🔷
در این زمانهٔ بیدردی دلم خوش است غمی دارم
به سوزِ سینه و آهِ دل، بساطِ دود و دمی دارم
در این غریبی لوطیکُش شدم به سایهٔ خود دلخوش
به لطف اوست اگر گاهی رفیق و همقدمی دارم
اگر شکسته و دلتنگم ولی هنوز خوشآهنگم
مرا بساز و نوازش کن ببین چه زیر و بمی دارم
اگرچه سادهام و هموار، به احتیاط قدم بردار
شبیه کوچهٔ رندانم ؛ هنوز پیچ و خمی دارم
مسیرِ عافیتاندیشان کجا و فرصتِ درویشان؟
اگر به چاه درافتادم دلیلِ محترمی دارم
دلم گرفته از این قسمت، از اینکه یکسره آغوشم
ولی نسیمی و من از تو همیشه سهمِ کمی دارم
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
در این زمانهٔ بیدردی دلم خوش است غمی دارم
به سوزِ سینه و آهِ دل، بساطِ دود و دمی دارم
در این غریبی لوطیکُش شدم به سایهٔ خود دلخوش
به لطف اوست اگر گاهی رفیق و همقدمی دارم
اگر شکسته و دلتنگم ولی هنوز خوشآهنگم
مرا بساز و نوازش کن ببین چه زیر و بمی دارم
اگرچه سادهام و هموار، به احتیاط قدم بردار
شبیه کوچهٔ رندانم ؛ هنوز پیچ و خمی دارم
مسیرِ عافیتاندیشان کجا و فرصتِ درویشان؟
اگر به چاه درافتادم دلیلِ محترمی دارم
دلم گرفته از این قسمت، از اینکه یکسره آغوشم
ولی نسیمی و من از تو همیشه سهمِ کمی دارم
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
آنقَدَر خام تو بودم که به چیدن نرسیدم
که بهار آمد و رفت وبه رسیدن نرسیدم
از شعف بال درآوردم و بر بام شدم باز
هرچه پرپر زدم اما به پریدن نرسیدم
عشق، طوفان شد و من هم شدم آن شاخهٔ تردی
که به یکباره شکستم به خمیدن نرسیدم
آن حبابم که نشستم لبِ ساحل به تماشا
چشم واکردم ودیدم که به دیدن نرسیدم
چه فرازی چه نشیبی، چه سرانجام غریبی
که به مقصود رسیدی تو ولی من نرسیدم
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
آنقَدَر خام تو بودم که به چیدن نرسیدم
که بهار آمد و رفت وبه رسیدن نرسیدم
از شعف بال درآوردم و بر بام شدم باز
هرچه پرپر زدم اما به پریدن نرسیدم
عشق، طوفان شد و من هم شدم آن شاخهٔ تردی
که به یکباره شکستم به خمیدن نرسیدم
آن حبابم که نشستم لبِ ساحل به تماشا
چشم واکردم ودیدم که به دیدن نرسیدم
چه فرازی چه نشیبی، چه سرانجام غریبی
که به مقصود رسیدی تو ولی من نرسیدم
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
این شعر را سالها پیش به اصرار دوستی نوشتم که میخواست دل معشوقهاش را (که از قضا در همان ابتدای آشنایی میانشان شکرآب شده بود) در روز تولدش به دست آورد. قرار بود عاشقانه باشد ولی مسخرهبازیام گل کرد؛ طنز از آب درآمد و دیگر به کار آن دوست نیامد.
ای ماه! از ابتدای آبان
مهرِ تو شده ندیمهٔ من
حاشا که تو را کنم فراموش
یادِ تو شده ضمیمهٔ من
در حسنِ تمامِ تو چه گویم؟
معشوقهٔ نصفهنیمهٔ من!
پاداش من است بوسهٔ تو
قهر تو ولی جریمهٔ من
کشتی تو مرا و خونبها را
پرداخت نکرد بیمهٔ من
تفهیم کن اتهام ما را
پیش از کشتن فهیمهٔ من!
هرگز مکن استفادهٔ سوء
از اخلاقِ کریمهٔ من
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
این شعر را سالها پیش به اصرار دوستی نوشتم که میخواست دل معشوقهاش را (که از قضا در همان ابتدای آشنایی میانشان شکرآب شده بود) در روز تولدش به دست آورد. قرار بود عاشقانه باشد ولی مسخرهبازیام گل کرد؛ طنز از آب درآمد و دیگر به کار آن دوست نیامد.
ای ماه! از ابتدای آبان
مهرِ تو شده ندیمهٔ من
حاشا که تو را کنم فراموش
یادِ تو شده ضمیمهٔ من
در حسنِ تمامِ تو چه گویم؟
معشوقهٔ نصفهنیمهٔ من!
پاداش من است بوسهٔ تو
قهر تو ولی جریمهٔ من
کشتی تو مرا و خونبها را
پرداخت نکرد بیمهٔ من
تفهیم کن اتهام ما را
پیش از کشتن فهیمهٔ من!
هرگز مکن استفادهٔ سوء
از اخلاقِ کریمهٔ من
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
شعر شد آغاز، بسم الله الرحمن الرحیم
احتیاطاً باز بسم الله الرحمن الرحیم
گفتم ابرویت کدامین آیهٔ زیباست؟ گفت:
با کمی اغماض، بسم الله الرحمن الرحیم
ما خریداریم اما براساس تعرفه
هرکه دارد ناز، بسم الله الرحمن الرحیم
خستهام از شعرهای عنصری و انوری
اوکتاویو پاز! بسم الله الرحمن الرحیم
گیج و خوابآلود صبحِ زود بیرون میزنم
بهرِ چندرغاز، بسم الله الرحمن الرحیم
خشکسالی آمده در اصفهان نعمت کم است
میروم شیراز، بسم الله الرحمن الرحیم
آسمان صاف است و هنگام گروبندی رسید
ای کبوترباز! بسم الله الرحمن الرحیم
در قمارِ عشق، بیمی از پشیمانیم نیست
تاس را بنداز! بسم الله الرحمن الرحیم
(جواد زهتاب)
عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم
(مهدی جهاندار)
گروبندی:نوعی شرطبندی که در میان کبوتربازها مرسوم است.
#نقیضه
#شوخی
#طنز
https://t.me/Javad_Zehtab
شعر شد آغاز، بسم الله الرحمن الرحیم
احتیاطاً باز بسم الله الرحمن الرحیم
گفتم ابرویت کدامین آیهٔ زیباست؟ گفت:
با کمی اغماض، بسم الله الرحمن الرحیم
ما خریداریم اما براساس تعرفه
هرکه دارد ناز، بسم الله الرحمن الرحیم
خستهام از شعرهای عنصری و انوری
اوکتاویو پاز! بسم الله الرحمن الرحیم
گیج و خوابآلود صبحِ زود بیرون میزنم
بهرِ چندرغاز، بسم الله الرحمن الرحیم
خشکسالی آمده در اصفهان نعمت کم است
میروم شیراز، بسم الله الرحمن الرحیم
آسمان صاف است و هنگام گروبندی رسید
ای کبوترباز! بسم الله الرحمن الرحیم
در قمارِ عشق، بیمی از پشیمانیم نیست
تاس را بنداز! بسم الله الرحمن الرحیم
(جواد زهتاب)
عشق سوزان است بسم الله الرحمن الرحیم
هرکه خواهان است بسم الله الرحمن الرحیم
(مهدی جهاندار)
گروبندی:نوعی شرطبندی که در میان کبوتربازها مرسوم است.
#نقیضه
#شوخی
#طنز
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
ابر پر بود از نشانهٔ برف
سبز شد در هوا جوانهٔ برف
برف آهنگِ آسمانی بود
همه جا پر شد از ترانهٔ برف
بیامان بود برف و میلغزید
گیسوان تو روی شانهٔ برف
چشم در چشم هم دچار شدیم
ایستادیم با بهانهٔ برف
مثل چشم من و تو روشن باد
تا همیشه چراغِ خانهٔ برف
شبِ دی بود و داشت گل میکاشت
پیش پای من و تو دانهٔ برف
دست در دست هم به کوچه زدیم
به تماشای عاشقانهٔ برف
عشق یعنی چه؟ ناگهان گفتی:
آتش افروختن میانهٔ برف
(جواد زهتاب)
#برف
https://t.me/Javad_Zehtab
ابر پر بود از نشانهٔ برف
سبز شد در هوا جوانهٔ برف
برف آهنگِ آسمانی بود
همه جا پر شد از ترانهٔ برف
بیامان بود برف و میلغزید
گیسوان تو روی شانهٔ برف
چشم در چشم هم دچار شدیم
ایستادیم با بهانهٔ برف
مثل چشم من و تو روشن باد
تا همیشه چراغِ خانهٔ برف
شبِ دی بود و داشت گل میکاشت
پیش پای من و تو دانهٔ برف
دست در دست هم به کوچه زدیم
به تماشای عاشقانهٔ برف
عشق یعنی چه؟ ناگهان گفتی:
آتش افروختن میانهٔ برف
(جواد زهتاب)
#برف
https://t.me/Javad_Zehtab
🔷
کاش که از خویش در گریز نبودم
با خودم اینگونه در ستیز نبودم
خستهام از «باید» و «نباید» و «شاید»
کاش که در قیدِ هیچچیز نبودم
دشمن اگر بینقاب میشد شاید
اینهمه در بندِ دوست نیز نبودم
تندیِ این روزگار تلختر از زهر
زخمِ زبان میزند که تیز نبودم
دوروبرم را ببین که پُر شده از گرگ
کاش برای کسی عزیز نبودم
#جواد_زهتاب
https://t.me/Javad_Zehtab
کاش که از خویش در گریز نبودم
با خودم اینگونه در ستیز نبودم
خستهام از «باید» و «نباید» و «شاید»
کاش که در قیدِ هیچچیز نبودم
دشمن اگر بینقاب میشد شاید
اینهمه در بندِ دوست نیز نبودم
تندیِ این روزگار تلختر از زهر
زخمِ زبان میزند که تیز نبودم
دوروبرم را ببین که پُر شده از گرگ
کاش برای کسی عزیز نبودم
#جواد_زهتاب
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
چشمت شراب بود و نگاهت شرابتر
چشمت خراب کرد و نگاهت خرابتر
#جواد_زهتاب
#تک_بیت
https://t.me/Javad_Zehtab
چشمت شراب بود و نگاهت شرابتر
چشمت خراب کرد و نگاهت خرابتر
#جواد_زهتاب
#تک_بیت
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
در سوگ جمشید مظاهری(سروشیار)
یاد تو بود از نظرِ دوستان گذشت؟
یا موج خون ز چشمِ ترِ دوستان گذشت؟
آتش شد و به بال و پرِ همرهان گرفت
سرکش شد و ز بال و پرِ دوستان گذشت
کوهِ شکوه بودی و بارِ فراقِ تو
باری ز طاقتِ کمرِ دوستان گذشت
از دوستان گذشتی و باور نمیکنی
از رفتنت چهها به سرِ دوستان گذشت
داغ تو تیغ بود و بدون دریغ بود
چون نیزهای که از سپرِ دوستان گذشت
داغ تو تیر بود و به قلب هدف نشست
یعنی دُرُست از جگرِ دوستان گذشت
جواد زهتاب/۱۹ بهمن ۱۳۹۶
(عکس از مولود حسینی)
#جمشید_مظاهری
#سروشیار
#جواد_زهتاب
https://t.me/Javad_Zehtab
در سوگ جمشید مظاهری(سروشیار)
یاد تو بود از نظرِ دوستان گذشت؟
یا موج خون ز چشمِ ترِ دوستان گذشت؟
آتش شد و به بال و پرِ همرهان گرفت
سرکش شد و ز بال و پرِ دوستان گذشت
کوهِ شکوه بودی و بارِ فراقِ تو
باری ز طاقتِ کمرِ دوستان گذشت
از دوستان گذشتی و باور نمیکنی
از رفتنت چهها به سرِ دوستان گذشت
داغ تو تیغ بود و بدون دریغ بود
چون نیزهای که از سپرِ دوستان گذشت
داغ تو تیر بود و به قلب هدف نشست
یعنی دُرُست از جگرِ دوستان گذشت
جواد زهتاب/۱۹ بهمن ۱۳۹۶
(عکس از مولود حسینی)
#جمشید_مظاهری
#سروشیار
#جواد_زهتاب
https://t.me/Javad_Zehtab
🔷
چقدر خونِ جگر خوردن
برای یک دمِ آسوده
نفسنفس زدنت از چیست
در این هوای مهآلوده؟
در این هوای شباشب تار
در این هوای سراسر تیر
در این هوای دمادم سرب
در این هوای پر از دوده
دلیلِ دیری و دوری چیست؟
به من بگو که صبوری چیست؟
به غیرِ زندهبهگوری چیست
نفس کشیدن بیهوده؟
پس از تمام دویدنها
دویدن و نرسیدنها
در این کویر، به غیر از مرگ
کجاست راه نپیموده؟
چنین مگو که نشاید گفت
چنان مکن که نباید کرد
ببین که شاه چه میگوید
ببین که شیخ چه فرموده
یکی ز حلقهبهگوشان تو
یکی ز خیلِ خموشان من
کسی ز پیر نمیپرسد
کجاست حلقهٔ مفقوده
هنر به تیز نمیارزد
به هیچچیز نمیارزد
به فکر نرخِ تورم باش
به فکر ارزشِ افزوده
در این معاینه حاشا نیست
ببین که ذوقِ تماشا نیست
همه جراحتِ بیکتمان
همیشه زخمِ نمکسوده
چه جای آوخ و ای کاش است
اگر زمانه نمکپاش است؟
همیشه آش، همین آش است
همیشه کاسه همین بوده
#جواد_زهتاب
https://t.me/Javad_Zehtab
چقدر خونِ جگر خوردن
برای یک دمِ آسوده
نفسنفس زدنت از چیست
در این هوای مهآلوده؟
در این هوای شباشب تار
در این هوای سراسر تیر
در این هوای دمادم سرب
در این هوای پر از دوده
دلیلِ دیری و دوری چیست؟
به من بگو که صبوری چیست؟
به غیرِ زندهبهگوری چیست
نفس کشیدن بیهوده؟
پس از تمام دویدنها
دویدن و نرسیدنها
در این کویر، به غیر از مرگ
کجاست راه نپیموده؟
چنین مگو که نشاید گفت
چنان مکن که نباید کرد
ببین که شاه چه میگوید
ببین که شیخ چه فرموده
یکی ز حلقهبهگوشان تو
یکی ز خیلِ خموشان من
کسی ز پیر نمیپرسد
کجاست حلقهٔ مفقوده
هنر به تیز نمیارزد
به هیچچیز نمیارزد
به فکر نرخِ تورم باش
به فکر ارزشِ افزوده
در این معاینه حاشا نیست
ببین که ذوقِ تماشا نیست
همه جراحتِ بیکتمان
همیشه زخمِ نمکسوده
چه جای آوخ و ای کاش است
اگر زمانه نمکپاش است؟
همیشه آش، همین آش است
همیشه کاسه همین بوده
#جواد_زهتاب
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
(برای پدرم)
میخواست گول و ساده نباشم
آنقدرها پیاده نباشم
در دامِ زرق و برق نیفتم
پُرفیس و پُرافاده نباشم
بذری اگر که دست من افشاند
پابندِ استفاده نباشم
چون کوه در اسارتِ سنگین
چون کاه، بیاراده نباشم
خود را به بادها نسپارم
گرد و غبارِ جاده نباشم
بیربط و بیدلیل به هرجا
چون صحبتِ زیاده نباشم
باشد که آبروی گران را
ارزان به باد داده نباشم
پس نان به نرخِ روز نخوردم
تا ننگِ خانواده نباشم
تا نامِ اوست پشت و پناهم
حاشا که ایستاده نباشم
نانِ حلال، ارثِ پدر بود
تا من حرامزاده نباشم
(جواد زهتاب)
#جواد_زهتاب
#پدر
https://t.me/Javad_Zehtab
(برای پدرم)
میخواست گول و ساده نباشم
آنقدرها پیاده نباشم
در دامِ زرق و برق نیفتم
پُرفیس و پُرافاده نباشم
بذری اگر که دست من افشاند
پابندِ استفاده نباشم
چون کوه در اسارتِ سنگین
چون کاه، بیاراده نباشم
خود را به بادها نسپارم
گرد و غبارِ جاده نباشم
بیربط و بیدلیل به هرجا
چون صحبتِ زیاده نباشم
باشد که آبروی گران را
ارزان به باد داده نباشم
پس نان به نرخِ روز نخوردم
تا ننگِ خانواده نباشم
تا نامِ اوست پشت و پناهم
حاشا که ایستاده نباشم
نانِ حلال، ارثِ پدر بود
تا من حرامزاده نباشم
(جواد زهتاب)
#جواد_زهتاب
#پدر
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
سالهاپیش در جوابِ دوستی که دغل بودن را زیرکی میپنداشت سروده شد:
خیره پنداشتی که با دغلی
بخت با تو ایاغ خواهد شد
دیده بودی ز روی خوشبینی
که دماغ تو چاق خواهد شد
آنچه من دیدم اَندر آینهات*
هرکه بیند بُراق خواهد شد
گیرم این را که چندروزی هم
کسب و کار تو داغ خواهد شد
آری از آه دیگران بیشک
شمع تو چلچراغ خواهدشد
بشنو این پند را ز من، سخنم
گرچه پرطمطراق خواهد شد:
آن عقابی که دل دهد به نشیب
همنشین کلاغ خواهد شد
رود اگر گم کند مسیرش را
راهیِ باتلاق خواهد شد
شاخه از ریشه چون که دور افتاد
یا خوراک اجاق خواهد شد،
یا تبر میشود که بیتردید
آفتِ جانِ باغ خواهد شد
الغرض خطبهخط چو وابینی
همه بر این سیاق خواهد شد
پس به تاوانِ لعنت مردم
پدرت نقرهداغ خواهد شد
شک ندارم که با همین اوصاف
کرهات هم الاغ خواهد شد
یونجهاش کم شود اگر یکروز
عرعرش واقواق خواهد شد
یونجهاش هم که بیشتر بشود
بیشتر قلچماق خواهد شد
اول کار،لعنت و نفرین
آخرالامر عاق خواهد شد
همسرت نیز همچنان پسرت
بر سر تو چماق خواهد شد
چشمت از دیدن چنین جفتی
روز و شب چارطاق خواهد شد
در همین رهگذار خواهی دید
دهنت چارباغ خواهد شد
(جواد زهتاب)
......................................................
*نسخه بدل: آنچه من دیدهام در آینهات
https://t.me/Javad_Zehtab
سالهاپیش در جوابِ دوستی که دغل بودن را زیرکی میپنداشت سروده شد:
خیره پنداشتی که با دغلی
بخت با تو ایاغ خواهد شد
دیده بودی ز روی خوشبینی
که دماغ تو چاق خواهد شد
آنچه من دیدم اَندر آینهات*
هرکه بیند بُراق خواهد شد
گیرم این را که چندروزی هم
کسب و کار تو داغ خواهد شد
آری از آه دیگران بیشک
شمع تو چلچراغ خواهدشد
بشنو این پند را ز من، سخنم
گرچه پرطمطراق خواهد شد:
آن عقابی که دل دهد به نشیب
همنشین کلاغ خواهد شد
رود اگر گم کند مسیرش را
راهیِ باتلاق خواهد شد
شاخه از ریشه چون که دور افتاد
یا خوراک اجاق خواهد شد،
یا تبر میشود که بیتردید
آفتِ جانِ باغ خواهد شد
الغرض خطبهخط چو وابینی
همه بر این سیاق خواهد شد
پس به تاوانِ لعنت مردم
پدرت نقرهداغ خواهد شد
شک ندارم که با همین اوصاف
کرهات هم الاغ خواهد شد
یونجهاش کم شود اگر یکروز
عرعرش واقواق خواهد شد
یونجهاش هم که بیشتر بشود
بیشتر قلچماق خواهد شد
اول کار،لعنت و نفرین
آخرالامر عاق خواهد شد
همسرت نیز همچنان پسرت
بر سر تو چماق خواهد شد
چشمت از دیدن چنین جفتی
روز و شب چارطاق خواهد شد
در همین رهگذار خواهی دید
دهنت چارباغ خواهد شد
(جواد زهتاب)
......................................................
*نسخه بدل: آنچه من دیدهام در آینهات
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
علیرضا قزوه (۱)
گویِ چوگان علیرضا قزوه (۲)
مردِ میدان علیرضا قزوه
آمده بعد از انقلاب انگار
سوی تهران علیرضا قزوه
قبل از آن گرمِ خاکبازی بود
کنج سمنان علیرضا قزوه
کارهای جوانی خود را
کرده کتمان علیرضا قزوه
همچنانی که نوجوانی را
کرده پنهان علیرضا قزوه
«طوسی» او را که دید با خود گفت:
جانم ای جان! علیرضا قزوه
ارتباطش همیشه مبهم بود
با جوانان علیرضا قزوه
با زنان هم مراوداتی داشت
مثل انسان علیرضا قزوه
گفته شعر از فضای نخلستان
در خیابان علیرضا قزوه (۳)
دو سه تا شعر عاشقانه سرود
شد پشیمان علیرضا قزوه
فیض، اسفندقه، براتیپور،
جعفریان، علیرضا قزوه، (۴)
همه از شاعرانِ این بیتاند
گلِ ایشان: علیرضا قزوه
سیرت خویش را در آینه دید
گشت حیران علیرضا قزوه
شبی اما به لطف آیینه
شد دوچندان علیرضا قزوه
رفت در هند و خال هندو دید
شد مسلمان علیرضا قزوه
بعد جنگِ سی و سه روزه، سریع
رفت لبنان علیرضا قزوه
رفت آنجا در آن بلندیها
داد جولان علیرضاقزوه
همهجا را گمان کنم دیدهست
غیرِ زندان علیرضاقزوه
چون همیشه علیرضا قزوه
پس کماکان علیرضا قزوه
بهترین شاعر جهان: لورکا
به از ایشان علیرضا قزوه
گاهی از شعر شاعران کهن
میخورد نان علیرضا قزوه
مشکل شعر را در این کشور
کرد آسان علیرضا قزوه
شعر را داده در دو قرن اخیر
سر و سامان علیرضا قزوه
وسط چارراه شعر و ادب
زده دکان علیرضا قزوه
نرخ مجموعه چاپ کردن را
کرده ارزان علیرضا قزوه
اهل سیگار نیست، اما هست
اهل قلیان علیرضا قزوه
با خودش میزند قدم گاهی
زیر باران علیرضا قزوه
شعرتان را نوشته بود یکی
پشت نیسان، علیرضا قزوه!
اصفهان آمدی بزن در رگ
گز و بریان علیرضا قزوه!
فقط آنجا منارجنبان را
کم بجنبان علیرضا قزوه!
عکسهایی گرفته بعد از جنگ
با اسیران علیرضا قزوه
قاب کرده بزرگ و چسبانده
کنج ایوان علیرضا قزوه
کاش میرفت و جاودان میشد
چون شهیدان علیرضا قزوه
از همه شاعران روشنفکر
شد گریزان علیرضا قزوه
هم برای حمایت از دولت
داده تاوان علیرضا قزوه،
هم اگر منصبی به او دادند
کرد جبران علیرضا قزوه
فتنههای اخیر را خواباند
چون جکیچان علیرضا قزوه
چند روزی در این سراچهٔ خاک
هست مهمان علیرضا قزوه
بعد از آن نیز میکند تسلیم
جان به جانان علیرضا قزوه.
(جواد زهتاب)
(۱)علیرضا قزوه یکی از شاعران انقلاب است که هنوز روحیهٔ انقلابی دارد. در انتخابات سالهای ۸۴ و ۸۸ از حامیان احمدینژاد و در انتخابات ۱۴۰۰ حامی رییسی بود. سالها به عنوان وابستهٔ فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان و هند مسولیت داشت. اخیرا هم به ریاست دفتر شعر و سرود صداوسیما منصوب شد.
(۲)این شعر در حوالی سالهای۸۶ یا ۸۷ به اقتفای قزویاتِ علی اکبر میرجعفری و امید مهدینژاد سروده و در سالهای بعد ابیاتی به آن افزوده شد. بعدها شاعران دیگری هم به این قافله پیوستند و قزویات را ادامه دادند؛ از جمله سعید بیابانکی، محمدکاظم کاظمی، ... و ناصر فیض.
میتوان گفت تقریبا همهٔ آن قزویات که به آن اشاره شد، نوعی اخوانیه با مایهٔ طنز است.
نام قزویات را هم امید مهدینژاد بر این سرودهها نهاد.
(۳)از نخلستان تا خیابان، نام یکی از مجموعههای علیرضاقزوه
(۴)ناصر فیض، امیری اسفندقه، عباس براتیپور و محمدحسین جعفریان از دیگر شاعران موسوم به شعر انقلابند.
https://t.me/Javad_Zehtab
علیرضا قزوه (۱)
گویِ چوگان علیرضا قزوه (۲)
مردِ میدان علیرضا قزوه
آمده بعد از انقلاب انگار
سوی تهران علیرضا قزوه
قبل از آن گرمِ خاکبازی بود
کنج سمنان علیرضا قزوه
کارهای جوانی خود را
کرده کتمان علیرضا قزوه
همچنانی که نوجوانی را
کرده پنهان علیرضا قزوه
«طوسی» او را که دید با خود گفت:
جانم ای جان! علیرضا قزوه
ارتباطش همیشه مبهم بود
با جوانان علیرضا قزوه
با زنان هم مراوداتی داشت
مثل انسان علیرضا قزوه
گفته شعر از فضای نخلستان
در خیابان علیرضا قزوه (۳)
دو سه تا شعر عاشقانه سرود
شد پشیمان علیرضا قزوه
فیض، اسفندقه، براتیپور،
جعفریان، علیرضا قزوه، (۴)
همه از شاعرانِ این بیتاند
گلِ ایشان: علیرضا قزوه
سیرت خویش را در آینه دید
گشت حیران علیرضا قزوه
شبی اما به لطف آیینه
شد دوچندان علیرضا قزوه
رفت در هند و خال هندو دید
شد مسلمان علیرضا قزوه
بعد جنگِ سی و سه روزه، سریع
رفت لبنان علیرضا قزوه
رفت آنجا در آن بلندیها
داد جولان علیرضاقزوه
همهجا را گمان کنم دیدهست
غیرِ زندان علیرضاقزوه
چون همیشه علیرضا قزوه
پس کماکان علیرضا قزوه
بهترین شاعر جهان: لورکا
به از ایشان علیرضا قزوه
گاهی از شعر شاعران کهن
میخورد نان علیرضا قزوه
مشکل شعر را در این کشور
کرد آسان علیرضا قزوه
شعر را داده در دو قرن اخیر
سر و سامان علیرضا قزوه
وسط چارراه شعر و ادب
زده دکان علیرضا قزوه
نرخ مجموعه چاپ کردن را
کرده ارزان علیرضا قزوه
اهل سیگار نیست، اما هست
اهل قلیان علیرضا قزوه
با خودش میزند قدم گاهی
زیر باران علیرضا قزوه
شعرتان را نوشته بود یکی
پشت نیسان، علیرضا قزوه!
اصفهان آمدی بزن در رگ
گز و بریان علیرضا قزوه!
فقط آنجا منارجنبان را
کم بجنبان علیرضا قزوه!
عکسهایی گرفته بعد از جنگ
با اسیران علیرضا قزوه
قاب کرده بزرگ و چسبانده
کنج ایوان علیرضا قزوه
کاش میرفت و جاودان میشد
چون شهیدان علیرضا قزوه
از همه شاعران روشنفکر
شد گریزان علیرضا قزوه
هم برای حمایت از دولت
داده تاوان علیرضا قزوه،
هم اگر منصبی به او دادند
کرد جبران علیرضا قزوه
فتنههای اخیر را خواباند
چون جکیچان علیرضا قزوه
چند روزی در این سراچهٔ خاک
هست مهمان علیرضا قزوه
بعد از آن نیز میکند تسلیم
جان به جانان علیرضا قزوه.
(جواد زهتاب)
(۱)علیرضا قزوه یکی از شاعران انقلاب است که هنوز روحیهٔ انقلابی دارد. در انتخابات سالهای ۸۴ و ۸۸ از حامیان احمدینژاد و در انتخابات ۱۴۰۰ حامی رییسی بود. سالها به عنوان وابستهٔ فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در تاجیکستان و هند مسولیت داشت. اخیرا هم به ریاست دفتر شعر و سرود صداوسیما منصوب شد.
(۲)این شعر در حوالی سالهای۸۶ یا ۸۷ به اقتفای قزویاتِ علی اکبر میرجعفری و امید مهدینژاد سروده و در سالهای بعد ابیاتی به آن افزوده شد. بعدها شاعران دیگری هم به این قافله پیوستند و قزویات را ادامه دادند؛ از جمله سعید بیابانکی، محمدکاظم کاظمی، ... و ناصر فیض.
میتوان گفت تقریبا همهٔ آن قزویات که به آن اشاره شد، نوعی اخوانیه با مایهٔ طنز است.
نام قزویات را هم امید مهدینژاد بر این سرودهها نهاد.
(۳)از نخلستان تا خیابان، نام یکی از مجموعههای علیرضاقزوه
(۴)ناصر فیض، امیری اسفندقه، عباس براتیپور و محمدحسین جعفریان از دیگر شاعران موسوم به شعر انقلابند.
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
مکتبیها چه باکلاس شدند
عرب از بیخ و از اساس شدند
همه مشغولِ اختلاس شدند
لاجرم در قبای سالوسی
گرگهایی به هیئت میشاند
گرچه بیریشهاند با ریشاند
دستبوسان سالها پیشاند
مبدعِ شیوههای پابوسی
ظاهراً جمله بایزید از دم
باطناً پیرو یزید از دم
همه در حرف «بوسعید» از دم
رنگ دلخواهشان فقط «طوسی»
همگی بندهٔ زر و سیماند
روز و شب فکر ضرب و تقسیماند
خودشان کاسبان تحریماند
بچههاشان به کار جاسوسی
بس که نان میچکد از آجرشان
جملگی از طلاست آخورشان
هیچ شغلی نبود درخورشان
غیرِ شغلِ شریف دیوثی
اهل دین و دیانتاند اما
منکران خیانتاند اما
فکرِ طرحِ صیانتاند اما
همهٔ خطوربطشان روسی
گرد و خاکی شد و سوار گذشت
ما گذشتیم و روزگار گذشت
چه بگویم کنون که کار گذشت
دیگر از فحشهای ناموسی
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
مکتبیها چه باکلاس شدند
عرب از بیخ و از اساس شدند
همه مشغولِ اختلاس شدند
لاجرم در قبای سالوسی
گرگهایی به هیئت میشاند
گرچه بیریشهاند با ریشاند
دستبوسان سالها پیشاند
مبدعِ شیوههای پابوسی
ظاهراً جمله بایزید از دم
باطناً پیرو یزید از دم
همه در حرف «بوسعید» از دم
رنگ دلخواهشان فقط «طوسی»
همگی بندهٔ زر و سیماند
روز و شب فکر ضرب و تقسیماند
خودشان کاسبان تحریماند
بچههاشان به کار جاسوسی
بس که نان میچکد از آجرشان
جملگی از طلاست آخورشان
هیچ شغلی نبود درخورشان
غیرِ شغلِ شریف دیوثی
اهل دین و دیانتاند اما
منکران خیانتاند اما
فکرِ طرحِ صیانتاند اما
همهٔ خطوربطشان روسی
گرد و خاکی شد و سوار گذشت
ما گذشتیم و روزگار گذشت
چه بگویم کنون که کار گذشت
دیگر از فحشهای ناموسی
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
به قصدِ دل و دین و جان میزنی
به یک تیر، چندیننشان میزنی
اگر ساختی کار دل را که هیچ
وگرنه به زخمِ زبان میزنی
دمی بیامان را امان میدهی
به وقتش ولی بیامان میزنی
به خاک و به خون میکشانی، سپس
دم از خونِ این کشتگان میزنی
چه سوداست این؟ در پیِ سود خویش
به هرکس که باشد زیان میزنی
به یک عشوه صد شیوه دل میبری
به یک غمزه صد کاروان میزنی
همه خاندان تو یغماگرند
قدم در ره خاندان میزنی
به باطن یکی پیر در مکر و فن
به چشم من اما جوان میزنی
حذر کن که من صید تو نیستم
نظر کن که بر کاهدان میزنی
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
به قصدِ دل و دین و جان میزنی
به یک تیر، چندیننشان میزنی
اگر ساختی کار دل را که هیچ
وگرنه به زخمِ زبان میزنی
دمی بیامان را امان میدهی
به وقتش ولی بیامان میزنی
به خاک و به خون میکشانی، سپس
دم از خونِ این کشتگان میزنی
چه سوداست این؟ در پیِ سود خویش
به هرکس که باشد زیان میزنی
به یک عشوه صد شیوه دل میبری
به یک غمزه صد کاروان میزنی
همه خاندان تو یغماگرند
قدم در ره خاندان میزنی
به باطن یکی پیر در مکر و فن
به چشم من اما جوان میزنی
حذر کن که من صید تو نیستم
نظر کن که بر کاهدان میزنی
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷نقیضه🔷
هرکسی رسید کرد بارِ دل
بارها شدم باردارِ دل
ای حبیبِ من شد نصیب من
یا فشارِ خون یا فشارِ دل
بس که ساده بود، بیاراده بود
هر پیادهای شد سوارِ دل
دل به هرکجا رفت بیدلیل
سوسه آمدند توی کارِ دل
یا از اینوری یا از آنوری
هی دریوری شد نثارِ دل
گرد و خاک شد سینه چاک شد
چون مهیب بود انفجارِ دل
ای طبیب من نسخهای بپیچ
قبل از آن بگیر یک نوارِ دل
دادهام ضرر تا دهد ثمر
گل ولی نداد خارخارِ دل
بعد از این به دل، دل نمیدهم
تا یکی شود خوار و مارِ دل
یا درآورد او دمار من
یا درآورم من دمارِ دل
میرسد ز راه، برقِ یک نگاه
باز شد سیاه روزگارِ دل
(جواد زهتاب)
از کفم رها شد قرار دل
نیست دست من اختیار دل
(عارف قزوینی)
https://t.me/Javad_Zehtab
هرکسی رسید کرد بارِ دل
بارها شدم باردارِ دل
ای حبیبِ من شد نصیب من
یا فشارِ خون یا فشارِ دل
بس که ساده بود، بیاراده بود
هر پیادهای شد سوارِ دل
دل به هرکجا رفت بیدلیل
سوسه آمدند توی کارِ دل
یا از اینوری یا از آنوری
هی دریوری شد نثارِ دل
گرد و خاک شد سینه چاک شد
چون مهیب بود انفجارِ دل
ای طبیب من نسخهای بپیچ
قبل از آن بگیر یک نوارِ دل
دادهام ضرر تا دهد ثمر
گل ولی نداد خارخارِ دل
بعد از این به دل، دل نمیدهم
تا یکی شود خوار و مارِ دل
یا درآورد او دمار من
یا درآورم من دمارِ دل
میرسد ز راه، برقِ یک نگاه
باز شد سیاه روزگارِ دل
(جواد زهتاب)
از کفم رها شد قرار دل
نیست دست من اختیار دل
(عارف قزوینی)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
نوبهار است و شدم من نگران ای ساقی
که دگرگونه شد اوضاع جهان ای ساقی
به در و دشت نرفتیم و بهار آمد و رفت
در قرنطینه گرفتم خفقان ای ساقی
باز در مقطعِ حساس کنونی هستیم
به گمانم که نئی در جریان ای ساقی
زندگی بار گرانیست، مدد کن که دمی
زیستن بیمددِ می نتوان ای ساقی
تا سبکتر گذرد عمر گرانمایهٔ ما
چارهای نیست به جز رطلِ گران ای ساقی
بنشین بر لبِ جو جاری کن خون سبو
بگذرد بلکه جهان گذران ای ساقی
مجلسی خواهم همراه دو دولت، یعنی
بادهٔ پیر و حریفانِ جوان ای ساقی
تا نمازی بگزاریم به مستی همه صبح
می بده از سرشب تا به اذان ای ساقی
باده میخواهم از آن جنس که حافظ میگفت
از همان جنس به ما هم بچشان ای ساقی
هم از آن باده که هنگامِ شبیخون بلا
"سایه" میخواست، به ما هم برسان ای ساقی
ای مسیحای جوانمرد! از آن باده بیار
تا بیفتیم به یادِ "اخوان" ای ساقی
استرس دارم، بر لکنت من خرده مگیر
می بیاور که تَتَنگ است زمان ای ساقی
ماه شعبان شد و تاخیر نشاید ما را
زودتر تا نرسیده رمضان ای ساقی
شیخ اگر گفت حرام است تو نشنیده بگیر
گوش ما نیست به حرف دگران ای ساقی
بیتقلب نتوان یافت متاعی در شهر
شیشه هم هست ولی هست گران ای ساقی
پیر ما گفت که در نصفِ جهان فصل بهار
کشمش ار بود، فلانِ دوجهان ای ساقی
تا گرانتر نشده زود بیاور که مدام
نرخِ می دارد اینجا نوسان ای ساقی
هی مگو: نیست! نداریم! همین بود! تمام!
اینقَدَر ناله مکن روضه مخوان ای ساقی
باده گر نیست به اندازهٔ کافی در جام
دو سه تا قطره به چشمم بچکان ای ساقی
عمر ما در گذر و فرصت ما محدود است
نگرانم نگرانم نگران ای ساقی
#جواد_زهتاب
نوروز ۱۳۹۹
تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی
لب جوی و لب جام و لب یار ای ساقی
«سلمان ساوجی»
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
«سایه»
مسیحای جوانمرد من!
ای ترسای پیرِ پیرهن چرکین...
«اخوان ثالث»
#طنز
https://t.me/Javad_Zehtab
نوبهار است و شدم من نگران ای ساقی
که دگرگونه شد اوضاع جهان ای ساقی
به در و دشت نرفتیم و بهار آمد و رفت
در قرنطینه گرفتم خفقان ای ساقی
باز در مقطعِ حساس کنونی هستیم
به گمانم که نئی در جریان ای ساقی
زندگی بار گرانیست، مدد کن که دمی
زیستن بیمددِ می نتوان ای ساقی
تا سبکتر گذرد عمر گرانمایهٔ ما
چارهای نیست به جز رطلِ گران ای ساقی
بنشین بر لبِ جو جاری کن خون سبو
بگذرد بلکه جهان گذران ای ساقی
مجلسی خواهم همراه دو دولت، یعنی
بادهٔ پیر و حریفانِ جوان ای ساقی
تا نمازی بگزاریم به مستی همه صبح
می بده از سرشب تا به اذان ای ساقی
باده میخواهم از آن جنس که حافظ میگفت
از همان جنس به ما هم بچشان ای ساقی
هم از آن باده که هنگامِ شبیخون بلا
"سایه" میخواست، به ما هم برسان ای ساقی
ای مسیحای جوانمرد! از آن باده بیار
تا بیفتیم به یادِ "اخوان" ای ساقی
استرس دارم، بر لکنت من خرده مگیر
می بیاور که تَتَنگ است زمان ای ساقی
ماه شعبان شد و تاخیر نشاید ما را
زودتر تا نرسیده رمضان ای ساقی
شیخ اگر گفت حرام است تو نشنیده بگیر
گوش ما نیست به حرف دگران ای ساقی
بیتقلب نتوان یافت متاعی در شهر
شیشه هم هست ولی هست گران ای ساقی
پیر ما گفت که در نصفِ جهان فصل بهار
کشمش ار بود، فلانِ دوجهان ای ساقی
تا گرانتر نشده زود بیاور که مدام
نرخِ می دارد اینجا نوسان ای ساقی
هی مگو: نیست! نداریم! همین بود! تمام!
اینقَدَر ناله مکن روضه مخوان ای ساقی
باده گر نیست به اندازهٔ کافی در جام
دو سه تا قطره به چشمم بچکان ای ساقی
عمر ما در گذر و فرصت ما محدود است
نگرانم نگرانم نگران ای ساقی
#جواد_زهتاب
نوروز ۱۳۹۹
تا توانی مده از کف به بهار ای ساقی
لب جوی و لب جام و لب یار ای ساقی
«سلمان ساوجی»
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
«سایه»
مسیحای جوانمرد من!
ای ترسای پیرِ پیرهن چرکین...
«اخوان ثالث»
#طنز
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
بغضِ ابرِ بهار میشکند
خواب در جویبار میشکند
بندِ گیسو اگر که باز کنی
کمرِ آبشار میشکند
چنگ در زلف خود اگر ببری
رونقِ شامِ تار میشکند
به شکفتن اگر اراده کنی
نرخِ گل در بهار میشکند
به قرارم اگر که دل ندهی
دلِ این بیقرار میشکند
ذرهای مهربان اگر باشی
یخِ این روزگار میشکند
#جواد_زهتاب
#مجموعه_مخالف_خوانی
https://t.me/Javad_Zehtab
بغضِ ابرِ بهار میشکند
خواب در جویبار میشکند
بندِ گیسو اگر که باز کنی
کمرِ آبشار میشکند
چنگ در زلف خود اگر ببری
رونقِ شامِ تار میشکند
به شکفتن اگر اراده کنی
نرخِ گل در بهار میشکند
به قرارم اگر که دل ندهی
دلِ این بیقرار میشکند
ذرهای مهربان اگر باشی
یخِ این روزگار میشکند
#جواد_زهتاب
#مجموعه_مخالف_خوانی
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
نگاهت مهربان شد، چشمهایت آفتابی شد
دل من نیز چون حالوهوایت آفتابی شد
مرا از غربت شبهای پیدرپی فراخواندی
مرا خواندی و لحنِ آشنایت آفتابی شد
صدای مهربانت نور شد در ظلمتم پیچید
چه لحنی داشتی وقتی صدایت آفتابی شد
شبیه روز، روشن بود رازی در دلم دارم
نگاهی کردی و رازم برایت آفتابی شد
تمام شهر از برقِ نگاهم قصه را فهمید
تمام شهر یعنی ماجرایت آفتابی شد
مگر خورشید بودی رد شدی از روزگار من
که شبهایم شبیه روزهایت آفتابی شد
بیاباندربیابان نیست بیم گم شدن، وقتی
چراغاندرچراغان ردپایت آفتابی شد
دلیل روشنی دارم، به دنبال تو میآیم
که جای پای تو تا بینهایت آفتابی شد
#جواد_زهتاب
#مجموعه_مخالف_خوانی
https://t.me/Javad_Zehtab
نگاهت مهربان شد، چشمهایت آفتابی شد
دل من نیز چون حالوهوایت آفتابی شد
مرا از غربت شبهای پیدرپی فراخواندی
مرا خواندی و لحنِ آشنایت آفتابی شد
صدای مهربانت نور شد در ظلمتم پیچید
چه لحنی داشتی وقتی صدایت آفتابی شد
شبیه روز، روشن بود رازی در دلم دارم
نگاهی کردی و رازم برایت آفتابی شد
تمام شهر از برقِ نگاهم قصه را فهمید
تمام شهر یعنی ماجرایت آفتابی شد
مگر خورشید بودی رد شدی از روزگار من
که شبهایم شبیه روزهایت آفتابی شد
بیاباندربیابان نیست بیم گم شدن، وقتی
چراغاندرچراغان ردپایت آفتابی شد
دلیل روشنی دارم، به دنبال تو میآیم
که جای پای تو تا بینهایت آفتابی شد
#جواد_زهتاب
#مجموعه_مخالف_خوانی
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
چشمه جوشید و جویبار نشد
رود کوشید و آبشار نشد
ماهِ نو بردمید و عید نبود
سالِ نو آمد و بهار نشد
دورِ خود گشت و دور زد ما را
روزگاری که روزگار نشد
چه کسی را در آستین یکعمر ،
پروراندم به مهر و ، مار نشد؟
هرکه آمد به ساز خود رقصید
هیچکس با تو سازگار نشد
باز هم عاشقی...قرار نبود...
ای دلِ من! مگر قرار نشد...؟
#جواد_زهتاب
#مجموعه_مخالف_خوانی
https://t.me/Javad_Zehtab
چشمه جوشید و جویبار نشد
رود کوشید و آبشار نشد
ماهِ نو بردمید و عید نبود
سالِ نو آمد و بهار نشد
دورِ خود گشت و دور زد ما را
روزگاری که روزگار نشد
چه کسی را در آستین یکعمر ،
پروراندم به مهر و ، مار نشد؟
هرکه آمد به ساز خود رقصید
هیچکس با تو سازگار نشد
باز هم عاشقی...قرار نبود...
ای دلِ من! مگر قرار نشد...؟
#جواد_زهتاب
#مجموعه_مخالف_خوانی
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔹روح آریایی (۱)
تا کی از بخت خود فرار کنیم؟
شکوه از روز و روزگار کنیم؟
تا کی از طالع سیاه فقط
بنشینیم و قارقار کنیم؟
در همین کنج فقر هم حتی
میتوانیم شاهکار کنیم
گل بکاریم و گل برافشانیم
خانه را خانهٔ بهار کنیم
میشود در هوای عشقی نو
کوچه را نیز نونوار کنیم
به خیابان سرخوشی بزنیم
دلبری شاد را سوار کنیم
دلبری شوخ و شنگ و شیرینکار
دل ببازیم و دل شکار کنیم
سرِ خر کج کنیم و از تهران
ناگهان قصد رودبار کنیم
به در و دشت و کوه سر بزنیم
رو به گل رو به سبزهزار کنیم
هم درودی به رود بفرستیم
هم سلامی به آبشار کنیم
گوشهای دنج را بیابیم و
بزمی آنگونه برقرار کنیم
کلک کهنه گر جواب نداد
کلک تازهای سوار کنیم
بیتی از مولوی بخوانیم و
بحث از جبر و اختیار کنیم
قصه از عشقِ ویس با رامین
یا ز عشاق نامدار کنیم
یک دوتا هم رباعی از خیام
آن وسط چاشنیِ کار کنیم
از زمین و زمان... حکایت از
عشقِ «پوران» و «بختیار» کنیم
میشود بیهوا میانهٔ حرف
بوسهای چند هم نثار کنیم
گل و شعر و شراب و موسیقی
یار را مست و بیقرار کنیم
(راستی لازم است در اینجا
یک توقف به اضطرار کنیم
تا برای مجوز این شعر
شرع را وارد مدار کنیم
بر لب آریم یک قَبِلتُ و بعد
کار را هم حلالوار کنیم
مؤمنین شاهدند؛ لازم نیست
قلبشان را جریحهدار کنیم
کافی است آن شراب بالا را
چای یا دوغ خوشگوار کنیم
جلوی چشم خلق واجب نیست
ماست را قاطی خیار کنیم
ماجرا هم که کلاً عرفانیست
هرچه هم فسق یا قمار کنیم
ما به این روح آریایی خویش
میتوانیم افتخار کنیم)
از همانجا که گفتمت باید
یار را مست و بیقرار کنیم ،
بکشانیم بحث را به هوس
قصه را نیز صحنهدار کنیم
لحنمان را گرفته و خسته
چشممان را کمی خمار کنیم
بیهوا مثل بچهٔ آدم
هوسِ سیب یا انار کنیم
در ببندیم و بند بگشاییم
نیتِ خویش آشکار کنیم
برجهیم و سوار کار شویم
بعد او را سوار کار کنیم
پس بتازیم بیعنان هرسو
بی که فکرِ اضافهبار کنیم
الغرض عمرِ مانده را صرفِ
سفتنِ دُرِ شاهوار کنیم
پس اگر شد که شد اگر که نشد
تف بر این چرخ کجمدار کنیم
میشود باز مثل اولِ کار
شکوه از بخت و روزگار کنیم
یعنی از این به بعد حق داریم
بنشینیم و قارقار کنیم.
#جواد_زهتاب
#طنز
#روح_آریایی
https://t.me/Javad_Zehtab
تا کی از بخت خود فرار کنیم؟
شکوه از روز و روزگار کنیم؟
تا کی از طالع سیاه فقط
بنشینیم و قارقار کنیم؟
در همین کنج فقر هم حتی
میتوانیم شاهکار کنیم
گل بکاریم و گل برافشانیم
خانه را خانهٔ بهار کنیم
میشود در هوای عشقی نو
کوچه را نیز نونوار کنیم
به خیابان سرخوشی بزنیم
دلبری شاد را سوار کنیم
دلبری شوخ و شنگ و شیرینکار
دل ببازیم و دل شکار کنیم
سرِ خر کج کنیم و از تهران
ناگهان قصد رودبار کنیم
به در و دشت و کوه سر بزنیم
رو به گل رو به سبزهزار کنیم
هم درودی به رود بفرستیم
هم سلامی به آبشار کنیم
گوشهای دنج را بیابیم و
بزمی آنگونه برقرار کنیم
کلک کهنه گر جواب نداد
کلک تازهای سوار کنیم
بیتی از مولوی بخوانیم و
بحث از جبر و اختیار کنیم
قصه از عشقِ ویس با رامین
یا ز عشاق نامدار کنیم
یک دوتا هم رباعی از خیام
آن وسط چاشنیِ کار کنیم
از زمین و زمان... حکایت از
عشقِ «پوران» و «بختیار» کنیم
میشود بیهوا میانهٔ حرف
بوسهای چند هم نثار کنیم
گل و شعر و شراب و موسیقی
یار را مست و بیقرار کنیم
(راستی لازم است در اینجا
یک توقف به اضطرار کنیم
تا برای مجوز این شعر
شرع را وارد مدار کنیم
بر لب آریم یک قَبِلتُ و بعد
کار را هم حلالوار کنیم
مؤمنین شاهدند؛ لازم نیست
قلبشان را جریحهدار کنیم
کافی است آن شراب بالا را
چای یا دوغ خوشگوار کنیم
جلوی چشم خلق واجب نیست
ماست را قاطی خیار کنیم
ماجرا هم که کلاً عرفانیست
هرچه هم فسق یا قمار کنیم
ما به این روح آریایی خویش
میتوانیم افتخار کنیم)
از همانجا که گفتمت باید
یار را مست و بیقرار کنیم ،
بکشانیم بحث را به هوس
قصه را نیز صحنهدار کنیم
لحنمان را گرفته و خسته
چشممان را کمی خمار کنیم
بیهوا مثل بچهٔ آدم
هوسِ سیب یا انار کنیم
در ببندیم و بند بگشاییم
نیتِ خویش آشکار کنیم
برجهیم و سوار کار شویم
بعد او را سوار کار کنیم
پس بتازیم بیعنان هرسو
بی که فکرِ اضافهبار کنیم
الغرض عمرِ مانده را صرفِ
سفتنِ دُرِ شاهوار کنیم
پس اگر شد که شد اگر که نشد
تف بر این چرخ کجمدار کنیم
میشود باز مثل اولِ کار
شکوه از بخت و روزگار کنیم
یعنی از این به بعد حق داریم
بنشینیم و قارقار کنیم.
#جواد_زهتاب
#طنز
#روح_آریایی
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر