💖کافه شعر💖
2.37K subscribers
4.29K photos
2.85K videos
11 files
962 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
بہ پا خیز!
اِےْ معالجِ نورِ رنجور
وَ مپرس
ڪہ زمان ، زمانِ زبانْ‌بستہ
از ترسِ ڪہ،
بہ ڪُجا مےگریزد.
بہ این سو شُو!
ڪہ گُل‌ها
بہ تماشاے تُو قد مےڪِشند.
تُو از مادر
ریحانگے بہ ارث بُردے وُ
از پدر ، مَردانگے!
خوشا آن روزے
ڪہ بہ تپش‌هاے سینہ‌اَت
گوش بخوابانم وُ
پَریشیده‌موےْ
در بہارخوابِ چشمانت
بہ خواب شَوَم.
بازآ...! بازآ
ڪدخُداے شعرآباد!
ڪہ خاتم‌ُالْشُعَرا منم؛
همان ڪہ براے تُو
از آواے واژه‌ها
در گوشِ ابرها
رشتہ‌رشتہ
بارانِ شعر مےریسد!
وَ قَرقاوُلان را
بہ تنفُّسِ گَرمِ تُو
سفیرِ رنگین‌ڪمان مےڪُنَد.
بیا...!
ڪہ مرا
بہ تُو بخواهانم،
ڪہ نمےخواهَمَم
از تُو توبہ ڪُنَم
هیچ‌ْ‌وقت!
از تُو ڪہ
یگانہ‌ے محضے دختر!
فقط بیا...!
ڪہ با هر نگات
تابشِ بوسہ
بہ قلبِ من فِراست وُ
نور بہ روحم مےبخشد!!!

#آرش_شاهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خواستم شبی به بامِ خیالِ تو پرواز کنم!
قصهء عشقِ تو را باز به دل ، من آغاز کنم

میانِ این همه بغض و دغدغهء شعر
عشقِ خود را ، من چگونه ابراز کنم ؟

نشستم سرد و خموش پشتِ دیوار چشمِ تو
تو بیا بگو ، من چگونه لب به سخن باز کنم ؟

شب به سر شد و قاصدکِ چشمانِ تو نیامد!
حال به چه بِسان چشمانِ تو را ، من ناز کنم

هر لحظه درگیر اُهام خیالِ تو شدم
خواهم که تو را ، دلبر طناز کنم

بیا و بگستران شرر نگاهت را به جانم
می خواهم که به چشمانِ تو اِعجاز کنم

#سیامڪ_جعفرے‌‌
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
وقت آن شد که بدان روح فزا آمیزی
مرغ زیرک شوی و خوش به دو پا آویزی

سینه بگشا چو درختان به سوی باد بهار
ز آنک زهر است تو را باد روی پاییزی

به شکرخنده معنی تو شکر شو همگی
در صفات ترشی خواجه چرا بستیزی


#مـولانـا
#صبح_بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
چشم بگشا
که آسمان دلم معطلِ روشنایی خورشید
چشمان توست
تا با نگاهت شهر دلم را گرم در آغوش بگیری
دیده بگشا
تا گنجشکان آوازه خوان عشقم
را به شوق بودنت
رها کنم بر فراز آسمان قلبم
و میان دشت اطلسی های خیالت
جرعه جرعه نگاهت را بنوشم
و از شهد لبانت کامی بگیرم برای زندگی
رها شوم در مرز
بین آغوش و دستانت
و شعری شوم موزون میان
ضرب آهنگ انگشتانت
شعری شور انگیز با نغمه های عاشقانه عشق....


#باران_مقدم

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در به روی این دل شوریده بستن خوب نیست
این دل بشکسته را دیگر شکستن خوب نیست

جرم این دل همه آنست که دل عاشق توست
این چنین پیمان شکستن دل گسستن خوب نیست


#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بی نصیبی را اگر یک عمر تاب آورده ام
دست آخر عاشقی پا در رکاب آورده ام

من‌ همان زخم عمیقم روی دست زندگی
بسکه بی مرهم نشستم سخت آب آورده ام

سایه ی لیلای دیروزم که با فکر جنون
غفلتم از عشق را ترس عِقاب آورده ام

خسته از یلدای تقدیر سراسر ظلمتم
توی قاب تیره روزی ماهتاب آورده ام

طاقتم را طاق کرده رنج دوری عاقبت
وعده ی دیدار را قدری شتاب آورده  ام

خسته از کتمان عشقم بر حیای چشمهات
شرح حال خویشتن را بی حجاب آورده ام

در ازای جامی از رویای تو با دست خویش
گیسوی برفین ساقی را شباب آورده ام

خواب می دیدم که مُردم؛ ابن سیرین را بگو
مرگ‌را وصل تو در تعبیر خواب آورده ام

#زهرا_وهاب_ساقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اسطوره تکرار نشدنی صدا👌

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از گنج قدم شدیم ویرانهٔ او
ز افسانهٔ او شدیم افسانهٔ او

آوخ که ز پیمان و ز پیمانهٔ او
کس خانهٔ خود نداند از خانه او

#رباعی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#چشم_زیبای_توووو

چشم زیبای تو یک قصه ی بی پابان است ...
ای خوش ان روی که در منظر ان چشمان است ،

خجلتم هست اگر قدرت اوصافم نیست ...
ساحری دارد وُ از عارض ان تابان است ،

جلوه ها دارد و ، هر آن ، به آیین دگر ...
بد گمانی نکنم ، مکتب عشاقان است ،.

هر نفس چشم تو را نغمه و ساز دگریست ...
لاله زاریست در ان بلبل خوش الحان است ،

دامن چشم تو از غنچه و گلها لبریز ...
سربه سر باغ و چمن ، نسترن و ریحان است ،

چشم زیبای تو وُ این دل عاشق چه کنم ؟
برده از راه مرا ، در پی دین و جان است ،



#راحم_تبریزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دلم میخواست دست از شانه دیوار بردارم
قرق را بشکنم ، پا روی دوش کوچه بگذارم

خودت می دانی از این معبر تاریک میترسم
اگر پا بند این دیوار ماندم ، سخت ناچارم

به تنهایی که عادت کرده باشی ، خوب میفهمی
چرا از این شلوغی های در بازار بیزارم

تماشا کن که در طوفان چشمت غرق خواهم شد
اگر چه قطره ام اما دل دریا شدن دارم

من از این پیچ و خم هایی که در راه ست فهمیدم
گره پشت گره پشت گره افتاده در کارم
 
#امیرحسین_آکار

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
زیباترین عصر جهان
با تماشای تصویر نگاه تو
آغاز می شود
چون می بینمت
چون بر قاب دیدگانم پیشمی بندی
چون تو را گرم در آغوش می فشارم
دست در دستت می گذارم
و شانه به شانه ات گام بر می دارم
یعنی همراه با تو‌
از عشقی ابدی سرشارم

#امیر_عباس_خالق_وردی

#عصرتون_بخیر

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
سخت است که دلتنگ شوی، خنده نباشد
مهمان تو جز حسرت ناخوانده نباشد

در برکه ی تنهایی تو ، نیمه شبی سرد
جز زورق مهتاب فریبنده نباشد

سخت است که عمری بدوی، لحظه دیدار
آن دم که رسیدی، نفسی مانده نباشد

در گوشه ای از نصف جهان، خاطره ای دور
رودی که دگر جاری و زاینده نباشد

سخت است که با بغض بخندی که نبینند
در چشم تو جز شبنم لغزنده نباشد

با عشق بچینید شبی ، سفره ی احساس
سهم تو فقط لقمه ی ته مانده نباشد

سخت است که بازی بخوری از همه دنیا
نقش تو به جز مهره ی بازنده نباشد

دل بسته شوی مثل بیابان به کمی ابر
یک سایه ی موهوم ، که بارنده نباشد

سخت است دم چوبه ی اعدام ، ببخشی
آن قاتل احساس ، که شرمنده نباشد

برگشت کند پست، تمام غزلت را
در آدرس شعر تو ، گیرنده نباشد

سخت است که دلتنگ شوی چاره نباشد
ای کاش به این حال کسی، زنده نباشد...

#علیرضا_عرفان

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
قلمزنی‌‌ست دلم؛ زخم سینه‌ام ‌کاری
مرور می‌کُنَدَم ضربه‌های تكرارى

به انتخاب خودم عاشقانه بخشیدم
عنانِ واژه، به دستِ خدایِ توداری‌

مرا سیاهیِ سیّالِ نیمه‌شب نوشید
و در رگارگ او جان‌ِ صبح، شد جاری

براى همقدمى با جهان گذرگاهی‌ست
میانِ کـــوهِ گدازانِ خویشُــــتن‌داری

جنون، جواز عبور از میان آتش بود
نَبَســت راه مرا مرزهاى هوشيارى

به هر کلاف درآویخت دست احساسم
که نقــــشِ چاره ببافم به دار ناچاری

همیشه غوطه‌ورم در سرابِ پیمودن
فناســــت آخرِ دنیای اسبِ عصّاری

تمام عمر من انگار خوابگردی بود
تو در کجای جهانی؟ هنوز بیداری؟

#غزل_آرامش

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بہ ؏شقِ تُو
آسمان را آواز دادم.
ستارگان را
بہ نازخندِ تُو رقصاندم،
ڪاج وُ جیرجیرڪ وُ
مہتاب وُ زنبقِ شب را.
تُو را بہ شڪلِ ماه دیدم
ڪہ در شعرے سپید
مصراع‌مصراع گام مےزَنَد!

#آرش_شاهری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بانگ‌دربانگ خروسان می‌خوانند.
تا دوردست‌های گمان اما
در این پهنه‌ی ماسه و شوراب
روستایی نیست.

روز است که دیگرباره بازمی‌گردد
یادآورِ صبح و سلام و سبزه،
و تحقیر است که هر سپیده‌دم از نو اختراع می‌شود در تجربه‌ی گریانِ همیشه.


#احمد_شاملو
#صبح_بخیر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای صمیمی
دیگر زندگی را نمی توان
در فرو مردن یک برگ
با شکفتن یک گل
یا پریدن یک پرنده دید
ما در حجم کوچک خود رسوب می کنیم
ایا شود که باز درختان جوانی را
در راستای خیابان
پرورش دهیم
و صندوق های زرد پست
سنگین
ز غمنامه های زمانه نباشند ؟
در سرزمینی که عشق آهنی ست
انتظار معجزه را بعید می دانم

در سرزمین ما
پرندگان همه خیس اند
در سرزمینی که عشق کاغذی است
انتظار معجزه را بعید می دانم

#خسرو_گلسرخی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
قاصد عشق   ...

دوباره نوبت پاییز عاشقانه رسید
صدای خش خش پاهای دلبرانه رسید

رسیده  همره بغضی چقدر ... بارانی
نوید آمدنش تا به سقف خانه رسید

دوباره نم نم باران  نوای شور انگیز
به گوش عاشق تنهای این زمانه رسید

دوباره بلبل نالان نوای غم سر داد
غمین و ناله کنان رفت تا به لانه رسید

هجوم خاطره ها در هوای بارانی
و اشک عاشق بیچاره بی بهانه رسید.

دوچشم منتظر او مانده  بر  راه و
دوباره قاصد ک غم به آشیانه رسید .

#شیدا_اعرابی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تا بر مدار عدل نگردد زمام کار
مشکل به کام خلق شود وضع روزگار

غیر از فریب و خدعه ز نامردمان مجوی
هرگز ثمر ندیده کس از خاک شوره‌زار

کم گو سخن ز قسمت و تقدیر و سرنوشت
بس کن حدیث باده‌ی گلگون و زلف یار

جز رنج ره نصیب نگردد به رهزنان
گر رهروان قافله باشند هوشیار

در راه حفظ ملک، اگر سر رود چه باک؟
مردن به نام بِه که نمردن به ننگ و عار

بی‌شک به دهر زندگی‌اش جاودان شود
در راه خلق، هرکه کند جان خود نثار

طی کن ره سعادت و آزادگی، «سحاب»
با گام‌های محکم و با عزم استوار...

#سحاب_سامانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀