با دلِ خود چه خیری دیدهای از تپیدن؟
زین همه دل سپردن زین همه دل بریدن؟
مانده از هر تکاپو، خسته از هر هیاهو
ای خوشا جان سپردن ای خوشا آرمیدن
من در اینسو تو آنسو... قسمت ما همین بود
دیدن اما نبودن، بودن اما ندیدن
هر دومان سنگ خوردیم، زخمِ نیرنگ خوردیم
من برای نشستن تو برای پریدن
دین و دل را به بازار میتوان برد، اما
دین برای فروش است دل برای خریدن
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
زین همه دل سپردن زین همه دل بریدن؟
مانده از هر تکاپو، خسته از هر هیاهو
ای خوشا جان سپردن ای خوشا آرمیدن
من در اینسو تو آنسو... قسمت ما همین بود
دیدن اما نبودن، بودن اما ندیدن
هر دومان سنگ خوردیم، زخمِ نیرنگ خوردیم
من برای نشستن تو برای پریدن
دین و دل را به بازار میتوان برد، اما
دین برای فروش است دل برای خریدن
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
میترسم ماتِ شبِ مهتاب شوی
من قصه بگویم و تو بیخواب شوی
تو برفِ دی و من تبِ تابستانم
میترسم در آغوشم آب شوی
#جواد_زهتاب
من قصه بگویم و تو بیخواب شوی
تو برفِ دی و من تبِ تابستانم
میترسم در آغوشم آب شوی
#جواد_زهتاب
بهار آنچنان زد شبیخون به باغ
که مرعوبِ بویِ گل و سوسنیم
پدر، خیرخواهانه گفتا: بلی!
چهلسال و چندیست آبستنیم...
#جواد_زهتاب
که مرعوبِ بویِ گل و سوسنیم
پدر، خیرخواهانه گفتا: بلی!
چهلسال و چندیست آبستنیم...
#جواد_زهتاب
شبی از سِرِّ عشق و حلقهٔ عشاق میگوید
شبی از درسِ عقل و دفترِ اوراق میگوید
چو پایش بر لب گور است رحمان را به یاد آرد
چو دستش بر لبِ دیگ است از رزاق میگوید
دمی لم میدهد تا دم زند از سیر در اَنفُس
دمر میگردد و از گردشِ آفاق میگوید
دمی از مالکِ دوزخ سخن رانَد، دمِ دیگر
حدیث از ساقیانِ مستِ سیمینساق میگوید
به کامت تلخ خواهد کرد دنیا را که هین! عقبا
به جامت زهر وقتی ریخت از تریاق میگوید
سخن از دینِ رحمت میکند تا در پیاش باشی
اگر پا کج نهی از حکمتِ شلاق میگوید
تمام خُدعَهها را شیخِ ما در آستین دارد
اگر جایی نَبُرد تیغش از اخلاق میگوید
#جواد_زهتاب
شبی از درسِ عقل و دفترِ اوراق میگوید
چو پایش بر لب گور است رحمان را به یاد آرد
چو دستش بر لبِ دیگ است از رزاق میگوید
دمی لم میدهد تا دم زند از سیر در اَنفُس
دمر میگردد و از گردشِ آفاق میگوید
دمی از مالکِ دوزخ سخن رانَد، دمِ دیگر
حدیث از ساقیانِ مستِ سیمینساق میگوید
به کامت تلخ خواهد کرد دنیا را که هین! عقبا
به جامت زهر وقتی ریخت از تریاق میگوید
سخن از دینِ رحمت میکند تا در پیاش باشی
اگر پا کج نهی از حکمتِ شلاق میگوید
تمام خُدعَهها را شیخِ ما در آستین دارد
اگر جایی نَبُرد تیغش از اخلاق میگوید
#جواد_زهتاب
Forwarded from طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی
چنان با باجناقِ خویش مشغولند همریشان
که نامیدند یلدا را شبِ پیوند با خویشان
#جواد_زهتاب
@tanz20 👈
چنان با باجناقِ خویش مشغولند همریشان
که نامیدند یلدا را شبِ پیوند با خویشان
#جواد_زهتاب
@tanz20 👈
بر لبم زندگی ترانه نخواست
خندهٔ مستیِ شبانه نخواست
ما دو دیوانه را جهان باهم
دید اما به هر بهانه نخواست
آسمانِ بخیل، یک دریا
سرِ راهِ دو رودخانه نخواست
من اگر خواستم زمینه نداشت
تو اگر خواستی زمانه نخواست
من...سهنقطه...تو، روزگارِ حسود
واوِ عطفی در این میانه نخواست
رفتی و بعدِ تو از این شاعر
هیچکس شعرِ عاشقانه نخواست
#جواد_زهتاب
چو دل به وصل دهم جورِ یار نگذارد
چو یار رحم کند روزگار نگذارد
#اهلی_شیرازی
🔹@Javad_Zehtab
خندهٔ مستیِ شبانه نخواست
ما دو دیوانه را جهان باهم
دید اما به هر بهانه نخواست
آسمانِ بخیل، یک دریا
سرِ راهِ دو رودخانه نخواست
من اگر خواستم زمینه نداشت
تو اگر خواستی زمانه نخواست
من...سهنقطه...تو، روزگارِ حسود
واوِ عطفی در این میانه نخواست
رفتی و بعدِ تو از این شاعر
هیچکس شعرِ عاشقانه نخواست
#جواد_زهتاب
چو دل به وصل دهم جورِ یار نگذارد
چو یار رحم کند روزگار نگذارد
#اهلی_شیرازی
🔹@Javad_Zehtab
بهترین چیز در جهان، هنر است
صاحبِ مال و مکنت ار باشی
گر هنرمند باشی و بیچیز
در همهعمر* دربهدر باشی
#جواد_زهتاب
*نسخه بدل: همهٔ عمر
صاحبِ مال و مکنت ار باشی
گر هنرمند باشی و بیچیز
در همهعمر* دربهدر باشی
#جواد_زهتاب
*نسخه بدل: همهٔ عمر
Forwarded from در هوای صحبت یار
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🕯️درنگ
گذشت از سر ما قرنهای بسیاری
در عنفوان جوانی هزار ساله شدیم
🔹شعر : #جواد_زهتاب
🔹موسیقی : #کیهان_کلهر
#ایران
#الهه_حسین_نژاد
@sohbateyar
گذشت از سر ما قرنهای بسیاری
در عنفوان جوانی هزار ساله شدیم
🔹شعر : #جواد_زهتاب
🔹موسیقی : #کیهان_کلهر
#ایران
#الهه_حسین_نژاد
@sohbateyar
.
تهرانِ بیپناهِ من! امشب وحشت گرفته دور و برت را
ناچار دورم از تو و باید از دور بشنوم خبرت را
جهل و جنون و خشم و حقارت،بغض و نفاق و کین و وقاحت
ای باغِ چارفصل! چه کردند این هشتفتنه برگ و برت را؟
از یکطرف جنون و تباهی، از یکطرف هجومِ سیاهی
تیر از دوسو نشست به جانت، سنگ از دوسو شکست پرت را
از اینطرف حماقت و خامی، از آنطرف هجومِ حرامی
سوزاند آشنا جگرت را بیگانه نیز خشک و ترت را
در این سکوتِ تیرهٔ سنگین، بعد از خروشِ نفرت و نفرین
تهرانِ زخمخوردهٔ غمگین! بر شانهام گذار سرت را...
بگذار سر به دامن البرز، کز چشمههای روشن البرز
سیمرغ، مرهمی بگذارد این زخمهای شعلهورت را
ای پایتختِ خستهٔ دربند! پشت و پناهِ بلخ و سمرقند!
برخیز و تکیه کن به دماوند، برخیز و راست کن کمرت را
#جواد_زهتاب
#تهران
🔹@Javad_Zehtab
تهرانِ بیپناهِ من! امشب وحشت گرفته دور و برت را
ناچار دورم از تو و باید از دور بشنوم خبرت را
جهل و جنون و خشم و حقارت،بغض و نفاق و کین و وقاحت
ای باغِ چارفصل! چه کردند این هشتفتنه برگ و برت را؟
از یکطرف جنون و تباهی، از یکطرف هجومِ سیاهی
تیر از دوسو نشست به جانت، سنگ از دوسو شکست پرت را
از اینطرف حماقت و خامی، از آنطرف هجومِ حرامی
سوزاند آشنا جگرت را بیگانه نیز خشک و ترت را
در این سکوتِ تیرهٔ سنگین، بعد از خروشِ نفرت و نفرین
تهرانِ زخمخوردهٔ غمگین! بر شانهام گذار سرت را...
بگذار سر به دامن البرز، کز چشمههای روشن البرز
سیمرغ، مرهمی بگذارد این زخمهای شعلهورت را
ای پایتختِ خستهٔ دربند! پشت و پناهِ بلخ و سمرقند!
برخیز و تکیه کن به دماوند، برخیز و راست کن کمرت را
#جواد_زهتاب
#تهران
🔹@Javad_Zehtab
.
چه میپرسی که بود؟ و کِی؟ کجا را زد؟
دو دشمن از دو سو وقتی که ما را زد
چه فرقی میکند من یا تو در معنی؟
که بدذات است هرکس ما دوتا را زد
یکی چون دزدِ شبرو در سیاهیها
یکی در روزِ روشن آشکارا زد
یکی بیگانه بود و خشک و تر را سوخت
یکی هم آشنا بود آشنا را زد
یکی آتش شد و در شاخهها پیچید
یکی هم تیشه بر کف ریشهها را زد...
توکل یا تعقل؟ کو امیدی؟ کو؟
که دشمن هم خدا هم ناخدا را زد
چه شد اقبال از ما رویگردان شد؟
چه سنگی سایهٔ بالِ هما را زد؟
دروغ و دشمن و این خشکسالیها
شبیخون بر تمامِ مُلکِ دارا زد
دو آتش در دو روی سکه میبینم
چه دستی پنبهٔ تقدیر ما را زد؟
دو دشمن؛ ضد شعر و ضد زیبایی
یکی نیکا و آن یک پرنیا را زد
دو اهریمن؛ دو کودککش، دو بیآزرم...
چه میپرسی که بود؟ و کِی؟ کجا را زد؟
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
چه میپرسی که بود؟ و کِی؟ کجا را زد؟
دو دشمن از دو سو وقتی که ما را زد
چه فرقی میکند من یا تو در معنی؟
که بدذات است هرکس ما دوتا را زد
یکی چون دزدِ شبرو در سیاهیها
یکی در روزِ روشن آشکارا زد
یکی بیگانه بود و خشک و تر را سوخت
یکی هم آشنا بود آشنا را زد
یکی آتش شد و در شاخهها پیچید
یکی هم تیشه بر کف ریشهها را زد...
توکل یا تعقل؟ کو امیدی؟ کو؟
که دشمن هم خدا هم ناخدا را زد
چه شد اقبال از ما رویگردان شد؟
چه سنگی سایهٔ بالِ هما را زد؟
دروغ و دشمن و این خشکسالیها
شبیخون بر تمامِ مُلکِ دارا زد
دو آتش در دو روی سکه میبینم
چه دستی پنبهٔ تقدیر ما را زد؟
دو دشمن؛ ضد شعر و ضد زیبایی
یکی نیکا و آن یک پرنیا را زد
دو اهریمن؛ دو کودککش، دو بیآزرم...
چه میپرسی که بود؟ و کِی؟ کجا را زد؟
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
در فضیلت فحش دادن در وقت عجز و درماندگی (۱)
تو معقول و صاحبخرد نیستی
اگر فحش دادن بلد نیستی
نگویم که همواره فحاش باش
به رفتار و کردار اوباش باش
ولی وقتِ وقتش مگو چیست فحش
به قدرِ ضرورت ضروریست فحش
نمیآید از فحش کاری بزرگ
نگیرد ز دوش تو باری بزرگ
ولی فحش در زیر بار ستم
جگر را خنک میکند دستکم
بزرگان که یکعمر دُر سُفتهاند
در اینباره هم اینچنین گفتهاند:
در آنجا که نآید ز تو کار، هیچ
بده فحش و فوری از آنجا بپیچ
پس این پند آویزهٔ گوش کن
فضا را به یک فحش، مغشوش کن...
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
تو معقول و صاحبخرد نیستی
اگر فحش دادن بلد نیستی
نگویم که همواره فحاش باش
به رفتار و کردار اوباش باش
ولی وقتِ وقتش مگو چیست فحش
به قدرِ ضرورت ضروریست فحش
نمیآید از فحش کاری بزرگ
نگیرد ز دوش تو باری بزرگ
ولی فحش در زیر بار ستم
جگر را خنک میکند دستکم
بزرگان که یکعمر دُر سُفتهاند
در اینباره هم اینچنین گفتهاند:
در آنجا که نآید ز تو کار، هیچ
بده فحش و فوری از آنجا بپیچ
پس این پند آویزهٔ گوش کن
فضا را به یک فحش، مغشوش کن...
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
در فضیلت فحش دادن در وقت عجز و درماندگی (۲)
در آنجا که کاری نمیآیدت
غضب نیز بدجور میسایدت
چو تمساح، چاکِ دهن باز کن
به فحشت جهان را پرآواز کن
سبک کن به یک ناسزا سینه را
بشوی و ببر زنگ آیینه را
به در میرود خستگی از تنت
به آنی پس از ناسزا گفتنت
بر اعصاب اثر مثلِ تَل میکند
شبیه ژلوفن عمل میکند
تعجب ندارد اگر ناگهان
ببینی که کم شد فشار جهان
پس آندم که چون کورهٔ آتشی
کسی هم نداند چهها میکشی
بده فحش، خصمِ بداندیش را
بدینسان خنک کن شُشِ خویش را...
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
در آنجا که کاری نمیآیدت
غضب نیز بدجور میسایدت
چو تمساح، چاکِ دهن باز کن
به فحشت جهان را پرآواز کن
سبک کن به یک ناسزا سینه را
بشوی و ببر زنگ آیینه را
به در میرود خستگی از تنت
به آنی پس از ناسزا گفتنت
بر اعصاب اثر مثلِ تَل میکند
شبیه ژلوفن عمل میکند
تعجب ندارد اگر ناگهان
ببینی که کم شد فشار جهان
پس آندم که چون کورهٔ آتشی
کسی هم نداند چهها میکشی
بده فحش، خصمِ بداندیش را
بدینسان خنک کن شُشِ خویش را...
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
در فضیلت فحش دادن در وقت عجز و درماندگی (۳)
در آنجا که بد میکند مدعی
صدت را نود میکند مدعی
نزاکت اگر بسته بر تو دهان
بگو ای فلانِ فلانت فلان!
فلانی شود آگه از زور تو
خودش میبرد پی به منظور تو
چو دیدی نشیمنگهت سوخته
حیا هم لبان تو را دوخته
دلت زخمی و جان تو خسته است
ادب هم زبان تو را بسته است
مبر بر زبان لفظِ آن چیز را
نشانش بده پایهٔ میز را
همین یک اشارت خودش کاری است
که این فحش، یک فحشِ دیداری است*...
#جواد_زهتاب
*نسخه اصل:
برد پی که اعصاب تو ... است
که این فحش، یک فحش تصویری است
🔹@Javad_Zehtab
در آنجا که بد میکند مدعی
صدت را نود میکند مدعی
نزاکت اگر بسته بر تو دهان
بگو ای فلانِ فلانت فلان!
فلانی شود آگه از زور تو
خودش میبرد پی به منظور تو
چو دیدی نشیمنگهت سوخته
حیا هم لبان تو را دوخته
دلت زخمی و جان تو خسته است
ادب هم زبان تو را بسته است
مبر بر زبان لفظِ آن چیز را
نشانش بده پایهٔ میز را
همین یک اشارت خودش کاری است
که این فحش، یک فحشِ دیداری است*...
#جواد_زهتاب
*نسخه اصل:
برد پی که اعصاب تو ... است
که این فحش، یک فحش تصویری است
🔹@Javad_Zehtab
در فضیلت فحش دادن در وقت عجز و درماندگی (۴)
اگر خصم، گوش شنیدن نداشت
حواسی به جز چشمِ دیدن نداشت
اشارت به انگشتِ سوم سزاست
که چونان یکی نعرهٔ بیصداست
چنان نیشِ ماران زنگیست این
یکی فحشِ اصلِ فرنگیست این
اگر هم که میبینی آن نابکار
به فرهنگِ بومی کند افتخار
کمک گیر از انگشتِ ابهامِ خویش
برون آر او را ز اوهامِ خویش
مکن شک که در چشم او آشناست
که این هم نمادی ز فرهنگ ماست
به وقتِ جدل، کار چَک میکند
به حفظِ زبان هم کمک میکند...
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
اگر خصم، گوش شنیدن نداشت
حواسی به جز چشمِ دیدن نداشت
اشارت به انگشتِ سوم سزاست
که چونان یکی نعرهٔ بیصداست
چنان نیشِ ماران زنگیست این
یکی فحشِ اصلِ فرنگیست این
اگر هم که میبینی آن نابکار
به فرهنگِ بومی کند افتخار
کمک گیر از انگشتِ ابهامِ خویش
برون آر او را ز اوهامِ خویش
مکن شک که در چشم او آشناست
که این هم نمادی ز فرهنگ ماست
به وقتِ جدل، کار چَک میکند
به حفظِ زبان هم کمک میکند...
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
در فضیلت فحش دادن در وقت عجز و درماندگی (۵)
سهکس را شنیدم اگر ناسزا
به ایشان بگویی نباشد خطا
یکی شیخِ حیلتگرِ حقهباز
که بر مالِ وقف است دستش دراز
شده شهرهٔ خلق، مکاریاش
از آن شهرهتر هم زمینخواریاش
به هرگوشهای نقشی از گند اوست
به هر تپهای ردِ فرزند اوست
دوم آنکه آدمفروشی کند
خصوصاً اگر کمفروشی کند
دمادم به خون میزند نان خویش
همه بوی خون میدهد زندگیش
سوم آنکه در مأمنش داده لم
ولی میکند اُلدرمبُلدرم
از آن دور، آتشفروزی کند
زند لاف و هی گنده...وزی کند
ز آمیب کمتر بود فهمِ او
ولی سر به گردون زند وهم او
از آن چیز باید بترسی به جِد
که این هرسه را میکند متحد
وطن را به باد فنا میدهند
همه مملکت را به ...ا میدهند
به ایشان بده فحش و بسیار ده
اگر میدهی نیز کشدار ده.
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
سهکس را شنیدم اگر ناسزا
به ایشان بگویی نباشد خطا
یکی شیخِ حیلتگرِ حقهباز
که بر مالِ وقف است دستش دراز
شده شهرهٔ خلق، مکاریاش
از آن شهرهتر هم زمینخواریاش
به هرگوشهای نقشی از گند اوست
به هر تپهای ردِ فرزند اوست
دوم آنکه آدمفروشی کند
خصوصاً اگر کمفروشی کند
دمادم به خون میزند نان خویش
همه بوی خون میدهد زندگیش
سوم آنکه در مأمنش داده لم
ولی میکند اُلدرمبُلدرم
از آن دور، آتشفروزی کند
زند لاف و هی گنده...وزی کند
ز آمیب کمتر بود فهمِ او
ولی سر به گردون زند وهم او
از آن چیز باید بترسی به جِد
که این هرسه را میکند متحد
وطن را به باد فنا میدهند
همه مملکت را به ...ا میدهند
به ایشان بده فحش و بسیار ده
اگر میدهی نیز کشدار ده.
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
ندانمت به چه نامی، درود بر شرفت!
ندانمت که کدامی، درود بر شرفت!
ز قول خویش چه گویم که گفتنی باشد؟
ز قول عارف و عامی: درود بر شرفت!
نمک به ساغر ما ریختی، ندید کسی
چنین نمکبهحرامی، درود بر شرفت!
وطن در آتشِ ناپختگیت سوخت، ولی
هنوز نارس و خامی، درود بر شرفت!
ببین! ذخایر این بوموبر ز تدبیرت
به باد رفت تمامی، درود بر شرفت!
نه برق و گاز ، نه آب و هوا، نه یک دلِ خوش
الا مدیر گرامی! درود بر شرفت!
#جواد_زهتاب
دهخدا:
نمک به ساغر می ریخت زاهد شیاد
کسی نمک به حرامی چنین ندارد یاد
فطرت (از آنندراج)
🔹@Javad_Zehtab
ندانمت که کدامی، درود بر شرفت!
ز قول خویش چه گویم که گفتنی باشد؟
ز قول عارف و عامی: درود بر شرفت!
نمک به ساغر ما ریختی، ندید کسی
چنین نمکبهحرامی، درود بر شرفت!
وطن در آتشِ ناپختگیت سوخت، ولی
هنوز نارس و خامی، درود بر شرفت!
ببین! ذخایر این بوموبر ز تدبیرت
به باد رفت تمامی، درود بر شرفت!
نه برق و گاز ، نه آب و هوا، نه یک دلِ خوش
الا مدیر گرامی! درود بر شرفت!
#جواد_زهتاب
دهخدا:
نمک به ساغر می ریخت زاهد شیاد
کسی نمک به حرامی چنین ندارد یاد
فطرت (از آنندراج)
🔹@Javad_Zehtab
از بس نیامدی و بدون تو عید شد
تقویم هم از آمدنت ناامید شد
از یاد برد باغچه بوی بهار را
تقویمِ روی طاقچه گیرم جدید شد
با هر گلِ شکفته بر این خاکِ پر گهر
یک سرو از میانهٔ ما ناپدید شد
گوسان که از حماسهٔ سهراب میسرود
چاووشخوانِ غربتِ گردآفرید شد
هرگز نیامدی و ندیدی چه چشمها
در انتظارِ آمدنِ تو سپید شد
آزادی! ای مسافرِ هرگز نیامده!
هرکس به پیشواز تو آمد شهید شد
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab
تقویم هم از آمدنت ناامید شد
از یاد برد باغچه بوی بهار را
تقویمِ روی طاقچه گیرم جدید شد
با هر گلِ شکفته بر این خاکِ پر گهر
یک سرو از میانهٔ ما ناپدید شد
گوسان که از حماسهٔ سهراب میسرود
چاووشخوانِ غربتِ گردآفرید شد
هرگز نیامدی و ندیدی چه چشمها
در انتظارِ آمدنِ تو سپید شد
آزادی! ای مسافرِ هرگز نیامده!
هرکس به پیشواز تو آمد شهید شد
#جواد_زهتاب
🔹@Javad_Zehtab