جواد زهتاب
1.17K subscribers
31 photos
5 videos
72 links
شعر و چیزهای دیگر
Download Telegram
ای لُمپَنانِ بی‌سروپایی که می‌کنید
هی چوب، لایِ چرخِ خلایق شبانه‌روز
زنهار از آن دمی که خلایق فرو کنند
در عمقِ راهبردی‌تان چوبِ نیم‌سوز


#عمق_راهبردی

🔹@Javad_Zehtab
گرگ‌ها گرچه در کمین تواند
من نمی‌گویم ای عزیز! مرو

برو! اما همیشه و همه‌جا
بی‌توجه به چارچیز مرو؛

یک. مشو نوچهٔ کسی هرگز
در پیِ شیخ و شاه نیز مرو! 

دو. برای تصاحبِ میزی
حتی‌الامکان به زیرِ میز مرو! 

سه. به گرمابه و گلستان هم
با رفیقانِ بی‌تمیز مرو! 

چار هم اینکه گر زمین خوردی
همهٔ عمر، سینه‌خیز مرو!


#جواد_زهتاب

🔹@Javad_Zehtab
Forwarded from جواد زهتاب
اگر به دورِ بهار آمدیم لاله شدیم
برایِ خاطرِ بدمست‌ها پیاله شدیم

شدیم برگ که پاییز نونوار شود
به یمنِ مقدمِ این فصل هم مچاله شدیم

گذشت از سرِ ما قرن‌های بسیاری
در عنفوانِ جوانی* هزارساله شدیم

چه زود فصلِ عرقریزی آمد و از ما
عرق گرفتند آنقدر تا تفاله شدیم

شبانه گوشهٔ یک باغ دفنمان کردند
گذشت فصل زمستان و استحاله شدیم

دوباره از دل این باغ، سر برآوردیم
بهار بود دوباره... دوباره لاله شدیم


#جواد_زهتاب


*در عنفوان جوانی/چنان که افتد و دانی
(سعدی)


🔹@Javad_Zehtab
گفتم: فارغ از همه عالم باشیم
گفتی: «طوری‌ که‌ دوست‌ دارم» باشیم
من برفِ دی و تو هُرمِ مرداد... ای داد... 
یک لحظه نمی‌شود که با هم باشیم


#جواد_زهتاب


🔹@Javad_Zehtab
لعنت به دستی که ما را جدا انداخت
ما را دو تن کرد و از ما «دو تنها» ساخت

آن‌سو تو... این‌سو من... یعنی در این میدان
ایران ز ایران برد، ایران به ایران باخت


#جواد_زهتاب


🔹@Javad_Zehtab
از همیشه‌ها
          اگرچه دلخورم هنوز
از هنوزهایِ زندگی پُرم هنوز

می‌روم به راه خویش و 
                        مانده‌ام چرا
 ‏با تمام خستگی نمی‌بُرم... 
هنوز
عقلِ من
           به قدِ سقف‌ها نمی‌رسد
نانم آجر است و 
             فکرِ آجرم هنوز، 
تا که بالشش کنم به زیر سر نهم
چون به نرخِ روز
          نان نمی‌خورم هنوز
...

#جواد_زهتاب



🔹@Javad_Zehtab
Forwarded from جواد زهتاب
خیالت جمع! روزی عاقبت بی‌باک می‌رقصی
که مطرب ضرب می‌گیرد تو هم چالاک می‌رقصی

غزلخوان و صراحی‌درکف و خندان‌لبی آن‌ روز
که زلف‌آشفته و مست و گریبان‌چاک می‌رقصی

سیه‌مست از شرابِ سرخ، می‌بینم تو را وقتی
که داری دست در گیسوی سبزِ تاک می‌رقصی

گهی پا بر زمین بر گردش ایام می‌خندی
گهی سر بر سرِ افلاک با افلاک می‌رقصی

دمی همراهِ برجاماندگان، شادان و دست‌افشان
دمی یادِ شهیدان می‌کنی؛ غمناک می‌رقصی

مرا می‌دیدی آن‌روزی که خاکت را به سر کردم
تو را می‌بینم آن‌روزی که بر این خاک می‌رقصی

درفشِ کاویان در دست می‌بینم تو را آن‌روز
که داری پای‌کوبان بر سرِ ضحاک می‌رقصی

#جواد_زهتاب

🔹@Javad_Zehtab
عرق‌فروش به فرزندِ مفتی خود گفت: 
مرا به پیری رسوایِ خاص و عام مکن

پشیزی ارزش و قدری هم آبرو دارم
میانِ مردم، بی‌قدر و بی‌بهام مکن

شریکِ شادی و غم‌های عاشقان بودم
به طعن و لعنت این قوم، مبتلام مکن

اگر که آخرتی هست و راست می‌گویی
مدام خونِ دلِ خلق را به جام مکن

به پای شیخ، همه دسترنج عمرم را،
مریز و حاصلِ عمر مرا حرام مکن

تو را به دولتِ مستانِ خوش‌حساب قسم
«که دخلِ میکده را خرج این نظام مکن»


#جواد_زهتاب


پی‌نوشت:
مگو که پیر مغان با تو فاش هیچ نگفت
که دخلِ میکده را خرج این نظام مکن
«محمد رمضانی فرخانی»


🔹@Javad_Zehtab
دی شنیدم طوسی این چنین کرد دعا: 
ای خداوندِ دی و ای خداوندِ تَموز! 

ای که از درگاهت هرکه با هر رنگی
چه سعید و چه شقی نیست نومید هنوز

دادی از خوانِ کرم روزی هر کس را
صاحبِ کون و مکان! ای خدایِ شب و روز!

تا شب آرم به سحر، باری امشب برسان
نوخطی دانش‌جو، طالبی نوآموز!


#جواد_زهتاب

#سعید_طوسی



🔹@Javad_Zehtab
با دلِ خود چه خیری دیده‌ای از تپیدن؟ 
زین همه دل سپردن زین همه دل بریدن؟ 

مانده از هر تکاپو، خسته از هر هیاهو
ای خوشا جان سپردن ای خوشا آرمیدن

من در این‌سو تو آن‌سو... قسمت ما همین بود
دیدن اما نبودن، بودن اما ندیدن

هر دومان سنگ خوردیم، زخمِ نیرنگ خوردیم
من برای نشستن تو برای پریدن

دین و دل را به بازار می‌توان برد، اما
دین برای فروش است دل برای خریدن


#جواد_زهتاب

🔹@Javad_Zehtab
می‌ترسم ماتِ شبِ مهتاب شوی
من قصه بگویم و تو بی‌خواب شوی
تو برفِ دی و من تبِ تابستانم
می‌ترسم در آغوشم آب شوی


#جواد_زهتاب
بهار آنچنان زد شبیخون به باغ
که مرعوبِ بویِ گل و سوسنیم

پدر، خیرخواهانه گفتا: بلی! 
چهل‌‌سال‌ و چندی‌ست آبستنیم
...

#جواد_زهتاب
شبی از سِرِّ عشق و حلقهٔ عشاق می‌گوید
شبی از درسِ عقل و دفترِ اوراق می‌گوید

چو پایش بر لب گور است رحمان را به یاد آرد 
چو دستش بر لبِ دیگ است از رزاق می‌گوید

دمی لم می‌دهد تا دم زند از سیر در اَنفُس
دمر می‌گردد و از گردشِ آفاق می‌گوید

دمی از مالکِ دوزخ سخن رانَد، دمِ دیگر
حدیث از ساقیانِ مستِ سیمین‌ساق می‌گوید

به کامت تلخ خواهد کرد دنیا را که هین! عقبا
به جامت زهر وقتی ریخت از تریاق می‌گوید

سخن از دینِ رحمت می‌کند تا در پی‌اش باشی
اگر پا کج نهی از حکمتِ شلاق می‌گوید

تمام خُدعَه‌ها را شیخِ ما در آستین دارد
اگر جایی نَبُرد تیغش از اخلاق می‌گوید


#جواد_زهتاب
Forwarded from طنزیمات ادبی
#طنزیمات_ادبی

چنان با باجناقِ خویش مشغولند هم‌ریشان
که نامیدند یلدا را شبِ پیوند با خویشان


#جواد_زهتاب

@tanz20 👈
 امیدوار بمان و به شادنوشی کوش 
بهار، نقطهٔ پایان هر زمستان است

#جواد_زهتاب
Audio
🎸 دی‌دی کارادا 🎸
(به لهجه اصفهانی)

#بابک_رجبی🎤
#جواد_زهتاب


🔹@Babakrajabii
🔹@Javad_Zehtab
بر لبم زندگی ترانه نخواست
خندهٔ مستیِ شبانه نخواست

ما دو دیوانه را جهان باهم
دید اما به هر بهانه نخواست

آسمانِ بخیل،  یک دریا
سرِ راهِ دو رودخانه نخواست

من اگر خواستم زمینه نداشت
تو اگر خواستی زمانه نخواست

من...سه‌نقطه...تو، روزگارِ حسود
واوِ عطفی در این میانه نخواست

رفتی و بعدِ تو از این شاعر
هیچ‌کس شعرِ عاشقانه نخواست

#جواد_زهتاب


چو دل به وصل دهم جورِ یار نگذارد
چو یار رحم کند روزگار نگذارد
#اهلی_شیرازی



🔹@Javad_Zehtab
بهترین چیز در جهان، هنر است
صاحبِ مال و مکنت ار باشی
گر هنرمند باشی و بی‌چیز
در همه‌عمر* دربه‌در باشی
#جواد_زهتاب

*نسخه بدل: همهٔ عمر
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🕯️درنگ

گذشت از سر ما قرن‌های بسیاری
در عنفوان جوانی هزار ساله شدیم

🔹شعر : #جواد_زهتاب
🔹موسیقی : #کیهان_کلهر

#ایران
#الهه_حسین_نژاد
@sohbateyar
.
تهرانِ بی‌پناهِ من! امشب وحشت گرفته دور و برت را
ناچار دورم از تو و باید از دور بشنوم خبرت را

جهل و جنون و خشم و حقارت،بغض و نفاق و کین و وقاحت
ای باغِ چارفصل! چه کردند این هشت‌فتنه برگ و برت را؟ 

از یک‌طرف جنون و تباهی، از یک‌طرف هجومِ سیاهی
تیر از دوسو نشست به جانت، سنگ از دوسو شکست پرت را

از این‌طرف حماقت و خامی، از آن‌طرف هجومِ حرامی
سوزاند آشنا جگرت را بیگانه نیز خشک و ترت را

در این سکوتِ تیرهٔ سنگین، بعد از خروشِ نفرت و نفرین
تهرانِ زخم‌خوردهٔ غمگین! بر شانه‌ام گذار سرت را...

بگذار سر به دامن البرز، کز چشمه‌های روشن البرز
سیمرغ، مرهمی بگذارد این زخم‌های شعله‌ورت را

ای پایتختِ خستهٔ دربند! پشت و پناهِ بلخ و سمرقند! 
برخیز و تکیه کن به دماوند، برخیز و راست کن کمرت را


#جواد_زهتاب
#تهران


🔹@Javad_Zehtab