💖کافه شعر💖
2.37K subscribers
4.29K photos
2.85K videos
11 files
962 links
نمیخواستم این عشق را فاش کنم

ناگاه بخود امدم

دیدم همه کلمات راز مرا میدانن ...

این است که هر چه مینویسم

عاشقانه ای برای تو میشود

#شهاب_مقربین

کافه شعر باافتخار میزبان حضور

شما دوستان ادیب میباشد

💚💛💜💜💛💚
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💕یه دوستی حرف قشنگی زد
گفت آدمها بیشتر از حرمت نون و نمکی
که با هم خوردن باید حرمت لحظاتی که کنار
هم خندیدن،گریه کردن ،دیوونه بازی
در آوردن و خاطره هایی که ساختن رو نگه دارن

@Kafee_sheerr
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀

نگاره گیومرت در شاهنامـه مشهور شاه طهماسبی

از کیومرث کاولین ملک است
هر نیایش بر زمین ملک است

#خاقانـی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀

گفت تا امروز دیدی من دلی را بشکنم

بغض کردم خود خوری کردم نگفتم بارها..

#سیدتقی_سیدی


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
از مجموعه‌ی "پرنده کوچولو، نه پرنده بود! نه کوچولو!":

جدا شدیم، کسی صاحب دو اسم شده!
دو رود منشعب از هم، ولی طلسم‌شده!

دو رودِ بی‌ماهی، شور مثل چشمِ ترت
دو رود خسته‌تر از اشک‌های خسته‌ترت

امید باران، در ریگ‌های داغی که...
دو نیم‌مرده... و موسیقی کلاغی که...
.
صدای باد می‌آمد که هدیه‌اش شن بود
نفس کشیدن -هرجور!- غیرممکن بود

که مرگ چشم مرا مثل خواب پر می‌کرد
نسیم، قمقمه را از سراب پر می‌کرد

جدا شدیم به امّید ابرهایی که...
جدا شدیم و نیامد صدای پایی که...
.
صدای بارانی که تو را قدم بزند
که خواب گورستانِ مرا به‌هم بزند

صدای رؤیاهایی که پیر شد در ما
صدای بارانی که کویر شد در ما

جدا شدیم، کسی صاحب دو اسم شده!
دو رود منشعب از هم، ولی طلسم‌شده!

دو شوره‌زار به فکر دو ماهیِ قرمز
به «هیچ» بسته شده، پشت واژه‌ی «هرگز»
.
دو تا به خار نشسته، دو گریه‌ی دربند
دو شوره‌زار که روزی اگر به هم برسند...
.
سید مهدی موسوی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
با دلم گفته‌ام ای ساده! فراموشش کن
تا کجا چشم بر این جاده؟ فراموشش کن

دست بردار از او، خاطره‌بازی کافی‌ست
فرض کن گل نفرستاده... فراموشش کن

آن نگاهی که دَمِ آخر از او جا مانده
پیش او برده و پس داده، فراموشش کن

مردمانِ نگهش قلّه‌نشین‌اند هنوز
دل که در درّه نیفتاده... فراموشش کن

گفتم این تکّه‌غزل را بفرستم نزدت
دل ولی گفت نشو ساده! فراموشش کن

به شما برنخورد حال غزل بود و گذشت
اتفاقی‌ست که افتاده... فراموشش کن

#فاطمه_کریم‌زاده


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
زیرا قفس با دوستان
خوش‌تر ز باغ و بوستان

#مولانا

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سلام😊

ظهرتون همیشه به شادی 🥘🍲🌹🍃

🍃🌹امیدوارم

درکنارخانواده ودوستانتون

بهترین آدینه را داشته باشید🌹🍃

دورهمی تون زیبا،خندهاتون قشنگ

وجودتون سبز و زندگیتون آروم 🌹🍃

#سلام_مهربونا_ظهرتون_پراز_لبخند😊🌹🍃🌹

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ز گزاف ریز باده که تو شاهِ ساقیانی
تو نِه‌ای ز جنسِ خَلقان، تو ز خلقِ آسمانی

دو هزار خُنبِ باده، نرسد به جرعۀ تو
ز کجا شرابِ خاکی، ز کجا شرابِ جانی

می و نُقلِ این جهانی، چو جهان، وفا ندارد
می و ساغرِ خدایی، چو خداست جاودانی

دل و جان و صد دل و جان، به‌فدایِ آن ملاحت
جُزِ صورتی که داری، تو به خاکیان چه مانی
؟

بزن آتشی که داری به جهانِ بی‌قراری
بشکاف ز آتشِ خود دلِ قُبّۀ دُخانی

پَر و بال بخش جان را، که بسی شکسته‌پَر شد
پَر و بالِ جان شکستی، پیِ حکمتی که دانی

سخنم به‌هوشیاری، نمکی ندارد ای جان
قَدحی دو موهبت کُن، چو ز من سخن سِتانی

که هرآن‌چه مست گوید همه باده گفته باشد
نکُند به کَشتیِ جان جُزِ باده بادبانی

مددی که نیم‌مستم، بِده آن قَدح به دستم
که به دولتِ تو رَستَم ز مَلولی و گرانی

هله ای بلایِ توبه، بِدَران قبایِ توبه
بَرِ تو چه جایِ توبه؟ که قضایِ ناگهانی

تو خرابِ هر دُکانی، تو بلایِ خان‌و‌مانی
زِهِ کوهِ قاف گیری، چو شتر همی‌کَشانی

عجب آن دگر بگویم که به گفت می‌نیاید
تو بگو که از تو خوش‌تر، که شهِ شِکَربیانی

دیوان شمس غزل شمارۀ ۲۸۳۵


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
🌺 شهر به شهر

شهر به شهر و کو به کو در طلبت شتافتم
خانه به خانه در به در جستمت و نیافتم
آه که تار و پود آن رفت به باد عاشقی
جامه تقویی که من در همه عمر بافتم
بر دل من زبس که جا تنگ شد از جدائیت
بی تو به دست خویشتن سینهٔ خود شکافتم
از تف آتش غمم صدره اگر چه تافتی
آینه‌سان به هیچ سو رو ز تو برنتافتم
یک ره از او نشد مرا کار دل حزین روا
هاتف اگرچه عمرها در ره او شتافتم

#هاتف اضفهانی غزل شماره 57


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
#غزلی_از عماد خراسانی

باز آهنگِ جنون می زنی ای تار! امشب
گویمت رازی و در پرده نگهدار امشب

آنچه زان تارِ سرِ زلف کشیدم شب و روز
مو به مو جمله کنم پیش تو اظهار امشب

عشق، همسایۀ دیوار به دیوار جنون
جلوه گر کرده رخش از در و دیوار امشب

هر کجا می نگرم جلوه کند نقشِ نگار
کاش یک بوسه دهد زینهمه رخسار امشب

از فضا بوی دل سوخته ای می آید
تا که شد باز در آن حلقه، گرفتار امشب؟

سوزی و نالۀ بیجا نکنی ای دل زار!
خوب با شمع شدی همدل و همکار امشب

ای بسا شب که به روز تو نشستیم ای شمع!
کاش سوزیم چو پروانه به یکبار امشب

آتش است این نه سخن، بس کن از این قصّه عماد!
ورنه سوزد قلمت دفتر اشعار امشب

@Kafee_sheerr
❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
Audio
MasnaviManavi
آن جهود سگ ببین چه رای کرد
پهلوی آتش بتی بر پای کرد

کانک این بت را سجود آرد برست
ور نیارد در دل آتش نشست

چون سزای این بت نفس او نداد
از بت نفسش بتی دیگر بزاد

مادر بتها بت نفس شماست
زانک آن بت مار و این بت اژدهاست

آهن و سنگست نفس و بت شرار
آن شرار از آب می‌گیرد قرار

سنگ و آهن زآب کی ساکن شود
آدمی با این دو کی ایمن بود

«مولوی»مثنوی شریف

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سرِ زلفِ تو سرآغاز گرفتاریهاست

#غزلی_از ادیب برومند
__

تا به کی با منَت آهنگِ دلازاریهاست
نغمه در پردۀ بیداد و ستمکاریهاست

کی توانم که‌ سر از پنجۀ عشقت پیچم؟
سرِ زلفِ تو سرآغاز گرفتاریهاست

شمع در انجمنِ صحبت یاران میگفت:
ای بسا خنده که آمیخته با زاریهاست

سرِ خود گیر در آنجا که نه دل باشد و عشق
دل بدان بند که او را سرِ دلداریهاست

طبعِ سرشار من ار شعرِ تر آورد نثار
نه عجب، خاصیّت بحرْ گهر باریهاست

بی غمِ عشق اگر مُلکِ جهان است ادیب
فاش گویم که: مرا زان همه بیزاریهاست

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
بین دوست داشتن تـــــو
و نداشتنت
ڪَیر ڪرده ام
نه آنقدر دارمت ڪه تصاحبت ڪنم
نه آنقدر نیستے
ڪه چشم بپوشم از تو
درست مثل ِ بلاتڪلیفِ چشم هات
ڪه نمیشود ڪَفت چه رنڪَیست
داشتنت
را نه مے شود جار زد
نه پنهان ڪرد توے پستو ...
دوست داشتنت را
فقط نمیشود انڪار ڪرد



#زهراخیراللهی

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
قمار عاشقان بردی ندارد از نداران پرس
کس از دور فلک دستی نبرد از بدبیاران پرس

جوانی ها رجزخوانی و پیریها پشیمانی است
شب بدمستی و صبح خمار از میگساران پرس

قراری نیست در دور زمانه بی قراران بین
سر یاری ندارد روزگار از داغ یاران پرس

تو ای چشمان به خوابی سرد و سنگین مبتلا کرده
شبیخون خیالت هم شب از شب زنده داران پرس

تو کز چشم و دل مردم گریزانی چه میدانی
حدیث اشک و آه من برو از باد و باران پرس

عروس بخت یکشب تا سحر با کس نخوابیده
عروسی در جهان افسانه بود از سوگواران پرس

جهان ویران کند گر خود بنای تخت جمشید است
برو تاریخ این دیر کهن از یادگاران پرس

به هر زادن فلک آوازه مرگی دهد با ما
خزان لاله و نسرین هم از باد بهاران پرس

سلامت آنسوی قافست و آزادی در آن وادی
نشان منزل سیمرغ از شاهین شکاران پرس

به چشم مدعی جانان جمال خویش ننماید
چراغ از اهل خلوت گیر و راز از رازداران پرس

گدای فقر را همت نداند تاخت تا شیراز
به تبریز آی و از نزدیک حال شهریاران پرس

#شهریار


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
«توبه آوردن زن رقاصهٔ عشوه فروش»

گوتم

می دیرینه و معشوق جوان چیزی نیست
پیش صاحب نظران حور جنان چیزی نیست

هر چه از محکم و پاینده شناسی گذرد
کوه و صحرا و بر و بحر و کران چیزی نیست

دانش مغربیان فلسفه مشرقیان
همه بتخانه و در طوف بتان چیزی نیست

از خود اندیش و ازین بادیه ترسان مگذر
که تو هستی و وجود دو جهان چیزی نیست

در طریقی که به نوک مژه کاویدم من
منزل و قافله و ریگ روان چیزی نیست

بگذر از غیب که این وهم و گمان چیزی نیست
در جهان بودن و رستن ز جهان چیزی هست

آن بهشتی که خدائی بتو بخشد همه هیچ
تا جزای عمل تست جنان چیزی هست

راحت جان طلبی راحت جان چیزی نیست
در غم همنفسان اشک روان چیزی هست

چشم مخمور و نگاه غلط انداز و سرود
همه خوبست ولی خوشتر از آن چیزی هست

حسن رخسار دمی هست و دمی دیگر نیست
حسن کردار و خیالات خوشان چیزی هست

رقاصه

فرصت کشمکش مده این دل بیقرار را
یک دو شکن زیاده کن گیسوی تابدار را

از تو درون سینه ام برق تجلئی که من
با مه و مهر داده ام تلخی انتظار را

ذوق حضور در جهان رسم صنم گری نهاد
عشق فریب می دهد جان امیدوار را

تا به فراغ خاطری نغمهٔ تازه ئی زنم
باز به مرغزار ده طایر مرغزار را

طبع بلند داده ئی بند ز پای من گشای
تا به پلاس تو دهم خلعت شهریار را

تیشه اگر بسنگ زد این چه مقام گفتگوست
عشق بدوش می کشد این همه کوهسار را

اقبال لاهوری


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀

عشق چو مست‌ و‌ خوش شود،
بی‌خود و کش‌مکش‌ شود
فاش کند چو بی‌دلان
بر همگان هوای من
نازِ مرا به جان کشد،
بر رخِ من نشان کشد
چرخِ فلک حسد برد،
ز آنچ کند به جای من


▪️مولانا

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
اولین بار
که بخواهم بگویم دوستت دارم خیلی سخت است
تب می‌کنم، عرق می‌کنم، می‌لرزم
جان می‌دهم هزار بار
می‌میرم و زنده می‌شوم پیش چشم‌های تو
تا بگویم دوستت دارم
اولین بار که بخواهم بگویم دوستت دارم
خیلی سخت است.
اما آخرین بار آن از همیشه سخت‌تر است
و امروز می‌خواهم برای آخرین بار بگویم دوستت دارم
و بعد راهم را بگیرم و بروم.
چون تازه فهمیدم
تو هرگز دوستم نداشتی!

#شل_سیلور_استاین‌

❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀
ای اهل صفا که در جهان گردانید
از بهر بتی چرا چنین حیرانید

آنرا که شما در این جهان جویانید
در خود چو جوئید شما خود آنید

#مولانا


❀═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇✤ ⃟ ⃟ ‌‌‌‌✤࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌❀