#شبها
پا به پاے
قلم #خاطره ها مےلغزند
از دورے #تو
خط به خط ، واژه به واژه
شڪل #اشڪ در غزلم...
#مهنازنجفی
#شبتان_بخیروعاشقانه ❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
پا به پاے
قلم #خاطره ها مےلغزند
از دورے #تو
خط به خط ، واژه به واژه
شڪل #اشڪ در غزلم...
#مهنازنجفی
#شبتان_بخیروعاشقانه ❤
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دراین #شبها_دلم ازسوزشِ
سردِ زمستان بی جهت
بیمار می گردد
گمانم شکوه ایی دارد
نمی پرسد
کسی #حال_دلم را!
پس چرا
این خیمه خاموش است!
تَنم ا ز این همه تاریکی و وحشت
فقط یک لحظه می لرزد
خیالم
سخت درگیراست
#نگاهم
روی سقفی بازمبهوت است
تب #فردا مرا با خود
میان شعله های دردمی سوزد
خطر نزدیکِ نزدیک است
وشاید آخرین فرصت
برایم نقطه ای دوراست
که هر آن در پِی اش
آهسته می گردم.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سردِ زمستان بی جهت
بیمار می گردد
گمانم شکوه ایی دارد
نمی پرسد
کسی #حال_دلم را!
پس چرا
این خیمه خاموش است!
تَنم ا ز این همه تاریکی و وحشت
فقط یک لحظه می لرزد
خیالم
سخت درگیراست
#نگاهم
روی سقفی بازمبهوت است
تب #فردا مرا با خود
میان شعله های دردمی سوزد
خطر نزدیکِ نزدیک است
وشاید آخرین فرصت
برایم نقطه ای دوراست
که هر آن در پِی اش
آهسته می گردم.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دراین #شبها_دلم ازسوزشِ
سردِ زمستان بی جهت
بیمار می گردد
گمانم شکوه ایی دارد
نمی پرسد
کسی #حال_دلم را!
پس چرا
این خیمه خاموش است!
تَنم ا ز این همه تاریکی و وحشت
فقط یک لحظه می لرزد
خیالم
سخت درگیراست
#نگاهم
روی سقفی بازمبهوت است
تب #فردا مرا با خود
میان شعله های دردمی سوزد
خطر نزدیکِ نزدیک است
وشاید آخرین فرصت
برایم نقطه ای دوراست
که هر آن در پِی اش
آهسته می گردم.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سردِ زمستان بی جهت
بیمار می گردد
گمانم شکوه ایی دارد
نمی پرسد
کسی #حال_دلم را!
پس چرا
این خیمه خاموش است!
تَنم ا ز این همه تاریکی و وحشت
فقط یک لحظه می لرزد
خیالم
سخت درگیراست
#نگاهم
روی سقفی بازمبهوت است
تب #فردا مرا با خود
میان شعله های دردمی سوزد
خطر نزدیکِ نزدیک است
وشاید آخرین فرصت
برایم نقطه ای دوراست
که هر آن در پِی اش
آهسته می گردم.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دورے ، نیستے ، ندارمت
همہ ے دلخوشیم شدہ
#شبها
موهاے خیالت را شانہ بزنم
ترمہ ے سبز تنت را بہ شب
تاریڪم بپوشانم
شعرم را تَر و تازہ ڪنم
براے احساسم لالاے بخوانم
براے چشمانت ستارہ بچینم
دستِ ماہ را بگیرم و بہ مهمانی
ایوان خواب تو بیاییم
شانہ هایت را نوازش ڪنم
"این است تڪرار هر شبم"
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
همہ ے دلخوشیم شدہ
#شبها
موهاے خیالت را شانہ بزنم
ترمہ ے سبز تنت را بہ شب
تاریڪم بپوشانم
شعرم را تَر و تازہ ڪنم
براے احساسم لالاے بخوانم
براے چشمانت ستارہ بچینم
دستِ ماہ را بگیرم و بہ مهمانی
ایوان خواب تو بیاییم
شانہ هایت را نوازش ڪنم
"این است تڪرار هر شبم"
#سیامڪ_جعفرے
#برای_انڪس_ڪه_خودش_میداند
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دراین #شبها_دلم ازسوزشِ
سردِ زمستان بی جهت
بیمار می گردد
گمانم شکوه ایی دارد
نمی پرسد
کسی #حال_دل من را!
چرا
این خیمه خاموش است؟
تَنم از این همه تاریکی و وحشت
فقط یک لحظه می لرزد
خیالم
سخت درگیراست
#نگاهم
روی سقفی بازمبهوت است
تبِ #فردا مرا با خود
میان شعله های درد می سوزد
خطر نزدیکِ نزدیک است
وشاید آخرین فرصت
برایم نقطه ای دوراست
که هر آن در پِی اش
آهسته می گردم.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سردِ زمستان بی جهت
بیمار می گردد
گمانم شکوه ایی دارد
نمی پرسد
کسی #حال_دل من را!
چرا
این خیمه خاموش است؟
تَنم از این همه تاریکی و وحشت
فقط یک لحظه می لرزد
خیالم
سخت درگیراست
#نگاهم
روی سقفی بازمبهوت است
تبِ #فردا مرا با خود
میان شعله های درد می سوزد
خطر نزدیکِ نزدیک است
وشاید آخرین فرصت
برایم نقطه ای دوراست
که هر آن در پِی اش
آهسته می گردم.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
دراین #شبها_دلم ازسوزشِ
سردِ زمستان بی جهت
بیمار می گردد
گمانم شکوه ایی دارد
نمی پرسد
کسی #حال_دل من را!
چرا
این خیمه خاموش است؟
تَنم از این همه تاریکی و وحشت
فقط یک لحظه می لرزد
خیالم
سخت درگیراست
#نگاهم
روی سقفی بازمبهوت است
تبِ #فردا مرا با خود
میان شعله های درد می سوزد
وشاید آخرین فرصت
برایم نقطه ای دوراست
که هر آن در پِی اش
آهسته می گردم.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀
سردِ زمستان بی جهت
بیمار می گردد
گمانم شکوه ایی دارد
نمی پرسد
کسی #حال_دل من را!
چرا
این خیمه خاموش است؟
تَنم از این همه تاریکی و وحشت
فقط یک لحظه می لرزد
خیالم
سخت درگیراست
#نگاهم
روی سقفی بازمبهوت است
تبِ #فردا مرا با خود
میان شعله های درد می سوزد
وشاید آخرین فرصت
برایم نقطه ای دوراست
که هر آن در پِی اش
آهسته می گردم.
#فریبا_قربان_کریمی
❀═🌼 ⃟❤ ⃟ 🌼═❀