💖کافه شعر💖
2.29K subscribers
4.27K photos
2.8K videos
11 files
937 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
.

من همین قدر که
با حال وهوایت
گه گاه
برگی از
باغچه ی شعر بچینم
کافی‌ست ...

فکر کردن به تو
یعنی
غزلی شورانگیز !

که همین شوق مرا،
خوب‌ترینم !
کافی‌ست ...

#محمدعلی_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
‌.

هم صحبتِ
   تنهاییِ من باز کجایی؟!
امروز خرابم،
            نکند دیر بیایی؟!

من عاشقِ چشمانِ
               یکی دلبرِ ظالم
جز عشق نکردم
          بخدا هیچ خطایی

سهراب شدم،خنجرِ
         شیرین به دلم رفت
زهرم برسان چون
        که مرا نیست دوایی

جز مُردن و آزاد
          شدن از غم و ماتم
امشب به لبِ
   سوخته ام نیست دعایی

ای یاورِ تنهایی
               من بر سرِ راهت
با دلبرِ بی عاطفه
              گو هست خدایی


#محمدعلی_بهمنی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دارم تظاهر می کنم که: بردبارم
هرچند تاب روزگارم را ندارم
شاید لجاجت با خودم باشد ! غمی نیست
من هم یکی از جرم های روزگارم
من هم به مصداق" بنی آدم..." ببخشید
...گاهی خودم را ز شمایان می شمارم
حس می کنم وقتی که غمگینید باید
با ابر شعرم بغض هاتان را ببارم
حتی خودم وقتی که از خود خسته هستم
سر روی حس شانه هاتان می گذارم
فهمیده ام منها شدن تفهیم جمع است
تنهایی جمع شما را می نگارم
شاید همین دل باوری ها شاعرم کرد
شاید به وهم باورم امید وارم
هر قطره ی دلکنده از قندیل ، روزی
می فهمدم ، وقتی ببیند آبشارم !!!

#محمدعلی_بهمنی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فاصله میان من و تو
فاصله اسفند است و فروردین
همانقدر دور ‌...
همانقدر نزدیک ...

#محمدعلی_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خورشیدم وشهاب قبولم نمی کند
سیمرغم وعقاب قبولم نمی کند

عریان ترم زشیشه ومطلوب سنگسار
این شهر بی نقاب قبولم نمی کند

ای روح بی قرار،چه باطالعت گذشت؟
عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند

این چندمین شب است که بیدارمانده ام
آن گونه ام که خواب قبولم نمی کند

بی تاب ازتوگفتنم،آوخ که قرن هاست
آن لحظه های ناب قبولم نمی کند

گفتم که با خیال ،دلی خوش کنم ولی
با این عطش ،سراب قبولم نمی کند

بی سایه ترزخویش ،حضوری ندیده ام
حق داردآفتاب قبولم نمی کند          

#محمدعلی_بهمنی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
با تو از خویش نخواندم که مجابت نکنم
خواستم تشنه‌ی این کهنه شرابت نکنم

گوش کن از من و بر همچو منی گوش مکن
تا که ناخواسته مشتاق عذابت نکنم

دستی از دور به هُرم غزلم داشته باش
که در این کوره ی احساس مذابت نکنم

گاه باران همه‌ی دغدغه اش باغچه نیست
سیل بی گاهم و ناگاه خرابت نکنم

فصل‌ها حوصله سوزند بپرهیز که تا
فصل پر گریه‌ی این بسته کتابت نکنم

هر کسی خاطره‌ای داشت گرفت از من و رفت
تو بیندیش که تا بیهده قابت نکنم

#محمدعلی_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
حتی " تو" را ز حافظه ی گل گرفته اند

ای مثل من غریب در این روزها ، بهار !

#محمدعلی_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
همین که هستی و این لحظه های زیبا هست
همین که هستم و طومار آرزو ها هست
همین که صحبت دیشب کشید تا امشب
همین که امشب مان را پلی به فردا هست

همین که هستی و در هستی تو من هستم
همین که هست ‌، مرا نیست، نیست ، اما هست
همین که تشنه ی ِ یک جرعه ایم و خوشحالیم
که در حوالی مان رود هست دریا هست

همین که هیچ نیازی به حبِ خوابی نیست
که شاعریم و اگر خواب نیست، رویا هست
همین که در منی و مرز و دیده بانی نیست
قبول کرده ام - آری - هنوز دنیا هست.

❤️
#محمدعلی_بهمنی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
نتوان گفت که این قافله وا می‌ماند
خسته و خفته از این خِیل جدا می‌ماند

این رَهی نیست که از خاطره‌اش یاد کنی
این سفر همرهِ تاریخ به جا می‌ماند

دانه و دام در این راه فراوان، اما
مرغِ دل سیر ز هر دام رها می‌ماند

می‌رسیم آخر و افسانه‌ی واماندنِ ما
همچو داغی به دلِ حادثه‌ها می‌ماند

بی‌صداتر ز سکوتیم ولی گاهِ خروش
نعره‌ی ماست که در گوشِ شما می‌ماند

بروید ای دلتان نیمه، که در شیوه‌ی ما
مرد با هرچه ستم، هرچه بلا، می‌ماند...

#محمدعلی_بهمنی


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
خورشیدم وشهاب قبولم نمی کند
      سیمرغم وعقاب قبولم نمی کند

عریان ترم زشیشه ومطلوب سنگسار
این شهر بی نقاب قبولم نمی کند

ای روح بی قرار،چه باطالعت گذشت؟
عکسی شدم که قاب قبولم نمی کند

این چندمین شب است که بیدارمانده ام
آن گونه ام که خواب قبولم نمی کند

بی تاب ازتوگفتنم،آوخ که قرن هاست
آن لحظه های ناب قبولم نمی کند

گفتم که با خیال ،دلی خوش کنم ولی
با این عطش ،سراب قبولم نمی کند

بی سایه ترزخویش ،حضوری ندیده ام
حق داردآفتاب قبولم نمی کند          

#محمدعلی_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گویا که جهان بعد تو زیباشدنی نیست
حتّی گرهِ اخم خدا واشدنی نیست

از حاصل‌ضرب من و تو، عشق به‌پا شد
از خاطره‌ام عشق تو منها شدنی نیست

من با تو -همیشه، همه‌جا- ما شدنی بود
من با تو شدن، این‌دفعه گویا، شدنی نیست

آغوش من و عشق تو و لحظه‌ی دیدار
رؤیای قشنگی‌ست و امّا شدنی نیست

از دوری هم، هردو چه بیمار و خرابیم
اندازه‌ی این عشق که معناشدنی نیست

پایان کلامم، من و تو، آخر این شعر
با وصله و اصرار و دعا... ما شدنی نیست...

#محمدعلی_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
دوستم داری
می‌دانم
باز
دوست‌ دارم که بپرسم گاهی
دوست‌ دارم که بدانم امروز
مثل دیروز
مرا می‌خواهی
مهربانی‌ست و یا بی‌مهری‌ست؟
تنگ بی‌آب برای ماهی؟
فرصتی تا بسراییم از هم
بس کن از فلسفه‌های واهی
عشق، عشق است چه بر لوحی زر بنویسند،
چه برگ کاهی
پرسش از عقل چه جایی دارد؟
تا جنون می‌دهدت آگاهی
غیر از آن کوچه که دیوارش نیست
خانه‌ی دوست ندارد راهی...

#محمدعلی_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من زنده بودم اما انگار مرده بودم
از بس كه روزها را با شب شمرده بودم

يك عمر دور و تنها، تنها بجرم اين كه
او سرسپرده مي خواست ، من دل سپرده بودم

يك عمر مي شد آري در ذره اي بگنجم
از بس كه خويشتن را در خود فشرده بودم

در آن هواي دلگير وقتي غروب مي شد
گويي بجاي خورشيد من زخم خورده بودم

وقتي غروب مي شد وقتي غروب مي شد
كاش آن غروب ها را از ياد برده بودم

#محمدعلی_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀