کوچه لر
قورخورام عشقیمی ایثبات ائله یم سئوگیلیمه
کیرپیگیمده ن سوزولن قانه بویانسین کوچه لر
ای منیم کؤنلومو تالان ائده ن، آنجاق بو گئجه
«ارغوان» کؤنلو کیمی قویما تالانسین کوچه لر
#ارغوان
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
و این چند صدمین قهوه ایست
ڪه #عصر به #عصر
به نیت تو سر ڪشیدم
این بار
تلخِ تلخ غرق خواهم شد
تو ته هیچ فنجانے نبودی .
#زهره_سجادے
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
ڪه #عصر به #عصر
به نیت تو سر ڪشیدم
این بار
تلخِ تلخ غرق خواهم شد
تو ته هیچ فنجانے نبودی .
#زهره_سجادے
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کاشکی با بوسه ای قلب مرا مهمان کنی
جرعه جرعه با غزل در شعر من طوفان کنی
دردها دارم به دل از رازهای سر به مُهر
با نفس هایت سکوت سینه را درمان کنی
کاش بگذارم سرم را بر ستون شانه ات
شانه را از هق هق دل ، بسترِ باران کنی
عهد بستی تا که باشی همدم و هم سایه ام
کاشکی حال خوشت را وقف آن پیمان کنی
می گذارم جان خود را در کف دستان تو
تا مبادا جان خود را بهر دل قربان کنی
باور خورشید فردا را برویان در دلم
تا تن تردید را سرریز از ایمان کنی
تو فقط تاج سرم باش و نگین افتخار
تا مرا چون شاهباز خطه ی گیلان کنی
#زیبا_حسینی_جیرندهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
جرعه جرعه با غزل در شعر من طوفان کنی
دردها دارم به دل از رازهای سر به مُهر
با نفس هایت سکوت سینه را درمان کنی
کاش بگذارم سرم را بر ستون شانه ات
شانه را از هق هق دل ، بسترِ باران کنی
عهد بستی تا که باشی همدم و هم سایه ام
کاشکی حال خوشت را وقف آن پیمان کنی
می گذارم جان خود را در کف دستان تو
تا مبادا جان خود را بهر دل قربان کنی
باور خورشید فردا را برویان در دلم
تا تن تردید را سرریز از ایمان کنی
تو فقط تاج سرم باش و نگین افتخار
تا مرا چون شاهباز خطه ی گیلان کنی
#زیبا_حسینی_جیرندهی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
کس نیست غم اندوختهتر زین که منم
با درد تو آموختهتر زین که منم
گفتی که نهای به عشق درپخته هنوز
خامی چه کنی سوختهتر زین که منم
#انوری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
با درد تو آموختهتر زین که منم
گفتی که نهای به عشق درپخته هنوز
خامی چه کنی سوختهتر زین که منم
#انوری
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
نه نگاه هیز دارم، نه جسارت جوانی
که لبی بخواهم از تو به زبان بیزبانی
نه جسارتی که یک روز بپرسم از تو نامی
نه شجاعتی که یک شب بدهم به تو نشانی
عطش زمینیام را تب بوسه چینیام را
به چه حیلهای بگویم به دو چشم آسمانی
به تبسمی لبم را به تو دادم و ندیدی
چه کنم؟ نگفته بودم سخنی به این عیانی
به سرم زده برایت غزلی بگویم اما
دودلم که میگذاری به حساب مهربانی
#غلامرضا_طریقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
که لبی بخواهم از تو به زبان بیزبانی
نه جسارتی که یک روز بپرسم از تو نامی
نه شجاعتی که یک شب بدهم به تو نشانی
عطش زمینیام را تب بوسه چینیام را
به چه حیلهای بگویم به دو چشم آسمانی
به تبسمی لبم را به تو دادم و ندیدی
چه کنم؟ نگفته بودم سخنی به این عیانی
به سرم زده برایت غزلی بگویم اما
دودلم که میگذاری به حساب مهربانی
#غلامرضا_طریقی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀