جواد زهتاب
1.2K subscribers
31 photos
5 videos
72 links
شعر و چیزهای دیگر
Download Telegram
🔷

بادهٔ سی‌شبه باید که ز آیینهٔ دل
زنگ سی‌روزهٔ ماه رمضان برخیزد

(صائب تبریزی)



#تک_بیت
#صائب_تبریزی

https://t.me/Javad_Zehtab
Audio
🎤شعرخوانی #حسین_منزوی

(شبهای شعر گوته / مهرماه ۱۳۵۶)


خانه‌های دم‌کرده، کوچه‌های بغض‌آلود
طرحِ شهرِ خاکستر در زمینه‌ای از دود


🔷@Javad_Zehtab
🔷

جهان را و غم‌های آن را به بازی گرفتیم
غمی نیست وقتی جهان را به بازی گرفتیم

همیشه غم آب ونان بود و فکری نکردیم
همیشه غم آب و نان را به بازی گرفتیم

یکی داستان بود پر آبِ چشم و به ناچار
از اول همه داستان را به بازی گرفتیم

به ما نقشِ بینندگانِ گرامی عطا شد
در این نقش، بازیگران را به بازی گرفتیم

به کام من و تو نگردید و کاری نکردیم
فقط بازی آسمان را به بازی گرفتیم

در این معرکه فرق سود و زیان را ندیدیم
در این مهلکه نقد جان را به بازی گرفتیم

مفرح‌ترین بازی عمر اما همین بود
که پند نصیحت‌گران را به بازی گرفتیم

#جواد_زهتاب



https://t.me/Javad_Zehtab
🔷
روح آریایی(۲)

عمر چون برق و باد می‌گذرد
منزل امروز در چهل دارم

در میان‌سالی و میانهٔ راه
حال و احوالِ معتدل دارم

متوسط درآمدی هم هست
خطِ پرسرعت از شاتل دارم

کاش آدم گذشته بود از سیب...
الغرض اینکه یک اَپل دارم

قلم و کاغذ و تراسی دنج
تازه یک بُکس هم کَمِل دارم

در همین فیس‌بوک می‌بینی
چهره‌ای خوب و مستقل دارم

اینستا و کلاب‌هاوز که هیچ
همه‌جا بنده یک پنل دارم

بی‌عدد راه ارتباطی هست
چون که هم پیج هم چَنِل‌ دارم

در فضای مجازی‌ام دائم
لایو هم بعله! متصل دارم

به‌به و چه‌چه و کف و هورا
چندتا نوچهٔ زبل دارم

◻️
آب را گل نکرده‌ام هرگز
در هنر حقِ آب‌وگل دارم

عشقِ معماری مدرنم من
نظری هم به کاهگل دارم

ابن‌سینا که جدِ مادر ماست
نسبتی نیز با «هِگِل» دارم

با «همایی» تفاوتم این است
که به جای عبا شِنِل دارم

آخرین شعر «سایه» پیش من است
دستخطی هم از «راسِل» دارم

نقد دارم به حافظ و سعدی
نامه‌ای هم به ساموئل دارم

هم زبان فرانسه می‌دانم
هم دوتا مدرک تافِل دارم

گوشم آسوده‌ است از دنیا
من فقط چشم بر نوبل دارم

◻️
مهربانو! ببین! تفاوت با،
شاعرکهای لو لِول دارم

مصلحِ اجتماعی‌ام بنده
فرق با خلقِ منفعل دارم

یک «حنا» داشتم به مزرعه‌ای
دوستی هم به نام «نِل» دارم

ولی این لحظه بی‌کس و تنهام
حالتی خسته و کسل دارم

به سرم زد که خودکشی بکنم
بس‌که افکارِ مضمحل دارم

ولی اکنون به شوق روی شماست
که دلی گرم و مشتعل دارم

ظهر سوشی زدم به یاد شما
شام هم سوپِ وِرمیشل دارم

سر شوریدهٔ مرا منگر
لااقل چندجور ژل دارم

سیرتی چون «مشایخی» اما
صورتی مثل «پاکدل» دارم

مگذر از یک تماسِ تصویری
من فقط قصدِ دردِ دل دارم

◻️
جانِ من صبر کن!... تو می‌دانی
شرکت و چند پرسنل دارم؟

آشنای وزیرِ نفتم من
وسط کیش هم هتل دارم

شاید این دوره هم شدم کاندید
جایگاهی در این اِشل دارم

یک تُکِ پا بیا به دفتر ما
عطرِ ورساچه و شَنِل دارم

جنس ارزان و خوب و اُرژینال
رژ لب، رنگ مو ، ریمل دارم

بدلیجات،روسری،مانتو
گیرِ سر،تاپ، شال، تِل دارم

◻️
در دفاع از حقوق حیوانات
چندتا گربهٔ خپل دارم

به خدا من خودم فمینیستم
کینه از مردها به دل دارم

مردها ؛ مردهای بی‌احساس
با همه مردها دوئل دارم

خسته از مرد بودنِ خویشم
لاجرم حالتی خجل دارم

کار دارم... نرو!... سمیه!... نرو!
باردارم.... نرو!... سمیه!....

#جواد_زهتاب


#طنز
#روح_آریایی

https://t.me/Javad_Zehtab
🔷

فَراغت نیست ما را در میان زخم خوردن‌ها
مجالِ سوگواری کو در این بیهوده مردن‌ها

همه شب زخم‌ها را سرشماری می کنیم اما
حساب از دستمان دررفت از فرطِ شمردن‌ها‌

#جواد_زهتاب


https://t.me/Javad_Zehtab
🔷

بس‌که شِکّرِ زیاد می‌خورید روز و شب
بوی روغنِ بنفشه می‌دهد دهانتان

#جواد_زهتاب


#سید_بشیر_حسینی
#آبادان

https://t.me/Javad_Zehtab
🔷

سخت است در شب‌های ابری ماه باشی
آیینه‌ای در روزگارِ آه باشی

#جواد_زهتاب


از مجموعهٔ #مخالف_خوانی
سپاس از صفحهٔ #ویرایش


https://t.me/Javad_Zehtab
🔷

ملولم از دورنگی‌ها، دورویی‌ها، دوراهی‌ها
غریبم چون نهنگی در میانِ مارماهی‌ها

به چشمِ شوخت ای ساقی! که راهم را نخواهد زد
نه شیخِ مسجدی‌ها و نه پیرِ خانقاهی‌ها

ره میخانه را عشق است از مسجد بگردان روی
که سرپیچیده‌ام یک عمر، از این سربه‌راهی‌ها

بهای گندمِ ری خود اگر خون سیاووش است
به یک ارزن نمی‌ارزد تمام پادشاهی‌ها

مرا آتش بزن ای عشق! آتشبازی‌ات شاید
چراغی برفروزد در میانِ این سیاهی‌ها

#جواد_زهتاب


https://t.me/Javad_Zehtab
🔷

گرچه می‌دانم زلیخا دست‌بردارِ تو نیست
یوسفِ ارزانِ من! او هم خریدارِ تو نیست

هرکه آمد لاف خود را با کلافی عرضه کرد
هیچ‌کس اما در اینجا مردِ بازار تو نیست

هرکسی در گوشه‌ای سازِ خودش را می‌زند
چشم واکن! هیچ‌کس گوشش بدهکار تو نیست

ای سیاوش راه کج کن سوی آتش بی‌درنگ
برزخِ سودابهٔ تهمت سزاوار تو نیست

یوسفت را بر سر بازار بردی عاقبت
ای دلِ من! گفته بودم عاشقی کار تو نیست

#جواد_زهتاب


https://t.me/Javad_Zehtab
Audio
گرچه می‌دانم زلیخا دست‌بردارِ تو نیست
یوسفِ ارزانِ من! او هم خریدارِ تو نیست


🎤دکلمه: #مهرداد_چترایی
✍🏻غزل: #جواد_زهتاب


🔷 @javad_zehtab
🔷

الحذار ای غافلان زین وحشت‌آباد الحذار
الفرار ای عاقلان زین دیومردم الفرار

ای عجب دلْتان بِنَگرفت و نشد جانْتان ملول
زین هواهای عَفِن وین آب‌های ناگوار

عرصه‌ای نادلگشا و بقعه‌ای نادلپذیر
قرصه‌ای ناسودمند و شربتی ناسازگار

مرگ در وِی حاکم و آفات در وِی پادشا
ظلم در وی قهرمان و فتنه در وی پیشکار

امن در وِی مستحیل و عدل در وی ناپدید
کام در وی ناروا صحت در او ناپایدار

مهر را خفاش، دشمن شمع را پروانه، خصم
جهل را در دست، تیغ و عقل را در پای، خار

نرگسش بیمار یابی، لاله‌اش دل‌سوخته
غنچه‌اش دل‌تنگ بینی و بنفشه‌َش سوگوار

اندر او بی‌تهمتی سیمرغ متواری شده
وانگهی خیلِ کلنگان در قطار اندر قطار

شیر را از مور، صدزخم اینت انصافِ جهان
پیل را از پشه صدرنج اینت عدلِ روزگار

از پی قصدِ من و تو موش، هم‌دست پلنگ
وز پیِ قتلِ من وتو چوب و آهن گشته یار

چند سختی با برادر؟ ای برادر نرم شو
تا کی آزار مسلمان؟ ای مسلمان شرم‌دار

از تو می‌گویند هرروزی دریغا ظلمِ دی
وز تو می‌گویند هرسالی عفی‌الله ظلمِ پار

ظلم، صورت می‌نبندد در قیامت، ورنه من
گفتمی اینک قیامت نقد و دوزخ آشکار...


بخشی از قصیدهٔ #جمال‌_الدین_عبدالرزاق_اصفهانی
شاعر قرن ششم هجری قمری



https://t.me/Javad_Zehtab
🔷

بهای گندمِ ری خود اگر خون سیاووش است
به یک ارزن نمی‌ارزد تمام پادشاهی‌ها


#جواد_زهتاب
#تک_بیت


https://t.me/Javad_Zehtab
🔷

با رضای ضیا حکایت بود
-کز قضا بین ما حکایت‌هاست-

خبر سایه آمد و گفتم:
«شاعری فحل از میان برخاست»

گفت: «هرچند سوگوار شدیم
نکتهٔ تلخ‌تر ولی اینجاست

شوخی روزگار را بنگر
سایه هم رفت و جنتی برجاست»

#جواد_زهتاب

#سایه
#هوشنگ_ابتهاج
#رضا_ضیا https://t.me/oragheparishan


https://t.me/Javad_Zehtab
🔹غزلی از هوشنگ ابتهاج «سایه»🔹


ندانمت که چو این ماجرا تمام کنی
از این سرای کهن راهی کجام کنی

در این جهان غریبم از آن رها کردی
که با هزار غم و درد آشنام کنی

بَسَم نوای خوش آموختی و آخر عمر
صلاح کار چه دیدی که بینوام کنی؟

چنین عبث نگهم داشتی به عمرِ دراز
که از ملازمت همرهان جدام کنی

تو خود هرآینه جز اشک و خون نخواهی دید
گرت هواست که جامِ جهان‌نمام کنی

زمانه کرد و نشد ، دست جور رنجه مکن
به صدجفا نتوانی که بی‌وفام کنی

هزار نقشِ نواَم در ضمیر می‌آمد
تو خواستی که چو «سایه» غزل‌سرام کنی

لب تو نقطهٔ پایان ماجرای من است
بیا که این غزل کهنه را تمام کنی

#سایه
#هوشنگ_ابتهاج


واقعا بعدالتحریر:

این یکی از غزلهای سایه است که دوست می‌دارم.
فقط ای کاش در یک‌بیت مانده به آخر، که از قضا بیت تخلص هم هست، عبارتِ "چو سایه" کژتابی نداشت.
شاید اگر جناب سایه الزام به آوردن تخلص نداشت با آن دقت و وسواسی که از او سراغ داریم تن به چنین کژتابی نمی‌داد.

https://t.me/Javad_Zehtab
🔷 رباعی🔷

در عشق، ز هم‌نشینِ بد می‌ترسم
یعنی که ز ابناء خرد می‌ترسم

با تنهایی چنان خوش‌ اَستم که اگر
در آینه بنگرم ز خود می‌ترسم


#جلال_حرمی


(سفینهٔ کهن #رباعی، تصحیح و تحقیق ارحام مرادی و محمد افشین وفایی،انتشارات سخن، سال ۱۳۹۵،صفحهٔ ۳۰۰)

https://t.me/Javad_Zehtab
🔹خلقیات ما ایرانیان🔹

هرکس نقدی به ما نماید
آن لحظه سکوت می‌نماییم
پس صبر کنیم تا به وقتش
وی را از پیش‌ و‌ پس
... ببوسیم!

#جواد_زهتاب


#خلقیات_ما_ایرانیان
#اخلاق_الاشراف

https://t.me/Javad_Zehtab
Audio
گرچه می‌دانم زلیخا دست‌بردارِ تو نیست
یوسفِ ارزانِ من!او هم خریدارِ تو نیست

🎤دکلمه: #عمادالدین_شیخ‌_الحکمایی
✍🏻غزل: #جواد_زهتاب


🔷 @javad_zehtab
🔷

چشم را بستی و واکردی دهان خویش را
گِل بگیر اینک دهانِ دُرفشانِ خویش را

روبهان را شیر کردی گرگها را خیره‌سر
سنگ را بستی و واکردی سگان خویش را


بیش از این طاقت ندارد شانه‌های تُرد ما
پیش از این درهم شکستی نردبان خویش را

آتشِ بیداد بود و در مسیرِ باد بود
اینچنین بر باد دادی دودمان خویش را

کنج پستو ماجراها رفت اما بعد از این
بر سرِ بازار بشنو داستان خویش را

#جواد_زهتاب


https://t.me/Javad_Zehtab
🔷 روضــــــــــــه 🔷

حرمله و شمر و خولی،... آه برادر!
یک نفر و آن همه سپاه، برادر!

وحشی و مزدور و بی‌حیا همه از دم
خیره و نامرد و دل‌سیاه، برادر!

یک‌نفر از آن میان نگفت غریب است
یا که اسیر است و بی‌گناه، برادر!

هیچ‌کس آخر نگفت مادرِ پیری،
شاید چشمش بُوَد به راه، برادر!

سیلیِ دژخیم بود و صورت ماهش
آینه دانی که تابِ...آه!... برادر! ،

دخترکِ بی‌پناه و غربت تهران...
روضه از این فاش‌تر مخواه برادر!


#جواد_زهتاب

#مهسا_امینی
#روضه

تا چه کند با رخِ تو دودِ دلِ من
آینه دانی که تابِ آه ندارد
(حافظ)



https://t.me/Javad_Zehtab
🔷

ظلمت صریح با تو سخن گفت، پس تو هم
از شب به استعاره و ایما سخن مگو!


#حسین_منزوى


#مهسا_امینی



https://t.me/Javad_Zehtab