💖کافه شعر💖
2.34K subscribers
4.29K photos
2.84K videos
11 files
956 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram

و گاهی
در سکوت وحشی خورشید
و خاک و انزوا،
در مشت‌هایش
پنجهٔ صد شیر می‌روید،
و او می‌خواهد از جائی که خوابیده است
یا آرام بنشسته است،
برخیزد
و بگریزد میان دره‌های سبز،
و یا چون زنبقی وحشی
میان ریگ‌ها روید،
و یا خورشید را
در تپه‌ها بر سینه بفشارد
و او دیوانه‌ای تنهاست
با آوار صد دیوار...

#رضا_براهنی
‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ما عاشق هم بودیم...♥️♥️♥️

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سردرد‌ها درون سرم جا نمی‌شود
چندی ست اخم‌های دلم وا نمی‌شود

من خسته‌ام به زور هزاران دلیل خوب
هر لحظه مرگ می‌خورم امّا نمی‌شود

حتّی اگر تمام تنم را رفو کنید
زخمی که کاری‌است مداوا نمی‌شود

کفتارهای دور‌ و برم مطمئن شوید
پشتم شکسته است ولی تا نمی‌شود

باید چه کار کرد؟ خدایا چه کار با
قلبی که هیچ عاشق دنیا نمی‌شود

زن! اشتیاق و شوق درختان بارور
این «من» برای طفل تو بابا نمی‌شود


#کامیاب_مهری_پور

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
.

چطور باید
بفهمانم که
دوستت دارم
من به جز
یک قلب عاشق
یک دفتر شعر
و یک مشت دیوانه بازی
چیز دیگری ندارم
لابد
منتظری دنیا را
به پایت بریزم
خوب
دنیای من همین است
قلبی که به یادت
تندتر می تپد
دفتری که پر از 
شعرهای عاشقانه است
و تمام دیوانه بازی هایی
که در کنارت
به سرم می زند

#مسعود_نادری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀


گاهی از عشق مینویسم
گاهی از دلتنگی می بارم
گاهی از زمان دور می مانم
حافظه ام را میلبونها بار
به چهره ی خاطره ها می سپارم
در این میان خواسته هایم را کم می کنم
حالم را به لبخند کسی عادت نمی دهم
اضطرابم را به سوی چشمانم سوق نمی دهم
چشمانم پُر می شود
دستانم یخ می زند
قلبم از درد تیر می کشد
باز می گویم درد من برای خودم هست
حالم را خواهی بپرسی
خوبم....

#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ميان اين همه اشعار غمگين بر سر آنم
بياموزم به انسان ها اصول غصه خوردن را

تو مى ترسانى ام از درد عشق اما نميدانى
كه من آموختم از كثرت غم ها شمردن را


#سید_تقی_سیدی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در من شبی‌ست که ماهش تمام نیست!
تقدیرِ عشقیِ این شب، به کام نیست!

در من کسی‌ست که حالش جهنّم ست
دردی گرفته که کم از جُذام نیست!

در من یکی‌ست که غم‌هاش مُمتد ست
مَی نیست، دلبرِ او نیست، جام نیست!

در من، «من» است، منی بیقرار وُ تلخ
غم‌های او همه پُخته‌ست، خام نیست

در من دلی‌ست زِ آیینه صاف تر
تصویرِ توست که آرام و رام نیست!

آهویِ بیشه‌یِ خوابم، بمان! نترس!
این فرشِ قرمزِ عشق‌ست، دام نیست!

#محمد_صادق_زمانی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نسیم صبح به عالم زمن سلام رسان
پس از سلام تو این بهترین پیام رسان

به بزم مردم دانا چو بگذری زنهار
تو این پیام به خوبان زخاص و عام رسان

بگو که فصل بهار است و جشن جمشید است
بگوش جمله پیامم به احترام رسان


#حاجب_شیرازی
#صـبح_بخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گرچه #ابریست هوا
از تماشای غم انگیز جهان
به خدا دلگیر است!
گاهی از درد به خود می‌پیچد
آری آری
دلِ دنیایِ زمین غمگین است!
کاش
آسمان می‌بارید
بر دلِ خشک زمین‌
#برف تعارف می‌کرد..
بی خیالِ همۀ آنچه گذشت
به تنِ خستۀ خاک
#برف_احساس ببار
زندگی
در پسِ بی‌مهریِ تو می‌میرد!
دل سرگشتۀ من مانده به راه
به گل روی
#سپید تو #قسم
این زمین
#منتظرِ توست
ببار.


#فریبا_قربان_کریمی
🎙#رضا_ماد

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تموم دنیا رو بدن بهم
یه روز ازت جدا نمیشم
‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌ ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شده در قلب کسی ، جلوه ی مهتاب شوی
شده بر تشنه لبی ، چکه کنی، آب شوی...

شده خورشید شوی ، نور شوی ماه شوی
شده از راز دلم ، لحظه ای آگاه شوی...

شده معشوقه شوی در دل کس خانه کنی
شده در خواب خوشت، موی کسی شانه کنی...


#سیمین_بهبهانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‍ تکلیف تمام روزها و شبهای
عاشقی من اینست
که از تو بنویسم
عشق تو را مشق زندگی ام کنم
از تو بگویم
اعتراف کنم به دوست داشتنت
و در میان تمام واژه هایم تو را به آغوش بکشم
ببویم عطر تنت را
ببوسم آن دلبری
خنده هایت را که بر لبانت می نشیند
می نویسم از چشمانت
و شبیخونی که هر شب بر دلم می زند
آن نگاه مهربانت که بهترین
بهانه ی عاشقی ست...
می نویسم که
در لحظه لحظه ی روزهایم جاری هستی
و من برای آمدنت
ساعتی از انتظار
بر روی دستانم بسته ام
که تیک تاک آن
کوک کند نبض احساسم را به عشقی ابدی....


#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
" باده فروش "

منم آن باده فروشی که تُهی گشته خُمش!
سر کشیده همه را در بر شب های غمش

هر شبَش عهد نموده است به مِی لب نزند
باز نوشیده مِی و هیچ نمانده سحرَش!

وقت هُشیاری و صدبار چو پیمان بسته است..
با خود اما، بشکسته است همین عهد ِ بدَش

سرخی وقت غروب و دل ِ تنگ و تنها ..
بنشسته است و شمرده است همی زخم تنَش

کَس چو من عاقل دیوانه صفت ناديده
هیچکس نآمده جز خویش به دیدار منَش!

امشبم مست شدم از لب پيمانه ی شعر..
بوی ساغر بگرفته است،#سپهر و دهَنش !!

#سپهرRoohi

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
همین، تا پر گشودم از قفس‌ها سر در آوردم،
غلط کردم به شوق باغ، گویا پر در آوردم

دهان تا باز کردم مُنکرانم طعنه‌ها کردند
غزل گفتم، گمان کردند پیغمبر در آوردم

اگر شمشیر عریان پیشِ رویم بود خندیدم
چو بودا در جواب از جیب، نیلوفر در آوردم!

درختی ساده‌ام، آری جفای باغبانم را
هرس پنداشتم، پس شاخه‌ای دیگر در آوردم!

به خود آرایشِ "بَزمی" گرفتم تا بیاسایم
غم از هر سو که آمد بر سرم، ساغر در آوردم

جهانِ سخت را آسان گرفتم، شعرِ تَر گفتم
به مضمون، موم از دکانِ آهنگر در آوردم

ندارم عادتِ منت کشیدن، حالِ من خوب است
زِ بس با دستِ خود از پُشتِ خود خنجر در آوردم

زِ عُمرِ رفته آهی ماند، بر آیینه‌ی جانممم
طلا در کوره کردم، مُشتِ خاکستر درآوردم!

 
#حسین_جنتی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
غزل ؛ ثریا تا ثریاها

خسته از کار فلک احساس ما محبوس بود
آنچه مانده بر زمین گویا یکم افسوس بود

درد و غم با عربده؛ شلاق را می زد به ما
جای زخم تازیان برجان و تن ملموس بود

شب بدیدم گرگ ها؛ هی گله ها را میدرند
ناگهان از جا پریدم؛ خواب من کابوس بود

چون برفتم ؛ کآن شبی دنبال حالم تا کجا
کل امیدِ نگاه آنشبم؛ تنها فقط فانوس بود

چون بدنبال پرطاووس می گشتیم و بس
بعد عمری عاشقی چشم و دلم ماٌیوس بود

انتهای قصه ی تلخ ثریا و ثریاها چه شد؟
چون مقصر گفتنِ امثال ما محسوس بود


#ثریا_شجاعی_اصل

‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دل عارفان ببردند و قرار پارسایان
همه شاهدان به صورت تو به صورت و معانی

نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی

اگرت به هر که دنیا بدهند حیف باشد
و گرت به هر چه عقبی بخرند رایگانی

تو نظیر من ببینی و بدیل من بگیری
عوض تو من نیابم که به هیچ کس نمانی

نه عجب کمال حسنت که به صد زبان بگویم
که هنوز پیش ذکرت خجلم ز بی زبانی

مده ای رفیق پندم که نظر بر او فکندم
تو میان ما ندانی که چه می‌رود نهانی

مزن ای عدو به تیرم که بدین قدر نمیرم
خبرش بگو که جانت بدهم به مژدگانی

بت من چه جای لیلی که بریخت خون مجنون
اگر این قمر ببینی دگر آن سمر نخوانی

دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد
نه به وصل می‌رسانی نه به قتل می‌رهانی

#حضرت_سعدى

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💖کافه شعر💖 pinned «‍ ‍ . ﺷﺒﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣﺴﺘﯽ ﺗﮑﯿﻪ ﺑﺮ ﺟﺎﯼ ﺧﺪﺍ ﮐﺮﺩﻡ! ﺩﺭ ﺁﻥ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻦ ﻋﺠﺎﯾﺐ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻡ ! ﺟﻬﺎﻥ ﮐﻮﺑﯿﺪﻡ ﺍﺯ ﻧﻮ ﺳﺎﺧﺘﻢ ﮔﯿﺘﯽ ! ﺑﻪ ﻟﯿﻠﯽ ﺣﮑﻢ ﻋﺸﻖ ﺩﺍﺋﻤﯽ ﺩﺍﺩﻡ ! ﺑﻪ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺣﻖ ﺧﻮﺏ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺍﺩﻡ ! ﺑﻪ ﻣﺠﻨﻮﻥ ﺁﺗﺸﯽ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ ! ﺑﻪ ﻓﺮﻫﺎﺩ ﺍﻫﺮﻣﯽ ﮐﻮﻫﺎﻥ ﺷﮑﻦ ﺩﺍﺩﻡ ! ﻧﻪ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﻪ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻭﺿﻪ…»