💖کافه شعر💖
2.69K subscribers
4.42K photos
2.94K videos
12 files
1.06K links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
هِی رها می‌شوم و باز گرفتار خودم
همه از دشمن خود خسته ، من از یار خودم !

کیست با این منِ دنیازده ، هم‌راز شود ؟
غیر از آیینه کسی نیست سزاوار خودم

مثل یک عقربه‌ی کوچک بی‌خواب شدم
می‌روم هر شب و هر روز به دیدار خودم

عشق فهمید بعید است مقیّد شدنم
که مرا زود فرستاد پیِ کار خودم !

#محمد_مهدی_نورقربانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀

‌ای بازی زیبای لبت بسته زبان را
زیبایی تو  کرده فنا فنّ بیان را

ای آمدنت مبدا تاریخ تغزُل
تاخیر تو بر هم زده تنظیم زمان را

نقل است که در روز ازل مجمع لالان
گفتار تو را دیده و بستند زبان را  !

عشق تو چه دردی است که در منظر عاشق
از تاب و تب انداخته حتی سرطان را

کافی است به مسجد بروی تا که مشایخ
با شوق تو از نیمه بگویند اذان را

روحم به تو صد نامه نوشت و نفرستاد
ترسید که دیوانه کنی نامه رسان را

خورشید هم از چشم سیاه تو می افتد
هر روز اگر طی نکند عرض جهان را

یک عمر دویدند و به جایی نرسیدند
آنانکه به دستت نسپردند عنان را

بر عکس تو می گریم اگر با تو نباشم
تا خیس کنم حداقل نقش جهان را !

#غلامرضا_طریقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کم به دست آوردمت، افزون ولی انگاشتم
بیش از این‌ها از دعای خود توقع داشتم

بید مجنون کاشتم، فکر تو بودم، خشک شد
زرد می‌شد مطمئناً کاج اگر می‌کاشتم

#کاظم_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
واژه ها
در لمس عریان نگاهت
طلایی تر از
#آفتاب_تابستان
می درخشند
قافیه ها بر بام‌ غزلها
کنار
#جاده_انتظار
یکی یکی
کنار ردیف‌ها
پیاده می شوند،
دست در دست‌ هم
شعر می شوند و
#غربت_جمعه را
شرمنده‌ می کنند!
اشعار تبدارم را حس می کنی؟
تراوش واژه هایم
کنار
#جادهٔ رؤیا
روی
#جدول‌‌_هایی می چکد
که حل نمی شوند!
بیاوُ
شعر هایم را آواز کن
نگذار
#بوسه_های_شعر از دهان بیفتد.

#فریبا_قربان_کریمی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
از شنبه تا پنجشنبه
روز شماری میکنم که جمعه از راه برسد
تا جای خالی تورا
در آغوش بگیرم و تمام ِ
تلخی های هفته را در آغوش خیالی تو
نجوا کنم
و بار اندوه نبودنت را
به آغاز هفته ایی دیگر برسانم
و شاید
این تنها تکرار ِ شیرین دلتنگی ست
که سالهاست در قلبم
بسان قدیسان پرستیدنیست
نمیدانم این ابدیت خواستن و نبودن را چه بنامم که هر لحظه
دلتنگ تر از لحظه ء قبل هستم
و امیدوار تر به آینده مینگرم ...!!


#پارس

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خورشیدم وشهاب قبولم نمی کند
      سیمرغم وعقاب قبولم نمی کند

عریان ترم زشیشه ومطلوب سنگسار
این شهر بی نقاب قبولم نمی کند

ای روح بی قرار،چه باطالعت گذشت؟
عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند

این چندمین شب است که بیدارمانده ام
آن گونه ام که خواب قبولم نمی کند

بی تاب ازتوگفتنم،آوخ که قرن هاست
آن لحظه های ناب قبولم نمی کند

گفتم که با خیال ،دلی خوش کنم ولی
با این عطش ،سراب قبولم نمی کند

بی سایه ترزخویش ،حضوری ندیده ام
حق داردآفتاب قبولم نمی کند          

#محمدعلی_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
میانِ این همہ
شعرِ شڪستہ
واژہ ها بہ خون نشسته
عُمرے بہ فنا رفته
قایقِ مردے بہ گِل نشسته
میانِ ڪوچہ هاے بے قراری
چشمے بہ اشڪ
شدہ شسته
انگار عُمرے دویدہ
بہ جاے نرسیده
از همہ ڪَس رمیده
جا ماندہ میانِ
غبار زندگی
خستہ شدہ از
این جا ماندگی
شانہ هایش بہ هوای
سَرے شدہ درمانده
گویے بہ جز غم
چیزے نماندہ
ڪویرِ دشتِ جانش
بے انتها
ماندہ بہ انتظارِ
باد صبا
در این گیر و دار
آفتاب و باران
جانش شدہ به
چشمانے سراب
روییدہ نیلوفر غم
بر برڪهء شب این مرد
بوسیدہ بہ درد
قلم در دست
نوشتہ بہ خِشتِ جان
شعرے بہ بلنداے
درد ....
درے بہ قامت این مرد

#سیامڪ_جعفرے‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
احوال تو با غیر رسیده است به گوشم



در باخبری غصه کم از بی خبری نیست

#محمد_عزیزی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گر نداند دوست قدرم می‌روم زودش ز دست



در سبک‌روحی کم از رنگ حنایی نیستم


#طالب_آملی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
به قمارخانه رفتم همه پاکباز دیدم



چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی


#عراقی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
#عصر
باشد و چاے
باشد و شمعدانے 
اینجاصد_بغل واژہ
مے بارد براے شاعر ے👌🏾


#ڪوروش_مهرگان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ᬉ‌‌‌‌

‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صوت مرغان لب تالاب میچسبد به من
عطرِ جان بخش گل مرداب میچسبد به من

در کنارت با جسارت گفتن از راز دل و
راه رفتن در شب مهتاب میچسبد به من

بر لب دریا ز لبهایت لبالب ساغر و
میگساری با شراب ناب میچسبد به من

از عطش لبریز بودن، بیقرار بیقرار
بوسه بازی با لب بیتاب میچسبد به من

غرق رؤیای محال با تو بودن خفتن و
دیدنت حتّی میان خواب میچسبد به من


#حامد_بیدل

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نازِ چشمانے در دلم آتشے بہ پا ڪرد و رفت
هزاران دردِ بہ جانم روا ڪرد و رفت

چو سبوے عشق روانہ ڪرد سوے ما
بہ مے لبانش دلِ ساغر ما را مینا ڪرد و رفت

زِ العطش وصالش جانم بہ لب آمد
ما را حوالہ بہ بادِ صبا ڪرد و رفت

بہ زُمرد نگاهش دل و دین دادم
شب و روزم را تعبیر بہ رویا ڪرد و رفت

در دیر مُغان قبلهء مستانہ ام شد
ما را بہ خرابات آشنا ڪرد و رفت

شدم انگشت نماے ڪوے عشقاق سینہ چاڪ
ما را بہ گوشهء چشمے رسوا ڪرد و رفت

#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند‌‌

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
شب گشت ز هجران دل فروزم روز
شب تیز شد از آه جهانسوزم روز

شد روشنی و تیرگی از روز و شبم
اکنون نه شبم شبست و نه روزم روز

#سنایی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
امشب تمام خویش را از غصه پرپر می‌کنم
گلدان زرد یاد را با تو معطر می‌کنم

تو رفته‌ای و رفتنت یک اتفاق ساده نیست
ناچار این پرواز را این‌بار باور می‌کنم

یک عهد بستم با خودم وقتی بیایی پیش من
یه احترام رجعتت من ناز کمتر می‌کنم

یک شب اگر گفتی برو دیگر ز دستت خسته‌ام
آن شب برای خلوتت یک فکر دیگر می‌کنم

صحن نگاهت را به روی اشتیاقم باز کن
من هم ضریح عشق را غرق کبوتر می‌کنم

شعریست باغ چشم تو غرق سکوت و آرزو
یک روز من این شعر را تا آخر از بر می‌کنم

گرچه شکستی عهد را مثل غرور ترد من
اما چنان دیوانه‌ام که با غمت سر می‌کنم

زیبا خدا پشت و پناه چشم‌های عاشقت
با اشک و تکرار و دعا راه تو را تر می‌کنم

#مریم_حیدرزاده

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
صاحبا! سرورا! خداوندا!
ای که خلقت چو روی تو نیکوست

طبع تو گلشنی ست کاندر وی
همچو خورشید، صد گل خودروست

مگر از خلق تو صبا به چمن
برده بویی، که گل چنین خوشبوست


#سلیم_تهرانی
#صبـح_بـخیـر

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
تا نیک ندانی که سخن عین صواب است
باید که به گفتن دهن از هم نگشایی

گر راست سخن گویی و در بند بمانی
به زانکه دروغت دهد از بند رهایی


#سعدی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
💖کافه شعر💖 pinned «تا نیک ندانی که سخن عین صواب است باید که به گفتن دهن از هم نگشایی گر راست سخن گویی و در بند بمانی به زانکه دروغت دهد از بند رهایی #سعدی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀»
مے دانم بانو
وقتے دلت مے گیرد
جلوے آینه مے ایستی
ڪمے آرآیش
ڪمے عطر
و...
ڪمے نیشخند مے زنے به خودت!
به دلتنگے هآیے ڪه برایشان نقابِ مے دوزی...
لباس رنگے ات رآ مے پوشی
موهایت را مے بندی
و چند دآنه مروآرید به بغض هایت مے آویزی!
و در آخر
آنقدر زیبآ مے شوی
ڪه هیچڪس شک نمے ڪند ڪه تو
" خسته ترین " زن دنیآیی...!!

#حمید_مصدق
 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀