💖کافه شعر💖
2.26K subscribers
4.26K photos
2.78K videos
11 files
927 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
#عصرها
دست و پاے شعرم
گُم مے شود
واژه ها هراسان تو مے شوند
اصلاً #عصرها
خیال بودنت فرق مے ڪند
بے تو دلتنگے مرا نفس مے ڪشد
و من دستِ خیالت را مے گیرم
با لبخندے تلخ محو مے شوم
در بے ڪران #عصر


#سیامڪ_جعفرے‌‌
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند


❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
در دست گلی دارم، این‌بار که می‌آیم
کآن را به تو بسپارم، این‌بار که می‌آیم

در بسته نخواهد ماند، بُگذار کلیدش را
در دست تو بسپارم، این‌بار که می‌آیم

هم هرکس و هم هرچیز جز عشق تو پالوده‌ست
از صفحه‌ی پندارم، این‌بار که می‌آیم

ابرم... همه بارانم، وی باغ گل‌افشانم!
جز بر تو نمی‌بارم، این‌بار که می‌آیم

خواهی اگرم سنجی، می‌سنج که جز مهرت
از هرچه سبک‌بارم، این‌بار که می‌آیم

سقفم ندهی -باری- جایی بسِپار، آری
در سایه‌ی دیوارم، این‌بار که می‌آیم

زآن بیهُشی سنگین، وآن خواب غبارآگین
هُشیارم و بیدارم، این‌بار که می‌آیم

باور کن از آن تصویر -آن خستگی، آن تَخدیر-
بیزارم و بیزارم ، این‌بار که می‌آیم

دیروز بِهِل جانا! با تو، همه از فردا
یک سینه سخن دارم، این‌بار که می‌آیم...

#حسین_منزوی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بايد باور ڪنی
قهر دلیل فاصلہ‌هاست
و نہ مرگِ رابطہ‌ها

ڪینہ تنها دست مایہ
بغض‌هاے نشڪستہ و
حرفهاے نزده است

غرور، حقیرترین واڪنش
در تعاملات میان وارستگے
و دلبستگے ست...

#محمدابراهیم_جعفری

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یاد تو کنم دلم چنان برخیزد
که امید به کلی از جهان برخیزد

آیا بودا که از میان من و تو
ما بین فراق از میان بر خیزد

#بابا_افضل_کاشانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من، در تو ماجرای به قطب رفتن یک کشتی را
من، در تو، کشف تقدیر قمارباز را
در تو ، فاصله ها را
من، درتو،
ناممکنی ها را دوست می دارم
غوطه ور شدن در چشمان ات، چون جنگلی غوطه ور در نور

من، در تو، ناممکنی ها را دوست می دارم
اما، ناامیدی ها را...
هرگز...!

#ناظم_حکمت

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
من از تهاجم شطی غریب می آیم
به رنگ موج شگفتی مهیب می آیم

به چشم ناز تو،ای آشناترین همزاد
در این هزاره چرا دلفریب می آیم

به آستانه ی طوفان ولحظه های سکوت
ز جاده های سحر ناشکیب می آیم

مسیح مریم صبحم که در تب ناقوس
به دار حادثه ها بر صلیب می آیم

سه قطره خون به تن بوف کور وامانده
که صادقانه به دور از نهیب می آیم

به رنگ آدم وحوای باغ خاطره ها
هبوط کرده به آغوش سیب می آیم

به دشت حادثه ها در شب خیالستان
سوار باد بر اسبی نجیب می آیم

بیا وبغض مرا بشکن ای صداقت محض
که از دیار هزاران فریب می آیم

#اکبر_بهداروند

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
گر پیر شدم دلم جوانست هنوز
سودا و خیال ما همانست هنوز

چون ابروی دوست گر چه پشتم خم شد
دل مایل آن سرو روانست هنوز

#ابن_حسام_خوسفی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
هجر یعنی بی تو بودن همنفس
بیصدا ، تنها شدن کنج قفس...

درد یعنی شب کنار دیگری
دست در دست نگار دیگری

زهر یعنی هرچه نوشم بعد تو
مثل دریا در خروشم بعد تو...

مرگ یعنی، فکر من در گیر تو
یا که بدبختی من تقصیر تو

عشق یعنی چشم تو دنبال من
قلب تو تا اخر خط مال من


#شیدا_التیام

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
بی شکل تر از باد شدم تا نهراسی
وقتی که منِ واقعی ام را بشناسی
 
پیداست که در حوصله ی جسم ، نگنجد
این وسعتِ پُر دغدغه این روحِ حماسی
 
ها....عاشق روئیدن و تکثیر شدن ها!
در پیله یِ پیراهنیِ خود نَپَلاسی
 
عریان شو وُ، انکار کُن این جسم شدن را
تو جانی و جان را که نپوشند لباسی
 
تا مرگ رسیدیم و به سویی نرسیدیم
ما را به کجا می برد این پرت حواسی؟
 

#محمد_علی_بهمنی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
کاش پیراهن شب
سیاه نبود
یا که غم ، سیاه تر از شب نبود
کاش نهر
با گِل و لای ، قهر نبود
یا که نفس نیلوفران تنگ نبود
کاش ستاره ها
لب به سخن داشتند
تا که مهتاب دلتنگ نبود
کاش تو بودی ومن
تا آمدنت رویا نبود
یا که دیوار گریان نبود....

#یاس_اورعی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
امشـب قشنڪَ‌ترین
عطـرت را پراڪنده‌ے تن‌ات ڪن
می‌خواهـم
نفـس بہ نفـس
ڪَاهی هـوا را
و دائـم تـو را
نفـس بڪشم ...




#امید_آذر

‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
_تو آفتابی!
و من برای داشتنت، هر صبح
به سمت خوشبختی رو می کنم!
ابرهایِ مه آلودِ اندوه را کنار می زنم!
صدایت را بغل می کنم!
به تماشای لبخندهای تو خواهم آمد
تا از گونه یِ آسمان بوسه ای بچینم ...

#عرفان_یزدانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
ابتدای سخن به نام یکی
در دو عالم یک است و نیست شکی

جود او می دهد وجود به ما
جام گیتی نما نمود به ما

دیدهٔ ما نکو شده روشن
چشم عالم به نور او روشن


#شاه_نعمت_الله_ولی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یک پنجره باز است به امّیدِ نگاهی
ای عشق! صدایم کن از آن پنجره گاهی

نگذار بر آن پنجره ماتم بنشیند
یادی کن از آن چشم که مانده‌ست به راهی

از حالِ دل، این خسته‌‌ی دیوانه چه گویم؟
بر آینه نقشی‌ست به اندازه‌‌ی آهی

فریادِ دلِ سوخته را ساده مپندار
هشدار! عزیزی‌ست که افتاده به چاهی

در آینه‌ی عشق نظر کردم و دیدم
کز غم نه گریزی‌ست، نه امنی، نه پناهی

نگذار که در خلوتِ بی‌عشق بخوابم
بر خاکِ مزارم بنشین گاه‌به‌گاهی.....

‌‌ #جویا_معروفی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
یک دشمن سرسخت شدی یار قدیمی



چون شاخه درختی که به تدریج تبر شد

#محمد_شیخی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
اگر دل بر صف مژگان سیاهی می‌زند خود را
که تنها ترک چشمش بر سپاهی می‌زند خود را

ز تابم می‌کشد اکثر نگاه دیر دیر او
که بر قلب دل من گاه گاهی می‌زند خود را

ندارد چون دل خود رای من تاب نظر چندان
چه بر شمشیر مردم کش نگاهی می‌زند خود را

گلی کز جنبش باد صبا آزرده می‌گردد
چرا بر تیغ آه بیگناهی می‌زند خود را

مه نو سجده‌های سهو می‌فرمایدم امشب
به صورت بس که بر طرف کلاهی می‌زند خود را

سواری گرم قتلم گشته و من منفعل مانده
که گیتی سوز برقی بر گیاهی می‌زند خود را

عنانش محتشم امروز می‌گیرم تماشا کن
که چون بر پادشاهی دادخواهی می‌زند خود را

#محتشم_کاشانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
جان را در اشگ شست و شو باید کرد
دلرا از غیر رفت و رو باید کرد

چون پاک شود وجودش از آلایش
آنگه آنرا نثار او باید کرد

#فیض_کاشانی

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
😉بزن بریم شمال

❤️جاده باحال شمال😍

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
حق زمین و آسمان بر ساخته‌ست
در میان بس نار و نور افراخته‌ست

این زمین را از برای خاکیان
آسمان را مسکن افلاکیان

#مثنوی_مولانا

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀
به تماشای قدَت آینه‌ها کوتاه‌اند
ماه‌ها، پشت نگاه تو شبیه ماه‌اند

هرچه نِی روی تنِ دشت عطش می‌خواند
همه محزون دَمِ گرم تو یعنی آه‌اند

بس که در کوچه سرودیم خداحافظ را
سنگ‌ها از سفر ما دو نفر آگاه‌اند

ابر را مات کن از صفحه‌ی شطرنجیِ روز
ذرّه‌های دل خورشید، تو را می‌خواهند

مثل ققنوس در آتشکده‌ی قاف بسوز
که همه آینه‌پوش‌اند، ولی روباه‌اند...

#غلامرضا_شكوهى

❀═‎‌‌‌🌼 ⃟ ‌‌‌‌🌼═‎‌‌‌‌‌‌❀