🔷
سرکشم گاه، سرگران هرگز
اینچنین بودم، آنچنان هرگز
پای من تا که باز شد به زمین
دل نبستم به آسمان هرگز
دین به دنیا فروختم، اما
آبرو در ازای نان هرگز
یوسفم را فروختم به کلاف
وانکردم ولی دکان هرگز
آسمانریسمان کنم؟ حاشا!
داستان پشتِ داستان؟ هرگز
که بسازم حماسهای از خویش
که بگویند دیگران هرگز!
فکر پرواز و دانه را در سر
نتوان پخت توأمان هرگز
همچنان که خدا و خرما را
نتوان داشت همزمان هرگز
همه را باختم که تا نبرم،
دست در خون این و آن هرگز
بندهٔ روستای خویشم من
خواجهٔ شهرِ خواجگان هرگز!
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
سرکشم گاه، سرگران هرگز
اینچنین بودم، آنچنان هرگز
پای من تا که باز شد به زمین
دل نبستم به آسمان هرگز
دین به دنیا فروختم، اما
آبرو در ازای نان هرگز
یوسفم را فروختم به کلاف
وانکردم ولی دکان هرگز
آسمانریسمان کنم؟ حاشا!
داستان پشتِ داستان؟ هرگز
که بسازم حماسهای از خویش
که بگویند دیگران هرگز!
فکر پرواز و دانه را در سر
نتوان پخت توأمان هرگز
همچنان که خدا و خرما را
نتوان داشت همزمان هرگز
همه را باختم که تا نبرم،
دست در خون این و آن هرگز
بندهٔ روستای خویشم من
خواجهٔ شهرِ خواجگان هرگز!
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
دو بدمستند چشمانت که هشیارند بیتردید
برایم خوابها دیدند و بیدارند بیتردید
دو خودخواهی که غیرازآینه چیزی نمیخواهند
دو مغروری که از دنیا طلبکارند بیتردید
دو آهویِ هراسان از حضورِ ببر در بیشه
به هرچیزی که میبینند شک دارند بیتردید
تو گویی تازه از تاراجِ نیشابور میآیند
که در غارتگری از نسلِ تاتارند بیتردید
یقین دارم که از این چشمها باید بپرهیزم
که در عینِ سلامت هردو بیمارند بیتردید
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
دو بدمستند چشمانت که هشیارند بیتردید
برایم خوابها دیدند و بیدارند بیتردید
دو خودخواهی که غیرازآینه چیزی نمیخواهند
دو مغروری که از دنیا طلبکارند بیتردید
دو آهویِ هراسان از حضورِ ببر در بیشه
به هرچیزی که میبینند شک دارند بیتردید
تو گویی تازه از تاراجِ نیشابور میآیند
که در غارتگری از نسلِ تاتارند بیتردید
یقین دارم که از این چشمها باید بپرهیزم
که در عینِ سلامت هردو بیمارند بیتردید
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
اگر به دورِ بهار آمدیم لاله شدیم
برایِ خاطرِ بدمستها پیاله شدیم
شدیم برگ که پاییز نونوار شود
به یمنِ مقدمِ این فصل هم مچاله شدیم
گذشت از سرِ ما قرنهای بسیاری
در عنفوانِ جوانی* هزارساله شدیم
چه زود فصلِ عرقریزی آمد و از ما
عرق گرفتند آنقدر تا تفاله شدیم
شبانه گوشهٔ یک باغ دفنمان کردند
گذشت فصل زمستان و استحاله شدیم
دوباره از دل این باغ، سر برآوردیم
بهار بود دوباره... دوباره لاله شدیم
#جواد_زهتاب
*در عنفوان جوانی/چنان که افتد و دانی
(سعدی)
🔹@Javad_Zehtab
برایِ خاطرِ بدمستها پیاله شدیم
شدیم برگ که پاییز نونوار شود
به یمنِ مقدمِ این فصل هم مچاله شدیم
گذشت از سرِ ما قرنهای بسیاری
در عنفوانِ جوانی* هزارساله شدیم
چه زود فصلِ عرقریزی آمد و از ما
عرق گرفتند آنقدر تا تفاله شدیم
شبانه گوشهٔ یک باغ دفنمان کردند
گذشت فصل زمستان و استحاله شدیم
دوباره از دل این باغ، سر برآوردیم
بهار بود دوباره... دوباره لاله شدیم
#جواد_زهتاب
*در عنفوان جوانی/چنان که افتد و دانی
(سعدی)
🔹@Javad_Zehtab
🔷
عاشقی گر نمیآید از من
گو برو ... برنمیآید از من
حیف آن دم که در من دمیدی
چون صدا درنمیآید از من
زخمه کمتر بزن چون که آواز
ای ستمگر! نمیآید از من
بیش از اینم اگر مینوازی
بیش از اینتر نمیآید از من
دل ندادن به مکر زلیخا
ای برادر نمیآید از من
شمس تبریزیام باش، اما
مولوی درنمیآید از من
دوستت دارم و غیر از اینکار
کار دیگر نمیآید از من
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
عاشقی گر نمیآید از من
گو برو ... برنمیآید از من
حیف آن دم که در من دمیدی
چون صدا درنمیآید از من
زخمه کمتر بزن چون که آواز
ای ستمگر! نمیآید از من
بیش از اینم اگر مینوازی
بیش از اینتر نمیآید از من
دل ندادن به مکر زلیخا
ای برادر نمیآید از من
شمس تبریزیام باش، اما
مولوی درنمیآید از من
دوستت دارم و غیر از اینکار
کار دیگر نمیآید از من
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
ایام اگر شبیه همیشه به کام نیست
دل بدمکن! که هیچ شبی مستدام نیست
گیرم یکیدوجرعه به بدمستیات گذشت
این دور، هم به کام تو! اما مدام نیست
یارانِ نیمهکاره، رفیقانِ نیمهراه
حتی کسی به دشمنیاش هم تمام نیست
عشق است هرچه میرسد از دوستان، ولی
همواره عشق نیز علیهالسلام نیست
گفتی که دوستی... چه بگویم زیادتر؟
آنقدر اندک است که در یک کلام: نیست!
(جوادزهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
ایام اگر شبیه همیشه به کام نیست
دل بدمکن! که هیچ شبی مستدام نیست
گیرم یکیدوجرعه به بدمستیات گذشت
این دور، هم به کام تو! اما مدام نیست
یارانِ نیمهکاره، رفیقانِ نیمهراه
حتی کسی به دشمنیاش هم تمام نیست
عشق است هرچه میرسد از دوستان، ولی
همواره عشق نیز علیهالسلام نیست
گفتی که دوستی... چه بگویم زیادتر؟
آنقدر اندک است که در یک کلام: نیست!
(جوادزهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
بوسه بزن؛ مُهر کن لب و دهنم را
تا که بگیری مجالِ دم زدنم را
نام تو رازی معطر است به کامم
پیشِ نسیم از چه واکنم دهنم را؟
دل نکند آرزوی هیچ بهاری
بوی تو وقتی شکفت پیرهنم را
من به هوای تو زنده ام، ولی ای کاش
داشته باشی هوایِ داشتنم را
موطن من بعدازاین کجاست؟دل تو
وای به هرکس طمع کند وطنم را
(جوادزهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
بوسه بزن؛ مُهر کن لب و دهنم را
تا که بگیری مجالِ دم زدنم را
نام تو رازی معطر است به کامم
پیشِ نسیم از چه واکنم دهنم را؟
دل نکند آرزوی هیچ بهاری
بوی تو وقتی شکفت پیرهنم را
من به هوای تو زنده ام، ولی ای کاش
داشته باشی هوایِ داشتنم را
موطن من بعدازاین کجاست؟دل تو
وای به هرکس طمع کند وطنم را
(جوادزهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
اگر به خاطر عشق تو چاکچاک شوم
خدا کند که در آغوش تو هلاک شوم
شهیدِ عشقم و داغ تو ماند بر دل من
مرا چه بیم که گمنام و بیپلاک شوم؟
قدم به دیدهٔ من میگذاری و شادم
به رخصتی که درِ خانهٔ تو خاک شوم
برای بوسه اگر نقدِ جان طلب داری
از این معامله حاشا که بیمناک شوم
مرا دو جرعه بنوشان که مستِ مست شوم
مرا دو بوسه بسوزان که پاکِ پاک شوم
به یک نگاهِ تو جانِ دوباره میگیرم
مرا بگیر در آغوش تا هلاک شوم
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
اگر به خاطر عشق تو چاکچاک شوم
خدا کند که در آغوش تو هلاک شوم
شهیدِ عشقم و داغ تو ماند بر دل من
مرا چه بیم که گمنام و بیپلاک شوم؟
قدم به دیدهٔ من میگذاری و شادم
به رخصتی که درِ خانهٔ تو خاک شوم
برای بوسه اگر نقدِ جان طلب داری
از این معامله حاشا که بیمناک شوم
مرا دو جرعه بنوشان که مستِ مست شوم
مرا دو بوسه بسوزان که پاکِ پاک شوم
به یک نگاهِ تو جانِ دوباره میگیرم
مرا بگیر در آغوش تا هلاک شوم
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
جز شب رقم نخورد از آغازِ نامهاش
جز موجِ خون شتک نزد از زیرِ خامهاش
خورشید را کسوف شد و ماه را خسوف
از این سیاهتر نشود کارنامهاش
تا دستچین کند همه گلهای باغ را
انگار تیزتر شده هر روز شامهاش
آن باغبانِ پیر که نامش بهار بود
غیر از تبر چه داشت مگر زیر جامهاش؟
با نقطهچین ادامهٔ این شعر را بخوان...
بستهاست دست شعر برای ادامهاش.
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
جز شب رقم نخورد از آغازِ نامهاش
جز موجِ خون شتک نزد از زیرِ خامهاش
خورشید را کسوف شد و ماه را خسوف
از این سیاهتر نشود کارنامهاش
تا دستچین کند همه گلهای باغ را
انگار تیزتر شده هر روز شامهاش
آن باغبانِ پیر که نامش بهار بود
غیر از تبر چه داشت مگر زیر جامهاش؟
با نقطهچین ادامهٔ این شعر را بخوان...
بستهاست دست شعر برای ادامهاش.
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
جنون خواست آیینه و آب باشم
که دیوانهٔ رویِ مهتاب باشم
چنان تاب دادی سرِ زلف خود را
که تا آخر عمر، بیتاب باشم
کماندار اگر ابروی توست، بگذار
یکی از شهیدان محراب باشم
تو سرچشمهای، من ولی زندهرودم
مبادا بخواهی که مرداب باشم
مبادا که ای طالعِ آفتابی
تو از در بیایی و من خواب باشم
اگر با تو سودای گردآفرید است
فریبی بفرما که سهراب باشم
زهی آرزوییست سعدی شدن، آه!
که تقدیر من بود زهتاب باشم!
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
جنون خواست آیینه و آب باشم
که دیوانهٔ رویِ مهتاب باشم
چنان تاب دادی سرِ زلف خود را
که تا آخر عمر، بیتاب باشم
کماندار اگر ابروی توست، بگذار
یکی از شهیدان محراب باشم
تو سرچشمهای، من ولی زندهرودم
مبادا بخواهی که مرداب باشم
مبادا که ای طالعِ آفتابی
تو از در بیایی و من خواب باشم
اگر با تو سودای گردآفرید است
فریبی بفرما که سهراب باشم
زهی آرزوییست سعدی شدن، آه!
که تقدیر من بود زهتاب باشم!
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
کدام کوه شد آوار روی شانهٔ من
که بغض میچکد از گریهٔ شبانهٔ من
کدام زخمه سفیرِ شکستهخوانی شد
که زخمیاند غزلهای عاشقانهٔ من
در این هوای نفسسوز، جای حیرت نیست
که گل نمیکند این روزها ترانهٔ من
چه روزگارِ گسی، روزهای بینفسی
چه آمدهست مگر بر سر زمانهٔ من
کدام دریا سرچشمهٔ جدایی شد
سفر تو را به کجا برد رودخانهٔ من؟
(جوادزهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
کدام کوه شد آوار روی شانهٔ من
که بغض میچکد از گریهٔ شبانهٔ من
کدام زخمه سفیرِ شکستهخوانی شد
که زخمیاند غزلهای عاشقانهٔ من
در این هوای نفسسوز، جای حیرت نیست
که گل نمیکند این روزها ترانهٔ من
چه روزگارِ گسی، روزهای بینفسی
چه آمدهست مگر بر سر زمانهٔ من
کدام دریا سرچشمهٔ جدایی شد
سفر تو را به کجا برد رودخانهٔ من؟
(جوادزهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
خسته از جنگهای پیدرپی
عاقبت فاتحانه برمیگشت
چشم رودابه شد چراغانی
که تهمتن به خانه برمیگشت
سرشب بود و اولِ قصه
قهوهچی چایِ تازهدم آورد
با تعجب ولی همه دیدند
نفسِ پیرمرد کم آورد
یکنفر گفت: بعد از این دیگر
چشمِ بد بر وطن نمیافتد
دیگری گفت: قصهٔ رستم
هیچوقت از دهن نمیافتد،
همهٔ هفتخان که فتح شده
هفتخان ای برادران! کم نیست
پشتِ دشمن رسیده است به خاک
هیچکس روبهروی رستم نیست
خاست از جای خود جوانی و گفت:
نوبت چیست؟ عشق دیرینه
رو به نقال کرد و گفت: چه خوب!
بعد از این رستم است و تهمینه،
کش بده قصه را شب یلداست
عاشقی در ادامه خوش باشد
نفست تازه شد، روایت کن
آخر شاهنامه خوش باشد
پیرِ نقال گفت:بعد از این
دشمنی نیست پشتِ سنگرها
آه! این روزها ولی سخت است
جان بهدر بردن از برادرها!
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
خسته از جنگهای پیدرپی
عاقبت فاتحانه برمیگشت
چشم رودابه شد چراغانی
که تهمتن به خانه برمیگشت
سرشب بود و اولِ قصه
قهوهچی چایِ تازهدم آورد
با تعجب ولی همه دیدند
نفسِ پیرمرد کم آورد
یکنفر گفت: بعد از این دیگر
چشمِ بد بر وطن نمیافتد
دیگری گفت: قصهٔ رستم
هیچوقت از دهن نمیافتد،
همهٔ هفتخان که فتح شده
هفتخان ای برادران! کم نیست
پشتِ دشمن رسیده است به خاک
هیچکس روبهروی رستم نیست
خاست از جای خود جوانی و گفت:
نوبت چیست؟ عشق دیرینه
رو به نقال کرد و گفت: چه خوب!
بعد از این رستم است و تهمینه،
کش بده قصه را شب یلداست
عاشقی در ادامه خوش باشد
نفست تازه شد، روایت کن
آخر شاهنامه خوش باشد
پیرِ نقال گفت:بعد از این
دشمنی نیست پشتِ سنگرها
آه! این روزها ولی سخت است
جان بهدر بردن از برادرها!
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
این زخمِ خونچکان که ز خاطر نبردهایم
تهمت مزن به دشمن،از دوست خوردهایم
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
این زخمِ خونچکان که ز خاطر نبردهایم
تهمت مزن به دشمن،از دوست خوردهایم
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
🔷
ساعد باقری:
وقتی که کرونا گرفت ، به قدر دانهٔ ارزنی عقل و وجدان نداشتند که مرخصی پزشکی دهند و اجازه دهند که خانواده ، مسیر درمان را ادامه دهد؟
عکس او را بسته به زنجیر در بیمارستان ندیدیم؟ هشدار در بارهٔ وخامت حالش داده نشد؟.. کسی که در اینهمه سختگیری امنیتی حکم شش ساله دریافت کرده ، بدون دیدن و خواندن کیفرخواست هم می شود فهمید که به چه جرم هایی متهم شده. گرچه در کیفرخواست هم عضویت کانون، تهیهٔ کتاب تاریخچهٔ کانون ، شرکت در مراسم سالگرد شاملو ! و از همه رسواتر ، شرکت در مراسم سالگرد قربانیان قتل های زنجیره ای( که این مورد قتل ها را بیانیهٔ رسمی وزارت اطلاعات هم ناروا و سرخود اعلام کرده، یعنی قربانیان مظلوم واقع شده بودند و جانشان بناحق ستانده شده بود، و آنگاه شرکت در مراسم سالگرد کسانی که جمهوری اسلامی هم قتل آنها را فجیع و ناروا دانسته، جرم محسوب می شود!) اعلام کرده.
سطح و اندازهٔ شاعری او و اعتقادات و باورهای او ، صرفا بحث های انحرافی اند برای فرار از مسئولیت انسانی و مسلمانی.
به بکتاش آبتین ظلم شد و شیعهٔ امیرالمومنین نمی تواند این ماجرا را زیرسبیلی رد کند. سخنوری ها و طنز تلخ گفتن هامان را و گیر سه پیچ دادن هایمان را گذاشته ایم برای فلان سوتی فلان وزیر و فلان وکیل و بهمان مدیر.
دریغ کردن از یک اعتراض حتی ساده و کوچک، معنایی جز تایید ظلم و قرار گرفتن در کنار ظالمان ندارد.
ساعد باقری
#بکتاش_آبتین
#ساعد_باقری
https://t.me/Javad_Zehtab
ساعد باقری:
وقتی که کرونا گرفت ، به قدر دانهٔ ارزنی عقل و وجدان نداشتند که مرخصی پزشکی دهند و اجازه دهند که خانواده ، مسیر درمان را ادامه دهد؟
عکس او را بسته به زنجیر در بیمارستان ندیدیم؟ هشدار در بارهٔ وخامت حالش داده نشد؟.. کسی که در اینهمه سختگیری امنیتی حکم شش ساله دریافت کرده ، بدون دیدن و خواندن کیفرخواست هم می شود فهمید که به چه جرم هایی متهم شده. گرچه در کیفرخواست هم عضویت کانون، تهیهٔ کتاب تاریخچهٔ کانون ، شرکت در مراسم سالگرد شاملو ! و از همه رسواتر ، شرکت در مراسم سالگرد قربانیان قتل های زنجیره ای( که این مورد قتل ها را بیانیهٔ رسمی وزارت اطلاعات هم ناروا و سرخود اعلام کرده، یعنی قربانیان مظلوم واقع شده بودند و جانشان بناحق ستانده شده بود، و آنگاه شرکت در مراسم سالگرد کسانی که جمهوری اسلامی هم قتل آنها را فجیع و ناروا دانسته، جرم محسوب می شود!) اعلام کرده.
سطح و اندازهٔ شاعری او و اعتقادات و باورهای او ، صرفا بحث های انحرافی اند برای فرار از مسئولیت انسانی و مسلمانی.
به بکتاش آبتین ظلم شد و شیعهٔ امیرالمومنین نمی تواند این ماجرا را زیرسبیلی رد کند. سخنوری ها و طنز تلخ گفتن هامان را و گیر سه پیچ دادن هایمان را گذاشته ایم برای فلان سوتی فلان وزیر و فلان وکیل و بهمان مدیر.
دریغ کردن از یک اعتراض حتی ساده و کوچک، معنایی جز تایید ظلم و قرار گرفتن در کنار ظالمان ندارد.
ساعد باقری
#بکتاش_آبتین
#ساعد_باقری
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
شام آخر
دلم از دست روزگار پُر است
جامِ خالی مرا میآزارد
دم غنیمت بدان و کاری کن
بیخیالی مرا میآزارد
فرصت از دست میرود اینک
میپرد مستی از سرم، برخیز!
شاید این شام، آخرین شام است
آخرین جرعه را بنوش و بریز
از خداحافظی دلم تنگ است
بار دیگر سلام کن امشب
شب خوبیست چشمِ دشمن کور
دوستی را تمام کن امشب
پس به پاس رفاقتِ دیرین
بشنو از دوست حرفِ آخر را
برنمیگردم ای رفیقِ عزیز!
دربیار از غلاف، خنجر را
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
شام آخر
دلم از دست روزگار پُر است
جامِ خالی مرا میآزارد
دم غنیمت بدان و کاری کن
بیخیالی مرا میآزارد
فرصت از دست میرود اینک
میپرد مستی از سرم، برخیز!
شاید این شام، آخرین شام است
آخرین جرعه را بنوش و بریز
از خداحافظی دلم تنگ است
بار دیگر سلام کن امشب
شب خوبیست چشمِ دشمن کور
دوستی را تمام کن امشب
پس به پاس رفاقتِ دیرین
بشنو از دوست حرفِ آخر را
برنمیگردم ای رفیقِ عزیز!
دربیار از غلاف، خنجر را
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر
🔷
(قافیهبازی)
نرود دست و دلم باز به ژیلت امروز
نه دلی و نه دماغی که کنم سِت امروز
شترِ طاقتم از پای درآمد دیشب
نکشد بار غمم را دو سه وانت امروز
سرد و کمطاقت و بیحوصله و خاموشم
شعلهٔ صبر من افتاده به پِتپِت امروز
ساحلِ غزّهام، از دور تماشایم کن
به دلم کرده اصابت دو سه راکت امروز
باد، هر بخش مرا برده به سویی گویی
شدهام پخشوپَلا مثل تِراکِت امروز
چه بساطیست که زهره شده خاموش امشب
چه فضاییست که «کیوان»شده«ساکت» امروز
«معرفت نیست در این قوم» ندارم تردید
حرفِ دیروزِ تو حافظ! شده ثابت امروز
هیچکس، هیچکسی را نشناسد اینجا
تیره و تار شده بسکه روابط امروز
درب و داغان و به هم ریخته و آشفتهست
مثل هرچیز دگر وضعیتِ نِت امروز
پی یک لقمهٔ نان بسکه دویدند همه
خسته و خرد و خمیرند چو کتلت امروز
باری از ماست که بر ماست، اگر از من و تو
بخت و اقبال، گریزان شده چون جِت امروز
چه به ما رفت که اینگونه تنزل کردیم
فیالمثل چنجه بدل گشت به ناگت امروز
بوی بهبود کجا بود دلِ سادهٔ من
در جهانی که شده مثلِ توالت امروز
دوزخ اینجاست، ببینید و بسازید از روش
چه نیازیست به طراحی و ماکت امروز
جای آزادی و آبادی و شادی اینجا
سکته است و سرطان است و دیابت امروز
مثل دیروز و پریروز، فقط مینگرم
چه کنم؟ گیجم و آشفتهام و چِت امروز
همه ابیات، پریشان و قوافی مضحک
بس که حساسِ کنونیست! شرایط امروز
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
(قافیهبازی)
نرود دست و دلم باز به ژیلت امروز
نه دلی و نه دماغی که کنم سِت امروز
شترِ طاقتم از پای درآمد دیشب
نکشد بار غمم را دو سه وانت امروز
سرد و کمطاقت و بیحوصله و خاموشم
شعلهٔ صبر من افتاده به پِتپِت امروز
ساحلِ غزّهام، از دور تماشایم کن
به دلم کرده اصابت دو سه راکت امروز
باد، هر بخش مرا برده به سویی گویی
شدهام پخشوپَلا مثل تِراکِت امروز
چه بساطیست که زهره شده خاموش امشب
چه فضاییست که «کیوان»شده«ساکت» امروز
«معرفت نیست در این قوم» ندارم تردید
حرفِ دیروزِ تو حافظ! شده ثابت امروز
هیچکس، هیچکسی را نشناسد اینجا
تیره و تار شده بسکه روابط امروز
درب و داغان و به هم ریخته و آشفتهست
مثل هرچیز دگر وضعیتِ نِت امروز
پی یک لقمهٔ نان بسکه دویدند همه
خسته و خرد و خمیرند چو کتلت امروز
باری از ماست که بر ماست، اگر از من و تو
بخت و اقبال، گریزان شده چون جِت امروز
چه به ما رفت که اینگونه تنزل کردیم
فیالمثل چنجه بدل گشت به ناگت امروز
بوی بهبود کجا بود دلِ سادهٔ من
در جهانی که شده مثلِ توالت امروز
دوزخ اینجاست، ببینید و بسازید از روش
چه نیازیست به طراحی و ماکت امروز
جای آزادی و آبادی و شادی اینجا
سکته است و سرطان است و دیابت امروز
مثل دیروز و پریروز، فقط مینگرم
چه کنم؟ گیجم و آشفتهام و چِت امروز
همه ابیات، پریشان و قوافی مضحک
بس که حساسِ کنونیست! شرایط امروز
(جواد زهتاب)
https://t.me/Javad_Zehtab
Telegram
جواد زهتاب
شعر و چیزهای دیگر